بحث:پیامبر خاتم: تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
==نام، [[کنیه]] و [[القاب پیامبر خاتم]]==
*نام [[مبارک]] [[پیامبر خاتم]] [[محمد]]{{صل}} است<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>.
== تبار و [[خاندان پیامبر خاتم]]==
=== [[پدر پیامبر خاتم]]===
*نام [[پدر پیامبر خاتم]] [[حضرت]] [[محمد]]{{صل}} [[فرزند]] [[عبدالله بن عبدالمطلب]] است<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>. [[عبدالله بن عبدالمطلب|عبدالله]] قبل از [[تولد پیامبر]] در [[مدینه]] و در بازگشت از [[سفر تجاری|سفری تجاری]] درگذشت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹.</ref>.
=== [[مادر پیامبر خاتم]]===
*نام [[مادر پیامبر خاتم]] [[حضرت]] [[محمد]]{{صل}} [[آمنه بنت وهب]] است. [[پدر]] و [[مادر]] ارجمندش، هر دو از شریف‌ترین خاندان‌های [[قریش]] و از [[نسل]] [[عبد مناف|عبد مناف‌اند]]<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص۱۷۵.</ref>. [[آمنه]]، شش سال بعد از [[تولد]] فرزندش [[محمد]]{{صل}} در منطقه‌ای به نام "[[ابواء]]"<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.</ref> از [[دنیا]] رفت.
=== [[برادران]] و [[خواهران پیامبر خاتم]]===
=== [[همسران]] و [[کنیزان پیامبر خاتم]]===
=== [[فرزندان]] و [[همسران فرزندان پیامبر خاتم]]===
== [[سرگذشت تاریخی پیامبر خاتم]]==
=== [[پیامبر خاتم]] از [[ولادت پیامبر خاتم|ولادت]] تا [[بعثت پیامبر خاتم|بعثت]]===
{{اصلی|ولادت پیامبر خاتم}}
* [[نبی مکرم اسلام]]، [[حضرت محمد]]{{صل}} بنابر قول [[شیعیان]] در هفدهم [[ربیع الاول]]<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۰.</ref> و بنا به [[روایت]] [[اهل سنت]] در دوازدهم [[ربیع الاول]] [[عام الفیل]]<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.</ref> در [[مکه]] [[چشم]] به [[جهان]] گشود. [[آمنه]]، ایشان را برای شیرخوارگی به زنی بادیه‌نشین به نام [[حلیمه سعدیه]] سپرد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.</ref>. مدت اقامت [[پیامبر]] در [[بادیه]]، طبق قول مشهور، پنج سال بوده است<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۱.</ref>. [[پیامبر]] زمانی که از [[بادیه]] برگشت و به [[دلیل]] فوت ادرش، تحت [[سرپرستی]] پدربزرگش "[[عبدالمطلب]]" قرار گرفت. دو سال بعد، [[عبدالمطلب]] هم از [[دنیا]] رفت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.</ref> و عمویش [[ابوطالب]] که به شدت او را [[دوست]] می‌داشت، سرپرستی‌اش را به سفارش جدش به عهده گرفت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۱-۱۲.</ref>.
* [[پیامبر]]{{صل}} با [[شبانی]] برای [[ابوطالب]] و [[خویشاوندان]] و سپس گله‌های مکیان<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۴، ص۳۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایة، ج۶ ص۲۸۶.</ref> به [[یاری]] [[ابوطالب]] شتافت. نخستین سفر [[حضرت]] به [[شام]]، همراه [[ابوطالب]] و [[ملاقات]] او با "بحیرای [[راهب]]" بنا بر قول مشهور در [[دوازده]] سالگی ایشان بوده است<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.</ref>. آن [[حضرت]] در حالی که ۱۱ یا ۱۲ ساله بود در [[جنگ‌های فجار]] شرکت داشت<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۲؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۸۶.</ref>. [[پیمان]] "[[حلف الفضول]]" در منزل "### [[313]]### بن جدعان" میان [[پیامبر]]{{صل}} و برخی از [[جوانان]] [[قریش]] برای [[دفاع]] از [[ستمدیدگان]] بی‌پناه در [[مکه]]، در این دوران، منعقد شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲.</ref>.
* [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} در [[نهج البلاغه]] به بیان شرایط [[دوران جاهلیت]] پرداخته و ویژگی‌های آن دوران را بیان کرده است؛ ویژگی‌هایی چون: بدترین [[دین]]، بدترین [[مردم]]، نبود پیوند [[خویشاوندی]] و [[قطع رحم]]، [[بت‌پرستی]]، [[گناه]]، دوری از [[تعالیم]] [[الهی]]، دوری از [[انبیای الهی]]، گرفتاری در [[فتنه‌ها]]، [[فساد]] و [[تباهی]]، رواج [[نیرنگ]] و [[فریب]]، وجود نشانه‌های [[تباهی]] و از میان رفتن نشانه‌های [[هدایت]]...<ref>نهج البلاغه، خطبه‌های ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱.</ref> [[حضرت محمد]]{{صل}} در چنین شرایطی و در حالی که پدرش از [[دنیا]] رفته بود به [[دنیا]] آمد، [[عبدالمطلب]] [[سرپرستی]] او را بر عهده گرفت. در پنج سالگی [[مادر]] خویش را نیز از دست داد. [[عبدالمطلب]] او را بسیار گرامی می‌داشت و چون هنگام رحلتش رسید، [[ابوطالب]] را به سرپرستی‌اش گمارد که [[فرزند]] ارشدش بود<ref>بحارالانوار، ج ۱۵، ص۴۰۶.</ref>. [[ابوطالب]] و [[عبدالله]] از یک [[مادر]] بودند. او از شخصیت‌های بانفوذ [[مکه]] بود و به بازرگانی اشتغال داشت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۵؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>.
*وقتی [[حضرت محمد]]{{صل}} به سن [[جوانی]] رسید، پیشۀ [[خانوادگی]] خویش را برگزید و به بازرگانی روی آورد. چیزی نگذشت که در [[پاکدامنی]] و [[امانت‌داری]] و درستکاری شهرۀ [[قریش]] شد؛ چونان که [[مردم]] او را "[[محمد امین]]" می‌‌خواندند. در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد که زنی پاکدامن و ثروتمند بود. خدیجۀ همه [[دارایی]] خویش را در [[اختیار]] [[محمد]]{{صل}} گذاشت و از اینجا بود که آن [[حضرت]] توانست [[مستمندان]] [[مکه]] را [[یاری]] دهد و از [[رنج]] و [[فقر]] و [[تنگدستی]] آنان بکاهد<ref>[[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.</ref>.
* [[پیش از بعثت]] هیچ‌گاه بر بتی [[سجده]] نکرد و گرد [[گناه]] و [[زشتی]] نگشت. از آغاز [[زندگی]] در [[تأیید الهی]] بود و بنابر [[روایت]]، [[خداوند]] بزرگ‌ترین فرشتۀ خود را [[مأمور]] کرده بود او را به [[محاسن اخلاق]] بیاراید<ref>نهج البلاغه‌، خ ۲۳۴.</ref>. پس از آنکه با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد، دیگر در پی بازرگانی نرفت و دوران [[خلوت]] و عبادتِ در [[انزوا]] را آغاز کرد. به [[غار حراء]] می‌رفت و به [[عبادت]] و [[تفکر]] و [[تدبر]] می‌پرداخت. [[ماه رمضان]]، [[مکه]] را به کلی ترک می‌کرد و گوشۀ [[خلوت]] می‌گزید و به [[تفکر]] و [[عبادت]] و [[تهجد]] روی می‌آورد<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶.</ref>.
====[[ازدواج پیامبر خاتم]]====
{{اصلی|ازدواج پیامبر خاتم}}
* [[حضرت]] با [[سرمایه]] "[[خدیجه]]" دختر "[[خویلد]]" همراه مردانی از [[قریش]] برای [[تجارت]] به [[شام]] رفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.</ref>. در همین زمان بود که با راهبی دیگر به نام "[[مسطور]]" [[ملاقات]] کرد<ref>ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.</ref>. آشنایی [[خدیجه]] با [[پیامبر]]{{صل}} نظر او را به خود جلب کرد و داوطلب [[ازدواج]] با ایشان شد. [[رسول خدا]]{{صل}} در بیست و پنج سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد که زنی بیوه بود<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.</ref>.
*با بروز [[قحطی]] در [[مکه]] و [[فقر]] [[ابوطالب]]، [[رسول‌الله]]{{صل}} از عموی ثروتمندش "[[عباس]]" خواست تا با هم [[سرپرستی]] دو تن از [[فرزندان ابوطالب]] را بپذیرند؛ از این رو [[علی]]{{ع}} به [[خانه]] [[رسول خدا]]{{صل}} و [[جعفر]] نزد [[عباس]] رفت<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۱۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۲.</ref>.
* [[پیامبر اکرم]]{{صل}} ۳۵ ساله بود که [[قریش]] به [[تجدید]] بنای [[کعبه]] پرداخت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۸۴.</ref>. در این زمان، دیوارهای [[کعبه]] بر اثر سیل شکسته شده بود. هنگام [[نصب حجرالاسود]]، نزدیک بود میان سران [[قبایل]]، [[جنگی]] خونین در گیرد؛ از این رو [[داوری]] را به نخستین وارد شونده به [[مسجدالحرام]] واگذار کردند. [[پیامبر]]{{صل}} با ورود به جمع آنان، پیشنهاد کرد جامه‌ای پهن کنند و [[حجرالاسود]] را درون آن بگذارند و [[رئیس]] هر قبیله‌ای گوشه‌ای را بلند کند. در آخر، [[پیامبر]]{{صل}} [[حجر الأسود]] را بر جای نخست نهاد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۱۹۷.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۳.</ref>.
=== [[پیامبر خاتم]] از [[بعثت پیامبر خاتم|بعثت]] تا [[هجرت پیامبر خاتم|هجرت]]===
{{اصلی|بعثت پیامبر خاتم}}
*سرانجام در ۲۷ [[رجب]] (۱۳ سال پیش از [[هجرت]]/ ۶۱۰ م.) [[جبرئیل]]{{ع}} بر او ظاهر شد و نخستین [[آیات قرآن]] را به ایشان [[ابلاغ]] کرد و بدین‌سان، [[رسالت]] [[حضرت محمد]]{{صل}} آغاز گشت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ [[محمد تقی سبحانی|سبحانی، محمد تقی]] و [[رضا برنجکار|برنجکار، رضا]]، [[معارف و عقاید ۱ (کتاب)|معارف و عقاید]]، ص۲۱۱ - ۲۲۰</ref>. [[نبوّت]] [[پیامبر خاتم]] اگرچه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همۀ [[پیامبران الهی]] است ولی در [[حقیقت]] پیش از همه آنها بوده است و نسبت به [[پیامبران پیشین]] [[برتری]] دارد<ref>ر.ک. بیابانی اسکویی، محمد،؟؟</ref>. 
* [[پیامبری پیامبران]]، از سه راه قابل [[اثبات]] است: یکی از راه آشنایی با [[منش]] ایشان و استفاده از قرائن [[اطمینان]] بخش. دوم از راه [[پیشگویی]] [[پیامبران پیشین]]. و سوم راه ارائۀ [[معجزه]]؛ در مورد [[پیامبر اسلام]] ({{صل}}) هر سه راه، وجود داشت<ref>ر.ک. مصباح یزدی، محمد تقی؟؟</ref>.
* [[دعوت]] [[رسول اکرم]]{{صل}} دعوتی فراگیر و [[جهان‌شمول]] است که تمام آفاق و ادوار را در برمی‌گیرد<ref>{{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ}}«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و {{متن قرآن|تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا}}«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} در این زمینه می‌فرماید: «[[خداوند]]، [[پیامبر اسلام]]، [[حضرت محمد]]{{صل}} را هشدار دهندۀ جهانیان [[مبعوث]] فرمود تا [[آیین]] تمام [[پیامبران]] را دربرگیرد»<ref>{{متن حدیث|فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِين‏}}؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۳.</ref> از سوی دیگر، بنابر [[نص]] [[قرآن کریم]]، [[پیامبر اسلام]] آخرین [[رسول الهی]] است<ref>{{متن قرآن|مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا}}«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین  پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.</ref>. خود [[رسول اکرم]]{{صل}} نیز بر [[خاتمیت]] خویش تأکید داشته‌اند.
==== [[دعوت پنهانی پیامبر خاتم]]====
{{اصلی|دعوت پنهانی پیامبر خاتم}}
* [[رسول اکرم]]{{صل}} معمولاً سالی یک ماه به [[غار حراء]] می‌رفت و مشغول [[عبادت]] می‌شد<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۲۱.</ref>. او در این مدت، مستمندانی را که نزد او می‌رفتند طعام می‌داد<ref>ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۱۴۷.</ref>. پس از آن، هفت بار، [[کعبه]] را [[طواف]] می‌کرد و به منزل باز می‌گشت. آن [[حضرت]] در [[چهل سالگی]] به [[رسالت]] [[مبعوث]] شد<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴؛ [[محمد بن جریر طبری]]، [[تاریخ]] الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، [[تاریخ]] مدینة [[دمشق]]، ج۳، ص۷۳؛ [[احمد]] بن [[یحیی]] بلاذری، [[انساب الاشراف]]، ج۱، ص۱۱۵.</ref> و با دریافت نخستین آیه‌های [[سوره]] "علق" از [[غار]] به سوی منزل روان شد. علمای [[امامیه]]، "[[بعثت]]" آن بزرگوار را در ۲۷ [[رجب]] می‌دانند<ref>مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۹، ص۳۰۲؛ جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم{{صل}}، ج۲، ص۲۴۴؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۹.</ref>. [[اهل سنت]]، عموماً [[ماه رمضان]] را زمان آغاز [[بعثت]] می‌دانند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۹.</ref>. [[سیره‌نویسان]]، نخستین گروندگان به [[اسلام]] را [[حضرت خدیجه]]{{س}} از [[زنان]] و [[علی]]{{ع}} از مردان دانسته‌اند<ref>شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. [[دعوت به اسلام]] تا سه سال، پنهانی و پس از آن، [[آشکار]] شد و [[رسول خدا]]{{صل}} با [[نزول]] [[آیه]] ۲۱۴ [[سوره شعراء]] [[مأمور]] شد تا نخست، خویشاوندانش را به [[اسلام]] فرا خواند<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} [[دعوت]] خویش را در میان خویشاوندانش سه بار تکرار کرد و جز [[علی]]{{ع}} کسی [[حمایت]] خویش را از آن [[حضرت]] اعلام نکرد. [[رسول اکرم]]{{صل}} به حاضران گفت: "بدانید که [[علی]]، [[برادر]]، [[وصی]] و [[جانشین]] من است. سخنش را بشنوید و از او [[اطاعت]] کنید”<ref> شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۳-۱۴.</ref>.
*با علنی شدن [[دعوت به اسلام]] و گسترش آن در [[مکه]]، [[مشرکان]]، نزد [[عموی پیامبر]]، [[ابوطالب]] رفتند و ابتدا با [[تطمیع]] و سپس با [[تهدید]] کوشیدند [[مانع]] [[دعوت پیامبر]]{{صل}} شوند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.</ref>.
* [[ابوطالب]] که بر [[جان]] [[خاتم انبیا]]{{صل}} می‌ترسید [[تهدید]] [[مشرکان]] را با [[حضرت]] در میان نهاد. [[پیامبر]]{{صل}} با [[قاطعیت]] چنین پاسخ داد: "عمو [[جان]]! اگر [[قریش]]، [[خورشید]] را در دست راستم و ماه را در دست چپم قرار دهند تا از [[دعوت]] خویش بازمانم، هرگز چنین نخواهم کرد"<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>.
* [[ابوطالب]] که [[پیامبر]]{{صل}} را در [[دعوت]] خویش [[مصر]] دید، گفت: "هرگونه می‌خواهی عمل کن. به [[خدا]] [[سوگند]]! هیچ‌گاه دست از یاری‌ات برنخواهم داشت”<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.</ref>. [[مشرکان]] بهتر دیدند با [[نرمش]] و [[گفتگو]]، [[ابوطالب]] را با خود همراه سازند؛ از این رو به او پیشنهاد کردند که "[[عمارة بن ولید بن مغیرة]]" را که [[جوان]]، [[زیبا]] و [[شجاع]] بود به [[فرزندی]] گیرد و در مقابل، [[رسول خدا]]{{صل}} را برای کشتن به آنها بسپارد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.</ref>؛ اما [[ابوطالب]] با رد پیشنهاد آنان همچنان از [[حضرت]] [[دفاع]] کرد<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۴.</ref>.
*برخلاف [[تهدید]]، [[تطمیع]]، [[استهزاء]]: {{متن قرآن|إِنَّا كَفَيْنَاكَ الْمُسْتَهْزِئِينَ}}<ref> «ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسنده‌ایم» سوره حجر، آیه ۹۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۰.</ref>، [[تهمت]] [[جنون]]: {{متن قرآن|وَإِنْ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُونٌ}}<ref> «و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را می‌شنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و می‌گویند بی‌گمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.</ref>، [[اساطیرالاولین]] [[خواندن قرآن]]: {{متن قرآن|وَإِذَا تُتْلَى عَلَيْهِمْ آيَاتُنَا قَالُوا قَدْ سَمِعْنَا لَوْ نَشَاءُ لَقُلْنَا مِثْلَ هَذَا إِنْ هَذَا إِلَّا أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ}}<ref> «و چون آیات ما بر آنان خوانده می‌شد می‌گفتند: شنیدیم و اگر می‌خواستیم مانند آن می‌گفتیم؛ این (آیات) جز افسانه‌های پیشینیان نیست» سوره انفال، آیه ۳۱.</ref>؛ {{متن قرآن|إِذَا تُتْلَى عَلَيْهِ آيَاتُنَا قَالَ أَسَاطِيرُ الْأَوَّلِينَ}}<ref>«چون آیات ما را بر او بخوانند می‌گوید: افسانه‌های پیشینیان است» سوره قلم، آیه ۱۵.</ref> و [[اتهام]] [[جادوگری]]: {{متن قرآن|وَلَا تَجْعَلُوا مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ إِنِّي لَكُمْ مِنْهُ نَذِيرٌ مُبِينٌ كَذَلِكَ مَا أَتَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا قَالُوا سَاحِرٌ أَوْ مَجْنُونٌ}}<ref> «و با خداوند، خدایی دیگر منهید که من از سوی او برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم بدین‌گونه برای کسانی که پیش از آنان بودند، هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه گفتند: او جادوگر یا دیوانه است» سوره ذاریات، آیه ۵۱-۵۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۳.</ref> [[نقل]] [[داستان‌های اسطوره‌ای]] برای مقابله با [[قرآن]]<ref>عبدالرحمن سهیلی، روض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۳، ص۲۸۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۳۵۸.</ref>، از سوی [[مشرکان]]، روز به روز بر [[نفوذ]] و گستردگی [[دین اسلام]] افزوده می‌شد؛ از این رو [[مشرکان]] برای مقابله با آن به [[شکنجه]] و [[آزار]] نومسلمانانی روی آوردند که از [[حمایت]] قبیله‌ای برخوردار نبودند<ref>ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵.</ref>.
====[[هجرت به حبشه]] به [[دستور پیامبر]]{{صل}}====
{{اصلی|هجرت به حبشه}}
*با افزایش معارضه [[قریش]] با [[حضرت]]، [[مسلمانان]] در [[اندیشه]] ایجاد پایگاهی [[جدید]]، خارج از [[مکه]] افتادند. به همین [[دلیل]] به [[دستور]] [[پیغمبر]]{{صل}} ۱۱ مرد و ۴ [[زن]] [[مسلمان]]، روانه [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. این [[کشور]]، [[پادشاهی]] [[عادل]] و [[مسیحی]] داشت. تلاش [[قریش]] برای باز گرداندن آنها بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.</ref>. این عده پس از دو ماه بر اثر شایعه [[مشرکان]] مبنی بر [[اسلام آوردن]] [[اهل مکه]] بازگشتند و پس از [[آگاهی]] از [[دروغ]] بودن آن، همراه [[مهاجران]] مرحله دوم [[هجرت]]، که تعداد آنان ۸۳ مرد و ۱۸ [[زن]] بود، عازم [[حبشه]] شدند<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.</ref>. اشراف [[مکه]] که متوجه خطر ایجاد پایگاهی در خارج از [[مکه]] شدند، [[عبدالله بن ابی‌ربیعه]] و [[عمرو بن عاص]] را همراه هدایایی برای بازگرداندن آنان به [[مکه]]، به [[حبشه]] فرستادند؛ اما این تلاش، بی‌ثمر بود<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۵.</ref>.
====[[محاصره]] [[شعب ابی‌طالب]]====
{{اصلی|شعب ابی‌طالب}}
*ناکامی [[قریش]] در بازگرداندن [[مهاجران]]، آنان را به اتخاذ "[[محاصره اقتصادی]] و [[اجتماعی]]" درباره [[بنی‌هاشم]] کشاند. بر اساس این [[پیمان]]، کسی [[حق]] [[ازدواج]] و یا خرید و فروش با [[فرزندان هاشم]] و [[عبدالمطلب]] را نداشت. متعاقب این [[پیمان]]، [[پیامبر]]{{صل}} و [[بنی‌هاشم]] در [[سال هفتم بعثت]] به مدت ۳ سال در [[شعب ابی‌طالب]] ماندند<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.</ref>. [[خبر غیبی]] [[پیامبر]]{{صل}}، مبنی بر خورده شدن [[عهدنامه]] به [[وسیله]] موریانه و عواملی دیگر، سبب [[آزادی]] آنها و بازگشتشان به [[مکه]] شد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶.</ref>.
* [[وفات]] [[خدیجه]]{{س}} در شصت و پنج سالگی در [[رمضان]] [[سال]] دهم رخ داد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.</ref>. یک ماه بعد، [[ابوطالب]] در ماه [[شوال]] درگذشت<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.</ref>؛ از این رو [[سال دهم بعثت]] به [[عام‌الحزن]] [[شهرت]] یافت<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.</ref>.
*پیامیر{{صل}} برای [[تبلیغ]] [[رسالت]] در خارج از [[مکه]]، همراه [[علی]]{{ع}} یا [[زید بن حارثه]]<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۵.</ref> یا به [[تنهایی]]، رهسپار "[[طائف]]" شد<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴.</ref>.
*پس از ده روز توقف در [[طائف]] با تحریک عده‌ای، [[کودکان]] و سفیهان [[طائف]] با پرتاب سنگ و زخمی کردن [[حضرت]]<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۵.</ref>، او را در حالی روانه [[مکه]] کردند که کسی جز غلامی [[مسیحی]] به نام [[عداس]] به ایشان، [[ایمان]] نیاورد<ref>احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۳۱.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۶.</ref>.
=== [[پیامبر خاتم از هجرت تا رحلت]] (یا [[شهادت]])===
* [[پیامبر]]{{صل}} سه سال به صورت نهانی [[دین اسلام]] را [[تبلیغ]] کرد و آنگاه [[مأموریت]] یافت تا [[دعوت]] خویش را [[آشکار]] کند.<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷.</ref> مدت ۱۳ سال در [[مکه]] [[مردم]] را به [[توحید]] و [[اسلام]] [[دعوت]] کرد. در پی فشارها و آزارهای [[مشرکان]] [[قریش]]، خود و [[یاران]] مسلمانش به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>. پس از آنکه [[پیامبر]]{{صل}} و پیروانش به [[یثرب]] [[هجرت]] کردند، این [[شهر]] نام "[[مدینة النبی]]" به خود گرفت<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷.</ref>. وی ده سال بقیۀ [[عمر]] خود را در [[مدینه]] به عنوان پیشوای [[مردم]] و [[پیامبر]] قدرتمند و [[محبوب]] گذراند. در همین دوران بود که با [[مشرکان]] و [[منافقان]] جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن [[حضرت]]، اغلب [[دفاعی]] و برای [[دفع تجاوز]] و حمله [[مشرکان]] بود. از جمله مشهورترین این [[نبردها]] عبارت است از: [[جنگ بدر]]، [[جنگ اُحد]]، [[جنگ احزاب]]، [[جنگ خیبر]]، [[جنگ مؤته]]، [[فتح مکه]]، [[جنگ حنین]]<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>.
====[[هجرت به مدینه]]====
{{اصلی|اقدامات اولیه پیامبر}}
* [[حضرت]]، روز [[دوشنبه]] ۱۲ [[ربیع‌الاول]] به [[قبا]] رسید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۳.</ref>. [[علی]]{{ع}} سه روز بعد، پس از برگرداندن امانات به [[مردم]]، با دختر [[رسول خدا]]{{صل}} و [[فاطمه]] دختر [[زبیر]] روانه [[مدینه]] شد<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.</ref>. [[پیغمبر]]{{صل}} در [[روز جمعه]] با گروهی از "[[بنی‌النجار]]" و هشتاد خانوار از [[قبیله]] "بنی‌سالم بن عوف" که [[اسلام]] آورده بودند، نخستین "[[نماز جمعه]]" را در [[مدینه]] برپا کرد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.</ref>.
*آن [[حضرت]] پس از چند روز توقف در محله [[قبا]] و با رسیدن [[حضرت علی]]{{ع}} راهی یثرب شد. از اولین اقدامات آن [[حضرت]] پس از ورود به این [[شهر]]، خریداری [[زمین]] مسجدی بود که بعدها به [[مسجد النبی]] معروف شد. آن [[حضرت]]، این [[زمین]] را از دو [[کودک]] [[یتیم]] خرید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۸.</ref>.
==== [[اسلام در مدینه]]====
{{اصلی|اسلام در مدینه}}
*درست در زمانی که کار [[دعوت]] در [[مکه]] و نواحی آن در ظاهر به بن بست رسیده بود گروهی از [[مردم]] یثرب در سال یازدهم [[بعثت]]<ref>تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.</ref> به [[دیدار]] [[پیامبری]] شتافتند که سال‌ها بود وصفش را شنیده بودند.
*محتوای [[آیین اسلام]] و [[قدرت]] [[نفوذ]] [[خاتم رسولان]]{{صل}}، به [[ایمان آوردن]] شش تن از [[خزرجیان]] در "[[عقبه]]" [[منی]] انجامید. در سال دوازدهم [[بعثت]]، از یثرب، [[دوازده تن]] [[مسلمان]] که از "[[اوس]]" و "[[خزرج]]" بودند<ref>ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.</ref>، برای [[دیدار]] مجدد با [[حضرت]] به [[مکه]] رفتند و [[دعوت]] آن بزرگوار را که نویدبخش [[صداقت]]، [[صلح]]، [[آرامش]] و [[پرهیزگاری]] بود با این مفاد پذیرفتند:۱. [[شرک]] نورزند؛ ۲. دزدی و [[زنا]] نکنند؛ ۳. [[فرزندان]] خود را نکشند و در امور خیری که [[پیامبر]]{{صل}} [[دستور]] می‌دهد از او [[اطاعت]] کنند. این [[بیعت]] به "[[بیعه النساء]]" مشهور است<ref>احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.</ref>.
*در سال سیزدهم [[هجرت]]، هنگام [[حج]]، هفتاد و سه مرد و دو [[زن]] در [[عقبه]] گرد آمدند. [[پیامبر]]{{صل}} همراه عمویش [[عباس بن عبدالمطلب]] با [[نمایندگان]] [[مدینه]] بر این [[پیمان]] [[بیعت]] کردند که با [[دشمن]] او [[دشمن]] و با [[دوست]] او [[دوست]] باشند که آن را "بیعه الحرب" نامیدند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.</ref>.
*هنگام بازگشت، [[پیامبر]]{{صل}} ۱۲ [[نقیب]] برای انجام برنامه‌های [[تبلیغی]] برای آنان برگزید<ref>شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.</ref>. با روند رو به [[رشد]] [[نفوذ اسلام]] در "یثرب" از یک سو و افزایش فشار و [[آزار]] [[مشرکان]]، [[خاتم انبیا]]{{صل}} جز [[ناتوانان]]، [[بیماران]] و محبوسان، تمام [[مسلمانان]] مکی و [[انصار]] [[مهاجر]] را از [[مکه]] به یثرب فرستاد<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.</ref><ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۷.</ref>.
* [[قریش]] با اطلاع از ایجاد پایگاه در [[مدینه]]، درصدد [[قتل پیامبر]]{{صل}} برآمدند و برای آنکه [[بنی‌هاشم]] از [[خون‌خواهی]] او درگذرد و به گرفتن [[خون]] بها [[راضی]] شوند، [[تصمیم]] گرفتند از هر [[قبیله]]، [[جوانی]] برگزینند تا همگی به یکباره، [[حضرت]] را به [[قتل]] برسانند<ref>محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.</ref>. [[پیامبر]]{{صل}} در [[شب]] عملی کردن [[توطئه]]، [[علی]]{{ع}} را در بستر خود خوابانید<ref>ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.</ref> و خود با [[ابوبکر بن ابی‌قحافه]] در [[غار]] نزدیک [[مکه]] به نام "ثور" توقف و سپس به [[یثرب]] [[مهاجرت]] کرد<ref>[[زینب ابراهیمی|ابراهیمی، زینب]]، [[گاه‌شمار (مقاله)|گاه‌شمار]]، [[فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، ج۱، ص:۱۸.</ref>.
=== [[رحلت یا شهادت پیامبر خاتم]]===
{{اصلی|رحلت یا شهادت پیامبر خاتم}}
*سرانجام [[پیامبر اسلام]]، پس از [[تعیین]] [[علی]]{{ع}} به عنوان [[جانشین]] خود، در [[غدیر خم]]، در [[۲۸ صفر]] [[سال]] ۱۱ [[هجری]] در [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>. [[امام علی]]{{ع}} آنگاه که آمادۀ تغسیل پیکر [[پاک]] [[پیامبر]] می‌شد، در وداعی سوزناک با آن [[حضرت]] فرمود: «[[پدر]] و مادرم فدای تو ای [[رسول خدا]]! با [[مرگ]] تو رشته‌ای پاره شد که در [[مرگ]] دیگران این‌گونه [[قطع]] نشد. با [[مرگ]] تو رشتۀ [[پیامبری]] و فرود آمدن [[پیام]] و [[اخبار]] آسمانی گسست. [[مصیبت]] تو، دیگر مصیبت‌دیدگان را به [[شکیبایی]] واداشت و همه را در [[مصیبت]] تو یکسان [[عزادار]] کرد. اگر به [[شکیبایی]] [[امر]] نمی‌کردی و از [[بی‌‎تابی]] [[نهی]] نمی‌فرمودی، آنقدر [[اشک]] می‌ریختم تا اشک‌هایم تمام شود و این درد جان‌کاه همیشه در من می‌ماند و اندوهم جاودانه می‌شد که همه اینها در مصیب تو ناچیز است! چه باید کرد که [[زندگی]] را دوباره نمی‌توان بازگرداند و [[مرگ]] را نمی‌شود [[مانع]] شد. [[پدر]] و مادرم فدای تو! ما را در پیشگاه پروردگارت یاد کن و در خاطر خود نگه‌دار!»<ref>{{متن حدیث|بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک}}؛‏ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۳-۶۷۴.</ref> [[مرقد مطهر]] [[پیامبر خاتم]] در [[مدینه]] ـ [[مسجد النبی]] ـ جای دارد و هر ساله [[زیارتگاه]] میلیون‌ها [[مسلمان]] است<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۶-۱۷۷.</ref>. او [[آخرین پیامبر]] و [[دین]] او [[کامل‌ترین]] [[دین]] بود. امروز بیش از ۱/۵ میلیارد نفر در سراسر [[جهان]] [[مسلمان]] و پیرو [[آیین]] اویند<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>.
==آثار [[انحرافات]]==
*روند مذکور آثار شوم و نتایج خسارت باری برای [[جامعه اسلامی]] در پی داشت که به بعضی موارد آن اشاره می‌شود:
===معنویت‌زدایی===
*این نظر که محور [[حکومت]]، [[حفظ]] [[مصالح]] [[عامّه]] [[جامعه اسلامی]] است، با موافقت کتاب و [[سنّت]] در جایی که ممکن است و با تقدیم [[مصلحت]] وقت بر کتاب و [[سنّت]] در جایی که ممکن نیست، [[معنویّت]] را از [[نظام اسلامی]] گرفت و آن را در قالب یک [[نظام]] "[[اجتماعی]] [[مادّی]]" در آورد، به ویژه بعد از آنکه [[مصلحت]] [[حاکم]] و [[خلیفه]] جای [[مصلحت اسلام]] و [[مسلمین]] نشست و معیار تشخیص این [[مصلحت]] نظر شخص [[خلیفه]] بود طوری که اگر نظر او با [[سنّت]] مسلّم [[پیامبر]]{{صل}} نیز منافات داشت، ترجیح با نظر اجتهادی [[خلیفه]] بود؛ آن‌گاه اصول [[نظام اسلامی]] مشوش شد؛ طوری که [[چهار خلیفه]] اوّل هر کدام به شیوه خاصّی روی کار آمدند.
* [[معاویه]] از طریق آنچه شبیه یک کودتای نظامی بود [[حکومت]] را به دست گرفت و بعد از او نیز [[نظام]] [[اسلام]] همانند نظام‌های [[دیکتاتوری]] و به صورت [[سلطنت]] [[استبدادی]] "موروثی" شد. از لحاظ [[سیره]] و عملکرد نیز هر یک به نوعی بودند؛ [[دو خلیفه]] اوّل تقریباً شبیه هم، [[خلیفه]] سوّم و چهارم هر یک به [[سیره]] خاصّ خود و از [[معاویه]] به بعد دقیقاً [[سیره]] امپراطوران و [[شاهدان]] [[مستبد]] [[حاکم]] بود. این امر علاوه بر نتیجه مذکور "[[انحراف]] [[نظام سیاسی]] [[حاکم]]" دو نتیجه دیگر نیز در بر داشت:
#آنکه در [[جامعه]] [[جدید]] تقارت [[طبقات جامعه]] را که [[اسلام]] با آن همه کوشش بنیان‌گذاری کرده بود، از بین رفت و [[اختلاف طبقاتی]] با عمق و وسعت بیشتری بر [[جامعه]] [[حاکم]] شد،
#اینکه [[نظام]] تمام نیروی خود را صرف [[کشورگشایی]] و توسعه [[حکومت]] کرد و بقیه مقاصد عالی [[اسلام]] در زمینه [[تربیت]] و [[تکامل]] [[مردم]] به [[فراموشی]] سپرده شد<ref>معنویت تشیع، علامه طباطبایی.</ref><ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص:۱۲۶-۱۲۷.</ref>.
===ممنوعیت [[نوشتن]] [[حدیث]]===
*با آنکه در زمان [[پیامبر]]{{صل}} [[صحابه]] در [[حفظ]] و [[نوشتن]] [[حدیث]] [[پیامبر]]{{صل}} جدیّت تمام داشتند، امّا پس از [[رحلت]] [[حضرت]] [[کتابت]] [[حدیث]] اکیداً [[ممنوع]] شد و این ممنوعیت تا اواخر [[حکومت]] خلفای [[اموی]] ادامه داشت.
* [[خلیفه]] اوّل بسیاری از روایاتی را که نوشته شده بود جمع‌آوری کرد و سوزاند و [[خلیفه دوم]] [[صحابه]] را از [[نقل حدیث]] بر [[حذر]] می‌داشت. این امر باعث از بین رفتن بسیاری از [[سخنان پیامبر]]{{صل}} شد و نیز زمینه را برای [[جعل حدیث]] در زمان [[معاویه]] آماده ساخت.
* [[معاویه]] [[اعلان]] عمومی داد که هر کس در [[مناقب]] [[سه خلیفه]] اوّل [[حدیثی]] [[نقل]] کند، جایزه خواهد گرفت و هر کس از [[مناقب]] [[علی بن ابی طالب]] خبری ذکر کند، هیچ‌گونه مصونیّت نخواهد داشت و [[مقام خلافت]] از او بیزار است.
*نتیجه این [[سیاست]] آن شد که [[نقل حدیث]] در غیر مورد [[احکام فقهی]]، به ویژه در [[ستایش]] [[خلفا]] سه‌گانه و سایر [[اصحاب]]، توسعه یافت؛ امّا در مورد [[قوانین]] و [[احکام فقهی]] تنزّل کرد.
*تاکنون نام حدود [[دوازده]] هزار نفر از [[صحابه]] در [[تاریخ]] [[ثبت]] شده است که تا حدود یک قرن بعد از [[پیامبر]]{{صل}} [[زندگی]] می‌کردند، در حالی که از تمام اینان و در طول این مدّت تنها پانصد [[حدیث]] [[فقهی]] (از هر بیست و چهار نفر یک [[حدیث]]) [[نقل]] شده است؛ طوری که نه تنها در بسیاری از مسائل [[سنّت]] قطعی [[نبوی]] سندی در دست نیست که حتّی در امور روزمره و [[بدیهی]] از قبیل [[وضو]] و [[نماز]] نیز [[اختلاف]] و ابهام و [[تعارض]] در عمل بین [[مذاهب]] مختلف وجود دارد و هیچ‌کس نمی‌تواند سندی ارائه نماید که [[فصل خصومت]] کند؛ البته باید توجّه نمود پیامدهای زیان‌بار اوضاع [[اجتماعی]] بعد از [[پیامبر]]{{صل}} به موارد مذکور منحصر نیست؛ چنانکه جنایاتی از قبیل [[شهادت امام حسین]]{{ع}} و [[کشتار]] و تعقیب بقیه [[مسلمانان]] [[آزاده]]، [[عقب‌ماندگی]] از قافله [[علم]] و تمدّن بشری، سکولاریزه شدن [[نظام سیاسی اسلام]]، فاصله گرفتن [[جامعه]] از [[اخلاق]] و [[معنویّت]] و... نیز از نتایج این روز بود<ref>[[رضا محمدی|محمدی، رضا]]، [[امام‌شناسی ۵ (کتاب)|امام‌شناسی]]، ص:۱۲۷-۱۲۸.</ref>.
== [[عصر پیامبر خاتم]]==
=== شرایط [[سیاسی]] و [[اجتماعی]]===
=== شرایط [[دینی]] و [[فرهنگی]]===
== [[شمایل]] و [[صفات ظاهری پیامبر خاتم]]==
== [[نبوت]] و [[رسالت پیامبر]] خاتم==
==[[امامت]] و [[ولایت پیامبر خاتم]]==
== [[نصب الهی پیامبر خاتم]] به [[نبوت]] و [[امامت]]==
== صفات [[نبوت]] در [[پیامبر خاتم]]==
== [[صفات امامت در پیامبر خاتم]]==
=== [[علم لدنی پیامبر خاتم]]===
=== [[عصمت پیامبر خاتم]]===
=== [[افضلیت پیامبر خاتم]]===
== [[فضایل]] و [[مناقب پیامبر خاتم]]==
=== [[پیامبر خاتم در قرآن]]===
=== [[پیامبر خاتم در حدیث]]===
==[[معجزه‌ها]] و کرامت‌های [[پیامبر خاتم]]==
== [[دیدگاه‌هایی درباره شخصیت پیامبر خاتم]]==
== [[سیره پیامبر خاتم]]==
=== [[سیره عبادی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره عرفانی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره اخلاقی پیامبر خاتم]]===
{{اصلی|سیره اخلاقی پیامبر خاتم}}
* [[حضرت محمد]]{{صل}} آخرین و گرامی‌ترین فرستادۀ [[خداوند]] است و دارای سجایا و ویژگی‌های منحصر به فردی است که او را از همۀ آفریدگان و [[پیامبران الهی]] ممتاز و [[برتر]] می‌گرداند. [[خداوند سبحان]] در [[قرآن کریم]] او را [[بهترین]] [[اسوه]] و [[الگو]] برای [[مسلمانان]] خوانده است<ref>{{متن قرآن|لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ}}«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای  نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.</ref>. [[حضرت امیر]]{{ع}} ضمن احادیثی، [[برتری]] [[پیامبر خاتم]] را بر هر یک از [[پیامبران پیشین]] توضیح می‌دهد و [[پیامبر]] را با ویژگی‌هایی بدین‌سان معرفی می‌کند: آشکارکننده و برپادارنده [[حق]]، [[امین]] [[وحی]]، دارای [[برترین]] [[مقام]] و خاستگاه و [[جایگاه]]، [[کرامت]] و [[جایگاه]] رفیع [[پیامبر]] در تمام مراحل زندگی‌اش، [[گواه]] روز [[جزا]]، پیشوای [[پرهیزکاران]]، دارای [[برترین]] تبار و [[خاندان]]، دارای [[مقام کرامت]]، دارای بیانی روشنگر و سکوتی پر از [[حکمت]]<ref>نهج البلاغه، خطبه‌های ۷۱، ۹۳، ۹۵، ۱۰۴ و ۱۰۷.</ref>.<ref>ر.ک. [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص ۶۷۱-۶۷۲.</ref>
*به طور کلی، آنچه [[پیامبر اسلام]]{{صل}} را در رسالتش [[توفیق]] داد، [[خُلق و خوی نیک]] و [[مهربانی]] و [[بردباری]] و [[مردمداری|مردمداری‌اش]] بود<ref>ر.ک. [[فرهنگ شیعه (کتاب)|فرهنگ شیعه]]، ص ۱۷۷.</ref>. [[اخلاقی]] والا، [[رفتاری]] [[انسانی]] و بزرگوارانه داشت. صفاتی همچون: [[خوش اخلاقی]]، [[تواضع]]، [[عفو]]، [[ایثار]]، [[مردم دوستی]]، [[حلم]]، [[عدالت]]، [[کمک به محرومان]]، [[یتیم‌نوازی]]، [[شجاعت]] و... از خصلت‌های برجستۀ او بود. در میان [[یاران]] خویش، محبوبیتی فراوان داشت و درگذشت او، عظیم‌ترین ضایعه بشری برای [[مسلمانان]] بود<ref>ر.ک. [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ‌نامه دینی (کتاب)|فرهنگ‌نامه دینی]]، ص۲۰۱.</ref>.
=== [[سیره علمی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره تبلیغی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره تربیتی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره خانوادگی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره اجتماعی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره سیاسی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره اقتصادی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره قضایی پیامبر خاتم]]===
=== [[سیره نظامی و جنگی پیامبر خاتم]]===
== [[نقش‌های ویژه پیامبر خاتم]]==
== [[یاران]] و [[شاگردان]] [[پیامبر خاتم]]==
== [[مخالفت]] و [[دشمنی با پیامبر خاتم]]==
== [[مظلومیت پیامبر خاتم]]==
=== [[اذیت]] و [[آزار پیامبر خاتم]]===
== [[وصیت پیامبر خاتم]]==
==پانویس==
{{پانویس}}
==مقدمه==
==مقدمه==
*[[پیامبر بزرگوار اسلام]] و آخرین فرستاده [[خداوند]] برای [[هدایت]] [[بشر]]، که [[آیین اسلام]] را آورد و [[معجزه]] پایدار او "[[قرآن]]" بود. پدرش [[عبدالله]] و مادرش [[آمنه]] بود. در ۱۷ [[ربیع الاول]] سالِ عامل الفیل در [[مکه]] به [[دنیا]] آمد. در ۲۵ سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد و در [[چهل سالگی]] به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد. مدت ۱۳ سال در [[مکه]] [[مردم]] را به [[توحید]] و [[اسلام]] [[دعوت]] کرد. در پی فشارها و آزارهای [[مشرکان]] [[قریش]]، خود و [[یاران]] مسلمانش به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند. وی ده سال بقیه [[عمر]] خود را در [[مدینه]] به عنوان پیشوای [[مردم]] و [[پیامبر]] قدرتمند و [[محبوب]]، گذراند. در همین دوران بود که با [[مشرکان]] و [[منافقان]] جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن [[حضرت]]، اغلب دفاعی و برای [[دفع تجاوز]] و حمله [[مشرکان]] بود. از جمله مشهورترین این [[نبردها]] عبارت است از: [[جنگ بدر]]، [[جنگ احد|جنگ اُحد]]، [[جنگ احزاب]]، [[جنگ خیبر]]، [[جنگ]] موته، [[فتح مکه]]، [[جنگ حنین]]. [[پیامبر اسلام]]، پس از [[تعیین جانشین]] خود، [[علی]]{{ع}} در [[غدیر خم]]، در [[۲۸ صفر]] سال ۱۱ هجری در [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت.
*[[پیامبر بزرگوار اسلام]] و آخرین فرستاده [[خداوند]] برای [[هدایت]] [[بشر]]، که [[آیین اسلام]] را آورد و [[معجزه]] پایدار او "[[قرآن]]" بود. پدرش [[عبدالله]] و مادرش [[آمنه]] بود. در ۱۷ [[ربیع الاول]] سالِ عامل الفیل در [[مکه]] به [[دنیا]] آمد. در ۲۵ سالگی با [[خدیجه]] [[ازدواج]] کرد و در [[چهل سالگی]] به [[پیامبری]] [[مبعوث]] شد. مدت ۱۳ سال در [[مکه]] [[مردم]] را به [[توحید]] و [[اسلام]] [[دعوت]] کرد. در پی فشارها و آزارهای [[مشرکان]] [[قریش]]، خود و [[یاران]] مسلمانش به [[مدینه]] [[هجرت]] کردند. وی ده سال بقیه [[عمر]] خود را در [[مدینه]] به عنوان پیشوای [[مردم]] و [[پیامبر]] قدرتمند و [[محبوب]]، گذراند. در همین دوران بود که با [[مشرکان]] و [[منافقان]] جنگ‌های متعددی کرد. جنگ‌های آن [[حضرت]]، اغلب دفاعی و برای [[دفع تجاوز]] و حمله [[مشرکان]] بود. از جمله مشهورترین این [[نبردها]] عبارت است از: [[جنگ بدر]]، [[جنگ احد|جنگ اُحد]]، [[جنگ احزاب]]، [[جنگ خیبر]]، [[جنگ]] موته، [[فتح مکه]]، [[جنگ حنین]]. [[پیامبر اسلام]]، پس از [[تعیین جانشین]] خود، [[علی]]{{ع}} در [[غدیر خم]]، در [[۲۸ صفر]] سال ۱۱ هجری در [[مدینه]] از [[دنیا]] رفت.

نسخهٔ ‏۱۱ سپتامبر ۲۰۲۱، ساعت ۱۱:۳۱

نام، کنیه و القاب پیامبر خاتم

تبار و خاندان پیامبر خاتم

پدر پیامبر خاتم

مادر پیامبر خاتم

برادران و خواهران پیامبر خاتم

همسران و کنیزان پیامبر خاتم

فرزندان و همسران فرزندان پیامبر خاتم

سرگذشت تاریخی پیامبر خاتم

پیامبر خاتم از ولادت تا بعثت

ازدواج پیامبر خاتم

پیامبر خاتم از بعثت تا هجرت

دعوت پنهانی پیامبر خاتم

هجرت به حبشه به دستور پیامبر(ص)

محاصره شعب ابی‌طالب

پیامبر خاتم از هجرت تا رحلت (یا شهادت)

هجرت به مدینه

اسلام در مدینه

رحلت یا شهادت پیامبر خاتم

آثار انحرافات

  • روند مذکور آثار شوم و نتایج خسارت باری برای جامعه اسلامی در پی داشت که به بعضی موارد آن اشاره می‌شود:

معنویت‌زدایی

  1. آنکه در جامعه جدید تقارت طبقات جامعه را که اسلام با آن همه کوشش بنیان‌گذاری کرده بود، از بین رفت و اختلاف طبقاتی با عمق و وسعت بیشتری بر جامعه حاکم شد،
  2. اینکه نظام تمام نیروی خود را صرف کشورگشایی و توسعه حکومت کرد و بقیه مقاصد عالی اسلام در زمینه تربیت و تکامل مردم به فراموشی سپرده شد[۱۰۴][۱۰۵].

ممنوعیت نوشتن حدیث

عصر پیامبر خاتم

شرایط سیاسی و اجتماعی

شرایط دینی و فرهنگی

شمایل و صفات ظاهری پیامبر خاتم

نبوت و رسالت پیامبر خاتم

امامت و ولایت پیامبر خاتم

نصب الهی پیامبر خاتم به نبوت و امامت

صفات نبوت در پیامبر خاتم

صفات امامت در پیامبر خاتم

علم لدنی پیامبر خاتم

عصمت پیامبر خاتم

افضلیت پیامبر خاتم

فضایل و مناقب پیامبر خاتم

پیامبر خاتم در قرآن

پیامبر خاتم در حدیث

معجزه‌ها و کرامت‌های پیامبر خاتم

دیدگاه‌هایی درباره شخصیت پیامبر خاتم

سیره پیامبر خاتم

سیره عبادی پیامبر خاتم

سیره عرفانی پیامبر خاتم

سیره اخلاقی پیامبر خاتم

سیره علمی پیامبر خاتم

سیره تبلیغی پیامبر خاتم

سیره تربیتی پیامبر خاتم

سیره خانوادگی پیامبر خاتم

سیره اجتماعی پیامبر خاتم

سیره سیاسی پیامبر خاتم

سیره اقتصادی پیامبر خاتم

سیره قضایی پیامبر خاتم

سیره نظامی و جنگی پیامبر خاتم

نقش‌های ویژه پیامبر خاتم

یاران و شاگردان پیامبر خاتم

مخالفت و دشمنی با پیامبر خاتم

مظلومیت پیامبر خاتم

اذیت و آزار پیامبر خاتم

وصیت پیامبر خاتم

پانویس

  1. ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  2. ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  3. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۷۹.
  4. ر.ک. فرهنگ شیعه، ص۱۷۵.
  5. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۶۱؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴.
  6. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۴۲؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۰.
  7. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۱۵۶؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۵۸.
  8. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۳؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۸۹؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۱۶۰.
  9. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۰؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۴؛ ابو الفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیه، ج۱، ص۱۳۷.
  10. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۱.
  11. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۶۶.
  12. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۲؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ص۶؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الأشراف، ج۱، ص۵۸.
  13. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۱-۱۲.
  14. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۴، ص۳۸۲؛ ابن کثیر، البدایه و النهایة، ج۶ ص۲۸۶.
  15. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحقدة و المتاع، ج۱، ص۱۴؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۷.
  16. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۲؛ علی بن الحسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۲، ص۲۸۶.
  17. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۲، ص۱۲؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۱۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۳.
  18. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲.
  19. نهج البلاغه، خطبه‌های ۲۶، ۸۸، ۹۴، ۱۰۳ و ۱۸۷.
  20. ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۱.
  21. بحارالانوار، ج ۱۵، ص۴۰۶.
  22. ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۵؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
  23. سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ ـ ۲۲۰.
  24. نهج البلاغه‌، خ ۲۳۴.
  25. ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶.
  26. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۲.
  27. ابن حجر عسقلانی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶ ص۳۹۷؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۸۰؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۰۴.
  28. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۸.
  29. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۱۳؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۵.
  30. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۲.
  31. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۰۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینه دمشق، ج۳، ص۱۸۴.
  32. ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۱۹۷.
  33. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۳.
  34. ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷؛ سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ص۲۱۱ - ۲۲۰
  35. ر.ک. بیابانی اسکویی، محمد،؟؟
  36. ر.ک. مصباح یزدی، محمد تقی؟؟
  37. ﴿وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا كَافَّةً لِلنَّاسِ بَشِيرًا وَنَذِيرًا وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ«و تو را جز مژده‌بخش و بیم‌دهنده برای همه مردم نفرستاده‌ایم اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره سبأ، آیه ۲۸ و ﴿تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَى عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا«بزرگوار است آن (خداوند) که فرقان را بر بنده خویش فرو فرستاد تا جهانیان را بیم‌دهنده باشد» سوره فرقان، آیه ۱.
  38. «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً ص نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِين‏»؛ نهج البلاغه، نامه ۶۲
  39. ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳.
  40. ﴿مَا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِنْ رِجَالِكُمْ وَلَكِنْ رَسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا«محمّد، پدر هیچ یک از مردان شما نیست اما فرستاده خداوند و واپسین پیامبران است و خداوند به هر چیزی داناست» سوره احزاب، آیه ۴۰.
  41. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۵؛ ابن اسحاق، کتاب السیر و المغازی، ص۱۲۱.
  42. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۱۴۷.
  43. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۴؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۲؛ ابن عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۳، ص۷۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۵.
  44. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الأطهار، ج۹، ص۳۰۲؛ جعفر مرتضی العاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم(ص)، ج۲، ص۲۴۴؛ شیخ مفید، مسار الشیعه فی مختصر تواریخ الشریعه، ص۵۹.
  45. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۲۹۴؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۳۹.
  46. شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۲۷۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۴۰.
  47. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۰۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۳.
  48. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۳۲۲.
  49. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۳-۱۴.
  50. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۲۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۵.
  51. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
  52. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۲۶؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶.
  53. ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۲۶۶؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ص۳۸۱.
  54. ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۲۶۶-۲۶۷؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵.
  55. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۴.
  56. «ما تو را در برابر ریشخندکنندگان بسنده‌ایم» سوره حجر، آیه ۹۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۰.
  57. «و به راستی نزدیک است کافران هنگامی که این یادکرد را می‌شنوند با چشمانشان به تو آسیب رسانند و می‌گویند بی‌گمان او دیوانه است» سوره قلم، آیه ۵۱.
  58. «و چون آیات ما بر آنان خوانده می‌شد می‌گفتند: شنیدیم و اگر می‌خواستیم مانند آن می‌گفتیم؛ این (آیات) جز افسانه‌های پیشینیان نیست» سوره انفال، آیه ۳۱.
  59. «چون آیات ما را بر او بخوانند می‌گوید: افسانه‌های پیشینیان است» سوره قلم، آیه ۱۵.
  60. «و با خداوند، خدایی دیگر منهید که من از سوی او برای شما بیم‌دهنده‌ای آشکارم بدین‌گونه برای کسانی که پیش از آنان بودند، هیچ پیامبری نیامد مگر اینکه گفتند: او جادوگر یا دیوانه است» سوره ذاریات، آیه ۵۱-۵۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۳.
  61. عبدالرحمن سهیلی، روض الأنف فی شرح السیرة النبویه، ج۳، ص۲۸۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویة، ج۱، ص۳۵۸.
  62. ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۱۷.
  63. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵.
  64. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۱، ص۱۱۵.
  65. محمد بن جریر طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۳، ص۳۳۵؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۶.
  66. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۳۷؛ شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۱۱۵.
  67. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۳۵؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۳۳۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۳۰۱.
  68. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۵.
  69. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۴؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱؛ ابوالفرج حلبی شافعی، السیرة الحلبیة، ج۱، ص۴۶۲.
  70. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۴۸؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۱.
  71. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶.
  72. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵.
  73. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ج۱، ص۵۳؛ تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، ج۱، ص۴۵.
  74. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۰۵؛ احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵.
  75. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۵.
  76. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۴.
  77. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۷؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۶۵.
  78. احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۶؛ قطب الدین راوندی، قصص الانبیاء، ص۳۳۱.
  79. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۶.
  80. ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
  81. ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  82. ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
  83. ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  84. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۲؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۶۳؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۳.
  85. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۳؛ صالحی، محمد یوسف، سبل الهدی و رشاد فی سیرة خیر العباد، ج۴، ص۲۳۱.
  86. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۹۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۴۹۴.
  87. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۹۴-۴۹۶؛ ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۹۷-۱۹۹.
  88. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۸.
  89. تقی الدین مقریزی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، ج۱، ص۵۰؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۳؛ ابوبکر بیهقی، دلائل النبوة و معرفة احوال صاحب الشریعه، ج۲، ص۴۳۴.
  90. ابن کثیر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۱۶۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹؛ محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۵۰.
  91. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۳۹.
  92. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۸؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۵۴.
  93. شیخ طبرسی، اعلام الوری بأعلام الهدی، ص۱۴۳؛ احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، ج۱، ص۲۴۰.
  94. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۶۹؛ ابن حزم، جوامع السیرة النبویه، ج۱، ص۴۶۸.
  95. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۷.
  96. محمد بن جریر طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ص۳۷۱-۳۷۲؛ ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲.
  97. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۴۸۲؛ شیخ مفید، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۵۱-۵۲.
  98. ابراهیمی، زینب، گاه‌شمار، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ج۱، ص:۱۸.
  99. ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  100. «بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِکَ مَا لَمْ یَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَیْرِکَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ خَصَّصْتَ حَتَّی صِرْتَ مُسَلِّیاً عَمَّنْ سِوَاکَ وَ عَمَّمْتَ حَتَّی صَارَ النَّاسُ فِیکَ سَوَاءً وَ لَوْ لَا أَنَّکَ أَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَیْتَ عَنِ الْجَزَعِ لَأَنْفَدْنَا عَلَیْکَ مَاءَ الشُّئُونِ وَ لَکَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا وَ الْکَمَدُ مُحَالِفاً وَ قَلَّا لَکَ وَ لَکِنَّهُ مَا لَا یُمْلَکُ رَدُّهُ وَ لَا یُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی اذْکُرْنَا عِنْدَ رَبِّکَ وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِک»؛‏ نهج البلاغه، خطبه ۲۳۵.
  101. ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۳-۶۷۴.
  102. ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۶-۱۷۷.
  103. ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  104. معنویت تشیع، علامه طباطبایی.
  105. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۱۲۶-۱۲۷.
  106. محمدی، رضا، امام‌شناسی، ص:۱۲۷-۱۲۸.
  107. ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ«بی‌گمان فرستاده خداوند برای شما نمونه‌ای نیکوست» سوره احزاب، آیه ۲۱.
  108. نهج البلاغه، خطبه‌های ۷۱، ۹۳، ۹۵، ۱۰۴ و ۱۰۷.
  109. ر.ک. دانشنامه نهج البلاغه، ص ۶۷۱-۶۷۲.
  110. ر.ک. فرهنگ شیعه، ص ۱۷۷.
  111. ر.ک. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.


مقدمه

نگاهی به شخصیت پیامبر اسلام(ص)

سرگذشت زندگی پیامبر خاتم

سیره پیامبر خاتم

بعثت پیامبر خاتم

سخنان پیامبر خاتم

پندهای پیامبر خاتم

شرح مدخل اصلی پیامبر خاتم هنوز آماده انتشار نیست.

اين مدخل از چند منظر متفاوت، مورد بررسی و تحقیق قرار خواهد گرفت:

  1. پیامبر خاتم در قرآن؛
  2. پیامبر خاتم در حدیث؛
  3. پیامبر خاتم در کلام اسلامی؛
  4. پیامبر خاتم در حکمت اسلامی؛
  5. پیامبر خاتم در عرفان اسلامی؛


منبع‌شناسی جامع پیامبر خاتم


در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیامبر خاتم (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.

محمد تقی مصباح یزدی

مقدّمه

  • دهها هزار پيامبر الهى در مقاطع مختلف تاريخى و در نقاط گوناگون زمين، مبعوث شدند و نقش ممتاز خود را در هدايت و تربيت انسانها ايفاء كردند و آثار درخشانى در جامعه بشرى بجاى نهادند. و هركدام، گروهى را براساس عقايد صحيح و ارزشهاى والا، تربيت كردند و تأثيرات غيرمستقيمى نيز بر ديگران بخشيدند. و بعضى از ايشان موفق شدند كه جامعه‌اى توحيدى و عادلانه نيز بوجود آورند و رهبرى آنرا بعهده بگيرند.
  • در ميان ايشان، حضرت نوح و حضرت ابراهيم و حضرت موسى و حضرت عيسى (عليهم الصلاة و السلام) از طرف خداى متعال، كتابهايى مشتمل بر احكام و مقررات فردى و اجتماعى و وظايف اخلاقى و قانونى متناسب با شرايط زمان، در دسترس بشر قرار دادند. ولى اين كتابها يا به مرور زمان بكلى محو شد و از ميان رفت، و يا دستخوش تحريفهاى لفظى و معنوى قرار گرفت، و در نتيجه، آيينها و شريعتهاى آسمانى به‌صورت مسخ شده‌اى در آمد. چنانكه تورات موسى (عليه السلام) مورد تحريفهاى فراوانى واقع شد و چيزى به نام انجيل عيسى (عليه السلام) باقى نماند بلكه از دست نويسهاى افرادى كه از پيروان آن حضرت شمرده مى‌شدند مجموعه هايى تهيه شد و به نام كتاب مقدس، قلمداد گرديد.
  • هر شخص بى غرضى كه نظرى بر عهدين (تورات و انجيل فعلى) بيفكند خواهد دانست كه هيچكدام از آنها كتابى كه بر موسى يا عيسى (عليهما السلام) نازل شده نيست. اما تورات، علاوه بر اينكه خداى متعال را (العياذباللّه) به‌صورت انسانى ترسيم مى‌كند كه نسبت به بسيارى از امور، آگاهى ندارد (پانویس: ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب سوم، شماره 8-12) و بارها از كار خودش پشيمان مى‌شود (پانویس: ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب ششم، شماره 6). و با يكى از بندگانش (حضرت يعقوب) كشتى مى‌گيرد و نمى‌تواند بر او غالب شود و سرانجام التماس مى‌كند كه از او دست بردارد تا مردم، خدايشان را در چنين حالى نبينند (پانویس: ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب 32، شماره 24-32). و علاوه بر اينكه نسبتهاى ناروايى به پيامبران الهى مى‌دهد چنانكه (العياذباللّه) نسبت زناى محصنه به حضرت داود (عليه السلام)(پانویس: ر. ك: عهد قديم، كتاب دوم سموئيل، باب 11) و نسبت شرب خمر و زناى با محارم به حضرت لوط (عليه السلام) مى‌دهد (پانویس: ر. ك: تورات، سفر پيدايش، باب 19، شماره 30-38). علاوه بر همه اينها جريان مرگ حضرت موسى (عليه السلام) يعنى آورنده كتاب تورات را نيز شرح مى‌دهد كه چگونه و در كجا از دنيا رفت (پانویس: ر. ك: تورات، سفر تثنيه، باب 34).
  • آيا تنها همين نكته، كافى نيست كه ما بفهميم اين كتاب، از حضرت موسى (عليه السلام) نيست؟!
  • و اما وضع انجيل، از تورات هم رسواتر است زيرا اولا چيزى به نام كتابى كه بر حضرت عيسى (عليه السلام) نازل شده در دست نيست و خود مسيحيان هم چنين ادعايى ندارند كه انجيل فعلى، كتابى است كه خدا بر حضرت عيسى (عليه السلام) نازل كرده است، بلكه محتواى آن، گزارشاتى است منسوب به چند تن از پيروان آن حضرت.
  • و علاوه بر تجويز شرب خمر، ساختن آنرا به‌عنوان معجزه عيسى قلمداد مى‌كند (پانویس: ر. ك: انجيل يوحنّا، باب دوم).
  • در يك جمله، وحيهاى نازل شده بر اين دو پيامبر بزرگوار، تحريف شده و نمى‌تواند نقش خود را در هدايت مردم، ايفاء كند.
  • و اما اينكه چرا و چگونه اين تحريفها و دستبردها انجام گرفته، داستانهاى مفصّلى دارد كه در اينجا مجال بيان آنها نيست (پانویس: ر. ك: اظهار الحق، نوشته رحمة الله هندى، الهدى الى دين المصطفى، از علامه بلاغى، راه سعادت از علامه شعرانى).
  • در ششمين سده بعد از ميلاد مسيح (عليه السلام) در حالى كه سراسر جهان را تيرگيهاى جهل و ظلم، فرا گرفته بود و مشعلهاى هدايت الهى در همه سرزمينها به خاموشى گراييده بود خداى متعال آخرين و برترين پيامبران خود را در تاريكترين و منحط ترين جوامع آنروز، برانگيخت تا مشعل پر فروغ وحى را فرا راه همه انسانها و براى هميشه برافروزد. و كتاب الهى جاويدان و مصون از تحريف و نسخ را در دسترس بشر قرار دهد، و معارف حقيقى و حكمتهاى آسمانى و احكام و قوانين الهى را به مردم بياموزد، و همه انسانها را بسوى سعادت دنيا و آخرت، رهبرى كند (پانویس: ر. ك: سوره جمعه: آيه 2، 3).
  • اميرمؤمنان (عليه السلام) در بخشى از سخنانش در وصف اوضاع و احوال جهان، هنگام ظهور پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) چنين مى‌فرمايد: «خداى متعال، پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) را هنگامى به رسالت برگزيد كه دير زمانى از بعثت انبياء پيشين گذشته بود، مردمان در خوابى عميق و طولانى فرو رفته بودند، شعله هاى فتنه و آشوب در سراسر دنيا برافروخته، و رشته كارها از هم گسيخته بود. آتش جنگ، شعله ور؛ و تاريكى جهل و گناه، فراگير؛ و نيرنگ و تزوير، آشكار بود. برگهاى درخت زندگى بشر به زردى گراييده، اميد باروبرى از آن نبود. آبها فرو رفته؛ مشعلهاى هدايت، سرد و خاموش گشته؛ پرچمهاى ضلالت و گمراهى برافراشته بود. پستى و بدبختى به بشر، هجوم آورده چهره زشت خود را نمايان ساخته بود. اين فساد و تيره روزى، چيزى جز فتنه و آشوب، ببار نمى‌آورد و مردمى كه بيم و هراس و ناامنى برايشان چيره گشته بود پناهگاهى جز شمشير خون آشام نمى‌ديدند (پانویس: ر. ك: نهج البلاغه، خطبه 187).
  • از زمان ظهور پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) مهمترين موضوع براى هر انسان حقيقت جويى (بعد از خداشناسى) تحقيق درباره نبوت و رسالت آن حضرت و حقّانيت دين مقدس اسلام است. و با اثبات اين موضوع كه توأم با اثبات حقّانيت قرآن كريم و اعتبار آن به‌عنوان تنها كتاب آسمانى موجود در دست بشر و محفوظ از تحريف و تغيير خواهد بود راه تضمين شده‌اى براى اثبات ساير عقايد صحيح و تبيين نظام ارزشى و وظايف عملى همه انسانها تا پايان جهان، شناخته مى‌شود و كليد حلّ ساير مسائل جهان بينى و ايدئولوژى به‌دست مى‌آيد.

اثبات رسالت پيامبر اسلام

  • پيامبرى پيامبران، از سه راه قابل اثبات است: يكى از راه آشنايى با منش ايشان و استفاده از قرائن اطمينان بخش. دوم از راه پيشگويى پيامبران پيشين. و سوم راه ارائه معجزه.
  • در مورد پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) هر سه راه، وجود داشت: از سويى مردم مكه، چهل سال زندگى پرافتخار آن حضرت را از نزديك ديده بودند كه كوچكترين نقطه تاريكى در آن، يافت نمى‌شد و آنچنان او را به راستگويى و درست كردارى شناخته بودند كه لقب «امين» به آن حضرت داده بودند. و طبعاً در مورد چنين شخصى احتمال دروغ و ادّعاى كذب، داده نمى‌شد.
  • از سوى ديگر، پيامبران پيشين، بشارت بعثت آن حضرت را داده بودند1. و گروهى از اهل كتاب، انتظار ظهور او را مى‌كشيدند و نشانه هاى روشن و گويايى از وى در دست داشتند2 و حتى به مشركان عرب مى‌گفتند كه از ميان فرزندان حضرت اسماعيل (عليه السلام) (كه قبايلى از عرب را تشكيل مى‌دادند) كسى مبعوث به رسالت خواهد شد كه پيامبران پيشين و اديان توحيدى را تصديق خواهد كرد3. و بعضى از دانشمندان يهود و نصارى، با استناد به همان پيشگوييها، به آن حضرت ايمان آوردند4 هر چند بعضى ديگر در اثر انگيزه هاى نفسانى و شيطانى از پذيرفتن دين اسلام سرباز زدند.
  • قرآن كريم، با اشاره به اين راه مى‌فرمايد: «أَ وَ لَمْ يَكُنْ لَهُمْ آيَةً أَنْ يَعْلَمَهُ عُلَماءُ بَنِي إِسْرائِيلَ»5.
  • شناسايى پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) بوسيله علماء بنى اسرائيل و براساس پيشگوييها و معرّفيهاى پيامبران پيشين، همانگونه كه دليل روشنى بر صحّت رسالت آن

1. ر. ك: سوره صف، آيه 6.

2. ر. ك: سوره اعراف: آيه 157، سوره بقره: آيه 146، سوره انعام: آيه 20.

3. ر. ك: سوره بقره، آيه 89.

4. ر. ك: سوره مائده: آيه 83، سوره احقاف: آيه 10.

5. ر. ك: سوره شعراء، آيه 197.

  • حضرت براى همه اهل كتاب بود حجت قانع كننده اى، هم بر حقّانيت پيامبران بشارت دهنده، و هم بر حقّانيت پيامبر اسلام (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) براى ديگران بشمار مى‌رفت زيرا صدق اين پيشگوييها و انطباق شواهد و علامات معرّفى شده را بر آن حضرت، با چشم خود مى‌ديدند و با عقل خودشان تشخيص مى‌دادند.
  • و عجيب اين است كه در همين تورات و انجيل تحريف شده، با همه تلاش و كوششى كه براى محو كردن اين گونه بشارتها بعمل آمده نكته هايى يافت مى‌شود كه حجت را بر حق جويان، تمام مى‌كند چنانكه بسيارى از علماء يهود و نصارى كه طالب حق و حقيقت بودند با استفاده از همين نكات و بشارات، هدايت شدند و به دين مقدس اسلام، ايمان آوردند1.
  • همچنين از پيامبر اكرم (صلّى اللّه عليه و آله و سلّم) معجزات فراوانى ظاهر گشت كه در كتب تاريخ و حديث، ضبط شده و نقل بسيارى از آنها به حد تواتر رسيده است2. اما عنايت الهى در مورد معرّفى آخرين پيامبر و دين جاودانى او، اقتضاء داشت كه علاوه بر معجزاتى كه حجت را بر حاضرين تمام مى‌كرد و ديگران مى‌بايست از راه نقل، از آنها آگاه شوند معجزاتى جاودانى به او بدهد كه براى هميشه، حجت را بر جهانيان تمام كند، و آن قرآن كريم است.

1. از جمله مى‌توان از ميرزا محمدرضا (از دانشمندان بزرگ، يهود تهران) صاحب كتاب «اقامه الشهود فى ردّ اليهود» و حاج بابا قزوينى يزدى (از علماء يهود يزد) صاحب كتاب «محضر الشهود فى ردّ اليهود» و پروفسور عبدالاحد داود (اسقف سابق مسيحى) صاحب كتاب «محمد در تورات و انجيل» كه اخيراً از انگليسى به فارسى برگردانده شده ياد كرد.

2. ر. ك: بحارالانوار، ج 17، ص 225، تا آخر 18، و ساير مجامع حديث و كتب معتبر تاريخ.

محمد بیابانی اسکوئی

زمان بعثت پيامبر خاتم

  • پيامبر خاتم ۶ زمانى به پيامبرى مبعوث گرديد كه حجّت‌هاى الهى در ميان مردم حضورى آشكار و فعّال نداشتند. مردم در غفلت و بى خبرى به سر مى‌بردند. از تربيت و اخلاق در ميان آن‌ها اثرى نمانده بود. و آثار نبوّت و رسالت از ميان آنان رخت بركنده بود. اميرمؤمنان ۷ مى‌فرمايد : أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ وَ انْبِسَاطٍ مِنَ الْجَهْلِ وَ اعْتِرَاضٍ مِنَ الْفِتْنَةِ وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمـُبْرَم. (او را به هنگام انقطاع رسولان و خواب زدگى طولانى امّت‌ها و فراگيرى نادانى و گسترش فتنه و از هم گسستن تار و پود واقعيّتها فرستاد).
  • فترت؛ يعنى ضعف و سستى و انقطاع رسولان. هجعة؛ يعنى خواب زدگى. و انتقاض مبرم؛ يعنى تحريف حقايق و از هم گسستن تار و پود واقعيتها.
  • پيش از بعثت پيامبر خاتم ۶ مردمان حرمتها را مى‌شكستند، دانشمندان و حكيمان را خوار مى‌شمردند و جهل و ناآگاهى و كوردلى و ظلمت همه جا را فرا گرفته بود : النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ. (مردم مرزها وحريم‌ها را از بين برده بودند و حكيم را خوار مى‌شمردند و در انقطاع فترت زندگى مى‌كردند و بر كفر مى‌مردند).
  • حضرت زهرا ۳ در توصيف زمان بعثت پيامبر گرامى اسلام مى‌فرمايد : شما بر لب پرتگاه آتش بوديد، جرعه هر آشامنده و فرصتى مناسب براى هر آزمند؛ وشعله‌اى براى كسى كه به شتاب دنبال آن باشد. زير پاى ديگران لگد مال مى‌شديد. و آبهاى گنديده مى‌آشاميديد. و برگ درختان مى‌چيديد. خوار مايه و زبون و ناتوان بوديد و از آن بيم داشتيد كه مردم از هر سو به شما هجوم آورند.

جهانى بودن بعثت پيامبر

  • در ميان پيامبران حق، كمتر پيامبرى را مى‌توان يافت كه بعثت او جهانى باشد. اگر چه در روايتى درباره پيامبران اولوالعزم آمده است كه آنان بر شرق و غرب، و جنّ و انس مبعوث شده بودند. ولى اين امر درباره حضرت نوح و عيسى ۸ مورد اختلاف است.
  • اما به تصريح قرآن كريم و به دلالت روايات اهل بيت : رسالت پيامبر خاتم جهانى است. وَما أَرْسَلْناکَ إِلّا كافَّـةً لِلنّاسِ بَشِـيراً وَنَذِيراً. (ما تو را بشارت دهنده و ترساننده نفرستاديم مگر براى همه مردم).
  • از سوره جنّ بر مى‌آيد كه آنان نيز در حيطه هدايت پيامبر گرامى اسلام قرار دارند.
  • امام صادق ۷ در روايتى رسالت پيامبر خاتم ۹ بر همه انسانها و جنّها را بيان كرده است : إنّ اللهَ تَبَارَکَ وَتعالى أعطى مُحَمَّدآ شَرَايِعَ نوُح وَإبْرَاهِيم وَمُوسَى وَعِيسَى… وَأرْسَلَهُ كَافَّةً إلَى الأبْيَضِ وَالأسْوَد وَالْجِنّ وَالإنس. (همانا خداوند متعال محمّد را شرايع نوح و ابراهيم و موسى و عيسى عطا كرد… و او را بر همه سفيد و سياه و جنّ و انس فرستاد).

افضليّت پيامبر خاتم بر پيامبران ديگر

  • نبوّت پيامبر خاتم ۶ اگر چه به ظاهر ـ و از نظر زمان ـ بعد از همه پيامبران الهى است ولى در حقيقت پيش از همه آن‌ها بوده است. امام صادق ۷ در حديثى به اين مسأله اشارت دارد. على بن معمّر مى‌گويد : سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ۷ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى (هذا نَذِيرٌ مِنَ النُّذُرِ الْأُولى) قَالَ يَعْنِي بِهِ مُحَمَّداً ۶ حَيْثُ دَعَاهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ فِي الذَّرِّ الْأَوَّلِ. از امام صادق ۷ از آيه «اين بيم دهنده‌اى از بيم دهندگان پيشين است» سؤال كردم، فرمود: مقصود از او محمّد ۶ است آنگاه كه آن‌ها را به اقرار به خدا در ذرّ اوّل خواند. او نخستين كسى است كه به ربوبيّت پروردگار عالم اقرار كرد. و در جواب قريش كه از ايشان درباره پيشى گرفتنش بر پيامبران ديگر سؤال كرده بودند؛ فرمود : إِنِّي كُنْتُ أَوَّلَ مَنْ أَقَرَّ بِرَبِّي جَلَّ جَلَالُهُ وَ أَوَّلَ مَنْ أَجَابَ حَيْثُ أَخَذَ اللَّهُ مِيثَاقَ النَّبِيِّينَ وَ أَشْهَدَهُمْ عَلى أَنْفُسِهِمْ أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى فَكُنْتُ أَوَّلَ نَبِيٍّ قَالَ بَلَى فَسَبَقْتُهُمْ إِلَى الْإِقْرَارِ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ. (همانا من اوّلين كسى بودم كه به پروردگارم اقرار كردم و اوّلين كسى بودم كه اجابت كردم آنگاه كه از پيامبران پيمان گرفت و آنان را بر نفس خويش شاهد ساخت «آيا من پروردگار شمانيستم گفتند: چرا» پس من نخستين پيامبرى بودم كه «بلى» گفتم. پس در اقرار به خداى تعالى بر آن‌ها پيشى گرفتم).
  • و در جواب شخصى يهودى كه از فضل و برترى او و موسى عليهما السلام سؤال كرده بود؛ فرمود: اگر موسى ۷ مرا درك مى‌كرد و به نبوّت من ايمان نمى‌آورد؛ ايمان و پيامبرى برايش سودى نداشت. يَا يَهُودِيُّ إِنَّ مُوسَى لَوْ أَدْرَكَنِي ثُمَّ لَمْ يُوْمِنْ بِي وَ بِنُبُوَّتِي مَا نَفَعَهُ إِيمَانُهُ شَيْئاً وَ لَا نَفَعَتْهُ النُّبُوَّةُ يَا يَهُودِيُّ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي الْمـَهْدِيُّ إِذَا خَرَجَ نَزَلَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ لِنُصْرَتِهِ وَ قَدَّمَهُ وَ صَلَّى خَلْفَهُ.(اى يهودى همانا اگر موسى مرا درك مى‌كرد و به من ايمان نمى‌آورد و نبوّت مرا قبول نمى‌كرد ايمانش هيچ نفعى به حال او نداشت و نبوّتش نيز نفعى به او نمى‌رساند. اى يهودى مهدى از فرزندان من است آنگاه كه خروج كند عيسى ۷ براى يارى او فرود مى‌آيد و او را پيش مى‌اندازد و پشت سر او نماز مى‌خواند).

امّى بودن پيامبر خاتم

  • قرآن كريم در دو مورد پيامبر گرامى اسلام را «امّى» معرفى كرده است : آلَّذِينَ يَـتَّبِعُونَ آلرَّسُولَ آلنَّـبِيَّ الاُْمِّـىَّ. (آنان كه از رسول نبى امّى پيروى مى‌كنند). فَآمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِيِّ الأُمِّـىِّ. (به خدا و رسولش كه نبىّ امّى است ايمان بياوريد).
  • از آيات به دست مى‌آيد كه واژه «امّى» ـ درباره پيامبر گرامى اسلام ۶ ـ بدين معناست كه آن حضرت پيش از نبوت، سابقه درس خواندن و نوشتن نداشت. وَما كُنْتَ تَتْلُو مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَلا تَخُـطُّهُ بِيَمِـينِکَ إِذاً لاَرْتابَ المُبْطِلُونَ. (و تو پيش از اين كتابى تلاوت نكرده بودى و به دست راست خويش ننوشته بودى كه در اين صورت باطل گرايان شك و ترديد مى‌كردند). در اين آيه دليل درس نخواندن و ننوشتن او بيان شده است. و اگر چنين نبود در نبوّت او شكّ و ترديد پديد مى‌آمد. حال اين سؤال پيش مى‌آيد كه آيا پيامبر اكرم خواندن و نوشتن مى‌دانست يا نه؟ در دو حديث كه از امام جواد و امام باقر ۸ نقل شده؛ بيان شده است كه حضرتش قادر به خواندن و نوشتن بود. و در هر دو حديث به آيه دوم سوره جمعه استناد شده است كه چگونه فردى مى‌خواهد تعليم كتاب و حكمت دهد در حالى كه خودش از خواندن و نوشتن محروم است. در اين دو حديث موضوع «امّى» بودن پيامبر ۶ مطرح شده و معناى آن منسوب بودن ايشان به «امّ القرى» (= مكّه) دانسته شده است. امام جواد ۷ در جواب سؤال از امّى بودن پيامبر و اينكه مردم مى‌گويند او كتابت و نوشتن نمى‌دانست؛ مى‌فرمايد : كَذَبُوا عَلَيْهِمْ لَعْنَةُ اللَّهِ أَنَّى ذَلِکَ وَ اللَّهُ يَقُولُ فِي مُحْكَمِ كِتَابِهِ (هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ) فَكَيْفَ كَانَ يُعَلِّمُهُمْ مَا لَا يُحْسِنُ؟! وَ اللَّهِ لَقَدْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ۶ يَقْرَأُ وَ يَكْتُبُ بِاثْنَيْنِ وَ سَبْعِين.(آنان دروغ گفته‌اند خدا لعنتشان كند چگونه مى‌شود اين امر درست باشد در حالى كه خداى تعالى در آيه محكم مى‌فرمايد: «اوست كسى كه در ميان امّيان رسولى از آن‌ها مبعوث كرد كه آياتش را بر آنان تلاوت مى‌كرد و آن‌ها را تزكيه مى‌نمود و كتاب و حكمت به آن‌ها تعليم مى‌داد» پس چگونه ممكن است تعليم دهد چيزى را كه نمى‌داند؟! سوگند به خدا رسول خدا ۶ به هفتاد و دو حرف مى‌خواند و مى‌نوشت).
  • در برخى روايات آمده است كه حضرت مى‌خواندند، ولى نمى‌نوشتند. امام صادق ۷ مى‌فرمايد : كَانَ مِمَّا مَنَّ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ عَلَى نَبِيِّهِ ۶ أَنَّهُ كَانَ أُمِّيّاً لَا يَكْتُبُ وَ يَقْرَأُ الْكِتَابَ. (از آن چيزهايى كه خداوند متعال بر پياميرش ۶ منّت گذاشت اين بود كه او امّى بود كتاب نمى‌نوشت و مى‌خواند). معناى اين روايت با توجه به روايات سابق روشن است. زيرا معلوم است ننوشتن دلالت بر ناتوانى در آن نيست. و اين امر در رواياتى كه درباره درون مايه‌علم پيامبران الهى است به وضوح ديده مى‌شود.
  • البتّه بايد توجّه داشت كه امّى بودن پيامبر به معناى نداشتن سابقه خواندن و نوشتن با منسوب بودن او به امّ القرى منافاتى ندارد. و مى‌توان گفت هر دو معنا براى پيامبر گرامى اسلام ۶ وجود داشته و ائمه : در جاهاى مختلف و با توجه به خصوصيات مجالس هر يك از آن دو را مورد توجّه قرار داده‌اند.

راههاى شناخت پيامبر خاتم

راه نخست

  • بهترين ابزار و راه شناخت صدق ادّعاى نبوّت پيامبران؛ عقل و خرد انسانى است كه حجّت باطنى خداوند متعال است. اين امر در مورد پيامبر گرامى اسلام هم صادق است.

راه دوم

  • دومين راه شناخت پيامبران تنصيص و بشارتهاى پيامبران پيشين است. اين نيز در مورد پيامبر گرامى اسلام ۶ روشن و واضح است. قرآن كريم در آيات زيادى به بشارتهاى موجود در كتابهاى پيامبران پيشين اشاره كرده مى‌فرمايد: از پيامبر خاتم در تورات و انجيل سخن رفته است : آلَّذِينَ يَـتَّبِعُونَ آلرَّسُولَ آلنَّـبِيَّ الاُْمِّـىَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي آلتَّوْراةِ وَالاِْنْجِـيلِ. (آنان كه رسول نبىّ امّى را پيروى مى‌كنند. او را نزد خود در تورات و انجيل مكتوب مى‌يابند). بلكه در انجيل نام او نيز آمده است : وإذ قَال عِيسى ابنِ مَريَم يَا بَنِي إسْرَائيِل إِنِّي رَسُولُ اللّهِ إِلَيْكُمْ … مُبَشِّرآ برَسول يَأتِي مِنْ بَعدِي إسْمُه أحمَد. (و آنگاه كه عيسى بن مريم گفت: اى بنى اسرائيل همانا من رسول خدا به سوى شما هستم… بشارت دهنده‌ام به رسولى كه بعد از من خواهد آمد و اسمش احمد است).
  • يا ويژگى‌هاى او به گونه‌اى يادشده كه او را همچون فرزندان خويش مى‌شناختند : الَّذِينَ آتَيْناهُمُ آلكِتابَ يَعْرِفُونَهُ كَما يَعْرِفُونَ أَبْناءَهُمْ. (آنان كه كتاب برايشان داديم او را مانند پسرانشان مى‌شناسند). اين نشان مى‌دهد كه نبوّت پيامبر خاتم در تورات و انجيل مطرح بوده و پيشوايان و بزرگان آنان از اين امر آگاه بودند و او را مى‌شناختند. اين امر از اسلام آوردن سلمان هم به خوبى فهميده مى‌شود. زيرا او پيش از آنكه مسلمان شود با راهبان مسيحى آشنا شد؛ و چون پيامبر را ديد مقدارى خرما به عنوان صدقه به حضرت داد، تا ببيند حضرت تناول مى‌كند يا نه. حضرت از آن چيزى نخورد و اصحاب تناول كردند. سلمان مى‌گويد : فَقُلْتُ فِي نَفْسِي هَذِهِ خَصْلَةٌ مِمَّا وَصَفَ لِي صَاحِبِي. (در دل خويش گفتم: اين صفتى است كه صاحبم برايم وصف كرده بود). بعد هم هنگامى كه پيامبر ۶ را در جايى ديگر مشاهده كرد به دنبال مهر نبوّت بود كه حضرت خودشان پيراهن خويش را كنار زدند تا حضرت سلمان آن را به چشم ببيند. و آن گاه جناب سلمان اسلام آورد و يكى از ياران خاصّ پيامبر خاتم گرديد.
  • مرحوم علامه مجلسى در جلد ۱۵ بحارالانوار، صفحه ۱۷۴ ـ ۲۴۸ با عنوان «البشارة بمولده و نبوّته»، مطالبى از بشارات را جمع كرده است.
  • پيامبر خاتم در كتاب تورات با دو ويژگى فرزند اسماعيل و داراى ديانت راستين معرفى شده است.
  • بحث درباره بشارات مفصّل است. در اين زمينه مى‌توانيد به كتابهاى «انيس الاعلام» و «محضر الشهود»، و «بشارات عهدين» و «نقش ائمه در احياى دين» درس ۸ صفحه ۳۱۷ ـ ۳۵۸ و پيوست شماره ۴ آخر كتاب كه عين متون كتب عهد قديم و جديد را آورده است؛ مراجعه كنيد.

راه سوم

  • راه سوم براى شناخت صدق و راستى نبوّت پيامبران آيات و معجزات است. بر اساس روايات متواتر پيامبر خاتم ۶ داراى معجزات فراوانى بود. او نه تنها آيات و معجزات ويژه خود داشت بلكه همه آيات و معجزات پيامبران پيشين را نيز دارا بود.
  • ريشه و منبع معجزات پيامبران علم وهبى الهى است كه خداوند متعال از ميان هفتاد و سه حرف اسم اعظم، هفتاد و دو حرف را به پيامبر گرامى اسلام عطا فرموده؛ در صورتى كه حضرت عيسى ۷ با داشتن دو حرف مرده‌ها را زنده مى‌كرد و آيات و معجزات ديگر از او ظاهر مى‌شد. پس ما در اينجا از اين گونه معجزات بحث نمى‌كنيم و محور بحث را در اين قسمت معجزه مهم پيامبر گرامى اسلام ـ قرآن شريف ـ قرار مى‌دهيم.
  • قرآن كريم در آياتى همه كسانى را كه در نبوّت و رسالت پيامبر خاتم ۶ ترديد دارند؛ فرا مى‌خواند كه سوره‌اى همانند يكى از سوره‌هاى قرآن ـ كه آورنده آن به شهادت تاريخ نه پيش كسى درس خوانده و نه در مجلس علمى شركت كرده ـ؛ بياورند! وَإِنْ كُنتُمْ فِـي رَيْبٍ مِمّا نَزّلنا عَلى عَبْدِنا فَـأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثلِهِ وَآدْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ آللّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِـينَ * فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَلَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا آلنّارَ آلَّتِـي وَقُودُها آلنّاسُ وَالحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْـكافِرِينَ. (اگر در آنچه به بنده خودمان نازل كرديم شك داريد پس سوره‌اى از مثل او بياوريد و گواهانى كه غير خدا قبول داريد بخوانيد اگر راست مى‌گوييد. پس اگر نتوانستيد و به هيچ وجه نخواهيد توانست پروا كنيد از آتشى كه آتش زنه‌اش انسان و سنگ است كه براى كافران مهيّا شده است).
  • در آيه ديگر مى‌گويد اگر جنّ و انس گرد آيند كه مانند قرآن را بياورند توان آن را نخواهند داشت : قُلْ لَئِنِ آجْتَمَعَتِ الإِنْسُ وَالجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هـذا آلقُرآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِـيراً. (بگو اگر جنّ و انس جمع شوند تا اينكه مثل قرآن را بياورند مثل آن را نمى‌توانند بياورند اگرچه بعضى از آن‌ها بعضى ديگر را ياور باشد).
  • چنانكه مى‌بينيم خداوند متعال در اين آيات از مردم مى‌خواهد كه اگر در نبوّت پيامبر ترديد دارند؛ سوره‌اى همانند يكى از سوره‌هاى قرآن بياورند. ويا همه جنّ و انس جمع شوند و كتابى مانند قرآن بياورند. علّت و انگيزه اين تحدّى دراين بخش از آيات نيامده است. پس لازم است براى كشف آن از خود قرآن مدد جوييم و ببينيم قرآن خودش را چگونه معرفى مى‌كند؟ بلكه از اين راه توانستيم به انگيزه تحدّى راه يابيم.
  • بيشترين اهميّتى كه خود قرآن به خويش داده جنبه هدايتگرى و ياد آورى و تأثير آن در دلهاى بندگان الهى و نورانيّت بخشيدن به آن‌ها و… است. قرآن خود را كتابى تازه معرفى مى‌كند كه يكى از آثار آن ايجاد خوف در دلهاى مؤمنان است. اللّه نَزَّلَ أحْسَنَ آلْحَديِث كِتَابَآ مُتَشَابِهَآ تَقَشْعَر مِنهُ جُلُود آلَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ. (خداوند بهترين حديث را كتابى متشابه نازل كرد كه از آن پوستهاى آنان كه از پروردگارشان مى‌ترسند، به لرزه مى‌افتد).
  • در آيات ديگرى نيز كتاب خود را ياد كرده و از آن به عنوان «حديث» تعبير مى‌كند و منكران را به تحدّى فرا مى‌خواند : فَلَيَأتوا بِحَديِثٍ مِثْله إن كَانوا صَادِقِين. (پس حديثى مثل آن بياورند اگر راستگو هستند). اين نشان مى‌دهد كه مبناى اصلى تحدّى قرآن مطالب علمى و دقايق شناختى و معرفتى آن است كه داده‌هاى بشرى از آن بى بهره‌اند؛ نه جنبه بلاغت و فصاحت لفظى آن. هرچند نبايد آن را نيز ناديده گرفت، امّا نه در عرض حقايق و معارف و مطالب علمى نو و بى سابقه آن؛ بلكه در درجه بعد از آن. بدين ترتيب روشن مى‌شود كه آورنده قرآن كسى جز پيامبر الهى نمى‌تواند باشد.

ختم نبوّت و جاودانگى شريعت

  • پيش‌تر گفتيم كه اعطاى نبوّت و رسالت به عدّه‌اى از بندگان از باب فضل و احسان الهى است. و ضرورت و لزومى بر خداوند سبحان ندارد. فرستادن شريعت و احكام و قوانينى كه نظام حيات بشر را تأمين كند، نيز تنها نتيجه لطف و احسان و بنده پرورى اوست.
  • از طرف ديگر بديهى است كه هيچ مخلوقى نيست كه به درجه‌اى از كمال برسد كه بالاتر از آن كمالى نباشد.
  • بنابر اين نه كمالات الهى را نهايتى است، ونه انسان موجودى است كه ظرفيّتى خاصّ و محدود داشته باشد، تا با رسيدن به حدّ خاصّ خود ديگر نتوان كمالى به كمالات او افزود.
  • پس با وجود اين، اگر فرض شود كه آمدن پيامبران و آوردن شرايع براى تكامل بشر است؛ باز هم مشكلى براى آمدن پيامبر ديگرى وجود نخواهد داشت.
  • با توجّه به اين مطلب روشن مى‌شود كه دليل اصلى ختم نبوّت و شريعت جز مشيّت و خواست خداوند متعال امر ديگرى نيست. و اگر خداوند متعال مى‌خواست بعد از پيامبر خاتم و آيين او پيامبرى و آيينى بر بشر بفرستد هيچ اشكال و استبعادى نداشت. ولى از آنجا كه در قرآن و روايات به ختم نبوّت و شريعت تصريح شده پس چاره‌اى جز تسليم و پذيرش آن نيست. در قرآن كريم آمده است : ما كانَ مُحَـمَّدٌ أَبا أَحَدٍ مِنْ رِجالِكُمْ وَلـكِنْ رَسُولَ آللّهِ وَخاتَمَ آلنَّبِيِّينَ. (محمّد پدر هيچ يك از مردان شما نيست ولى رسول خدا و خاتم پيامبران است).
  • «خاتم» به فتحه يا كسره تاء به معناى انتهاى امر است.در لسان العرب مى‌گويد : ختام القوم وخاتِمهم وخاتَمهم آخرهم. رسول خدا ۶ نبوّت و شريعت خود را آخرين نبوّت و شريعت معرّفى مى‌كند : أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي وَ لَا سُنَّةَ بَعْدَ سُنَّتِي. (اى مردم پيامبرى بعد از من نيست و سنّتى بعد از سنّت من وجود ندارد).
  • امام صادق ۷ نيز مى‌فرمايد: خداوند متعال با رسول خدا، پيامبران را، و با كتاب قرآن، كتابهاى آسمانى را به پايان برد : إِنَّ اللَّهَ عَزَّ ذِكْرُهُ خَتَمَ بِنَبِيِّكُمُ النَّبِيِّينَ فَلَا نَبِيَّ بَعْدَهُ أَبَداً وَ خَتَمَ بِكِتَابِكُمُ الْكُتُبَ فَلَا كِتَابَ بَعْدَهُ أَبَدا. (همانا خداوند متعال پيامبران را با پيامبر شما به پايان رساند پس پيامبرى تا ابد بعد از او نخواهد بود.و به كتاب شما كتابها را ختم كرد پس تا ابد كتابى بعد از آن نخواهد بود).
  • امام رضا ۷ هم پيامبر خاتم را آخرين پيامبر و شريعت او را آخرين شريعت و بدون تغيير و تبديل معرفى مى‌كند : إنّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ…خَاتَمُ النَّبِيِّينَ وَ أَفْضَلُ الْعَالَمِينَ لَا نَبِيَّ بَعْدَهُ وَ لَا تَبْدِيلَ لِمِلَّتِهِ وَ لَا تَغْيِيرَ لِشَرِيعَتِهِ. (همانا محمّد بنده خداست و… ختم كننده پيامبران و برترين عالميان است و پيامبرى بعد از او نيست و آيين او را تبديلى نيست و شريعت او را تغييرى نيست).
  • در روايات فراوانى كه ـ با عنوان «حديث منزلت» معروف شده ـ تصريح شده است كه بعد از پيامبر خاتم پيامبرى نيست : أَنْتَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنـَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي. (تو از من به منزله هارون از موسى هستى جز اينكه پيامبرى بعد از من نيست).
  • همچنين در روايات آمده است كه حلال و حرام پيامبر خاتم تا قيامت تغيير نمى‌كند : حَلَالُ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامُهُ حَرَامٌ أَبَداً إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ لَا يَكُونُ غَيْرُهُ وَ لَا يَجِيءُ غَيْرُه. (حلال محمّد تا روز قيامت حلال است و حرامش تا قيامت حرام است. غير او نخواهد بود و غير او نخواهد آمد).
  • پس بديهى است كه اگر كسى بعد از پيامبر خاتم ادّعاى نبوّت و رسالت كند و يا مدّعى حلال شدن حرامى يا حرام شدن حلالى باشد؛ هرگز از او پذيرفته نمى‌شود. البتّه اين روايت به تنهايى دلالت ندارد كه پيامبرى بعد از پيامبر خاتم نخواهد بود، اما آنگاه كه آن را در كنار روايات قبلى قرار مى‌دهيم از آن چنين امرى را مى‌توان استفاده كرد.
  1. محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۲۰۱.
  2. سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۱۱ - ۲۲۰.
  3. حلف الفضول" پیمانی بود که پایه آن بر دفاع از حقوق افتادگان و بیچارگان بود و پایه‌گذاران آن کسانی بودند که اسمشان فضل یا از ریشه فضل بود. یکی از محورهای این پیمان، دفاع از مکه و مردم مکه بود در برابر دشمنان خارجی.
  4. سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۱۱ - ۲۲۰.
  5. سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۱۱ - ۲۲۰.
  6. سبحانی، محمد تقی و برنجکار، رضا، معارف و عقاید، ج۱، ص۲۱۱ - ۲۲۰.