الهام: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۷: خط ۷:
==واژه‌شناسی لغوی==
==واژه‌شناسی لغوی==
*الهام، مصدر باب «افعال» از ریشه «ل ـ هـ ـ م» است. فرهنگ‌نویسان عربی، «لَهْم» را «بلعیدن به یک‌باره» <ref>ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۵۴، «لهم».</ref> و «بلعیدن» <ref>الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۶ ـ ۲۰۳۷؛ مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ مفردات، ص ۷۴۸، «لهم».</ref> معنا کرده‌اند. برخی پژوهشگران واژه‌های قرآن، در تلاشی نه چندان موفق و با هدف ارائه یک مؤلّفه معنایی مشترک از همه موارد به‌کار رفته، «لَهْم» را در اصل به معنای «ورود چیزی در درون چیز دیگر» دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون القای معارف و معانی در دل به‌کار می‌رود<ref> التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».</ref> معنای لغوی «لَهْم» و نیز اثرپذیری از قرآن {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref> و مفسران نخستین، سبب شده که واژه‌نامه‌های عربی، «الهام» را به معنای «تلقین» <ref> ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref>، «القای چیزی در دل» <ref>مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۷؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref> و «القای چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلا» <ref>مفردات، ص ۶۴۸؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».</ref> بدانند. الهام به عنوان یکی از گونه‌ها و مراتب وحی الهی به مفهوم لغوی و عام آن <ref>مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref> و نیز تفاوتهای آن دو، از مباحث دیگری است که در فرهنگ‌نامه‌های عربی بازتاب یافته است <ref>الفروق اللغويه، ص ۶۹ ؛ مفردات، ص ۸۵۸ ـ ۸۶۰ ؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».</ref> این واژه در زبان فارسی و با اثرپذیری از عربی به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی از سوی خدا که وی را به انجام یا فرو گذاری چیزی وا دارد، آموختن و فرو خوراندن چیزی به کسی ترجمه شده است <ref>لغت نامه، ج ۲، ص ۲۸۱۰؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۱۹۸]</ref>.
*الهام، مصدر باب «افعال» از ریشه «ل ـ هـ ـ م» است. فرهنگ‌نویسان عربی، «لَهْم» را «بلعیدن به یک‌باره» <ref>ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۵۴، «لهم».</ref> و «بلعیدن» <ref>الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۶ ـ ۲۰۳۷؛ مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ مفردات، ص ۷۴۸، «لهم».</ref> معنا کرده‌اند. برخی پژوهشگران واژه‌های قرآن، در تلاشی نه چندان موفق و با هدف ارائه یک مؤلّفه معنایی مشترک از همه موارد به‌کار رفته، «لَهْم» را در اصل به معنای «ورود چیزی در درون چیز دیگر» دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون القای معارف و معانی در دل به‌کار می‌رود<ref> التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».</ref> معنای لغوی «لَهْم» و نیز اثرپذیری از قرآن {{عربی|اندازه=150%|﴿{{متن قرآن| فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا}}﴾}}<ref> پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.</ref> و مفسران نخستین، سبب شده که واژه‌نامه‌های عربی، «الهام» را به معنای «تلقین» <ref> ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref>، «القای چیزی در دل» <ref>مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۷؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref> و «القای چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلا» <ref>مفردات، ص ۶۴۸؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».</ref> بدانند. الهام به عنوان یکی از گونه‌ها و مراتب وحی الهی به مفهوم لغوی و عام آن <ref>مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref> و نیز تفاوتهای آن دو، از مباحث دیگری است که در فرهنگ‌نامه‌های عربی بازتاب یافته است <ref>الفروق اللغويه، ص ۶۹ ؛ مفردات، ص ۸۵۸ ـ ۸۶۰ ؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».</ref> این واژه در زبان فارسی و با اثرپذیری از عربی به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی از سوی خدا که وی را به انجام یا فرو گذاری چیزی وا دارد، آموختن و فرو خوراندن چیزی به کسی ترجمه شده است <ref>لغت نامه، ج ۲، ص ۲۸۱۰؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».</ref><ref>[http://www.maarefquran.com/maarefLibrary/templates/farsi/dmaarefbooks/Books/4/20.htm دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۱۹۸]</ref>.
*معنای لغوی الهام را‌انداختن چیزی در دل <ref>مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.</ref>، افکندن چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلی <ref>لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.</ref> و تلقین کردن <ref>لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.</ref> دانسته‌اند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*معنای لغوی الهام را‌ انداختن چیزی در دل <ref>مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.</ref>، افکندن چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلی <ref>لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.</ref> و تلقین کردن <ref>لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.</ref> دانسته‌اند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*افزون بر کاربرد لغوی، در متون علوم و معارف اسلامی، الهام معنای اصطلاحی ویژه‌ای پیدا کرده است. و اگر چه در رشته‌های مختلف علوم اسلامی مثل تفسیر و کلام و اخلاق و فلسفه این اصطلاح رواج دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی عرفانی دانسته‌اند <ref>التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.</ref> مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از:القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه <ref>انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.</ref> برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند و الهام عام را شامل مؤمن و مسلم و کافر، و الهام خاص را ویژه اولیا و اوصیا دانسته‌اند <ref>جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.</ref><ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.
*از طرف دیگر برخی، معارف افاضه شده به طریق الهام را منحصر در علوم عملی متعلق به صلاح و فساد اعمال در مقابل علوم نظری دانسته‌اند <ref>المیزان، ج۵، ص ۳۱۱ و ج۲۰، ص ۲۹۸.</ref>. جهت تبیین بیشتر، به ذکر اصطلاحات دیگری می‌پردازیم که معنایی نزدیک یا مرتبط با اصطلاح الهام دارند<ref>[http://lib.eshia.ir/23021/1/68 دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.]</ref>.:


==الهام در قرآن==
==الهام در قرآن==

نسخهٔ ‏۱۳ نوامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۲:۰۵

الهام القای یک معنا، معرفت یا انجام دادن کاری در دل انسان از سوی خدا یا فرشته[۱].

در این باره، تعداد بسیاری از پرسش‌های عمومی و مصداقی مرتبط، وجود دارند که در مدخل وحی و الهام (پرسش) قابل دسترسی هستند.

واژه‌شناسی لغوی

  • الهام، مصدر باب «افعال» از ریشه «ل ـ هـ ـ م» است. فرهنگ‌نویسان عربی، «لَهْم» را «بلعیدن به یک‌باره» [۲] و «بلعیدن» [۳] معنا کرده‌اند. برخی پژوهشگران واژه‌های قرآن، در تلاشی نه چندان موفق و با هدف ارائه یک مؤلّفه معنایی مشترک از همه موارد به‌کار رفته، «لَهْم» را در اصل به معنای «ورود چیزی در درون چیز دیگر» دانسته‌اند؛ با این توضیح که گاهی در امور مادّی مانند بلعیدن غذا و گاه در ارتباط با امور معنوی، چون القای معارف و معانی در دل به‌کار می‌رود[۴] معنای لغوی «لَهْم» و نیز اثرپذیری از قرآن ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۵] و مفسران نخستین، سبب شده که واژه‌نامه‌های عربی، «الهام» را به معنای «تلقین» [۶]، «القای چیزی در دل» [۷] و «القای چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلا» [۸] بدانند. الهام به عنوان یکی از گونه‌ها و مراتب وحی الهی به مفهوم لغوی و عام آن [۹] و نیز تفاوتهای آن دو، از مباحث دیگری است که در فرهنگ‌نامه‌های عربی بازتاب یافته است [۱۰] این واژه در زبان فارسی و با اثرپذیری از عربی به معنای در دل افتادن، در دل افکندن، در دل افکندن نیکی، در دل افکندن چیزی، در دل افکندن چیزی از سوی خدا که وی را به انجام یا فرو گذاری چیزی وا دارد، آموختن و فرو خوراندن چیزی به کسی ترجمه شده است [۱۱][۱۲].
  • معنای لغوی الهام را‌ انداختن چیزی در دل [۱۳]، افکندن چیزی در دل از سوی خداوند و ملأ اعلی [۱۴] و تلقین کردن [۱۵] دانسته‌اند[۱۶].
  • افزون بر کاربرد لغوی، در متون علوم و معارف اسلامی، الهام معنای اصطلاحی ویژه‌ای پیدا کرده است. و اگر چه در رشته‌های مختلف علوم اسلامی مثل تفسیر و کلام و اخلاق و فلسفه این اصطلاح رواج دارد اما بیشتر، آن را اصطلاحی عرفانی دانسته‌اند [۱۷] مطابق این اصطلاح، الهام عبارت است از:القای معنا و معرفتی از سوی عالم بالا بر قلب آدمی به طریق فیض، و بدون طلب و اکتساب و استفاضه [۱۸] برخی، الهام اصطلاحی را به عام و خاص تقسیم کرده‌اند و الهام عام را شامل مؤمن و مسلم و کافر، و الهام خاص را ویژه اولیا و اوصیا دانسته‌اند [۱۹][۲۰].
  • از طرف دیگر برخی، معارف افاضه شده به طریق الهام را منحصر در علوم عملی متعلق به صلاح و فساد اعمال در مقابل علوم نظری دانسته‌اند [۲۱]. جهت تبیین بیشتر، به ذکر اصطلاحات دیگری می‌پردازیم که معنایی نزدیک یا مرتبط با اصطلاح الهام دارند[۲۲].:

الهام در قرآن

الهام به‌رغم کاربرد نسبتاً چشمگیر آن در منابع تفسیری [۲۳]، روایی [۲۴]، کلامی[۲۵] و اخلاقی[۲۶]مسلمانان، بیش از همه اصطلاحی عرفانی است [۲۷] و می‌توان فارغ از برخی اختلافها در تعریف، آن را القای بی‌واسطه یک معنا، معرفت یا انجام دادن کاری در دل انسان برگزیده خواند که از سوی خدا و فرشته صورت می‌پذیرد[۲۸] این اصطلاح به‌رغم اقتباس از الهامِ به‌کار رفته در قرآن [۲۹]﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۳۰] و اشتراک با آن در برخی مؤلفه‌های معنایی، تفاوتهای چندی نیز با آن دارد[۳۱]. اعتقاد به ارتباط آدمی با موجودات فرابشری اعم از خدا، فرشتگان، جنّ و شیاطین و دریافت پاره‌ای از معارف و دانستنیهای غیرمتعارف از آنان، پیشینه بسیار دیرینی در تاریخ ادیان و فرهنگهای بشری دارد. کاربرد وحی در کتاب مقدس به معنای الهام در اغلب موارد [۳۲]، وعده برخورداری از الهام به نویسندگان عهد جدید در کتاب مقدس[۳۳]، اعتقاد متکلمان مسیحی به برخورداری کاتبان کتاب مقدس از الهام و ارشاد الهی در نگارش آن[۳۴] از جمله مؤیدهای این مدعاست. البته این مدعا با چالشهای جدی و مهمی روبه‌رو است [۳۵] باور دیرین در فرهنگ جاهلی به ارتباط پدیده‌های شعر و کهانت با القائات جنّ و شیاطین مؤید دیگری در این زمینه است. پاره‌ای از اشعار جاهلی [۳۶]، گزارشهای تاریخی [۳۷]و نیز آیاتی از قرآن ﴿﴿ وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ[۳۸]، ﴿﴿ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ يُلْقُونَ السَّمْعَ وَأَكْثَرُهُمْ كَاذِبُونَ [۳۹]، ﴿﴿ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ[۴۰]، ﴿﴿ فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ أَمْ يَقُولُونَ شَاعِرٌ نَّتَرَبَّصُ بِهِ رَيْبَ الْمَنُونِ[۴۱] و ﴿﴿ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَاعِرٍ قَلِيلا مَا تُؤْمِنُونَ وَلا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلا مَا تَذَكَّرُونَ تَنزِيلٌ مِّن رَّبِّ الْعَالَمِينَ[۴۲]نشان می‌دهد که عرب عصر نزول، به ویژه ساکنان قدیمی‌تر شبه جزیره عرب، ارتباط یاد شده را به خوبی می‌شناخته‌اند. آنان شاعران را انسانهایی الهام شده، شعر را معرفتی فراطبیعی و هر شاعری را دارای جنّی ویژه و به نام می‌پنداشته‌اند، بر این اساس، گاهی شاعران، برای مدت محدودی به تسخیر جنّ خاص خود در آمده و در حالتی خلسه مانند و متأثر از القائات آن، اشعاری را می‌سرودند که در حالت عادی از سرودن آن ناتوان بوده‌اند [۴۳]در باور عرب جاهلی، کاهنان نیز غیبگوییها و پیشگوییهای خود را از القائات شیاطین می‌گرفته‌اند. بنابر اعتقاد آنان شیاطین به سبب ویژگیهای خاص وجودی، از مرزهای زمین و آسمانها عبور کرده و با دسترسی به اخبار غیب و نهان، آن را به کاهنان، القا می‌کردند [۴۴] در این میان، سخنان مسجّع و موزون، برجسته‌ترین و رایج‌ترین سبک بیانی و گفتاری ادراکات الهامی و القائات موجودات فراطبیعی به شمار می‌رفت [۴۵] مقایسه نابجای آیات مسجّع قرآن با اوراد سحرانگیز ﴿﴿ إِنَّ إِلَهَكُمْ لَوَاحِدٌ[۴۶]، ﴿﴿ فَقَالَ إِنْ هَذَا إِلاَّ سِحْرٌ يُؤْثَرُ إِنْ هَذَا إِلاَّ قَوْلُ الْبَشَرِ [۴۷]سروده‌های شاعران ملهم از جنیان ﴿﴿ وَيَقُولُونَ أَئِنَّا لَتَارِكُوا آلِهَتِنَا لِشَاعِرٍ مَّجْنُونٍ[۴۸]، ﴿﴿ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ[۴۹]القائات شیطانی ﴿﴿ وَمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ الشَّيَاطِينُ [۵۰]، ﴿﴿ وَمَا هُوَ بِقَوْلِ شَيْطَانٍ رَجِيمٍ[۵۱] و سخنان مسجّع کاهنان ﴿﴿ وَلا بِقَوْلِ كَاهِنٍ قَلِيلا مَا تَذَكَّرُونَ[۵۲]، ﴿﴿ فَذَكِّرْ فَمَا أَنتَ بِنِعْمَتِ رَبِّكَ بِكَاهِنٍ وَلا مَجْنُونٍ[۵۳]نیز در چنین زمینه و ذهنیت فکری و فرهنگی صورت می‌پذیرفت. در واقع، مشرکان قریش اصل ارتباط انسان با موجودی فرابشری و دریافت پاره‌ای معارف فراطبیعی از آن را کاملاً شناخته و باور داشتند؛ اما در این پندار و ادعا که منبع الهام و القای پیامبر(ص) نیز جنّ و شیاطین است، نه خدا و فرشته، به خطا می‌رفتند ﴿﴿ مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَى ذُو مِرَّةٍ فَاسْتَوَى وَهُوَ بِالأُفُقِ الأَعْلَى ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَكَانَ قَابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنَى فَأَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا أَوْحَى مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى أَفَتُمَارُونَهُ عَلَى مَا يَرَى وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِندَ سِدْرَةِ الْمُنتَهَى[۵۴]. بررسی اشعار جاهلی، آیات قرآن و منابع لغوی، تفسیری، تاریخی و عدم دستیابی نگارنده به شواهدی مستند، نشان می‌دهد که پیش از اسلام، واژه الهام درباره ارتباط یاد شده به‌کار نمی‌رفت و کاربرد مصطلح آن‌مربوط به پس از نزول قرآن و متأثر از آن است. عرب جاهلی، در این‌باره بیشتر از واژه «وحی» و مشتقات آن و نیز واژگان تعلیم ﴿﴿ ثُمَّ تَوَلَّوْا عَنْهُ وَقَالُوا مُعَلَّمٌ مَّجْنُونٌ[۵۵]، القاء ﴿﴿ وَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ وَلا نَبِيٍّ إِلاَّ إِذَا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّيْطَانُ فِي أُمْنِيَّتِهِ فَيَنسَخُ اللَّهُ مَا يُلْقِي الشَّيْطَانُ ثُمَّ يُحْكِمُ اللَّهُ آيَاتِهِ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ[۵۶]، ﴿﴿ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لاَ تَغْلُواْ فِي دِينِكُمْ وَلاَ تَقُولُواْ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسِيحُ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْيَمَ وَرُوحٌ مِّنْهُ فَآمِنُواْ بِاللَّهِ وَرُسُلِهِ وَلاَ تَقُولُواْ ثَلاثَةٌ انتَهُواْ خَيْرًا لَّكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلَهٌ وَاحِدٌ سُبْحَانَهُ أَن يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَّهُ مَا فِي السَّمَاوَات وَمَا فِي الأَرْضِ وَكَفَى بِاللَّهِ وَكِيلاً [۵۷]، ﴿﴿ إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ [۵۸] و نزول ﴿﴿ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأَمِينُ عَلَى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنذِرِينَ[۵۹]، ﴿﴿ هَلْ أُنَبِّئُكُمْ عَلَى مَن تَنَزَّلُ الشَّيَاطِينُ تَنَزَّلُ عَلَى كُلِّ أَفَّاكٍ أَثِيمٍ[۶۰] بهره می‌گرفت[۶۱].

سیر پیدایش و تحول نظریه الهام

واژه الهام که فقط یک بار و شکل ماضی آن در قرآن آمده ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۶۲]، فقط در مورد انسان، آن هم به معنای القای بیواسطه و تکوینی (فطری) تقوا و فجور از سوی خدا در جان (نفس) وی همزمان با آفرینش ساحت روحانی او به‌کار رفته است [۶۳]؛ اما برخی مفسران نخستین [۶۴] و به تبع آنان قریب به اتفاق مفسران شیعه [۶۵] و سنی [۶۶]، واژه یاد شده را در مفهومی کاملا نزدیک به معنای اصطلاحی آن و به عنوان یکی از مراتب و گونه‌های وحی الهی ـ به مفهوم لغوی و نه فقط مصطلح آن ـ در تفسیر برخی کاربردهای قرآنی «ایحاء» مورد توجه و تأکید قرار داده‌اند. آیات یاد شده، اغلب بیانگر القای پاره‌ای معارف و معانی به افرادی غیر از انبیا ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۶۷]، ﴿﴿ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى[۶۸]، ﴿﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۶۹] یا هدایت تکوینی برخی حیوانات ﴿﴿ وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۷۰] و نیز بعضی پدیده‌های طبیعی ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۷۱] از سوی خداوند است[۷۲].

در توضیح چرایی تفسیر موارد یاد شده از وحی الهی به الهام به‌رغم تفاوت کاربرد قرآنی آن دو باید به منشأ کلامی آن توجه داشت، زیرا از یک سو پدیده وحی در قرآن بیش از همه درباره ارتباط ویژه خدا با انبیا به‌کار رفته است، ازاین‌رو در کلام و ادبیات معارف اسلامی نیز وحی به معنای اصطلاحی آن، فقط برای وحی نازل شده بر پیامبران علم (نام خاص) شده است [۷۳]. از سوی دیگر، الهامِ به‌کار رفته در قرآن ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۷۴] با برخی گونه‌ها و مراتب وحی در القای نهانی، درونی و قلبی بودن و داشتن منشأ الهی، اشتراک دارد [۷۵]، بر همین اساس به نظر می‌رسد تفسیر برخی از مصادیق وحی الهی به الهام به ویژه در ارتباط با افرادی چون مادر موسی(ع) و حواریان ﴿﴿ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى[۷۶]؛ ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۷۷] به عنوان اقدامی گریزآمیز و بیشتر با هدف تفکیک آن از وحی به انبیا و نیز از بین بردن شائبه پیامبری آنان صورت گرفته است [۷۸]؛ همچنین تفکیک مواردی از وحی که مصدر آن خداوند است از موارد دیگر نیز می‌تواند در این باره دخیل باشد، به ویژه آنکه برخی آیات نشان می‌دهد که قرآن درباره الهام اصطلاحی نیز همان واژه وحی را به‌کار برده است؛ از جمله بیشتر مفسران شیعه [۷۹] و سنی [۸۰] درباره کاربرد نخست وحی در آیه ۵۱ سوره شوری، این دیدگاه را دارند: ﴿﴿ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۸۱] حصر در آیه نشان می‌دهد که وحی نخست بی‌هیچ واسطه دیداری و شنیداری حسی، بین خدا و انسان برقرار می‌شود [۸۲]؛ توضیح بیشتر اینکه سخن گفتن خدا از ورای حجاب، مانند تکلم با موسی(ع) به واسطه صوت [۸۳] و تکلم نوع سوم با واسطه فرشته صورت می‌گیرد؛ اما در نوع نخست تکلم، هیچ یک از دو واسطه یاد شده دخیل نیست، ازاین‌رو نمی‌توان آن را جز به معنای القای مستقیم معارف و معانی از سوی خدا در دل انسان دانست [۸۴] و این همان معنای مصطلح الهام است. وحی فرشته نیز می‌تواند افزون بر اینکه در قالب شنیدن صدای تنها یا شنیدن آن همراه با دیدن فرشته باشد، با القای مستقیم در دل و بدون هیچ واسطه و ارتباط دیداری و شنیداری دست کم قابل درک با چشم و گوش سر باشد و این باز همان الهام اصطلاحی است. نکته مهم و شایان توجه اینکه مطلق بودن واژه بشر، در آیه می‌رساند که ارتباط خدا با بشر از سه راه یاد شده فقط در انحصار انبیای الهی نیست[۸۵].

دقت در تفاوت کاربرد قرآنی الهام﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا[۸۶] و «ایحاء» می‌تواند در ارتباط با تفسیر موارد یاد شده از وحی به الهام تأمل برانگیز و چالش آفرین باشد. بررسی کاربردهای قرآنی وحی نشان می‌دهد که این واژه هماهنگ با کاربردهای لغوی آن، در اصل به معنای تفهیم، اعلام و القای سریع و نهانی یک معنا و معرفت است که پوشیده از دیگران، فقط برای مخاطب خاص آن قابل فهم است [۸۷]. دقیقاً بر همین اساس است که در شعر جاهلی، صدای ویژه شترمرغ در ارتباط با همنوع خود [۸۸] و نیز حروف نگاشته شده که به سبب بی‌سوادی اغلب عربها برای آنان در عین معناداری، نامفهوم بوده، وحی خوانده شده است [۸۹]. این‌گونه ارتباط معرفتی می‌تواند در اشکال گوناگون و میان مراتب مختلف وجودی برقرار باشد، ازاین‌رو گاهی با واسطه و در قالب زبانی (اصوات)، ﴿﴿ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۹۰] [۹۱] رؤیا، وسوسه ﴿﴿ وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۹۲]، نوشتار و اشاره [۹۳] ﴿﴿ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۹۴] و گاه در شکل بیواسطه اعم از القای تکوینی (غریزی و طبیعی) ﴿﴿ وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۹۵]؛ ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۹۶][۹۷]و قلبی (الهام مصطلح) ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۹۸]؛ ﴿﴿ وَمَا كَانَ لِبَشَرٍ أَن يُكَلِّمَهُ اللَّهُ إِلاَّ وَحْيًا أَوْ مِن وَرَاء حِجَابٍ أَوْ يُرْسِلَ رَسُولا فَيُوحِيَ بِإِذْنِهِ مَا يَشَاء إِنَّهُ عَلِيٌّ حَكِيمٌ[۹۹] صورت می‌پذیرد [۱۰۰][۱۰۱].

همچنین دو طرفی که واژه وحی به مفهوم عام، ارتباط شناختی میان آن دو را بیان می‌کند، می‌توانند مرتبه و سنخ وجودی همگون یا ناهمگون داشته باشند. بر این اساس است که افزون بر کاربرد آن درباره اعلام و القای خداوند به فرشتگان ﴿﴿ إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ [۱۰۲]، پیامبران ﴿﴿ إِنَّا أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ كَمَا أَوْحَيْنَا إِلَى نُوحٍ وَالنَّبِيِّينَ مِن بَعْدِهِ وَأَوْحَيْنَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ وَالأَسْبَاطِ وَعِيسَى وَأَيُّوبَ وَيُونُسَ وَهَارُونَ وَسُلَيْمَانَ وَآتَيْنَا دَاوُودَ زَبُورًا[۱۰۳]؛ ﴿﴿ إوَمَا أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ مِن رَّسُولٍ إِلاَّ نُوحِي إِلَيْهِ أَنَّهُ لا إِلَهَ إِلاَّ أَنَا فَاعْبُدُونِ [۱۰۴]، برخی انسانهای غیر نبی ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۱۰۵]؛ ﴿﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۱۰۶] و نیز بعضی حیوانات و پدیده‌های طبیعی ﴿﴿ وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۱۰۷]؛ ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا[۱۰۸] درباره القائات شیاطین به یکدیگر و به انسانها ﴿﴿ وَلاَ تَأْكُلُواْ مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَإِنَّهُ لَفِسْقٌ وَإِنَّ الشَّيَاطِينَ لَيُوحُونَ إِلَى أَوْلِيَائِهِمْ لِيُجَادِلُوكُمْ وَإِنْ أَطَعْتُمُوهُمْ إِنَّكُمْ لَمُشْرِكُونَ[۱۰۹]، ﴿﴿ وَكَذَلِكَ جَعَلْنَا لِكُلِّ نَبِيٍّ عَدُوًّا شَيَاطِينَ الإِنسِ وَالْجِنِّ يُوحِي بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُورًا وَلَوْ شَاء رَبُّكَ مَا فَعَلُوهُ فَذَرْهُمْ وَمَا يَفْتَرُونَ[۱۱۰] و نیز انسان به انسان هم ﴿﴿ فَخَرَجَ عَلَى قَوْمِهِ مِنَ الْمِحْرَابِ فَأَوْحَى إِلَيْهِمْ أَن سَبِّحُوا بُكْرَةً وَعَشِيًّا[۱۱۱] به‌کار رفته است [۱۱۲] البته مصادیق متعدد یاد شده برای وحی در کنار پاره‌ای مشترکات، از نظر ماهیت کاملا با یکدیگر متفاوت است [۱۱۳] برای تسهیل بحث الهام و براساس تعریفی که مفسران از آن به دست داده‌اند، رویکرد قرآنی و تفسیری الهام را تفکیک و تحت ۴ عنوانِ الهام فطری، قلبی، غریزی و طبیعی بررسی می‌کنیم[۱۱۴].

الهام فطری[۱۱۵]

تنها کاربرد قرآنی الهام که به شکل ماضی آن آمده، به معنای الهام فطری تفسیر شده است: ﴿﴿ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۱۱۶] در توضیح آیات یاد شده و الهام فطری باید گفت که در بینش قرآنی، آفریدگانی چون جمادات، گیاهان، حیوانات و نیز هر دو ساحت وجودی انسان، یعنی جسم و جان او هریک به تناسب و در پرتو یکی از دو هدایت تکوینی و تشریعی خداوند قابل رشد تکاملی است [۱۱۷]، ﴿﴿ قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى[۱۱۸] در این فرایند، افزون بر شرایط لازم و تغذیه سالم، بر کنار بودن از شرایط نامساعد و تغذیه ناسالم، ضرورتی انکارناپذیر است، با این تفاوت که شرایط و غذای لازم برای رشد و تکامل روح و جان آدمی، چیزی جز باورها، احساسات و عواطف و رفتارهای سالم گوناگون نیست، ازاین‌رو، عناصر یاد شده، در ادبیات معارف اسلامی با عناوینی چون توحیدی، شرک‌آلود، کفرآمیز، حرام، حلال، واجب و ... و در دو دسته سالم و ناسالم جای گرفته است تا براساس آن، زمینه گزینش آزادانه عناصر سالم و دوری جستن از عناصر ناسالم برای رسیدن به رشد تکاملی و کمال مقصود آدمی فراهم گردد. آیات یاد شده ﴿﴿ وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۱۱۹] نیز در این راستا قابل تفسیر و ارزیابی است. از این آیات بر می‌آید که هنگام آفرینش روح و جان آدمی (نفس)، گونه‌ای از شناخت و آگاهی در ارتباط با آنچه که قرآن آن را «تقوا و فجور» می‌نامد به وی داده شده است [۱۲۰] برخی مفسران، آیه ﴿﴿ وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ[۱۲۱] را نیز بیانگر همین معنا دانسته‌اند [۱۲۲] براساس این شناخت، اگر کسی با گزینش آزادانه تقوا و به وسیله آن، به تزکیه نفس و پرورش استعدادهای روحی خود بپردازد، با رسیدن به کمال انسانی، رستگار می‌شود و کسی که به سبب آلوده شدن به فجور، استعدادها و توانمندیهای روحی خود را تباه ساخته و از رسیدن به کمال، بازمانده، نادم و ناامید می‌گردد [۱۲۳]؛ اما به‌رغم آنچه که گفته شد، چیستی، چگونگی و تجربه و تکرارناپذیری الهامِ یاد شده، ناشناخته بودن بسیاری از لایه‌های هزارتوی روح و روان آدمی، وجود گرایشهای جبرگرایانه و تصور دلالت آیه بر وجود تضاد (تقوا و فجور) در نهاد انسان، سبب شده است که از همان آغاز، تفاسیر و برداشتهای متفاوتی در این‌باره پدید آید. در آغاز، مفسران نخستین با دو رویکرد کاملاً متفاوت به الهام فجور و تقوا نگریسته‌اند. دیدگاه مشهور که از سوی شماری از مفسران نامدار همانند ابن عباس، مجاهد، قتاده و ضحاک گزارش شده، تفسیری سازگار با آزادی اراده و اختیار آدمی است. بنابر دیدگاه این گروه که ألْهَمَ را با الفاظ نزدیک به هم و قابل جمعی چون عَلَّم (یاد داد)، عَرَّفَ (شناساند، آگاه کرد) و بَیَّنَ (روشن و معلوم ساخت) تفسیر کرده‌اند، خداوند، شناخت مربوط به تقوا و فجور را به انسان داده است. منتها به زمان و چگونگی آن نپرداخته‌اند[۱۲۴] دیدگاه دوم که منسوب به ابن جبیر، ابن زید و پذیرفته زجّاج و واحدی است، گویا برای گریز از قول به لزوم تضاد در نهاد آدمی و با تفسیری جبرگرایانه و سازگار با گرایش اشعری، الهام فجور را مربوط به کافر، و مؤمن را مُلْهَم به تقوا می‌داند. واحدی با تأکید بر تفاوت الهام باتعلیم، تعریف و تبیین، آن را به معنای «نهادن» چیزی در دل و جان انسان از سوی خداوند و در نتیجه ملزم ساختن وی بدان می‌داند [۱۲۵] در پاره‌ای از منابع تفسیری، روایتی منسوب به پیامبر(ص) و به عنوان مؤیّد این دیدگاه، گزارش شده است. ازاین روایت بر می‌آید که انسان براساس آنچه که از پیش برای او مقدر شده است عمل می‌کند [۱۲۶][۱۲۷].

فخر رازی با پذیرش این دیدگاه، آن را با معنای لغوی لَهْم و الهام و دیدگاه نخست را با رویکرد اعتزالی سازگار می‌خواند. وی در ردّ استدلال به آیه ﴿﴿ قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَن دَسَّاهَا[۱۲۸] که الهام فجور و تقوا به نوع بشر و آزادی اراده در گزینش یکی از آن دو را می‌رساند، به قول شماری از مفسران نخستین استناد می‌کند که فاعلِ «زکی» و «دسّی» را خداوند دانسته‌اند؛ یعنی کسی (مؤمن) رستگار می‌شود که خداوند با دادن توفیق طاعت، وی را تزکیه و اصلاح می‌کند و کافر به سبب خواری و خذلانی که خداوند به آن دچارش می‌سازد، ناامید می‌گردد [۱۲۹] تفسیر جبرگرایانه این گروه، از سوی اغلب مفسران متأخر، اعم از شیعه[۱۳۰] و سنی [۱۳۱] که تفسیر مبتنی بر آزادی اراده و اختیار را پذیرفته‌اند، گاه نادیده انگاشته شده و گاه فقط گزارش شده است[۱۳۲].

اختلاف بر سر منشأ الهام تقوا و فجور از چالشهای دیگر مربوط به آیه و نتیجه خلط میان الهام فطری و اصطلاحی است. برخی برخلاف همه مفسران یاد شده، از یک سو با همانند انگاشتن الهام فجور و امر به فحشا، نسبت آن به خدا را ناروا خوانده و از سوی دیگر نسبت الهام فجور به شیطان و تقوا به خدا را بر نمی‌تابند؛ با این استدلال که جمع میان خدا و شیطان با یک ضمیر، و هم ردیف قرار دادن آن دو اسائه ادب است. قائل این دیدگاه با استناد به روایت «إنّ للملك لَمَّةً و للشيطان لَمَّة» [۱۳۳]مُلْهِم تقوا را فرشته و ملهم فجور را شیطان خوانده و آیه را ناظر به معنای روایت یاد شده و منقول از پیامبر(ص) دانسته است [۱۳۴] این تفسیر و تقسیم الهام به مَلَکی و شیطانی، حوزه و اوصاف هریک بازتاب نسبتاً گسترده‌ای در منابع عرفانی [۱۳۵] و اخلاقی [۱۳۶]یافته است، در حالی‌که الهام تقوا و فجور بیانی از هدایت تکوینی انسان است و مُلْهِم فجور بودن خدا به معنایی که یاد شد، ناروا نیست. [۱۳۷].

در دهه‌های پایانی سده اخیر، پاره‌ای از یافته‌های روان‌شناختی از یک سو و برخی از چالشها و پژوهشهای فلسفی، کلامی و فرهنگی جدید از سوی دیگر، گفتوگو بر سر الهام تقوا و فجور را در حوزه‌های نوینی از دانش مانند انسان‌شناسی فلسفی، دین‌شناسی و فلسفه اخلاق وارد ساخته است. در آثار و اندیشه‌های شماری از مفسران [۱۳۸] و دین‌پژوهان[۱۳۹] معاصر مسلمان، آیه یاد شده به عنوان یکی از مستندات قرآنی «نظریه فطرت*» در حوزه‌های یاد شده مورد توجه و تأکید قرار گرفته است. این تفسیر و تئوری که در آن، افزون بر اراده آزاد آدمی و حسن و قبح عقلی افعال، تفاوت الهام با تعلیم، تعریف و تبیین نیز به شکل ضمنی پذیرفته شده است [۱۴۰]، آمیزه‌ای نو از دیدگاهها و رویکردهای گوناگون گذشته درباره الهام فجور و تقواست. برخی از این صاحب‌نظران، آیه ۸ سوره شمس: ﴿﴿ فَأَلْهَمَهَا و نیز آیه ۷۳ سوره انبیاء: ﴿﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَإِقَامَ الصَّلاةِ وَإِيتَاء الزَّكَاةِ وَكَانُوا لَنَا عَابِدِينَ [۱۴۱] را مؤید نظریه وجدان اخلاقی کانت و نیز دلیل نفی نسبیت اخلاق و جبر تاریخی و اجتماعی از منظر قرآن دانسته‌اند[۱۴۲][۱۴۳].

اینکه مراد از تقوا و فجور الهام شده چیست از دیگر مباحث مورد چالش مفسران نخستین و متأخر است. برخی آن را به خیر و شر، بعضی به طاعت و معصیت [۱۴۴] و برخی دیگر به راه خیر و شر [۱۴۵] تفسیر کرده‌اند و در روایتی از امام صادق(ع) به بایدها و نبایدهای رفتاری تفسیر شده است [۱۴۶]، در حالی که بررسی کاربرد تقوا و فجور و نیز واژگان مرتبط با آنها در قرآن، نشان می‌دهد که می‌توان حوزه معنایی روشن‌تر، گسترده‌تر و مصادیق جزئی‌تری برای آن دو ترسیم کرد[۱۴۷].

بنابر آنچه که در تفسیر (ص) گفته شد، انسان براساس یک درک و دریافت درونی و سرشتین، از خوب و بد بودن همه مصادیق تقوا و فجور آگاه است، چنان که گرایش به تقوا و گریز و تنفر از فجور نیز در سرشت و نهاد وی نهفته است، هر چند که در مقام گزینش و عمل می‌تواند متأثر از امیال و گرایشهای متضاد[۱۴۸]، از تقوا روی برتافته و به فجور دامن آلاید [۱۴۹][۱۵۰].

الهام قلبی

بنابر دیدگاه مفسران، گاه در موارد خاصی، خداوند، شناخت یا انجام کاری را هنگام خواب یا بیداری در دل افراد صالحی غیر از انبیا القا می‌کند که قرآن با تعبیر «وحی» از آن یاد می‌کند [۱۵۱] وحی به مادر موسی(ع) از این قبیل است:﴿﴿ وَأَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّ مُوسَى أَنْ أَرْضِعِيهِ فَإِذَا خِفْتِ عَلَيْهِ فَأَلْقِيهِ فِي الْيَمِّ وَلا تَخَافِي وَلا تَحْزَنِي إِنَّا رَادُّوهُ إِلَيْكِ وَجَاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِينَ[۱۵۲] و ﴿﴿ إِذْ أَوْحَيْنَا إِلَى أُمِّكَ مَا يُوحَى[۱۵۳] اغلب مفسران شیعه [۱۵۴] و سنی [۱۵۵] به پیروی از قتاده و با تأکید بر پیامبر نبودن آن بانوی گرامی، وحی به او را، الهام و نه وحی نبوّت دانسته‌اند، چنان‌که وحی به حواریان عیسی(ع)[۱۵۶] ﴿﴿ وَإِذْ أَوْحَيْتُ إِلَى الْحَوَارِيِّينَ أَنْ آمِنُواْ بِي وَبِرَسُولِي قَالُواْ آمَنَّا وَاشْهَدْ بِأَنَّنَا مُسْلِمُونَ[۱۵۷] و فرشتگان ﴿﴿ إِذْ يُوحِي رَبُّكَ إِلَى الْمَلائِكَةِ أَنِّي مَعَكُمْ فَثَبِّتُواْ الَّذِينَ آمَنُواْ سَأُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ فَاضْرِبُواْ فَوْقَ الأَعْنَاقِ وَاضْرِبُواْ مِنْهُمْ كُلَّ بَنَانٍ [۱۵۸] نیز از سوی شماری از مفسران الهام خوانده شده است. البته دیدگاههای دیگری هم در تفسیر و چگونگی وحی به مادر موسی(ع)وجود دارد که دست‌کم تفسیر آن به الهام را دچار چالش می‌کند [۱۵۹]، چنان‌که پاره‌ای از مفسران نیز در تفسیر دو مورد دیگر، واژه الهام را به‌کار نبرده‌اند [۱۶۰] در شمار دیگری از آیات، برخی علوم غیر عادی و غیر اکتسابی یاد شده که خداوند به عنوان نعمت به بعضی از انبیا و اولیای خود داده است. شماری از مفسران یکی از راههای ممکن برای دریافت علوم یاد شده را الهام دانسته‌اند. آگاهی خضر نبی(ع) از تأویل حوادث ﴿﴿ قَالَ هَذَا فِرَاقُ بَيْنِي وَبَيْنِكَ سَأُنَبِّئُكَ بِتَأْوِيلِ مَا لَمْ تَسْتَطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا أَمَّا السَّفِينَةُ فَكَانَتْ لِمَسَاكِينَ يَعْمَلُونَ فِي الْبَحْرِ فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا وَأَمَّا الْغُلامُ فَكَانَ أَبَوَاهُ مُؤْمِنَيْنِ فَخَشِينَا أَن يُرْهِقَهُمَا طُغْيَانًا وَكُفْرًا فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ وَكَانَ تَحْتَهُ كَنزٌ لَّهُمَا وَكَانَ أَبُوهُمَا صَالِحًا فَأَرَادَ رَبُّكَ أَنْ يَبْلُغَا أَشُدَّهُمَا وَيَسْتَخْرِجَا كَنزَهُمَا رَحْمَةً مِّن رَّبِّكَ وَمَا فَعَلْتُهُ عَنْ أَمْرِي ذَلِكَ تَأْوِيلُ مَا لَمْ تَسْطِع عَّلَيْهِ صَبْرًا[۱۶۱] ازاین قبیل است: [۱۶۲] ﴿﴿ فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۱۶۳] حضرت موسی(ع) به‌سبب عدم آگاهی از دانش یاد شده، به‌کارهای خضر(علیه السلام)اعتراض می‌کرد﴿﴿ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا رَكِبَا فِي السَّفِينَةِ خَرَقَهَا قَالَ أَخَرَقْتَهَا لِتُغْرِقَ أَهْلَهَا لَقَدْ جِئْتَ شَيْئًا إِمْرًا [۱۶۴]، ﴿﴿ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا لَقِيَا غُلامًا فَقَتَلَهُ قَالَ أَقَتَلْتَ نَفْسًا زَكِيَّةً بِغَيْرِ نَفْسٍ لَّقَدْ جِئْتَ شَيْئًا نُّكْرًا[۱۶۵]، ﴿﴿ فَانطَلَقَا حَتَّى إِذَا أَتَيَا أَهْلَ قَرْيَةٍ اسْتَطْعَمَا أَهْلَهَا فَأَبَوْا أَن يُضَيِّفُوهُمَا فَوَجَدَا فِيهَا جِدَارًا يُرِيدُ أَنْ يَنقَضَّ فَأَقَامَهُ قَالَ لَوْ شِئْتَ لاتَّخَذْتَ عَلَيْهِ أَجْرًا[۱۶۶]. الهامی یا وحیانی بودن معرفت خضر(ع)، از جمله ناشی از اختلاف در پیامبربودن اوست [۱۶۷]چنین‌اختلافی درباره ذوالقرنین و معرفت دریافتی او ﴿﴿ حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا [۱۶۸] [۱۶۹] همچنین وحی القا شده به یوسف(ع)در درون چاه ﴿﴿ فَلَمَّا ذَهَبُواْ بِهِ وَأَجْمَعُواْ أَن يَجْعَلُوهُ فِي غَيَابَةِ الْجُبِّ وَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُم بِأَمْرِهِمْ هَذَا وَهُمْ لاَ يَشْعُرُونَ[۱۷۰] نیز وجود دارد [۱۷۱]؛ با این توضیح که اغلب مفسران شیعه [۱۷۲] و سنی [۱۷۳] به تبع مفسران نخستین [۱۷۴]، وحی یاد شده به یوسف(ع) را همانند وحی به یحیی و عیسی(ع) در زمان کودکی، وحی نبوت دانسته‌اند. علم یوسف(ع) به تعبیر خواب نیز از این شمار است [۱۷۵]: ﴿﴿ رَبِّ قَدْ آتَيْتَنِي مِنَ الْمُلْكِ وَعَلَّمْتَنِي مِن تَأْوِيلِ الأَحَادِيثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ أَنتَ وَلِيِّي فِي الدُّنْيَا وَالآخِرَةِ تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينََ [۱۷۶] معرفت یاد شده، فضل الهی و سبب برخورداری از آن رویگردانی یوسف(ع) از شرک و بت‌پرستی و پیروی او از آیین توحیدی ابراهیم(ع) و دیگر نیاکان خوانده شده است [۱۷۷]﴿﴿ قَالَ لاَ يَأْتِيكُمَا طَعَامٌ تُرْزَقَانِهِ إِلاَّ نَبَّأْتُكُمَا بِتَأْوِيلِهِ قَبْلَ أَن يَأْتِيَكُمَا ذَلِكُمَا مِمَّا عَلَّمَنِي رَبِّي إِنِّي تَرَكْتُ مِلَّةَ قَوْمٍ لاَّ يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَهُم بِالآخِرَةِ هُمْ كَافِرُونَ وَاتَّبَعْتُ مِلَّةَ آبَائِي إِبْرَاهِيمَ وَإِسْحَاقَ وَيَعْقُوبَ مَا كَانَ لَنَا أَن نُّشْرِكَ بِاللَّهِ مِن شَيْءٍ ذَلِكَ مِن فَضْلِ اللَّهِ عَلَيْنَا وَعَلَى النَّاسِ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لاَ يَشْكُرُونَ[۱۷۸] برخی در تفسیر جمله «کدنا» نقشه قرار دادن پیمانه ازسوی یوسف(ع) در میان بارهای بنیامین برای نگهداری او را نیز با الهام الهی دانسته‌اند[۱۷۹] ﴿﴿ فَلَمَّا جَهَّزَهُم بِجَهَازِهِمْ جَعَلَ السِّقَايَةَ فِي رَحْلِ أَخِيهِ ثُمَّ أَذَّنَ مُؤَذِّنٌ أَيَّتُهَا الْعِيرُ إِنَّكُمْ لَسَارِقُونَ [۱۸۰]، ﴿﴿ فَبَدَأَ بِأَوْعِيَتِهِمْ قَبْلَ وِعَاء أَخِيهِ ثُمَّ اسْتَخْرَجَهَا مِن وِعَاء أَخِيهِ كَذَلِكَ كِدْنَا لِيُوسُفَ مَا كَانَ لِيَأْخُذَ أَخَاهُ فِي دِينِ الْمَلِكِ إِلاَّ أَن يَشَاء اللَّهُ نَرْفَعُ دَرَجَاتٍ مِّن نَّشَاء وَفَوْقَ كُلِّ ذِي عِلْمٍ عَلِيمٌ [۱۸۱]ر آشنایی حضرت سلیمان(ع)با زبان دیگر موجودات از قبیل مورچگان ﴿﴿ فَتَبَسَّمَ ضَاحِكًا مِّن قَوْلِهَا وَقَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَى وَالِدَيَّ وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ وَأَدْخِلْنِي بِرَحْمَتِكَ فِي عِبَادِكَ الصَّالِحِينَ[۱۸۲] و پرندگان [۱۸۳]: ﴿﴿ عُلِّمْنَا مَنطِقَ الطَّيْرِ [۱۸۴] را نیز از راه الهام گفته‌اند. به‌کار نرفتن واژه وحی در آیات یاد شده و اختصاص علوم مذکور به حوزه‌ای غیر از عقاید و احکام دینی می‌تواند مؤید دریافت آن معارف از طریق الهام باشد [۱۸۵][۱۸۶]. آیاتی از این دست و شماری دیگر، از قبیل آیات ۱۲۲ سوره انعام و ۲۸ سوره حدید [۱۸۷] زمینه‌ساز پیدایش تفکر و نظریه تازه‌ای در شناخت‌شناسی اسلامی شد. براساس این نظریه و نگرش که در گذر ایام رو به فربهی و استقلال نهاد، انسان می‌تواند در کنار شناخت تجربی، عقلی و وحیانی به نوع دیگری از شناخت دست یابد که زمینه، قلمرو و ابزار متفاوتی دارد و جهان‌بینی متفاوتی را پدید می‌آورد[۱۸۸] زمینه و راه دستیابی به چنین فهم و درکی که می‌توان نام شناخت و معرفت الهامی و عرفانی بر آن نهاد، فقط تزکیه و تهذیب نفس و طهارت روح و روان و یگانه ابزار دریافت آن، دل آدمی است و همه مؤمنان صالح و پرهیزکار می‌توانند متناسب با اندازه ایمان، عمل صالح و طهارت روحی خود از معرفت یاد شده برخوردار باشند[۱۸۹] چنین شناختی که بی‌هیچ زمینه حسّی و عقلی به یک‌باره و فقط از سوی خداوند افاضه می‌شود، [۱۹۰]جلوه‌ای از امداد غیبی الهی در زندگی بشر است و در زمینه‌های گوناگون فکری و عملی که عقل و شرع در آن کافی نیست، راهگشایی می‌کند [۱۹۱] از پاره‌ای گزارشهای رسیده بر می‌آید که الهام به عنوان یکی از منابع شناخت، ابتدا در حوزه مسائل و چالشهای نخستین کلامی مورد توجه مسلمانان قرار گرفت [۱۹۲] و آنگاه به قلمرو عرفان و فلسفه راه یافت. گزارشهای یاد شده نشان می‌دهد که متکلمان مسلمان در برخورد با برخی آیات مربوط به صفات الهی همانند «استوای بر عرش» ﴿﴿ الرَّحْمَنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَى[۱۹۳]؛ ﴿﴿ إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ فِي سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوَى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الأَمْرَ مَا مِن شَفِيعٍ إِلاَّ مِن بَعْدِ إِذْنِهِ ذَلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَفَلاَ تَذَكَّرُونَ [۱۹۴] به اختلاف گراییدند. در این میان، گروهی به راه تشبیه و تجسیم [۱۹۵] رفته و گروهی دیگر قائل به تنزیه [۱۹۶] شده‌اند. دسته‌ای از منزِّهه با نفی معانی ظاهری، بیشتر به معنای مجازی معتقد شده و دسته‌ای دیگر با این استدلال که درک و فهم صفات یاد شده، فراتر از توان عقل و اندیشه بشری است، مدعی شده‌اند که باید تأمّل و تعقل را کنار نهاد و به تزکیه و تهذیب نفس پرداخت تا زمینه دریافت آگاهی و شناخت در حوزه مسائل یاد شده از جانب خداوند، فراهم آید. این گروه با استناد به آیاتی چون: ﴿﴿ وَاتَّقُواْ اللَّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللَّهُ[۱۹۷]، ﴿﴿ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً [۱۹۸]، ﴿﴿ فَوَجَدَا عَبْدًا مِّنْ عِبَادِنَا آتَيْنَاهُ رَحْمَةً مِنْ عِندِنَا وَعَلَّمْنَاهُ مِن لَّدُنَّا عِلْمًا[۱۹۹]و ﴿﴿ وَقُل رَّبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۲۰۰] مدعی شده‌اند که اگر دل و جان آدمی از راه تقوا و تهذیب پاک شود، خداوند معانی آیات و صفات یاد شده را بر آن القا می‌کند [۲۰۱]. با شکل‌گیری و تدوین عرفان و تصوف به مثابه یکی از شاخه‌های علوم اسلامی و مبتنی بر معرفت، شیوه و ابزار شناختی مستقل و متفاوت از معارف وحیانی، تجربی و عقلی، بحث از الهام به عنوان یقینی‌ترین و برترین منبع شناخت، توسعه یافت [۲۰۲] در این حوزه، گاهی از الهام با عناوینی چون علم لدنّی [۲۰۳]، مکاشفه [۲۰۴]، خاطر قلبی [۲۰۵]، علم ربّانی، معرفت ذوقی [۲۰۶]، علم موهوب، علم باطن و اسرار نیز یاد می‌شود [۲۰۷][۲۰۸].

نظریه شناخت و ادراک الهامی با گذر از قلمرو عرفان و ورود به حوزه فلسفه اسلامی، تولد نظریه معرفت اشراقی را به‌ارمغان آورد. شیخ شهاب‌ الدین سهروردی حکمت اشراق را نتیجه القائات یک موجود قدسی در دل خود دانسته و ادراک مباحث آن را مشروط به یک اربعین ریاضت نفس می‌خواند [۲۰۹] تأثیرپذیری عمیق وی در عمل و اندیشه‌های فلسفی خویش از عرفان و تصوف اسلامی مورد اتفاق صاحب‌نظران است [۲۱۰]، بر همین اساس برخی از دانشمندان مسلمان با تردید افکنی در بازگشت حکمت و رویکرد اشراقی به فلسفه یونان، آمیختن اشراق و استدلال و ایجاد آشتی میان فلسفه و عرفان را، ابتکار خود شیخ اشراق و با اثر پذیری از عرفان و تصوف اسلامی و مشرب فکری و معرفتی آن دانسته و معتقدند که شیخ اشراق فقط برای پذیرفته شدن دیدگاهش و بدون ارائه هیچ سندی، شماری از فلاسفه باستان را پیرو مشرب فکری اشراق خوانده است، در حالی که ادعای یاد شده در آثار هیچ یک از فلاسفه مسلمان پیش از وی و نیز در تاریخ فلسفه مورخانی چون شهرستانی نیامده است [۲۱۱][۲۱۲].

گاه با توسعه در معنا وگستره الهام، مواردی از قبیل ادراکات ناگهانی، بدون مقدمه و پرشتاب ذهنی و درونی و پدیده موسوم به تله‌پاتی ذهنی را نیز در دایره الهام جای داده و پاره‌ای از اکتشافات و فرضیه‌های دانشمندان و نوابغ در حوزه‌های گوناگون علوم را الهام و اشراق علمی خوانده‌اند[۲۱۳] و این البته با الهام اصطلاحی که منحصر به بندگان صالح است، تفاوت دارد[۲۱۴].

نظریه شناخت شناسانه الهام، چالشها و تنشهای جدی و فراوانی در حوزه اندیشه اسلامی برانگیخت [۲۱۵]. از جمله می‌توان به چالشهای مربوط به تشابه و تفاوتهای الهام با وحی از یک سو و القائات شیطانی و نفسانی از سوی دیگر، سازگار بودن یا نبودن اعتقاد به الهام با ختم نبوت، حجیت شرعی الهام، نسبت میان معارف الهامی و احکام شریعت و برتری یکی بر دیگری اشاره کرد [۲۱۶]؛ همچنین برخوردهای تحریمی و تکفیرآمیز با پیروان این رویکرد در هر دو حوزه عرفان و فلسفه در دوره‌هایی از تاریخ اندیشه اسلامی از این قبیل است [۲۱۷][۲۱۸].

قائلان به الهام در پاسخ به یکی از مهم‌ترین چالشهای پیش‌روی خویش، ضمن اذعان به ختم نبوت و با استناد به آیاتی از قرآن، پاره‌ای از احادیث اسلامی و ارتباط غیبی افرادی چون مادر موسی(ع) و مادر عیسی(ع)، براین باورند که برخلاف وحی، راه الهام بر روی بشر بسته نیست و قرآن نیز ملازمه‌ای بین مقام نبوت و ارتباط با غیب نمی‌بیند [۲۱۹]افراد یاد شده الهام به انسانهای غیر نبی را مرتبه نازلی از وحی نبوی [۲۲۰] و در عین حال متفاوت از آن دانسته و معتقدند که ارتباط دیداری و شنیداری پیامبر با فرشته، [۲۲۱] اطمینان به از سوی خدا بودن [۲۲۲] و حجت[۲۲۳] و مشروط بودن به تبلیغ [۲۲۴] از ویژگیهای انحصاری وحی نبوی است که در الهام وجود ندارد؛ همچنین محتوای وحی را آموزه‌های همگانی، الزام‌آور و مصدر تشریع دانسته‌اند، درحالی که الهام یک دریافت شخصی و همانند ادراک گرسنگی و تشنگی است و منشأ آن روشن نیست [۲۲۵]، بر این اساس، الهام، بیشتر مربوط به اولیا و وحی مصطلح، مختص به انبیا دانسته شده است [۲۲۶][۲۲۷].

در تفاوت الهام و وسوسه نیز، الهام را همراه با آرامش خاطر و هماهنگ با آموزه‌های الهی خوانده‌اند که برخلاف وسوسه‌ها آدمی را به سوی خیر و نیکی فرا می‌خواند [۲۲۸][۲۲۹].

نسبت میان معرفت الهامی و آموزه‌های وحیانی و بی‌نیازی از آموختن دانش دینی در صورت برخورداری از الهام، چالش مهم دیگری در این حوزه [۲۳۰] عارفان نامدار و طرفداران پرآوازه الهام ضمن تأکید بر پایبندی نسبت به آموزه‌های وحی و شریعت، آن را تنها راه رسیدن به مقام بهره‌مندی از الهام و معیار تشخیص آن از القائات شیطانی و خطورات نفسانی می‌دانند [۲۳۱][۲۳۲].

الهام غریزی [۲۳۳]

در آیه ۶۸ سوره نحل، از وحی به زنبور عسل یاد شده است: ﴿﴿ وَأَوْحَى رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا وَمِنَ الشَّجَرِ وَمِمَّا يَعْرِشُونَ[۲۳۴] شمار زیادی از مفسران شیعه [۲۳۵] و سنی [۲۳۶]به تبع برخی مفسران نخستین و نیز احادیث اسلامی[۲۳۷]، ایحاء در آیه را به معنای الهام گرفته‌اند. برخی نیز آن را به معنای آفرینش غرایز در آن دانسته‌اند [۲۳۸] براساس این آیه و آیه پس از آن، ساختن خانه‌های مسدّس با آن مهندسی شگفت و تحسین برانگیز بر فراز و در دامنه کوهساران، لا به لای شاخه‌های درختان و در میان کندوها، همچنین پیمایش مسافتهای طولانی در جستوجوی گلها و گیاهان و مکیدن شهد و شیره آنها و تبدیل آن به عسل با رنگهای گوناگون و خواص شفابخش، بازگشت از آن مسافت و یافتن خانه خود در میان صدها کندوی مشابه و بسیاری دیگر از کارهای زیبا و شگفت‌انگیز زنبور عسل، براساس هدایت و رهنمون درونی الهی که از آن به نیروی غریزه تعبیر می‌شود، صورت می‌گیرد [۲۳۹]؛ نیرویی که همچنان و به‌رغم پیشرفت شگفت دانش بشری، از رازهای سر به مُهر آفرینش است. چنین هدایتی که براساس آن زندگی حیوانی تدبیر می‌شود، هرچند در همه حیوانات نیز وجود دارد [۲۴۰]؛ اما با توجه به اینکه زندگی شگفت‌انگیز اجتماعی زنبور عسل در میان حیوانات همانندی ندارد، تنها از وحی به آن سخن گفته شده است[125]؛ همچنین برخی مفسران با اشاره به اینکه هابیل نخستین مرده‌ای بود که دفن شد، یاد دادن غیر مستقیم دفن وی به قابیل از سوی کلاغ را ﴿﴿ فَبَعَثَ اللَّهُ غُرَابًا يَبْحَثُ فِي الأَرْضِ لِيُرِيَهُ كَيْفَ يُوَارِي سَوْءَةَ أَخِيهِ قَالَ يَا وَيْلَتَى أَعَجَزْتُ أَنْ أَكُونَ مِثْلَ هَذَا الْغُرَابِ فَأُوَارِيَ سَوْءَةَ أَخِي فَأَصْبَحَ مِنَ النَّادِمِينَ[۲۴۱] الهام الهی دانسته‌اند[۲۴۲][۲۴۳].

الهام طبیعی

در آیات سوره زلزال، ﴿﴿ إِذَا زُلْزِلَتِ الأَرْضُ زِلْزَالَهَا وَأَخْرَجَتِ الأَرْضُ أَثْقَالَهَا وَقَالَ الإِنسَانُ مَا لَهَا يَوْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا [۲۴۴] خداوند در آغاز از زلزله و تکانهای شدید زمین به وقت قیامت گزارش می‌دهد و اینکه زمین بارهای سنگین درون خود را بیرون افکنده و اخبار و ناگفته‌های خویش را بازگو می‌کند، آنگاه در پاسخ انسان که از سر شگفتی می‌پرسد: زمین را چه شده است که چنین می‌کند؟ آن را نتیجه وحی خداوند به آن می‌خواند: ﴿﴿ بِأَنَّ رَبَّكَ أَوْحَى لَهَا [۲۴۵] در اینجا نیز مفسران، ایحا را به معنای الهام [۲۴۶]و شماری نیز به معنای «امر»[۲۴۷] گرفته‌اند[۲۴۸].

منابع

جستارهای وابسته

  1. الهام به امام؛ (ع)
  2. الهام به پیامبر؛(ص)
  3. الهام به پیامبر خاتم؛ (ص)
  4. الهام به ولی؛
  5. الهام به وصی؛
  6. الهام به اهل بیت (ع)؛
  7. الهام به فاطمه زهرا (س).

منبع‌شناسی جامع وحی و الهام

پانویس

  1. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۱۹۷
  2. ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۵۴، «لهم».
  3. الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۶ ـ ۲۰۳۷؛ مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ مفردات، ص ۷۴۸، «لهم».
  4. التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۴، «لهم».
  5. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  6. ترتيب‌العين، ص ۷۴۹؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».
  7. مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛ الصحاح، ج ۵ ، ص ۲۰۳۷؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».
  8. مفردات، ص ۶۴۸؛ لسان‌العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».
  9. مقاييس اللغه، ج ۵ ، ص ۲۱۷؛لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».
  10. الفروق اللغويه، ص ۶۹ ؛ مفردات، ص ۸۵۸ ـ ۸۶۰ ؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم».
  11. لغت نامه، ج ۲، ص ۲۸۱۰؛ لسان العرب، ج ۱۲، ص ۳۴۶، «لهم».
  12. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۱۹۸
  13. مقاییس اللغة، ج ۵، ص۲۱۷؛ الصحاح، ج۵، ص۲۰۳۷ و مجمع البحرین، ج۶، ص ۱۷۱.
  14. لسان العرب، ج۱۲، ص ۳۴۶؛ مفردات راغب، ص ۷۴۸.
  15. لسان العرب، همان؛ ترتیب العین، ص ۷۴۹.
  16. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  17. التعریفات، ص۱۵؛ موسوعة مصطلحات التصوف الاسلامی، ص ۸۵ـ ۸۷؛ فرهنگ معارف اسلامی، ج۱، ص ۲۸۲.
  18. انسان کامل، ص ۲۳۹؛ التعریفات، ص ۱۵؛ الشواهد الربوبیه، ص ۳۴۸ـ ۳۴۹؛ شرح العقائد النسفیه، ص ۴۵؛ گوهر مراد، ص ۵۸ و کشاف اصطلاحات الفنون، ج۲، ص ۱۳۰۸.
  19. جامع الأسرار، ص ۴۵۳ـ ۴۵۷؛ انسان کامل، ص ۲۳۸ و کشف الأسرار، ج۵، ص ۴۱۰ـ ۴۱۱.
  20. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  21. المیزان، ج۵، ص ۳۱۱ و ج۲۰، ص ۲۹۸.
  22. دانشنامه کلام اسلام؛ ج۱، ص ۶۸.
  23. جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲؛ مجمع البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۴، ص ۱۴۹؛ ج ۱۲، ص ۲۹۲.
  24. التوحيد، ص ۲۸۷؛ الاختصاص، ص ۲۸۶؛ الامالى، ص ۴۰۸.
  25. قواعد المرام، ص ۳۰؛ عقايد الاماميه، ص ۹۶؛ المصطلحات الكلاميه، ص ۳۵.
  26. جامع‌السعادات، ج ۱، ص ۱۷۹ ـ ۱۸۵؛ اغاثة‌اللهفان، ج۱، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰؛ احياء علوم‌الدين، ج ۳، ص ۳۲.
  27. التعريفات، ص ۵۱ ؛ فرهنگ معارف اسلامى، ج ۱، ص۲۸۲؛ مصطلحات التصوف، ص۸۵ ـ ۸۷ ، «الهام».
  28. التعريفات، ص۵۱ ؛ مصطلحات‌التصوف، ص۸۵ ـ ۸۷؛ المصطلحات الكلاميه، ص ۳۵، «الهام».
  29. تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸ ؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۷۵؛ رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۱ ـ ۵۰۳ .
  30. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  31. ( => همین مقاله، سیر پیدایش و تحول نظریه الهام)
  32. قاموس كتاب مقدس، ص ۹۰۶.
  33. كتاب مقدس متى، ۱۰: ۱۹ ـ ۲۱؛ يوحنا، ۱۴: ۲۶ ، ۱۶: ۱۳.
  34. قاموس كتاب‌مقدس، ص۹۰۵ ـ ۹۰۶؛ موسوعة‌الاديان، ص ۱۰۰؛ مقارنة الاديان اليهوديه، ص ۲۵۵.
  35. الهدى الى دين المصطفى، ج ۱، ص ۶۹ ، ۹۳؛ اضواء على المسيحيه، ص ۸۷ ـ ۸۹ ؛ مقارنة الاديان المسيحيه، ص ۱۹۵.
  36. ترتيب‌العين، ج۲، ص۷۹۷ ـ۷۹۸؛ تاج‌العروس، ج ۱۴، ص ۳۳۹، «سحل»؛ مفهوم النص، ص ۳۱ ـ ۳۴.
  37. المفصل، ج‌۶، ص‌۷۵۵ ـ‌۷۵۸.
  38. و این (قرآن) را شیطان‌ها فرود نیاورده‌اند؛ سوره شعراء، آیه ۲۱۰.
  39. آیا شما را بیاگاهانم که شیطان‌ها بر که فرود می‌آیند؟ بر هر دروغزن بزهکاری فرود می‌آیند که گوش می‌خوابانند و بیشتر آنان دروغگویند؛ سوره شعراء، آیه ۲۲۱ - ۲۲۳.
  40. سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیده‌ای دیوانه است؛ سوره دخان، آیه ۱۴.
  41. بنابراین پند بده که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه بلکه می‌گویند شاعری است که چشم به راه رویداد مرگ برای اوییم؛ سوره طور، آیه ۲۹ - ۳۰.
  42. و گفتار شاعر نیست؛ اندک ایمان می‌آورید و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند می‌پذیرید فرو فرستاده‌ای از پروردگار جهانیان است؛ سوره حاقه، آیه ۴۱ - ۴۳.
  43. خدا و انسان در قرآن، ص ۲۱۵ ـ ۲۱۷؛ مفهوم النص، ص ۷۹ ـ ۸۱ ؛ پژوهش‌هايى درباره قرآن و وحى، ص ۳۴.
  44. جامع البيان، مج ۸ ، ج ۱۴، ص ۲۱؛ مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۱۰ ؛ المفصل، ج ۶ ، ص ۷۵۵ ـ ۷۵۸.
  45. خدا و انسان در قرآن، ص ۲۲۱ ـ ۲۲۲.
  46. که بی‌گمان خدای شما یگانه است؛ سوره صافات، آیه ۴.
  47. و گفت: این جز جادویی که آموخته می‌شود نیست این جز گفتار آدمی نیست؛ سوره مدثر، آیه ۲۴ - ۲۵.
  48. و می‌گفتند: آیا ما برای یک شاعر دیوانه دست از خدایان خویش بکشیم؟؛ سوره صافات، آیه ۳۶.
  49. سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیده‌ای دیوانه است؛ سوره دخان، آیه ۱۴.
  50. و این (قرآن) را شیطان‌ها فرود نیاورده‌اند؛ سوره شعراء، آیه ۲۱۰.
  51. و این سخن شیطان رانده، نیست؛ سوره تکویر، آیه ۲۵.
  52. و نه گفتار پیشگوست؛ اندک پند می‌پذیرید؛ سوره حاقه، آیه ۴۲.
  53. بنابراین پند بده که تو، به (برکت) نعمت پروردگارت نه پیشگویی و نه دیوانه؛ سوره طور، آیه ۲۹.
  54. که همنشین شما گمراه و بیراه نیست و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود آن (فرشته) بسیار توانمند به او آموخته است توانای خردمندی که راست ایستاد و او در افق فراتر بود سپس نزدیک شد و فروتر آمد آنگاه (میان او و پیامبر) به اندازه دو کمان یا نزدیک‌تر رسید پس (خداوند) به بنده خود وحی کرد، آنچه وحی کرد دل، آنچه می‌دید، دروغ نگفت پس آیا شما با او در آنچه می‌بیند، بگو- مگو می‌کنید؟ و به یقین او را در فرودی دیگر، (نیز) دیده بود کنار درخت سدری که در واپسین جای است؛ سوره نجم، آیه ۲ - ۱۴.
  55. سپس از او روی گرداندند و گفتند: آموزش دیده‌ای دیوانه است؛ سوره دخان، آیه ۱۴.
  56. و ما پیش از تو هیچ فرستاده و هیچ پیامبری نفرستادیم مگر اینکه چون آرزو می‌کرد که دعوتش فراگیر شود شیطان در آرزوی وی با وسوسه افکندن در دل مردم خلل می‌افکند آنگاه خداوند آنچه را که شیطان می‌افکند، از میان برمی‌دارد سپس آیات خود را استوار می‌گرداند و خداوند دانایی فرزانه است؛ سوره حج، آیه ۵۲.
  57. ای اهل کتاب! در دینتان غلوّ نورزید و درباره خداوند جز راستی سخنی بر زبان نیاورید؛ جز این نیست که مسیح عیسی پسر مریم، پیامبر خداوند و کلمه اوست که آن را به دامان مریم افکند و روحی از اوست پس به خداوند و پیامبرانش ایمان آورید و سخن از خدای سه‌گانه سر مکنید، باز ایستید که برایتان بهتر است، بی‌گمان خداوند خدایی یگانه است، پاکاکه اوست از اینکه او را فرزندی باشد، آنچه در آسمان‌ها و زمین است او راست و خداوند شما را کارساز، بس؛ سوره نساء، آیه ۱۷۱.
  58. یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردن‌ها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.
  59. که روح الامین آن را فرود آورده است بر دلت، تا از بیم‌دهندگان باشی؛ سوره شعراء، آیه ۱۹۳ - ۱۹۴.
  60. آیا شما را بیاگاهانم که شیطان‌ها بر که فرود می‌آیند؟ بر هر دروغزن بزهکاری فرود می‌آیند؛ سوره شعراء، آیه ۲۲۱ - ۲۲۲.
  61. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۰
  62. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  63. تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸ ؛ فتح‌القدير، ج ۳، ص ۱۷۵؛ التحقيق، ج ۱۰، ص ۲۴۵، «لهم»؛ ج ۱۳، ص ۵۶ ، «وحى».
  64. جامع‌البيان، مج ۱۵، ج۳۰، ص ۲۶۴؛ التبيان، ج ۶ ، ص ۴۰۲؛ ج ۱۰، ص ۳۵۸.
  65. التبيان، ج۲، ص ۴۵۸؛ مجمع‌البيان، ج ۲، ص ۷۴۶؛ الميزان، ج ۶ ، ص ۲۲۳.
  66. جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲؛ تفسير قرطبى، ج ۴، ص ۵۵ ؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۷۵.
  67. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  68. آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
  69. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
  70. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
  71. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
  72. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۰
  73. مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲.
  74. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  75. التبيان، ج۱۰، ص۱۴۶؛ تفسير قرطبى، ج۴، ص ۵۵ .
  76. آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
  77. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  78. شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۴؛ الفرقان، ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۱.
  79. مجمع‌البيان، ج۹، ص۵۷؛ الميزان، ج۱۸، ص۷۲ ـ ۷۴؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۶۲ ـ ۶۳ ، «وحى».
  80. الكشاف، ج ۴، ص ۲۳۳؛ التحرير و التنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۲؛ معانى القرآن، ج ۶ ، ص ۳۲۶.
  81. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
  82. الميزان، ج ۱۸، ص ۷۳.
  83. البته نه لزوماً قابل درک و شنیدن با گوش سر
  84. الكشاف، ج۴، ص۲۳۳؛ الميزان، ج۱۸، ص۷۳ ـ ۷۴.
  85. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۰
  86. پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد؛ سوره شمس، آیه ۸.
  87. مفردات، ص ۸۵۸ ؛ لسان‌العرب، ج ۱۵، ص ۲۴۰، «وحى»؛ خدا و انسان در قرآن، ص ۱۹۵ ، ۲۰۲.
  88. غريب الحديث، ج ۱، ص ۳۰۰؛ لسان العرب، ج ۱۵، ص ۲۴۰، «وحى»؛ خدا و انسان در قرآن، ص ۲۰۲ ـ ۲۰۴.
  89. خدا و انسان در قرآن، ص ۲۰۲ ، ۲۰۴.
  90. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
  91. الكشاف، ج ۳، ص ۷؛ التحرير والتنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۲؛ الميزان، ج ۱۸، ص ۷۳.
  92. و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود؛ سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  93. جامع‌البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۵۵
  94. آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه ۱۱.
  95. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
  96. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
  97. جامع‌البيان، مج ۸ ، ج ۱۴، ص ۱۸۳؛ مجمع البيان، ج ۱۰، ص ۷۹۹؛ التبيان، ج ۶ ، ص ۴۰۲؛ ج ۹، ص ۴۲۲.
  98. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  99. و هیچ بشری نسزد که خداوند با او سخن گوید مگر با وحی یا از فراسوی پرده‌ای یا فرستاده‌ای فرستد که به اذن او آنچه می‌خواهد وحی کند؛ بی‌گمان او فرازمندی فرزانه است؛ سوره شوری، آیه ۵۱.
  100. جامع البيان، مج ۳، ج ۳، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۳؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۶ ـ ۵۷ ، «وحى».
  101. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۱
  102. یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردن‌ها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.
  103. ما به تو همان‌گونه وحی فرستادیم که به نوح و پیامبران پس از وی، و به ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و اسباط و عیسی و ایوب و یونس و هارون و سلیمان وحی فرستادیم و به داود زبور دادیم؛ سوره نساء، آیه ۱۶۳.
  104. و پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر بدو وحی کردیم که هیچ خدایی جز من نیست پس مرا بپرستید؛ سوره انبیاء، آیه ۲۵.
  105. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  106. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
  107. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
  108. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
  109. و از چیزی که (در ذبح) نام خداوند بر آن برده نشده است نخورید؛ و آن به راستی نافرمانی (از خداوند) است و شیطان‌ها بی‌گمان در یاران خویش می‌دمند که با شما چالش ورزند و اگر از آنان فرمانبرداری کنید به یقین مشرک خواهید بود؛ سوره انعام، آیه ۱۲۱.
  110. و بدین‌گونه برای هر پیامبری دشمنی از شیطان‌های آدمی و پری قرار دادیم که برخی به برخی دیگر یکدیگر، به فریب سخنان آراسته الهام می‌کنند و اگر پروردگار تو می‌خواست آن (کار) را نمی‌کردند پس آنان را با دروغی که می‌بافند واگذار؛ سوره انعام، آیه ۱۱۲.
  111. آنگاه از محراب به سوی قوم خود بیرون شد و به آنان اشاره کرد که: پگاهان و در پایان روز (خداوند را) به پاکی بستایید؛ سوره مریم، آیه ۱۱.
  112. الفروق‌اللغويه، ص۶۹ ـ ۷۰؛ مفردات، ص۸۵۸ ـ ۸۶۰ ؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۶ ـ ۵۷ ، «وحى».
  113. راه و راهنماشناسى، ص ۱۵۴؛ معارف قرآن، ص ۴۰۳ ـ ۴۰۴.
  114. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۲
  115. العقائد الاسلاميه، ج ۱، ص ۳۶؛ الميزان، ج ۲، ص ۱۱۵؛ فلسفه اخلاق، ص ۳۰۱.
  116. و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۷ - ۱۰.
  117. الميزان، ج ۵ ، ص ۳۱۰ ـ ۳۱۱؛ ج ۶ ، ص ۱۶۶؛ لب الاثر، ص ۲۶۷؛ العقايد الاسلاميه، ج ۱، ص ۱۱۸.
  118. گفت: پروردگار ما کسی است که آفرینش هر چیز را به (فراخور) او، ارزانی داشته سپس راهنمایی کرده است؛ سوره طه، آیه ۵۰.
  119. و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد،بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۷ - ۱۰.
  120. الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۷ ـ ۲۹۸؛ فلسفه اخلاق، ص ۱۳۳؛ فطرت و دين، ص ۲۱۰.
  121. و آیا به او دو راه (خیر و شرّ) را نشان ندادیم؟؛ سوره بلد، آیه ۱۰.
  122. رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۳ ؛ فتح القدير، ج ۵ ، ص ۴۴۹؛ الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۳.
  123. فى ظلال القرآن، ج ۶ ، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ نمونه، ج ۲۷، ص ۴۵ ـ ۴۸.
  124. جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵؛ مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۷۵۵؛ تفسير قرطبى، ج ۲۰، ص ۵۱ .
  125. جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۵؛ التفسير الكبير، ج۳۱، ص۱۹۳؛ روح‌المعانى، مج۱۶، ج۳۰، ص۱۴۴.
  126. جامع‌البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۵؛ كشف‌الاسرار، ج۱۰، ص۵۰۶؛ روح‌المعانى، مج۱۶، ج۳۰، ص۲۵۹.
  127. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۴
  128. بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت؛ سوره شمس، آیه ۹ - ۱۰.
  129. التفسيرالكبير، ج۳۱، ص۱۹۳؛ روح‌المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۹.
  130. مجمع‌البيان، ج۱۰، ص۷۵۵؛ غريب‌القرآن، ص۳۰۴؛ الصافى، ج ۵ ، ص ۳۳۱.
  131. جامع‌البيان، مج۱۵، ج۳۰، ص۲۶۶؛ رحمة‌ من‌ الرحمن، ج‌۴، ص‌۵۰۲‌؛ تفسير قرطبى، ج‌۲۰، ص‌۵۲‌.
  132. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۴
  133. بحار الانوار: ج۶، ص ۱۹؛ ج ۶۷، ص ۵۰.
  134. رحمة من الرحمن، ج ۴، ص ۵۰۲ ؛ مصباح الهدايه، ص ۱۰۴.
  135. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۸۶؛ مصباح الهدايه، ص۱۰۳ ـ ۱۰۵؛ مدارج‌السالكين، ج ۱، ص۵۴ ـ ۵۵ .
  136. احياء علوم الدين، ج ۳، ص ۳۲؛ اغاثة اللهفان، ج ۱، ص۱۳۹ ـ ۱۴۰؛ جامع‌السعادات، ج۱، ص۱۷۹ ـ ۱۸۵.
  137. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵
  138. فى‌ظلال القرآن، ج۶ ، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ الميزان، ج ۱۰، ص ۲۶۱؛ ج ۱۶، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹.
  139. فلسفه اخلاق، ص ۱۱۶، ۱۳۳؛ فى ظلال التوحيد، ص ۲۳۱ ـ ۲۳۲؛ فطرت و دين، ص ۴۶، ۵۷ ، ۷۹.
  140. فى ظلال القرآن، ج ۶، ص ۳۹۱۷ ـ ۳۹۱۸؛ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ـ ۲۶۰، «اسلام و نيازهاى زمان»؛ فطرت و دين، ص ۱۹۸، ۲۱۰.
  141. و به آنها انجام کارهای نیک و برپا داشتن نماز و دادن زکات را وحی کردیم و آنان پرستندگان ما بودند؛ سوره انبیاء، آیه ۷۳.
  142. مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ، ۲۶۰، ۴۳۳، «اسلام و نيازهاى زمان».
  143. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵
  144. جامع‌البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۲۶۴ ـ ۲۶۵؛ مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۳۷۰؛ الدر المنثور، ج ۶ ، ص ۳۵۵ ـ ۳۵۶.
  145. تفسير قرطبى، ج۲۰، ص۷۵؛ تفسيرجلالين، ص ۸۰۹ ؛ تفسير ثعالبى، ج ۵ ، ص ۵۹۵.
  146. مجمع‌البيان، ج ۱۰، ص ۷۵۵؛ نورالثقلين، ج ۵، ص ۵۸۶ .
  147. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۵
  148. فطرت و دين، ص ۸۵ ، ۹۴.
  149. الميزان، ج ۲۰، ص ۲۹۸؛ مجموعه آثار، ج ۲۱، ص ۲۵۸ ـ ۲۶۰، «اسلام و نيازهاى زمان»؛ پرتوى از قرآن، ج ۳۰، ص ۱۱۱، ۱۱۳.
  150. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۶
  151. الميزان، ج ۱۴، ص ۱۴۹.
  152. و به مادر موسی الهام کردیم که به او شیر بده و اگر بر (جان) او ترسیدی او را (در صندوقی بنه و) به دریا فکن و مهراس و اندوهگین مباش! ما او را به تو باز می‌گردانیم و او را از پیامبران خواهیم کرد؛ سوره قصص، آیه ۷.
  153. آن هنگام که به مادرت آنچه (بایست) وحی می‌شد وحی کردیم؛ سوره طه، آیه ۳۸.
  154. التبيان، ج۶ ، ص ۴۰۳؛ مجمع‌البيان، ج ۷، ص ۳۷۷؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۰.
  155. جامع‌البيان، مج۱۱، ج۲۰، ص۳۷؛ تفسير قرطبى، ج ۶، ص ۲۳۴؛ تفسير الجلالين، ص ۴۶۶.
  156. جامع‌البيان، مج‌۳، ج‌۳، ص‌۳۶۲؛ التبيان، ج‌۲، ص‌۴۵۸؛ تفسير‌ قرطبى، ج‌۶‌، ص‌۲۳۴.
  157. و یاد کن که به حواریان وحی کردم که به من و فرستاده‌ام ایمان آورید گفتند: (خداوندا) ایمان آوردیم و گواه باش که ما گردن نهاده‌ایم؛ سوره مائده، آیه ۱۱۱.
  158. یاد کن آنگاه را که پروردگارتان به فرشتگان وحی می‌فرمود که من با شمایم پس مؤمنان را استوار دارید؛ من در دل کافران بیم خواهم افکند بنابراین، با شمشیر بر فراز گردن‌ها بر سرشان بزنید و دستشان را کوتاه کنید؛ سوره انفال، آیه ۱۲.
  159. جامع‌البيان، مج ۱۱، ج ۲۰، ص ۳۷؛ التفسير الكبير، ج ۸ ، ص ۴۷؛ تفسير ابى السعود، ج ۴، ص ۲۲۴.
  160. التبيان، ج ۴، ص ۵۷ ؛ مجمع البيان، ج ۴، ص ۸۰۹ .
  161. گفت: اینک (هنگام) جدایی میان من و توست؛ اکنون تو را از معنی آنچه نتوانستی بر آن شکیبایی ورزی آگاه خواهم کرد: امّا آن کشتی از آن مستمندانی بود که (با آن) در دریا کار می‌کردند؛ بر آن شدم به آن آسیب رسانم چون در پی آن پادشاهی بود که هر کشتی (بی‌آسیب) را به زور می‌گرفت. امّا آن نوجوان، پدر و مادرش مؤمن بودند؛ ترسیدیم که آنان را به سرکشی و کفر وادارد . پس، خواستیم که پروردگارشان برای آنان فرزندی (دیگر) پاک‌جان‌تر و مهربان‌تر از او، جایگزین کند. و امّا آن دیوار، از آن دو نوجوان یتیم در آن شهر بود و زیر آن گنجی از آن آن دو و پدرشان مردی شایسته بود، بنابراین پروردگارت از سر بخشایش خویش اراده فرمود که آنان به برومندی خود برسند و گنجشان را بیرون کشند و من آن کارها را از پیش خویش نکردم، این بود معنی آنچه بر آن شکیبایی نتوانستی کرد؛ سوره کهف، آیه ۷۸ - ۸۲.
  162. التبيان، ج ۷، ص ۶۹ ؛ رحمة من الرحمن، ج ۳، ص ۲۰ ـ ۲۱؛ الميزان، ج ۱۳، ص ۳۴۲.
  163. و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.
  164. پس راه افتادند، تا هنگامی که سوار کشتی شدند آن را سوراخ کرد؛ (موسی) گفت: آیا آن را سوراخ کردی که سرنشینان را غرق کنی، بی‌گمان کاری شگفت کردی! ؛ سوره کهف، آیه ۷۱.
  165. پس راه افتادند تا هنگامی که پسربچه‌ای دیدند و او را کشت؛ (موسی) گفت: آیا انسانی بی‌گناه را بی‌آنکه کسی را کشته باشد کشتی؟ به راستی کاری ناپسند کردی!؛ سوره کهف، آیه ۷۴.
  166. باز راه افتادند تا هنگامی که به مردم شهری رسیدند از مردمش خوراک خواستند، اما آنان از پذیرایی ایشان خودداری کردند؛ سپس دیواری در آن (شهر) یافتند که می‌خواست فرو افتد، (خضر) آن را استوار کرد، (موسی) گفت: اگر می‌خواستی برای آن مزدی دریافت می‌داشتی؛ سوره کهف، آیه ۷۷.
  167. تفسير بغوى، ج‌۳، ص‌۱۴۴؛ التبيان، ج‌۷، ص‌۸۲؛ الميزان، ج‌۱۳، ص‌۳۳۸.
  168. تا به سرزمین غروب خورشید رسید، آن را چنان یافت که در چشمه‌ای پرلوش و لای غروب می‌کند و در نزدیکی آن گروهی را یافت؛ گفتیم: ای ذو القرنین! (خود دانی) یا آنان را عذاب می‌کنی و یا درباره آنان (راه) نیکی را در پیش می‌گیری؛ سوره کهف، آیه ۸۶.
  169. زادالمسير، ج ۵ ، ص ۱۸۴؛ تفسير قرطبى، ج ۱۱، ص ۳۲.
  170. پس چون او را بردند و همدل شدند که وی را در نهانگاه چاه نهند (چنین کردند) و ما به او وحی کردیم که (روزی) آنان را از این کارشان آگاه می‌کنی، در حالی که آنان درنیابند؛ سوره یوسف، آیه ۱۵.
  171. التفسير الكبير، ج ۱۸، ص ۹۹.
  172. التبيان، ج ۶ ، ص ۱۱۰؛ جوامع الجامع، ج ۱، ص ۶۳۵ ـ ۶۳۶ ؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۱۰۰.
  173. جامع البيان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۱۰؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۹۴؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۱۰.
  174. جامع‌البيان، مج ۷، ج ۱۲، ص ۲۱۰؛ احكام‌القرآن، جصاص، ج ۳، ص ۲۷۴؛ تفسير قرطبى، ج ۹، ص ۹۴.
  175. مجمع‌البيان، ج۵ ، ص۳۵۷؛ الصافى، ج ۳، ص ۵۲ ؛ فتح القدير، ج ۳، ص ۲۶.
  176. پروردگارا! به من از فرمانروایی پاره‌ای داده‌ای و از خوابگزاری بخشی آموختی؛ ای آفریدگار آسمان‌ها و زمین! تو سرور من در این جهان و در جهان واپسینی، مرا گردن نهاده (به فرمان خویش) بمیران و به شایستگان بپیوند؛ سوره یوسف، آیه ۱۰۱.
  177. مجمع‌البيان، ج۵، ص۳۵۷؛ فتح‌القدير، ج ۳، ص ۲۶؛ الميزان، ج ۱۱، ص ۸۳.
  178. (یوسف) گفت: خوراکی که روزی شماست نزدتان نمی‌رسد مگر آنکه پیش از رسیدن آن شما را از تعبیر آن آگاه می‌کنم این از چیزهایی است که پروردگارم به من آموخته است؛ من آیین گروهی را که به خداوند ایمان ندارند و جهان واپسین را منکرند وانهاده‌ام و از آیین پدرانم ابراهیم و اسحاق و یعقوب پیروی می‌کنم؛ در خور ما نیست که هیچ چیز را شریک خداوند بدانیم؛ این از بخشش خداوند به ما و به مردم است امّا بیشتر مردم سپاس نمی‌گزارند؛ سوره یوسف، آیه ۳۷ - ۳۸.
  179. مجمع البيان، ج‌۵‌، ص‌۳۸۵ ـ‌ ۳۸۶.
  180. آنگاه، چون ساز و برگ آنان را آماده می‌کرد جام (زرّین شاه) را در باربند شتر برادرش (بنیامین) نهاد سپس بانگ بردارنده‌ای بانگ برداشت: که ای کاروانیان بی‌گمان شما دزدید!؛ سوره یوسف، آیه ۷۰.
  181. آنگاه (جست و جو را) از باربندهای آنان پیش از باربند برادر (تنی‌اش) آغازید سپس آن را از باربند برادرش بیرون آورد! بدین‌گونه برای یوسف چاره‌گری کردیم (زیرا) او برادرش را بر آیین آن پادشاه نمی‌توانست بازداشت کند- مگر آنکه خداوند می‌خواست- هر کس را که بخواهیم به پایه‌هایی فرا می‌بریم و ز هر داننده‌ای داناتری هست؛ سوره یوسف، آیه ۷۶.
  182. (سلیمان) از گفتار آن (مور) خندان لب گشود و گفت: پروردگارا! در دلم افکن تا نعمتت را که به من و به پدر و مادرم بخشیده‌ای سپاس بگزارم و کردار شایسته‌ای که تو را خشنود کند به جای آرم و مرا به بخشایش خود در زمره بندگان شایسته خویش درآور؛ سوره نمل، آیه ۱۹.
  183. جامع البيان،مج ۱۱، ج ۱۹، ص ۱۷۲؛ التبيان، ج۸، ص ۸۲ ؛ مجمع‌البيان، ج ۵ ، ص ۳۵۳.
  184. به ما زبان مرغان آموخته‌اند؛ سوره نمل، آیه ۱۶.
  185. الميزان، ج ۵ ، ص ۷۹.
  186. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۶
  187. المیزان، ج 11، ص 119؛ ج 12، ص 342.
  188. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹؛ نظرات فى التصوف و الكرامات، ص ۵۲ ـ ۵۴ ؛ مجموعه‌آثار، ج ۲، ص ۲۲۸ ـ ۲۳۳، «مقدمه‌اى بر جهان بينى اسلامى».
  189. الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۳۱، ۲۸۹؛ الميزان، ج ۱۱، ص۱۱۹؛ ج۱۲، ص۳۴۲؛ آشنايى با علوم‌اسلامى، ج۱، ص ۱۵۳ ـ ۱۵۴.
  190. رياض السالكين، ج‌۴، ص‌۴۵۳؛ احياء علوم الدين، ج۳، ص۲۳؛ نظرات فى التصوف والكرامات، ص‌۵۲‌.
  191. تفسيرقرطبى، ج۱۰، ص۸۸؛ فتح‌القدير، ج۳، ص۱۷۵؛ مجموعه آثار، ج ۱۷، ص ۴۷۳، «حماسه حسينى».
  192. الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۸۹ ؛ روح‌المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۷.
  193. خداوند بخشنده بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا دارد؛ سوره طه، آیه ۵.
  194. به راستی پروردگارتان خداوندی است که آسمان‌ها و زمین را در شش روز آفرید سپس بر اورنگ فرمانفرمایی جهان استیلا یافت؛ کار هستی را کارسازی می‌کند ، هیچ میانجی مگر با اذن او در کار نیست، این است خداوند پروردگار شما، او را بپرستید! آیا پند نمی‌گیرید؟؛ سوره یونس، آیه ۳.
  195. (=مشبّهه و مجسّمه)
  196. (=منزِّهه)
  197. و خداوند به شما آموزش می‌دهد؛ و خداوند به هر چیزی داناست؛ سوره بقره، آیه ۲۸۲.
  198. ای مؤمنان! اگر از خداوند پروا کنید در شما نیروی شناخت درستی از نادرستی می‌نهد؛ سوره انفال، آیه ۲۹.
  199. و بنده‌ای از بندگان ما (خضر) را یافتند که به او از نزد خود بخشایشی داده و او را از پیش خویش دانشی آموخته بودیم؛ سوره کهف، آیه ۶۵.
  200. و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!؛ سوره طه، آیه ۱۱۴.
  201. الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص۸۹؛ روح المعانى، مج ۱۶، ج ۳۰، ص ۲۵۹.
  202. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۷۹؛ تلبيس ابليس، ص ۳۱۱.
  203. مفاتيح‌الغيب، ص۸ ؛ الفتوحات‌المكيه، ج۱، ص ۸۹ ، ۲۸۷؛ روح‌المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۱۹.
  204. روح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴.
  205. الانوار الساطعه، ج ۱، ص ۴۴۲؛ رياض السالكين، ج ۴، ص ۴۵۳؛ شرح دعاء الصباح، ص ۴۶.
  206. رحمة من الرحمن، ج ۳، ص ۲۰.
  207. مفاتيح الغيب، ص ۸ ؛ الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹ ؛ روح المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۵ ـ ۲۸.
  208. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۸
  209. شرح حكمة الاشراق، ص ۵۹۹ ـ ۶۰۰ ؛ شعاع انديشه و شهود، ص ۵۶۱ .
  210. مجموعه آثار، ج ۵ ، ص ۱۴۳، ۱۴۸، «كليات فلسفه»؛ مجموعه مصنفات شيخ اشراق، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۳، ۵۹ ، «مقدمه مصحح».
  211. آشنايى با علوم‌اسلامى، ج۱، ص ۱۴۳ ـ ۱۴۶، ۱۵۳.
  212. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۹
  213. انسان موجود ناشناخته، ص ۸۶ ـ ۸۹ ؛ توحيد، ص ۱۳۸ ـ ۱۴۴؛ راز بزرگ رسالت، ص ۷۴ ـ ۷۷.
  214. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۰۹
  215. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۲۷۹.
  216. شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۱ـ ۱۱۳؛ روح‌المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴ ـ ۲۸؛ خاتميت، ص ۳۹ ـ ۴۰، ۵۱ .
  217. اغاثة اللهفان، ج ۱، ص ۱۳۹ ـ ۱۴۰.
  218. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  219. الفتوحات المكيه، ج ۱، ص ۸۹ ؛ احياء علوم الدين، ج ۳، ص ۳۲ ـ ۳۴؛ خاتميت، ص ۳۹ ـ ۴۰، ۵۱ .
  220. مفاتيح‌الغيب، ص ۸ ؛ فلسفه اخلاق، ص ۱۳۰؛ مجموعه آثار،، ج ۴، ص ۱۴۱، «توحيد».
  221. شرح فصوص الحكم، ص ۱۱؛ احياء علوم الدين، ج ۱، ص ۸۸ ؛ ج ۳، ص ۱۰؛ من العقيدة الى الثوره، ج ۴، ص ۲۰ ـ ۲۱.
  222. الانوار الساطعه، ص ۴۴۱؛ القاديانيه، ص ۲۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .
  223. روح‌المعانى، مج۹، ج۱۶، ص۲۴ ـ ۲۵؛ التحريروالتنوير، ج ۲۵، ص ۱۴۳؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۸ ، «وحى».
  224. شرح فصوص الحكم، ص ۱۱۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .
  225. تفسير مراغى، ج ۲، ص ۲۰ ـ ۲۱؛ راز بزرگ رسالت، ص ۷۲ ـ ۷۳؛ التحقيق، ج ۱۳، ص ۵۸ ، «وحى».
  226. شرح فصوص، ص ۱۱۱؛ تلبيس ابليس، ص ۳۱۱؛ شرح مقدمه قيصرى، ص ۵۸۶ .
  227. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  228. مجمع البيان، ج ۴، ص ۵۰۲ ؛ الميزان، ج ۳، ص ۲۵۳ ـ ۲۵۵؛ ج ۱۶، ص ۱۲.
  229. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  230. استروح‌ المعانى، مج ۹، ج ۱۶، ص ۲۴؛ تلبيس ابليس، ج ۱، ص ۳۱۱.
  231. مدارج‌ السالكين، ج۱، ص۴۵ ـ ۴۶؛ ج 3، ص ۱۶۷؛ احياء علوم الدين، ج ۳،ص ۳۳؛ تلبيس ابليس، ج ۱، ص ۳۱۱.
  232. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  233. الفرقان، ج ۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۰۱.
  234. و پروردگارت به زنبور عسل الهام کرد که بر کوه‌ها و بر درخت و بر داربست‌هایی که (مردم) می‌سازند لانه گزین!؛ سوره نحل، آیه ۶۸.
  235. التبيان، ج۶ ، ص۴۰۲؛ مجمع‌البيان، ج۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۲، ص ۲۹۲.
  236. جامع البيان، مج ۸ ، ج ۱۴، ص ۱۸۲؛ تفسير بيضاوى، ج ۲، ص ۴۱۲؛ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸ .
  237. تفسيرعياشى، ج۲، ص۲۶۳؛ تفسيرقمى، ج۱، ص۴۱۸.
  238. التبيان، ج۶، ص۴۰۲؛ مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۲ .
  239. الميزان، ج۱۲، ص۲۹۲ ـ ۲۹۳؛ الفرقان، ج۱۳ ـ ۱۴، ص ۴۰۱؛ تفسير قرطبى، ج ۱۰، ص ۸۸.
  240. تفسيرقرطبى، ج۱۰، ص۸۸؛ فتح‌القدير، ج۳، ص۱۷۵.
  241. خداوند کلاغی را برانگیخت که زمین را می‌کاوید تا بدو نشان دهد چگونه کالبد برادرش را در خاک کند؛ گفت: وای بر من! آیا ناتوان بودم که چون این کلاغ باشم تا کالبد برادرم را در خاک کنم؟ و از پشیمانان شد؛ سوره مائده، آیه ۳۱.
  242. نمونه، ج ۱۱، ص ۲۹۷.
  243. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۰
  244. هنگامی که زمین از لرزه واپسین خود به لرزه افتد، و زمین بارهای سنگین خود را، برون افکند، و انسان پرسد که چه بر سر آن آمده است؟ در آن روز زمین رازهایش را باز می‌گوید؛ سوره زلزال، آیه ۱ - ۴.
  245. زیرا پروردگارت به آن، وحی کرده است؛ سوره زلزله، آیه ۵.
  246. التبيان، ج۲، ص۴۵۸؛ مجمع‌البيان، ج ۶ ، ص ۵۷۳ ؛ الميزان، ج ۱۶، ص ۱۰.
  247. تفسير مجاهد، ج ۲، ص ۷۴۲؛ جامع البيان، مج ۱۵، ج ۳۰، ص ۳۳۸؛ تفسير قرطبى، ج ۲۰، ص ۱۰۲.
  248. دائرة المعارف قرآن کریم، ج ۴، ص: ۲۱۱