ریشههای ظلم: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{امامت}} +{{امامت}})) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== جستارهای وابسته == * +== جستارهای وابسته == {{مدخلهای وابسته}} * )) |
||
خط ۲۳: | خط ۲۳: | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخلهای وابسته}} | |||
* [[مظالم]] | * [[مظالم]] | ||
* [[مظالم عباد]] | * [[مظالم عباد]] |
نسخهٔ ۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۰:۴۵
مقدمه
عواملی که انسان را به ظلم وامیدارند گاهی از درون نفس برمی خیزند و گاهی تحت تأثیر وسوسههای شیطان به نفس منتقل میشوند. نیروهای درونی ما در صورتی که از خط اعتدال خارج شده، به افراط یا تفریط روند هر کدام ممکن است زمینههای پیدایش ظلم را سبب شوند؛ بنابراین ریشههای ظلم یا نفسانی است یا شیطانی. عوامل نفسانی هم یا عقلانی است، یا شهوانی یا وابسته به قوه غضبیة. ما در این بخش برخی از این ریشهها را نام میبریم:
ریشههای عقلانی ظلم
هرگونه افراط و تفریط در کار بست قوه عاقله میتواند عامل و منشأی برای ظلم باشد. ما در این گفتار به دو منشأ عقلانی ظلم میپردازیم.
- جهل: یکی از عوامل عقلانی ظلم، جهل و نادانی است. جهل به معنی نا آگاهی، بیشتر محصول کوتاهی، قصور و سستیانسان است. انسان با فطرت الاهی خود خوب و بد را تشخیص میدهد، ولی برای دستیابی به زندگی پاکیزه انسانی باید به شریعت روی آورد و به احکام شریعت عمل کند، پس باید از آموزهها و دیدگاههای شریعت اسلام باخبر باشد و برای کسب این آگاهی تلاش لازم است. در غیر این صورت فطرت الاهی انسان نیز در زیر لایههایی از امیال، تنبلی و کسالت، غفلت و امثال آن توانایی تشخیص را از دست میدهد و انسان تبدیل به کوری میشود که حتی از کوری خود نیز با خبر نیست. کوری که مفهوم چشم را نشناسد، حتی از کوری خود رنج نمیبرد، پس هرگز در صدد کسب موقعیت بهتری نیست. چنین انسانی ممکن است به هر کاری دست بزند و حتی نداند خود آورده است.
- غفلت: دیگر از عوامل ظلم، غفلت است؛ غفلت و بیتوجهی به اینکه انسان آفریدگاری دارد که برای او تکلیفی مقرر کرده و بر کارهایش ناظر است؛ غفلت از اینکه انسان قیامتی دارد که جز با تلاش و کوشش نمیتواند در آنجا خوشبخت و سعادتمند باشد؛ غفلت از اینکه زندگی دنیا سخت ناپایدار است و انسان چون مسافری به سرعت از آن عبور میکند؛ غفلت از اینکه انسان دشمنی سرسخت به نام شیطان دارد که بسیار موذی و خطرناک است و از هر فرصتی برای پورش به جان او بهره میگیرد و هر لحظه ممکن است تمام سرمایههای معنوی انسان را به یغما برد؛ و غفلت از هر چیزی که به نوعی با سعادت و شقاوت انسان رابطه دارد. غفلت در هر بابی میتواند نوعی ظلم و ستم را به بار آورد و انسان را وارد زمره ستمکاران کند. از منظر قرآن کریم، غفلت نه تنها سرچشمه ظلم، بلکه منشأ بسیاری از گرفتاریهای معنوی انسان و در نهایت باعث شقاوت و بدعاقبتی میشود. میفرماید: ﴿وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ﴾[۱]. مهمترین کارکرد غفلت این است که انسان تأثیر کارهای خود را ارزیابی نمیکند و گذشتن فرصتها را متوجه نمیشود. قرآن کریم میفرماید: ﴿وَاقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ فَإِذَا هِيَ شَاخِصَةٌ أَبْصَارُ الَّذِينَ كَفَرُوا يَا وَيْلَنَا قَدْ كُنَّا فِي غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا بَلْ كُنَّا ظَالِمِينَ﴾[۲][۳].
ریشههای ظلم در حوزه غضب
قوه غضبیه نیز در حالت افراط و تفریط موجب انواعی از ظلم میشود. ما به دو نمونه از زمینهسازیهای قوه غضبیه برای ظلم میپردازیم.
- خشم: افراط در اعمال غضب که در فارسی از آن به خشم تعبیر میشود، در صورتی که مهار نشود موجب ستم به دیگران میشود. انسان خشمگین به هیچ اصلی پایبند نیست. امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «لَا أَدَبَ مَعَ غَضَبٍ»[۴]؛ با غضب هیچ ادبی باقی نمیماند. به همین دلیل انسان در حال خشم میتواند حتی مرتکب قتل نفس بشود. تجاوز به حقوق دیگران با دست و زبان یکی از پیامدهای رایج خشم است. به همین دلیل امیرالمؤمنین(ع) در توصیف شیعیان اهلبیت(ع) دارد که عبارت دیگری از مؤمن حقیقی است، میفرماید: «الَّذِينَ إِذَا غَضِبُوا لَمْ يَظْلِمُوا»[۵]؛ آنان که چون غضب کنند ستم نمیکنند.
- عداوت و کینهجویی: یکی از مناشی مهم ظلم به دیگران عداوت و کینهجویی است. عداوت بر دو قسم است: قسم اول را حقد و کینه مینامند و آن عبارت است از پنهان کردن عداوت در دل. کینه ثمرة غضب است وقتی که انسان بر کسی غضب کند و نتواند غضب خود را اعمال کند و از او انتقام بگیرد، ناچار غضب خویش را فرو میبرد و کینه به وجود میآید و قسم دوم را عداوت مینامند. عداوت ثمره قسم اول است وقتی که کینه قوت مییابد و خزانه دل از مخفی کردن آن ناتوان میشود. انسان نمیتواند آن را پنهان کند در این صورت است که شخص دشمنی خود را اظهار میدارد و با اعمال خود آن را بروز میدهد. عداوت و کینهتوزی علاوه بر اینکه خود از صفات مهلکه و اخلاق رذیلهاند، منشأ صفات پلیدی چون دروغ، بهتان، غیبت، شماتت، آزار و اذیت دیگران، استهزا و حتی قتل نفس نیز میشوند و این صفت خود به تنهایی برای انسان رنجآور میباشد و انسان را از مهربانی و فروتنی و همنشینی با غیر و حتی از انجام وظایف و مسئولیتهایی که بر عهده دارد، منع میکند و انسان را از رسیدن به درجات عالیه معنوی و قرب الهی باز میدارد؛ از این رو، اخبار و احادیث بسیاری در خصوص مذمّت عداوت و دشمنی وارد شده است. حضرت پیامبر اکرم(ص) میفرماید: هروقت جبرئیل نزد من میآمد، میگفت: ای محمد از عداوت و دشمنی با مردم بپرهیز[۶]. و میفرماید: جبرئیل درباره هیچ چیز به اندازه پرهیز از دشتنی به من سفارش نکرد[۷][۸].
ریشههای شهوانی ظلم
هنگامی که امیال نفسانی مهار خود را از دست نیروی عاقله رها کرده و سرکشی و طغیان آغاز میکنند، انسان به رغم آگاهی و توجه به ارزش منفی صفات و رفتارهای ناپسند به آنها تن میدهد و خود را به هر رذیلهای میآلاید؛ چراکه نفس در چنین شرایطی در سلطه کامل شهوت قرار میگیرد، بنابراین، برای مبارزه ریشهای با ظلم در این حوزه باید عوامل و راههای طغیان شهوت را بشناسیم و هرگونه راه سرکشی را بر آن ببندیم. ...[۹].
ریشههای شیطانی ظلم
یکی دیگر از عوامل ظلم وسوسههای شیطانی است. به تصریح قرآن کریم شیطان دشمن آشکار انسان است[۱۰]، که سوگند یاد کرده است راه راست را بر انسان بسته و از تمام جهات بر او یورش برد تا گمراهش کند[۱۱]. شیطان هر چند بسیار موذی و وسوسهگر، ولی دشمنی ضعیف است[۱۲] که اگر انسان به وسوسههای او دل نسپارد و به دنبال او راه نیفتد، او هیچ سلطهای بر آدمی ندارد[۱۳]، ولی از آنجا که راه و رسم تحریک و وسوسه را میداند امیال نفسانی انسان را تحریک میکند و مطابق با آنها واهمه بشر را به کار میگیرد و از آن پس خود انسان است که بر وفق مراد او عمل میکند[۱۴].
پرسشهای وابسته
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ «و بیگمان بسیاری از پریان و آدمیان را برای دوزخ آفریدهایم؛ (زیرا) دلهایی دارند که با آن درنمییابند و دیدگانی که با آن نمینگرند و گوشهایی که با آن نمیشنوند؛ آنان چون چارپایانند بلکه گمراهترند؛ آنانند که ناآگاهند» سوره اعراف، آیه ۱۷۹.
- ↑ «و آن وعده راستین نزدیک شود و ناگاه دیدگان کافران خیره گردد (و بگویند:) وای بر ما که از این (امر) در ناآگاهی به سر میبردیم بلکه ستمکاره بودیم» سوره انبیاء، آیه ۹۷.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص118-123.
- ↑ علی بن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم والمواعظ، ص۵۳۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۲۳۷؛ صدوق، خصال، ص۳۹۷.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۰۱.
- ↑ محمد بن یعقوب کلینی، کافی، ج۲، ص۳۰۲.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص118-123.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص118-123.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلَالًا طَيِّبًا وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ «ای مردم از آنچه در زمین حلال و پاک است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۱۶۸؛ ﴿يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِي السِّلْمِ كَافَّةً وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ «ای مؤمنان! همگی به فرمانبرداری (خداوند) درآیید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۰۸؛ ﴿وَمِنَ الْأَنْعَامِ حَمُولَةً وَفَرْشًا كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ وَلَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ «و از چارپایان (برخی را بزرگ) باربردار و (برخی دیگر را) کوچک (آفریده است)؛ از آنچه خداوند روزی شما کرده است بخورید و از گامهای شیطان پیروی نکنید که او برای شما دشمنی آشکار است» سوره انعام، آیه ۱۴۲؛ ﴿فَدَلَّاهُمَا بِغُرُورٍ فَلَمَّا ذَاقَا الشَّجَرَةَ بَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَنَادَاهُمَا رَبُّهُمَا أَلَمْ أَنْهَكُمَا عَنْ تِلْكُمَا الشَّجَرَةِ وَأَقُلْ لَكُمَا إِنَّ الشَّيْطَانَ لَكُمَا عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ «پس آنان را با فریب فرو لغزاند؛ و چون از آن درخت چشیدند شرمگاههایشان بر آنان نمودار گشت و به چسباندن از برگهای بهشت بر آنها آغازیدند و پروردگارشان به آن دو ندا داد: آیا شما را از این درخت باز نداشته و به شما نگفته بودم که به راستی شیطان، شما را دشمنی آشکار است؟» سوره اعراف، آیه ۲۲؛ ﴿قَالَ يَا بُنَيَّ لَا تَقْصُصْ رُؤْيَاكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْدًا إِنَّ الشَّيْطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ «گفت: پسرکم! خوابت را برای برادرانت باز مگو که برای تو نیرنگی سخت اندیشند؛ بیگمان شیطان، برای آدمی دشمنی آشکار است» سوره یوسف، آیه ۵؛ ﴿أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ «ای فرزندان آدم! آیا به شما سفارش نکردم که شیطان را نپرستید که او دشمن آشکار شماست؟» سوره یس، آیه ۶۰؛ ﴿وَلَا يَصُدَّنَّكُمُ الشَّيْطَانُ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ﴾ «و مبادا شیطان شما را (از راه راست) باز دارد که او دشمن آشکار شماست» سوره زخرف، آیه ۶۲.
- ↑ ﴿قَالَ فَبِمَا أَغْوَيْتَنِي لَأَقْعُدَنَّ لَهُمْ صِرَاطَكَ الْمُسْتَقِيمَ * ثُمَّ لَآتِيَنَّهُمْ مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَمِنْ خَلْفِهِمْ وَعَنْ أَيْمَانِهِمْ وَعَنْ شَمَائِلِهِمْ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَاكِرِينَ﴾ «گفت: پس از آنجا که مرا بیراه نهادی بر سر راه راست تو، به کمین آنان مینشینم * آنگاه از پیش و پس و راست و چپ آنان به سراغشان خواهم رفت و بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت» سوره اعراف، آیه ۱۶-۱۷.
- ↑ ﴿الَّذِينَ آمَنُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ الطَّاغُوتِ فَقَاتِلُوا أَوْلِيَاءَ الشَّيْطَانِ إِنَّ كَيْدَ الشَّيْطَانِ كَانَ ضَعِيفًا﴾ «مؤمنان در راه خداوند جنگ میکنند و کافران در راه طاغوت پس با یاران شیطان کارزار کنید که نیرنگ شیطان، سست است» سوره نساء، آیه ۷۶.
- ↑ ﴿وَقَالَ الشَّيْطَانُ لَمَّا قُضِيَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَوَعَدْتُكُمْ فَأَخْلَفْتُكُمْ وَمَا كَانَ لِيَ عَلَيْكُمْ مِنْ سُلْطَانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِي فَلَا تَلُومُونِي وَلُومُوا أَنْفُسَكُمْ مَا أَنَا بِمُصْرِخِكُمْ وَمَا أَنْتُمْ بِمُصْرِخِيَّ إِنِّي كَفَرْتُ بِمَا أَشْرَكْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمِينَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمٌ﴾ «و چون کار به پایان آید شیطان میگوید: خداوند به شما وعده راستین کرده بود و من به شما وعده کردم و وفا نکردم و مرا بر شما هیچ چیرگی نبود جز اینکه شما را فرا خواندم و شما پذیرفتید پس مرا سرزنش مکنید و خود را سرزنش کنید، نه من فریادرس شمایم و نه شما فریادرس منید، پیشتر (هم) که مرا (در کار خداوند) شریک میپنداشتید انکار کردم، بیگمان برای ستمکاران عذابی دردناک (در پیش) خواهد بود» سوره ابراهیم، آیه ۲۲.
- ↑ تهرانی، مجتبی، اخلاق الاهی، ج14، ص118-123.