پیدایش شیعه: تفاوت میان نسخهها
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-\n{{امامت}} +{{امامت}})) |
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-== جستارهای وابسته == * +== جستارهای وابسته == {{مدخلهای وابسته}} * )) |
||
خط ۱۲: | خط ۱۲: | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == | ||
{{مدخلهای وابسته}} | |||
* [[شیعه]] | * [[شیعه]] | ||
نسخهٔ ۲۵ نوامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۱:۰۸
این مدخل از چند منظر متفاوت، بررسی میشود:
در این باره، تعداد بسیاری از پرسشهای عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل پیدایش شیعه (پرسش) قابل دسترسی خواهند بود.
پیدایش شیعه برخلاف تصوّر و القاء و تبلیغ مخالفین و جاهلانی که پیدایش شیعه را به عبد اللّه بن سبا نسبت میدهند، یا شیعه را گروهی سیاسی و پدیدآمده در پی مناقشات سیاسی پس از عثمان میشمارند، یا تشیّع را زاییدۀ عصر آل بویه یا صفویّه میدانند، شیعه از زمان پیامبر خدا(ص) وجود داشت و قدمت آن به قدمت اصل اسلام و دعوت پیامبر خدا(ص) برمیگردد. در این زمینه بحثهای بسیار و تألیفات مفصّل و سودمندی شده است.[۱].[۲]
مقدمه
- نحوۀ پیدایش شیعه و رمز و راز جدایی این گروه را از اکثریت اهل سنت به اختصار از یکی از نوشتههای علامه طباطبایی میآوریم: آغاز پیدایش شیعه را که برای اوّلین بار به شیعۀ علی (اولین پیشوا از پیشوایان اهل بیت(ع)) معروف شدند، همان زمان حیات پیغمبر اکرم(ص) باید دانست و جریان ظهور و پیشرفت دعوت اسلامی در بیست و سه سال زمان بعثت موجبات زیادی دربر داشت که طبعا پیدایش چنین جمعیتی را در میان یاران پیغمبر اکرم(ص) ایجاب میکرد. پیغمبر اکرم در اولین روزهای بعثت که به نص قرآن مأموریت یافت که خویشان نزدیکتر خود را به دین خود دعوت کند صریحا به ایشان فرمود که هریک از شما به اجابت دعوت من سبقت گیرد، وزیر و جانشین و وصی من است. علی(ع) پیش از همه مبادرت نموده اسلام را پذیرفت و پیغمبر اکرم ایمان او را پذیرفت و وعدههای خود را تقبل نمود و عادتا محال است که رهبر نهضتی در اولین روز نهضت و قیام خود یکی از یاران نهضت را به سمت وزیری و جانشینی به بیگانگانی معرفی کند، ولی به یاران و دوستان سرتاپا فداکار خود نشناساند یا تنها او را با امتیاز وزیری و جانشینی بشناسد و بشناساند ولی در تمام دورۀ زندگی و دعوت خود، او را از وظائف وزیری معزول و احترام مقام جانشینی او را نادیده گرفته و هیچگونه فرقی میان او و دیگران نگذارند. پیغمبر اکرم به موجب چندین روایت مستفیض و متواتر که سنی و شیعه روایت کردهاند تصریح فرموده که علی(ع) در قول و فعل خود، از خطا و معصیت مصون است، هرسخنی که گوید و هرکاری که کند با دعوت دینی مطابقت کامل دارد و داناترین مردم است به معارف و شرایع اسلام. علی(ع) خدمات گرانبهایی انجام داده و فداکاریهای شگفتانگیزی کرده بود، مانند خوابیدن در بستر پیغمبر اکرم در شب هجرت و فتوحاتی که در جنگهای بدر و احد و خندق و خیبر به دست وی صورت گرفته بود که اگر پای وی در یکی از این وقایع در میان نبود اسلام و اسلامیان به دست دشمنان حق ریشهکن شده بودند. در جریان غدیر خم پیغمبر(ص) در آنجا علی(ع) را به ولایت عامّۀ مردم نصب و معرفی کرده و او را مانند خود متولی قرار داده بود. بدیهی است این چنین امتیازات و فضایل اختصاصی دیگر که مورد اتفاق همگان بود و علاقۀ مفرطی که پیغمبر اکرم(ص) به علی داشت طبعا عدهای از یاران پیغمبر اکرم(ص) را که شیفتگان فضیلت و حقیقت بودند بر این وامیداشت که علی(ع) را دوست داشته به دورش گردآیند و از وی پیروی کنند، چنانکه عدهای را بر حسد و کینۀ آن حضرت وامیداشت. گذشته از همۀ اینها نام شیعه علی(ع) و شیعۀ اهل بیت(ع) در سخنان پیغمبر اکرم(ص) بسیار دیده میشود. هواخواهان و پیروان علی(ع) نظر به مقام و منزلتی که آن حضرت پیش پیغمبر اکرم(ص) و صحابه و مسلمانان داشت مسلّم میداشتند که خلافت و مرجعیت پس از رحلت پیغمبر اکرم(ص) از آن علی(ع) میباشد و ظواهر اوضاع و احوال نیز جز حوادثی که در روزهای بیماری پیغمبر اکرم(ص) به ظهور پیوست نظر آنان را تأیید میکرد. ولی برخلاف انتظار آنان درست در حالی که پیغمبر اکرم(ص) رحلت فرمود و هنوز جسد مطهرش دفن نشده بود و اهل بیت(ع) و عدهای از صحابه سرگرم لوازم سوگواری و تجهیزاتی بودند، خبر یافتند عدهای دیگر که بعدا اکثریت را بردند با کمال عجله و بیآنکه با اهل بیت و خویشاوندان پیغمبر اکرم(ص) و هوادارانشان مشورت کنند و حتی کمترین اطلاعی بدهند، از پیش خود در قیافۀ خیرخواهی برای مسلمانان، خلیفه معین نمودهاند و علی و یارانش را در برابر کاری انجام یافته قرار دادهاند. علی(ع) و هواداران او مانند عباس، زبیر، سلمان، ابوذر، مقداد و عمار پس از فراغ از دفن پیغمبر اکرم(ص) و اطلاع از جریان امر در مقام انتقاد برآمده به خلافت انتخابی و کارگردانان آن اعتراض نموده اجتماعاتی نیز کردند، ولی پاسخ شنیدند که صلاح مسلمانان در همین بود. این انتقاد و اعتراف بود که اقلیتی را از اکثریت جدا کرد و پیروان علی(ع) را به همین نام شیعۀ علی به جامعه شناسانید و دستگاه خلافت نیز به مقتضای سیاست وقت مراقب بود که اقلیت نامبرده به این نام معروف نشوند و جامعه به دو دستۀ اقلیت و اکثریت منقسم نگردد، بلکه خلافت را اجماعی میشمردند و معترض را متخلف از بیعت و متخلف از جماعت مسلمانان مینامیدند و گاهی با تعبیرات زشت دیگر یاد میکردند. البته شیعه همان روزهای نخستین محکوم سیاست وقت شده، نتوانست با مجرد اعتراض کاری از پیش ببرد و علی(ع) نیز به منظور رعایت مصلحت اسلام و مسلمین و نداشتن نیروی کافیدست به یک قیام خونین نزد، ولی جمعیت معترضین از جهت عقیده تسلیم اکثریت نشدند و جانشینی پیغمبر اکرم(ص) و مرجعیت علمی را حق طلق علی(ع) میدانستند و مراجعۀ علمی و معنوی را تنها به آن حضرت روامیدیدند و به سوی او دعوت میکردند.[۳]
- دو مسألۀ جانشینی و مرجعیت علمی: شیعه طبق آنچه از تعالیم اسلامی به دست آورده بود معتقد بود که آنچه برای جامعه در درجۀ اول اهمیت است روشن شدن تعالیم اسلام و فرهنگ دینی است و در درجۀ تالی آن، جریان کامل آنها در میان جامعه میباشد. و به عبارت دیگر اولا افراد جامعه به جهان و انسان با چشم واقعبینی نگاه کرده وظایف انسانی خود را (بهطوریکه صلاح واقعی است) بدانند و بهجا آورند، اگرچه مخالف دلخواهشان باشد. ثانیا یک حکومت دینی نظم واقعی اسلامی را در جامعه حفظ و اجرا نماید، بهطوریکه مردم کسی را جز خدا نپرستند و از آزادی کامل و عدالت فردی و اجتماعی برخوردار شوند. و این دو مقصود به دست کسی باید انجام یابد که عصمت و مصونیت خدایی داشته باشد، وگرنه ممکن است کسانی مصدر حکم یا مرجع علم قرار گیرند که در زمینۀ وظایف محوّله خود از انحراف فکر یا خیانت سالم نباشند و تدریجا ولایت عادلۀ آزادیبخش اسلامی به سلطنت استبدادی و ملک کسرایی و قیصری تبدیل شود و معارف پاک دینی مانند معارف ادیان دیگر دستخوش تحریف و تغییر دانشمندان بوالهوس و خودخواه گردد و تنها کسی که به تصدیق پیغمبر اکرم(ص) در اعمال و اقوال خود مصیب و روش او با کتاب خدا و سنت پیغمبر مطابقت کامل داشت همان علی(ع) بود. و اگر چنانکه اکثریت میگفتند قریش با خلافت حقّۀ علی مخالف بودند، لازم بود مخالفین را به حق وادارند و سرکشان را بهجای خود بنشانند، چنانکه با جماعتی که در دادن زکات امتناع داشتند، جنگیدند و از گرفتن زکات صرفنظر نکردند، نه اینکه از ترس مخالفت قریش حق را بکشند! آری، آنچه شیعه را از موافقت با خلافت انتخابی بازداشت، ترس از دنبالۀ ناگوار آن یعنی فساد روش حکومت اسلامی و انهدام اساس تعلیمات عالیۀ دین بود. اتفاقا جریان بعدی حوادث نیز این عقیده (یا پیشبینی) را روزبهروز روشنتر میساخت و در نتیجه شیعه نیز در عقیدۀ خود استوارتر میگشت و با اینکه در ظاهر با نفرات ابتدایی انگشت شمار خود به هضم اکثریّت رفته بود و در باطن به اخذ تعالیم اسلامی از اهل بیت(ع) و دعوت به طریقۀ خود اصرار میورزیدند، در عین حال برای پیشرفت و حفظ قدرت اسلام مخالفت علنی نمیکردند و حتّی افراد شیعه دوشبهدوش اکثریّت به جهاد میرفتند و در امور عامّه دخالت میکردند و شخص علی(ع) در موارد ضروری اکثریّت را به نفع اسلام راهنمایی مینمود.[۴][۵]
جستارهای وابسته
منابع
پانویس
- ↑ از جمله نشأة التشیّع و الشیعة، شهید محمّد باقر صدر و ترجمۀ فارسی آن از علی حجتی کرمانی، به نام تشیّع، مولود طبیعی اسلام، تشیّع در مسیر تاریخ، حسین محمّد جعفری
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۵۰تا۱۵۳.
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۵۰تا۱۵۳.
- ↑ شیعه در اسلام، ص ۴ تا ۱۰
- ↑ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۱۵۰تا۱۵۳.