←ابراهیم امام
خط ۱۱: | خط ۱۱: | ||
محمّد بن علی بن عبدالله بن عبّاس، در [[سال ۱۲۵ هجری]] قمری، در حمیمه در گذشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۸۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۷؛ اخبار الدوله، ص۲۳۹؛ اخبار الطوال، ص۳۳۹؛ الکامل، ج۵، ص۲۵۹؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۲۲۹.</ref>. او ۱۰ پسر داشت که در میان فرزندانش [[ابراهیم]]، [[ابوالعبّاس سفاح]] و [[منصور عباسی|منصور]] در کار [[سیاست]] وارد شدند. | محمّد بن علی بن عبدالله بن عبّاس، در [[سال ۱۲۵ هجری]] قمری، در حمیمه در گذشت<ref>انساب الاشراف، ج۳، ص۸۰؛ تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۳۲؛ تاریخ بغداد، ج۱۱، ص۳۷؛ اخبار الدوله، ص۲۳۹؛ اخبار الطوال، ص۳۳۹؛ الکامل، ج۵، ص۲۵۹؛ مجمل التواریخ و القصص، ص۲۲۹.</ref>. او ۱۰ پسر داشت که در میان فرزندانش [[ابراهیم]]، [[ابوالعبّاس سفاح]] و [[منصور عباسی|منصور]] در کار [[سیاست]] وارد شدند. | ||
به [[منصب]] [[خلافت]] رسیدن [[ابوالعباس سفاح]]، آغاز مرحله [[سیاسی]] جدیدی از مراحل [[تاریخ]] [[اسلامی]] به حساب میآید که در آن [[عباسیان]] به [[حکومت]] رسیدند و [[اعمال]] [[سیاست]] کردند. [[نظام حکومتی]] آنان همانگونه که [[امویان]] بنیان گذاشتند و به کار بستند، [[نظام]] [[پادشاهی]] موروثی بود که با بسیاری از مظاهر [[تجمل]] - که کاخهای عباسیان به آن [[افتخار]] میکرد - همراه بود. | |||
اما این نظام، رویکردی جدید در مسیر حرکتی خود به لحاظ رابطه میان گروههای [[جامعه اسلامی]] اتخاذ کرد و این مسأله به علت [[اعتماد]] بسیار او به عناصر اسلامی غیر [[عربی]] بود که در این [[جامعه]] - با وجود اینکه [[عرب]] منصب خلافت و بسیاری از مقامهای [[رهبری]] را به خود اختصاص دادند- به هم آمیختند. | |||
در نتیجه، عصر نخست [[عباسی]] با [[حفظ]] نشان عربی، سرشتی [[ایرانی]] یافت که به آمیختگی سیاسی و [[تمدنی]] منجر شد. نتیجه سیاسی، [[نفوذ]] ایرانیها در ادارات دولتی و نتیجه تمدنی، [[رشد]] [[فرهنگی]] جدیدی با مبنای [[فرهنگ]] ایرانی بود، که چارچوبی کلی و اعتباری عربی داشت. | |||
[[ابوجعفر منصور]] مرد مطلوب آن عصر برای پرکردن مرکز رهبری بود. او به [[حق]] پایهگذار [[حکومت عباسی]] به حساب میآید؛ زیرا بر [[مخالفان]] و آنانی که از داخل و خارج [[خاندان عباسی]] بر او شوریدند، چیره شد و همزمان حد و مرز خود را با خارج حفظ کرد. | |||
عباسیان با وجود اشکالتراشیهایی که به آن دچار شدند، توانستند پایههای نظام جدیدی را که خواسته اوضاع سیاسی و [[اجتماعی]] جاری آن دوره و جایگاه [[حکومت اسلامی]] بود، بنیان نهند؛ زیرا [[اندیشه]] و [[فرهنگ اسلامی]] در برابر تحولات تمدنی خاصی که [[جهان]] اسلامی [[شاهد]] آن بود، بیحرکت نماند، بلکه با آن به [[داد و ستد]] پرداخت و نظامی ساخت که با اصول والای اسلامی همخوانی داشت و از چارچوب کلی - که [[قرآن کریم]] ترسیم کرده و [[سنت]] مشخص نموده بود - بیرون نرفت. و میان [[منافع]] والای اسلامی و منافع [[ملت]] از جهت اوضاع [[دینی]]، [[سیاسی]]، [[دنیایی]] و گرایشهای [[زمان]]، [[وحدت]] ایجاد کرد. آغوش [[تمدنی]] بازکردن به روی [[شرق]]، به طور ویژه و نیز [[غرب]]، از گامهای مهم برای کسب عوامل [[تحول]] بود. | |||
مسأله [[ولایتعهدی]] از گامهایی مهم بود که [[عباسیان]] به منظور [[استحکام]] کار [[خاندان]] خود و اختصاص [[قدرت]] به آن خاندان و استمرار در کارهای [[حکومتی]] برداشتند. این گامها در سایه [[مخالفت]] [[علویان]] به شکل ویژه، یعنی کسانی که از به دست گرفتن قدرت توسط [[آل عباس]] و اختصاص دادن آن به خود ناخشنود بودند، پیموده شد. آنان از [[انقلاب]] [[عباسی]] با آرزوی به دست گرفتن [[حکومت]]، به این اعتبار که [[حق]] [[شرعی]] و قانونی خاندان علی{{ع}} است، [[پشتیبانی]] کردند. مخالفت علویان در تمام دوران اول عباسی فعال بود تا اینکه حکومتهایی مستقل در [[مغرب]] و [[مشرق]] در عصر دوم عباسی ایجاد کردند که گاهی با [[حکومت عباسی]] [[رقابت]] داشت و خطری برای کیان او بود. [[خوارج]] حکومتهایی مستقل در مغرب ایجاد کردند؛ همانگونه که [[عبدالرحمان]] داخل [[اموی]] حکومتی مستقل در [[اندلس]] تأسیس کرد. | |||
[[جهان]] [[اسلامی]] در پایان عصر اول عباسی، با اینکه در آستانه از هم پاشیدگی سیاسی بود، از [[خلافت]] [[معنوی]] [[پاسداری]] میکرد، به استثنای آنچه با [[فاطمیان]] [[شیعی]] پدید آمد که آنان اساساً [[خلافت عباسی]] را به رسمیت نشناختند. | |||
مسأله از هم پاشیدگی به [[ضعف]] [[شخصیت]] [[خلفا]] و گسترش وسعت حکومت و [[دشواری]] پیوند میان اجزای آن باز میگردد، تا جایی که [[مراقبت]] [[واقعی]] خلفا بر [[استانداران]] آنان در مناطق، دشوار شد. علاوه بر آن، عناصر اسلامی [[غیر عرب]] برای جدایی و تلاش برای احیای [[عظمت]] گذشته خود فعال شدند. | |||
پدیده جدایی و [[استقلال]] بر مرکز سیاسی خلافت اثر گذاشت. در آغاز کار مسأله امیرالامرایی ترکان و [[حاکمان]] حکومتهای مستقل با هزینه خلافت پدیدار و حضور [[خلیفه]] بسیار کمرنگ شد و در پایان، همه ویژگیهایش را به عنوان نخستین منبع قدرت در حکومت از دست داد و خلفا به برکناری، [[مصادره]] [[[اموال]]] و گاهی کشته شدن [[مبتلا]] شدند. | |||
[[ضعف]] و [[فروپاشی]] [[خلافت]] در دوران سوم [[عباسی]]، در مقابل پدیدار شدن نیروی [[شیعی]] [[آل بویه]] ادامه یافت؛ اما در اواخر دوران آل بویه، [[خلیفه عباسی]]، [[قائم]]، با استفاده از اوضاع [[سیاسی]] [[نابسامانی]] که [[حکومت]] به آن دچار شده بود، برخی اختیارات خود را مجدداً به دست آورد. | |||
در این [[زمان]] ترکان سلاجقه حکومت خود را در [[شرق]] بر مرده ریگ غزنویان و آل بویه بنیان نهادند و به سوی [[عراق]] رفته، به آنجا وارد شدند؛ بر [[حکومت آل بویه]] چیره گشته، [[جانشین]] آنان در حکومت شدند؛ همه قدرتها را در حکومت به خود اختصاص دادند و اوضاع [[خلفا]] به صورت نداشتن [[قدرت]]، حتی در پایتخت خلافت خویش ادامه یافت؛ اما [[رفتار]] سلاجقه با آنان به اعتبار اینکه [[سنی]] [[مذهب]] بودند، بهتر از رفتار آل بویه بود. آنان بر بقای [[خلافت عباسی]] [[اصرار]] داشتند تا این مسأله، [[پیروزی]] بر رقبای [[شیعه]] مذهب خود و به دست آوردن [[تأیید]] [[جهان]] [[اسلامی]] سنی را آسان کند. | |||
سلجوقیان در اواخر دوران حکومت خویش [[ضعیف]] شدند و رابطه میان [[خلفای عباسی]] و [[سلاطین]] سلجوقی شکلی جدید یافت که با [[طبیعت]] [[روابط]] در دوران [[یکپارچگی]] سلاجقه متفاوت بود. خلفا این [[فرصت]] را [[غنیمت]] شمردند و برای بازگرداندن قدرت سابق [[خلیفه]] از طریق [[رهایی]] از [[نفوذ]] سلجوقیان تلاش کردند؛ از اینرو دو طرف به درگیری شدیدی کشیده شدند که با ورود خوارزمشاهیان و سپس [[مغول]] به صحنه سیاسی پایان پذیرفت. مغولان پیروزیهایی حیرتآور به دست آوردند. آنان بر [[دولت]] خوارزمشاهی چیره شدند؛ در تلاش برای [[سیطره]] بر جهان اسلامی، به سوی عراق [[حمله]] کردند؛ وارد [[بغداد]] شده، خلیفه مستعصم را کشتند و [[حکومت عباسی]] را در سال ۶۵۶ ق./ ۱۲۵۸م. ساقط کردند. | |||
با [[سقوط]] حکومت عباسی، [[عرب]] [[حاکمیت]] مطلقه خویش را از دست دادند و کفه ترازو به نفع عناصر [[غیر عرب]]، به ویژه ممالیک و ترکان [[عثمانی]] سنگین شد. آنان [[پرچم]] [[خلافت اسلامی]] را به دوش کشیدند و به نام [[اسلام]] به سرفرازی درخشانی رسیدند. | |||
[[خلافت]] در [[حکومت]] [[عثمانی]] به شکل موروثی ادامه یافت تا اینکه کمال آتاتورک در سال ۱۹۲۴ میلادی به نقش آن پایان داد و این [[منصب]] همچنان تا امروز خالی مانده است....<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۰۲.</ref> | |||
==[[مستعصم عباسی]]== | ==[[مستعصم عباسی]]== | ||
سرانجام با کشته شدن مستعصم به دست هلاکو خان، در سال ۶۵۶ منقرض گردید و به [[حکومت]] ۵۲۰ ساله سراسر با [[ظلم]] و [[فساد]]، عباسیان پایان داده شد<ref>تاریخ تمدن اسلام، ص۲۳۲.</ref> <ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۴۷.</ref> | سرانجام با کشته شدن مستعصم به دست هلاکو خان، در سال ۶۵۶ منقرض گردید و به [[حکومت]] ۵۲۰ ساله سراسر با [[ظلم]] و [[فساد]]، عباسیان پایان داده شد<ref>تاریخ تمدن اسلام، ص۲۳۲.</ref> <ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۴۷.</ref> |