ارتداد در قرآن: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۷: خط ۱۷:
==موجبات ارتداد==
==موجبات ارتداد==
به نظر [[فقیهان]]، ارتداد با یکی از امور ذیل حاصل می‌شود:
به نظر [[فقیهان]]، ارتداد با یکی از امور ذیل حاصل می‌شود:
الف. [[انکار]] یکی از اصول و پایه‌های اساسی [[دین]] که مسلمان باید به آنها ایمان * داشته باشد؛ مانند [[توحید]]، [[نبوّت]] و [[معاد]]؛ <ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج‌۱، ص‌۲۲۲.</ref>
#[[انکار]] یکی از اصول و پایه‌های اساسی [[دین]] که مسلمان باید به آنها [[ایمان]] داشته باشد؛ مانند [[توحید]]، [[نبوّت]] و [[معاد]]؛ <ref>فرهنگ معارف اسلامی، ج‌۱، ص‌۲۲۲.</ref>
ب. ‌انکار ضرور [[دین]] یعنی چیزی که به [[یقین]] جزو دین بوده، به [[اقامه دلیل]] و [[برهان]] نیاز ندارد؛<ref>المغنی، ج‌۱۰، ص‌۷۴؛ الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۱۵؛ القواعد الفقهیه، ج‌۵، ص‌۳۶۷.</ref> مانند [[وجوب]] [[نماز]] و [[روزه]]، و [[حرمت]] خمر؛ البتّه عدّه‌ای این مورد را در‌صورتی باعث [[ارتداد]] می‌دانند که به [[انکار]] [[اصل دین]] باز‌گردد؛<ref>تحریرالوسیله، ج‌۱، ص‌۱۰۶.</ref>
#انکار ضرور [[دین]] یعنی چیزی که به [[یقین]] جزو دین بوده، به [[اقامه دلیل]] و [[برهان]] نیاز ندارد؛<ref>المغنی، ج‌۱۰، ص‌۷۴؛ الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۱۵؛ القواعد الفقهیه، ج‌۵، ص‌۳۶۷.</ref> مانند [[وجوب]] [[نماز]] و [[روزه]]، و [[حرمت]] خمر؛ البتّه عدّه‌ای این مورد را در‌ صورتی باعث [[ارتداد]] می‌دانند که به [[انکار]] [[اصل دین]] باز‌گردد؛<ref>تحریرالوسیله، ج‌۱، ص‌۱۰۶.</ref>
ج. انکار ضرور [[مذهب]] به نظر برخی از [[فقیهان]] امامیّه؛<ref>الحدائق، ج‌۵، ص‌۱۷۶.</ref>
#انکار ضرور [[مذهب]] به نظر برخی از [[فقیهان]] امامیّه؛<ref>الحدائق، ج‌۵، ص‌۱۷۶.</ref>
د. [[سب]] و [[تمسخر]] [[خدا]]، [[انبیا]]، [[کتب آسمانی]]، [[ملائکه]] یا هر یک از ضروریّات دین، هر‌چند مستلزم انکار نباشد.<ref>المغنی، ج‌۱۰، ص‌۷۵؛ الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۱۵.</ref><ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
#[[سب]] و [[تمسخر]] [[خدا]]، [[انبیا]]، [[کتب آسمانی]]، [[ملائکه]] یا هر یک از ضروریّات دین، هر‌چند مستلزم انکار نباشد<ref>المغنی، ج‌۱۰، ص‌۷۵؛ الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۱۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
===انکار [[اصول دین]]===
===انکار [[اصول دین]]===
در نگاه [[قرآن]]، انکار هر‌یک از اصول دین [[کفر]] است. [[آیات]] ۱۵۰‌ـ‌۱۵۱ [[نساء]] / ۴ کسانی را که خدا یا [[رسولان]] او را انکار کنند یا فقط به برخی از [[پیامبران الهی]] [[ایمان]] داشته باشند و برخی دیگر را [[تکذیب]] کنند، [[کافر]] [[حقیقی]] شمرده است: «اِنَّ الَّذینَ یَکفُرونَ بِاللّهِ و رُسُلِهِ و یُریدونَ اَن یُفَرِّقوا بَینَ اللّهِ و رُسُلِهِ و یَقولونَ نُؤمِنُ بِبَعض و نَکفُرُ بِبَعض و یریدونَ اَن یَتَّخِذوا بَینَ ذلِکَ سَبیلا * اُولـئِ کَ هُمُ الکـفِرونَ حَقـًّا». این آیات، عام بوده، هرکس را که چنین [[اعتقادی]] داشته باشد در برمی‌گیرد؛ بنابراین، اگر شخص [[مسلمان]] نیز خدا یا همه یا بعضی از [[رسولان الهی]] را انکار کند، [[مرتد]] خواهد بود.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
در نگاه [[قرآن]]، انکار هر‌یک از اصول دین [[کفر]] است. [[آیات]] {{متن قرآن|إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا}}<ref>«کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند» سوره نساء، آیه ۱۵۰.</ref>، {{متن قرآن|أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا}}<ref>«آنان به راستی کافرند و ما برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۵۱.</ref> کسانی را که خدا یا [[رسولان]] او را انکار کنند یا فقط به برخی از [[پیامبران الهی]] [[ایمان]] داشته باشند و برخی دیگر را [[تکذیب]] کنند، [[کافر]] [[حقیقی]] شمرده است. این آیات، عام بوده، هرکس را که چنین [[اعتقادی]] داشته باشد در برمی‌گیرد؛ بنابراین، اگر شخص [[مسلمان]] نیز خدا یا همه یا بعضی از [[رسولان الهی]] را انکار کند، [[مرتد]] خواهد بود.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
===انکار [[ضروریات دین]]===
===انکار [[ضروریات دین]]===
دین، مجموعه‌ای از اصول و قوانینی است که [[خداوند]] برای [[هدایت]] و [[سعادت بشر]] فرود آورده و طبق آیه‌۲۸۵ بقره / ۲ هر فرد مسلمان موظّف است به همه آن [[ایمان]] داشته باشد و اگر فردی [[حکم]] ضرور و [[ثابت]] را با [[علم]] و اعتراف به اینکه قرآن یا [[پیامبر]] آن را بیان کرده، انکار کند، از دایره [[اسلام]] خارج شده است.<ref>مجمع‌الفائده، ج۳، ص۱۹۹؛ اسس الحدود، ص۴۰۹.</ref> قرآن، در آیه‌۱۲۱ انعام / ۶ خطاب به [[مسلمانان]] می‌گوید: «و‌لاتَأکُلوا مِمّا لَم‌یُذکَرِ اسمُ اللّهِ عَلَیهِ... واِن اَطَعتُموهُم اِنَّکُم لَمُشرِکون». برخی در [[تفسیر]] این [[آیه]] گفته‌اند: یعنی اگر شما، مردار را [[حلال]] شمارید، [[مشرک]] خواهید شد.<ref>الکاشف، ج‌۳، ص‌۲۵۶؛ التبیان، ج‌۴، ص‌۲۵۸.</ref> در [[تفسیر آیات]] ۴۴‌ـ‌۴۵ و ۴۷ [[مائده]] / ۵ گفته شده است که [[مخالفت]] با [[حکم]] [[دین]] *، سه گونه است: گاه با [[آگاهی]] از آن، ردّ و [[انکار]] می‌شود که در این صورت، ارتدادآور است: «و‌مَن لَم یَحکُم بِما اَنزَلَ اللّهُ فَاُولـئِ کَ هُمُ الکـفِرون»، و‌گاهی انکار نمی‌شود؛ ولی در عمل با آن مخالفت می‌شود که این‌گونه مخالفت، [[فسق]] می‌آورد: «... فَاُولـئِ کَ هُمُ الفـسِقون»، و گاهی مخالفت، از [[جاهل]] قاصر سر می‌زند. در این صورت، شخص نه [[کافر]] است و نه [[فاسق]].<ref>المیزان، ج‌۵، ص‌۳۴۸.</ref> تردیدی نیست که انکار، باعث [[ارتداد]] است؛ امّا آیا [[شک]] ارتدادآور است؟ از [[روایات]] شاید بتوان استفاده کرد که شک اگر به [[تکذیب]] * نینجامد، سبب ارتداد نمی‌شود؛<ref> وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۲۳‌ـ‌۳۲۵.</ref> زیرا در آنها قیود «[[خرج]] عن الاسلام»، «جحد» و «[[کذب]]» به‌کار رفته است. برخی بر همین اساس [[فتوا]] داده‌اند و صرف [[شک و تردید]] را سبب ارتداد ندانسته‌اند.<ref>جامع المسائل، ج‌۲، ص‌۵۰۴.</ref><ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
دین، مجموعه‌ای از اصول و قوانینی است که [[خداوند]] برای [[هدایت]] و [[سعادت بشر]] فرود آورده و طبق آیه‌ {{متن قرآن|آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ}}<ref>«این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم و می‌گویند:  شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.</ref> هر فرد مسلمان موظّف است به همه آن [[ایمان]] داشته باشد و اگر فردی [[حکم]] ضرور و [[ثابت]] را با [[علم]] و اعتراف به اینکه قرآن یا [[پیامبر]] آن را بیان کرده، انکار کند، از دایره [[اسلام]] خارج شده است.<ref>مجمع‌الفائده، ج۳، ص۱۹۹؛ اسس الحدود، ص۴۰۹.</ref>
 
قرآن، در آیه‌ {{متن قرآن|وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ}}<ref>«و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود» سوره انعام، آیه ۱۲۱.</ref>. برخی در [[تفسیر]] این [[آیه]] گفته‌اند: یعنی اگر شما، مردار را [[حلال]] شمارید، [[مشرک]] خواهید شد.<ref>الکاشف، ج‌۳، ص‌۲۵۶؛ التبیان، ج‌۴، ص‌۲۵۸.</ref>
 
در [[تفسیر آیات]] {{متن قرآن|إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ}}<ref>«ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (تورات‌شناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری می‌کردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.</ref>، {{متن قرآن|وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}<ref>«و بر آنان در آن (تورات) مقرّر داشتیم که: آدمی در برابر آدمی و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و (نیز) زخم‌ها قصاص دارند و هر کس از آن در گذرد کفّاره (گناهان) اوست و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.</ref>، {{متن قرآن|وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ}}<ref>«و باید پیروان انجیل بنابر آنچه خداوند در آن فرو فرستاده است داوری کنند و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۷.</ref> گفته شده است که [[مخالفت]] با [[حکم]] [[دین]]، سه گونه است: گاه با [[آگاهی]] از آن، ردّ و [[انکار]] می‌شود که در این صورت، ارتدادآور است: {{متن قرآن|وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}، و‌ گاهی انکار نمی‌شود؛ ولی در عمل با آن مخالفت می‌شود که این‌گونه مخالفت، [[فسق]] می‌آورد: {{متن قرآن|فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ}}، و گاهی مخالفت، از [[جاهل]] قاصر سر می‌زند. در این صورت، شخص نه [[کافر]] است و نه [[فاسق]].<ref>المیزان، ج‌۵، ص‌۳۴۸.</ref> تردیدی نیست که انکار، باعث [[ارتداد]] است؛ امّا آیا [[شک]] ارتدادآور است؟ از [[روایات]] شاید بتوان استفاده کرد که شک اگر به [[تکذیب]] نینجامد، سبب ارتداد نمی‌شود؛<ref> وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۲۳‌ـ‌۳۲۵.</ref> زیرا در آنها قیود "[[خرج]] عن الاسلام"، "جحد" و "[[کذب]]" به‌کار رفته است. برخی بر همین اساس [[فتوا]] داده‌اند و صرف [[شک و تردید]] را سبب ارتداد ندانسته‌اند<ref>جامع المسائل، ج‌۲، ص‌۵۰۴.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
=== استهزای [[خدا]]، [[قرآن]]، [[پیامبر]]===
=== استهزای [[خدا]]، [[قرآن]]، [[پیامبر]]===
قرآن، خطاب به پیامبر درباره کسانی‌که خدا، قرآن و پیامبر را به [[تمسخر]] گرفته بودند می‌گوید: «قُلِ استَهزِءوا اِنَّ اللّهَ مُخرِجٌ ما تَحذَرون * و لـَئِن سَاَلتَهُم لَیَقولُنَّ اِنَّما کُنّا نَخوضُ و نَلعَبُ قُل اَبِاللّهِ و ءایـتِهِ و رَسولِهِ کُنتُم تَستَهزِءون * لاتَعتَذِروا قَد کَفَرتُم بَعدَ ایمـنِکُم‌».... ([[توبه]] / ۹، ۶۴ـ۶۶) در [[شأن نزول]] این [[آیات]] نقل شده که عدّه‌ای از [[منافقان]] در [[راه]] بازگشت پیامبر از [[جنگ تبوک]]، [[حضرت]] را مسخره می‌کردند که [[جبرئیل]] نازل شد و خطاب به پیامبر گفت: بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرانش را [[استهزا]] * می‌کردید؟ عذر نیاورید. شما پس از ایمانتان کافر شدید. این آیات درباره منافقان است و گرچه آنان فقط در ظاهر مسلمانند؛ ولی با [[آشکار کردن]] استهزا، [[مرتد]] شدند.<ref>مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۷۱‌ـ‌۷۲؛ المیزان، ج‌۹، ص‌۳۴۵.</ref><ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
قرآن، خطاب به پیامبر درباره کسانی‌ که خدا، قرآن و پیامبر را به [[تمسخر]] گرفته بودند می‌گوید: {{متن قرآن|يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ}}<ref>«منافقان می‌هراسند آیه‌ای به زیان آنان فرو فرستاده شود که آنان را از آنچه در دل‌های ایشان است، آگاه گرداند بگو: ریشخند کنید که خداوند آنچه را که از آن می‌هراسید آشکار خواهد کرد» سوره توبه، آیه ۶۴.</ref>، {{متن قرآن|وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ}}<ref>«و اگر از آنان (از ریشخند کردنشان) بپرسی، به یقین می‌گویند: ما تنها (در گفت‌وگو) فرو می‌رفتیم و بازی می‌کردیم  بگو: آیا خداوند و آیات وی و پیامبرش را ریشخند می‌کردید؟» سوره توبه، آیه ۶۵.</ref>، {{متن قرآن|لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ}}<ref>«عذر نیاورید، که پس از ایمان کافر شده‌اید؛ اگر از گروهی از شما در گذریم گروهی (دیگر) را عذاب می‌کنیم زیرا که گناهکار بوده‌اند» سوره توبه، آیه ۶۶.</ref> در [[شأن نزول]] این [[آیات]] نقل شده که عدّه‌ای از [[منافقان]] در [[راه]] بازگشت پیامبر از [[جنگ تبوک]]، [[حضرت]] را مسخره می‌کردند که [[جبرئیل]] نازل شد و خطاب به پیامبر گفت: بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرانش را [[استهزا]] می‌کردید؟ عذر نیاورید. شما پس از ایمانتان کافر شدید. این آیات درباره منافقان است و گرچه آنان فقط در ظاهر مسلمانند؛ ولی با [[آشکار کردن]] استهزا، [[مرتد]] شدند<ref>مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۷۱‌ـ‌۷۲؛ المیزان، ج‌۹، ص‌۳۴۵.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
===[[سب]] [[پیامبر]] و [[طعن]] در [[دین]]===
===[[سب]] [[پیامبر]] و [[طعن]] در [[دین]]===
[[سبّ]] پیامبر و طعن در دین (ناقص شمردن [[شریعت اسلام]]) سبب [[کفر]] است. [[قرآن]] درباره [[منافقان]] می‌گوید: آنان به [[خداوند]] [[سوگند]] می‌خورند که (در غیاب پیامبر سخنان [[نادرست]]) نگفته‌اند در‌حالی‌که قطعاً سخنان [[کفرآمیز]] گفته و پس از [[اسلام]] آوردنشان [[کافر]] شده‌اند: «یَحلِفونَ بِاللّهِ ما قالوا و لَقَد قالوا کَلِمَةَ الکُفرِ و کَفَروا بَعدَ اِسلـمِهِم». ([[توبه]] / ۹، ۷۴) مقصود از سخن کفر در این [[آیه]]، سبّ [[پیامبر اسلام]] یا طعن به دین است. این آیه نیز درباره منافقان [[صدر اسلام]] فرود آمد و از این [[جهت]]، [[مرتد]] نامیده شده‌اند که کفر درونی خود را با سبّ و طعن، ظاهر ساختند.<ref>مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۷۸‌ـ‌۷۹.</ref> در روایتی که عیاشی به‌صورت مرسل، از [[امام صادق]]{{ع}} نقل کرده، طعن در دین را سبب کفر دانسته و در این [[حکم]]، به آیه‌۱۲ توبه / ۹ استناد شده است: «و‌طَعَنوا فی دینِکُم فَقـتِلوا اَئِمَّةَ الکُفرِ‌»...؛<ref>تفسیر عیاشی، ج‌۲، ص‌۷۹؛ وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۵۲.</ref> ولی به ظاهر این آیه به [[مشرکان]] [[پیمان‌شکن]] مربوط است که قرآن به منظور دفع تجاوزشان، [[دستور]] مقابله با آنان را صادر می‌کند و به [[ارتداد]] ربطی ندارد.<ref>مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۱۷.</ref><ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>
[[سبّ]] پیامبر و طعن در دین (ناقص شمردن [[شریعت اسلام]]) سبب [[کفر]] است. [[قرآن]] درباره [[منافقان]] می‌گوید: آنان به [[خداوند]] [[سوگند]] می‌خورند که (در غیاب پیامبر سخنان [[نادرست]]) نگفته‌اند در‌حالی‌که قطعاً سخنان [[کفرآمیز]] گفته و پس از [[اسلام]] آوردنشان [[کافر]] شده‌اند: {{متن قرآن|يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ }}<ref>«به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند » سوره توبه، آیه ۷۴.</ref> مقصود از سخن کفر در این [[آیه]]، سبّ [[پیامبر اسلام]] یا طعن به دین است. این آیه نیز درباره منافقان [[صدر اسلام]] فرود آمد و از این [[جهت]]، [[مرتد]] نامیده شده‌اند که کفر درونی خود را با سبّ و طعن، ظاهر ساختند.<ref>مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۷۸‌ـ‌۷۹.</ref> در روایتی که عیاشی به‌صورت مرسل، از [[امام صادق]]{{ع}} نقل کرده، طعن در دین را سبب کفر دانسته و در این [[حکم]]، به آیه‌ {{متن قرآن|وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ}}<ref>«و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.</ref> استناد شده است <ref>تفسیر عیاشی، ج‌۲، ص‌۷۹؛ وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۵۲.</ref> ولی به ظاهر این آیه به [[مشرکان]] [[پیمان‌شکن]] مربوط است که قرآن به منظور دفع تجاوزشان، [[دستور]] مقابله با آنان را صادر می‌کند و به [[ارتداد]] ربطی ندارد<ref>مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۱۷.</ref>.<ref>[[سید جعفر صادقی فدکی| صادقی فدکی، سید جعفر]]، [[ ارتداد - صادقی فدکی (مقاله)|مقاله «ارتداد»]]، [[دائرة المعارف قرآن کریم ج۲ (کتاب)|دائرة المعارف قرآن کریم]]، ج۲.</ref>


==عوامل و زمینه‌های ارتداد==
==عوامل و زمینه‌های ارتداد==

نسخهٔ ‏۳ ژوئن ۲۰۲۱، ساعت ۱۵:۰۵

اين مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل ارتداد (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

مقدمه

ارتداد از ریشه "ر‌ - د‌ - د" و در لغت، به‌معنای بازگشت [۱] و در اصطلاحِ فقه، کفر بعد از اسلام است[۲] و به شخصی که از اسلام، به کفر بازگردد، مرتد گویند. مرتد نزد امامیّه، دو قسم است:

  1. مرتدّ فطری: کسی است که هنگام ولادت، پدر یا مادرش مسلمان باشند؛[۳]
  2. مرتدّ ملّی: کسی است که در اصل، کافر یا محکوم به کفر باشد؛ امّا اسلام آورده، سپس کافر شده است.[۴]

قرآن، افزون بر احکام ارتداد، به مباحثی مانند عوامل و موانع ارتداد، آثار دنیایی و آخرتی و برخی از مصادیق آن اشاره کرده است. هم‌چنین، در آیاتی، از ارتداد و برگشت از ادیان دیگر نیز سخن به‌میان آمده و از برخی مصادیق ارتداد در ملّت‌های پیشین همراه با علل و انگیزه‌های آن نیز یاد‌شده است. قرآن با تعبیرهای گوناگونی، از ارتداد یاد‌ کرده است؛ مانند برگشت از دین ﴿يَسْأَلُونَكَ عَنِ الشَّهْرِ الْحَرَامِ قِتَالٍ فِيهِ قُلْ قِتَالٌ فِيهِ كَبِيرٌ وَصَدٌّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ وَكُفْرٌ بِهِ وَالْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَإِخْرَاجُ أَهْلِهِ مِنْهُ أَكْبَرُ عِنْدَ اللَّهِ وَالْفِتْنَةُ أَكْبَرُ مِنَ الْقَتْلِ وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۵]، ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۶]، بازگشت به عقب ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ[۷]،﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا الَّذِينَ كَفَرُوا يَرُدُّوكُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ فَتَنْقَلِبُوا خَاسِرِينَ[۸]، ﴿قُلْ أَنَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا يَنْفَعُنَا وَلَا يَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَى أَعْقَابِنَا بَعْدَ إِذْ هَدَانَا اللَّهُ كَالَّذِي اسْتَهْوَتْهُ الشَّيَاطِينُ فِي الْأَرْضِ حَيْرَانَ لَهُ أَصْحَابٌ يَدْعُونَهُ إِلَى الْهُدَى ائْتِنَا قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدَى وَأُمِرْنَا لِنُسْلِمَ لِرَبِّ الْعَالَمِينَ[۹]، ﴿وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَعْبُدُ اللَّهَ عَلَى حَرْفٍ فَإِنْ أَصَابَهُ خَيْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَى وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْيَا وَالْآخِرَةَ ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ[۱۰]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ[۱۱]، کافر شدن ﴿وَقَالَتْ طَائِفَةٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ آمِنُوا بِالَّذِي أُنْزِلَ عَلَى الَّذِينَ آمَنُوا وَجْهَ النَّهَارِ وَاكْفُرُوا آخِرَهُ لَعَلَّهُمْ يَرْجِعُونَ[۱۲]، ﴿وَدُّوا لَوْ تَكْفُرُونَ كَمَا كَفَرُوا فَتَكُونُونَ سَوَاءً فَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِيَاءَ حَتَّى يُهَاجِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَاقْتُلُوهُمْ حَيْثُ وَجَدْتُمُوهُمْ وَلَا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ وَلِيًّا وَلَا نَصِيرًا[۱۳]، ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ آمَنُوا ثُمَّ كَفَرُوا ثُمَّ ازْدَادُوا كُفْرًا لَمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلَا لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلًا[۱۴]، ﴿كَمَثَلِ الشَّيْطَانِ إِذْ قَالَ لِلْإِنْسَانِ اكْفُرْ فَلَمَّا كَفَرَ قَالَ إِنِّي بَرِيءٌ مِنْكَ إِنِّي أَخَافُ اللَّهَ رَبَّ الْعَالَمِينَ[۱۵]، کفر بعد از ایمان ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ[۱۶]، ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُمْ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّارًا حَسَدًا مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُوا وَاصْفَحُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۷]، ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُوا بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ[۱۸]، ﴿يَوْمَ تَبْيَضُّ وُجُوهٌ وَتَسْوَدُّ وُجُوهٌ فَأَمَّا الَّذِينَ اسْوَدَّتْ وُجُوهُهُمْ أَكَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا كُنْتُمْ تَكْفُرُونَ[۱۹]، ﴿الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ[۲۰]، ل﴿ا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ[۲۱]، ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ[۲۲]، کفر بعد از اسلام ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ[۲۳]، ﴿وَلَا يَأْمُرَكُمْ أَنْ تَتَّخِذُوا الْمَلَائِكَةَ وَالنَّبِيِّينَ أَرْبَابًا أَيَأْمُرُكُمْ بِالْكُفْرِ بَعْدَ إِذْ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ[۲۴]، برگشت به آیین کفّار ﴿قَالَ الْمَلَأُ الَّذِينَ اسْتَكْبَرُوا مِنْ قَوْمِهِ لَنُخْرِجَنَّكَ يَا شُعَيْبُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَكَ مِنْ قَرْيَتِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا قَالَ أَوَلَوْ كُنَّا كَارِهِينَ[۲۵]، ﴿قَدِ افْتَرَيْنَا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا إِنْ عُدْنَا فِي مِلَّتِكُمْ بَعْدَ إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْهَا وَمَا يَكُونُ لَنَا أَنْ نَعُودَ فِيهَا إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ رَبُّنَا وَسِعَ رَبُّنَا كُلَّ شَيْءٍ عِلْمًا عَلَى اللَّهِ تَوَكَّلْنَا رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَبَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَأَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ[۲۶]، ﴿وَقَالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِرُسُلِهِمْ لَنُخْرِجَنَّكُمْ مِنْ أَرْضِنَا أَوْ لَتَعُودُنَّ فِي مِلَّتِنَا فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ رَبُّهُمْ لَنُهْلِكَنَّ الظَّالِمِينَ[۲۷]، ﴿إِنَّهُمْ إِنْ يَظْهَرُوا عَلَيْكُمْ يَرْجُمُوكُمْ أَوْ يُعِيدُوكُمْ فِي مِلَّتِهِمْ وَلَنْ تُفْلِحُوا إِذًا أَبَدًا[۲۸].[۲۹]

موجبات ارتداد

به نظر فقیهان، ارتداد با یکی از امور ذیل حاصل می‌شود:

  1. انکار یکی از اصول و پایه‌های اساسی دین که مسلمان باید به آنها ایمان داشته باشد؛ مانند توحید، نبوّت و معاد؛ [۳۰]
  2. انکار ضرور دین یعنی چیزی که به یقین جزو دین بوده، به اقامه دلیل و برهان نیاز ندارد؛[۳۱] مانند وجوب نماز و روزه، و حرمت خمر؛ البتّه عدّه‌ای این مورد را در‌ صورتی باعث ارتداد می‌دانند که به انکار اصل دین باز‌گردد؛[۳۲]
  3. انکار ضرور مذهب به نظر برخی از فقیهان امامیّه؛[۳۳]
  4. سب و تمسخر خدا، انبیا، کتب آسمانی، ملائکه یا هر یک از ضروریّات دین، هر‌چند مستلزم انکار نباشد[۳۴].[۳۵]

انکار اصول دین

در نگاه قرآن، انکار هر‌یک از اصول دین کفر است. آیات ﴿إِنَّ الَّذِينَ يَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيُرِيدُونَ أَنْ يُفَرِّقُوا بَيْنَ اللَّهِ وَرُسُلِهِ وَيَقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَكْفُرُ بِبَعْضٍ وَيُرِيدُونَ أَنْ يَتَّخِذُوا بَيْنَ ذَلِكَ سَبِيلًا[۳۶]، ﴿أُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ حَقًّا وَأَعْتَدْنَا لِلْكَافِرِينَ عَذَابًا مُهِينًا[۳۷] کسانی را که خدا یا رسولان او را انکار کنند یا فقط به برخی از پیامبران الهی ایمان داشته باشند و برخی دیگر را تکذیب کنند، کافر حقیقی شمرده است. این آیات، عام بوده، هرکس را که چنین اعتقادی داشته باشد در برمی‌گیرد؛ بنابراین، اگر شخص مسلمان نیز خدا یا همه یا بعضی از رسولان الهی را انکار کند، مرتد خواهد بود.[۳۸]

انکار ضروریات دین

دین، مجموعه‌ای از اصول و قوانینی است که خداوند برای هدایت و سعادت بشر فرود آورده و طبق آیه‌ ﴿آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنْزِلَ إِلَيْهِ مِنْ رَبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ كُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَمَلَائِكَتِهِ وَكُتُبِهِ وَرُسُلِهِ لَا نُفَرِّقُ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ وَقَالُوا سَمِعْنَا وَأَطَعْنَا غُفْرَانَكَ رَبَّنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ[۳۹] هر فرد مسلمان موظّف است به همه آن ایمان داشته باشد و اگر فردی حکم ضرور و ثابت را با علم و اعتراف به اینکه قرآن یا پیامبر آن را بیان کرده، انکار کند، از دایره اسلام خارج شده است.[۴۰]

قرآن، در آیه‌ ﴿وَلَا تَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۴۱]. برخی در تفسیر این آیه گفته‌اند: یعنی اگر شما، مردار را حلال شمارید، مشرک خواهید شد.[۴۲]

در تفسیر آیات ﴿إِنَّا أَنْزَلْنَا التَّوْرَاةَ فِيهَا هُدًى وَنُورٌ يَحْكُمُ بِهَا النَّبِيُّونَ الَّذِينَ أَسْلَمُوا لِلَّذِينَ هَادُوا وَالرَّبَّانِيُّونَ وَالْأَحْبَارُ بِمَا اسْتُحْفِظُوا مِنْ كِتَابِ اللَّهِ وَكَانُوا عَلَيْهِ شُهَدَاءَ فَلَا تَخْشَوُا النَّاسَ وَاخْشَوْنِ وَلَا تَشْتَرُوا بِآيَاتِي ثَمَنًا قَلِيلًا وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْكَافِرُونَ[۴۳]، ﴿وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ وَالْأَنْفَ بِالْأَنْفِ وَالْأُذُنَ بِالْأُذُنِ وَالسِّنَّ بِالسِّنِّ وَالْجُرُوحَ قِصَاصٌ فَمَنْ تَصَدَّقَ بِهِ فَهُوَ كَفَّارَةٌ لَهُ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ[۴۴]، ﴿وَلْيَحْكُمْ أَهْلُ الْإِنْجِيلِ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فِيهِ وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الْفَاسِقُونَ[۴۵] گفته شده است که مخالفت با حکم دین، سه گونه است: گاه با آگاهی از آن، ردّ و انکار می‌شود که در این صورت، ارتدادآور است: ﴿وَمَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ، و‌ گاهی انکار نمی‌شود؛ ولی در عمل با آن مخالفت می‌شود که این‌گونه مخالفت، فسق می‌آورد: ﴿فَأُولَئِكَ هُمُ الظَّالِمُونَ، و گاهی مخالفت، از جاهل قاصر سر می‌زند. در این صورت، شخص نه کافر است و نه فاسق.[۴۶] تردیدی نیست که انکار، باعث ارتداد است؛ امّا آیا شک ارتدادآور است؟ از روایات شاید بتوان استفاده کرد که شک اگر به تکذیب نینجامد، سبب ارتداد نمی‌شود؛[۴۷] زیرا در آنها قیود "خرج عن الاسلام"، "جحد" و "کذب" به‌کار رفته است. برخی بر همین اساس فتوا داده‌اند و صرف شک و تردید را سبب ارتداد ندانسته‌اند[۴۸].[۴۹]

استهزای خدا، قرآن، پیامبر

قرآن، خطاب به پیامبر درباره کسانی‌ که خدا، قرآن و پیامبر را به تمسخر گرفته بودند می‌گوید: ﴿يَحْذَرُ الْمُنَافِقُونَ أَنْ تُنَزَّلَ عَلَيْهِمْ سُورَةٌ تُنَبِّئُهُمْ بِمَا فِي قُلُوبِهِمْ قُلِ اسْتَهْزِئُوا إِنَّ اللَّهَ مُخْرِجٌ مَا تَحْذَرُونَ[۵۰]، ﴿وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ لَيَقُولُنَّ إِنَّمَا كُنَّا نَخُوضُ وَنَلْعَبُ قُلْ أَبِاللَّهِ وَآيَاتِهِ وَرَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِئُونَ[۵۱]، ﴿لَا تَعْتَذِرُوا قَدْ كَفَرْتُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ إِنْ نَعْفُ عَنْ طَائِفَةٍ مِنْكُمْ نُعَذِّبْ طَائِفَةً بِأَنَّهُمْ كَانُوا مُجْرِمِينَ[۵۲] در شأن نزول این آیات نقل شده که عدّه‌ای از منافقان در راه بازگشت پیامبر از جنگ تبوک، حضرت را مسخره می‌کردند که جبرئیل نازل شد و خطاب به پیامبر گفت: بگو: آیا خدا و آیات او و پیامبرانش را استهزا می‌کردید؟ عذر نیاورید. شما پس از ایمانتان کافر شدید. این آیات درباره منافقان است و گرچه آنان فقط در ظاهر مسلمانند؛ ولی با آشکار کردن استهزا، مرتد شدند[۵۳].[۵۴]

سب پیامبر و طعن در دین

سبّ پیامبر و طعن در دین (ناقص شمردن شریعت اسلام) سبب کفر است. قرآن درباره منافقان می‌گوید: آنان به خداوند سوگند می‌خورند که (در غیاب پیامبر سخنان نادرست) نگفته‌اند در‌حالی‌که قطعاً سخنان کفرآمیز گفته و پس از اسلام آوردنشان کافر شده‌اند: ﴿يَحْلِفُونَ بِاللَّهِ مَا قَالُوا وَلَقَدْ قَالُوا كَلِمَةَ الْكُفْرِ وَكَفَرُوا بَعْدَ إِسْلَامِهِمْ [۵۵] مقصود از سخن کفر در این آیه، سبّ پیامبر اسلام یا طعن به دین است. این آیه نیز درباره منافقان صدر اسلام فرود آمد و از این جهت، مرتد نامیده شده‌اند که کفر درونی خود را با سبّ و طعن، ظاهر ساختند.[۵۶] در روایتی که عیاشی به‌صورت مرسل، از امام صادق(ع) نقل کرده، طعن در دین را سبب کفر دانسته و در این حکم، به آیه‌ ﴿وَإِنْ نَكَثُوا أَيْمَانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ وَطَعَنُوا فِي دِينِكُمْ فَقَاتِلُوا أَئِمَّةَ الْكُفْرِ إِنَّهُمْ لَا أَيْمَانَ لَهُمْ لَعَلَّهُمْ يَنْتَهُونَ[۵۷] استناد شده است [۵۸] ولی به ظاهر این آیه به مشرکان پیمان‌شکن مربوط است که قرآن به منظور دفع تجاوزشان، دستور مقابله با آنان را صادر می‌کند و به ارتداد ربطی ندارد[۵۹].[۶۰]

عوامل و زمینه‌های ارتداد

شیطان

شیطان از عوامل اصلی ارتداد است که مؤمنان را فریب داده، با آنکه حجّت بر ایشان تمام شده است، آنان را به انحراف می‌کشاند: «اِنَّ الَّذینَ ارتَدّوا عَلی اَدبـرِهِم مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَی الشَّیطـنُ سَوَّلَ لَهُم». (محمد / ۴۷، ۲۵) هم‌چنین در آیه دیگری آمده است: «کَمَثَلِ الشَّیطـنِ اِذ قالَ لِلاِنسـنِ اکفُر فَلَمّا کَفَرَ قالَ اِنّی بَریءٌ مِنکَ اِنّی اَخافُ اللّهَ رَبَّ العــلَمین». (حشر / ۵۹، ۱۶) بیش‌تر مفسّران، مقصود از «انسان» را در این آیه، «برصیصای * عابد» دانسته‌اند که یکی از گناهان کبیره را مرتکب شد و هنگام مجازات، شیطان به بهانه نجات، او را به سجده بر خویش وا داشت و او با این عمل، از دین الهی خارج شد. [۶۱][۶۲]

سلاطین جور

از دیگر زمینه‌سازان ارتداد، سلاطین جورند که با فشار و شکنجه، در صدد باز‌گرداندن مؤمنان از دین هستند. از‌جمله این حاکمان، فرعون است که وقتی ساحران به موسی ایمان آوردند، آنان را به شکنجه و قتل تهدید کرد تا از پیروی موسی(ع) دست بردارند: «قالَ ءامَنتُم لَهُ قَبلَ اَن ءاذَنَ لَکُم اِنَّهُ لَکَبیرُکُمُ الَّذی عَلَّمَکُمُ السِّحرَ فَلاَُقَطِّعَنَّ اَیدِیَکُم و اَرجُلَکُم مِن خِلـف و لاَُصَلِّبَنَّکُم فی جُذوعِ النَّخلِ و لَتَعلَمُنَّ اَیُّنا اَشَدُّ عَذابـًا و اَبقی‌».... (طه / ۲۰، ۷۱‌ـ‌۷۲) حاکمان عصر اصحاب کهف نیز در صدد بازگرداندن آنان به آیین خود بودند؛ بدین‌سبب اصحاب کهف به یکی از یاران خود سفارش کردند که برای تهیّه غذا، پنهانی وارد شهر شود تا از گزند مأموران حکومت مصون بمانند: «... ‌و‌لیَتَلَطَّف و لایُشعِرَنَّ بِکُم اَحَدا * اِنَّهُم اِن یَظهَروا عَلَیکُم یَرجُموکُم اَو یُعیدوکُم فی مِلَّتِهِمو لَن‌تُفلِحوا اِذًا اَبَدا». (کهف / ۱۸، ۱۹‌ـ‌۲۰)[۶۳]

کافران و مشرکان

در طول تاریخ، مشرکان همواره، به دنبال بازگرداندن مؤمنان از آیین خود بوده‌اند. قرآن در آیه‌۱۳ ابراهیم / ۱۴، این را هدف همه کافران دانسته است: «و‌قالَ الَّذینَ کَفَروا لِرُسُلِهِم لَنُخرِجَنَّکُم مِن اَرضِنا اَو لَتَعودُنَّ فی مِلَّتِنا». در آیه دیگر، درباره کافران قوم شعیب آمده که آنان، شعیب و پیروانش را در‌صورتی که به آیین آنها باز‌نگردند، به اخراج از سرزمین خود تهدید کردند: «قالَ المَلاَُ الَّذینَ استَکبَروا مِن قَومِهِ لَنُخرِجَنَّکَ یـشُعَیبُ والَّذینَ ءامَنوا مَعَکَ مِن قَریَتِنا اَو لَتَعودُنَّ فی مِلَّتِنا». (اعراف / ۷، ۸۸) هم‌چنین در آیات دیگری درباره مؤمن آل‌فرعون آمده که مشرکان او را به شرک و بت‌پرستی فرا می‌خواندند؛ ولی او بر ایمان خود پای می‌فشرد و دعوت آنان را دعوت به‌سوی آتش می‌نامید: «و‌یـقَومِ ما لی اَدعوکُم اِلَی النَّجوةِ و تَدعونَنی اِلَی النّار * تَدعونَنی لاَِکفُرَ بِاللّهِ و اُشرِکَ بِهِ ما‌لَیسَ لی بِهِ عِلمٌ و اَنا اَدعوکُم اِلَی العَزیزِ الغَفّـر». (غافر / ۴۰، ۴۱‌ـ‌۴۲) مشرکان عصر پیامبر(ص) نیز همواره آرزو می‌کردند تا مسلمانان از اسلام باز‌گردند: «اِن یَثقَفوکُم یَکونوا لَکُم اَعداءً و یَبسُطوا اِلَیکُم اَیدِیَهُم و اَلسِنَتَهُم بِالسّوءِ و ودّوا لَو تَکفُرون». (ممتحنه / ۶۰، ۲) در آیه دیگر آمده است که آنان می‌گفتند: اگر شما از اسلامدست بردارید و ازآیین ما پیروی کنید، همه گناهان شما را برعهده می‌گیریم (عنکبوت / ۲۹، ‌۱۲). آیه‌۲۱۷ بقره / ۲ از کوشش مداوم آنان در این زمینه سخن می‌گوید: «و‌لایَزالونَ یُقـتِلونَکُم حَتّی یَرُدّوکُم عَن دینِکُم اِنِ استَطـعوا». (بقره / ۲، ۲۱۷) پس از جنگ اُحُد، کافران با استفاده از وضع روحی نامساعد برخی مسلمانان می‌کوشیدند، آنان را به اسلام، بدبین کنند که قرآن مسلمانان را از سقوط در کفر، برحذر می‌دارد: «... ‌اِن تُطیعوا الَّذینَ کَفَروا یَرُدّوکُم عَلی اَعقـبِکُم فَتَنقَلِبوا خـسِرین». (آل‌عمران / ۳، ۱۴۹)[۶۴]

اهل کتاب

عدّه‌ای از یهود و نصارا نیز آرزوی بازگرداندن مؤمنان از آئین خود را داشتند: «وَدَّ کَثیرٌ مِن اَهلِ الکِتـبِ لَو یَرُدُّونَکُم مِن بَعدِ ایمـنِکُم کُفّارًا حَسَدًا مِن عِندِ اَنفُسِهِم مِن بَعدِ ما‌تَبَیَّنَ لَهُمُ الحَقُّ» (بقره / ۲، ۱۰۹؛ آل‌عمران / ۳، ۶۹) آنان به بعضی از هم‌کیشان خود سفارش می‌کردند که صبحگاهان اسلام آورند و شبانگاه کافر شوند تا شاید بدین وسیله در عقیده مسلمانان تزلزل ایجاد کنند: «و‌قالَت طَـائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتـبِ ءامِنوا بِالَّذی اُنزِلَ عَلَی الَّذینَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واکفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم یَرجِعون». (آل‌عمران / ۳، ۷۲) در شأن نزول این آیه نقل شده است که ۱۲ نفر از دانش‌مندان یهود * خیبر، تبانی کردند تا عدّه‌ای چنین امری را انجام دهند و این‌گونه اندیشیدند که علّت بازگشت خود را عدم تطابق محمد(ص) با پیامبر موعود، عنوان کنند؛[۶۵] بدین سبب، قرآن به مسلمانان هشدار داده است که اگر از آنان پیروی کنید، شما را به کفر باز‌می‌گردانند: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا فَریقـًا مِنَ الَّذینَ اوتُوا الکِتـبَ یَرُدّوکُم بَعدَ ایمـنِکُم کـفِرین». (آل‌عمران / ۳، ۱۰۰)[۶۶]

دنیاطلبی و رفاه

برخی، برای رسیدن به رفاه مادی، از دین دست برمی‌دارند: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعدِ ایمـنِهِ... فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللّهِ و لَهُم عَذابٌ عَظیم * ذلِکَ بِاَنَّهُمُ استَحَبُّوا الحَیوةَ الدُّنیا عَلَی الأخِرَةِ» (نحل / ۱۶، ۱۰۶‌ـ‌۱۰۷). قرآن در آیه‌۷۴ توبه / ۹ رفاه را یکی از زمینه‌های ارتداد منافقان می‌داند: «... ‌و‌ما‌نَقَموا اِلاّ اَن اَغنَـهُمُ اللّهُ و رَسولُهُ مِن فَضلِهِ». (توبه / ۹، ۷۴)[۶۷]

ترس

در جنگ احزاب پس از محاصره مدینه، برخی از مسلمانان بر اثر وحشت از کشته شدن یا اسارت به‌دست مشرکان، در اعتقادشان متزلزل شدند و برخی آماده بازگشت از دین شدند: «اِذ جاءوکُم مِن فَوقِکُم و مِن اَسفَلَ مِنکُم و اِذ زاغَتِ الاَبصـرُ و بَلَغَتِ القُلوبُ الحَناجِرَ و تَظُنّونَ بِاللّهِ الظُّنونا * هُنالِکَ ابتُلِیَ المُؤمِنونَ و زُلزِلوا زِلزالاً شَدیدا» (احزاب / ۳۳، ۱۰‌ـ‌۱۱)؛ سپس در چند آیه بعد می‌گوید: اگر از اطراف شهر بدان‌ها هجوم می‌شد و آنان را به شرک می‌خواندند، می‌پذیرفتند و جز اندکی در آن تأمّل نمی‌کردند: «ولَو دُخِلَت عَلَیهِم مِن اَقطارِها ثُمَّ سُئِلوا الفِتنَةَ لاََتَوها و ما تَلَبَّثوا بِها اِلاّ یَسیرا». (احزاب / ۳۳، ۱۴) بیش‌تر مفسّران، «فتنه» را در این آیه به ارتداد و بازگشت به شرک تفسیر کرده‌اند؛[۶۸] بنابراین، درخواست «فتنه» در آیه، همان درخواست ارتداد خواهد بود. در شأن نزول آیه‌۸۶ آل‌عمران / ۳ نیز نقل شده که این آیه درباره حارث‌بن سوید نازل شد که پس از کشتن محذربن زیاد، از ترس قصاص به مکّه گریخت و مرتد شد.[۶۹][۷۰]

سختی ها

درباره آیه‌۱۱ حج / ۲۲ روایت شده است که گروهی از بادیه‌نشینان، اسلام می‌آوردند و اگر حالشان نیکو، و فرزند پسر نصیبشان می‌شد یا اموالشان فزونی می‌یافت به اسلام و پیامبر اطمینان می‌یافتند؛ امّا اگر بیمار می‌شدند یا فرزند دختر نصیبشان می‌شد، از دین روی برمی‌تافتند: «و‌مِنَ النّاسِ مَن یَعبُدُ اللّهَ عَلی حَرف فَاِن اَصَابَهُ خَیرٌ اِطمَاَنَّ بِهِ واِن اَصَابَتهُ فِتنَةٌ اِنقَلَبَ عَلی وجهِهِ»[۷۱]. آیه‌۱۰ عنکبوت / ۲۹ از سرگذشت گروه دیگری از مسلمانان خبر می‌دهد که بر اثر عدم تحمّل آزار و اذیّت مشرکان از دین دست برداشته، مرتد می‌شدند: «و‌مِنَ النّاسِ مَن یَقولُ ءامَنّا بِاللّهِ فَاِذا اوذِیَ فِی‌اللّهِ جَعَلَ فِتنَةَ النّاسِ کَعَذابِ اللّهِ». در شأن نزول این آیه آمده است که مردمی از اهل مکّه به پیامبر(ص) ایمان می‌آوردند و آن‌گاه که از‌جانب کافران آزار می‌دیدند، بر اثر عدم تحمّل شکنجه مرتد می‌شدند. [۷۲][۷۳]

نبود رهبری الهی

پیامبران، امامان و دیگر رهبران دینی، از مهم‌ترین موانع ارتداد و انحراف در جامعه ایمانی به‌شمار می‌روند و تازمانی که در میان پیروان ادیان توحیدی بوده و مؤمنان، آنان را در جایگاه مقتدای خویش پذیرفته‌اند، نگذاشته‌اند، انحرافی در مؤمنان پدید آید؛ به همین جهت یعقوب(ع) درباره آینده فرزندانش پس از خود بیم داشته، هنگام احتضار می‌پرسد که بعد از او چه کسی را خواهند پرستید: «اَم کُنتُم شُهَداءَ اِذ حَضَرَ یَعقوبَ المَوتُ اِذ قالَ لِبَنیهِ ما تَعبُدونَ مِن بَعدی». (بقره / ۲، ۱۳۳) در آیاتی، آزمایش بنی‌اسرائیل پس از غیبت موسی و ایجاد انحراف و ترویج گوساله * پرستی به‌وسیله سامری در میان آنان مطرح شده است: «قالَ فَاِنّا قَد فَتَنّا قَومَکَ مِن بَعدِکَ و اَضَلَّهُمُ السّامِریّ» (طه / ۲۰، ۸۵)، «... ‌ثُمَّ اتَّخَذتُمُ العِجلَ مِن بَعدِهِ و اَنتُم ظــلِمون». (بقره / ۲، ۵۱ و ۹۲) از پاسخ حضرت عیسی(ع)، به پرسش خداوند از او درباره شرکورزی قومش، نقش حضور رهبر، در ثباتِ عقیده امّت روشن می‌شود حضرت می‌گوید: تا زمانی که من در بین آنها بودم، مراقب بودم که مشرک نشوند: «... ‌ما قُلتُ لَهُم اِلاّ ما اَمَرتَنی بِهِ اَنِ اعبُدوااللّهَ رَبّی و رَبَّکُم و کُنتُ عَلَیهِم شَهیدًا ما دُمتُ فیهِم فَلَمّا تَوَفَّیتَنی کُنتَ اَنتَ الرَّقیبَ عَلَیهِم». (مائده / ۵، ۱۱۶‌ـ‌۱۱۷) در جنگ اُحُد نیز پس از شایعه شهادت پیامبر، عدّه‌ای به فکر بازگشت از دین افتادند و گروهی از اسلام دست کشیدند[۷۴] که قرآن در آیه‌۱۴۴ آل‌عمران / ۳ می‌گوید: پیامبر، جز فرستاده‌ای که پیش از او هم پیامبرانی آمدند، نیست؛ سپس آنان را سرزنش کرده، می‌گوید: آیا اگر بمیرد یا کشته شود، به گذشته خود باز‌می‌گردید؟!: «... ‌اَفَاِن ماتَ اَو قُتِلَ انقَلَبتُم عَلی اَعقـبِکُم».[۷۵]

جهالت

گاهی جهل درباره دین یا ضروریّات آن، حقایق عالم هستی و پیامدهای انحراف از دین حق الهی، زمینه‌ساز ارتداد برخی از مؤمنان می‌شود؛ چنان‌که موسی(ع) در مقابل درخواست قوم خویش برای ساختن خدایانی مانند خدایان بت‌پرستان و انحراف آنان از دین حق، آن را برخاسته از نادانی آنان دانست: «قالَ اِنَّکُم قَومٌ تَجهَلون» (اعراف / ۷، ۱۳۸)؛ بنابر این وجود رهبران دینی که مردم را با حقایق آشنا، و آنان را از جهالت خارج سازند، از ضروریّات هر جامعه ایمانی است.[۷۶]

نفاق و بیماردلی

زمینه ارتداد در منافقان و بیماردلان بسیار است که اگر برای این کار موقعیّتی فراهم شود، بی‌درنگ از اسلام دست برداشته، مرتد می‌شوند: «اِذ یَقولُ المُنـفِقونَ...ولَو‌دُخِلَت عَلَیهِم مِن اَقطارِها ثُمَّ سُئِلوا الفِتنَةَ لاََتَوها و ما تَلَبَّثوا بِها اِلاّ یَسیرا» (احزاب / ۳۳، ۱۱ـ۱۴)؛ در آیه بعد می‌فرماید: آنها پیش‌تر با خدا عهد بسته بودند که به عقب باز‌نگردند و از آنها در آن مورد بازخواست خواهد شد: «و‌لَقَد کانوا عـهَدُوا اللّهَ مِن قَبلُ لایُوَلّونَ الاَدبـرَ و کانَ عَهدُ اللّهِ مَسـُولا». (احزاب / ۳۳، ۱۵) عهد الهی، ایمان به خدا و پیامبر و آن‌چه حضرت از جانب خدا آورده است، به‌شمار می‌رود.[۷۷][۷۸]

راه‌های پیش‌گیری از ارتداد

قرآن کریم، جهت حفظ دین و عدم انحراف و ارتداد، اموری را به مؤمنان سفارش کرده است:

توکل به خداوند

حضرت شعیب و پیروانش در برابر دعوت مشرکان به ارتداد از دین الهی گفتند: ما حق نداریم به آیین شما باز‌گردیم و در برابر آزارهای شما بر خدا توکّل می‌کنیم: «و‌ما‌یَکونُ لَنا اَن نَعودَ فیها اِلاّ اَن یَشاءَ اللّهُ رَبُّنا وسِعَ رَبُّنا کُلَّ شَیء عِلمـًا عَلَی اللّهِ تَوَکَّلنا» (اعراف / ۷، ۸۹)؛ چنان‌که مؤمن آل‌فرعون نیز در برابر دعوت او به کفر و ارتداد همین پاسخ را به مشرکان قوم خویش داد: «تَدعونَنی لاَِکفُرَ بِاللّهِ و‌اُشرِکَ‌بِهِ‌»... (غافر / ۴۰، ۴۲)، «فَسَتَذکُرونَ ما‌اَقولُ لَکُم و اُفَوِّضُ اَمری اِلَی اللّهِ‌».... (غافر / ۴۰، ۴۴)[۷۹]

تقوا

قرآن در آیاتی، برای حفظ دین و جلوگیری از ارتداد، مؤمنان را به تقوا دعوت می‌کند. در آیه‌۱۲۰ آل‌عمران / ۳ آمده است که صبر و تقوا، شما را از حیله‌های دشمنان در امان نگه می‌دارد: «... ‌اِن تَصبِروا و تَتَّقوا لایَضُرُّکُم کَیدُهُم شیــًا». شاید از آیاتی که پس از هشدار به مسلمانان درباره خطر برخی از اهل * کتاب و علاقه آنان به ارتداد مسلمانان، مؤمنان را به تقوا (آل‌عمران / ۳، ۱۰۰‌ـ‌۱۰۲) یا به اقامه نماز و پرداخت زکات که از مصادیق بارز تقوا است، (بقره / ۲، ۱۰۹‌ـ‌۱۱۰) سفارش می‌کند نیز بتوان بر این مطلب استشهاد کرد.[۸۰]

تمسک به قرآن

از آیات ۱۰۰‌ـ‌۱۰۱ آل‌عمران / ۳ استفاده می‌شود که اگر مؤمنان به قرآن توجّه و تمسّک کنند هیچ‌گاه گمراه نخواهند شد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن تُطیعوا فَریقـًا مِنَ الَّذینَ اوتُوا الکِتـبَ یَرُدّوکُم بَعدَ ایمـنِکُم کـفِرین * و کَیفَ تَکفُرونَ و اَنتُم تُتلی عَلَیکُم ءایـتُ اللّهِ‌».... این آیه، ویژگی قرآن را حفظ دین و جلوگیری از گمراهی دانسته است؛ چون کسی که آیات خدا بر او خوانده می‌شود و همیشه با آن سرو کار دارد، هیچ‌گاه از دین دست برنمی‌دارد؛ زیرا قرآن نور است (اعراف / ۷، ۱۵۷) و به انسان‌ها حیات می‌بخشد (انفال / ۸، ۲۴) و راه حق را از باطل جدا می‌کند: «... ‌یَهدی اِلَی الحَقِّ و اِلی طَریق مُستَقیم». (احقاف / ۴۶، ۳۰) پیامبراکرم(ص) در روایت معروف ثقلین برای جلوگیری از انحراف، مسلمانان را پس از خود به پیروی از قرآن کریم و اهل‌بیت سفارش فرموده است.[۸۱][۸۲]

شرایط اثبات ارتداد

ارتداد در‌صورتی اثبات می‌شود که شخص با قول یا عمل کفرآمیز، ارتداد خود را اظهار کند.[۸۳] در غیر این صورت، شخصی که شهادتین را بر زبان جاری کرده تا زمانی که اظهار اسلام می‌کند، مسلمان بوده، از تمام مزایای مسلمانی برخوردار است و کسی حق تعرّض به او را ندارد: «و‌لاتَقولوا لِمَن اَلقی اِلَیکُمُ السَّلـمَ لَستَ مُؤمِنـًا» (نساء / ۴، ۹۴)؛ بنابراین، اگر کسی در باطن از اسلام برگردد و کفر خود را آشکار نکند، در ظاهر مرتد نبوده، احکام ارتداد درباره او جاری نمی‌شود و مؤیّد این مطلب، سیره و روش برخورد پیامبر با منافقان است که قرآن در آیاتی، از کفر آنها و دست کشیدن از اسلام خبر می‌دهد: «... ‌قَد کَفَرتُم بَعدَ ایمـنِکُم» (توبه / ۹، ۶۶)، «... ‌و‌لَقَد قالوا کَلِمَةَ الکُفرِ و کَفَروا بَعدَ اِسلـمِهِم» (توبه / ۹، ۷۴)، «ذلِکَ بِاَنَّهُم ءامَنوا ثُمَّ کَفَروا» (منافقون / ۶۳، ۳) که مقصود از بازگشت منافقان به کفر، ترک اسلام ظاهری است؛ چون آنان از ابتدا به اسلام ایمان نیاوردند و ممکن است عدّه‌ای از آنان به‌واقع ایمان آورده بودند؛ امّا پس‌از ایمان به کفر بازگشتند؛ ولی کفر خود را مخفی کردند.[۸۴] با وجود این، تا هنگامی که کفر خود را ابراز نکرده بودند، پیامبر با آنان مانند مسلمان برخورد می‌کرد که این نشان می‌دهد اظهار کفر، شرط اصلی ثابت شدن ارتداد است.

فقیهان در ترتّب احکام، بر مرتدّ فطری و ملّی، شرایطی را معتبر دانسته‌اند. به جز بلوغ و عقل که از شرایط عامّه تکلیف به‌شمار می‌رود، قصد نیز در تحقّق ارتداد معتبر است؛ بنابراین اگر سخن یا عمل کفرآمیزی از روی سهو یا غفلت یا خواب یا بی‌هوشی، بلکه در حال غضب سر زند، ارتداد محقّق نمی‌شود.[۸۵] چنان‌که منافقان پس از افشای کلمات کفرآمیز خود، برای فرار از مجازات گفتند: ما این سخنان را از روی مزاح گفتیم و قصد جدّ نداشتیم: «و‌لـَئِن سَاَلتَهُم لَیَقولُنَّ اِنَّما کُنّا نَخوضُ و نَلعَبُ‌».... (توبه / ۹، ۶۵) شرط دیگر اختیار است. بر این اساس، اگر ارتداد با اکراه * صورت پذیرد، اثر نخواهد داشت. قرآن می‌گوید: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعدِ ایمـنِهِ اِلاّ مَن اُکرِهَ و قَلبُهُ مُطمـَئِنٌّ بِالایمـنِ... فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللّهِ» (نحل / ۱۶، ۱۰۶)، و اگر شخصی ادّعای عدم قصد یا اکراه کند و ارتداد را از خود منتفی بداند، این ادعا از او پذیرفته می‌شود، مگر آنکه به خلاف آن علم داشته باشیم.[۸۶][۸۷]

احکام مرتد

پی‌آمدهای فقهی ارتداد، پس از اثبات و حصول شرایط، عبارت‌اند از:

عرضه توبه بر مرتد

بیش‌تر فقیهان اهل‌سنّت، عرضه توبه بر مرتد را واجب می‌دانند و برخی آن را مستحب دانسته‌اند.[۸۸] امامیّه، عرضه توبه را بر مرتد ملّی واجب می‌دانند [۸۹] و دلیل آن را روایات شمرده‌اند.[۹۰] برخی از اهل‌سنّت به آیات ۳۸انفال / ۸‌، ۱۰۸ یوسف / ۱۲ و ۱۲۵ نحل / ۱۶ استدلال کرده‌اند؛ زیرا در آنها، عموم کافران به اسلام دعوت شده و در‌صورت بازگشت از کفر، به بخشش بشارت داده شده‌اند.[۹۱] برخی گفته‌اند: مستفاد از آیه‌۱۳۷ نساء / ۴: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا ثُمَّ کَفَروا ثُمَّ ءامَنوا ثُمَّ کَفَروا ثُمَّ ازدادوا کُفرًا... = کسانی‌که ایمان آوردند سپس کافر شدند و پس از آن ایمان آوردند و باز‌کافر شدند و آنگاه بر کفر خویش افزودند‌»... نیز این است که پس از ارتداد، وظیفه مسلمانان، عرضه توبه بر مرتدّ است؛ زیرا اگر وظیفه، کشتن بود، تکرار ارتداد محقّق نمی‌شد؛ ولی این استدلال مخدوش است؛ زیرا چنان‌که مفسران گفته‌اند: این آیه درباره اهل‌کتاب یا منافقان است که ارتدادشان مخفیانه بود و مسلمانان از آن آگاه نمی‌شدند تا حکمی درباره آنان جاری کنند. عدّه‌ای، از تعبیرهایی چون «آمدن ادلّه روشن = جاءَهُمُ البَیِّنـتُ» (آل‌عمران / ۳، ۸۶) و «تبیین هدایت = مِن بَعدِ ما‌تَبَیَّنَ لَهُمُ الهُدَی» (محمد / ۴۷، ۲۵) که قرآن درباره مرتدان به‌کار برده است، چنین استفاده کرده‌اند که این قیود، اگر در شکل خاصّ «استتابه» مؤثّر نباشد، بی‌شک، وظیفه حاکم شرع را در تشخیص موضوع و ارشاد مرتد روشن می‌سازد که آیا مرتد مورد نظر از چنین قیودی برخوردار بوده است یا نه که در غیر این صورت، اجرای حکم ارتداد درباره او دشوار خواهد بود.[۹۲] درباره دفعات درخواست توبه از مرتد و مدّت مهلت آن، بین سه‌بار، صد بار، سه روز، یک ساعت، یک ماه، و تا اندازه‌ای که رجوع مرتد ممکن باشد، اختلاف نظر است؛[۹۳] ولی بیش‌تر عالمان اهل‌سنّت [۹۴] و برخی از عالمان امامیّه[۹۵] بر این عقیده‌اند که به مرتد ۳‌روز باید مهلت داده شود.[۹۶]

کشتن

امامیّه می‌گویند: مرتد فطری، کشته می‌شود (زن از این حکم استثنا شده است)؛ ولی مرتد ملّی، در‌صورتی که توبه نکند، کشته می‌شود.[۹۷] اهل‌سنّت معتقدند: هر مرتدّی در‌صورت نپذیرفتن توبه، پس از عرضه آن، کشته می‌شود.[۹۸] فقط حنفی بین زن و مرد تفاوت گذاشته است. مستند فقیهان در این حکم، روایات است،[۹۹] و استفاده این حکم از آیات، مشکل است؛ گرچه برخی به نوعی خواسته‌اند از آیات کمک بگیرند. از‌جمله در آیه‌۵۴ بقره / ۲ آمده است: موسی(ع) به گروهی از بنی‌اسرائیل که از توحید منحرف شده، به گوساله‌پرستی روی آوردند، می‌گوید: «... ‌اِنَّکُم ظَـلَمتُم اَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ فَتوبوا اِلی بارِئِکُم فَاقتُلوا اَنفُسَکُم ذلِکُم خَیرٌ لَکُم عِندَ بارِئِکُم فَتابَ عَلَیکُم». (بقره / ۲، ۵۴) برخی گفته‌اند: در این آیه، خداوند، بنی‌اسرائیل را به‌سبب جرم و گناه و انحراف از توحید به توبه فرمان داده است: «فَتوبوا اِلی بارِئِکُم»، و شرط پذیرش این توبه را کشته شدن همه مرتدّان یا گروهی که به توبه حاضر نشدند به‌وسیله موحّدان یا با یک‌دیگر،[۱۰۰] قرار داد: «فَاقتُلوا اَنفُسَکُم». در برخی روایات نقل شده که تا ۱۰۰۰۰ یا ۷۰۰۰۰‌نفر از بنی‌اسرائیل * کشته‌شدند.[۱۰۱] در آیه‌۸۹ نساء / ۴ آمده است که خداوند، فرمان قتل منافقان را در‌صورت امتناع از توبه صادر کرده است: «... ‌فَاِن تَوَلَّوا فَخُذوهُم واقتُلوهُم‌».... برخی گفته‌اند: علّت این حکم (با‌اینکه در اسلام حکم منافق، قتل نیست)، ارتداد آنان است؛ زیرا آنان ابتدا اسلام آوردند و با ملحق‌شدن به کافران در واقع کفر خود را اظهار‌کردند؛ چنان‌که از ابن‌عبّاس در تفسیر «و‌اللّهُ اَرکَسَهُم بِما کَسَبوا» (نساء / ۴، ۸۸) نقل‌شده که خداوند آنان را به جهت اظهار کفر، به کافران که حکمشان کشته شدن است، ملحق‌ کرد.[۱۰۲] فخررازی نیز در تفسیر این آیه (نساء / ۴، ۸۸) می‌نویسد: تا‌زمانی که منافقان پس‌از شهادتین، ظاهر اسلام را رعایت کنند، دلیلی بر کشتن آنان نیست؛ ولی در‌صورت اظهار کفر حکم کافران بر آنها جاری خواهد شد؛[۱۰۳] ولی استدلال به این آیه مشکل است. احتمال دارد که حکمِ آیه، به علّت رابطه صمیمانه آنان با کافران باشد که بر اثر هم‌کاری با کفّار، بر ضدّ مسلمانان فتنه و فساد می‌کردند و در جبهه کسانی قرار داشتند که با مسلمانان می‌جنگیدند.

گروهی از مفسّران نیز در قتل مرتد به آیه‌۲۱۷ بقره / ۲ استدلال کرده‌اند: «و‌مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دینِهِ فَیَمُت و هُوَ کافِرٌ فَاُولـئِ کَ حَبِطَت اَعمــلُهُم فِی الدُّنیا و الأخِرَةِ»[۱۰۴]. با این بیان که مقصود از عمل در این آیه ایمان است که از اعمال قلب شمرده می‌شود و حبط * عمل، یعنی حبط آثار عمل (حرمت خون و‌...) که این حرمت با ارتداد از بین می‌رود. این استدلال نیز مشکل، و تأویلی است که بعید می‌نماید. ابن‌عاشور، از‌جمله «فَیَمُت و هُوَ کافِرٌ» در آیه، قتل مرتد را استفاده کرده، می‌گوید: از عطف «یمت» بر «ارتداد» با فای تعقیب که مفید ترتّب بدون فاصله است، به‌دست می‌آید که پیامد ارتداد مرگ است و چون این مردن نمی‌تواند همان مرگ طبیعی باشد، زیرا چنین مرگی برای همه اتّفاق می‌افتد، مقصود همان عقوبت شرعی (کشتن مرتد) است.[۱۰۵] این استدلال، ردّ می‌شود؛ زیرا آیه مفهوم روشنی دارد و آن اینکه اگر مرتدّ، بی‌توبه و کافر بمیرد، از اصحاب آتش خواهد بود و کلمه «فَیَمُت» به‌معنای قتل مرتد نیست.

همه فقیهان اهل‌سنّت [۱۰۶] در قتل مرتد به آیات قتال با مشرکان از‌جمله آیه‌۵ توبه / ۹ «... ‌فَاقتُلوا المُشرِکینَ حَیثُ وجَدتُموهُم» و نیز آیات ۱۹۳ بقره / ۲ و ۳۸ انفال / ۸ استناد کرده‌اند با این بیان که فرد مسلمان، با تغییر عقیده و برگشت از اسلام، کافر شده و در تمام احکام کافران محارب از‌جمله کشتن، با آنها شریک است؛[۱۰۷] ولی این استدلال نیز ضعیف است؛ زیرا آیه‌۵ توبه / ۹ به مشرکان پیمان‌شکن و آیات بعدی به کافران مهاجمی مربوط است که آغازکننده جنگ هستند و نمی‌توان از این آیات، حکم قتل مرتد را استفاده کرد؛ البتّه کشتن مرتد، در زمان وجود حکومت * اسلامی، وظیفه حاکم اسلامی است، نه عموم مؤمنان؛ زیرا در این زمینه، گرچه در برخی روایات ذکری از اجراکننده این حدّ نیامده یا آن را وظیفه هر مؤمن دانسته است که از ارتداد مسلمانی آگاه می‌شود؛ [۱۰۸] امّا در مواردی دیگر، این امر را وظیفه امام و حاکم اسلامی دانسته [۱۰۹] که این دسته از روایات، عموم روایات قبلی را تخصیص می‌زند.[۱۱۰]

نقض زوجیت

ارتداد موجب جدایی مرتد از همسرش می‌شود: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِذا جاءَکُمُ المُؤمِنـتُ مُهـجِرت... فَلاتَرجِعوهُنَّ اِلَی الکُفّارِ لا هُنَّ حِلٌّ لَهُم و لا هُم یَحِلّونَ لَهُنَّ... و‌لا‌تُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِرِ». (ممتحنه / ۶۰، ۱۰) این آیه، زن مسلمان را بر مرد کافر حرام کرده است و چون مرتد به کافران ملحق می‌شود در نتیجه همسر مسلمانش بر وی حرمت می‌یابد. هم‌چنین جمله «و‌لاتُمسِکوا بِعِصَمِ الکَوافِرِ»، نگه داشتن زن کافر را برای مردمسلمان حرام دانسته که برخی از موارد با دلیل خاص از عموم این آیه خارج شده است؛ از‌جمله، ازدواج با زنان اهل‌کتاب به‌طور موقّت یا دائم (به گفته برخی) یا موردی که مرد و زن هر دو کافر باشند و مرد اسلام آورد؛ ولی زن بر کفر خویش باقی بماند. در غیر این موارد، نگه داشتن زن کافر حرام است.[۱۱۱] برخی از فقیهان اهل‌سنّت نیز آیه‌۱۴۱نساء / ۴ را دلیل بر لزوم جدایی همسر مرتد از وی دانسته‌اند؛ زیرا لازمه بقای نکاح *، استیلای کافر بر زن مسلمان است که آیه آن را نفی کرده است.[۱۱۲] از نظر فقهی، اگر ارتداد یکی از زوجین پیش از دخول صورت گیرد، و به نظر امامیّه، اگر مرد پس از دخول مرتدّ فطری شود، نکاح فسخ می‌شود؛ امّا اگر ارتداد، پس از دخول باشد، (به نظر اهل‌سنت در مطلق مرتد، و به نظر امامیّه در زن اگر مرتد شود مطلقاً یا مرد اگر مرتد ملّی شود)، فسخ نکاح بر اتمام عدّه طلاق موقوف است که اگر تا آن زمان مرتد، توبه * کند، نکاح، هم‌چنان باقی است و در‌صورت عدم توبه، فسخ می‌شود.[۱۱۳][۱۱۴]

پس گرفتن مهر

اگر زنِ مسلمانی مرتد شده، به کافران بپیوندد، مسلمانان باید مهر او را از کافران بطلبند و به شوهرش بپردازند؛ چنان‌که آنان مهر زنانشان را در‌صورت پیوستن به مسلمانان، می‌طلبند: «... ‌و‌سـَلوا ما اَنفَقتُم و لیَسـَلوا ما اَنفَقوا» (ممتحنه / ۶۰، ۱۰)[۱۱۵]؛ ولی اگر کافران، مهر مورد نظر را نپردازند، در‌صورت جنگ و گرفتن غنیمت از آنان، باید از غنایم به مقدار مهر به شوهر پیشین آن زن بپردازند: «واِن فاتَکُم شَیءٌ مِن اَزوجِکُم اِلَی الکُفّارِ فَعاقَبتُم فَـاتوا الَّذینَ ذَهَبَت اَزوجُهُم مِثلَ ما اَنفَقوا واتَّقوا اللّهَ الَّذی اَنتُم بِهِ مُؤمِنون». (ممتحنه / ۶۰، ۱۱) به گفته برخی، فلسفه پرداخت مهریّه * به شوهران، جلوگیری از ضرر مادّی آنان است.[۱۱۶][۱۱۷]

توبه مرتد و احکام آن

توبه مرتد دو جنبه دارد: جنبه کلامی، یعنی پذیرش توبه نزد خداوند و رفع عذاب آخرتی، و جنبه فقهی، یعنی پذیرش توبه در دنیا و رفع مجازات دنیایی و دیگر آثار مترتّب بر آن؛ امّا از جهت اوّل، قرآن در آیاتی مرتد را به توبه دعوت کرده است؛ از‌جمله در آیه‌۸۹ آل‌عمران / ۳ پس از بیان هدایت نشدن مرتد و مجازات او در آخرت، توبه‌کنندگان را از این مجازات استثنا کرده است: «اِلاَّ الَّذینَ تابوا مِن بَعدِ ذلِکَ و اَصلَحوا فَاِنَّ اللّهَ غَفورٌ رَحیم»؛ هم‌چنین در آیه‌۱۵۳ اعراف / ۷ به کسانی‌که پس از گوساله‌پرستی و ارتداد توبه کرده، دوباره ایمان آورند، وعده آمرزش داده است: «والَّذینَ عَمِلُوا السَّیِّـاتِ ثُمَّ تابوا مِن بَعدِها و ءامَنوا اِنَّ رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفورٌ رَحیم». در آیه‌۱۱۰ نحل / ۱۶ پس بعد از ذکر کیفر مرتدان به کسانی‌که بعد از فریب خوردن، به ایمان بازگردند و جهاد نمایند بشارتِ آمرزش داده است. «ثُمَّ اِنَّ رَبَّکَ لِلَّذینَ هاجَروا مِن بَعدِ ما فُتِنوا ثُمَّ جـهَدوا و صَبَروا اِنَّ رَبَّکَ مِن بَعدِها لَغَفورٌ رَحیم». هم‌چنین در آیه‌۷۴ توبه / ۹ مرتدان را به توبه خوانده است: «فَاِن یَتوبوا یَکُ خَیرًا لَهُم». از‌آیه‌۲۱۷ بقره / ۲ که در آن حبط عمل و عذاب مرتد به مردن در حال ارتداد منوط شده نیز به‌دست می‌آید که اگر مرتد، پیش از مرگ، توبه کند، خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد. افزون بر آن، آیاتی که بر آمرزش همه گناهان دلالت دارد و همه گناه‌کاران را به توبه خوانده است (از‌جمله زمر / ۳۹، ۵۳‌ـ‌۵۴؛ غافر / ۴۰، ۳؛ توبه / ۹، ۱۰۴؛ مائده / ۵، ۳۹)، شخص مرتد را نیز در بر می‌گیرد.

از مجموع این آیات به‌دست می‌آید که اگر مرتد (چه ملّی و چه فطری) به‌طور واقعی توبه کند، توبه‌اش پذیرفته، و در آخرت مجازات نخواهد شد. با توجّه به این آیات، مفسّران مقصود از آیه‌۹۰ آل‌عمران / ۳ را که می‌گوید: توبه مرتد هرگز پذیرفته نمی‌شود: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا بَعدَ ایمـنِهِم ثُمَّ ازدادوا کُفرًا لَن تُقبَلَ تَوبَتُهُم»، توبه در آستانه مرگ * می‌دانند؛[۱۱۸] چنان‌که در آیه‌۱۸ نساء / ۴ به این مسأله اشاره شده است یا آن را بر توبه ظاهری حمل کرده‌اند؛[۱۱۹] چنان‌که شیوه منافقان چنین بود یا مقصود، توبه مرتدانی است که در حال کفر از دنیا رفته‌اند؛ که در این صورت برخی گفته‌اند: عدم پذیرش توبه کنایه از توفیق نیافتن بر توبه است.[۱۲۰] چنان‌که قرآن در آیه‌۹۱ آل‌عمران / ۳ به این امر اشاره کرده است: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا و ماتوا و هُم کُفّارٌ فَلَن یُقبَلَ مِن اَحَدِهِم مِلءُ الاَرضِ ذَهَبــًا ولَوِ افتَدی بِهِ». از جنبه فقهی، با توجّه به اینکه رفع عقاب آخرتی باثبوت مجازات دنیایی منافاتی ندارد [۱۲۱] و چه بسا، خداوند توبه فردی را بپذیرد؛ ولی مجازات جرم خویش را در دنیا باید تحمّل کند؛ مانند قصاص، زنا، سرقت و‌...‌. بر این اساس، اینکه خداوند، مرتد را به توبه خوانده و اطمینان داده است که توبه او را خواهد پذیرفت، دلیلی بر رفع مجازات دنیایی نیست؛ بدین سبب در این زمینه باید به دنبال ادلّه خاصّ دیگری باشیم که مجازات دنیایی مرتد را نفی یا اثبات کند که در این زمینه روایات متعدّدی وارد شده است. فقیهان اهل‌سنّت [۱۲۲] با استناد به این روایات و برخی آیات، توبه مرتد را مقبول دانسته؛ امّا فقیهان امامیّه با استناد به روایات اهل‌بیت(ع) بر این باورند که توبه مرتدّ ملّی پذیرفته است؛ البتّه در مرتدّ فطری بر سه رأی هستند: برخی، توبه او را چه در دنیا و چه در آخرت پذیرفته می‌دانند و برخی به‌طور مطلق مردود شمرده و عدّه‌ای گفته‌اند: توبه‌اش نزد خداوند و آخرت پذیرفته است؛ امّا در دنیا پذیرفته نیست.[۱۲۳][۱۲۴]

حکم عبادات مرتد پس از توبه

برخی با استناد به آیه «و‌لَو اَشرَکوا لَحَبِطَ عُنهُم ما کانوایَعمَلون» (انعام / ۶، ۸۸؛ زمر / ۳۹، ۶۵) گفته‌اند: با ارتداد، همه عبادات مرتد باطل می‌شود؛ بدین سبب در‌صورت توبه باید همه را قضا کند؛ [۱۲۵] ولی برخی با استناد به آیه‌۲۱۷ بقره / ۲ «و‌مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دینِهِ فَیَمُت و هُوَ کافِرٌ فَاُولـئِ کَ حَبِطَت اَعمــلُهُم فِی الدُّنیا والأخِرَةِ» گفته‌اند: در‌صورتی اعمال مرتد باطل می‌شود که در حال ارتداد از دنیا برود؛ امّا اگر توبه کند، عبادات پیش از ارتدادش باطل نشده است و قضا لازم نیست.[۱۲۶] ممکن است گفته شود: بطلان عمل* در این آیات، به‌معنای بطلان آثار این اعمال و عدم پذیرش آن است که این در عمل مسلمان و بدون ارتداد نیز ممکن است تحقّق یابد؛ چنان‌که در آیه‌۲ حجرات / ۴۹ آمده است: اگر با پیامبر بلند سخن بگویید، ممکن است اعمالتان باطل شود؛ امّا هیچ کس نگفته که آن شخص پس از چنین گناهی باید عباداتش را قضا کند؛ بدین جهت نمی‌توان در قضای واجبات به این آیات استناد کرد. روایات متعدّدی در این باره وارد شده که فقیهان امامی و غیر امامی بر اساس آنها، آرای گوناگونی را ارائه کرده‌اند. مالکی اعتقاد دارد که اعمالِ پیش از ارتداد، باطل و فقط اعاده حجّ واجب است.[۱۲۷] طبق نظر حنفی، مرتد، همه عباداتی را که پیش از ارتداد از او فوت شده باید قضا کند؛ ولی قضای عباداتی که در حال ارتداد از او فوت شده (جز حج) لازم نیست.[۱۲۸] امامیّه معتقد است: فقط عباداتی را که در حال ارتداد یا پیش از ارتداد از او فوت شده، باید قضا کند؛[۱۲۹] گرچه برخی از ایشان احتمال داده‌اند: قضای حجّی را که پیش از ارتداد به‌جا آورده نیز واجب باشد؛ زیرا اسلامِ چنین افرادی قبل از ارتداد، اسلام واقعی نبوده است؛ امّا این رأی برخلاف نظر معروف در بین امامیه است. [۱۳۰] به اعتقاد مشهور امامیّه، در قضای واجبات، بین مرتدّ ملّی و فطری‌فرقی‌نیست. در‌صورتی که برخی قضای عبادات را فقط بر شخصی که توبه داده می‌شود (مرتد ملّی) واجب می‌دانند.[۱۳۱][۱۳۲]

تکرار ارتداد

آیه‌۱۳۷ نساء / ۴ به تکرار ارتداد اشاره کرده، و خبر از عدم آمرزش * آنان می‌دهد: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا ثُمَّ کَفَروا ثُمَّ ءامَنوا ثُمَّ کَفَروا ثُمَّ ازدادوا کُفرًا لَم یَکُنِ اللّهُ لِیَغفِرَ لَهُم و لا لِیَهدِیَهُم سَبِیلا». برخی از فقیهان اهل‌سنّت با استناد به این آیه گفته‌اند: اگر ارتداد تکرار شود، درخواست توبه از مرتد واجب نیست و بی‌درنگ باید کشته شود [۱۳۳] در پاسخ به این نظر باید گفت: اوّلاً آیه، طبق نظر بیش‌تر مفسّران به اهل‌کتاب یا ارتداد منافقان مربوط است که در خلوت و مجالس خود به کفر بازگشته، سخنان کفرآمیز بر زبان می‌راندند و ثانیاً بر فرض عام بودن، در آیه به قتل مرتد اشاره‌ای نشده است. برخی دیگر با استناد به آیه‌۵توبه / ۹ که به قبولی توبه کافران در‌صورت پذیرش اسلام اشاره دارد، گفته‌اند: پذیرش توبه مرتد به مرتبه اوّل اختصاص ندارد؛ بلکه هر زمان که مرتد توبه کند، توبه‌اش پذیرفته است و آیه پیشین او را شامل خواهد شد؛[۱۳۴] امّا امامیّه با استفاده از روایات معتقد است که توبه مرتد ملّی در مرتبه چهارم (و‌بنابر قول بعضی در مرتبه سوم) پذیرفته نیست.[۱۳۵][۱۳۶]

آثار ارتداد

افزون بر پی‌آمدهای فقهی ارتداد، قرآن آثار دیگری را نیز برای این عمل برشمرده که به شرح ذیل است:

سرگردانی

مرتد، در آیه‌۷۱ انعام / ۶ به جن زده‌ای تشبیه شده که بی‌هدف و سرگردان راه می‌پیماید: «قُل اَنَدعوا مِن دونِ اللّهِ ما لایَنفَعُنا و لایَضُرُّنا و نُرَدُّ عَلی اَعقابِنا بَعدَ اِذ هَدنَا اللّهُ کالَّذِی استَهوَتهُ الشَّیـطینُ فِی الاَرضِ حَیرانَ»[۱۳۷]. حیران بودن مرتد ممکن است از آن جهت باشد که با ارتداد خویش از راهحق خارج شده، نمی‌تواند راه درست را تشخیص دهد؛ چنان‌که در آیه‌۱۰۸ بقره / ۲ آمده است: کسی که کفر را به جای ایمان بپذیرد، از راه مستقیم گمراه شده است.[۱۳۸]

ذلت

کسی که از دایره ایمان خارج شود، به ذلّت * در زندگی دنیا دچار خواهد شد؛ چنان‌که به مرتدّان بنی‌اسرائیل چنین هشداری داده شده است: «اِنَّ الَّذینَ اتَّخَذوا العِجلَ سَیَنالُهُم... فِی الحَیوةِ الدُّنیا». (اعراف / ۷، ۱۵۲)[۱۳۹]

خسران

ارتداد از دین، سبب خسران خواهد شد: «... ‌اِن تُطیعوا الَّذینَ کَفَروا یَرُدّوکُم عَلی اَعقـبِکُم فَتَنقَلِبوا خـسِرین» (آل‌عمران / ۳، ۱۴۹) که این خسران، هم در قیامت: «لا جَرَمَ اَنَّهُم فِی الأخِرَةِ هُمُ الخـسِرون» (نحل / ۱۶، ۱۰۹؛ آل‌عمران / ۳، ۸۵) و هم در دنیا است: «اِنقَلَبَ عَلی وجهِهِ خَسِرَ الدُّنیا والأخِرَةَ ذلِکَ هُوَ الخُسرانُ المُبین» (حج / ۲۲، ۱۱)، و‌خسران مرتد از آن جهت است که او با ارتداد، افزون بر محروم شدن از کمالات انسانی، در معرض نابودی دنیایی و عذاب آخرتی قرار می‌گیرد [۱۴۰] که این خسران، متوجّه شخص مرتد خواهد بود و به خداوند، هیچ زیانی نخواهد رسید: «و‌مَن یَنقَلِب عَلی عَقِبَیهِ فَلَن یَضُرَّ اللّهَ شیــًا». (آل‌عمران / ۳، ۱۴۴ و ۱۷۶‌ـ‌۱۷۷) زیرا خداوند از ایمانِ جن و انس بی‌نیاز است: «... ‌اِن تَکفُرو ا اَنتُم و مَن فِی الاَرضِ جَمیعـًا فَاِنَّ اللّهَ لَغَنِیٌّ حَمید». (ابراهیم / ۱۴، ۸)[۱۴۱]

ستم بر خود

آیات متعدّدی ارتداد را ظلم و مرتدان را ظالم دانسته است (بقره / ۲، ۹۲؛ اعراف / ۷، ۱۴۸؛ آل‌عمران / ۳، ۸۶)، و از آیه‌۵۴ بقره / ۲ استفاده می‌شود که ارتداد، ظلم * به نفس است؛ چرا که مرتد از رحمت الهی دور شده، خود را در معرض عذاب قرار می‌دهد؛ چنان‌که موسی(ع) گوساله‌پرستی را ظلم به نفس نامید: «... ‌یـقَومِ اِنَّکُم ظَـلَمتُم اَنفُسَکُم بِاتِّخاذِکُمُ العِجلَ». (بقره / ۲، ۵۴)[۱۴۲]

محرومیت از سرپرستی و پشتیبانی خداوند

کسانی‌که از دین الهی دست بردارند، از حمایت و یاری خداوند محروم شده، در دنیا و آخرت هیچ پشتیبانی نخواهند داشت چنان‌که قرآن، این مطلب را در مورد منافقینی که کفر خود را ظاهر کردند گوشزد می‌نماید: «... و لَقَد قالوا کَلِمَةَ الکُفرِ و کَفَروا بَعدَ اِسلـمِهِم... و ما لَهُم فِی الاَرضِ مِن ولِیّ و لا نَصیر». (توبه / ۹، ۷۴) بر همین اساس، در آیه‌۱۲۰ بقره / ۲ و ۳۷ رعد / ۱۳ آمده که در‌صورت پیروی از هواها و خواسته‌های یهود و نصارا، خداوند هیچ‌گاه شما را یاری و سرپرستی نخواهد کرد.[۱۴۳]

عدم هدایت الهی

خداوند، افرادی را که پس از شناخت پیامبر و ایمان به آن حضرت پس از آمدن ادلّه روشن، از اسلام دست بردارند، هدایت * نخواهد کرد: «کَیفَ یَهدِی اللّهُ قَومـًا کَفَروا بَعدَ اِیَمـنِهِم و شَهِدُوا اَنَّ الرَّسولَ حَقٌّ و جاءَهُمُ البَیِّنـتُ واللّهُ لایَهدِی القَومَ الظّــلِمین». (آل‌عمران / ۳، ۸۶) گفته شده: صفت ظلم، علّت عدم هدایت است به این معنا که خداوند، این قوم را تا زمانی که بر این صفت باقی باشند، هدایت نخواهد کرد و این با هدایت آنان در‌صورت رجوع و توبه منافات ندارد.[۱۴۴] در آیه‌۱۳۷ نساء / ۴ آمده است: مرتدّانی که پس از ارتدادهای مکرّر، در راه ازدیاد کفر بکوشند، مغفرت و هدایت الهی شاملشان نخواهد شد: «اِنَّ الَّذینَ ءامَنوا ثُمَّ کَفَروا... ثُمَّ ازدادوا کُفرًا لَم یَکُنِ اللّهُ لِیَغفِرَ لَهُم و‌لا‌لِیَهدِیَهُم سَبِیلا». مفسّران مقصود از ازدیاد‌کفر را اصرار بر کفر و باقی ماندن بر آن تا زمان مرگ یا تکرار ارتداد که شیوه منافقان بوده، دانسته‌اند.[۱۴۵] چنین افرادی که اسلام و دین را به بازی گرفته‌اند، توفیق توبه و هدایت را نخواهند یافت.[۱۴۶]

مهر شدن قلب، گوش، چشم

ارتداد از دین باعث می‌شود که خداوند بر قلب، گوش و دیدگان این افراد مهر زند: «اُولـئِ کَ الَّذینَ طَبَعَ اللّهُ عَلی قُلوبِهِم و سَمعِهِم و اَبصـرِهِم و اُولـئِ کَ هُمُ الغـفِلون» (نحل / ۱۶، ۱۰۸)، و در آیه‌۳ منافقون / ۶۳ نیز از مهر زدن بر ادراک مرتدّان، سخن گفته شده که نتیجه عمل آنان است.[۱۴۷]

حبط اعمال

یکی از پیامدهای ارتداد، حبط (تباه شدن) عمل است: «... ‌و‌مَن یَکفُر بِالایمـنِ فَقَد حَبِطَ عَمَلُهُ». (مائده / ۵، ۵) این معنا در آیات ۸۸ انعام / ۶؛ ۲۸ محمد / ۴۷ و ۶۵ زمر / ۳۹ نیز آمده است و در آیه‌۲۱۷ بقره / ۲ تباهی عمل، به مردن با حال ارتداد مقیّد شده است: «... ‌و‌مَن یَرتَدِد مِنکُم عَن دینِهِ فَیَمُت و هُوَ کافِرٌ فَاُولـئِ کَ حَبِطَت اَعمــلُهُم فِی الدُّنیا والأخِرَةِ». در نوع اعمال حبط شده و زمان و کیفیّت حبط آرای گوناگونی مطرح شده است. (‌<= ‌‌احباط و تکفیر)[۱۴۸]

خشم خداوند

ارتداد، خشم خداوند را در پی دارد: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعدِ ایمـنِهِ... فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللّهِ». (نحل / ۱۶، ۱۰۶) در آیه‌۸۶ طه / ۲۰ موسی(ع) بنی‌اسرائیل را پس از بازگشت از یکتاپرستی، از خشم پروردگار بیم می‌دهد: «... ‌اَم اَرَدتُم اَن یَحِلَّ عَلَیکُم غَضَبٌ مِن رَبِّکُم»، و آیه‌۲۸ محمد / ۴۷ نیز سبب مجازات مرتدّان هنگام مرگ را پیروی آنان از آن‌چه باعث خشم خدا می‌شود، دانسته است: «ذلِکَ بِاَنَّهُمُ اتَّبَعوا ما اَسخَطَ اللّهَ و کَرِهوا رِضونَهُ».[۱۴۹]

لعن خدا، ملایکه و مردم

بازگشت به کفر، سبب می‌شود که مرتد، مطرود و نفرین شده خدا، ملائکه و مردم قرار گیرد: «اُولـئِ کَ جَزاؤُهُم اَنَّ عَلَیهِم لَعنَةَ اللّهِ و المَلـئِ کَةِ و النّاسِ اَجمَعین». (آل‌عمران / ۳، ۸۷) به نظر برخی، عبارت «النّاسِ اَجمَعین»، همه مردم حتّی کافران و خود مرتدّان را نیز شامل می‌شود که لعن * مرتدان بر خود، مربوط به قیامت است که آنان یک‌دیگر را مسبّب گمراهی خود دانسته، لعن می‌کنند.[۱۵۰] آیه بعد به همیشگی بودن این لعن اشاره می‌کند: «خــلِدینَ فیها». (آل‌عمران / ۳، ۸۸)[۱۵۱]

سختی جان دادن

فرشتگان الهی هنگام مرگِ مرتد، بر چهره و پشت او می‌زنند تا جان او را به سختی بگیرند: «فَکَیفَ اِذا تَوَفَّتهُمُ المَلـئِ کَةُ یَضرِبونَ وُجوهَهُم و اَدبـرَهُم». (محمد / ۴۷، ۲۷) هم‌چنین در آیه‌۹۳ انعام / ۶ که در شأن برخی مرتدان نازل شده؛[۱۵۲]سختی حال آنان را هنگام جان دادن بیان می‌کند: «... ‌و‌لَو تَرَی اِذِ الظّــلِمونَ فی غَمَرتِ المَوتِ و المَلـئِ کَةُ باسِطوا اَیدیهِم اَخرِجوا اَنفُسَکُمُ الیَومَ تُجزَونَ عَذابَ الهونِ بِما کُنتُم تَقولونَ عَلَی اللّهِ غَیرَ الحَقِّ و کُنتُم عَن ءایـتِهِ تَستَکبِرون».[۱۵۳]

عذاب در قیامت

قرآن، سرانجامِ مرتدّان را دوزخ * می‌داند: «... ‌و‌نُصلِهِ جَهَنَّمَ و ساءَت مَصیرا» (نساء / ۴، ۱۱۵). آیه‌۱۰۶ آل‌عمران / ۳، مرتدّان را افراد روسیاه دانسته و آنان را به عذاب الهی وعده داده است: «فَاَمَّا الَّذینَ اسوَدَّت وُجوهُهُم اَکَفَرتُم بَعدَ ایمـنِکُم فَذوقوا العَذابَ بِما کُنتُم تَکفُرون»، و در آیاتی دیگر، به عذاب دردناک (توبه / ۹، ۷۴)، «عَذابٌ عَظیم» (نحل / ۱۶، ۱۰۶)، عذاب جاودان (بقره / ۲، ۲۱۷)، و عذاب بدون تخفیف (آل‌عمران / ۳، ۸۸) وعده داده شده‌اند و بر این افراد چنان سخت گرفته خواهد‌شد که اگر برای آزادی خود زمینی پر از طلا را فدیه دهند، پذیرفته نخواهد شد: «اِنَّ الَّذینَ کَفَروا و ماتوا و هُم کُفّارٌ فَلَن یُقبَلَ مِن اَحَدِهِممِلءُ الاَرضِ ذَهَبــًا و لَوِ افتَدی بِهِ‌».... (آل‌عمران / ۳، ۹۱)[۱۵۴]

نقش مصلحت در حکم ارتداد

از برخی آیات و روایات استفاده می‌شود که مصلحت * نظام اسلامی می‌تواند در تغییر حکم ارتداد مؤثّر باشد. آیه‌۶۶ توبه / ۹ منافقان را به‌سبب سخنان کفرآمیز یا قصد کشتن پیامبر، مرتد دانسته، ضمن تهدید به مجازات گروهی از آنان، به عده‌ای دیگر، وعده بخشش داده است: «... ‌اِن نَعفُ عَن طَـائِفَة مِنکُم نُعَذِّب طَـائِفَةَ بِاَنَّهُم کانوا مُجرِمین». شأن نزول این آیه، تبانی گروهی از منافقان بر قتل یا تمسخر در بازگشت از تبوک نقل شده است.[۱۵۵] برخی گفته‌اند: عفو و بخشش در اینجا به جهت توبه نیست؛ زیرا در این صورت به گروهی اختصاص نداشت؛ چنان‌که در آیه‌۷۴ همین سوره، تمام افراد مذکور به توبه خوانده شده‌اند؛ بلکه بخشش از روی مصلحت است [۱۵۶] که فقط برخی افراد را دربرگرفته است. طبق بیان روایتی، پیامبر در پاسخ به پرسش در مورد علّت نکشتن این افراد، فرمود: مایل نیستم عرب بگوید: محمّد به‌وسیله یارانش پیروز شد و بعد آنان را کشت.[۱۵۷] علی(ع) نیز از کشتن خوارج که بسیاری از آنان مرتد فطری بودند، صرف نظر کرد که برخی از فقیهان گفته‌اند: این رفتار حضرت با خوارج به جهت رعایت مصلحت بوده است.[۱۵۸] از تفاوت حکم ارتداد در شدت و ضعف و نیز اصل اجرای آن، ممکن است بتوان نتیجه گرفت که مجازات مرتد تعزیر است، نه حدّ، و مؤیّد آن این است که برخلاف حدود، در هیچ روایتی واژه حدّ درباره ارتداد به‌کار نرفته است؛ افزون بر اینکه برخی از فقیهان شیعه و اهل‌سنّت، حکم ارتداد را تعزیر دانسته یا در مباحث تعزیرات، آن را بررسی کرده‌اند.[۱۵۹][۱۶۰]

ارتداد و آزادی عقیده

در زمینه فلسفه کیفر مرتد و عدم تنافی آن با آزادی عقیده، دو پرسش اساسی مطرح است: یکی اینکه چرا اسلام مجازاتی سنگین برای مرتد در نظر گرفته است؟ دیگر اینکه آیا چنین حکمی با آزادی عقیده که قرآن، خود نیز در آیاتی، از‌جمله آیه «لا‌اِکراهَ فِی الدِّینِ» به آن اشاره کرده، است منافاتی ندارد؟ پیش از پاسخ به این دو پرسش لازم است به این مطلب اشاره شود که چون احکام اسلام از منبع علم و کمال مطلق سرچشمه گرفته و بر اساس مصالح و مفاسد واقعی تشریع شده است، بشر با عقل محدود خود به علّت واقعی همه احکام نمی‌تواند دست یابد. بر این اساس، اگر در موردی، انسان به علّت اصل حکمی نتواند پی‌ببرد، نباید اساس آن حکم را انکار یا آن را برخلاف مصالح بشر تلقّی کند؛ بلکه عقل و شرع در چنین مواردی حکم می‌کند که باید در برابر این احکام تسلیم بود. در پاسخ به پرسش اوّل باید گفت: از برخی آیات و روایات و نیز حکم عقل می‌توان استظهار کرد که هدف از مجازات مرتد، جلوگیری از پیامدهای مخرّب ارتداد برای مؤمنان و نظام اسلامی است با توجّه به اینکه ارتداد، اظهار و اعلان کفر است، یکی از پیامدهای آن به‌طور قهری، تزلزل عقاید مسلمانان و تضعیف پایه‌های نظام اسلامی خواهد بود؛ چنان‌که از آیه‌۷۲ آل‌عمران / ۳ به‌دست می‌آید: گروهی از اهل‌کتاب برای رسیدن به این هدف، به هم‌کیشان خود سفارش می‌کردند که مسلمان شوند و پس از مدّتی از اسلام دست بردارند تا بدین وسیله، مسلمانان را از دینشان باز‌گردانند و اسلام را از بین ببرند: «و‌قالَت طَـائِفَةٌ مِن اَهلِ الکِتـبِ ءامِنوا بِالَّذی اُنزِلَ عَلَی الَّذینَ ءامَنوا وَجهَ النَّهارِ واکفُرُوا ءاخِرَهُ لَعَلَّهُم یَرجِعون». افزون بر آیه پیشین، در آیات دیگر، درباره مرتدّان تعبیرهایی چون پس از آنکه راه هدایت برایشان روشن شد: «مِن بَعدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الهُدی» (نساء / ۴، ۱۱۵؛محمد / ۴۷، ۲۵) شهادت دادند که پیامبر به حق است و ادلّه روشن برای آنان آمد: «... ‌شَهِدُوا اَنَّ الرَّسولَ حَقٌّ و جاءَهُمُ البَیِّنـتُ» (آل‌عمران / ۳، ۸۶)، و نیز قید «جحد» در برخی روایات [۱۶۱] مربوط به ارتداد که به‌معنای انکار عالمانه است،[۱۶۲] به‌کار رفته که نشان می‌دهد بازگشت این افراد از دین پس از شناخت اسلام، از روی عناد * و به قصد ضربه زدن به اسلام صورت گرفته است.

یکی دیگر از پیامدها، نفوذ دشمنان و معاندان به اردوگاه اسلام است. اگر قرار باشد ورود و خروج افراد به مکتب اسلام، آزاد و بدون قانون باشد و خروج از آن، برخورد سختی را در پی نداشته باشد، دشمنان اسلام که قصد ضربه زدن به اسلام و عقاید مسلمانان را دارند، به آسانی وارد اردوگاه مسلمانان شده، پس از آگاهی بر اسرار مسلمانان و رسیدن به مقاصد خود از آن خارج می‌شوند،[۱۶۳] و بدین وسیله، به اهداف شوم خود که ضربه زدن به اسلام و مسلمانان است، خواهند رسید؛ بدین سبب، اسلام برای حفظ عقاید مؤمنان و نظام اسلامی و جلوگیری از به خطر افتادن آن، این مجازات شدید را در نظر گرفته است و وضع چنین مجازات‌هایی به اسلام اختصاص ندارد؛ بلکه در همه نظام‌های سیاسی عالم اگر فردی بر ضدّ آن نظام قیام، و آن را تضعیف یا اساس آن را تهدید کند، چنین مجازاتی در انتظار او خواهد بود.

برخی، فلسفه تشریع چنین حکمی را تجاوز مرتد به حقّ توحید * که بالاترین حقوق انسانی یا الهی شمرده می‌شود دانسته‌اند؛[۱۶۴] امّا درباره تنافی این حکم با آزادی * عقیده باید گفت: از دیدگاه اسلام، انسان هر چند موجودی مختار و آزاد است، در برابر خداوند تکلیف و مسؤولیّت دارد و این تکلیف * اقتضا می‌کند که همه اعمال و اهدافش را بر محور دستورات خداوند تنظیم کند و از بسیاری از خواسته‌ها و تمایلات چشم بپوشد. بر این اساس، انسان در کارها و پذیرش عقاید تا آنجا آزاد است که این آزادی برخلاف دستورهای خداوند نباشد و به سعادت دنیایی و آخرتی خود و دیگران آسیبی نرساند؛ امّا هر جا این آزادی به کمال و سعادت فرد آسیب برسانَد یا موجب تضییع حقوق دیگران شود، مشروع نیست و محدود خواهد شد؛ امّا آیه «لا اِکراهَ فِی الدِّینِ» اوّلاً در مقام بیان آزادی عقیده نیست؛ بلکه از حقیقت خارجی و تکوینی خبر می‌دهد که دین قابل اجبار و اکراه * نیست؛ زیرا دین از امور اعتقادی و باطنی (قلبی) به‌شمار می‌رود که از دسترس اراده و توان دیگران خارج است؛ بدین سبب نه می‌توان آن را بر کسی تحمیل کرد و نه می‌توان آن را به زور از کسی گرفت. ثانیاً بر فرض دلالت آیه بر نهی از وارد کردنِ اجباری دیگران در دین، خواهیم گفت: هیچ‌گاه هدف از اجرای حکم ارتداد، بازگشت اجباری فرد مرتد به اسلام نبوده است تا شبهه ایمان تحمیلی در کار باشد و از این جهت با آیه پیشین منافات داشته باشد؛ بلکه به جهت جرم و خیانت گذشته مرتد است که با ارتداد خویش، به حقوق دیگران تجاوز کرده و اعتقادات مسلمانان و کیان اسلامی را در معرض خطر قرار داده است. مؤیّد این امر، کیفر مرتدّ فطری است که اگر دوباره به پذیرش اسلام حاضر شود نیز حکم ارتداد درباره‌اش اجرا می‌شود. ثالثاً بر فرض پذیرش عمومیّت آیه و اینکه کشتن مرتد را نیز شامل می‌شود، آیه عام است و طبق نظر عالمان اسلامی [۱۶۵] که سنّت معتبر می‌تواند عموم قرآن را تخصیص بزند، روایات قتل مرتد، مخصّص آیه پیش گفته خواهد بود و در این صورت، هیچ‌گاه دلیل خاص با دلیل عام معارض نخواهد بود.[۱۶۶]

ارتداد در بستر تاریخ

آیاتی از قرآن درباره افراد و گروه‌هایی است که از دین الهی دست برداشته و به کفر باز‌گشته‌اند. این بحث را در دو بخش تحت عنوان ارتداد در ادیان گذشته و ارتداد در اسلام مطرح می‌کنیم.[۱۶۷]

ارتداد در ادیان گذشته

قرآن به مواردی از ارتداد در ادیان گذشته توجّه کرده‌است:

ارتداد در یهودیت

از اقوامی که قرآن از ارتداد آنان سخن گفته است، بنی‌اسرائیل هستند که در عصر موسی(ع) مرتد شدند. آنان وقتی از دریا گذشتند، با مشاهده قومی بت‌پرست، از موسی خواستند تا برای آنان نیز بتی قرار دهد که به عبادت آن بپردازند: «و‌جـوَزنا بِبَنی اِسرءیلَ البَحرَ فَاَتَوا عَلی قَوم یَعکُفونَ عَلی اَصنام لَهُم قالوا یـموسَی اجعَل لَنا اِلـهـًاکَما‌لَهُم ءالِهَةٌ‌».... (اعراف / ۷، ۱۳۸) موسی آنان را بیم داده، مانع ارتدادشان شد؛ ولی هنگامی که موسی برای گرفتن الواح به‌طور رفت، سامری، از طلا و جواهر بنی‌اسرائیل گوساله‌ای ساخت که بیش‌تر بنی‌اسرائیل به گوساله‌پرستی روی آوردند: «واتَّخَذَ قَومُ موسی مِن بَعدِهِ مِن حُلِیِّهِم عِجلاً جَسَدًا لَهُ خوارٌ... اتَّخَذوهُ و کانوا ظــلِمین» (اعراف / ۷، ۱۴۸)، و هارون موفّق نشد آنان را از این عمل باز‌دارد. پس از برگشت موسی و برخورد شدید او با آنان، بنی‌اسرائیل از عمل خویش توبه‌کرده، دوباره به یکتاپرستی روی آوردند: «... ‌و‌رَاَوا اَنَّهُم قَد ضَلّوا قالوا لـَئِن لَم‌یَرحَمنا رَبُّنا و یَغفِر لَنا لَنَکونَنَّ مِنَ الخـسِرین». (اعراف / ۷، ۱۴۹) این موضوع در آیات دیگری از‌جمله (بقره / ۲، ۵۴‌ـ‌۹۳؛ طه / ۲۰، ۸۵ تا ۹۰) نیز مطرح شده است. یهود در مراحل دیگری نیز از توحید منحرف شد: «و‌قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ... ذلِکَ قَولُهُم بِاَفوهِهِم یُضـهِـونَ قَولَ الَّذینَ کَفَروا مِن قَبلُ». (توبه / ۹، ۳۰) عزیر پس از زنده شدن، تورات را که بر اثر جنگ‌های متعدّد از بین رفته بود، از حفظ بر آنان خواند و یهود با مشاهده این امر، عزیر را فرزند خدا خواندند.[۱۶۸][۱۶۹]

ارتداد در مسیحیت

نصارا با اعتقاد به الوهیّت عیسی و تثلیث (وجود سه خدا) از یکتاپرستی منحرف شدند: «و‌قالَتِ الیَهودُ عُزَیرٌ ابنُ اللّهِ و قالَتِ النَّصـرَی المَسیحُ ابنُ اللّهِ ذلِکَ قَولُهُم بِاَفوهِهِم یُضـهِـونَ قَولَ الَّذینَ کَفَروا مِن قَبلُ... * اِتَّخَذوا اَحبارَهُم و رُهبـنَهُم اَربابـًا مِن دونِ اللّهِ والمَسیحَ ابنَ مَریَمَ و ما اُمِروا اِلاّ لِیَعبُدوا اِلـهـًا واحِدًا‌».... (توبه / ۹، ۳۰‌ـ‌۳۱) این انحراف، چنان‌که از پاسخ عیسی به خداوند برمی‌آید، در غیاب عیسی * بوده است: «... ‌و‌کُنتُ عَلَیهِم شَهیدًا ما دُمتُ فیهِم فَلَمّا تَوَفَّیتَنی کُنتَ اَنتَ الرَّقیبَ». (مائده / ۵، ۱۱۶‌ـ‌۱۱۷) آیاتی از قرآن، نصارا را به جهت این عقاید کافر شمرده است: «لَقَد کَفرَ الَّذِین قالُوا إِنَّ اللّهَ هُوَ المَسِیحُ ابنُ مَریمَ... * لَقَد کَفرَ الَّذِین قَالوا إِنَّ اللّهَ ثَالِثُ ثَلـثة و ما مِن إِلـه إِلاّ إِلـهٌ وحِدٌ». (مائده / ۵، ۷۲‌ـ‌۷۳) چنان‌که در آیه‌۳۰ توبه / ۹ بیان شد، مسیحیان خود نوپرداز این عقاید کفرآمیز نبودند؛ بلکه آن را از اقوام گذشته و هم عصر خود از‌جمله هندیان و ساکنان مصر قدیم، یونان و روم گرفتند.[۱۷۰] در ذیل آیه «إِنَّ الَّذِین ءَامَنوا ثُمَّ کَفرُوا ثُمَّ ءَامَنوُا ثُمَّ کَفروا‌»... (نساء / ۴، ۱۳۷) از قتاده نقل شده [۱۷۱] که مقصود از این آیه، بنی‌اسرائیل‌اند که به موسی ایمان آوردند؛ بعد با پرستش گوساله، کافر شدند؛ سپس به عیسی ایمان آورده، با اعتقاد به فرزند خدا بودن او کافر شدند.[۱۷۲]

ارتداد در اسلام

افراد و گروه‌هایی از مسلمانان نیز به کفر بازگشتند که آیاتی درباره ارتداد آنان فرود آمده است مانند: ۱. ‌پسران ابوالحُصَیْن: آنان در صدر اسلام، در مدینه نصرانی شدند. پدرشان از پیامبر(ص) خواست آنان را به اسلام باز‌گرداند که آیه‌۲۵۶ بقره / ۲ نازل شد و تحمیل دین را نفی کرد. پیامبر نیز آنان را نفرین کرد و فرمود: آنان نخستین کسانی هستند که مرتد شدند.[۱۷۳]

۲. عیّاش * ‌بن ابی‌ربیعه، برادر رضاعی ابوجهل و ابی‌جندل * ‌بن سهیل و ولید‌بن مغیره که اهل مکه بودند و با فشار کافران از دین دست برداشته، مرتد شدند؛ امّا پس از مدّتی توبه، و به مدینه مهاجرت کردند که آیه‌۱۱۰ نحل / ۱۶ درباره آنان نازل شد.[۱۷۴]
۳. قیس‌بن الفاکه‌بن المغیره، حارث * ‌بن زمعه، قیس‌بن ولید، ابوالعاص * ‌بن منبه و علی * ‌بن امیة‌بن خلف، نیز از تازه مسلمانان مکّه بودند که هجرت نکردند و در جنگ بدر با فشار مشرکان به همراهی با مسلمانان مجبور شدند؛ امّا وقتی کمی سپاه اسلام را مشاهده کردند، از اسلام بازگشته، به کفر‌گراییدند و عاقبت با حالت کفر در این جنگ کشته شدند و طبق روایت امام باقر(ع) و عکرمه، آیه‌۹۷ نساء / ۴ درباره آنان نازل شده است.[۱۷۵]
۴. ‌عبداللّه‌بن سعدبن ابی‌سرح، برادر رضاعی عثمان اگرچه کاتب وحی بود؛ امّا در نهایت خیانت کرد و برخلاف آن‌چه پیامبر می‌گفت، می‌نوشت که در پی همین امر مرتد شد و به مکّه گریخت که آیه‌۹۳ انعام / ۶ درباره او نازل شده است. پیامبر ابتدا خون او را مباح شمرد؛ ولی در فتح مکّه با شفاعت عثمان از قتل او گذشت.[۱۷۶]

۵. حارث * ‌بن سوید: وی از انصار پیامبر و ساکن مدینه بود که پس از کشتن فردی، و از ترس قصاص، به مکّه گریخته، مرتد شد؛ ولی پس از مدّتی توبه کرد و به مدینه بازگشت. مفسّران، نزول آیات ۸۶‌ـ‌۸۹ آل عمران / ۳ را درباره آنان دانسته‌اند.[۱۷۷]

۶‌. مِقْیس * بن صُبابه کنانی، از شاعران دوران جاهلیّت و اهل مکّه بود که درپی کشته شدن برادرش به‌دست قبیله بنی‌نجار به مدینه آمد و ضمن اظهار اسلام، از پیامبر، دیه برادرش را‌طلبید و پس از گرفتن دیه، شخصی را از این قبیله کشت؛ سپس مرتد شد و به مکّه گریخت.[۱۷۸] پیامبر فرمود: او را در حرم و خارج حرم ایمن نخواهم گذاشت. سرانجام او در فتح مکّه کشته شد. شأن نزول آیه‌۹۳ نساء / ۴ درباره او دانسته شده است.[۱۷۹]
۷. بشیربن اُبیرق، به همراه دو برادرش بشر و مبشر که از انصار بودند، به دنبال نزول آیات کفر درباره قوم آنان، مرتد شد و به مکّه گریخت و آیه‌۱۱۵ نساء / ۴ درباره‌اش فرود آمد.[۱۸۰] به روایتی دیگر، هر سه برادر در این قضیه مرتد شدند و آیه پیش درباره آنها نازل شده است.[۱۸۱]

۸‌. عقبة * ‌بن ابی‌معیط، طبق روایت ابن‌عبّاس از کسانی بود که مرتد شد و آیه‌۲۷ فرقان/ ۲۵ درباره او نازل شد. وی روزی پیامبر را میهمان کرد؛ ولی پیامبر فرمود: من غذا نمی‌خورم، مگر شهادتین را بر زبان جاری کنی؛ بدین جهت، شهادتین را گفت و مسلمان شد؛ ولی با تحریک اُبی‌بن خلف، به حضرت توهین کرده، مرتد شد و سرانجام به‌دست پیامبر در جنگ بدر به قتل رسید.[۱۸۲] ۹. ‌مفسّران در ذیل آیه‌۱۱ ممتحنه / ۶۰ نیز از زنانی یاد‌کرده‌اند که در عهد پیامبر مرتد شدند و به مشرکان پیوستند که این زنان عبارتند از: ام‌الحکم * بنت ابی‌سفیان، فاطمه بنت ابی‌امیّة‌بن مغیره، بَرْوَع بنت عقبه، عبده بنت عبدالعزّی، کلثوم یا ام‌کلثوم بنت جَروَل و شهبه بنت غَیلان(یا هند بنت ابی‌جهل) که به دنبال ارتداد و پیوستن این زنان به کافران، پیامبر مهر آنان را از غنایم به شوهرانشان پرداخت.[۱۸۳] مفسّران در تعیین مصداق «مَن یَرتَدَّ مِنکُم عَن دِینِه‌»... (مائده / ۵، ۵۴)، افزون بر این افراد، از گروه‌ها و قبایلی نام برده‌اند که در زمان پیامبر یا پس از حضرت مرتد شدند که قرآن از ارتداد آنان خبر داده است. این گروه‌ها عبارتند از: ۱. ‌بنی‌مذحج که رئیس آنان، ذوالخمار‌بن عبهلة‌بن کعب العنسی بود که در یمن ادّعای نبوّت کرد. پیامبر نامه‌ای به معاذبن جبل و سادات یمن نوشت تا با او بجنگند. او سرانجام به‌دست فردی به نام فیروز دیلمی کشته شد. ۲. ‌بنوحنیفه: اینان قوم مسیلمه کذّاب بودند که با دیگر پیروان مسیلمه برضدّ مسلمانان وارد جنگ شدند. مسیلمه، سرانجام به‌دست وحشی غلام مطعم‌بن عدّی]‌= ‌قاتل حمزه [کشته شد.[۱۸۴] برخی مفسّران، شأن نزول آیه‌۹۳ انعام / ۶ را نیز مسیلمه دانسته‌اند.[۱۸۵] ۳. بنو اسد: رئیس ایشان طلحه * یا طُلیحَة بن خُویلد بود. او نیز ازکسانی بود که ادّعای پیامبری کرد؛ ولی درپی جنگ با خالد، به اسارت لشکر اسلام درآمد و توبه کرد و مسلمان شد. ۷‌گروه نیز در عهد ابوبکر و عمر مرتد شدند که عبارت‌ند از: ۱. بنوفزاره که رئیس آنان عُیَینة‌بن حصن بود؛ ۲. غَطَفان * که رئیس آنان قرّة‌بن سلمه بود؛ ۳. بنوسلیم به ریاست فجاء یا عجاه‌بن عبدیالیل؛ ۴. طایفه‌ای از بنوتمیم که رئیس آنان زنی به نام سجاح بود؛ ۵. طایفه‌ای از بنوکنده به ریاست اشعث‌بن قیس؛ ۶. بنوبکر‌بن وائل که در بحرین می‌زیستند و رئیس آنان حطم یا حطیم‌بن زید بود. ۷‌. جبلة‌بن أیهم و اصحابش نیز در عهد عمر مرتد شدند.[۱۸۶] مفسّران و مورّخان اهل‌سنّت همه این قبائل را مرتد معرّفی کرده و از جنگ‌های ابوبکر با آنان به جنگ‌های اهل رده (مرتدان) یاد‌کرده‌اند؛ ولی نمی‌توان همه آنها را مرتد دانست؛ زیرا چنان‌که در کتاب‌های تاریخی نقل شده است، سرپیچی عدّه‌ای از آنان از اطاعت حکومت مدینه و جنگیدن ابوبکر با آنان فقط به جهت عدم پرداخت زکات بوده است؛ چون زکات گرفتن حکومت مدینه را نوعی باج‌گیری می‌دانستند یا حاکمان وقت را قبول نداشتند یا می‌خواستند زکات را بین فقیران خود تقسیم کنند [۱۸۷] که هیچ یک از این امور موجب ارتداد مسلمان نمی‌شود.[۱۸۸]

نگاهی به آیات ارتداد در قرآن

در قرآن مجید و کتاب‌های اخبار و احادیث، آیات و روایات زیادی درباره مرتد و ارتداد وارد شده است که آشنایی با آنها در فهم و در این پدیده تأثیری عمیق و بنیادی دارد:

  1. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا مَنْ يَرْتَدَّ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ عَلَى الْكَافِرِينَ يُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَلَا يَخَافُونَ لَوْمَةَ لَائِمٍ ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ[۱۸۹].
  2. ﴿...وَلَا يَزَالُونَ يُقَاتِلُونَكُمْ حَتَّى يَرُدُّوكُمْ عَنْ دِينِكُمْ إِنِ اسْتَطَاعُوا وَمَنْ يَرْتَدِدْ مِنْكُمْ عَنْ دِينِهِ فَيَمُتْ وَهُوَ كَافِرٌ فَأُولَئِكَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ[۱۹۰].
  3. ﴿إِنَّ الَّذِينَ ارْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِهِمْ مِنْ بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّيْطَانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَأَمْلَى لَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا لِلَّذِينَ كَرِهُوا مَا نَزَّلَ اللَّهُ سَنُطِيعُكُمْ فِي بَعْضِ الْأَمْرِ وَاللَّهُ يَعْلَمُ إِسْرَارَهُمْ * فَكَيْفَ إِذَا تَوَفَّتْهُمُ الْمَلَائِكَةُ يَضْرِبُونَ وُجُوهَهُمْ وَأَدْبَارَهُمْ * ذَلِكَ بِأَنَّهُمُ اتَّبَعُوا مَا أَسْخَطَ اللَّهَ وَكَرِهُوا رِضْوَانَهُ فَأَحْبَطَ أَعْمَالَهُمْ[۱۹۱].
  4. ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تُطِيعُوا فَرِيقًا مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ يَرُدُّوكُمْ بَعْدَ إِيمَانِكُمْ كَافِرِينَ[۱۹۲].
  5. ﴿وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِنْ مَاتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَنْ يَنْقَلِبْ عَلَى عَقِبَيْهِ فَلَنْ يَضُرَّ اللَّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللَّهُ الشَّاكِرِينَ[۱۹۳].
  6. ﴿وَدَّ كَثِيرٌ مِّنْ أَهْلِ الْكِتَابِ لَوْ يَرُدُّونَكُم مِّن بَعْدِ إِيمَانِكُمْ كُفَّاراً حَسَدًا مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَيَّنَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ[۱۹۴]
  7. ﴿كَيْفَ يَهْدِي اللَّهُ قَوْمًا كَفَرُواْ بَعْدَ إِيمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ وَاللَّهُ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ [۱۹۵]
  8. ﴿إِنَّ الَّذِينَ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ كَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ كُفْرًا لَّمْ يَكُنِ اللَّهُ لِيَغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِيَهْدِيَهُمْ سَبِيلاً[۱۹۶]
  9. ﴿يَا قَوْمِ ادْخُلُوا الأَرْضَ المُقَدَّسَةَ الَّتِي كَتَبَ اللَّهُ لَكُمْ وَلاَ تَرْتَدُّوا عَلَى أَدْبَارِكُمْ فَتَنقَلِبُوا خَاسِرِينَ[۱۹۷]
  10. ﴿مَن كَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِيمَانِ وَلَكِن مَّن شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ [۱۹۸]

این آیه‌ها ارتداد را از جنبه‌های مختلف مورد بحث قرار داده‌اند[۱۹۹].

منابع

پانویس

  1. مقاییس‌اللغه، ج۲، ص۳۸۶؛ مفردات، ص۳۴۸، «ردّ».
  2. الروضة البهیه، ج‌۹، ص‌۳۳۳.
  3. جواهرالکلام، ج‌۴۱، ص‌۶۰۲.
  4. اسس الحدود، ص‌۴۰۹.
  5. «از تو درباره جنگ در ماه حرام می‌پرسند، بگو: جنگ در آن (گناهی) بزرگ است و (گناه) باز داشتن (مردم) از راه خداوند و ناسپاسی به او و (باز داشتن مردم از) مسجد الحرام و بیرون راندن اهل آن از آن، در نظر خداوند بزرگ‌تر است و آشوب (شرک) از کشتار (هم) بزرگ‌تر است؛ و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
  6. «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
  7. «و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  8. «ای مؤمنان! اگر از کافران پیروی کنید شما را به (باورهای) گذشته‌تان (در جاهلیت) باز می‌گردانند و از زیانکاران می‌گردید» سوره آل عمران، آیه ۱۴۹.
  9. «بگو آیا به جای خداوند کسی را (به پرستش) بخوانیم که نه به ما سود می‌رساند و نه زیان می‌زند و پس از آنکه خداوند ما را راهنمایی کرده است به (عقاید) گذشته خود بازگردانده شویم؟ چونان کسی که شیطان‌ها او را در زمین، سرگشته و سرگردان کرده‌اند در حالی که او را همراهانی است که به راهیابی فرا می‌خوانندش که نزد ما بیا؛ بگو: تنها رهنمود خداوند، رهنمود است و فرمان یافته‌ایم که تسلیم پروردگار جهانیان باشیم» سوره انعام، آیه ۷۱.
  10. «و از مردم کسی است که خداوند را با دو دلی می‌پرستد، اگر خیری به او رسد بدان دل استوار می‌دارد و اگر بلایی بدو رسد دگرگون می‌شود ؛ در این جهان و در جهان واپسین زیان دیده است؛ این همان زیان آشکار است» سوره حج، آیه ۱۱.
  11. «بی‌گمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد» سوره محمد، آیه ۲۵.
  12. «و دسته‌ای از اهل کتاب گفتند: در آغاز روز به آنچه بر مؤمنان فرو فرستاده شده است، ایمان آورید و در پایان آن بدان کفر ورزید باشد که آنان (از ایمان خود) بازگردند» سوره آل عمران، آیه ۷۲.
  13. «آنها دوست می‌دارند چنان که خود کافر شدند شما (نیز) کافر می‌شدید تا با ایشان یگانه می‌بودید پس هیچ‌یک از آنان را دوست مگیرید تا در راه خداوند هجرت کنند و اگر رویگردان شدند هر کجا آنان را یافتید بگیرید و بکشید و از ایشان یار و یاوری مگیرید» سوره نساء، آیه ۸۹.
  14. «خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید» سوره نساء، آیه ۱۳۷.
  15. «همچون شیطان که به آدمی گفت: کافر شو و چون کافر شد گفت: من از تو بیزارم که من از خداوند پروردگار جهانیان می‌هراسم» سوره حشر، آیه ۱۶.
  16. «ای مؤمنان! اگر از دسته‌ای از کسانی که به آنان کتاب داده شده است فرمانبرداری کنید شما را پس از ایمانتان به کفر باز می‌گردانند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۰.
  17. «بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند ؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست» سوره بقره، آیه ۱۰۹.
  18. «چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند» سوره آل عمران، آیه ۸۶.
  19. «روزی که چهره‌هایی سپید و چهره‌هایی سیاه می‌گردد؛ امّا (به) آنان که سیه‌رویند (می‌گویند:) آیا پس از ایمان آوردنتان کفر ورزیدید؟ اینک برای کفری که ورزیده بودید عذاب را بچشید» سوره آل عمران، آیه ۱۰۶.
  20. «امروز چیزهای پاکیزه بر شما حلال است و غذای اهل کتاب برای شما حلال است و غذای شما برای آنان حلال است و (نیز ازدواج با) زنان پاکدامن از زنان مؤمن (مسلمان) و زنان پاکدامن از آنان که پیش از شما به آنان کتاب آسمانی داده‌اند، اگر کابینشان را پرداخته و پاکدامن باشید نه پلیدکار و گزینندگان دوست پنهان، (بر شما حلال است) و هر کس گرویدن (به اسلام) را نپذیرد کردارش تباه می‌شود و او در جهان واپسین از زیانکاران است» سوره مائده، آیه ۵.
  21. «عذر نیاورید، که پس از ایمان کافر شده‌اید؛ اگر از گروهی از شما در گذریم گروهی (دیگر) را عذاب می‌کنیم زیرا که گناهکار بوده‌اند» سوره توبه، آیه ۶۶.
  22. «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
  23. «منافقان می‌هراسند آیه‌ای به زیان آنان فرو فرستاده شود که آنان را از آنچه در دل‌های ایشان است، آگاه گرداند بگو: ریشخند کنید که خداوند آنچه را که از آن می‌هراسید آشکار خواهد کرد» سوره توبه، آیه ۶۴.
  24. «و او را نسزد که به شما فرمان دهد که فرشتگان و پیامبران را پروردگاران (خود) گیرید، آیا شما را پس از مسلمانی‌تان به کفر فرمان می‌دهد؟» سوره آل عمران، آیه ۸۰.
  25. «سرکردگان سرکش از قوم او گفتند: ای شعیب! بی‌گمان تو و کسانی را که همراه تو ایمان آورده‌اند، از شهر خود بیرون خواهیم راند یا آنکه به آیین ما باز گردید؛ (شعیب) گفت:» سوره اعراف، آیه ۸۸.
  26. «اگر به آیین شما -پس از آنکه خداوند ما را از آن رهایی بخشیده است- باز گردیم بی‌گمان بر خداوند دروغ بسته‌ایم و ما را نرسد که به آن باز گردیم مگر آنکه خداوند پروردگار ما بخواهد، دانش پروردگار ما همه چیز را فرا گرفته است، ما بر خداوند توکّل داریم، خداوندا! میان ما و قوم ما به حق داوری فرما و تو بهترین داورانی» سوره اعراف، آیه ۸۹.
  27. «و کافران به پیامبرانشان گفتند: شما را از سرزمینمان بیرون خواهیم راند مگر به آیین ما باز گردید آنگاه پروردگارشان به آنان وحی کرد که بی‌گمان ستمگران را نابود خواهیم کرد» سوره ابراهیم، آیه ۱۳.
  28. «که آنان اگر بر شما دست یابند، سنگسارتان می‌کنند، یا به آیین خویش برمی‌گردانند و در آن صورت، هرگز، هیچ‌گاه رستگار نخواهید شد» سوره کهف، آیه ۲۰.
  29. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  30. فرهنگ معارف اسلامی، ج‌۱، ص‌۲۲۲.
  31. المغنی، ج‌۱۰، ص‌۷۴؛ الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۱۵؛ القواعد الفقهیه، ج‌۵، ص‌۳۶۷.
  32. تحریرالوسیله، ج‌۱، ص‌۱۰۶.
  33. الحدائق، ج‌۵، ص‌۱۷۶.
  34. المغنی، ج‌۱۰، ص‌۷۵؛ الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۱۵.
  35. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  36. «کسانی که به خداوند و پیامبرانش کفر می‌ورزند و برآنند تا میان خداوند و پیامبرانش فرق بگذارند و می‌گویند: ما به برخی ایمان داریم و برخی دیگر را انکار می‌کنیم و برآنند که راهی میانه بگزینند» سوره نساء، آیه ۱۵۰.
  37. «آنان به راستی کافرند و ما برای کافران عذابی خوارساز آماده کرده‌ایم» سوره نساء، آیه ۱۵۱.
  38. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  39. «این پیامبر به آنچه از (سوی) پروردگارش به سوی او فرو فرستاده‌اند، ایمان دارد و همه مؤمنان به خداوند و فرشتگانش و کتاب‌هایش و پیامبرانش، ایمان دارند (و می‌گویند) میان هیچ یک از پیامبران وی، فرق نمی‌نهیم و می‌گویند: شنیدیم و فرمان بردیم؛ پروردگارا! آمرزش تو را (می‌جوییم) و بازگشت (هر چیز) به سوی توست» سوره بقره، آیه ۲۸۵.
  40. مجمع‌الفائده، ج۳، ص۱۹۹؛ اسس الحدود، ص۴۰۹.
  41. «و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود» سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  42. الکاشف، ج‌۳، ص‌۲۵۶؛ التبیان، ج‌۴، ص‌۲۵۸.
  43. «ما تورات را که در آن رهنمود و روشنایی بود، فرو فرستادیم؛ پیامبران که تسلیم (خداوند) بودند و (نیز) دانشوران ربّانی و دانشمندان (تورات‌شناس) بنابر آنچه از کتاب خداوند به آنان سپرده شده بود و بر آن گواه بودند برای یهودیان داوری می‌کردند؛ پس، از مردم نهراسید و از من بهراسید و آیات مرا ارزان مفروشید؛ و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند کافرند» سوره مائده، آیه ۴۴.
  44. «و بر آنان در آن (تورات) مقرّر داشتیم که: آدمی در برابر آدمی و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش و دندان در برابر دندان است و (نیز) زخم‌ها قصاص دارند و هر کس از آن در گذرد کفّاره (گناهان) اوست و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند ستمگرند» سوره مائده، آیه ۴۵.
  45. «و باید پیروان انجیل بنابر آنچه خداوند در آن فرو فرستاده است داوری کنند و آن کسان که بنابر آنچه خداوند فرو فرستاده است داوری نکنند نافرمانند» سوره مائده، آیه ۴۷.
  46. المیزان، ج‌۵، ص‌۳۴۸.
  47. وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۲۳‌ـ‌۳۲۵.
  48. جامع المسائل، ج‌۲، ص‌۵۰۴.
  49. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  50. «منافقان می‌هراسند آیه‌ای به زیان آنان فرو فرستاده شود که آنان را از آنچه در دل‌های ایشان است، آگاه گرداند بگو: ریشخند کنید که خداوند آنچه را که از آن می‌هراسید آشکار خواهد کرد» سوره توبه، آیه ۶۴.
  51. «و اگر از آنان (از ریشخند کردنشان) بپرسی، به یقین می‌گویند: ما تنها (در گفت‌وگو) فرو می‌رفتیم و بازی می‌کردیم بگو: آیا خداوند و آیات وی و پیامبرش را ریشخند می‌کردید؟» سوره توبه، آیه ۶۵.
  52. «عذر نیاورید، که پس از ایمان کافر شده‌اید؛ اگر از گروهی از شما در گذریم گروهی (دیگر) را عذاب می‌کنیم زیرا که گناهکار بوده‌اند» سوره توبه، آیه ۶۶.
  53. مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۷۱‌ـ‌۷۲؛ المیزان، ج‌۹، ص‌۳۴۵.
  54. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  55. «به خداوند سوگند می‌خورند که (سخنی) نگفته‌اند در حالی که بی‌گمان کلمه کفر (آمیز) را بر زبان آورده‌اند و پس از اسلام خویش کفر ورزیده‌اند » سوره توبه، آیه ۷۴.
  56. مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۷۸‌ـ‌۷۹.
  57. «و اگر پیمانشان را پس از بستن بشکنند و به دینتان طعنه زنند با پیشگامان کفر که به هیچ پیمانی پایبند نیستند کارزار کنید باشد که باز ایستند» سوره توبه، آیه ۱۲.
  58. تفسیر عیاشی، ج‌۲، ص‌۷۹؛ وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۵۲.
  59. مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۱۷.
  60. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  61. جامع‌البیان، مج۱۴، ج۲۸، ص۶۳‌ـ‌۶۴؛ مجمع‌البیان، ج‌۹، ص‌۳۹۷؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱۸، ص‌۲۵.
  62. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  63. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  64. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  65. مجمع البیان،ج ۲، ص‌۷۷۳‌ـ‌۷۷۴.
  66. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  67. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  68. جامع البیان، مج‌۱۱، ج‌۲۱، ص‌۱۶۵؛ المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۸۶‌ـ‌۲۸۷.
  69. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۸۹؛ المیزان، ج‌۳، ص‌۳۴۲.
  70. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  71. مجمع البیان، ج‌۷، ص‌۱۱۹؛ التفسیر الکبیر، ج‌۲۳، ص‌۱۳.
  72. مجمع البیان، ج‌۸، ص‌۴۲۹‌ـ‌۴۳۱؛ المیزان، ج‌۱۶، ص‌۱۰۹.
  73. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  74. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۸۴۸؛ التفسیر الکبیر، ج‌۹، ص‌۲۰.
  75. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  76. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  77. المیزان، ج‌۱۶، ص‌۲۸۷.
  78. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  79. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  80. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  81. بحار الانوار، ج‌۲۳، ص‌۱۰۸؛ صحیح مسلم، ج‌۸، ص‌۲۳۳.
  82. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  83. جواهر الکلام، ج‌۶، ص‌۴۹؛ الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص۱۵؛ الفقه‌علی المذاهب الاربعه، ج‌۵، ص‌۴۲۲.
  84. المیزان، ج‌۱۹، ص‌۲۸۰.
  85. جواهر‌الکلام، ج‌۴۱، ص‌۶۰۹؛ اسس‌الحدود، ص‌۴۱۶؛ تحریرالوسیله، ج‌۲، ص‌۴۴۵.
  86. جواهرالکلام، ج‌۴۱، ص‌۶۱۰‌.
  87. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  88. الخلاف، ج‌۵، ص‌۳۵۵‌ـ‌۳۵۶؛ الفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۵، ص‌۴۲۳‌ـ‌۴۲۵.
  89. جواهرالکلام، ج‌۴۱، ص‌۶۱۳.
  90. وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۲۷‌ـ‌۳۳۰.
  91. الذخیره، ج۱۲، ص۴۰؛ احکام‌القرآن، ج۲، ص۴۰۴.
  92. احکام مرتد، ص‌۳۵۱.
  93. المحلی، ج‌۱۲، ص‌۱۰۹؛ جواهر الکلام، ج‌۴۱، ص‌۶۱۳؛ تفسیر قرطبی، ج‌۳، ص‌۳۲.
  94. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۵، ص‌۴۲۴‌ـ‌۴۲۵.
  95. جواهر الکلام، ج‌۴۱، ص‌۶۱۳.
  96. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  97. جواهر الکلام، ج‌۴۱، ص‌۶۰۵ و ۶۱۱‌ـ‌۶۱۳.
  98. ا لفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۵، ص‌۴۲۲ و ۴۲۵.
  99. وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۲۳‌ـ‌۳۳۲؛ کنزالعمال، ج‌۱، ص‌۹۰‌ـ‌۹۳.
  100. مجمع‌البیان، ج۱، ص۲۳۸؛ تفسیر صحیح آیات مشکله، ص‌۲۰۰‌ـ‌۲۱۱.
  101. الدرالمنثور، ج۱، ص۱۶۹؛ تفسیر قمی، ج۱، ص‌۷۵.
  102. مجمع‌البیان، ج۳، ص‌۱۳۳؛ التبیان، ج‌۳، ص‌۲۸۱.
  103. التفسیر الکبیر، ج‌۱۰، ص‌۲۱۹.
  104. التفسیر الکبیر، ج‌۶، ص‌۴۰؛مواهب الرحمن، ج‌۳، ص‌۲۷۸.
  105. التحریر والتنویر، ج‌۲، ص‌۳۳۵.
  106. المبسوط، سرخسی، ج‌۱۰، ص‌۹۸؛ الام، ج‌۶، ص‌۲۱۸؛ الذخیره، ج‌۱۲، ص‌۳۸.
  107. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۵، ص‌۴۲۴.
  108. وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۲۳‌ـ‌۳۲۶.
  109. وسائل الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۲۳‌ـ‌۳۲۶.
  110. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  111. مبانی تکملة المنهاج، ج‌۱، ص‌۳۳۱.
  112. احکام القرآن، ج‌۲، ص‌۴۰۸.
  113. المبسوط، طوسی، ج۴، ص۲۳۸؛ جواهرالکلام، ج۳۰، ص۴۷ـ۴۹؛ الفقه الاسلامی، ج‌۹، ص‌۶۶۵۹.
  114. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  115. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۴۱۲.
  116. نمونه، ج‌۲۴، ص‌۴۱‌ـ‌۴۲.
  117. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  118. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۹۱؛ کشف الاسرار، ج‌۲، ص‌۱۹۵.
  119. مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۹۱؛ التفسیر الکبیر، ج‌۸، ص‌۱۳۹.
  120. التحریر والتنویر، ج‌۳، ص‌۳۰۴؛ روح المعانی، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۳۵۱.
  121. المیزان، ج‌۴، ص‌۲۴۸.
  122. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۵، ص‌۴۲۳‌ـ‌۴۲۵.
  123. الحدائق، ج‌۱۱، ص‌۱۵.
  124. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  125. کشف‌الاسرار، ج۳، ص۴۱۷؛ تفسیر آیات‌الاحکام، ج‌۱، ص۱۲۴.
  126. کشف‌الاسرار، ج۳، ص۴۱۷؛ تفسیر آیات‌الاحکام، ج‌۱، ص۱۲۴.
  127. موسوعة الفقه، ج‌۴، ص‌۲۶۱.
  128. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۵، ص‌۴۳۹.
  129. السرائر، ج‌۱، ص‌۳۶۶؛ الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۳۰‌ـ‌۳۱.
  130. الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۳۰‌ـ‌۳۱.
  131. الموسوعة الفقهیه، ج‌۲، ص‌۳۰‌ـ‌۳۱.
  132. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  133. الفقه علی المذاهب الاربعه، ج‌۵، ص‌۴۳۸.
  134. المبسوط، سرخسی، ج‌۱۰، ص‌۹۹.
  135. المبسوط، طوسی، ج‌۸‌، ص‌۷۴؛ جواهر الکلام، ج‌۴۱، ص‌۶۲۲‌.
  136. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  137. راهنما، ج‌۵، ص‌۱۹۵‌ـ‌۱۹۶.
  138. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  139. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  140. مواهب الرحمن، ج‌۶، ص‌۳۴۱.
  141. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  142. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  143. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  144. المیزان، ج‌۳، ص‌۳۴۰.
  145. جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۴۴۰؛ مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۱۹۳؛ تفسیر بیضاوی، ج‌۱، ص‌۳۹۱.
  146. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  147. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  148. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  149. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  150. التبیان، ج۲، ص۵۲۳؛ التفسیرالکبیر، ج‌۸، ص‌۱۳۷.
  151. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  152. مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۵۱۸.
  153. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  154. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  155. مجمع البیان، ج‌۵، ص‌۷۰‌ـ‌۷۱.
  156. المیزان، ج‌۹، ص‌۳۳۴‌ـ‌۳۳۵.
  157. مجمع‌البیان، ج۵، ص۷۰؛ نورالثقلین، ج۲، ص‌۲۳۸.
  158. روضة‌المتقین، ج‌۶، ص‌۳۸۲.
  159. شرایع‌الاسلام، ج۴، ص۱۴۷؛ السرائر، ج۳، ص۵۳۳؛ الفقه علی المذاهب‌الاربعه، ج‌۵، ص‌۳۹۷‌ـ‌۴۷۰.
  160. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  161. وسائل‌الشیعه، ج‌۲۸، ص‌۳۲۴ و ۳۵۵.
  162. مفردات، ص‌۱۸۷؛ لسان‌العرب، ج‌۲، ص‌۱۸۲؛ مجمع‌البحرین، ج۱، ص‌۳۴۵، «جحد».
  163. حوزه، ش ۴۲، ص‌۶۲.
  164. معرفت، ش ۴۷، ص‌۱۰۷‌ـ‌۱۰۸.
  165. محاضرات، ج‌۵، ص‌۳۰۹‌ـ‌۳۱۵.
  166. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  167. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  168. جامع‌البیان، مج۱۴، ج۲۸، ص‌۶۴ـ۶۵؛ مجمع‌البیان، ج‌۹، ص۳۹۷؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱۸، ص‌۲۵.
  169. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  170. النصرانیه، ص‌۹۶‌ـ‌۱۱۰.
  171. کشف‌الاسرار، ج‌۲، ص‌۷۳۲؛ روض الجنان، ج‌۶، ص‌۱۵۱؛ مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۹۳.
  172. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  173. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۲۲؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۶۳۰.
  174. مجمع البیان، ج‌۶، ص‌۵۹۸.
  175. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۱۵۰.
  176. تفسیر قرطبی، ج‌۷، ص‌۲۸.
  177. جامع البیان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۴۶۰؛ التحریر والتنویر، ج‌۳، ص‌۳۰۳؛ مجمع البیان، ج‌۲، ص‌۷۸۹.
  178. تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۱۱۰.
  179. مجمع البیان، ج‌۳، ص‌۱۴۱؛ جامع البیان، مج‌۴، ج‌۵، ص‌۲۹۴.
  180. مجمع‌البیان، ج‌۳، ص‌۱۶۹.
  181. روض الجنان، ج‌۶، ص‌۱۰۳‌ـ‌۱۰۴.
  182. مجمع‌البیان، ج‌۷، ص‌۲۶۰‌ـ‌۲۶۱؛ اسباب النزول، ص‌۲۷۹؛ التحریروالتنویر، ج‌۱۹، ص‌۱۱.
  183. مجمع البیان، ج‌۹، ص‌۴۱۳؛ تفسیر قرطبی، ج‌۱۸، ص‌۴۷.
  184. روض الجنان، ج‌۷، ص‌۲‌ـ‌۴.
  185. مجمع البیان، ج‌۴، ص‌۵۱۸.
  186. روض الجنان، ج۷، ص۲ـ۵؛ کشف‌الاسرار، ج‌۳، ص‌۱۴۵‌ـ‌۱۴۶.
  187. تاریخ سیاسی اسلام، ج۲، ص۲۵‌ـ‌۳۲؛ الرده، ص۱۷۳‌ـ‌۱۷۹.
  188. صادقی فدکی، سید جعفر، مقاله «ارتداد»، دائرة المعارف قرآن کریم، ج۲.
  189. «ای مؤمنان! هر کس از دینش برگردد خداوند به زودی گروهی را می‌آورد که دوستشان می‌دارد و دوستش می‌دارند؛ در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد می‌کنند و از سرزنش سرزنشگری نمی‌هراسند؛ این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانی می‌دارد و خداوند نعمت‌گستری داناست» سوره مائده، آیه ۵۴.
  190. «...و (این کافران) پیاپی با شما جنگ می‌کنند تا اگر بتوانند شما را از دینتان بازگردانند، و کردار کسانی از شما که از دین خود بازگردند و در کفر بمیرند، در این جهان و جهان واپسین، تباه است و آنان دمساز آتش و در آن جاودانند» سوره بقره، آیه ۲۱۷.
  191. «بی‌گمان، شیطان (کفر را) در چشم آنان که به گذشته خود- پس از آنکه رهنمود برایشان روشن شد- بازگشتند، آراست و به آنان میدان داد * این از آن روست که آنان به کسانی که فرو فرستاده‌های خداوند را نمی‌پسندیدند، می‌گفتند: در برخی کارها از شما فرمان خواهیم برد و خداوند پنهانکاری آنان را می‌داند * پس هنگامی که فرشتگان جانشان را می‌گیرند در حالی که به چهره و پشتشان می‌کوبند، حالشان چگونه خواهد بود؟ * این از آن روست که آنان از آنچه خداوند را به خشم می‌آورد پیروی کردند و خشنودی او را نپسندیدند و (خداوند) کردارهایشان را از میان برد» سوره محمد، آیه ۲۵-۲۸.
  192. «ای مؤمنان! اگر از دسته‌ای از کسانی که به آنان کتاب داده شده است فرمانبرداری کنید شما را پس از ایمانتان به کفر باز می‌گردانند» سوره آل عمران، آیه ۱۰۰.
  193. «و محمد جز فرستاده‌ای نیست که پیش از او (نیز) فرستادگانی (بوده و) گذشته‌اند؛ آیا اگر بمیرد یا کشته گردد به (باورهای) گذشته خود باز می‌گردید؟ و هر کس به (باورهای) گذشته خود باز گردد هرگز زیانی به خداوند نمی‌رساند؛ و خداوند سپاسگزاران را به زودی پاداش خواهد داد» سوره آل عمران، آیه ۱۴۴.
  194. بسیاری از اهل کتاب با آنکه حق برای آنان روشن است، از رشکی در درون جانشان، خوش دارند که شما را از پس ایمان به کفر بازگردانند؛ باری، (از آنان) درگذرید و چشم بپوشید تا (زمانی که) خداوند فرمان خویش را (پیش) آورد که خداوند بر هر کاری تواناست؛ سوره بقره، آیه:۱۰۹.
  195. چگونه خداوند گروهی را راهنمایی کند که پس از آنکه ایمان آوردند و گواهی دادند که این فرستاده، بر حقّ است و برهان‌ها (ی روشن) برای آنان آمد کفر ورزیدند و خداوند گروه ستمکاران را راهنمایی نمی‌کند؛ سوره آل عمران، آیه:۸۶.
  196. خداوند بر آن نبوده است تا آنان را که ایمان آوردند سپس کافر شدند، باز ایمان آوردند بعد کافر شدند سپس بر کفر خود افزودند هرگز ببخشاید یا راهی به آنان بنماید؛ سوره نساء، آیه ۱۳۷.
  197. ای قوم من! به سرزمین مقدّسی که خداوند برای شما مقرّر فرموده است وارد شوید و واپس مگرایید که زیانکار گردید؛ سوره مائده، آیه ۲۱.
  198. بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شده‌اند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت؛ سوره نحل، آیه:۱۰۶.
  199. شکوری، ابوالفضل، فقه سیاسی اسلام، ص ۱۹۲؛ فرهنگ شیعه، ص ۷۲.