شمر بن ذی الجوشن در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۳۲: خط ۳۲:
در زمان‌ خلافت امام‌ حسن{{ع}} به‌ ظاهر در سپاه‌ آن حضرت بود، اما [[دل]] با [[معاویه]] داشت و سپس علناً به ‌معاویه‌ پیوست‌. [[شمر]] در هنگام [[دستگیری]] [[حجر بن عدی]] به [[سال ۵۱ هجری]] جزو کسانی بود که به [[دروغ]] نزد [[زیاد بن ابیه]] [[شهادت]] داد که حجر [[کافر]] و [[مرتد]] شده و [[شهر]] را به [[آشوب]] کشیده است و در نتیجه همین شهادت‌های ناحق بود که حجر و یارانش در «مرج‌ عذراء» به شهادت رسیدند.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۲۶۹-۲۷۰.</ref>
در زمان‌ خلافت امام‌ حسن{{ع}} به‌ ظاهر در سپاه‌ آن حضرت بود، اما [[دل]] با [[معاویه]] داشت و سپس علناً به ‌معاویه‌ پیوست‌. [[شمر]] در هنگام [[دستگیری]] [[حجر بن عدی]] به [[سال ۵۱ هجری]] جزو کسانی بود که به [[دروغ]] نزد [[زیاد بن ابیه]] [[شهادت]] داد که حجر [[کافر]] و [[مرتد]] شده و [[شهر]] را به [[آشوب]] کشیده است و در نتیجه همین شهادت‌های ناحق بود که حجر و یارانش در «مرج‌ عذراء» به شهادت رسیدند.<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۲۶۹-۲۷۰.</ref>


==شمر در زمان‌ [[امام‌ حسین]]{{ع}}==
==شمر در زمان‌ [[امام حسین]]{{ع}}==
[[شرارت]] [[زندگی]] [[شمر]] با [[حادثه کربلا]] به شدت افزون گشت. او از [[قاتلان]] و مسببان اصلی شهادت امام‌ حسین{{ع}} بود. اقدامات و [[اعمال]] او را [[مورخان]] و مقتل‌نویسان یادآور شده‌اند. از [[زمان قیام]] [[مسلم بن عقیل]] تا ورود [[اسرا]] به [[شام]] از او چنین یاد می‌شود:
[[شرارت]] [[زندگی]] [[شمر]] با [[حادثه کربلا]] به شدت افزون گشت. او از [[قاتلان]] و مسببان اصلی شهادت امام‌ حسین{{ع}} بود. اقدامات و [[اعمال]] او را [[مورخان]] و مقتل‌نویسان یادآور شده‌اند. از [[زمان قیام]] [[مسلم بن عقیل]] تا ورود [[اسرا]] به [[شام]] از او چنین یاد می‌شود:


خط ۳۹: خط ۳۹:
پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از جمله [[شمر بن ذی الجوشن]] از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ [[پرچم‌ها]] وارد شود. بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۲، ص۲۵۲. </ref>[[شمر]] در سخنانش، مسلم را [[فتنه‌گر]] نامید و [[کوفیان]] را از [[سپاه شام]] ترساند.<ref>ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۲۳-۱۲۴؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۴۹-۵۰؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۳۰-۳۱؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۲۴۵. </ref> شمر حرکت امام‌ حسین{{ع}} را به سوی [[عراق]]، توسط [[جاسوسان]] خود دقیقاً پیگیری می‌کرد.
پنج‌ نفر از افراد سرشناس‌ کوفه‌ از جمله [[شمر بن ذی الجوشن]] از قصر خارج‌ شدند و هر یک‌ عده‌ای‌ از مردم‌ را که‌ مطیع‌ آنان‌ بودند، گرد آوردند و هر کدام ‌از آنان‌ در یک‌ نقطه‌ از شهر متمرکز شدند و در پناه‌ قدرت‌ جمعیت‌، پرچم‌های‌ امان‌ را برافراشتند و ضمن‌ سخنرانی‌های‌ خود به‌ مردم‌ گوشزد کردند که‌ هر کس‌ می‌خواهد از مجازات‌ حکومت‌ در امان‌ باشد، زیر یکی‌ از این‌ [[پرچم‌ها]] وارد شود. بدین‌گونه‌ مردم‌ برای‌ نجات‌ از انتقام‌ حکومت‌ به‌ این‌ پرچم‌ها ملحق‌ شدند.<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، مسعودی، علی بن الحسین، چاپ باربیه دومنار و پاوه دوکورتی، پاریس: ۱۸۶۱-۱۸۷۷ میلادی.، ج۲، ص۲۵۲. </ref>[[شمر]] در سخنانش، مسلم را [[فتنه‌گر]] نامید و [[کوفیان]] را از [[سپاه شام]] ترساند.<ref>ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۱۲۳-۱۲۴؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۳۸-۲۳۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۴۸-۳۵۰؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۴۹-۵۰؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۳۰-۳۱؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۲۴۵. </ref> شمر حرکت امام‌ حسین{{ع}} را به سوی [[عراق]]، توسط [[جاسوسان]] خود دقیقاً پیگیری می‌کرد.


در کربلا سپاه‌ [[عمر بن‌ سعد]] از حیث‌ [[افکار]] و روحیه‌، متفاوت‌ بودند. یک گروه‌ از دشمنان‌ قسم‌ خورده‌ و کینه‌توز [[امام‌ علی]]{{ع}} و فرزندانش بودند مانند  شمر بن‌ ذی‌ الجوشن ‌که‌ گرچه‌ در اوایل‌ سابقه‌ همراهی‌ با امیرالمؤمنین‌ را داشت،‌ ولی‌ وقتی‌ که‌ از [[امام]] منحرف‌ شد، دشمنی‌ سختی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ پیدا کرد. شمر و دیگر [[دوستان]] هم‌پیمانش چون [[شبث بن ربعی تمیمی]]، [[قیس بن اشعث]]، [[حجار بن ابجر عجلی]] انسان‌های‌ ماجراجویی بودند‌ که‌ از [[تهور]] نیز بی‌بهره ‌نبودند و صرفاً سود شخصی‌ خود را در این‌ گونه‌ حوادث‌ دنبال‌ می‌کردند و برای‌ نیل‌ به‌ آن‌ نیز از هیچ‌ عملی‌ روی‌گردان‌ نبودند. مردمی که امام‌ علی{{ع}} از دست آنان می‌نالید و [[امام‌ حسن]]{{ع}} از [[شرّ]] آنان [[گوشه‌گیری]] را [[اختیار]] کرد.  
در کربلا سپاه‌ [[عمر بن سعد]] از حیث‌ [[افکار]] و روحیه‌، متفاوت‌ بودند. یک گروه‌ از دشمنان‌ قسم‌ خورده‌ و کینه‌توز [[امام‌ علی]]{{ع}} و فرزندانش بودند مانند  شمر بن‌ ذی‌ الجوشن ‌که‌ گرچه‌ در اوایل‌ سابقه‌ همراهی‌ با امیرالمؤمنین‌ را داشت،‌ ولی‌ وقتی‌ که‌ از [[امام]] منحرف‌ شد، دشمنی‌ سختی‌ نسبت‌ به‌ آن‌ حضرت‌ پیدا کرد. شمر و دیگر [[دوستان]] هم‌پیمانش چون [[شبث بن ربعی تمیمی]]، [[قیس بن اشعث]]، [[حجار بن ابجر عجلی]] انسان‌های‌ ماجراجویی بودند‌ که‌ از [[تهور]] نیز بی‌بهره ‌نبودند و صرفاً سود شخصی‌ خود را در این‌ گونه‌ حوادث‌ دنبال‌ می‌کردند و برای‌ نیل‌ به‌ آن‌ نیز از هیچ‌ عملی‌ روی‌گردان‌ نبودند. مردمی که امام‌ علی{{ع}} از دست آنان می‌نالید و [[امام‌ حسن]]{{ع}} از [[شرّ]] آنان [[گوشه‌گیری]] را [[اختیار]] کرد.  


پس از آنکه امام‌ حسین{{ع}} وارد کربلا شد، عمر بن سعد، [[فرمانده لشکر]] [[کوفه]] قصد جلوگیری از [[جنگ]] و [[خونریزی]] داشت. گفته شده چون [[امام]] به [[عمر بن سعد]] پیشنهاد کرد تا به [[مدینه]] باز گردد. عمر بن سعد نیز که به دنبال راه حل مسالمت‌آمیزی بود تا جنگ رُخ ندهد و کار به [[صلح]] بیانجامد، با امام در این باره توافق کرد و در نامه‌ای به عبیدالله‌ بن زیاد از عباراتی استفاده کرد تا او را آرام سازد و حتی نوشت که پیشنهادات [[حسین بن علی]] موجب [[رضایت]] تو و [[مصلحت]] این [[امت]] است. پیشنهاد امام‌ به‌ قدری‌ خیرخواهانه‌ و از روی‌ حُسن‌ نیت‌ بود که‌ در روح‌ سرکش‌ حاکم‌ دیکتاتور نرمشی ‌ایجاد کرد و او را نیز تحت‌ تأثیر قرار داد و با همه عنادی‌ که‌ داشت‌ در اول‌ امر، رأی‌ موافق‌ داد و گفت‌: این‌ [[نامه]] ‌مردی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ [[امیر]] خود خیرخواه‌ و نسبت‌ به‌ خویشاوندان‌ خود مهربان‌ است‌ و شایسته‌ است‌ مطابق‌ با مضمون‌ آن‌ [[رفتار]] شود. اما شمر که‌ حضور داشت‌ برخاست‌ و گفت‌: آیا ‌ پیشنهاد حسین‌ را می‌پذیری با اینکه‌ او در حوزه‌ فرمانروایی‌ تو وارد شده‌ است‌؟ به‌ [[خدا]] [[سوگند]] اگر تسلیم‌ تو نشود و از سرزمین‌ تو برود، مسلماً تواناتر و عزیزتر خواهد شد و در مقابل‌، تو ضعیف‌تر و بیچاره‌تر خواهی‌ گردید. هرگز صلاح‌ نیست‌ این‌ پیشنهاد را بپذیری‌.
پس از آنکه امام‌ حسین{{ع}} وارد کربلا شد، عمر بن سعد، [[فرمانده لشکر]] [[کوفه]] قصد جلوگیری از [[جنگ]] و [[خونریزی]] داشت. گفته شده چون [[امام]] به [[عمر بن سعد]] پیشنهاد کرد تا به [[مدینه]] باز گردد. عمر بن سعد نیز که به دنبال راه حل مسالمت‌آمیزی بود تا جنگ رُخ ندهد و کار به [[صلح]] بیانجامد، با امام در این باره توافق کرد و در نامه‌ای به عبیدالله‌ بن زیاد از عباراتی استفاده کرد تا او را آرام سازد و حتی نوشت که پیشنهادات [[حسین بن علی]] موجب [[رضایت]] تو و [[مصلحت]] این [[امت]] است. پیشنهاد امام‌ به‌ قدری‌ خیرخواهانه‌ و از روی‌ حُسن‌ نیت‌ بود که‌ در روح‌ سرکش‌ حاکم‌ دیکتاتور نرمشی ‌ایجاد کرد و او را نیز تحت‌ تأثیر قرار داد و با همه عنادی‌ که‌ داشت‌ در اول‌ امر، رأی‌ موافق‌ داد و گفت‌: این‌ [[نامه]] ‌مردی‌ است‌ که‌ نسبت‌ به‌ [[امیر]] خود خیرخواه‌ و نسبت‌ به‌ خویشاوندان‌ خود مهربان‌ است‌ و شایسته‌ است‌ مطابق‌ با مضمون‌ آن‌ [[رفتار]] شود. اما شمر که‌ حضور داشت‌ برخاست‌ و گفت‌: آیا ‌ پیشنهاد حسین‌ را می‌پذیری با اینکه‌ او در حوزه‌ فرمانروایی‌ تو وارد شده‌ است‌؟ به‌ [[خدا]] [[سوگند]] اگر تسلیم‌ تو نشود و از سرزمین‌ تو برود، مسلماً تواناتر و عزیزتر خواهد شد و در مقابل‌، تو ضعیف‌تر و بیچاره‌تر خواهی‌ گردید. هرگز صلاح‌ نیست‌ این‌ پیشنهاد را بپذیری‌.
خط ۴۸: خط ۴۸:


==[[امان‌نامه]] شمر==
==[[امان‌نامه]] شمر==
شمر برای [[حفظ]] سنت‌های قبیله‌ای و پیوندهای [[جاهلی]]، از آنجا که با [[ام البنین]] [[مادر]] [[عباس بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} و برادران‌ او ([[عفر بن علی ابن ابی‌طالب]]، [[عبدالله بن علی بن ابی طالب]] و [[عثمان بن علی بن ابی طالب]]) هم [[قبیله]] بود‌ (قبیله‌ بنی‌کلاب‌ که شمر و [[عبدالله بن‌ ابی ‏محل‌]] که‌ نزد عمر بن‌ سعد بودند، از این‌ قبیله‌ بودند)، از عبیدالله بن‌ زیاد امان‌ نامه‌ای‌ برای‌ پسران‌ امّ‌البنین‌ گرفتند<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۴۴۰.</ref> و عصر روز‌ نهم‌ محرم‌، به‌ سوی ‌خیمه‌گاه‌ [[امام حسین]]{{ع}} آمد و بانگ‌ زد: فرزندان‌ [[خواهر]] من‌ کجایند؟ کسی‌ به‌ [[شمر]] پاسخ‌ نداد.
شمر برای [[حفظ]] سنت‌های قبیله‌ای و پیوندهای [[جاهلی]]، از آنجا که با [[ام البنین]] [[مادر]] [[عباس بن علی بن ابی‌طالب]]{{ع}} و برادران‌ او ([[جعفر بن علی ابن ابی‌طالب]]، [[عبدالله بن علی بن ابی طالب]] و [[عثمان بن علی بن ابی طالب]]) هم [[قبیله]] بود‌ (قبیله‌ بنی‌کلاب‌ که شمر و [[عبدالله بن‌ ابی ‏محل‌]] که‌ نزد عمر بن‌ سعد بودند، از این‌ قبیله‌ بودند)، از عبیدالله بن‌ زیاد امان‌ نامه‌ای‌ برای‌ پسران‌ امّ‌البنین‌ گرفتند<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمد بن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۶؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۴۴۰.</ref> و عصر روز‌ نهم‌ محرم‌، به‌ سوی ‌خیمه‌گاه‌ [[امام حسین]]{{ع}} آمد و بانگ‌ زد: فرزندان‌ [[خواهر]] من‌ کجایند؟ کسی‌ به‌ [[شمر]] پاسخ‌ نداد.


[[امام]] فرمود:  «گرچه‌ انسان‌ تبه‌کاری‌ است‌، اما پاسخش‌ گویید!»<ref>{{متن حدیث| أَجِيبُوهُ وَ إِنْ كَانَ فَاسِقاً}}</ref>
[[امام]] فرمود:  «گرچه‌ انسان‌ تبه‌کاری‌ است‌، اما پاسخش‌ گویید!»<ref>{{متن حدیث| أَجِيبُوهُ وَ إِنْ كَانَ فَاسِقاً}}</ref>
خط ۶۵: خط ۶۵:
افرادی‌ از [[لشکر]] عمر بن‌ سعد در اطراف ‌خیام‌ امام جولان‌ کرده‌، ولی‌ با خندق‌ و آتش‌ افروخته‌ رو به‌ رو شدند و چون‌ دیدند به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌شود تعرضی‌ به‌ خیمه‌ها کرد، بازگشتند، اما‌ [[شمر]] با امام گستاخانه سخن گفت که‌: ای‌ حسین‌! در همین‌ جهان‌ و پیش‌ از [[روز رستاخیز]]، به‌ سوی‌ آتش‌ شتاب‌ گرفته‌ای‌؟ امام‌ فرمود: ای‌ پسر زن‌ بز چران‌! تو به‌ آتش‌ دوزخ‌ سزاوارتری.<ref>ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۶.</ref> [[مسلم بن عوسجه]] عرض‌ کرد: [[شمر]] در موقعیت‌ مناسبی‌ قرار گرفته‌ است‌. اجازه‌ بدهید به‌ خاطر این‌ توهین‌ او را هدف‌ تیر قرار دهم‌. او از جمله‌ تبه‌کارترین‌ افراد این‌ گروه‌ است‌ امام‌ فرمود: «تیر میانداز که‌ من‌ از اینکه‌ شروع‌ کننده‌ جنگ‌ باشم‌، اکراه‌ دارم‌»<ref>{{متن حدیث| لاَ تَرْمِهِ فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ}}؛ ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۶. </ref> .
افرادی‌ از [[لشکر]] عمر بن‌ سعد در اطراف ‌خیام‌ امام جولان‌ کرده‌، ولی‌ با خندق‌ و آتش‌ افروخته‌ رو به‌ رو شدند و چون‌ دیدند به‌ هیچ‌ روی‌ نمی‌شود تعرضی‌ به‌ خیمه‌ها کرد، بازگشتند، اما‌ [[شمر]] با امام گستاخانه سخن گفت که‌: ای‌ حسین‌! در همین‌ جهان‌ و پیش‌ از [[روز رستاخیز]]، به‌ سوی‌ آتش‌ شتاب‌ گرفته‌ای‌؟ امام‌ فرمود: ای‌ پسر زن‌ بز چران‌! تو به‌ آتش‌ دوزخ‌ سزاوارتری.<ref>ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۷؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۶.</ref> [[مسلم بن عوسجه]] عرض‌ کرد: [[شمر]] در موقعیت‌ مناسبی‌ قرار گرفته‌ است‌. اجازه‌ بدهید به‌ خاطر این‌ توهین‌ او را هدف‌ تیر قرار دهم‌. او از جمله‌ تبه‌کارترین‌ افراد این‌ گروه‌ است‌ امام‌ فرمود: «تیر میانداز که‌ من‌ از اینکه‌ شروع‌ کننده‌ جنگ‌ باشم‌، اکراه‌ دارم‌»<ref>{{متن حدیث| لاَ تَرْمِهِ فَإِنِّي أَكْرَهُ أَنْ أَبْدَأَهُمْ}}؛ ر.ک: وقعه الطف، ابومخنف لوط بن یحیی، چاپ محمد هادی یوسفی غروی.، ص۲۰۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۷؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۲؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۶. </ref> .


پس از آنکه امام‌ حسین{{ع}} در روز عاشورا برای [[بیداری]] [[سپاه کوفه]] از [[خواب غفلت]]، خطبه‌ای در سابقه درخشان خاندانش و بیاناتی از [[پیامبر]]{{صل}} در مورد [[دوستی اهل بیت]]{{ع}} آغاز نمود، [[شمر]] که بیش از همه [[اشتیاق]] افروختن شعله‌های [[جنگ]] را داشت و بر کشتن امام‌ حسین{{ع}} [[حریص]] بود و در هر فرصتی که پیش می‌آمد با ناسزاهای خویش [[یاران امام]] را به [[خشم]] می‌آورد، در این [[زمان]] چون از تأثیر سخنان [[امام]] در برخی از عناصر سپاه کوفه بیمناک شد، قدم پیش گذاشت و کلام امام را قطع کرد و سخنانی جسارت‌آمیز بر زبان آورد که: «خدا را بر [[باطل]] پرستنده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی؟» [[شمر]] که نه از شناخت [[دین]] [[خدا]] بهره‌ای داشت و نه از گوهر [[دانایی]] [[نصیبی]]، مانند هم‌طرازان خویش در [[تاریخ]] که در [[جهل مرکب]] خویش، [[دینداران]] [[راستین]] را بی‌دین می‌شمارند، خویشتن را [[عارف]] [[دین]] و امام‌ حسین{{ع}} را مردی با کم [[معرفتی]] نسبت به [[آیین الهی]] می‌شمرد. این سخن عمق [[اندیشه]] و [[قلب]] [[صحابی]] [[رسول‌الله]] [[حبیب‌ بن مظاهر]] را به درد آورد و پاسخ صریح او را در پی داشت و گفت: «ای‌ شمر، به‌ خدا قسم‌ من‌ تو را می‌بینم‌ که‌ خدا را از هفتاد طریق‌ غیر مستقیم‌ با شک‌ و تردید عبادت‌ می‌کنی‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو راست‌ گفته‌ای‌ و نمی‌فهمی‌ امام‌ چه‌ می‌گوید؛ زیرا بر قلب‌ تو [[مُهر]] خورده‌ و حق‌ را به‌ آن‌ راهی‌ نیست»<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۴-۴۲۵؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۹۶-۹۷؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۳۵۸.</ref>
پس از آنکه امام‌ حسین{{ع}} در روز عاشورا برای [[بیداری]] [[سپاه کوفه]] از [[خواب غفلت]]، خطبه‌ای در سابقه درخشان خاندانش و بیاناتی از [[پیامبر]]{{صل}} در مورد [[دوستی اهل بیت]]{{ع}} آغاز نمود، [[شمر]] که بیش از همه [[اشتیاق]] افروختن شعله‌های [[جنگ]] را داشت و بر کشتن امام‌ حسین{{ع}} [[حریص]] بود و در هر فرصتی که پیش می‌آمد با ناسزاهای خویش [[یاران امام]] را به [[خشم]] می‌آورد، در این [[زمان]] چون از تأثیر سخنان [[امام]] در برخی از عناصر سپاه کوفه بیمناک شد، قدم پیش گذاشت و کلام امام را قطع کرد و سخنانی جسارت‌آمیز بر زبان آورد که: «خدا را بر [[باطل]] پرستنده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی؟» [[شمر]] که نه از شناخت [[دین]] [[خدا]] بهره‌ای داشت و نه از گوهر [[دانایی]] [[نصیبی]]، مانند هم‌طرازان خویش در [[تاریخ]] که در [[جهل مرکب]] خویش، [[دینداران]] [[راستین]] را بی‌دین می‌شمارند، خویشتن را [[عارف]] [[دین]] و امام‌ حسین{{ع}} را مردی با کم [[معرفتی]] نسبت به [[آیین الهی]] می‌شمرد. این سخن عمق [[اندیشه]] و [[قلب]] [[صحابی]] [[رسول‌الله]] [[حبیب بن مظاهر]] را به درد آورد و پاسخ صریح او را در پی داشت و گفت: «ای‌ شمر، به‌ خدا قسم‌ من‌ تو را می‌بینم‌ که‌ خدا را از هفتاد طریق‌ غیر مستقیم‌ با شک‌ و تردید عبادت‌ می‌کنی‌ و گواهی‌ می‌دهم‌ که‌ تو راست‌ گفته‌ای‌ و نمی‌فهمی‌ امام‌ چه‌ می‌گوید؛ زیرا بر قلب‌ تو [[مُهر]] خورده‌ و حق‌ را به‌ آن‌ راهی‌ نیست»<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۴-۴۲۵؛ الارشاد فی معرفة حججالله علیالعباد، شیخ مفید، محمدبن محمدبن نعمان، بیروت: ۱۴۱۴ قمری.، ج۲، ص۹۸؛ الفتوح، ابن اعثم کوفی، احمد، حیدر آباد دکن: ۱۳۹۵ قمری/ ۱۹۷۵ میلادی.، ج۵، ص۹۶-۹۷؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۳۵۸.</ref>


یک‌بار دیگر و پیش از شروع [[جنگ]]، زمانی که [[زهیر بن قین|زُهَیر بن قَین]] از [[یاران]] [[امام‌ حسین]]{{ع}} به [[پند]] و [[اندرز]] [[کوفیان]] پرداخت و خطبه‌ای حاکی از [[نصیحت]] ایراد کرد و ایشان را به [[زمین]] گذاشتن [[شمشیر]] پند داد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۶۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۸-۴۸۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۶. </ref> [[شمر]] تیری‌ به‌ سوی‌ او پرتاب‌ کرد و گفت‌: چند لحظه‌ دیگر تو و پیشوایت‌ به‌ دست‌ خدای‌ توانا کشته‌ خواهید شد. [[زهیر]] گفت‌: آیا مرا از مرگ‌ می‌ترسانی‌؟ به‌ [[خدا]] [[سوگند]]، مرگ‌ با او را بیشتر دوست‌ دارم‌ تا زندگی‌ همیشگی‌ با شما را<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۲۴۵؛لواعج الاشجان، امین، سید محسن، ترجمه ناصر پاکپرور، تهران: واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، ۱۳۶۶ شمسی.، ص۲۶۴-۲۶۵؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی.، ج۷، ص۱۸۲-۱۸۴. </ref>. زهیر سپس او را پسر کسی دانست که بر پاشنه‌های خود ادرار می‌کند و او را حیوان و چارپایی دانست که از کتاب خداوند بیش از دو [[آیه]] نمی‌داند و به [[خواری]] و [[ذلت]] در [[قیامت]] [[بشارت]] داد.<ref> ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۸-۴۸۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۶. </ref>  
یک‌بار دیگر و پیش از شروع [[جنگ]]، زمانی که [[زهیر بن قین|زُهَیر بن قَین]] از [[یاران]] [[امام حسین]]{{ع}} به [[پند]] و [[اندرز]] [[کوفیان]] پرداخت و خطبه‌ای حاکی از [[نصیحت]] ایراد کرد و ایشان را به [[زمین]] گذاشتن [[شمشیر]] پند داد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۶۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۸-۴۸۹؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۴۴-۲۴۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۶. </ref> [[شمر]] تیری‌ به‌ سوی‌ او پرتاب‌ کرد و گفت‌: چند لحظه‌ دیگر تو و پیشوایت‌ به‌ دست‌ خدای‌ توانا کشته‌ خواهید شد. [[زهیر]] گفت‌: آیا مرا از مرگ‌ می‌ترسانی‌؟ به‌ [[خدا]] [[سوگند]]، مرگ‌ با او را بیشتر دوست‌ دارم‌ تا زندگی‌ همیشگی‌ با شما را<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۲۴۵؛لواعج الاشجان، امین، سید محسن، ترجمه ناصر پاکپرور، تهران: واحد تحقیقات اسلامی بنیاد بعثت، ۱۳۶۶ شمسی.، ص۲۶۴-۲۶۵؛ نهایه الارب فی فنون الادب، نویری، شهاب الدین احمد، ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی، تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۵ شمسی.، ج۷، ص۱۸۲-۱۸۴. </ref>. زهیر سپس او را پسر کسی دانست که بر پاشنه‌های خود ادرار می‌کند و او را حیوان و چارپایی دانست که از کتاب خداوند بیش از دو [[آیه]] نمی‌داند و به [[خواری]] و [[ذلت]] در [[قیامت]] [[بشارت]] داد.<ref> ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۸۸-۴۸۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۶. </ref>  


پس از شهادت [[عبدالله بن عمیر کلبی]]، همسرش [[ام‌وهب|اُمّ‌وهب‌]] بر سر بالینش نشست و چهره‌ او را که‌ خاک‌ و‌ خون‌ پوشانده‌ بود، با دست‌ پاک‌ می‌کرد و می‌گفت‌: عبدالله! بهشت‌ بر تو گوارا باد. از خدایی که [[بهشت]] را بر تو ارزانی داشت، می‌خواهم مرا نیز در آنجا مصاحب تو گرداند. چون [[مشاهده]] [[شجاعت]]، [[دلیری]] و [[عشق]] ام‌وهب به امام‌ حسین{{ع}} و راه همسرش ممکن بود برخی از [[سپاه]] [[کوفیان]] را دگرگون کند، [[شمر]] بی‌درنگ به‌ یکی‌ از غلامانش‌ به‌ نام‌ [[رستم غلام شمر بن ذی الجوشن|رستم‌]] [[دستور]] داد تا با نیزه‌ای او را به‌ شهادت‌ رساند و او در کنار شوهرش‌ برخاک‌ افتاد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۹۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۳۰؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۶۵،۱۳، ۶۸-۶۹، ۲۰۲؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره:۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۸۱-۱۸۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۲، ص۱۶. </ref>
پس از شهادت [[عبدالله بن عمیر کلبی]]، همسرش [[ام‌وهب|اُمّ‌وهب‌]] بر سر بالینش نشست و چهره‌ او را که‌ خاک‌ و‌ خون‌ پوشانده‌ بود، با دست‌ پاک‌ می‌کرد و می‌گفت‌: عبدالله! بهشت‌ بر تو گوارا باد. از خدایی که [[بهشت]] را بر تو ارزانی داشت، می‌خواهم مرا نیز در آنجا مصاحب تو گرداند. چون [[مشاهده]] [[شجاعت]]، [[دلیری]] و [[عشق]] ام‌وهب به امام‌ حسین{{ع}} و راه همسرش ممکن بود برخی از [[سپاه]] [[کوفیان]] را دگرگون کند، [[شمر]] بی‌درنگ به‌ یکی‌ از غلامانش‌ به‌ نام‌ [[رستم غلام شمر بن ذی الجوشن|رستم‌]] [[دستور]] داد تا با نیزه‌ای او را به‌ شهادت‌ رساند و او در کنار شوهرش‌ برخاک‌ افتاد.<ref>ر.ک: انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۲، ص۴۹۳؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۳۰؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۶۵،۱۳، ۶۸-۶۹، ۲۰۲؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره:۱۹۳۲ میلادی.، ج۸، ص۱۸۱-۱۸۲؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۲، ص۱۶. </ref>
۱۱۵٬۲۱۴

ویرایش