قوم: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]]| + - [[)) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-]] | + - [[)) |
||
خط ۴: | خط ۴: | ||
: <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | : <div style="background-color: rgb(252, 252, 233); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[قوم در قرآن]] | : <div style="background-color: rgb(255, 245, 227); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">[[قوم در قرآن]] - [[قوم در حدیث]] - [[قوم در کلام اسلامی]] - [[قوم در فقه سیاسی]]</div> | ||
<div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | <div style="padding: 0.0em 0em 0.0em;"> | ||
: <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[قوم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> | : <div style="background-color: rgb(206,242, 299); text-align:center; font-size: 85%; font-weight: normal;">در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل '''[[قوم (پرسش)]]''' قابل دسترسی خواهند بود.</div> |
نسخهٔ ۱ مهٔ ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۴۹
- اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
- در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل قوم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
مقدمه
در قرآن نام سیزده قوم و قبیله را ذکر کرده که از مشهورترین آنها قوم ابراهیم، ثمود، سبا، ایکه، عاد، لوط، نوح، یونس و موسی هستند. طرح اقوام انبیا برای حیات رسالی پیامبر از آنجا دارای اهمیت است، که به شناخت مسائل مخاطبان و دغدغههای آن حضرت کمک میکند و نوعی آسیبشناسی و جامعهشناسی دینی اقوام انبیا را تبیین میکند. به این جهت گاه در قرآن با این تعبیر آمده: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ﴾[۱] یا به اهداف و موضوعات مشترک توجه میدهد ﴿فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ﴾[۲] و یا از مشکلات و موانع و کارشکنیهایی از اقوام پیشین مثل: ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ﴾[۳] و سرپیچی کردن: ﴿فَتَوَلَّى عَنْهُمْ﴾[۴] یاد میکند و یا حوادث مشابه و سخنان واکنشی آنان اشاره میکند که برای شناخت موقعیت پیامبر اسلام ضروری است. مثلاً در جایی بخشی از این اقوام را یاد میکند: ﴿أَلَمْ يَأْتِهِمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَقَوْمِ إِبْرَاهِيمَ وَأَصْحَابِ مَدْيَنَ وَالْمُؤْتَفِكَاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَمَا كَانَ اللَّهُ لِيَظْلِمَهُمْ وَلَكِنْ كَانُوا أَنْفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ﴾[۵] بعد از وجه مشترک و آسیبهای آنان سخن میگوید: آیا گزارش [حال] کسانی که پیش از آنان بودند: و خداوند آنان را دچار عذاب کرد و شهرهای آنان را زیر و رو کرد، به ایشان نرسیده است؟ پیامبرانشان دلایل آشکار برایشان آوردند، خدا بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی خود آنان بر خود ستم روا داشتند. بیان این نکات برای پیامبر و روشی که برای هدایت و زبانی که برای تعلیم انتخاب کرده، برای شناخت آسیبها مهم است. و در این مدخل ما تعدادی از اقوام مشهور را مرتبط با پیامبر، که یا از طرف خداوند مأمور به تلاوت ویژگیها آنان و چگونگی برخورد و یا تعامل آنان با دعوت توحیدی انبیا پیشین گردیده است و یا خداوند چگونگی رشد وکمال و تمدنسازی و یا انقراض و فساد و تباهی آنان را برای عبرتآموزی دیگران ذکر میکند میآوریم.
قوم شعیب: پیامبر و قوم شعیب
- ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾[۶].
- ﴿فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ﴾[۷].
- ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ﴾[۸].
نکات:
- خداوند سرگذشت قوم شعیب و پیام توحیدی و برنامه اصلاحات اقتصادی و مبارزه با مفاسد اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی شعیب پیامبر را از طریق پیام وحی به رسول به رسول گرامی اسلام برای مردم بیان میکند و میگوید: ما به سوی مردم مدین، برادر آنها شعیب را فرستادیم ﴿وَإِلَى مَدْيَنَ أَخَاهُمْ شُعَيْبًا﴾ سپس اضافه میکند که شعیب دعوت خود را همانند پیامبران دیگر از مسأله توحید شروع کرد ﴿قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ﴾ و این حکم علاوه بر اینکه فرمان عقل است به وسیله دلایل روشنی که از طرف خداوند برای شما آمده نیز اثبات شده است ﴿قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ﴾ این جمله دلالت دارد بر اینکه شعیب(ع) معجزاتی که دلیل بر رسالتش باشد داشته، و اما آن معجزات چه بوده، قرآن کریم اسمی از آن نبرده است. و مقصود از این آیات و معجزات، آن عذابی که در آخر داستان ذکر میکند نیست، زیرا گر چه آن نیز در جای خود آیتی بود، و لیکن آیتی بود که همه آنان را هلاک ساخت، و معلوم است که آیه عذاب آیه و معجزه رسالت نمیتواند باشد. علاوه بر اینکه پس از ذکر این آیه و بینه نتیجه گرفته و میفرماید: پس به کیل و وزن وفا کنید، و این نتیجهگیری وقتی صحیح است که عذاب نازل نشده باشد، و مردم هلاک نشده باشند[۹]. پس از دعوت به توحید، به مبارزه با مفاسد اجتماعی و اخلاقی و اقتصادی آنها برخاسته نخست آنان را که آلوده کمفروشی و تقلب و تزویر در معامله بودند از این کار باز میدارد و میگوید: اکنون که راه خدا برای شما آشکار شده حق پیمانه و وزن را ادا کنید و از حقوق مردم چیزی کم نگذارید ﴿فَأَوْفُوا الْكَيْلَ وَالْمِيزَانَ وَلَا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْيَاءَهُمْ﴾، ﴿وَلَا تَنْقُصُوا الْمِكْيَالَ وَالْمِيزَانَ﴾ سپس به یکی دیگر از کارهای خلاف آنها اشاره کرده، میگوید: «در روی زمین بعد از آنکه - در پرتو ایمان و کوششهای انبیاء - اصلاح شده است، فساد نکنید ﴿وَلَا تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلَاحِهَا﴾ مسلم است که از تولید فساد، اعم از فساد اخلاقی یا بیایمانی یا ناامنی، هیچکس بهرهای نمیگیرد، لذا میگوید این به سود شماست اگر ایمان داشته باشید ﴿ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ﴾؛
- پس از نافرمانی قوم شعیب و اصرار آنان بر ادامه راه گناه و فساد: او از قوم گنهکار خویش روی برگرداند ﴿فَتَوَلَّى عَنْهُمْ﴾ و گفت: من رسالات پروردگارم را ابلاغ کردم ﴿وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي﴾ و به مقدار کافی نصیحت نمودم و از هیچ گونه خیرخواهی فروگذار نکردم ﴿وَنَصَحْتُ لَكُمْ...﴾، ﴿إِنِّي أَرَاكُمْ بِخَيْرٍ﴾ با این حال چگونه به حال این جمعیت ناسپاس و کافر تأسف بخورم ﴿فَكَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ كَافِرِينَ﴾ زیرا آخرین تلاش و کوشش برای هدایت آنها به عمل آمد ولی در برابر حق سر تسلیم فرود نیاوردند، و میبایست چنین سرنوشت شومی - عذاب و نابودی - را داشته باشند. که نتیجه اعمال خود آنهاست ﴿وَإِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ مُحِيطٍ﴾.
قوم صالح: پیامبر و قوم ثمود
- ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾[۱۰].
- ﴿فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ﴾[۱۱].
- ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا فَاسْتَغْفِرُوهُ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ إِنَّ رَبِّي قَرِيبٌ مُجِيبٌ﴾[۱۲]. نکته: خداوند برای عبرت گرفتن انسانهای معاصر پیامبر و پس از آن خطاب به رسول گرامی اسلام از طریق وحی میگوید: ما به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا﴾ و میبینیم که قرآن هنگامی که سخن از پیامبر قوم ثمود صالح سخن میگوید به عنوان برادر از او یاد میکند؛ برادری دلسوز و مهربان که جز خیرخواهی هدف دیگری ندارد. - و گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید که هیچ معبودی برای شما جز او نیست ﴿قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ﴾ و به گوشهای از نعمتهای مهم پروردگار که سراسر وجودشان را فرا گرفته اشاره کرده، میگوید او کسی است که شما را از زمین آفرید ﴿هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ﴾ و او کسی است که: عمران و آبادی زمین را به شما سپرد و قدرت و وسائل آن را در اختیارتان قرار داد ﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا﴾ قابل توجه این که قرآن نمیگوید خداوند زمین را آباد کرد و در اختیار شما گذاشت، بلکه میگوید عمران و آبادی زمین را به شما تفویض کرد، اشاره به این که وسائل از هر نظر آماده است، اما شما باید با کار و کوشش زمین را آباد سازید و منابع آن را به دست آورید و بدون کار و کوشش سهمی ندارید. و درس مهمی که از این قسمت آیه میآموزیم این که برخوردها انسانها باطبیعت و محیط زیست باید آبادگرانه باشد نه ویرانگرانه ﴿وَاسْتَعْمَرَكُمْ فِيهَا﴾ برای استفاده کردن از طبیعت باید آن را آباد کرد نه استفاده کرد همراه با تخریب که زندگی انسانهای دیگر و نسل بعد را به خطر انداخت.
- ﴿وَيَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ﴾[۱۳]. نکته: ﴿وَيَا قَوْمِ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ﴾ در این آیه شریفه کلمه ﴿نَاقَةُ﴾ به کلمه جلاله ﴿اللَّهِ﴾ اضافه شده و این اضافه، اضافه ملکی و به معنای آن نیست که خدا ماده شتر دارد بلکه اضافه تشریفی است، نظیر اضافه در «بیت اللَّه» و «کتاب اللَّه»، و این ناقه آیتی بوده معجزه برای نبوت صالح(ع) که خدای تعالی به وسیله این آیت، نبوت آن جناب را تأیید کرده و این معجزه را به درخواست قوم ثمود از شکم صخره کوه بیرون آورد، صالح بعد از اظهار این معجزه به قوم ثمود فرمود: این ناقه باید آزادانه در زمین خدا بچرد ﴿فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ﴾ و آنها را تحذیر کرد و زنهار داد از اینکه آن حیوان را به نحوی اذیت کنند، مثلاً آن را بزنند و یا زخمی کنند و یا بکشند ﴿وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ﴾ و به ایشان خبر داد که اگر چنین کنند عذابی نزدیک و بیمهلت آنان را خواهد گرفت ﴿فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ قَرِيبٌ﴾[۱۴].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- خداوند سرگذشت عبرتانگیز قوم ثمود را که یکی از امتهای قدیمی عرب بودهاندکه در سرزمین یمن در احقاف میزیستهاند، و خداوند متعال شخصی از خود آنان را به نام صالح در میانشان مبعوث نمود. و صالح(ع) قوم خود را که مانند قوم نوح و هود مردمی بتپرست بودند به دین توحید دعوت نمود از طریق پیام وحی به پیامبر برای مردم مطرح میکند و نخست میگوید: ما به سوی قوم ثمود برادرشان صالح را فرستادیم ﴿وَإِلَى ثَمُودَ أَخَاهُمْ صَالِحًا﴾ پیامبر آنان صالح نیز همانند سایر پیامبران، نخستین گام را در راه هدایت آنها از مسأله توحید و یکتاپرستی برداشت و به آنها گفت: ای قوم من! خداوند یگانه را پرستش کنید که معبودی جز او ندارید ﴿قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ﴾ سپس اضافه نمود: من بدون دلیل چیزی نمیگویم، بیّنه و دلیل روشن و شاهدی که شهادتش قطعی است از طرف پروردگارتان برای شما آمده است و این همان شتری است که خداوند برای شما معجزه قرار داده است ﴿قَدْ جَاءَتْكُمْ بَيِّنَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ هَذِهِ نَاقَةُ اللَّهِ لَكُمْ آيَةً﴾ سپس به آنها میگوید: او را به حال خود واگذارید و بگذارید در زمین خدا به چرا بپردازد، و به او آزار مرسانید که عذاب دردناکی شما را فرا خواهد گرفت ﴿فَذَرُوهَا تَأْكُلْ فِي أَرْضِ اللَّهِ وَلَا تَمَسُّوهَا بِسُوءٍ فَيَأْخُذَكُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾؛
- در این آیه میگوید: «بعد از این جریان صالح از آنها روی برتافت و به آنها گفت: من حق رسالت پروردگارم را ادا کردم و آنچه گفتنی بود به شما گفتم و از نصیحت و خیرخواهی کوتاهی نکردم، لکن شما خیرخواهان را دوست ندارید» ﴿فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُكُمْ رِسَالَةَ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَكُمْ وَلَكِنْ لَا تُحِبُّونَ النَّاصِحِينَ﴾ در اینجا یک سؤال پیش میآید و آن اینکه آیا این گفتگوی صالح بعد از نابودی آن جمعیت صورت گرفته است، و یا اینکه این گفتگوی نهایی صالح با آنها قبل از مرگشان به عنوان اتمام حجت بوده، ولی در عبارت قرآن بعد از جریان مرگ آنها ذکر شده است؟ البته احتمال دوم با ظاهر خطاب سازگارتر است، زیرا گفتگو با آنها نشان میدهد که آنها زنده بودهاند ولی احتمال نخست نیز چندان بعید نیست، زیرا بسیار میشود که برای عبرت گرفتن افراد بازمانده چنین گفتگوهایی را با گذشتگان و ارواح آنها انجام میدهند، چنانکه در تاریخ زندگانی علی(ع) میخوانیم پس از جنگ جمل در کنار جسد طلحه ایستاد و گفت: «ای طلحه! تو در اسلام خدمات قابل ملاحظهای داشتی، حیف که آنها را برای خود حفظ نکردی و نیز در اواخر نهجالبلاغه میخوانیم که علی(ع) به هنگامی که از جنگ صفین باز میگشت در پشت دروازه کوفه رو به قبرستان کرده» نخست به ارواح گذشتگان سلام کرد و بعد به آنها گفت: شما پیشرو این قافله بودید و ما هم به دنبال شما خواهیم بود[۱۵].
قوم لوط: پیامبر و قوم لوط
- ﴿وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ﴾[۱۶].
- ﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾[۱۷].
- ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ * فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأَمْطَرْنَا عَلَيْهِمْ حِجَارَةً مِنْ سِجِّيلٍ * إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِينَ * وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ * إِنَّ فِي ذَلِكَ لَآيَةً لِلْمُؤْمِنِينَ﴾[۱۸].
- ﴿وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى﴾[۱۹].
- ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ﴾[۲۰].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- خداوند درباره لوط و قومش از طریق وحی به پیامبر برای عبرت گرفتن مردم میگوید: و ما به لوط حکم و علم دادیم ﴿وَلُوطًا آتَيْنَاهُ حُكْمًا وَعِلْمًا﴾ که با دعوت توحیدی و علم، حکمت خردهای مردم را بالا ببرد و آنها را به سوی خدا وزندگی راهنمایی کند و در میان آنها صلح و سلام برقرار کند و در اموری که اختلاف میکنند با حکمت میان آنان داوری کند ولی قوم لوط ظرفیت شنیدن ندای او را نداشتند و اعمال زشت و گناهان از عادت آنان شده بود از فطرت انسانی خویش دور شده و فاسق گردیدند که در نتیجه اعمالشان دچار عذاب الهی و نابودی شدند و پیامبرمان لوط را نجات دادیم ﴿وَنَجَّيْنَاهُ مِنَ الْقَرْيَةِ الَّتِي كَانَتْ تَعْمَلُ الْخَبَائِثَ إِنَّهُمْ كَانُوا قَوْمَ سَوْءٍ فَاسِقِينَ﴾؛
- مجادله ابراهیم درباره قوم لوط با ملائکه ﴿يُجَادِلُنَا فِي قَوْمِ لُوطٍ﴾ هنگامی که وحشتاش از آنها زائل شد ﴿فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ الرَّوْعُ﴾ و بشارت فرزند و جانشین برومندی به او دادند ﴿وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى﴾ و مأموریت فوری خود برای نابودی قوم لوط را به او خبردادند در اینجا ممکن است، این سؤال پیش آید که چرا ابراهیم درباره یک قوم آلوده گنهکار به گفتگو برخاسته و با رسولان پروردگار که مأموریت آنها به فرمان خدا است به مجادله پرداخته است و به همین دلیل تعبیر به (﴿يُجَادِلُنَا﴾ شده، یعنی با ما مجادله میکرد در حالی که این کار از شأن یک پیامبر، آن هم پیامبری به عظمت ابراهیم دور است. لذا قرآن بلافاصله در آیه بعد میگوید: ابراهیم بردبار، بسیار مهربان، و متوکل بر خدا و بازگشتکننده به سوی او بود ﴿إِنَّ إِبْرَاهِيمَ لَحَلِيمٌ أَوَّاهٌ مُنِيبٌ﴾ در واقع با این سه جمله پاسخ سر بسته و کوتاهی به این سؤال داده شده است. توضیح اینکه: ذکر این صفات برای ابراهیم به خوبی نشان میدهد که مجادله او مجادله ممدوحی بوده است، و این به خاطر آن است که برای ابراهیم روشن نبود که فرمان عذاب به طور قطع از ناحیه خداوند صادر شده، بلکه این احتمال را میداد که هنوز روزنه امیدی برای نجات این قوم باقی است، و احتمال بیدار شدن درباره آنها میرود، و به همین دلیل هنوز جایی برای شفاعت وجود دارد، لذا خواستار تأخیر این مجازات و کیفر بود، چرا که او حلیم و بردبار بود، و نیز بسیار مهربان بود و نیز در همه جا به خدا رجوع میکرد. بنابراین اینکه بعضی گفتهاند اگر مجادله ابراهیم با خدا بود که معنی ندارد و اگر با فرستادگان او بود آنها نیز از پیش خود نمیتوانستند کاری انجام دهند، پس در هر صورت این مجادله نمیتوانست صحیح باشد. پاسخ این است که در برابر یک حکم قطعی نمیتوان گفتگو کرد، اما فرمانهای غیر قطعی را با تغییر شرایط و اوضاع میتوان تغییر داد؛ چرا که راه بازگشت در آن بسته نیست و به تعبیر دیگر فرمانهایی است مشروط نه مطلق[۲۱].
- سوگند خداوند به جان پیامبر مبنی بر حقیقت سرگردانی قوم لوط در مستی خود: ﴿لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ﴾؛
- ویران شدن و زیررو شدن شهرهای قوم لوط ﴿وَالْمُؤْتَفِكَةَ أَهْوَى﴾ و آثار ویران شده قوم لوط بر سر راه مردم عصر پیامبر اکرم: ﴿فَجَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا ... * وَإِنَّهَا لَبِسَبِيلٍ مُقِيمٍ﴾؛
- خداوند میگوید: قوم لوط انذارهای پی در پی پیامبرشان را تکذیب کردند ﴿كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ﴾ این قوم لجوج به هشدارها و تهدیدهای لوط پیامبر و فرستادگان الهی قبل از او بیاعتنا بودند و به کردار زشت خود ادامه دادند تا به عذاب و تباهی که نتیجه اعمالشان بود مبتلا شدند و عبرتی برای دیگران گردیدند.
قوم موسی: پیامبر و قوم موسی
در این مدخل به آن دسته از آیاتی توجه شده که قرآن با اشاره به داستان موسی با همه حجم انبوه و تکرار تجربههای آن امت را به پیامبر گوشزد میکند که برخی جنبه تعلیمی برای پیامبر دارد و برخی جنبه تربیتی و نوعی هشدار از تکرار آن وقایع و اتفاقات و انحراف در میان مسلمانان.
- ﴿قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ﴾[۲۲].
- ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ﴾[۲۳]. نکته: خداوند داستان گوسالهپرستی قوم موسی را مطرح میکند یکی از حوادث اسفناک و در عین حال تعجب آوری بود که بعد از رفتن موسی(ع) به میقات در میان بنیاسرائیل رخ داد، بازگو شده است و آن جریان گوسالهپرستی آنهاست که به دست شخصی به نام «سامری» و با استفاده از زیورآلات بنیاسرائیل، انجام گرفت. وچنین میگوید: قوم موسی(ع) بعد از رفتن او به میقات، از زینت آلات خود گوسالهای که تنها جسد بیجانی بود با صدای مخصوص گاو برای خود انتخاب کردند ﴿وَاتَّخَذَ قَوْمُ مُوسَى مِنْ بَعْدِهِ مِنْ حُلِيِّهِمْ عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ﴾ سپس قرآن به عنوان سرزنش آنها میگوید: آیا آنها نمیدیدند که آن گوساله با آنان سخن نمیگوید و به راه راست راهنماییشان نمیکند؟! ﴿أَلَمْ يَرَوْا أَنَّهُ لَا يُكَلِّمُهُمْ وَلَا يَهْدِيهِمْ سَبِيلًا﴾ یعنی، یک معبود واقعی حداقل باید نیک و بد را بفهمد و توانایی بر راهنمایی و هدایت پیروان خود داشته باشد، با عبادتکنندگان خویش، سخن بگوید و آنها را به راه راست هدایت کند و طریقه عبادت را به آنها بیاموزد. آنها در حقیقت به خودشان ظلم و ستم کردند، لذا در پایان آیه میفرماید: گوساله را معبود خود انتخاب کردند و ظالم و ستمگر بودند ﴿اتَّخَذُوهُ وَكَانُوا ظَالِمِينَ﴾ و نکات آموزشی تربیتی که قرآن از داستان سامری و روایت آن از طریق وحی به پیامبر برای مردم به ما میآموزد:
- عبادت و انتخاب دین بر اساس تفکر باید باشد و نه بر اساس پیروی از اشخاص که در غیاب موسی چون دین متکی به شخص پیامبر بود به سرعت به پرستش گوساله روی آوردند؛
- بدون تعقل به دنبال هر صدا و معبودی نباید رفت؛
- کژ اندیشان و منحرفکنندگان، از هنر و زرق و برق و سر و صدا برای جلب توجه انسانها استفاده میکنند پس باید همگی مواظب شیطانصفتان و حیلههای آنان باشید؛
- پیروی از معبودان دروغین و شرکورزی، ستم به خویش و جامعه است.
- ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾[۲۴].
- ﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ﴾[۲۵]. نکته: ﴿وَقَالَ مُوسَى يَا قَوْمِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا إِنْ كُنْتُمْ مُسْلِمِينَ﴾ از آنجا که ایمان به خدا، مؤمن را به مقام پروردگارش هر چند به طور اجمال آشنا میسازد، و مؤمن عالم به این معنا میشود که خدای تعالی سببی است فوق همه اسباب، سببی است که سببیت همه اسباب به او منتهی میشود، و نیز او را آگاه میکند به اینکه تدبیر همه امور به دست خداست، و لذا ایمان، مؤمن را وا میدارد به اینکه امور را تسلیم به خدا کند. و هرگز به ظاهر چیزهایی که از نظر دیگران سبب مستقل است اعتماد نکند، زیرا اعتماد به این سببهای ظاهری جهل محض است. و لازمه این کار آن است که مؤمن همه امور را به خدا ارجاع داده و همه توکلش بر خدا شود، و لذا میبینیم در آیه مورد بحث هم که مؤمنین صاحب تسلیم را امر به توکل بر خدا کرده نخست این امر خود را مشروط به شرطی کرده و آن داشتن ایمان است، و سپس کلام را با شرطی دیگر تمام کرده که آن اسلام است. بنابراین گفتار، آیه شریفه از نظر معنا در این تقدیر است که فرموده باشد: اگر شما به خدا ایمان دارید و تسلیم او شدهاید پس بر او توکل و اعتماد کنید. خواهید گفت اگر تقدیر کلام چنین است پس چرا در آیه شریفه هر دو شرط را در کنار هم نیاورده و جمله ﴿فَعَلَيْهِ تَوَكَّلُوا﴾ را بین دو شرط فاصله قرار داده با اینکه میتوانست بفرماید: ان کنتم آمنتم بالله و اسلمتم له فتوکلوا علیه در پاسخ میگوییم: شاید وجهش این باشد که وضع آن دو شرط مختلف است، برای اینکه برخی فقط یکی از این دو شرط را داشتهاند، و آن عبارت است از ایمان، و اما اسلام را همه نداشتند، چون تسلیم در برابر خدا شدن از مراتب کمال ایمان است، و چنین نیست که ایمان بدون اسلام فرض نداشته باشد، و واجب و ضروری باشد که هر مؤمنی مسلم هم باشد، بلکه بهتر آن است که مؤمن ایمان خود را به وسیله اسلام تکمیل کند. بنابراین، میتوان گفت جداسازی بین دو شرط برای اشعار به این معنا بوده که یکی از این دو شرط واجب و ضروری است و مخاطبین به کلام موسی(ع) آن را دارا بودهاند، و شرط دیگر مستحبّ است، یعنی چیزی است که سزاوار است هر مؤمنی خود را دارای آن بسازد. پس معنای کلام موسی(ع) این است که: ای قوم اگر چنانچه به خدای تعالی ایمان دارید - که البته دارید - و اگر تسلیم امر خدا هستید - که جا دارد بوده باشید - پس بر خدا توکل کنید. و بنابراین، در آیه شریفه نکتهای لطیف به کار رفته که لطفش بر کسی پوشیده نیست[۲۶].
- ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ﴾[۲۷].
- ﴿وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾[۲۸].
- ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ﴾[۲۹].
- ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾[۳۰].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- خداوند شگردهای همیشگی مخالفان دعوت توحیدی را مطرح میکند که یکی از آنها این است که اطرافیان مورد مشورت فرعون ﴿قَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ﴾ با مشاهده معجزات و اعمال خارقالعاده موسی فوراً وصله سحر به او بستند و گفتند: این ساحر دانا و کهنه کار و آزمودهای است ﴿إِنَّ هَذَا لَسَاحِرٌ عَلِيمٌ﴾؛
- خداوند درباره قوم موسی - بنی اسرائیل - میگوید: از قوم موسی(ع) گروهی هستند که دعوت به سوی حق میکنند ﴿وَمِنْ قَوْمِ مُوسَى أُمَّةٌ يَهْدُونَ بِالْحَقِّ﴾ و حاکم به حق و عدالتند ﴿وَبِهِ يَعْدِلُونَ﴾ و قرآن این درس را به ما میدهد درباره اقوام نباید داوری کلی کرد بلکه باید به موقعیت اقلیتهای صالح احترام گذاشت: و چنان نبود که بنیاسرائیل یکپارچه فاسد و مفسد باشند و این نژاد عموماً مردمی گمراه و سرکش معرفی شوند، بلکه در برابر اکثریت مفسده جو، اقلیتی وجود داشتند صالح و ناهماهنگ با کارهای اکثریت، قرآن برای این اقلیت صالح اهمیت خاصی قائل شده است.
- موسی در طول زندگی خود با سه قدرت طاغوتی تجاوزگر مبارزه کرد: فرعون که مظهر قدرت حکومت بود، و قارون که مظهر ثروت بود، و سامری که مظهر و فریب و اغفال گرچه مهمترین مبارزه موسی(ع) با قدرت حکومت بود،. خداوند داستان هارون را برای عبرتآموزی مردم از طریق پیام وحی به پیامبر بیان میکند و میگوید: قارون از قوم موسی بود اما بر آنها ستم و ظلم کرد ﴿إِنَّ قَارُونَ كَانَ مِنْ قَوْمِ مُوسَى فَبَغَى عَلَيْهِمْ﴾ علت این بغی و ظلم آن بود که ثروت سرشاری به دست آورده بود، و چون ظرفیت کافی و ایمان قوی نداشت، این ثروت فراوان او را فریب داد و به انحراف و استکبار کشانید. قرآن میگوید: ما آن قدر اموال و ذخائر و گنج به قرون دادیم که حمل خزائن او برای یک گروه زورمند، مشکل بود وآن قدر طلا و نقره و اموال گرانبها و قیمتی داشت که صندوق آنها را، گروهی از مردان نیرومند به زحمت جابهجا میکردند. ﴿وَآتَيْنَاهُ مِنَ الْكُنُوزِ مَا إِنَّ مَفَاتِحَهُ لَتَنُوءُ بِالْعُصْبَةِ أُولِي الْقُوَّةِ﴾ قرآن میگوید: به خاطر بیاور زمانی را که قومش به او گفتند: این همه خوشحالی آمیخته با غرور و غفلت و تکبر نداشته باش که خدا شادیکنندگان مغرور را دوست نمیدارد ﴿إِذْ قَالَ لَهُ قَوْمُهُ لَا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لَا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ﴾؛
- خداوند دو منطق ارزشی فرعون و موسی را مطرح میکند: منطق موسی و معجزات گوناگونش تأثیر عمیقی در محیط گذاشت، و افکار تودههای مردم را نسبت به فرعون متزلزل ساخت و تمام نظام مذهبی و اجتماعی آنها را زیر سؤال برد. اینجا بود که فرعون با سفسطهبازی و مغلطهکاری میخواست جلوی نفوذ موسی(ع) را در افکار مردم مصر بگیرد، دست به دامن ارزشهای پستی میزند که بر آن محیط حاکم بود، و خود را با این ارزشها با موسی مقایسه میکند تا برتری خویش را به ثبوت رساند، چنانکه قرآن میگوید: فرعون در میان قوم خود ندا داد که ای قوم من ﴿وَنَادَى فِرْعَوْنُ فِي قَوْمِهِ قَالَ يَا قَوْمِ﴾ آیا حکومت سرزمین پهناور مصر از آن من نیست ﴿أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ﴾ و این نهرهای عظیم تحت فرمان من قرار ندارد؟ و از قصر و مزارع و باغهای من نمیگذرد ﴿وَهَذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي﴾ آیا نمیبینید ﴿أَفَلَا تُبْصِرُونَ﴾ ولی موسی چه دارد؟ هیچ، یک عصا و یک لباس پشمینه! آیا شخصیت از آن او است یا از آن من؟ آیا او سخن حق میگوید یا من میگویم؟ چشمهای خود را باز کنید و درست مطلب را بنگرید. و به این ترتیب فرعون ارزشهای قلابی را به چشم مردم مصر کشید، و همانند بتپرستان عصر جاهلیت در برابر پیغمبر اسلام(ص) مال و مقام را ارزشهای واقعی انسانی گرفت؛
- خداوند برای عبرت گرفتن مشرکین عرب و مخالفان دعوت توحیدی پیامبر نمونههایی از اقوام و امم پیشین را که آنها نیز همین مسیر را طی کردند و سرانجام به عذابی دردناک و شکستی فاحش مبتلا شدند را مطرح میکند، تا هم تسلی خاطری باشد برای مؤمنان و هم تهدیدی برای منکران لجوج. و آن داستان موسی و فرعون است، میفرماید: ما پیش از اینها قوم فرعون را آزمودیم ﴿وَلَقَدْ فَتَنَّا قَبْلَهُمْ قَوْمَ فِرْعَوْنَ﴾ و در این هنگام رسول بزرگواری به سراغشان آمد ﴿وَجَاءَهُمْ رَسُولٌ كَرِيمٌ﴾؛
- خداوند برای عبرتآموزی مردم از طریق پیام وحی به پیامبر سرگذشت موسی(ع) و قوم دگرآزار و منحرف او و فرجام آنان رامطرح میکند و میفرماید: و یادکن هنگامی را که موسی به قومش گفت: ای قوم من چرا آزارم میدهید ﴿وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ لِمَ تُؤْذُونَنِي﴾ در حالی که به یقین میدانید که من فرستاده خدا به سوی شما هستم ﴿وَقَدْ تَعْلَمُونَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ إِلَيْكُمْ﴾ و هنگامی که از حق منحرف شدند، خدا دلهایشان را منحرف ساخت؛ و خدا گروه نافرمان را راهنمایی نمیکند ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾ درسهای تربیتی عبرتی که از این آیه گرفته میشود این است که قوم بنیاسرائیل نمونهای از جدایی گفتار و عمل به شمار میآیند. آنان که به دنبال پیامبری الهی بودند پس از آمدن موسی(ع) به زبان به او ایمان آوردند ولی در عمل بهانهجوییها کردند و در هنگام جنگ به موسی(ع) میگفتند: تو با خدایت برو و بجنگ و گاهی با نسبتهای ناروا موسی(ع) را آزار دادند ولی خدا موسی(ع) را مبرا ساخت و هدایت و گمراهی به دست خداست اما مقدمات و زمینههای آن به وسیله کردار و عقیده خود انسان آماده میشود؛ کسی که از حق منحرف میشود و راه فسق و نافرمانی در پیش میگیرد، زمینه گمراهی خویش را فراهم میکند و خدا توفیق هدایت را از او سلب و او را محروم میسازد. ﴿فَلَمَّا زَاغُوا أَزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ﴾ و اگر کسی بعد از علم و ایمان به نبوّت یک پیامبر او را آزار دهد، گناه بزرگی مرتکب شده که موجب سلب توفیق هدایت و باعث گمراهی و فسق او میشود و شایسته سرزنش است. ﴿وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفَاسِقِينَ﴾.
قوم یونس: پیامبر و قوم یونس
- ﴿فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ﴾[۳۱].
نکته: چون در آیات گذشته درباره فرعون و فرعونیان خصوصاً، دیگر اقوام پیشین عموماً این نکته ذکر شده بود که آنها از ایمان به خدا در حال اختیار و سلامت سر باز زدند، ولی به هنگام قرار گرفتن در آستانه مرگ و کیفر الهی، اظهار ایمان کردند، که برای آنها سودمند نیفتاد. در آیه فوق این مسأله را به عنوان یک قانون کلی بیان میدارد و میگوید چرا اقوام گذشته به موقع ایمان نیاوردند تا ایمانشان سودمند باشد ﴿فَلَوْلَا كَانَتْ قَرْيَةٌ آمَنَتْ فَنَفَعَهَا إِيمَانُهَا﴾ سپس قوم یونس(ع) را استثنا کرده میگوید: مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، مجازات رسوا کننده را در زندگی این دنیا از آنها برطرف ساختیم ﴿إِلَّا قَوْمَ يُونُسَ لَمَّا آمَنُوا كَشَفْنَا عَنْهُمْ عَذَابَ الْخِزْيِ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا﴾ و آنها را تا وقت معلومی تا پایان عمرشان بهرهمند کردیم ﴿وَمَتَّعْنَاهُمْ إِلَى حِينٍ﴾ به هر حال جای شک نیست که در اقوام دیگر نیز گروههای زیادی ایمان آوردند، آنچه قوم یونس را از دیگر اقوام ممتاز میکند این است که آنها همه به صورت دسته جمعی ایمان آوردند، آن هم پیش از فرا رسیدن مجازات قطعی پروردگار، در حالی که در میان اقوام دیگر گروه زیادی سرسختانه بر مخالفت خود باقی ماندند، تا هنگامی که فرمان مجازات قطعی پروردگار صادر شد، آنها پس از مشاهده این عذاب الهی غالباً اظهار ایمان کردند ولی ایمانشان به دلیلی که سابقاً گفتیم فایدهای نداشت[۳۲]. و درسی عبرتآموز که از این آیه گرفته میشود این است ایمان آوردن باید بر اساس تفکر و آزادی و اختیار باشد وگرنه ایمان از روی اکراه و اجبار و یا در شرایط به وجود آمدن شرایط عذاب بهدست انسان این ایمان سودی نخواهد داشت همانگونه که توبه باید در شرایط اختیار و انتخاب باید باشد.
قوم هود: پیامبر و قوم هود
- ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ * قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ * قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ * أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾[۳۳].
- ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ﴾[۳۴].
- ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ﴾[۳۵].
- ﴿وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ﴾[۳۶].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- از درسهای عبرتآموز که خداوند از طریق پیام وحی به پیامبر برای مردم مطرح میکند درباره قوم عاد است که قرآن میگوید: ما به سوی جمعیت عاد برادرشان هود را فرستادیم ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا﴾ قوم عاد مردمی بودند که در سرزمین یمن زندگی میکردند، از نظر قدرت جسمانی و ثروت ملتی نیرومند و قوی بودند، ولی انحرافات عقیدهای مخصوصاً بتپرستی و مفاسد اخلاقی در میان آنها زیاد بود. سپس میگوید: هود دعوت خود را از مسأله توحید و مبارزه با شرک و بتپرستی شروع کرد و به آنها گفت: ای قوم من خداوند یگانه را بپرستید ﴿قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ که هیچ معبودی برای شما غیر او نیست ﴿مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ﴾ آیا پرهیزگاری را پیشه نمیکنید ﴿أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾ ولی ثروتمندان از خود راضی ﴿الْمَلَأُ﴾ یعنی کسانی که ظاهر آنها چشم پرکن بود، به هود نسبت سفاهت نیز به او دادند، و اشراف کافر قوم او گفتند ما تو را در سفاهت و سبک مغزی میبینیم ﴿قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ إِنَّا لَنَرَاكَ فِي سَفَاهَةٍ﴾ و گمان میکنیم تو از دروغگویان باشی ﴿وَإِنَّا لَنَظُنُّكَ مِنَ الْكَاذِبِينَ﴾ اما هود با وقار و ادبی که مخصوص پیامبران و رهبران راستین و پاک است، بیآنکه از گفته آنان عصبانی و یا دلسرد و مأیوس گردد، گفت: ای جمعیت من هیچگونه سفاهتی در من نیست ﴿قَالَ يَا قَوْمِ لَيْسَ بِي سَفَاهَةٌ﴾ و وضع رفتار و گفتار من بهترین دلیل بر سرمایههای عقلانی من است، من فرستاده پروردگار جهانیانم ﴿وَلَكِنِّي رَسُولٌ مِنْ رَبِّ الْعَالَمِينَ﴾ هود اضافه کرد: رسالتهای پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم؛ و من خیرخواه امینی برای شما هستم ﴿أُبَلِّغُكُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ﴾ از نکتههای مهم این آیات زدن اتهام سفاهت به معنای سبکسری و سبکمغزی به مصلحان و پیامبران در طول تاریخ است که از نظر قوم هود، کسانی که رنگ محیط را نپذیرند و با سنتهای غلط مبارزه کنند، سبکسر هستند. به همین دلیل تهمت سفاهت و جنون از تهمتهای رایج مخالفان به رهبران الهی است؛
- خداوند میفرماید: ما به سوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم ﴿وَإِلَى عَادٍ أَخَاهُمْ هُودًا﴾ در اینجا از هود تعبیر به برادر میکند، این تعبیر یا به خاطر آن است که عرب از تمام افراد قبیله تعبیر به برادر میکند. و یا اشاره به این است که رفتار هود مانند سایر انبیاء با قوم خود کاملاً برادرانه بود، نه در شکل یک امیر و فرمانده، و یا حتی یک پدر نسبت به فرزندان، بلکه همچون یک برادر در برابر برادران دیگر بدون هر گونه امتیاز و برتریجویی. و نخستین دعوت هود، همان دعوت تمام انبیاء بود، دعوت به سوی توحید و نفی هر گونه شرک: هود به آنها گفت: ای قوم من! خدا را پرستش کنید ﴿قَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ﴾ چرا که هیچ اله و معبود شایستهای جز او وجود ندارد ﴿مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ﴾ شما در اعتقادی که به بتها دارید در اشتباهید و فقط تهمت میزنید و بتها را شریک او میخوانید ﴿إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا مُفْتَرُونَ﴾ این بتها نه شریک او هستند و نه منشأ خیر و شر، هیچ کاری از آنها ساخته نیست، چه افترا و تهمتی از این بالاتر که برای چنین موجودات بیارزشی این همه مقام قائل شوید؛
- خداوند برای عبرتآموزی از زبان موسی سرنوشت اقوام پیشین و کفر و ناسپاسی آنان مطرح کرده و میفرماید: آیا خبر بزرگ کسانی که پیش از شما بودند: قوم نوح و عاد و ثَمود و کسانی که بعد از آنان بودند، به شما نرسیده است ﴿أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَبَأُ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ وَالَّذِينَ مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ در حالی که جز خدا کسی از آنان آگاهی کامل ندارد ﴿لَا يَعْلَمُهُمْ إِلَّا اللَّهُ﴾ فرستادگانشان دلیلهای روشن معجزه آسا برای آنان آوردند ﴿جَاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّنَاتِ﴾ ولی دستهایشان را به دهانهایشان بازگرداندند ﴿فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ﴾ و جمله ﴿فَرَدُّوا أَيْدِيَهُمْ فِي أَفْوَاهِهِمْ﴾ دستهایشان را به دهانهایشان بردند کنایه است از اینکه ایشان را مجبور به سکوت و نگفتن حق میکردند، گویا دست انبیاء را میگرفتند و بر دهانهایشان میگذاشتند و به این وسیله اعلام میکردند که باید از سخن حق، صرفنظر کنند - و گفتند: در واقع ما به آنچه شما بدان فرستاده شدهاید، کفر ورزیدیم ﴿وَقَالُوا إِنَّا كَفَرْنَا بِمَا أُرْسِلْتُمْ بِهِ﴾ و قطعاً ما در مورد آنچه ما را به سوی آن فرا میخوانید، در شک تردیدآمیزی هستیم. ﴿وَإِنَّا لَفِي شَكٍّ مِمَّا تَدْعُونَنَا إِلَيْهِ مُرِيبٍ﴾؛
- خداوند، هم به پیامبر دلداری میدهد که تکذیب قوم او چیز نو ظهوری نیست چون قبل از ایشان امتهای بسیار بودند که پیامبران خود را تکذیب کردند ﴿وَإِنْ يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ﴾ و هم تکذیبکنندگان را انذار و تهدید میکند. به این بیان که سرانجام امتهای گذشته - به جرم تکذیبشان - هلاکت و ابتلاء به عذاب خدای تعالی بوده. از جمله امتهای مذکور یکی قوم نوح و عاد - که قوم هود پیغمبر بودند - و ثمود - که قوم صالح پیغمبر بودند - ﴿قَوْمِ نُوحٍ وَعَادٍ وَثَمُودَ﴾.
قوم نوح: پیامبر و قوم نوح
- ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾[۳۷].
- ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ يَا قَوْمِ إِنْ كَانَ كَبُرَ عَلَيْكُمْ مَقَامِي وَتَذْكِيرِي بِآيَاتِ اللَّهِ فَعَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْتُ فَأَجْمِعُوا أَمْرَكُمْ وَشُرَكَاءَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُنْ أَمْرُكُمْ عَلَيْكُمْ غُمَّةً ثُمَّ اقْضُوا إِلَيَّ وَلَا تُنْظِرُونِ﴾[۳۸].
- ﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ﴾[۳۹]. نکته: ﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ﴾ منظور آن جناب در این جمله این است که از تهمتی که به وی زده و دروغگویش خواندند پاسخ دهد، چون لازمه تهمت آنان این بود که دعوت آن جناب وسیله و طریقهای باشد برای جلب اموال مردم و ربودن آنچه دارند به انگیزه طمع، و وقتی نوح(ع) در طول دعوتش چیزی از مردم نخواهد، و اعلام کند که چیزی از شما نمیخواهم، دیگر کفار نمیتوانند او را متهم کنند. ﴿وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ﴾ این جمله پاسخ از آن گفتار مشرکین است که گفته بودند: ﴿وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ﴾ و در این پاسخ، تعبیر زشت کفار از مؤمنین را که آنان را به عنوان تحقیر و تنقیص، اراذل خواندند مبدل کرد به تعبیر محترمانه ﴿الَّذِينَ آمَنُوا﴾ تا در مقابل تحقیر کفار، ایمان مؤمنین را تعظیم نموده، به ارتباطی که مؤمنین با پروردگار خود دارند اشاره کرده باشد. نوح(ع) در این پاسخش، طرد مؤمنین را نفی کرده و فرمود: این کار را نمیکنم، و علت آن را چنین ذکر کرد که: «مؤمنین پروردگار خود را دیدار میکنند» و با ذکر این علت اعلام داشت که خود کفار نیز روزی را در پی دارند که در آن روز به پروردگار خود رجوع نموده، پروردگارشان به حساب اعمالشان میرسد و طبق کردههایشان به آنان جزا میدهد، - خوب باشد خوب، بد باشد بد - پس حساب این مؤمنین با پروردگارشان است، و غیر او هیچکس هیچ اختیاری ندارد، و لیکن قوم نوح به علت نادانیشان توقع داشتند که فقراء و مساکین و ضعفاء از مجتمع خیر دینی طرد و از نعمت دین که در حقیقت شرافت و کرامت آدمی است محروم باشند. پس روشن شد که مراد آن جناب از جمله ﴿إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ﴾ این بوده که اشاره کند به اینکه خود آن کفار نیز مانند مؤمنین به سوی خدای سبحان برمیگردند، و خدای تعالی نیز به حساب آنان رسیدگی خواهد کرد[۴۰].
- ﴿قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ * تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ﴾[۴۱]
- ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾[۴۲].
- ﴿وَقَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ أَغْرَقْنَاهُمْ وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا﴾[۴۳].
- ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ﴾[۴۴].
- ﴿وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى﴾[۴۵].
- ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ﴾[۴۶].
نتیجه: در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:
- مشترک بودن اصول و اهداف همه پیامبران در دعوت به عبودیت خدا و پرستش نکردن غیر او. ﴿لَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ عَذَابَ يَوْمٍ عَظِيمٍ﴾، ﴿وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا نُوحًا إِلَى قَوْمِهِ فَقَالَ يَا قَوْمِ اعْبُدُوا اللَّهَ مَا لَكُمْ مِنْ إِلَهٍ غَيْرُهُ أَفَلَا تَتَّقُونَ﴾؛
- مأموریت پیامبر از جانب خداوند، برای بازگوکردن سرگذشت قوم نوح: ﴿وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ نُوحٍ...﴾؛
- در پاسخ به بهانهجوییها و مخالفتهای مخالفان قوم خویش نوح پیامبر میگوید: ای قوم! من در برابر این دعوت از شما مال و ثروت و اجر و پاداشی مطالبه نمیکنم ﴿وَيَا قَوْمِ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ مَالًا﴾ اجر و پاداش من تنها بر خدا است خدایی که مرا مبعوث به نبوت ساخته و مأمور به دعوت خلق کرده است ﴿إِنْ أَجْرِيَ إِلَّا عَلَى اللَّهِ﴾ این به خوبی نشان میدهد که من هدف مادی از این برنامه ندارم و جز به پاداش معنوی الهی نمیاندیشم، و هرگز یک مدعی دروغین نمیتواند چنین باشد و اینهمه دردسر و ناراحتی را بهخاطر هیچ برای خود بخرد. و این میزان و الگویی است برای شناخت رهبران راستین، از فرصتطلبان دروغین، که هر گامی را بر میدارند به طور مستقیم یا غیرمستقیم هدف مادی از آنان دارند. سپس در پاسخ آنها که اصرار داشتند نوح ایمان آورندگان فقیر و یا کم سن و سال را از خود براند (﴿وَمَا نَرَاكَ اتَّبَعَكَ إِلَّا الَّذِينَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِيَ الرَّأْيِ﴾ با قاطعیت میگوید من هرگز کسانی را که ایمان آوردهاند طرد نمیکنم ﴿وَمَا أَنَا بِطَارِدِ الَّذِينَ آمَنُوا﴾ «زیرا آنها با پروردگار خویش ملاقات خواهند کرد و در سرای دیگر خصم من در برابر او خواهند بود» ﴿إِنَّهُمْ مُلَاقُو رَبِّهِمْ﴾ در پایان آیه به آنها اعلام میکند که من شما را مردمی جاهل میدانم ﴿وَلَكِنِّي أَرَاكُمْ قَوْمًا تَجْهَلُونَ﴾؛
- آگاهی نداشتن پیامبر و مردم عصر بعثت به تاریخ قوم نوح، پیش از نزول قرآن و تشریح تاریخ آن قوم برای پیامبر از طریق وحی: ﴿قِيلَ يَا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلَامٍ مِنَّا وَبَرَكَاتٍ عَلَيْكَ وَعَلَى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ وَأُمَمٌ سَنُمَتِّعُهُمْ ثُمَّ يَمَسُّهُمْ مِنَّا عَذَابٌ أَلِيمٌ * تِلْكَ مِنْ أَنْبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنْتَ تَعْلَمُهَا أَنْتَ وَلَا قَوْمُكَ مِنْ قَبْلِ هَذَا فَاصْبِرْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ﴾؛
- خداوند به مخالفتهای قوم نوح و سرنوشت عبرتآموز او اشاره میکند و با هشدار به ستمکاران میفرماید: و هنگامی که قوم نوح فرستادگان خدا را دروغگو شمردند ﴿وَقَوْمَ نُوحٍ لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ﴾ غرقشان ساختیم ﴿أَغْرَقْنَاهُمْ﴾ و آنان را نشانهای عبرتآموز برای مردم قرار دادیم ﴿وَجَعَلْنَاهُمْ لِلنَّاسِ آيَةً﴾ و برای ستمکاران عذاب دردناکی فراهم کردهایم ﴿وَأَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ عَذَابًا أَلِيمًا﴾ جالب توجه اینکه میگوید: آنها تکذیب رسولان کردند ﴿لَمَّا كَذَّبُوا الرُّسُلَ﴾ نه تنها یک رسول چرا که در میان رسل و پیامبران خدا در اصول دعوت، تفاوتی نیست، و تکذیب یکی از آنها تکذیب همه آنها است، بعلاوه آنها اصولاً با دعوت همه پیامبران الهی مخالفت داشتند و منکر همه ادیان بودند؛
- خداوند سرنوشت بعضی از اقوام گمراه و سرکش پیشین را که یکی از آنها قوم نوح است اینگونه بیان میکند: پیش از آنها قوم نوح و اقوامی که بعد از ایشان بودند پیامبرانشان را تکذیب کردند ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَالْأَحْزَابُ مِنْ بَعْدِهِمْ﴾ آری آنها احزابی بودند که دست به دست هم دادند و به تکذیب پیامبران الهی که دعوتشان با منافع نامشروع و هوی و هوسهای آنها هماهنگ نبود برخاستند. سپس میافزاید: به این مقدار نیز قناعت نکردند و هر امتی در پی آن بود که توطئه کند و پیامبرش را بگیرد و آزار دهد ﴿وَهَمَّتْ كُلُّ أُمَّةٍ بِرَسُولِهِمْ لِيَأْخُذُوهُ﴾ باز به این هم اکتفا نکردند و برای محو حق به مجادله باطل دست زدند و برای گمراه ساختن مردم اصرار ورزیدند ﴿وَجَادَلُوا بِالْبَاطِلِ لِيُدْحِضُوا بِهِ الْحَقَّ﴾ اما این امور برای همیشه ادامه نیافت و به موقع آن آنها را گرفتم و سخت مجازات کردم ببین که مجازات من چگونه بود ﴿فَأَخَذْتُهُمْ فَكَيْفَ كَانَ عِقَابِ﴾ ویرانههای شهرهای آنها در مسیر مسافرتهای شما به چشم میخورد، و سرنوشت شوم و عاقبت سیاه و تاریکشان بر صفحات تاریخ و سینههایصاحب دلان ثبت است، بنگرید و عبرت گیرید؛
- خداوند درباره قوم نوح میفرماید: و نیز قوم نوح را پیش از آنها هلاک کرد ﴿وَقَوْمَ نُوحٍ مِنْ قَبْلُ﴾ چرا که آنان از همه ظالمتر و طغیانگرتر بودند ﴿إِنَّهُمْ كَانُوا هُمْ أَظْلَمَ وَأَطْغَى﴾ چرا که پیامبرشان نوح در مدتی طولانیتر از تمام انبیاء به تبلیغ آنان پرداخت، با این حال جز تعداد کمی به دعوت او پاسخ نگفتند، و در شرک و بتپرستی و تکذیب و آزار نوح پافشاری و سرسختی فوقالعادهای داشتند؛
- خداوند به روش همیشگی مخالفان دعوت توحیدی پیامبران اشاره کرده و میفرماید: قوم نوح پیامبر خود را تکذیب کردند ﴿كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ﴾ آری آنها بنده ما نوح را تکذیب کردند و گفتند: او مرد دیوانهای است! و سپس با انواع آزارها و شکنجهها او را از ادامه رسالتش منع کردند ﴿فَكَذَّبُوا عَبْدَنَا وَقَالُوا مَجْنُونٌ وَازْدُجِرَ﴾[۴۷].
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و برای آنان بخوان!» سوره مائده، آیه ۲۷.
- ↑ «گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید» سوره اعراف، آیه ۵۹.
- ↑ «پیش از آنان (نیز) قوم نوح و گروههایی که پس از ایشان آمدند (پیامبرانشان را) دروغگو شمردند و هر امتی آهنگ پیامبر خویش کردند تا او را فرو گیرند و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم» سوره غافر، آیه ۵.
- ↑ «(صالح) از آنان روی گردانید» سوره اعراف، آیه ۷۹.
- ↑ «آیا خبر پیشینیان آنان: قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین و سرزمینهای زیرورو شده (ی قوم لوط) به آنها نرسیده است که پیامبرانشان برای آنها برهانها آوردند؛ خداوند بر آن نبود که به آنان ستم کند ولی آنان خود به خویش ستم میورزیدند» سوره توبه، آیه ۷۰.
- ↑ «و به سوی مدین، برادرشان شعیب را فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که جز او خدایی ندارید، بیگمان برهانی از سوی پروردگارتان برایتان آمده است پس پیمانه و ترازو را تمام بپیمایید و چیزهای مردم را به آنان کم ندهید و در این سرزمین پس از سامان یافتن آن تباهی نورزید، این برای شما اگر مؤمن باشید بهتر است» سوره اعراف، آیه ۸۵.
- ↑ «آنگاه (شعیب) از آنان رو گرداند و گفت: ای قوم من! به راستی پیامهای پروردگارم را به شما رساندهام و برای شما خیرخواهی کردهام؛ اکنون چگونه برای قومی کافر اندوهگین شوم؟» سوره اعراف، آیه ۹۳.
- ↑ «و به سوی (قوم) مدین، برادرشان شعیب را (فرستادیم که به ایشان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید و در پیمانه و ترازو کم ننهید، من شما را در رفاه مییابم و بر شما از عذاب روزی فراگیر میهراسم» سوره هود، آیه ۸۴.
- ↑ ترجمه تفسییر المیزان، ج۸، ص۲۳۶.
- ↑ «و به سوی (قوم) ثمود برادرشان صالح را (فرستادیم)؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ بیگمان برهانی از سوی پروردگارتان نزد شما آمده است، این شتر خداوند است که برای شما نشانهای است؛ او را رها کنید تا بر زمین خداوند بچرد و به او آسیبی نرسانید که عذابی دردناک شما را فرو گیرد» سوره اعراف، آیه ۷۳.
- ↑ «(صالح) از آنان روی گردانید و گفت: ای قوم من! بیگمان پیام پروردگارم را به شما رساندهام و برای شما خیرخواهی کردهام امّا شما خیرخواهان را دوست نمیدارید» سوره اعراف، آیه ۷۹.
- ↑ «و به سوی (قوم) ثمود برادر آنان صالح را (فرستادیم)، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، او شما را از زمین پدیدار کرد و شما را در آن به آبادانی گمارد پس، از او آمرزش بخواهید سپس به درگاه وی توبه کنید که پروردگار من، پاسخ دهندهای است» سوره هود، آیه ۶۱.
- ↑ «و ای قوم من! این شتر خداوند است؛ که برای شما نشانهای است؛ او را وانهید تا در زمین خدا بچرد و آزاری به وی نرسانید که عذابی نزدیک، شما را فرا گیرد» سوره هود، آیه ۶۴.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۴۶۶.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۶، ص۲۴۲.
- ↑ «و به لوط داوری و دانشی دادیم و او را از شهری که (مردم آن) کارهای پلید میکردند رهاندیم که آنان گروه بدی نافرمانبردار بودند» سوره انبیاء، آیه ۷۴.
- ↑ «پس چون ترس از ابراهیم رخت بربست و (آن) مژده بدو رسید با ما درباره قوم لوط به چالش پرداخت» سوره هود، آیه ۷۴.
- ↑ «(امّا) به جان تو سوگند که آنان در سرمستی خویش سرگشته بودند * آنگاه آن شهر را زیر و زبر ساختیم و آنان را با گلسنگ سنگباران کردیم * همانا در این (داستان) برای نشانهشناسان نشانههاست * و آن (نشانه) ها (هنوز) بر سر راهی پابرجاست * بیگمان در این (داستان) برای مؤمنان، نشانهای است» سوره حجر، آیه ۷۲-۷۷.
- ↑ «و شهرهای زیر و روشده (ی قوم لوط) را نگونسار کرد» سوره نجم، آیه ۵۳.
- ↑ «قوم لوط بیمدادن را دروغ شمردند» سوره قمر، آیه ۳۳.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۹ ص۱۷۵.
- ↑ «سرکردگان قوم فرعون گفتند: این (مرد) جادوگری داناست!» سوره اعراف، آیه ۱۰۹.
- ↑ «و قوم موسی در نبود او، از زیورهای (زراندود) خود گوسالهای ساختند، پیکری که بانگی داشت، آیا ندیدند که با آنان سخن نمیگوید و راهی به آنان نمینماید؟ آن را (به پرستش) گرفتند و ستمکار بودند» سوره اعراف، آیه ۱۴۸.
- ↑ «و از قوم موسی گروهی هستند که به حق راهنمایی میکنند و به حق دادگری میورزند» سوره اعراف، آیه ۱۵۹.
- ↑ «و موسی گفت: ای قوم من! اگر به خداوند ایمان آوردهاید، چنانچه گردن نهادهاید بر او توکّل کنید» سوره یونس، آیه ۸۴.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۱۶۷.
- ↑ «بیگمان قارون از قوم موسی بود و در برابر آنان سرکشی کرد و ما بدو از گنجها چندان دادیم که (حمل) مخزن های آن بر گروه نیرومند هم گرانبار میآمد؛ هنگامی که قوم وی بدو گفتند: سرخوشی پیشه مکن که خداوند سرخوشان را دوست نمیدارد» سوره قصص، آیه ۷۶.
- ↑ «و فرعون در میان قوم خود بانگ برداشت و گفت: ای قوم من! آیا پادشاهی مصر از آن من نیست در حالی که این جویبارها از زیر (کاخ) من روان است؟ آیا نمیبینید؟» سوره زخرف، آیه ۵۱.
- ↑ «و بیگمان پیش از آنان قوم فرعون را آزمودیم و پیامبری ارجمند نزد آنان آمد» سوره دخان، آیه ۱۷.
- ↑ «و (یاد کن) آنگاه را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا مرا آزار میدهید با آنکه میدانید من پیامبر خداوند به سوی شمایم؟ و چون (از حق) بگشتند خدا دلهایشان را بگردانید و خداوند قوم نافرمان را راهنمایی نمیکند» سوره صف، آیه ۵.
- ↑ «پس چرا (مردم) هیچ شهری بر آن نبودند که (به هنگام) ایمان آورند تا ایمانشان آنان را سودمند افتد جز قوم یونس که چون (به هنگام) ایمان آوردند عذاب خواری را در زندگانی این جهان از آنان برداشتیم و تا روزگاری آنان را (از زندگی) بهرهمند ساختیم» سوره یونس، آیه ۹۸.
- ↑ تفسیر نمونه، ج۸، ص۳۸۶.
- ↑ «و به سوی قوم عاد، برادرشان هود را (فرستادیم) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ آیا پرهیزگاری نمیورزید؟ * سرکردگان کافر از قوم وی گفتند: بیگمان ما تو را در نابخردی میبینیم و ما تو را از دروغگویان میدانیم * گفت: ای قوم من! در من هیچ نابخردی نیست بلکه من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم * پیامهای پروردگارم را به شما میرسانم و من برای شما خیرخواهی امینم» سوره اعراف، آیه ۶۵-۶۸.
- ↑ «و به سوی (قوم) «عاد» برادرشان «هود» را (فرستادیم که به آنان) گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید؛ شما جز (گروهی) دروغباف نیستید» سوره هود، آیه ۵۰.
- ↑ «آیا خبر کسان پیش از شما چون قوم نوح و عاد و ثمود و کسان پس از ایشان که جز خداوند کسی آنان را نمیشناسد به شما نرسیده است؟ پیامبران آنان برهانها برای آنها آوردند اما آنان (از خشم) دست بر دهان بردند و گفتند: هر چه را که شما برای آن فرستاده شدهاید انکار میکنیم و بیگمان به آنچه ما را بدان فرا میخوانید در دودلی گمانانگیزی هستیم» سوره ابراهیم، آیه ۹.
- ↑ «و اگر (مشرکان) تو را دروغگو میشمارند، پیش از ایشان، قوم نوح و عاد و ثمود هم (پیامبرانشان را) دروغگو شمردند» سوره حج، آیه ۴۲.
- ↑ «همانا نوح را به سوی قومش فرستادیم؛ گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که خدایی جز او ندارید، من از عذاب روزی سترگ بر شما میهراسم» سوره اعراف، آیه ۵۹.
- ↑ «و داستان نوح را برای آنان بخوان آنگاه که به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندن من و پند دادنم با آیات خداوند بر شما گران است، باری، بر خداوند توکل کردهام بنابراین با شریکهایتان همداستان شوید به گونهای که کارتان بر شما پوشیده نباشد سپس کار مرا تمام کنید و مهلتم ندهید» سوره یونس، آیه ۷۱.
- ↑ «و ای قوم من! برای آن (پیامبری خود) از شما مالی نمیخواهم، پاداش من جز بر (عهده) خداوند نیست و من کسانی را که ایمان آوردهاند (از خود) نمیرانم، بیگمان آنان به لقای پروردگار خویش خواهند رسید اما من شما را قومی میبینم که نادانی میورزید» سوره هود، آیه ۲۹.
- ↑ ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۳۰۹.
- ↑ «گفته شد: ای نوح! (از کشتی) فرود آی با درودی از ما و برکتهایی بر تو و بر امتهایی از همراهانت و امتهایی که به زودی آنان را برخوردار خواهیم کرد سپس از ما عذابی دردناک به ایشان خواهد رسید * این از خبرهای غیب است که ما به تو وحی میکنیم؛ تو و قومت پیش از این آنها را نمیدانستید پس شکیبا باش که سرانجام (نیکو) از آن پرهیزگاران است» سوره هود، آیه ۴۸.
- ↑ «و به راستی نوح را به سوی قوم وی فرستادیم، گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید که شما را خدایی جز او نیست، آیا پرهیزگاری نمیورزید؟» سوره مؤمنون، آیه ۲۳.
- ↑ «و قوم نوح را- چون پیامبران را دروغگو (می) شمردند- غرق کردیم و آنان را نشانهای برای (عبرت) مردم گرداندیم و برای ستمپیشگان عذابی دردناک آماده ساختیم» سوره فرقان، آیه ۳۷.
- ↑ «پیش از آنان (نیز) قوم نوح و گروههایی که پس از ایشان آمدند (پیامبرانشان را) دروغگو شمردند و هر امتی آهنگ پیامبر خویش کردند تا او را فرو گیرند و به نادرستی به چالش برخاستند تا حق را از میان بردارند و من آنان را فرو گرفتم پس (بنگر) کیفر من چگونه بود» سوره غافر، آیه ۵.
- ↑ «و (نیز) پیش از آن، قوم نوح را که ستمگرتر و سرکشتر بودند» سوره نجم، آیه ۵۲.
- ↑ «پیش از ایشان، قوم نوح (پیامبران را) دروغگو شمردند و بنده ما نوح را دروغزن دانستند و گفتند: دیوانه است و (نوح از تبلیغ آن قوم) بازداشته شد» سوره قمر، آیه ۹.
- ↑ سعیدیانفر و ایازی، فرهنگنامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص ۴۸۵-۵۰۵.