تأویل قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پانویس2}} +{{پانویس}}))
جز (جایگزینی متن - ' ش، ' به 'ش، ')
خط ۴۹: خط ۴۹:
#'''معنای [[باطنی]]:''' [[صوفیه]]، عرفا و [[باطنیه]] "[[اسماعیلیه]]" [[تأویل]] را به این معنا به کار برده‏‌اند. مراد آنها از معنای [[باطنی]]، معانی رمزی و اشاری است که نوعاً از ظاهر الفاظ و قواعد معمول در آنها به دست نمی‌‏آید، بلکه به گفته آنها باید از راه [[سیر و سلوک]]، [[ریاضت]] نفس و [[کشف و شهود]] به دست آورد.
#'''معنای [[باطنی]]:''' [[صوفیه]]، عرفا و [[باطنیه]] "[[اسماعیلیه]]" [[تأویل]] را به این معنا به کار برده‏‌اند. مراد آنها از معنای [[باطنی]]، معانی رمزی و اشاری است که نوعاً از ظاهر الفاظ و قواعد معمول در آنها به دست نمی‌‏آید، بلکه به گفته آنها باید از راه [[سیر و سلوک]]، [[ریاضت]] نفس و [[کشف و شهود]] به دست آورد.
#'''[[تفسیر به رأی]]:''' این معنا در حوزه عرف و زبان عامیانه معروف است. حتی برخی از نویسندگان نیز در نوشته‏‌های غیرتخصصی آن را به کار می‌‏برند؛ برای نمونه در [[مقام]] [[سرزنش]] کسی می‌‏گویند: "او [[کلام خدا]] را [[تأویل]] کرده است".
#'''[[تفسیر به رأی]]:''' این معنا در حوزه عرف و زبان عامیانه معروف است. حتی برخی از نویسندگان نیز در نوشته‏‌های غیرتخصصی آن را به کار می‌‏برند؛ برای نمونه در [[مقام]] [[سرزنش]] کسی می‌‏گویند: "او [[کلام خدا]] را [[تأویل]] کرده است".
#'''[[حقیقت]] خارجی:''' برخی از [[مفسران]] و نظریه‌پردازان، مانند [[ابن تیمیه]] از پیشینیان و [[علامه طباطبایی]] از معاصران، معتقدند که [[تأویل قرآن]] به معنای [[حقیقت]] یا حقایق خارجی است. البته مراد ایشان از حقایق خارجی یکسان نیست. [[ابن تیمیه]] واقعیت خارجی مفاهیم [[قرآن]] را [[تأویل قرآن]] می‌داند. به [[باور]] [[ابن‌ تیمیه]] مصداق خارجی [[بهشت]]، [[دوزخ]]، [[نعمت‌های بهشتی]] و عذاب‌های [[الهی]]، [[تأویل]] آیاتی است که [[قرآن]] از آنها سخن می‌گوید. از این رو، [[ابن تیمیه]] [[معتقد]] است که ما می‌توانیم تنها به [[تأویل]] آن دسته از مفاهیم و [[آیات قرآن]] که واقع شده است، [[آگاهی]] پیدا کنیم و نسبت به [[تأویل]] آنچه هنوز تحقق خارجی نیافته است، ناآگاهیم. از نظر [[ابن تیمیه]] [[تفسیر قرآن]] [[علم]] به صورت [[ذهنی]] حقایق [[قرآنی]] است، در حالی که [[تأویل قرآن]] [[علم]] به صورت خارجی آنها است. از این رو [[علم]] به [[تفسیر]] همه [[قرآن]] ممکن است، ولی [[علم به تأویل]] همه [[قرآن]] در [[دنیا]] ممکن نیست<ref>ر. ک: الإکلیل فی المتشابه و التأویل، احمد بن تیمیه، اسکندریه، دار الإیمان، بی‌تا، ص ۲۳ ـ ۱۰؛ مبانی و روش‌های تأویل قرآن، محمد کاظم شاکر، قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۲ ﻫ. ش، ص ۲۷ ـ ۲۵.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۱۸۷ - ۱۸۸.</ref>.
#'''[[حقیقت]] خارجی:''' برخی از [[مفسران]] و نظریه‌پردازان، مانند [[ابن تیمیه]] از پیشینیان و [[علامه طباطبایی]] از معاصران، معتقدند که [[تأویل قرآن]] به معنای [[حقیقت]] یا حقایق خارجی است. البته مراد ایشان از حقایق خارجی یکسان نیست. [[ابن تیمیه]] واقعیت خارجی مفاهیم [[قرآن]] را [[تأویل قرآن]] می‌داند. به [[باور]] [[ابن‌ تیمیه]] مصداق خارجی [[بهشت]]، [[دوزخ]]، [[نعمت‌های بهشتی]] و عذاب‌های [[الهی]]، [[تأویل]] آیاتی است که [[قرآن]] از آنها سخن می‌گوید. از این رو، [[ابن تیمیه]] [[معتقد]] است که ما می‌توانیم تنها به [[تأویل]] آن دسته از مفاهیم و [[آیات قرآن]] که واقع شده است، [[آگاهی]] پیدا کنیم و نسبت به [[تأویل]] آنچه هنوز تحقق خارجی نیافته است، ناآگاهیم. از نظر [[ابن تیمیه]] [[تفسیر قرآن]] [[علم]] به صورت [[ذهنی]] حقایق [[قرآنی]] است، در حالی که [[تأویل قرآن]] [[علم]] به صورت خارجی آنها است. از این رو [[علم]] به [[تفسیر]] همه [[قرآن]] ممکن است، ولی [[علم به تأویل]] همه [[قرآن]] در [[دنیا]] ممکن نیست<ref>ر. ک: الإکلیل فی المتشابه و التأویل، احمد بن تیمیه، اسکندریه، دار الإیمان، بی‌تا، ص ۲۳ ـ ۱۰؛ مبانی و روش‌های تأویل قرآن، محمد کاظم شاکر، قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۲ ﻫ.ش، ص ۲۷ ـ ۲۵.</ref><ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۱۸۷ - ۱۸۸.</ref>.


==[[تأویل]] از دیدگاه [[علامه طباطبایی]]==
==[[تأویل]] از دیدگاه [[علامه طباطبایی]]==
خط ۵۹: خط ۵۹:


==[[عالمان]] به [[تأویل]]==
==[[عالمان]] به [[تأویل]]==
*در مورد [[تأویل قرآن]] از دیرباز این سؤال مطرح بوده است که چه کسانی می‌توانند از [[تأویل قرآن]]، به هر معنایی که باشد، به ویژه [[تأویل آیات]] [[متشابه]]، [[آگاه]] شوند. پیش‌تر گفتیم که در مورد ترکیب این [[آیه]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد که آیا [[راسخان در علم]] نیز از [[تأویل]] آگاهند یا خیر. همچنین گفتیم که [[روایات]] نیز در این زمینه مختلف است. اما بیش‌تر [[روایات]] [[اهل بیت]] و اقوال مفسّران [[شیعه]]، حکایت از این دارد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} از [[راسخان در علم]]، بلکه [[افضل]] [[راسخان در علم]] هستند و به [[تأویل قرآن]] آگاهند. همچنین برخی از [[روایات]] منقول از طریق [[اهل سنت]] و اقوال مفسّران ایشان گویای آن است که افراد غیرمعصوم نیز می‌توانند از [[راسخان در علم]] بوده و از [[تأویل قرآن]] [[آگاه]] باشند<ref>تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص ۲۹.</ref>. از دیدگاه برخی مفسّران، حتی اگر فرض بگیریم که ظاهر [[آیه]] هفتم [[سوره آل عمران]] بر انحصار [[علم به تأویل]] در [[خدای سبحان]] دلالت دارد، باز هم این امر منافاتی با آن ندارد که [[خداوند]] این [[علم]] را به بعضی از افراد نیز عطا کرده باشد. چنان‌که [[آیات]] مربوط به [[علم غیب]] نیز گویای این امر است؛ از یک سو آیاتی داریم که بر اختصاص [[علم غیب]] به [[خدا]] دلالت دارد: {{متن قرآن|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ }}<ref> و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است؛ سوره انعام، آیه:۵۹.</ref>، {{متن قرآن|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ}}<ref> بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه:۶۵.</ref> و از طرف دیگر آیاتی نیز بیانگر این است که [[خدا]] این [[علم]] را به غیر خودش نیز داده است؛ مانند [[آیات]] {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا}}<ref> او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند.جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶-۲۷.</ref> که بعضی از [[رسولان]] را از [[حکم]] قبلی "اختصاص [[علم غیب]] به [[خدا]]" خارج کرده است<ref>ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۲.</ref> مطابق [[روایات معتبر]]، [[خداوند]] [[علم]] تنزیل و [[تأویل]] را به پیامبرش عطا کرده است<ref>ر.ک: وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن حسن حر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ﻫ، ج ۱۸، ص ۴۷؛ بصائر الدرجات الکبریٰ فی فضائل آل محمد، محمد بن حسن صفار، تهران، منشورات الأعلمی، ۱۳۶۲ ﻫ. ش، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۳؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، قم، مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان، ج ۱، ص ۲۷۱؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج ۱، ص ۱۷؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۰.</ref>. همچنین [[حضرت علی]]{{ع}}، که در ملازمتی بی‌بدیل، از پیش از [[نزول]] نخستین بارقه‌های [[وحی]] تا [[انقطاع]] آن، با [[پیامبر]]{{صل}} [[همراهی]] و [[همدلی]] داشته است، تمام [[آیات قرآن]] را با [[شأن نزول]] و [[تفسیر]] و [[تأویل]] آن، از آن [[حضرت]] فراگرفته و نگاشته است. او خود در این باره می‌گوید: آیه‌ای بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل نمی‌شد، جز آن‌که بر من قرائت می‌کرد و من با خط خودم می‌نوشتم و [[تأویل]] و [[تفسیر]]، [[ناسخ و منسوخ]]، [[محکم و متشابه]] و عام و خاصّ آن را به من می‌آموخت<ref>أصول الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، دار صعب و دار التعارف، ۱۴۰۱ ﻫ، ج ۱، ص ۶۴.</ref>.
*در مورد [[تأویل قرآن]] از دیرباز این سؤال مطرح بوده است که چه کسانی می‌توانند از [[تأویل قرآن]]، به هر معنایی که باشد، به ویژه [[تأویل آیات]] [[متشابه]]، [[آگاه]] شوند. پیش‌تر گفتیم که در مورد ترکیب این [[آیه]] [[اختلاف]] نظر وجود دارد که آیا [[راسخان در علم]] نیز از [[تأویل]] آگاهند یا خیر. همچنین گفتیم که [[روایات]] نیز در این زمینه مختلف است. اما بیش‌تر [[روایات]] [[اهل بیت]] و اقوال مفسّران [[شیعه]]، حکایت از این دارد که [[پیامبر اکرم]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} از [[راسخان در علم]]، بلکه [[افضل]] [[راسخان در علم]] هستند و به [[تأویل قرآن]] آگاهند. همچنین برخی از [[روایات]] منقول از طریق [[اهل سنت]] و اقوال مفسّران ایشان گویای آن است که افراد غیرمعصوم نیز می‌توانند از [[راسخان در علم]] بوده و از [[تأویل قرآن]] [[آگاه]] باشند<ref>تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص ۲۹.</ref>. از دیدگاه برخی مفسّران، حتی اگر فرض بگیریم که ظاهر [[آیه]] هفتم [[سوره آل عمران]] بر انحصار [[علم به تأویل]] در [[خدای سبحان]] دلالت دارد، باز هم این امر منافاتی با آن ندارد که [[خداوند]] این [[علم]] را به بعضی از افراد نیز عطا کرده باشد. چنان‌که [[آیات]] مربوط به [[علم غیب]] نیز گویای این امر است؛ از یک سو آیاتی داریم که بر اختصاص [[علم غیب]] به [[خدا]] دلالت دارد: {{متن قرآن|وَعِندَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَا إِلاَّ هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَمَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلاَّ يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِي ظُلُمَاتِ الأَرْضِ وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ }}<ref> و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است؛ سوره انعام، آیه:۵۹.</ref>، {{متن قرآن|قُل لّا يَعْلَمُ مَن فِي السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ الْغَيْبَ إِلاَّ اللَّهُ وَمَا يَشْعُرُونَ أَيَّانَ يُبْعَثُونَ}}<ref> بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه:۶۵.</ref> و از طرف دیگر آیاتی نیز بیانگر این است که [[خدا]] این [[علم]] را به غیر خودش نیز داده است؛ مانند [[آیات]] {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا}}<ref> او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند.جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶-۲۷.</ref> که بعضی از [[رسولان]] را از [[حکم]] قبلی "اختصاص [[علم غیب]] به [[خدا]]" خارج کرده است<ref>ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۲.</ref> مطابق [[روایات معتبر]]، [[خداوند]] [[علم]] تنزیل و [[تأویل]] را به پیامبرش عطا کرده است<ref>ر.ک: وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن حسن حر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ﻫ، ج ۱۸، ص ۴۷؛ بصائر الدرجات الکبریٰ فی فضائل آل محمد، محمد بن حسن صفار، تهران، منشورات الأعلمی، ۱۳۶۲ ﻫ.ش، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۳؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، قم، مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان، ج ۱، ص ۲۷۱؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج ۱، ص ۱۷؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۰.</ref>. همچنین [[حضرت علی]]{{ع}}، که در ملازمتی بی‌بدیل، از پیش از [[نزول]] نخستین بارقه‌های [[وحی]] تا [[انقطاع]] آن، با [[پیامبر]]{{صل}} [[همراهی]] و [[همدلی]] داشته است، تمام [[آیات قرآن]] را با [[شأن نزول]] و [[تفسیر]] و [[تأویل]] آن، از آن [[حضرت]] فراگرفته و نگاشته است. او خود در این باره می‌گوید: آیه‌ای بر [[پیامبر]]{{صل}} نازل نمی‌شد، جز آن‌که بر من قرائت می‌کرد و من با خط خودم می‌نوشتم و [[تأویل]] و [[تفسیر]]، [[ناسخ و منسوخ]]، [[محکم و متشابه]] و عام و خاصّ آن را به من می‌آموخت<ref>أصول الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، دار صعب و دار التعارف، ۱۴۰۱ ﻫ، ج ۱، ص ۶۴.</ref>.
* [[روایات]] دیگری نیز حاکی از آن است که علاوه بر [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}}، [[اهل بیت]] [[پیامبر]] نیز به [[تأویل]] همه [[آیات قرآن]] آگاهند<ref> ر.ک: بصائر الدرجات الکبریٰ فی فضائل آل محمد، محمد بن حسن صفار، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۳؛ البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، ج ۱، ص ۱۹ و ۲۰، ۲۷۰ و ۲۷۱.</ref> لازم به ذکر است که گرچه بر اساس [[روایات]] [[شیعه]]، [[علم به تأویل]] همه [[قرآن]] به [[پیامبر]] و [[اهل بیت]] او اختصاص دارد، ولی هیچ‌گاه به طور کلی از دیگران [[نفی]] نشده است. مفهوم این سخن از [[پیامبر]] که فرمود: "[[تأویل قرآن]] به تمام و کمال، تنها نزد [[امام علی]]{{ع}} است"<ref>بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۶۹، ص ۱۸۴.</ref> این است که دیگران نیز به بخشی از [[تأویل قرآن]] دسترسی دارند. ایشان در سخنی دیگر، خطاب به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} می‌فرماید: "بعد از من [[مردم]] را به آن بخش از [[تأویل قرآن]] که [[فهم]] آن بر آنها مشکل است، [[آگاه]] ساز"<ref>بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۲۳، ص ۱۹۵.</ref>. بنا بر این، بخشی از [[تأویل]] را خود [[مردم]] می‌فهمند و تنها [[فهم]] بخشی از آن برای آنها مشکل است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۱۸۸ - ۱۸۹.</ref>.
* [[روایات]] دیگری نیز حاکی از آن است که علاوه بر [[رسول خدا]]{{صل}} و [[امام علی]]{{ع}}، [[اهل بیت]] [[پیامبر]] نیز به [[تأویل]] همه [[آیات قرآن]] آگاهند<ref> ر.ک: بصائر الدرجات الکبریٰ فی فضائل آل محمد، محمد بن حسن صفار، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۳؛ البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، ج ۱، ص ۱۹ و ۲۰، ۲۷۰ و ۲۷۱.</ref> لازم به ذکر است که گرچه بر اساس [[روایات]] [[شیعه]]، [[علم به تأویل]] همه [[قرآن]] به [[پیامبر]] و [[اهل بیت]] او اختصاص دارد، ولی هیچ‌گاه به طور کلی از دیگران [[نفی]] نشده است. مفهوم این سخن از [[پیامبر]] که فرمود: "[[تأویل قرآن]] به تمام و کمال، تنها نزد [[امام علی]]{{ع}} است"<ref>بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۶۹، ص ۱۸۴.</ref> این است که دیگران نیز به بخشی از [[تأویل قرآن]] دسترسی دارند. ایشان در سخنی دیگر، خطاب به [[امیر مؤمنان]]{{ع}} می‌فرماید: "بعد از من [[مردم]] را به آن بخش از [[تأویل قرآن]] که [[فهم]] آن بر آنها مشکل است، [[آگاه]] ساز"<ref>بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۲۳، ص ۱۹۵.</ref>. بنا بر این، بخشی از [[تأویل]] را خود [[مردم]] می‌فهمند و تنها [[فهم]] بخشی از آن برای آنها مشکل است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۱۸۸ - ۱۸۹.</ref>.



نسخهٔ ‏۶ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۴۸


این مدخل از زیرشاخه‌های تبيين قرآن و مرتبط با مباحث پاسداری از قرآن، تبیین دین، پاسداری از دین، وظایف پیامبر خاتم و وظایف امام است. "تأویل قرآن" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل تأویل قرآن (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

واژه‌شناسی لغوی

  • تأویل از ماده «ا ـ و ـ ل» به معنای «رجوع» است [۱]. احمد بن فارس می‌گوید: «اَوْل» دارای دو اصل است: ۱. ‌ابتدای امر. ۲. انتهای امر.[۲] به نظر وی واژگان اوّل، اولی و اوائل از اصل نخست و کلماتی چون تأویل، تأوّل و ایاله از اصل دوم اشتقاق یافته‌اند[۳][۴].
  • با این بیان، «رجوع» که در کتب لغت، و از جمله آثار دیگر ابن فارس، به عنوان معنای «اَوْل» ذکر شده، معنای شفاف‌تری می‌یابد و آن یا بازگشت به اصل و ابتدای امر یا صیرورت به سوی غایتی است که برای آن مفروض است. تأویل نیز در حالت مصدری به معنای ارجاع به انتها و غایت و در معنای وصفی به معنای «منتها» و «مصیر» است[۵].
  • طبری نیز می‌گوید که اصل تأویل و تأوّل از " آلَ‌ الشیءُ إلی کذا‏‏ ‏‏‏‏‏‏" به معنای «صار إلیه» است[۶][۷].
  • طبرسی می‌گوید: اصل تأویل مرجع و مصیر است و عرب وقتی به انتهای شئ می‌رسد می‌گوید: "تأوّل‌الشی‏‏‏‏‏‏"[۸]. کاربردهای فعلی این واژه نیز این معنا را تأیید می‌کنند. عرب هنگامی که شیر، سفت می‌شود و می‌بندد می‌گوید: «آل اللبن»؛ یعنی صار‌ إلی آخر أمره[۹]؛ همچنین «آل‌ الشراب» وقتی گفته می‌شود که شراب به غلظت مطلوب خود رسیده باشد، به طوری که بالاترین درجه سُکر را داشته باشد[۱۰]؛ نیز وقتی جسمِ شخصی به نهایت ضعف می‌رسد و نحیف می‌گردد گفته می‌شود: «آل‌ جِسمُ‌الرجل»[۱۱]. ایاله به معنای سیاست کردن نیز از همین باب است[۱۲]، زیرا در سیاست کردن، هدفِ نهایی و مطلوبی در نظر گرفته می‌شود که فرد را با تربیت و اصلاح به آن سمت سوق می‌دهند[۱۳]. وقتی گفته می‌شود: «آل الرّجلُ رعیتَه»، یعنی به نیکویی رعیت خود را سیاست و‌ اصلاح کرد[۱۴][۱۵].
  • با این حال، مطابق نقل فیروز آبادی، همه لغت‌شناسان در اینکه تأویل از «اَوْل» به معنای «انتها و فرجام» مشتق شده باشد اتفاق نظر ندارند؛ برخی می‌گویند: از «اوّل» اشتقاق یافته که در آن صورت تأویل کلام به معنای بازگرداندن سخن به اوّل آن "غرض گوینده" است و برخی گفته‌اند که از «مآل» مشتق شده که در این صورت به معنای عاقبت و مرجع است[۱۶]. خود وی در جمع بین این دو قول می‌گوید: این دو قول در عمل به هم نزدیک هستند و از این رو گفته‌اند که " اَوَّلُ غَرَضِ الْحَکیمِ آخِرُ فِعْلِهِ ‏‏‏‏‏‏"[۱۷][۱۸].
  • با توجه به سخن مشهور لغویان که تأویل را از «اَوْل» به معنای نهایت و غایت گرفته‌اند، این واژه در حالت وصفی، به معنای «منتها» و «غایت» و در حالت مصدری به معنای «بازگرداندن امری به غایت آن» است؛ اما باید توجه داشت که غایت هر چیزی با توجه به موارد کاربرد متفاوت است و در همه مواردِ کاربرد، نوعی حرکت و صیرورت به چشم می‌خورد؛ صیرورتی که نقطه آغاز و نقطه پایانی دارد[۱۹]. این صیرورت را می‌توان به طور کلی دو قسم دانست: صیرورت در مقام علم و صیرورت در مقام واقع. به نظر می‌رسد که راغب اصفهانی در تنویع غایت در کاربرد تأویل به همین نکته نظر دارد که در تعریف تأویل می‌گوید: تأویل بازگرداندن چیزی به غایتی است که از آن قصد شده است؛ غایت از نظر علم باشد یا از نظر فعل[۲۰]. با توجه به تفاوت این دو نوع غایت است که برخی معاصران گفته‌اند که تأویل دو معنا دارد: بازگشت به اصل و رسیدن به غایت، و در بیان وجه جامع بین این دو معنا گفته‌اند: تأویل عبارت است از حرکت شیء یا پدیده‌ای در جهتِ بازگشت به اصل و ریشه‌اش یا در جهت رسیدن به غایت و عاقبت آن[۲۱][۲۲].
  • برای روشن‌تر شدن موضوع، به تبیین معنای کاربردی تأویل در مورد قول، عمل و رؤیا، با توجه به این دو نوع غایت علمی و فعلی می‌پردازیم. وقتی تأویل را نسبت به «قول» به کار می‌بریم، گاهی به مقصودِ گوینده از قول توجه داریم و گاه به مقصدِ خود قول. وقتی کسی درصدد فهم مقصود گوینده از کلام است، صیرورت در مقام علم است. در این صورت، نقطه آغاز برای مخاطب، سخن گوینده است و او از این نقطه به سمت عالَمِ ذهن و اراده گوینده حرکت می‌کند تا قصد او را از گفتارش دریابد. این کار، تأویل به معنای مصدری است و در این مسیر هر چیزی را که مورد قصد گوینده قرار گرفته یا در ضمن قصد او باشد، جزو تأویل به معنای وصفی است. درباره این کاربرد از تأویل است که برخی لغویان گفته‌اند: تأویل، معنا و تفسیر به یک معناست[۲۳]؛ همچنین لغویانی چون فیروزآبادی و زبیدی که گفته‌اند: " اَوَّلَهُ تأویلا یعنی فَسَّرَه ‏‏‏‏‏‏"، به این کاربرد اشاره دارند[۲۴]؛ اما گاهی تأویل را به کلام نسبت می‌دهند؛ ولی سیر صیرورت با آنچه در بالا آمد متفاوت است. این بار خودِ کلام است که صیرورت دارد و در ظرفی زمانی تحقق می‌یابد. در این صورت، تأویل کلام، همان ظرف استقرار کلام است. اخبار مربوط به آینده، وعده‌ها و وعیدها، در صورتی که صادق باشند، دارای یک ظرف استقرار هستند که همان تأویل آنها به شمار می‌آید. قرآن‌ کریم نیز در مورد خبرها می‌گوید: ﴿لِّكُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُونَ [۲۵][۲۶].
  • تحلیل بالا در مورد کاربرد تأویل نسبت به رؤیا و فعل نیز صادق است؛ گاهی می‌گوییم: شخصی تأویل رؤیا می‌داند. در اینجا شخص مُؤَوِّل (مُعَبِّر) از یک رؤیا ـ که طبق فرض رؤیایی نمادین است ـ آغاز می‌کند و به سمت مبدأ این رؤیا، که عالم غیب است، حرکت می‌کند و حقیقت این رؤیا را در ظرف حقیقی آن مشاهده می‌کند. این عمل مُعَبِّر، تأویل رؤیا (به معنای مصدری) است که در آن غایتِ علمی مورد نظر است؛ امّا گاهی تأویل نسبت به رؤیا به کار می‌رود و دیگر معبِّر و علم به حقیقت ماورایی رؤیا را منظور نمی‌کنیم، بلکه خود رؤیا در مسیر زمان صیرورت می‌یابد تا به ظرف استقرار خود برسد. در این صورت، به آنچه تحقق یافته، تأویلِ رؤیا (به معنای وصفی) گفته می‌شود[۲۷].
  • در مورد فعل نیز همین دو گونه غایت را می‌توان در نظر گرفت: گاهی فعلی را تأویل می‌کنیم؛ به این معنا که آن را تحلیل روانشناختی می‌کنیم. در اینجا نقطه آغازِ تحلیل، عملی است که از فاعل سرزده است و نقطه پایانِ صیرورت فکری مؤوِّل، انگیزه‌های روانی و درونی فاعلِ فعل است، بنابراین اغراضِ فاعل و حکمتهای مورد نظر او در انجام فعل، تأویل فعل است؛ امّا گاهی خودِ عمل در مسیر زمانْ صیرورت می‌یابد و به فرجامی متناسب با نوع عمل می‌رسد که آن فرجام، تأویلِ آن فعل به شمار می‌آید. معمولا کارهای خوب فرجامی نیکو و کارهای بد فرجامی بد دارند[۲۸].
  • "تأویل" از ریشه "أوْل" است. بیش‌تر لغت‌‏شناسان "أَول" را به رجوع و بازگشت معنا کرده‏‌اند[۲۹] اما احمد بن ‌فارس، در کتاب معجم مقاییس اللغه، بیانی به ظاهر متفاوت با دیگران دارد. او می‌‏گوید: أوْل، دارای دو اصل است:
  1. ابتدای امر، که واژه "اَوَّلْ" به معنای آغاز از این اصل مشتق شده است؛
  2. انتهای امر [۳۰].
  • با توجه به این سخن ابن فارس، "رجوع" و "اِرجاع" که در کتب لغت و از جمله آثار دیگر ابن فارس، به عنوان معنای "اول" و "تأویل" ذکر شده است، معنای شفاف‌تری پیدا می‌کند. با این بیان، تأویل دارای دو معنای کاربردی است:
  1. بازگشت به ابتدا و اصل؛
  2. بازگشت به انتها و غایت.
  • برخی از نویسندگان معاصر نیز در معنای تأویل به همین نتیجه رسیده‌اند[۳۱] مطابق این معنا، کاربرد تأویل در مورد هر کلامی، و از جمله قرآن کریم، ممکن است که یکی از این دو معنا را داشته باشد: یا به معنای "ابتدا و اصل کلام" که همان قصد و نیت گوینده از کلامش است، باشد و یا به معنای "انتها و غایت کلام" که به تحقق مفاد کلام اطلاق می‌‏شود، باشد. تأویل قرآن مطابق معنای اوّل، همان مراد خداوند از آیات قرآن؛ و مطابق معنای دوم، به معنی وقوع وعده‏ها و وعیدهای قرآن کریم است[۳۲].

تأویل در قرآن

  • واژ‏ه تأویل در قرآن کریم هفده بار به کار رفته است. این موارد با توجه به متعلّق واژه تأویل در هر مورد، به سه گروه قابل تقسیم است:
  1. تأویل کلام: ﴿هُوَ الَّذِيَ أَنزَلَ عَلَيْكَ الْكِتَابَ مِنْهُ آيَاتٌ مُّحْكَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْكِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ فَأَمَّا الَّذِينَ فِي قُلُوبِهِمْ زَيْغٌ فَيَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِيلِهِ وَمَا يَعْلَمُ تَأْوِيلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ يَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا يَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الأَلْبَابِ[۳۳]، ﴿هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ[۳۴]، ﴿وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلاَّ ظَنًّا إِنَّ الظَّنَّ لاَ يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ[۳۵].
  2. تأویل فعل ﴿قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[۳۶]، ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[۳۷]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۳۸]، ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۳۹]
  3. تأویل رؤیا: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [۴۰]، ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ[۴۱]، ﴿وَدَخَلَ مَعَهُ السِّجْنَ فَتَيَانَ قَالَ أَحَدُهُمَا إِنِّي أَرَانِي أَعْصِرُ خَمْرًا وَقَالَ الآخَرُ إِنِّي أَرَانِي أَحْمِلُ فَوْقَ رَأْسِي خُبْزًا تَأْكُلُ الطَّيْرُ مِنْهُ نَبِّئْنَا بِتَأْوِيلِهِ إِنَّا نَرَاكَ مِنَ الْمُحْسِنِينَ [۴۲]، ﴿قَالُواْ أَضْغَاثُ أَحْلامٍ وَمَا نَحْنُ بِتَأْوِيلِ الأَحْلامِ بِعَالِمِينَ[۴۳]
  • چنان‌که این موارد سه‌گانه را در دو معنای یادشده در نظر ابن‌ فارس ضرب کنیم، حاصلِ آن، شش معنای فرضی به شرح زیر خواهد بود:
  1. تأویل گفتار = نیت گوینده از گفتار: در مورد تأویل گفتار با فرض نخست، می‌توان گفت که هر گوینده‏ای قبل از آن‌که سخن بگوید، مطلبی را در ذهن خویش آورده و معنایی را قصد می‌‏کند. سپس آن معنای مقصود را با بیان الفاظی به مخاطب خود القا می‌‏کند. به عبارت دیگر، گوینده، مقصود خود را در قالب الفاظ نازل می‌‏کند. این مرحله را می‌‏توان "تنزیل" نام نهاد. بدیهی است که در این صورت شنونده به طور مستقیم با مقصود گوینده ارتباطی ندارد، بلکه تنها با الفاظی که از گوینده صادر می‌شود، سر و کار دارد. او باید از "الفاظ" به "معنای مقصود" برسد. این سیر را می‌‏توان "سیرِ تأویل" نامید؛ یعنی "به اوّل برگرداندن کلام". اوّل و آغاز کلام، همان فکر و ایده‏ای است که در ذهن گوینده گذشته و به صورت معنای مقصود شکل گرفته است. به نظر ما تأویل در سوره آل عمران به این معنا آمده است. شیخ طبرسی در مجمع البیان می‌گوید: پیامبر و جانشینانش تأویل همه قرآن را می‌‏دانند. مؤید این قول، اجماع صحابه و تابعان بر تفسیر همه آیات قرآن است. کسی نقل نکرده که آنها بر چیزی از قرآن توقف کرده و آن را به دلیل متشابه بودن تفسیر نکرده باشند[۴۴]. با توجه به این گفتار، شیخ طبرسی تأویل را در این آیه، معادل تفسیر دانسته است؛ چرا که تفسیر، چیزی جز بیان مراد و مقصود متکلّم نیست. در روایات نیز تأویل در این معنا به کار رفته است. در روایتی آمده است که حذیفة بن‌ یمان می‌گوید: "در روز غدیر خم، بعد از آن‌که رسول خدا(ص) فرمود: " مَنْ‏ كُنْتُ‏ مَوْلَاهُ‏ فَهَذَا عَلِيٌ‏ مَوْلَاه‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"، شخصی از آن حضرت پرسید: ای رسول خدا، تأویل این سخن چیست؟" آن حضرت فرمود: " مَنْ‏ كُنْتُ‏ نَبِيَّهُ‏ فَهَذَا عَلِيٌ‏ أَمِيرُهُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" [۴۵]. در این روایت از آنجا که مولی هم به معنی دوست و هم به معنای سرپرست است، پرسش‌کننده خواستار روشن شدن معنا و مقصود کلام پیامبر(ص) بوده است. در روایت دیگری نیز آمده است که امام علی(ع) فرمود: تأویل ﴿الَّذِينَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِيبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ[۴۶] آن است که خدا مالک ما است و ما از این جهان رخت بر می‌بندیم"[۴۷]. ملاحظه می‌شود که در این روایت نیز تأویل به معنا و مدلول آیه اطلاق شده است.
  2. تأویل گفتار = تحقق مفاد گفتار: تأویل کلام به معنای دوّم آن، یعنی تحقق مفاد کلام، نیز در قرآن کریم به کار رفته است. در آیات زیر، تأویل قرآن به معنای تحقق وعده‏های خداوند است: ﴿وَلَقَدْ جِئْنَاهُم بِكِتَابٍ فَصَّلْنَاهُ عَلَى عِلْمٍ هُدًى وَرَحْمَةً لِّقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ هَلْ يَنظُرُونَ إِلاَّ تَأْوِيلَهُ يَوْمَ يَأْتِي تَأْوِيلُهُ يَقُولُ الَّذِينَ نَسُوهُ مِن قَبْلُ قَدْ جَاءَتْ رُسُلُ رَبِّنَا بِالْحَقِّ فَهَل لَّنَا مِن شُفَعَاء فَيَشْفَعُواْ لَنَا أَوْ نُرَدُّ فَنَعْمَلَ غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ قَدْ خَسِرُواْ أَنفُسَهُمْ وَضَلَّ عَنْهُم مَّا كَانُواْ يَفْتَرُونَ[۴۸]. طبری می‌‏گوید: مراد از تأویل، عاقبت امرشان است که همان تحقق وعده‏های الهی، یعنی ورود در عذاب الهی و آتش دوزخ است[۴۹]، ﴿وَمَا كَانَ هَذَا الْقُرْآنُ أَن يُفْتَرَى مِن دُونِ اللَّهِ وَلَكِن تَصْدِيقَ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ وَتَفْصِيلَ الْكِتَابِ لاَ رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ أَمْ يَقُولُونَ افْتَرَاهُ قُلْ فَأْتُواْ بِسُورَةٍ مِّثْلِهِ وَادْعُواْ مَنِ اسْتَطَعْتُم مِّن دُونِ اللَّهِ إِن كُنتُمْ صَادِقِينَ بَلْ كَذَّبُواْ بِمَا لَمْ يُحِيطُواْ بِعِلْمِهِ وَلَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ كَذَلِكَ كَذَّبَ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ فَانظُرْ كَيْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الظَّالِمِينَ[۵۰]. عبارت ﴿لَمَّا يَأْتِهِمْ تَأْوِيلُهُ، به این معنی است که هنوز زمان تحقق آن فرا‌ نرسیده است. روشن است که نمی‌‏توان تأویل را در دو آیه فوق به معنای نیت و مقصود گوینده از کلامش دانست؛ زیرا معقول نیست که بگوییم در روز قیامت مراد خداوند از آیات قرآن روشن می‌شود! بلکه به جهت اِتمام حجت بر مردم، باید مراد خداوند در همین دنیا برای مردم قابل درک باشد. در ### 313### نیز این معنا از تأویل به کار رفته است. برای نمونه به ذکر چند روایت می‌‏پردازیم. در روایتی آمده است پیامبر(ص) در مورد آیه ﴿قُلْ هُوَ الْقَادِرُ عَلَى أَن يَبْعَثَ عَلَيْكُمْ عَذَابًا مِّن فَوْقِكُمْ أَوْ مِن تَحْتِ أَرْجُلِكُمْ أَوْ يَلْبِسَكُمْ شِيَعًا وَيُذِيقَ بَعْضَكُم بَأْسَ بَعْضٍ انظُرْ كَيْفَ نُصَرِّفُ الآيَاتِ لَعَلَّهُمْ يَفْقَهُونَ[۵۱] فرمود: این امر به وقوع خواهد پیوست و هنوز واقع نشده است[۵۲]. در حدیث دیگری شیخ صدوق با سند خود از ابو بصیر از امام صادق(ع) روایت کرده که آن حضرت در مورد آیه ﴿هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّهِ وَكَفَى بِاللَّهِ شَهِيدًا[۵۳] فرمود:به خدا سوگند که هنوز تأویل این آیه واقع نشده است و تأویل آن تا ظهور قائم آل محمد واقع نخواهد شد[۵۴]. روشن است که عبارت " مَا نَزَلَ‏ تَأْوِيلُهَا بَعْدُ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" به معنای "ما وقع تأویلها بعد‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" است و منظور امام آن است که حقیقت مفاد این آیه پس از ظهور امام زمان(ع) تحقق خواهد یافت.
  3. تأویل فعل = انگیزه فاعل از فعل: تأویل فعل در فرض نخست "اصل و ابتدای چیزی"، همان انگیزه فاعل از فعل است؛ برای نمونه، کسی که از روی کینه، عملی را انجام داده است، تأویل آن عمل، "کینه"ای است که مسبوق به فعل است. همچنین اگر فعلی به انگیزه تأدیب صورت گرفته باشد، تأویل آن، "تأدیب" است. تأویل در آیات داستان حضرت موسی(ع) و حضرت خضر(ع) به این معنا است. حضرت خضر(ع) کارهایی را انجام داد که حضرت موسی(ع) آنها را تحمّل نکرد؛ شکافتن بدنه کشتی، کشتن غلام و ترمیم دیوار. حضرت خضر(ع) بعد از انجام این اعمال و مشاهده‏ بی‌صبری حضرت موسی(ع) در برابر آن، انگیزه خود را از انجام کارها شرح داد که قرآن، آن را تأویل نامیده است ﴿قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا وَأَمَّا الْغُلامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا [۵۵]
  4. تأویل فعل = سرانجام و فرجام فعل: تأویل فعل در فرض دوم "نهایت و عاقبت چیزی"، به عاقبت و فرجام کار گفته می‌‏شود. این کاربرد در دو آیه از قرآن مشاهده می‌شود: ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ وَأُولِي الأَمْرِ مِنكُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِن كُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الآخِرِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۵۶]، ﴿وَأَوْفُوا الْكَيْلَ إِذَا كِلْتُمْ وَزِنُواْ بِالْقِسْطَاسِ الْمُسْتَقِيمِ ذَلِكَ خَيْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِيلاً [۵۷]. مطابق این آیات، "توزین کالا با ترازوی سالم" و "ردّ تنازع به خدا و رسول" از کارهایی است که فرجامی خوش در پی دارد. خداوند عاقبت و فرجام این کارها را تأویل نام نهاده است. در تفاسیر قرآن نیز " أَحْسَنُ تأویلاً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" به " أَحْسَنُ عَاقِبَةً ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏" تفسیر شده است[۵۸].
  5. تأویل رؤیا = اصل حقایق غیبی ماورای نمادهای دیده‌شده در رؤیا: تأویل رؤیا در فرض نخست "ابتدا و اصل رؤیا" به معنای حقایق غیبی ماورای رؤیا است. رؤیاها معمولاً نمادهایی هستند که بیانگر حقایق دیگرند. روشن است که نخست باید "حقیقتی" را فرض کرد و سپس "نمادی" را جهت بیان آن وضع نمود. افرادی هستند که می‌‏توانند پیش از تحقق رؤیاها در عالمِ واقع، به آن حقایق پی ببرند، این گونه افراد از علم تأویل رؤیا برخوردارند. تأویل در آیات زیر به این معنا است: ﴿وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ وَعَلَى آلِ يَعْقُوبَ كَمَا أَتَمَّهَا عَلَى أَبَوَيْكَ مِن قَبْلُ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ إِنَّ رَبَّكَ عَلِيمٌ حَكِيمٌ [۵۹]، ﴿وَقَالَ الَّذِي اشْتَرَاهُ مِن مِّصْرَ لاِمْرَأَتِهِ أَكْرِمِي مَثْوَاهُ عَسَى أَن يَنفَعَنَا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَدًا وَكَذَلِكَ مَكَّنَّا لِيُوسُفَ فِي الأَرْضِ وَلِنُعَلِّمَهُ مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ وَاللَّهُ غَالِبٌ عَلَى أَمْرِهِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَعْلَمُونَ[۶۰]، ﴿رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ [۶۱]
  6. تأویل رؤیا = تحقق حقیقت رؤیا در عالم خارج: تأویل رؤیا در فرض دوم "نهایت و غایت" همان تحقق خارجی رؤیا است. حضرت یوسف(ع) در خواب دید که یازده ستاره به همراه خورشید و ماه برای او سجده کرده‏اند: ﴿إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ[۶۲] وقتی این رؤیا به تحقق پیوست، حضرت یوسف(ع) گفت: ﴿هَذَا تَأْوِيلُ رُؤْيَايَ مِن قَبْلُ قَدْ جَعَلَهَا رَبِّي حَقًّا [۶۳][۶۴].

معنای اصطلاحی تأویل

  • آنچه بیان شد، معنای تأویل در لغت و عرف قرآن کریم بود. اما بی‌شک این واژه در برخی از حوزه‏‌های معرفت دینی، در معانی خاصی مصطلح شده است. اگرچه بعضی از این معانی اصطلاحی، از معنای لغوی و یا کاربردهای قرآنی این واژه گرفته شده است، اما باید دانست که هر اصطلاحی در حوزه خود معتبر است؛ از این رو، بی توجهی به اصطلاحات هر حوزه باعث خلط مفاهیم با یکدیگر می‌شود[۶۵].

مهم‌ترین معانی اصطلاحی تأویل

  • مهم‌ترین معانی اصطلاحی تأویل به شرح زیر است:
  1. تفسیر: این معنا نزد مفسّران گذشته شایع است؛ برای نمونه، طبری اغلب در تفسیر خود می‌‏گوید: "القول في تأویل قوله کذا" یا می‌گوید: "اختلف أهل التأویل في هذه الآیة". در این عبارات، تأویل به معنای تفسیر و "أهل التأویل" به معنای مفسّران است.
  2. حمل لفظ بر معنای مرجوح: این اصطلاح در درجه نخست، اصطلاحی کلامی و در درجه بعد، اصطلاحی اصولی است. پیش‌تر نیز اشاره شد که لفظ مؤوّل به لفظی گفته می‌شود که معنای مرجوحش مراد باشد.
  3. معنای باطنی: صوفیه، عرفا و باطنیه "اسماعیلیه" تأویل را به این معنا به کار برده‏‌اند. مراد آنها از معنای باطنی، معانی رمزی و اشاری است که نوعاً از ظاهر الفاظ و قواعد معمول در آنها به دست نمی‌‏آید، بلکه به گفته آنها باید از راه سیر و سلوک، ریاضت نفس و کشف و شهود به دست آورد.
  4. تفسیر به رأی: این معنا در حوزه عرف و زبان عامیانه معروف است. حتی برخی از نویسندگان نیز در نوشته‏‌های غیرتخصصی آن را به کار می‌‏برند؛ برای نمونه در مقام سرزنش کسی می‌‏گویند: "او کلام خدا را تأویل کرده است".
  5. حقیقت خارجی: برخی از مفسران و نظریه‌پردازان، مانند ابن تیمیه از پیشینیان و علامه طباطبایی از معاصران، معتقدند که تأویل قرآن به معنای حقیقت یا حقایق خارجی است. البته مراد ایشان از حقایق خارجی یکسان نیست. ابن تیمیه واقعیت خارجی مفاهیم قرآن را تأویل قرآن می‌داند. به باور ابن‌ تیمیه مصداق خارجی بهشت، دوزخ، نعمت‌های بهشتی و عذاب‌های الهی، تأویل آیاتی است که قرآن از آنها سخن می‌گوید. از این رو، ابن تیمیه معتقد است که ما می‌توانیم تنها به تأویل آن دسته از مفاهیم و آیات قرآن که واقع شده است، آگاهی پیدا کنیم و نسبت به تأویل آنچه هنوز تحقق خارجی نیافته است، ناآگاهیم. از نظر ابن تیمیه تفسیر قرآن علم به صورت ذهنی حقایق قرآنی است، در حالی که تأویل قرآن علم به صورت خارجی آنها است. از این رو علم به تفسیر همه قرآن ممکن است، ولی علم به تأویل همه قرآن در دنیا ممکن نیست[۶۶][۶۷].

تأویل از دیدگاه علامه طباطبایی

عالمان به تأویل


تأویل قرآن یکی از وظایف پیامبر خاتم و امام

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. تهذیب‌اللغه، ج‌۱۵، ص۴۳۷؛ لسان‌العرب، ج‌۱۱، ص۳۳، «اول».
  2. مقاییس اللغه، ج‌۱، ص‌۱۵۸، «اول».
  3. مقاییس اللغه، ج‌۱، ص‌۱۵۸، «اول».
  4. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۸۹
  5. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۸۹
  6. جامع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۰ ـ ۲۵۱
  7. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۸۹
  8. مجمع‌البیان، ج‌۲، ص‌۷۰۰؛ قانون تفسیر، ص‌۳۳
  9. مقاییس اللغه، ج‌۱، ص‌۱۵۹
  10. تهذیب اللغه، ج‌۱۵، ص‌۴۴۰
  11. مقاییس اللغه، ج‌۱، ص‌۱۶۰
  12. مقاییس اللغه، ج‌۱، ص‌۱۶۰
  13. مفردات، ص‌۹۹، «اول»
  14. مقاییس اللغه، ج‌۱، ص‌۱۶۰؛ الصحاح، ج‌۴، ص‌۱۶۲۸، «اول»
  15. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۸۹
  16. بصائر ذوی التمییز، ج‌۱، ص‌۷۹
  17. بصائر ذوی التمییز، ج‌۱، ص‌۷۹
  18. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۹۰
  19. جامع البیان، ج‌۳، ص‌۲۵۰ ـ ۲۵۱
  20. "هو ردّ الشئ إلی الغایة المرادة منه علماً کان أو فعلا ‏‏‏‏‏‏"؛ مفردات، ص۹۹، «اول»؛ بصائر ذوی‌التمییز، ج‌۲، ص‌۲۹۲
  21. معنای متن، ص‌۳۸۲
  22. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۹۰
  23. لسان العرب، ج‌۱، ص‌۲۶۴، «اول»
  24. القاموس المحیط، ج‌۲، ص‌۱۲۷۵؛ تاج العروس، ج‌۱۴، ص۳۲، «اول»
  25. هر خبر را قرارگاهی است و زودا که بدانید؛ سوره انعام، آیه: ۶۷.
  26. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۹۰
  27. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۹۱
  28. شاکر، محمد کاظم، دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۷، ص ۹۱
  29. ر.ک: تهذیب اللغه، ج ۱۰، ص ۴۳۷.
  30. معجم مقاییس اللغه، احمد بن فارس، قم، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۰۷ ﻫ، ج ۱، ص ۱۵۸.
  31. معنای متن: پژوهشی در علوم قرآن، نصر حامد ابو زید، ترجمۀ مرتضی کریمی‌نیا، تهران، طرح نو، ۱۳۸۰ ﻫ.ش، ص ۳۸۲.
  32. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۸۲ - ۱۸۷.
  33. اوست که این کتاب را بر تو فرو فرستاد؛ برخی از آن، آیات «محکم» (/ استوار/ یک رویه)‌اند، که بنیاد این کتاب‌اند و برخی دیگر (آیات) «متشابه» (/ چند رویه)‌اند؛ اما آنهایی که در دل کژی دارند، از سر آشوب و تأویل جویی، از آیات متشابه آن، پیروی می‌کنند در حالی که تأویل آن را جز خداوند نمی‌داند و استواران در دانش، می‌گویند: ما بدان ایمان داریم، تمام آن از نزد پروردگار ماست و جز خردمندان، کسی در یاد نمی‌گیرد؛ سوره آل عمران، آیه:۷.
  34. آیا جز فرجام آن را چشم می‌دارند، روزی که فرجام آن برسد آنان که پیش‌تر آن را فراموش کرده بودند می‌گویند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند؛ آیا ما میانجی‌هایی داریم تا برای ما میانجیگری کنند یا باز گردانده می‌شویم تا جز آن کنیم که پیش‌تر می‌کردیم؟ بی‌گمان (اینان) به خود زیان رساندند و آنچه دروغ می‌بافتند از (چشم) آنان ناپدید شده است؛ سوره اعراف، آیه:۵۳.
  35. بیشتر آنان جز از گمانی پیروی نمی‌کنند، به راستی گمان برای (شناخت) حقیقت، هیچ بسنده نیست به یقین خداوند به آنچه انجام می‌دهند، داناست؛ سوره یونس، آیه:۳۶.
  36. گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد؛ سوره کهف، آیه:۷۸.
  37. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه:۸۲.
  38. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه: ۵۹.
  39. و چون پیمانه می‌کنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است؛ سوره اسراء، آیه: ۳۵.
  40. و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه:۶.
  41. و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند؛ سوره یوسف، آیه:۲۱.
  42. و دو جوان با او به زندان در آمدند، یکی از آنها گفت من در خواب می‌دیدم که شراب می‌اندازم و دیگری گفت: من در خواب می‌دیدم که روی سرم نان می‌برم، پرندگان از آن می‌خورند، ما را از تعبیر آن آگاه کن که ما تو را از نیکوکاران می‌بینیم؛ سوره یوسف، آیه:۳۶.
  43. گفتند خواب‌هایی پریشان است و ما تعبیر خواب‌های پریشان را نمی‌دانیم؛ سوره یوسف، آیه: ۴۴.
  44. مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، بیروت، مؤسسة الأعلمی للمطبوعات، ج ۱ ـ ۲، ص ۷۰۱.
  45. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج۲۵، ص ۳۷۵.
  46. همان کسان که چون بدیشان مصیبتی رسد می‌گویند: «انّا للّه و انّا الیه راجعون» (ما از آن خداوندیم و به سوی او باز می‌گردیم؛ سوره بقره، آیه:۱۵۶.
  47. کافی، شیخ کلینی، تحقیق علی اکبر غفاری، دار الکتب الإسلامیه، ۱۳۸۸ ﻫ، چاپ سوم، ج ۳، ص ۲۶۱.
  48. و به راستی برای آنان کتابی آوردیم، آن را با دانشی (گسترده) روشن داشتیم که رهنمود و بخشایشی است برای گروهی که ایمان دارند.آیا جز فرجام آن را چشم می‌دارند، روزی که فرجام آن برسد آنان که پیش‌تر آن را فراموش کرده بودند می‌گویند: فرستادگان پروردگار ما حق را آوردند؛ آیا ما میانجی‌هایی داریم تا برای ما میانجیگری کنند یا باز گردانده می‌شویم تا جز آن کنیم که پیش‌تر می‌کردیم؟ بی‌گمان (اینان) به خود زیان رساندند و آنچه دروغ می‌بافتند از (چشم) آنان ناپدید شده است؛ سوره اعراف، آیه: ۵۲- ۵۳.
  49. جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ ﻫ، ج ۵، ص ۲۶۵.
  50. و (چنین) نیست که این قرآن را از سوی کسی بربافته باشند و جز از سوی خداوند باشد؛ بلکه هماهنگ با چیزی است که پیش از آن بوده است و بیان روشن کتاب است، در آن هیچ تردیدی نیست، از سوی پروردگار جهانیان است.یا می‌گویند (پیامبر) آن را بربافته است، بگو: اگر راست می‌گویید سوره‌ای همگون آن بیاورید و هر کس جز خداوند را می‌توانید فرا خوانید.بلکه آنچه را که به دانش آن چیرگی نداشتند و هنوز تأویل آن به آنان نرسیده است دروغ شمردند؛ پیشینیان اینان نیز همین‌گونه (کتاب آسمانی را) دروغ شمردند و بنگر که سرانجام ستمگران چگونه بود؛ سوره یونس، آیه: ۳۷- ۳۹.
  51. بگو: او تواناست که عذابی آسمانی یا زمینی بر شما برانگیزد یا شما را گروه گروه به جان هم اندازد و رنج برخی از شما را به برخی دیگر بچشاند؛ بنگر چگونه آیات را گونه گون می‌آوریم باشد که آنان دریابند؛ سوره انعام، آیه:۶۵.
  52. " أَمَّا إِنَّهَا کائِنَةٌ وَلَمْ یَأْتِ تأویلها بَعْدُ‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛الجامع الصحیح (سُنَن ترمذى)، ترمذی، بیروت، دار الکتب الإسلامیه، بی‌تا، ج ۵، ص ۲۴۴، رقم ۳۰۶۶.
  53. اوست که پیامبرش را با رهنمود و دین راستین فرستاد تا آن را بر همه دین‌ها برتری دهد و خداوند، گواه بس؛ سوره فتح، آیه:۲۸.
  54. " وَ اللَّهِ‏ مَا نَزَلَ‏ تَأْوِيلُهَا بَعْدُ وَ لَا يَنْزِلُ‏ تَأْوِيلُهَا حَتَّى‏ يَخْرُجَ‏ الْقَائِمُ‏(ع)‏ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏"؛ کمال الدین و تمام النعمه، شیخ صدوق، قم، انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم، ۱۴۰۵ ﻫ، ص ۶۷۰.
  55. گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت. امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد. پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه: ۷۸ - ۸۲.
  56. ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید و اگر به خداوند و روز بازپسین ایمان دارید، چون در چیزی با هم به ستیز برخاستید آن را به خداوند و پیامبر بازبرید که این بهتر و بازگشت آن نیکوتر است؛ سوره نساء، آیه:۵۹.
  57. و چون پیمانه می‌کنید تمام بپیمایید و با ترازوی درست وزن کنید؛ این بهتر و نیک‌فرجام‌تر است؛ سوره اسراء، آیه: ۳۵.
  58. ر.ک: جامع البیان عن تأویل آی القرآن، محمد بن جریر طبری، ج ۵، ص ۲۱۰؛ همان، ج ۱۵، ص ۱۰۹؛ مجمع البیان، فضل بن حسن طبرسی، ج ۶، ص ۲۴۹.
  59. و بدین گونه پروردگارت تو را برمی‌گزیند و به تو از (دانش) خوابگزاری می‌آموزد و نعمت خویش را بر تو و بر خاندان یعقوب تمام می‌گرداند چنان‌که پیش از این بر پدرانت ابراهیم و اسحاق تمام گردانید که پروردگار تو دانایی فرزانه است؛ سوره یوسف، آیه:۶.
  60. و آن مرد مصری که او را خریده بود به همسر خود گفت: جایگاه او را نیکو بدار (و با خادمان مگمار) باشد که به ما سود رساند یا او را به فرزندی بگزینیم؛ و بدین‌گونه یوسف را در آن (سر) زمین جای دادیم و (بر آن شدیم) تا بدو از (دانش) خوابگزاری بیاموزیم و خداوند بر کار خویش چیرگی دارد اما بسیاری از مردم نمی‌دانند؛ سوره یوسف، آیه:۲۱.
  61. پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه:۱۰۱.
  62. یاد کن آنگاه را که یوسف به پدرش گفت: ای پدر! من (در خواب) یازده ستاره و خورشید و ماه را دیدم که برای من فروتن بودند؛ سوره یوسف، آیه:۴.
  63. این تعبیر خواب پیشین من است که خداوند آن را درست گردانید؛ سوره یوسف، آیه:۱۰۰.
  64. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۸۲ - ۱۸۷.
  65. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۸۷.
  66. ر. ک: الإکلیل فی المتشابه و التأویل، احمد بن تیمیه، اسکندریه، دار الإیمان، بی‌تا، ص ۲۳ ـ ۱۰؛ مبانی و روش‌های تأویل قرآن، محمد کاظم شاکر، قم، انتشارات مرکز جهانی علوم اسلامی، ۱۳۸۲ ﻫ.ش، ص ۲۷ ـ ۲۵.
  67. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۸۷ - ۱۸۸.
  68. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۳.
  69. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۴.
  70. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۴.
  71. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۲۶.
  72. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۲۷.
  73. حا، میم.سوگند به این کتاب روشن.به راستی ما آن را قرآنی عربی قرار دادیم باشد که خرد ورزید.و بی‌گمان آن نزد ما در اصل کتاب، فرازمندی فرزانه است؛ سوره زخرف، آیه: ۱- ۴.
  74. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۴۹.
  75. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص ۱۸۸.
  76. تأویل مختلف الحدیث، ابن قتیبه، بیروت، دار الکتب العلمیه، ص ۲۹.
  77. و کلیدهای (چیزهای) نهان نزد اوست؛ (هیچ کس) جز او آنها را نمی‌داند؛ و او آنچه را در خشکی و دریاست می‌داند و هیچ برگی فرو نمی‌افتد مگر که او آن را می‌داند و هیچ دانه‌ای در تاریکی‌های زمین و هیچ‌تر و خشکی نیست جز آنکه در کتابی روشن آمده است؛ سوره انعام، آیه:۵۹.
  78. بگو: جز خداوند کسی در آسمان‌ها و زمین غیب را نمی‌داند و درنمی‌یابند که چه هنگام برانگیخته خواهند شد؛ سوره نمل، آیه:۶۵.
  79. او دانای نهان است پس هیچ کس را بر نهان خویش آگاه نمی‌کند.جز فرستاده‌ای را که بپسندد که پیش رو و پشت سرش، نگهبانانی می‌گمارد تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند؛ و (خداوند) آنچه را نزد آنهاست، از همه سو فرا می‌گیرد و شمار هر چیز را دارد؛ سوره جن، آیه: ۲۶-۲۷.
  80. ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین طباطبایی، قم، مؤسسة النشر الإسلامی التابعة لجماعة المدرسین، بی‌تا، ج ۳، ص ۵۲.
  81. ر.ک: وسائل الشیعه إلی تحصیل مسائل الشریعه، محمد بن حسن حر عاملی، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ ﻫ، ج ۱۸، ص ۴۷؛ بصائر الدرجات الکبریٰ فی فضائل آل محمد، محمد بن حسن صفار، تهران، منشورات الأعلمی، ۱۳۶۲ ﻫ.ش، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۳؛ البرهان فی تفسیر القرآن، سید هاشم بحرانی، قم، مؤسسۀ مطبوعاتی اسماعیلیان، ج ۱، ص ۲۷۱؛ تفسیر العیاشی، محمد بن مسعود عیاشی، ج ۱، ص ۱۷؛ محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج ۴۳، ص ۳۳۰.
  82. أصول الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، بیروت، دار صعب و دار التعارف، ۱۴۰۱ ﻫ، ج ۱، ص ۶۴.
  83. ر.ک: بصائر الدرجات الکبریٰ فی فضائل آل محمد، محمد بن حسن صفار، ص ۲۲۴ ـ ۲۲۳؛ البرهان فی علوم القرآن، بدرالدین زرکشی، ج ۱، ص ۱۹ و ۲۰، ۲۷۰ و ۲۷۱.
  84. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۶۹، ص ۱۸۴.
  85. بحار الأنوار، محمد باقر مجلسی، ج ۲۳، ص ۱۹۵.
  86. شاکر، محمد کاظم، آشنایی با علوم قرآنی، ص۱۸۸ - ۱۸۹.