نفاق در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{ویرایش غیرنهایی}} +)) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{امامت}} | {{امامت}} | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> |
نسخهٔ ۲۰ آوریل ۲۰۲۱، ساعت ۰۱:۵۲
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل نفاق (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
منافق، از ریشۀ نفاق به معنای دورویی است[۱] و در اصطلاح، به گروهی از افراد جامعه گویند که از روی عناد و با سوء نیت، جریانی انحرافی در جامعه اسلامی ایجاد نموده و زمینۀ شورش و نافرمانی را به طور خزنده و پنهانی فراهم میآورند، ولی در ظاهر خود را با قوانین جامعه اسلامی هماهنگ کرده و از پوششهای به ظاهر اسلامی، در مخفی نگهداشتن مقاصد خود استفاده میکنند. خداوند در قرآن کریم، شهادت به دروغگویی آنان داده[۲] و در سورۀ بقره، از آیۀ هفتم به بعد، از نیات، افکار درونی، خدعه و نیرنگ آنها پرده بر میدارد. پایگاه اولیه منافقین از مسجد "ضرار" به سرکردگی "عبدالله بن ابّی" شروع شد که پیامبر(ص) با قاطعیت با آنها برخورد کرد[۳]. تعدادی از منافقان مدینه که آیهای از قرآن درباره نفاق آنها نازل شده است عبارتاند از عبدالله بن ابی[۴] و جد بن قیس[۵] از قبیلۀ خزرج و رافع بن زید[۶]، مربع بن قیظی[۷] و عباد بن حنیف[۸] از تیرۀ اوس[۹].
نفاق در فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم
اصل آن "نفق" به معنای اخفا و اغماض از چیزی[۱۰] یا قطع شدن در جریان چیزی[۱۱].
﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾[۱۲].
نفاق به برنامهای در جریان زندگی بشر دلالت دارد که نابودشدنی است (به دلیل مخالفت آن جریان با قلب و سریره منافق)[۱۳] و نیز نفاق عبارت است از اقرار به ایمان با زبان و نداشتن اعتقاد به آن در قلب؛ بنابراین واضح است که مطابق نبودن گفتار و کردار در امور مربوط به ایمان دینی که یکی از وجوه ویژه فسق است، مهمترین عنصر بنیادی در واژه نفاق میباشد.
عدهای از لغویان عرب، نفاق را نوعی کفر شمردهاند و آن را "کفر النفاق" نامیدهاند؛ اما نفاق مقولهای مستقل میان کفر و ایمان است: ﴿إِنَّ الْمُنَافِقِينَ يُخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُواْ إِلَى الصَّلاةِ قَامُواْ كُسَالَى يُرَاؤُونَ النَّاسَ وَلاَ يَذْكُرُونَ اللَّهَ إِلاَّ قَلِيلاً مُّذَبْذَبِينَ بَيْنَ ذَلِكَ لاَ إِلَى هَؤُلاء وَلاَ إِلَى هَؤُلاء وَمَن يُضْلِلِ اللَّهُ فَلَن تَجِدَ لَهُ سَبِيلاً ﴾[۱۴].
این حالت بینابینی میان کفر و ایمان، در آیهای دیگر نیز که به جنگ احد اشاره دارد، ملاحظه میشود: ﴿وَلِيَعْلَمَ الَّذِينَ نَافَقُوا وَقِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا قَاتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوِ ادْفَعُوا قَالُوا لَوْ نَعْلَمُ قِتَالًا لَاتَّبَعْنَاكُمْ هُمْ لِلْكُفْرِ يَوْمَئِذٍ أَقْرَبُ مِنْهُمْ لِلْإِيمَانِ يَقُولُونَ بِأَفْوَاهِهِمْ مَا لَيْسَ فِي قُلُوبِهِمْ وَاللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا يَكْتُمُونَ﴾[۱۵]. این دو آیه نشان میدهند که مقوله معنایی نفاق، گسترهای از معناست که مرز مشخص و معیّنی ندارد؛ به عبارت دیگر مقولهای است با طبیعتی فوقالعاده پویا و متحرک که ممکن است، به هر یک از دو سو (کفر یا ایمان) کشیده شود؛ چنانکه به نحوی غیر محسوس رنگ کفر یا ایمان به خود میگیرد[۱۶].[۱۷]
نفاق و منافقان
مسأله نفاق نیز از جمله مسائلی است که نظام اسلامی در سیاست و زندگی داخلی خود با آن روبروست و معلومشدن شیوه برخورد با پدیده زشت نفاق و منافقان یکی از حیاتیترین مسائل سیاست داخلی در اسلام است و ما برای تسهیل بیان مطلب آن را تحت عناوین زیر به طور جداگانه مورد بحث و بررسی قرار میدهیم.
نفاق پدیده پیچیده جوامع بشری
انسان با مطالعه تاریخ امم و ملل عالم و پیامبران پیشین به این حقیقت میرسد که جوامع ابتدایی از آفت جامعهسوز نفاق و سیاست ضدّ انسانی منافقان کمتر آسیب میدیدهاند. در برابر یک دین و ایدئولوژی، برای افراد جامعه سه حالت متصوّر میباشد:
این حالت سوم در جوامع ابتدایی کمتر بوده است. در برابر دعوت حضرت نوح، هود، ابراهیم و... ملأ و مترفین کفر صریح میورزیدند و سیاست پیچیده و ضد انسانی نفاق را در پیش نمیگرفتند. لذا حل مسأله سادهتر بود؛ اما هر چه در تاریخ بشر گام به گام انبیا و فرستادگان الهی پیش میآییم، رشد و تظاهر نفاق را به عنوان تاکتیک پیچیدۀ شرک و کفر بیشتر مشاهده میکنیم. وجود جریان “سامری” در درون نهضت الهی حضرت موسی(ع) نمونه این حقیقت است. آیا سامری یک منافق نبود؟ قارون چطور؟ قارون ثروتمند معروف ابتدا با نهضت موسی و از اقاریب و خویشاوندان او بود. اما آنجا که مسأله صدقات و زکات و پرداخت سهم محرومان و فقرا پیش آمد علیه نهضت موسی توطئه و موضعگیری نمود. آری، قارون یک منافق بود و در پی تأمین منافع پست مادی خویش. بعد از موسی، حضرت عیسی(ع) را میبینیم که توسط یکی از حواریون و شاگردان ویژه خود “یهودا” لو داده میشود. آیا یهودا یک منافق نفوذی نبود؟ چرا خیانت کرد و امپراتوری روم را بر عیسی مسیح ترجیح داد؟
بعد از عیسی، تاریخ نهضت و حرکت آخرین پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله(ص) را ورق میزنیم و میبینیم این بار رشد سرطانی نفاق بیش از هر بیماری دیگر مطرح میباشد و پیامبر اسلام با آن درگیر میشود. بعد از رحلت خاتم پیامبران، دوره امامت و خلافت علی بن ابی طالب(ع) را در نظر بگیرید که پدیده نفاق بیش از دوران پیامبر خود را بروز داده و در صحنه سیاست و توطئهآفرینی وارد شده است و شاید تنها مسأله روز در درون امّت اسلامی و تنها عامل علیه جریان اصیل و حق امامت است.
چرا پیامبر اسلام شکست نخورد، اما حکومت علی(ع) بیش از پنجسال دوام نیاورد، آن هم سراسر با جنگ و قتال گذشت؟ چون پیامبر با کفار روبه رو بود چهرههای آنان بیپرده و بینقاب بود و علی با کفار متظاهر به اسلام (منافق) روبه رو بود که پرده و نقاب مسلمانی بر چهره داشتند و آن پرده و نقاب را میتوانستند هر روز به رنگی در بیاورند. این است عامل شکست علی(ع) و رمز پیروزی پیامبر(ص). بنابراین، نتیجه میگیریم که نفاق پدیده سیاسی بسیار مذموم و زشت پیچیدهای است که به موازات حرکت تاریخ به عنوان تاکتیک ضد توحید کفار تورّم پیدا کرده و برای خود جا باز نموده است و برای همین است که قرآن و اسلام بیش از هر جریان سیاسی دیگری به رد و افشای چهره کریه نفاق و منافقان پرداخته است.
اول سوره بقره با توصیف مؤمنان، کفّار و منافقان شروع میشود. چهار آیه راجع به مؤمنان دو آیه درباره کفّار اما شانزده آیه راجع به منافقان و کید و شیطنت و گمراهی آنان سخن میگوید. و در سورههای دیگر نیز خداوند به هر مناسبتی خطر نفاق را تذکر میدهد و از همه مهمتر یک سوره را به نام منافقین اختصاص داده و اوصاف و خصائل زشت آنان را افشا میسازد. همه اینها نشان دهنده خطر سیاسی این جریان منحرف و بیمبنا و بیمسلک و مخرب میباشد و لذا جوامع اسلامی همیشه با این مسأله درگیری داشته و خواهند داشت. فتنۀ آنان خطرناکتر از حمله کفّار است.[۱۸]
شیوه مقابله اسلام با منافقان
اسلام در رابطه با منافقان و جریان نفاق یک سیاست واقعبینانه دارد و آن خود تشکیلیافته از دو جزءِ: مقابله سیاسی و مقابله نظامی است. اما مقابله سیاسی همانطوری که گفتهشد بسیار آگاهانه و منطقی است و دارای چند وجه میباشد. نخست، بُعد افشاگری چهره کریه منافقان و بیان صفات و خویهای زشت آنان و این که به هیچ عهد و پیمانی وفا نمیکنند. دوم، مبارزه به صورت قطع رابطه با آنان و برحذر داشتن مسلمانان از نزدیکی به آنان. چنان که در سوره منافقین میفرماید: ﴿...فَاحْذَرْهُمْ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ...﴾[۱۹]. روش مقابله سیاسی به طور منحصر تا زمانی تجویز شده که آنان دست به سلاح نبرند و اقدام عملی در برانداختن نظام اسلامی نکنند. امّا در صورتیکه آنان روش خود را تغییر داده و به سلاح متوسل شوند و فتنه نمایند، روش اسلام نیز بر پایه خشم خدا تغییر مییابد؛ یعنی، شیوه مقابله و سرکوب نظامی آنان تجویز میشود و عدهای از فقها از جمله شیخ جمالالدین مقداد بن عبدالله سیوری معتقدند که اهل بغی و بغات همان منافقین هستند در صورتیکه خروج کنند؛ یعنی علیه امام عادل مسلمانان قیام مسلّحانه نمایند و حکمشان همان حکم اهلالبغی میباشد. تحقیق و تفحص فقهی نیز این نظر شیخ را تأیید میکند.
به خصوص تاریخ صدر اسلام در زمان علی(ع) که آنها همان منافقین در جنگ جمل و صفین و نهروان بر ضدّ علی قیام کردند و یا قیامها را رهبری نموده و از ناآگاهی و قشریگری برخی از مسلمانان سادهدل سوء استفاده نمودند. خداوند به پیامبر گرامی اسلام(ص) دستور میدهد: ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ﴾[۲۰][۲۱].
نتیجهای که به طور مستقیم از این آیه به دست میآید وجوب “قتال” یعنی جنگ و سرکوبی مسلّحانه منافقین مانند “کفّار” میباشد؛ یعنی همانگونه که با کفار باید جنگید، با منافقین نیز باید جنگید و باید بر آنان بسیار سخت گرفت ﴿وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ﴾.[۲۲]
منابع
- فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی
- نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم
- شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام
پانویس
- ↑ فرهنگ معین، ج۴، ص۴۳۷۳؛ فرهنگ عمید، ص۹۹۲؛ مجمع البحرین، ج۵، ص۲۴۱.
- ↑ ﴿إِذَا جَاءَكَ الْمُنَافِقُونَ قَالُوا نَشْهَدُ إِنَّكَ لَرَسُولُ اللَّهِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِنَّكَ لَرَسُولُهُ وَاللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَكَاذِبُونَ﴾ «چون منافقان نزد تو میآیند، میگویند: گواهی میدهیم که بیگمان تو فرستاده خدایی و خداوند میداند که تو به راستی فرستاده اویی و خداوند گواهی میدهد که منافقان، سخت دروغگویند» سوره منافقون، آیه ۱؛ مجمع البحرین، ج۵، ص۲۴۱.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۴، ص۱۷۴؛ بحارالانوار، ج۲۰، ص۲۵۳.
- ↑ ﴿وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُمْ مُسْتَكْبِرُونَ﴾ «و چون به آنان بگویند که بیایید تا فرستاده خداوند برای شما آمرزش بخواهد، سر برمیگردانند و آنان را میبینی که خودداری میورزند و گردنفرازند» سوره منافقون، آیه ۵.
- ↑ ﴿وَمِنْهُمْ مَنْ يَقُولُ ائْذَنْ لِي وَلَا تَفْتِنِّي أَلَا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكَافِرِينَ﴾ «و از ایشان، کسی است که میگوید: به من اجازه (کنارهگیری از جهاد) بده و مرا در آشوب میفکن! آگاه باش که آنان در آشوب افتادهاند و دوزخ فراگیرنده کافران است» سوره توبه، آیه ۴۹.
- ↑ ﴿أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ يَزْعُمُونَ أَنَّهُمْ آمَنُوا بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِكَ يُرِيدُونَ أَنْ يَتَحَاكَمُوا إِلَى الطَّاغُوتِ وَقَدْ أُمِرُوا أَنْ يَكْفُرُوا بِهِ وَيُرِيدُ الشَّيْطَانُ أَنْ يُضِلَّهُمْ ضَلَالًا بَعِيدًا * وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا إِلَى مَا أَنْزَلَ اللَّهُ وَإِلَى الرَّسُولِ رَأَيْتَ الْمُنَافِقِينَ يَصُدُّونَ عَنْكَ صُدُودًا﴾ «آیا به آن کسان ننگریستهای که گمان میبرند به آنچه به سوی تو و آنچه پیش از تو فرو فرستاده شده است ایمان دارند (اما) بر آنند که داوری (های خود را) نزد طاغوت برند با آنکه به آنان فرمان داده شده است که به آن کفر ورزند و شیطان سر آن دارد که آنان را به گمراهی ژرفی درافکند * و چون به آنان گفته شود که به سوی آنچه خداوند فرو فرستاده است و به سوی این پیامبر آیید دورویان را خواهی دید که یکسره روی از تو باز میگردانند» سوره نساء، آیه ۶۰-۶۱.
- ↑ ﴿وَإِذْ قَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْهُمْ يَا أَهْلَ يَثْرِبَ لَا مُقَامَ لَكُمْ فَارْجِعُوا وَيَسْتَأْذِنُ فَرِيقٌ مِنْهُمُ النَّبِيَّ يَقُولُونَ إِنَّ بُيُوتَنَا عَوْرَةٌ وَمَا هِيَ بِعَوْرَةٍ إِنْ يُرِيدُونَ إِلَّا فِرَارًا﴾ «و هنگامی که دستهای از ایشان گفتند: ای مردم مدینه! جای ماندن ندارید پس بازگردید و دستهای (دیگر) از آنان از پیامبر اجازه (بازگشت) میخواستند؛ میگفتند خانههای ما بیحفاظ است با آنکه بیحفاظ نبود، آنان جز سر گریز (از جنگ) نداشتند» سوره احزاب، آیه ۱۳.
- ↑ ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ﴾ «و اگر از آنان (از ریشخند کردنشان) بپرسی، به یقین میگویند: ما تنها (در گفتوگو) فرو میرفتیم و بازی میکردیم بگو: آیا خداوند و آیات وی و پیامبرش را ریشخند میکردید؟» سوره توبه، آیه ۶۵.
- ↑ فروتن، اباصلت، مرادی، علی اصغر، واژهنامه فقه سیاسی، ص ۱۷۱.
- ↑ ابنفارس، معجم مقاییس اللغة، ج۵، ص۴۵۴.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۰۷.
- ↑ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ حسن مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱۲، ص۲۰۷.
- ↑ «بیگمان منافقان، با خداوند نیرنگ میبازند و او نیز با آنان تدبیر میکند و (اینان) چون به نماز ایستند با گرانجانی میایستند، برابر مردم ریا میورزند و خداوند را جز اندکی یاد نمیکنند میان آن (دو گروه) سرگردان ماندهاند، نه با اینانند نه با آنان و هر که را خداوند در گمراهی وانهد هرگز برای او راهی نخواهی یافت» سوره نساء، آیه ۱۴۲-۱۴۳.
- ↑ «و تا آنان را (نیز) که دورویی کردند معلوم بدارد و (چون) به آنان گفته شد که بیایید در راه خداوند پیکار یا دفاع کنید گفتند: اگر میدانستیم پیکاری در کار است از شما پیروی میکردیم! اینان (در) همین روز به کفر نزدیکتر بودند تا به ایمان؛ چیزی به زبان میآورند» سوره آل عمران، آیه ۱۶۷.
- ↑ توشیهیکو ایزوتسو، مفاهیم اخلاقی - دینی در قرآن مجید، ص۳۶۱-۳۶۵؛ ر.ک: محسن معینی، «نفاق»، دانشنامه قرآن و قرآنپژوهی، ج۲، ص۲۲۴۸.
- ↑ نظرزاده، عبدالله، فرهنگ اصطلاحات و مفاهیم سیاسی قرآن کریم، ص: ۵۰۰-۵۰۱.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۲۱۱.
- ↑ «...از آنها دوری گزین! خدایشان لعنت کناد!» سوره منافقون، آیه ۴.
- ↑ «ای پیامبر! با کافران و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت بگیر و جایگاهشان دوزخ است و (این) پایانه، بد است» سوره توبه، آیه ۷۳.
- ↑ پیچیدگی فوقالعاده و نحوست و ماکیاولگرایی پدیده شوم نفاق در جریانات بعد از وقوع انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به وضوح مشاهده شد و نفاق، با اقدام به تخریب و ترور، چهره واقعی خود را نشان داد و در این میان بهترین نوابغ و صادقترین خادمان این امّت و اشخاصی که از ارزندهترین ذخایر علمی و سیاسی این مرز و بوم بودند با مرگ خونین خود خلأ بزرگی در جامعه ایجاد کردند و خود به لقاء الله شتافتند.
- ↑ شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۲۱۳.