بدون خلاصۀ ویرایش
(صفحهای تازه حاوی «==تاریخ ولادت امام حسین{{ع}}== در تاریخ ولادت آن حضرت بین مورخان شیعه...» ایجاد کرد) |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۸: | خط ۸: | ||
طبق قول دوم، [[عمر]] با [[برکت]] آن حضرت{{ع}} به هنگام شهادت ۵۸ بوده است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۲.</ref> | طبق قول دوم، [[عمر]] با [[برکت]] آن حضرت{{ع}} به هنگام شهادت ۵۸ بوده است.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۲.</ref> | ||
==[[رؤیای صادقه]] [[أم الفضل]]== | ==[[رؤیای صادقه]] [[امفضل|أم الفضل]]== | ||
لبابه<ref>ام الفضل، نخستین زنی بود که بعد از خدیجه کبری، به رسول خدا{{صل}} ایمان آورد و از عباس عموی پیامبر شش پسر و یک دختر داشت. فرزندان او عبارتند از: فضل، عبدالله، عبیدالله، مهباد، قثم و عبدالرحمن و دختری هم به نام ام حبیبه به دنیا آورد و خلفای عباسی هم از نسل عباس و این بانو بودهاند.</ref> که به کنیهاش | لبابه<ref>ام الفضل، نخستین زنی بود که بعد از خدیجه کبری، به رسول خدا{{صل}} ایمان آورد و از عباس عموی پیامبر شش پسر و یک دختر داشت. فرزندان او عبارتند از: فضل، عبدالله، عبیدالله، مهباد، قثم و عبدالرحمن و دختری هم به نام ام حبیبه به دنیا آورد و خلفای عباسی هم از نسل عباس و این بانو بودهاند.</ref> که به کنیهاش «ام الفضل» معروف است؛ [[همسر]] [[عباس بن عبدالمطلب]]، دختر [[حارث هلالیه]] و [[خواهر]] [[میمونه همسر رسول خدا]] میگوید: شبی قبل از [[تولد]] [[حسین]]{{ع}} در [[خواب]] دیدم که قطعهای از [[بدن]] [[رسول الله]]{{صل}} را جدا نمودند و در دامانم گذاشتند! چون از خواب پریدم بسیار نگران شدم. برای اطلاع از تعبیر آن، نزد [[رسول خدا]]{{صل}} رفتم و رؤیای خود را به آن [[حضرت]] اطلاع دادم، [[پیامبر خدا]]{{صل}} فرمود: «چه رؤیای خوبی است! به زودی پسری از [[فاطمه]] متولد خواهد شد که در دامان تو بزرگ خواهد شد»<ref>{{متن حدیث|خَيْراً رَأَيْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً فَيَكُونُ فِي حَجْرِكٍ}}.</ref> | ||
دیری نپایید که از فاطمه [[زهرا]] پسری متولد شد و همانگونه که [[پیامبر]]{{صل}} خبر داده بود [[تربیت]] او را عهدهدار شدم<ref>ر.ک: ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۲۹؛ در اسدالغابة، ج۲، ص۱۰؛ به او فرمود: {{متن حدیث|خَيْراً رَأَيْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً تُرْضِعِينَهُ بِلَبَنِ}}؛ طبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۸؛ الفصول المهمة، ابن صباغ مالکی، ص۱۷۲؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۳.</ref> | دیری نپایید که از فاطمه [[زهرا]] پسری متولد شد و همانگونه که [[پیامبر]]{{صل}} خبر داده بود [[تربیت]] او را عهدهدار شدم<ref>ر.ک: ارشاد، مفید، ج۲، ص۱۲۹؛ در اسدالغابة، ج۲، ص۱۰؛ به او فرمود: {{متن حدیث|خَيْراً رَأَيْتِ تَلِدُ فَاطِمَةُ غُلَاماً تُرْضِعِينَهُ بِلَبَنِ}}؛ طبقات الکبری، ج۸، ص۲۷۸؛ الفصول المهمة، ابن صباغ مالکی، ص۱۷۲؛ بحار الأنوار، ج۴۳، ص۲۴۲.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۳.</ref> | ||
==[[حسین]]{{ع}} در منظر [[قرآن]]== | |||
به [[اتفاق]] [[راویان حدیث]] و [[مورخان]] [[امامیه]]، [[حضرت حسین بن علی]]{{ع}} سومین پیشوای [[شیعیان]] و [[سرور جوانان اهل بهشت]] و یکی از دو اختر تابناکی است که تداوم [[نسل]] [[پیامبر]] از وجود اوست و این [[شرافت]] و بزرگی که [[امامان معصوم]]{{ع}} از نسل او به [[دنیا]] آمدهاند را داراست و در [[قرآن کریم]] و [[روایات اسلامی]]، به [[شخصیت]] والای او تصریح و یا اشاره شده است. | |||
در آیاتی از قرآن کریم، حسین{{ع}} و دیگر [[اهل بیت]] [[عصمت]] و [[طهارت]]{{ع}} و در بعضی موارد با جد بزرگوارش [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} مورد [[عنایت]] و توجه قرار گرفتهاند و به [[مقام]] و [[منزلت]] آنان تأکید شده است. در این جا به چند نمونه آن اشاره میکنیم: | |||
١. حسین{{ع}} یکی از چهار [[نور]] مقدسی است که [[رسول خدا]]{{صل}} به اتفاق او و برادرش [[امام حسن|حسن]]، و [[حضرت علی]] و [[فاطمه]] با [[مسیحیان نجران]] [[مباهله]] کرد و در [[آیه مباهله]]، [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}} به عنوان [[فرزندان رسول خدا]] مطرح شدهاند؛ چنانکه در [[آیه شریفه]] ذیل آمده است: {{متن قرآن|فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكَاذِبِينَ}}<ref>«بنابراین، پس از دست یافتن تو به دانش، به هر کس که با تو به چالش برخیزد؛ بگو: بیایید تا فرزندان خود و فرزندان شما و زنان خود و زنان شما و خودیهای خویش و خودیهای شما را فرا خوانیم آنگاه (به درگاه خداوند) زاری کنیم تا لعنت خداوند را بر دروغگویان نهیم» سوره آل عمران، آیه ۶۱.</ref>. | |||
به اسناد مختلف از [[شیعه]] و [[سنی]] این آیه شریفه در [[شأن اهل بیت]] رسول گرامی اسلام نقل شده است و به تصریح آنان منظور از کلمه {{متن قرآن|أَبْنَاءَ}}، در این [[آیه]]، بیتردید وجود [[مقدس]]، امام حسین و برادرش امام حسن{{ع}} و منظور از کلمه {{متن قرآن|نِسَاءَنَا}}، [[فاطمه زهرا]]{{س}} و از کلمه {{متن قرآن|أَنْفُسَنَا}}، [[علی بن ابی طالب]] است. | |||
در این رخداد مهم [[تاریخی]] به [[صراحت]] مییابیم جمعی که همراه با [[پیامبر]]{{صل}} برای [[مباهله]] آمدهاند، [[برترین]] انسانهای روی [[زمین]] و محبوبترین آنان در پیشگاه [[خداوند]] میباشند. به همین دلیل، [[پیامبر اکرم]]{{صل}} به اتفاق آنان مباهله انجام داد و [[کشیشان]] [[نجران]] نیز به این [[واقعیت]] [[اذعان]] نمودند و گفتند: «ما امروز با چهرههایی [[روبه]] رو هستیم که اگر از [[خدا]] درخواست کنند کوهی را از جا برکند، این کار عملی خواهد شد»<ref>نورالابصار، ص۲۲؛ سنن بیهقی، ج۷، ص۶۳؛ صحیح ترمذی، ج۲، ص۱۶۶؛ مسند احمد، ج۱، ص۸۵؛ و دیگر تفاسیر اهل سنت و نیز تفاسیر شیعه.</ref>. | |||
۲. در [[قرآن کریم]] به [[عصمت]] و [[طهارت]] هیچ یک از [[مسلمانان]] اشاره نشده، جز خصوص پیامبر اکرم{{صل}} و [[اهل بیت]] ایشان که به صراحت بر عصمت و [[پاکی]] آنان تصریح شده است. این [[آیه شریفه]] به این [[حقیقت]]، صراحت دارد: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. | |||
و طبق [[روایات]] متواتره از [[طرق شیعه]] و [[سنی]] این آیه شریفه در [[شأن]] و [[منزلت]] [[حضرت علی]] و [[فاطمه]] و [[حسن]] و [[حسین]]{{ع}} نازل شده و این [[مقام]] دوری از [[پلیدی]] و آراسته به طهارت و [[پاکیزگی]] که همان [[مقام عصمت]] و طهارت است، مختص به این [[خاندان]] از جمله [[حضرت امام حسین]]{{ع}} میباشد. و هیچ کس غیر این خاندان از آن بهرهای ندارند<ref>جوامع الجامع، ج۵، ص۱۲۳. أبی سعید خدری روایت کرده است که پیامبر{{صل}} فرمود: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}، درباره: پنج نفر نازل شده است: درباره من و علی و حسن و حسین و فاطمه{{ع}}. از امسلمه نیز روایت شده است که: حضرت فاطمه با طعامی نزد پیامبر{{صل}} آمد، آن حضرت فرمود شوهر و دو فرزندت را هم دعوت کن. آنها آمدند و همه از آن غذا تناول کردند. سپس پیامبر{{صل}} یک عبای خیبری را بر روی آنها انداخت و فرمود: «اینها اهل بیت من هستند. خدایا پلیدی را از آنها دور کن و آنان را پاکیزه ساز». ام سلمه میگوید: من گفتم یا رسول الله من هم با آنان هستم، فرمود: «تو بر خیر و نیکی هستی [اما از اهل بیت من نیستی]».</ref>. | |||
٣. یکی دیگر از آیاتی که به [[عظمت]] و والا مقامی [[اهل بیت]]{{ع}} از جمله [[حضرت حسین]]{{ع}} تصریح دارد، [[آیه مودت]] و [[دوستی]] است: {{متن قرآن|قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى}}<ref>«بگو: برای این (رسالت) از شما مزدی نمیخواهم جز دوستداری خویشاوندان (خود) را» سوره شوری، آیه ۲۳.</ref>. | |||
بی تردید اهمیت دوستی و [[محبت]] آنان، ضامن [[نجات]] و [[رهایی]] از [[تاریکی]] و جهالتهای [[انسانی]] و رسیدن به قله [[سعادت]] و کمال است. | |||
در روایاتی که در ذیل این [[آیه شریفه]] از [[شیعه]] و [[سنی]] وارد شده مراد از [[نزدیکان پیامبر]]{{صل}} که [[فرمان]] به دوستی و محبت آنان داده شده، [[علی]] و [[فاطمه]] و [[حسن]] و [[حسین]]{{ع}} میباشند. | |||
۴. از دیگر مواردی که در [[قرآن کریم]] به [[اخلاص]] در [[اطاعت]] و [[عبادت]] [[خاندان پیامبر]]{{صل}} و [[پاداش]] بزرگ [[معنوی]] برای آنان در [[بهشت]] یادآور شده و نیز به علل واسباب این [[مقام]] و [[فضیلت]] پرداخته است، آیاتی از [[سوره]] [[مبارکه]] دهر است. | |||
{{متن قرآن|إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَاءً وَلَا شُكُورًا * إِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا يَوْمًا عَبُوسًا قَمْطَرِيرًا * فَوَقَاهُمُ اللَّهُ شَرَّ ذَلِكَ الْيَوْمِ وَلَقَّاهُمْ نَضْرَةً وَسُرُورًا * وَجَزَاهُمْ بِمَا صَبَرُوا جَنَّةً وَحَرِيرًا}}<ref>«(با خود میگویند:) شما را تنها برای خشنودی خداوند خوراک میدهیم، نه پاداشی از شما خواهانیم و نه سپاسی * بیگمان ما از پروردگارمان، روزی که تیره و بسیار سخت است میهراسیم * پس خدا آنان را از شرّ آن روز نگاه میدارد و به آنان شادابی و شادمانی مینمایاند * و به آنان برای شکیبی که ورزیدهاند بهشت و (پوشاک) پرنیان پاداش میدهد» سوره انسان، آیه ۹-۱۲.</ref>. | |||
طبق نظر بیشتر [[مفسران]] و [[راویان حدیث]]، این [[سوره]] [[مبارکه]]، پس از بهبودی [[حسن]] و [[حسین]]{{عم}} از [[بیماری]] نازل شده است؛ زیرا [[امیرمؤمنان]]{{ع}} [[فاطمه زهرا]]{{ع}} هنگامی که حسن و حسین [[بیمار]] شدند، [[نذر]] کردند که به شکرانه بهبودی این دو [[ریحانه]] [[رسول خدا]]، سه [[روز]]، [[روزه]] بگیرند. پس از بهبودی [[حسنین]]، تمام [[خانواده]] از جمله خود [[امام حسن]] و [[امام حسین]]{{ع}} و روزه گرفتند و به نذر [[وفا]] کردند و در موقع [[افطار]]، در هر سه روز، غذای خود را بخشیدند: یک روز به [[مسکین]]؛ روز دوم به [[یتیم]] و روز سوم به [[اسیر]] دادند و با آب افطار کردند. سپس [[خداوند]] این [[آیات]] را در [[شأن]] ایشان نازل کرد.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۴-۵۷.</ref> | |||
==حسین{{ع}} از نگاه رسول خدا{{صل}} و [[اصحاب]]== | |||
علاقه و [[محبت]] افراد به یکدیگر با انگیزههای متفاوت، صورت میگیرد: گاهی منشأ محبت و علاقه، [[خواستههای نفسانی]] است و زمانی بر اساس فامیلی و نزدیکی [[خانوادگی]] است؛ ولی گاهی علاقه و محبت از یک رابطه [[الهی]] و [[معنوی]] سرچشمه میگیرد و این نوع علاقه ومحبت، جزء [[برترین]] و بادوامترین رابطهها به شمار میآید که هرگز به سردی نمیگراید؛ چون براساس [[احساس مسئولیت]] و انجام وطیفه شکل گرفته است. بیتردید علاقه رسول خدا{{صل}} به امام حسن و امام حسین و نیز به فاطمه زهرا{{ع}} و [[امیر مؤمنان]]{{ع}} اگرچه بر اساس [[قرابت]] و نزدیکی بوده، اما در [[حقیقت]] مبتنی بر احساس مسئولیت بوده است؛ زیرا [[پیامبر]] فرزند و دامادهای دیرگ داشتند؛ اما درباره محبت به آنان یا چیزی نفرموده یا در حد اختصار فرموده است؛ ولی درباره این چهار [[نور]] [[پاک]]، بسیار سفارش کردهاند که به [[اجمال]] بدان میپردازیم. با این توضیح که رسول خدا{{صل}} با اظهار علاقه به این بزرگواران خواستهاند [[امت اسلامی]] را به [[الگو]] بودن و درس آموزی از ایشان توجه دهند: | |||
#رسول خدا{{صل}} فرمودند: «[[حسین]] و حسین دو [[سید]] و آقای [[جوانان]] [[اهل]] بهشتند» <ref>{{متن حدیث|الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ}}؛ اسد الغابه، ج۲، ص۱۱؛ طبقات ابن سعد، ص۲۸۲؛ سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۶؛ بحار الانوار، ج۴۳، ص۲۶۵.</ref>. | |||
#[[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: «حسین از من است و من از حسینم، [[خداوند]] [[دوستدار]] کسی که حسین را [[دوست]] دارد؛ حسین سبطی از [[اسباط]] است»<ref>{{متن حدیث|حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَيْناً حُسَيْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ}}؛ بحارالانوار ج۴۳، ص۲۶۱؛ صحیح ترمذی، ج۵، ص۶۵۸، ح۳۷۷۵.</ref>. | |||
#رسول خدا فرمود: «کسی که [[حسن]] و حسین را دوست داشته باشد، مرا دوست داشته و کسی که [[بغض]] و [[کینه]] آنها را داشته باشد با من بغض و کینه دارد»<ref>{{متن حدیث|مَنْ أَحَبَّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ فَقَدْ أَحَبَّنِي وَ مَنْ أَبْغَضَهُمَا فَقَدْ أَبْغَضَنِي}}بحارالانوار ج۴۳، ص۲۶.</ref>؛ | |||
#از [[عمر بن خطاب]] [[روایت]] شده که گفت: دیدم حسن و حسین بر شانه [[پیامبر]]{{صل}} سوارند به آنها گفتم: پیامبر، خوب مرکبی است برای شما! رسول خدا{{صل}} فرمود: «آن دو خوب سوارانی هستند»<ref>مجمع الزوائد، ج۹، ص۱۸۱ و مقتل الحسین، خوارزمی، ص۱۳۰.</ref>. | |||
#[[ابوهریره]] میگوید: من با دو چشمانم دیدم و با دو گوش خود شنیدم که رسول خدا{{صل}} [[دست]] حسین را گرفته بود و پاهای او روی پاهای پیامبر بود و [[حضرت]] به او میگفت: | |||
بالا بیا! و [[کودک]] بالا آمد تا پای خود را روی سینه پیامبر گذاشت؛ بعد حضرت به او فرمود: دهانت را باز کن! به بعد بر او بوسه زد و سپس فرمود:خدایا او را دوست بدار همچنان که من او را دوست میدارم<ref>{{متن حدیث|اللَّهُمَّ أَحِبَّهُ فَإِنِّي أُحِبُّهُ}}؛ الحسن و الحسین سبطا رسول الله، ص۱۹۸.</ref>؛ | |||
#روزی [[پیامبر خدا]] نشسته بودند، حسن و حسین وارد شدند. وقتی حضرت آنها را دید به پا خاست و قبل از آنکه نزدش آیند، خود به سمت آنها پیش رفت و آن دو را بر دوش خود سوار کرد و فرمود: «[[بهترین]] مرکب، مرکب شما و [[بهترین]] سواران، شما دو تن میباشید، و پدرتان از شما [[برتر]] است»<ref>{{متن حدیث|نِعْمَ الْمَطِيُّ مَطِيُّكُمَا، وَ نِعْمَ الرَّاكِبَانِ أَنْتُمَا، وَ أَبُوكُمَا خَيْرٌ مِنْكُمَا}}مناقب ابن شهر آشوب، ج۳، ص۳۳۸.</ref>. | |||
#به دلیل این که [[حسن]] و [[حسین]] مورد [[عنایت]] [[رسول خدا]]{{صل}} قرار داشتند [[اصحاب رسول خدا]]{{صل}} نیز برای آن دو بزرگوار [[احترام]] خاصی قائل بودند. در یکی از روزها [[ابن عباس]] برای حسن و حسین رکاب گرفت و آن دو بر دوش او سوار شدند؛ سپس [[جامه]]شان را بر بدنشان [[منظم]] کردند، شخصی به نام [[مدرک بن ابی زیاد]] که [[شاهد]] این منظره بود با [[عتاب]] به ابن عباس گفت: تو از این دو بزرگتری، چرا رکاب برایشان گرفتی. [[ابنعباس]] گفت: ای [[نادان]]! نمیدانی این دو کیستند! این دو پسران پیامبرند و آیا این [[لطف خدا]] به من نیست که رکابشان را بگیرم و جامهشان را منظم کنم!<ref>{{متن حدیث|يَا لُكَعُ (لکع: اگر خطاب به بزرگ باشد به معنای کوچک از نظر علم و عقل میآید و در اینجا همین معنا مراد است؛ یعنی ای کمعقل و ای نادان!) وَ مَا تَدْرِي مَنْ هَذَانِ هَذَانِ ابْنَا رَسُولِ اللَّهِ أَ وَ لَيْسَ مِمَّا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيَّ أَنْ أَمْسِكَ لَهُمَا وَ أُسَوِّي عَلَيْهِمَا}}مناقب ابن شهر آشوب، ج۴، ص۷۵؛ بحارالانوار، ج۴۳، ص۳۱۹.</ref>؛ | |||
#مردی از [[عبدالله بن عمرو]] پرسید اگر در لباسی [[خون]] پشه یافت شود آیا میشود با آن [[لباس]] [[نماز]] خواند؟ [[عبدالله]] از محل سکونت او پرسید او جواب داد من ساکن [[عراق]] هستم! عبدالله، گفت: این مرد را بنگرید! مسئله خون پشه را از من میپرسید در حالی که فرزند رسول خدا را کشتند و خون او را بر [[زمین]] ریختند از خون او نمیپرسد! من از رسول خدا{{صل}} شنیدم که میفرمود: حسن و حسین دو گل خوشبوی دنیای من هستند<ref>{{متن حدیث|هُمَا رَيْحَانَتَايَ مِنَ الدُّنْيَا}}تاریخ ابن عساکر، ج۴، ص۳۱۴.</ref>. | |||
#پس از [[شهادت امام حسین]]{{ع}} هنگامی که سر [[مبارک]] آن [[حضرت]] مقابل [[ابن زیاد]] (و به قول [[ابن ابی الحدید]] مقابل [[یزید بن معاویه]]) قرار گرفت او قصد کرد با چوب دستی خود بر لبهای [[مبارک]] آن [[حضرت]] بزند که [[زید بن ارقم]]، [[صحابی پیامبر]]{{صل}} لب به [[اعتراض]] گشود و گفت: [[دست]] از این کار بردار:به خدایی که جز او معبودی نیست [[سوگند]]! که با چشم خود لبهای [[پیامبر خدا]] را دیدم که بر لبهای او گذاشته بود و میبوسید<ref>{{عربی|فَوَ اللَّهِ الَّذِي لَا إِلَهَ غَيْرُهُ لَقَدْ رَأَيْتُ شَفَتَيْ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} عَلَي هَاتَیْنِ الشَّفَتَیْنِ یُقَبِّلُمُمَا}}</ref> سپس زید بن ارقم [[گریه]] کرد و دیگر چیزی نگفت. [[ابن زیاد]] (و به قولی [[یزید]]) ناراحت شد و گفت: اگر تو پیرو خرفت نبودی تو را گردن میزدم! [[زید]] که سخت ناراحت شده بود از قصر خارج شد و گفت: ای [[مردم عرب]]! از امروز شما همه به [[بندگی]] و غلامی درآمدید؛ زیرا [[حسین]] پسر [[فاطمه]] را کشتید و پسر مرجانه (به قولی پسر [[معاویه]]) را [[امیر]] خود کردید تا [[نیکان]] شما را بکشد و بدان شما را نگاه دارد<ref>اسد الغابة، ج۲، ص۵۲۱؛ تاریخ طبری، ج۵، ص۴۵۶؛ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۴؛ تذکرة الخواص، ص۲۶۵؛ شرح ابن ابی الحدید، ج۹، ص۳۰۷.</ref>. و در برخی از منابع این داستان را از مجلس یزید نقل کردهاند و گفته، کسی که اعتراض کرد، [[ابوبرزه سلمی]] بوده است، او به یزید گفت: ای یزید! بر دندانهای حسین چوب میزنی. چوب تو بر همان جایی میخورد که من بارها دیدم [[رسول خدا]]{{صل}} آنجا را [[غرقه]] در بوسه میکرد. ای یزید! فردا در حالی به [[قیامت]]وار میشوی که [[شفیع]] تو ابن زیاد خواهد بود؛ ولی شفیع حسین، [[محمد]] [[رسول الله]] است<ref>ر.ک: کامل ابن اثیر، ج۲، ص۵۷۶؛ البدایة و النهایة، ج۸، ص۱۹۴؛ مروج الذهب، ج۲، ص۷۰؛ صحیح ترمذی، ج۱۳، ص۲۹۷.</ref>. | |||
#[[ابن حجر عسقلانی]] از [[عیزار بن حریث]] نقل میکند که: «من و [[عبدالله]] پسر [[عمروعاص]] در سایه [[دیوار کعبه]] نشسته بودیم که دیدیم [[حسین بن علی]] از دور میآید. عبدالله گفت: این شخص (حسین بن علی{{ع}})، امروز محبوبترین فرد در روی [[زمین]]، نزد [[آسمانیان]] است<ref> الإصابة، ج۲، ص۷۸.</ref>.<ref>[[سید اصغر ناظمزاده|ناظمزاده، سید اصغر]]، [[ اصحاب امام حسین - ناظمزاده (کتاب)|اصحاب امام حسین]]، ص:۵۸-۶۲.</ref> |