بحث:دلیل عقلی علم غیب پیامبران چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
==احمد مروی و سید حسن مصطفوی== | |||
در مقاله: دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم | |||
دلايل عقلي | |||
چنانكه چندبار بيان شد، مخاطب دلايل، دو گروه ميتوانند باشند: دستهاي كه شـريعت خاتم را نپذيرفتهاند، و يا بهطور كلي تسليم آيين الهي نشدهاند، و دستة دوم كسـاني كـه شريعت پيامبر را پذيرفتهاند. اينان نيز دو گروهاند: گروهي كه بهطور كلي مسئلة امامـت و وصايت بلافصل بعد از پيامبر را نميپذيرند، و گروهي كه همآيين با شيعياناند، ليكن اختصاصات ويژة امامان، نظير نص، عصمت و علم غيب را برنمـيتابنـد. پيداسـت كـه دستة نخست اگر بهعنوان موردي از نقد مكتب تشيع بر علم امـام اشـكال كننـد، پاسـخ آنان فارغ از پذيرفتن آيين، اين است كه دانش تجربي جديد و استدلال عقلي بهروشـني توانايي آگاهي بر امور پنهان را براي افراد عالي تأييد ميكند و اگر كس يا كساني ادعايي غير از اين دارند، آنان بايد ناكارآمدي تجربههاي علمي و استدلالهاي عقلي را بيـان كننـد. دربارة دستة دوم، دو دليل عقلي، افزون بر عمومات پيشين، ميتوان ارائه نمود. | |||
الف) بعثت پيامبر خاتم و شريعت او اختصاص به زماني خاص ندارد؛ شريعت او كاملترين شريعت و در هر عصر و زماني داراي اعتبار است. پيداست كه آورندة اين چنين شريعتي بايد آگاه بر امور گذشته و آينده باشـد. در غيـر ايـنصـورت رسـالت او كامل، و شريعت او فراگير نخواهـد بـود. بنـابراين، پيـامبر نـه تنهـا بايـد بـه احكـام و موضوعات احاطة غيبي داشته باشد؛ بلكه از موضوعات خـارجي آنهـا نيـز بايـد مطلـع باشد؛ چه اينكه مورد نزاع در علم غيب موضـوعات خـارجي اسـت، نـه احكـام كلـي؛ بهاتفاق همة مسلمانان، حتي وهابيون جهل به آنها سبب كاستي در رتبة آنـان و موجـب نقض غرض ميشود (سبحاني، 1386) .استدلال يادشده با اين افزوده كه پيش از اين در دلايل عقلي نص آمد، كه وصـايت و جانشيني بلافصل امامان معصوم همان استمرار رسالت در شكل امامت است، علـم غيب امام را نيز اثبات ميكند. | |||
ب) شيعيان بر اين باورند كه همة موقعيتها بهطور كامل براي پيامبر فراهم نشد تـا شريعت اسلامي را بهطور كامل تبيين كند، و عمر پيامبر نيـز هماننـد ديگـر افـراد بشـر محدود است، بنابراين، بايد بعد از پيامبر خليفه و جانشيني باشد تا راه او را ادامه دهد و وظايف و مسئوليتهاي او را در امر هدايت بشر دنبال كند. بر اين اساس، استدلالي كـه علم غيب پيامبر را اثبات ميكند، علم غيب جانشينان بلافصل وي را نيز اثبات ميكند. | |||
ص16 | |||
==در بحث بماند== | ==در بحث بماند== | ||
در پایان نامه علم غیب پیامبر و ائمه | در پایان نامه علم غیب پیامبر و ائمه |
نسخهٔ ۲۴ دسامبر ۲۰۱۷، ساعت ۱۱:۱۱
احمد مروی و سید حسن مصطفوی
در مقاله: دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم
دلايل عقلي چنانكه چندبار بيان شد، مخاطب دلايل، دو گروه ميتوانند باشند: دستهاي كه شـريعت خاتم را نپذيرفتهاند، و يا بهطور كلي تسليم آيين الهي نشدهاند، و دستة دوم كسـاني كـه شريعت پيامبر را پذيرفتهاند. اينان نيز دو گروهاند: گروهي كه بهطور كلي مسئلة امامـت و وصايت بلافصل بعد از پيامبر را نميپذيرند، و گروهي كه همآيين با شيعياناند، ليكن اختصاصات ويژة امامان، نظير نص، عصمت و علم غيب را برنمـيتابنـد. پيداسـت كـه دستة نخست اگر بهعنوان موردي از نقد مكتب تشيع بر علم امـام اشـكال كننـد، پاسـخ آنان فارغ از پذيرفتن آيين، اين است كه دانش تجربي جديد و استدلال عقلي بهروشـني توانايي آگاهي بر امور پنهان را براي افراد عالي تأييد ميكند و اگر كس يا كساني ادعايي غير از اين دارند، آنان بايد ناكارآمدي تجربههاي علمي و استدلالهاي عقلي را بيـان كننـد. دربارة دستة دوم، دو دليل عقلي، افزون بر عمومات پيشين، ميتوان ارائه نمود.
الف) بعثت پيامبر خاتم و شريعت او اختصاص به زماني خاص ندارد؛ شريعت او كاملترين شريعت و در هر عصر و زماني داراي اعتبار است. پيداست كه آورندة اين چنين شريعتي بايد آگاه بر امور گذشته و آينده باشـد. در غيـر ايـنصـورت رسـالت او كامل، و شريعت او فراگير نخواهـد بـود. بنـابراين، پيـامبر نـه تنهـا بايـد بـه احكـام و موضوعات احاطة غيبي داشته باشد؛ بلكه از موضوعات خـارجي آنهـا نيـز بايـد مطلـع باشد؛ چه اينكه مورد نزاع در علم غيب موضـوعات خـارجي اسـت، نـه احكـام كلـي؛ بهاتفاق همة مسلمانان، حتي وهابيون جهل به آنها سبب كاستي در رتبة آنـان و موجـب نقض غرض ميشود (سبحاني، 1386) .استدلال يادشده با اين افزوده كه پيش از اين در دلايل عقلي نص آمد، كه وصـايت و جانشيني بلافصل امامان معصوم همان استمرار رسالت در شكل امامت است، علـم غيب امام را نيز اثبات ميكند.
ب) شيعيان بر اين باورند كه همة موقعيتها بهطور كامل براي پيامبر فراهم نشد تـا شريعت اسلامي را بهطور كامل تبيين كند، و عمر پيامبر نيـز هماننـد ديگـر افـراد بشـر محدود است، بنابراين، بايد بعد از پيامبر خليفه و جانشيني باشد تا راه او را ادامه دهد و وظايف و مسئوليتهاي او را در امر هدايت بشر دنبال كند. بر اين اساس، استدلالي كـه علم غيب پيامبر را اثبات ميكند، علم غيب جانشينان بلافصل وي را نيز اثبات ميكند.
ص16
در بحث بماند
در پایان نامه علم غیب پیامبر و ائمه
1 ـ قلمرو وسيع مأموريت پيامبر و ائمه صلوات الله عليهم دامنة مأموريت اولياء الهي بسيار گسترده است آنان بايد علم و آگاهي کامل حاصل از اصول و فروع دين اسباب سعادت و شقاوت، هدايت و حکومت بر انسان داشته باشند و قلمرو مأموريت آنها شامل ظاهر و باطن، گذشته، آينده، جسم و جان و آخرت تا قيامت مي¬شود. مأموريت وسيع نيازمند ابزار وسيع است تا بتواند ايفاي وظيفه نمايند و گر نه نقض غرض بوده وهدف خداوند برآورده نمي¬شود. دانش آنان بايد از خطا مصون بوده و گرنه جلب اعتبار نخواهند کرد و اعتماد مطلق در گرو عصمت آنان است. (ناصر مکارم، شيرازي و همکاران، پيام قرآن، ج 9 ، ص115.)
در نتيجه مأموريت اولياء الهي مقتضاي آگاهي غيبي اين است كه از جهات گوناگون علم غيب داشته باشند (عبدالحسين، اميني، الغدير، ج 2، ص82.) و محتواي رسالتشان، چه از قبيل معارف اعتقادي، شرائع ديني، قصص، حکمت و مواعظ ديني باشد يا معجزاتي باشد که صداقت آنان را در ادعا ثابت کند مانند اخبار غيبي پيامبران و ائمه صلوات الله عليهم، در هر موردي که محقق شدن مأموريت آنها منوط به علم غيب باشد اين علم را خواهند داشت. (محمد حسين، طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، بيتا، ج 20، ص89. )
و درباره قلمرو وسيع مأموريت معصومين عليهم السلام امام صادق عليه السلام مي¬فرمايد: ما من شيء و لا من آدمي و لا انسي و جنّي و لا ملک في السماوات الا و نحن الحجج عليهم. (محمد باقر، مجلسي، مرآت العقول، ج 2، ص263. فضل بن حسن، الطبرسي، مجمع البيان، ج 5، ص171.) و در بعضي دعاها نيز ائمه عليهم السلام به عنوان حجت خدا بر تمام عالم معرفي شده¬اند. (محمد باقر، مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص503.)
2 ـ ضرورت امامت وجود امام ضروري است و عقل ضرورت آن را درک مي¬کند و از دليل ضرورت امام، علم خدادادي «غيب» ثابت مي¬شود زيرا قبلاً گفته شد امام تمام مقامات پيامبر به جز وحي را دارد. پس لوازم آن مقام را نيز داشته باشد. مصونيت قرآن را از تحريف خداوند ضمانت کرده اما هيچ ضمانتي درباره مصونيت بيانات پيامبر از تحريف وجود ندارد لذا راويان گاهي مطالب متفاوتي را در يک موضوع از پيامبر نقل مي¬کنند بنابراين ما نيازمند تبيين جديد هستيم اگر شخص بيان کننده و داراي علم عادي باشد دچار خطا خواهد شد و بيان او حجت نخواهد بود. پس شخص بيان کننده بعد از پيامبر بايد معصوم و داراي علم غيب باشد و الّا ختم نبوت بر خلاف حکمت است.(محمد تقي، مصباح يزدي، آموزش عقائد، ص64. راهنما شناسي، ص346- 349.)
3 ـ افاضه خداوند خداوند فياض مطلق است و بر کسانيکه قابليت مطلق دارند بايد افاضه کنند و الا لازم مي¬آيد که محتاج و بخيل باشد، آنچه را که علت مفيضه افاضه مي¬کند اثر واحد و مطلق است اما استعداد و قابليت گيرندگان فيض مختلف است که يکي فيض را نمي¬پذيرد يکي از اندکي قبول نموده و ديگري را قبول مي¬کنند مانند نور آفتاب که يک نور است ولي اجسام در نورگيري و استفاده از آن مختلف است از آيه 24 سورة تکويز نيز مي¬توان به اين دليل عقلي که همان افاضه خداوند است پي برد زيرا در اين آيه آمده است «و ما هو علي الغيب بضنين» که چه مرجع ضمير خداوند باشد يا پيامبر در هر دو صورت مطلب قابل اثبات است زيرا در صورت اول معنا اين مي¬شود که خداوند بر غيب بخيل نيست و بر افراد قابل افاضه مي¬کند و در هر دو صورت دوم مطلب جاليز استفاده مي¬شود زيرا ثابت مي¬کند که پيامبر علم غيب دارد و الا بخل معنا نداشت چون بايد علم غيبي داشته باشد تا بگوئيم بخيل است يا نيست.(محمد حسين، طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، ج 4، ص104.)
4 ـ افضليت: مرحوم شيخ مفيد مي¬فرمايد «و واجب علمهم بجمع ما يتولونه و فضلهم علي رعاياهم لاستحالة رئاسة المفضول علي الفاضل الامام. علامه حلي مي-فرمايد: «يجب ان يکون افضل من رعية لانّه اما ان يکون ساوياً لهم او النقض منهم او افضل و الثالث هو المطلوب و يدخل تحت هذا الحکم کون الامام الفضل في العلم» واجب است امام افضل از رعيت باشد چون امام از نظر فضائل يا مساوي با رعيت يا ناقص از آنها است يا افضل از آنهاست و تحت اين حکم داخل مي¬شود که امام از نظر علم بايد افضل باشد که همين درست است زيرا صورت اوّل ترجيح بلا مرجح و صورت دوّم باعث مقدم شدن مفضول «ناقص در کمالات» بر فااضل «کامل در کمالات» مي¬شود.(علامه حلي، کشف المراد في شرح تجريد اعتقاد، قم: موسسه نشر اسلامي ص389. محمد آصف، محسني، صراط الحق، ج 3، ص34.) «وتقريره ان علياً اخبر بالغيب في مواضع کثيرة و لم تحصل هذه المرتبة احد من الصحابه فيکون افضل منهم قطعاً» (کشف المراد في شرح تجريد اعتقاد، ص390.) علي عليهالسلام در موارد زيادي از غيب خبر دارد و اين مرتبه براي هيچ يک از صحابه حاصل نشده پس علي عليهالسلام حتماً از آنها افضل است. دليل امامت عين دليل نبوت است بنابراين امام بايد بعنوان قائم مقام پيامبر در جميع شئون به جز وحي داراي صفات کمال مانند شجاعت و کرم و عفو و صدق و تدبير و عقل و حکمت باشد. و همچنين بايد اکمل و افضل از غيرخودش باشد تا بتواند آنها را هدايت نموده و مردم نيز در يادگيري و اشکال مطيع او باشد و گر نه نيابت محقق نشده و نقض غرض مي¬گردد. (محسن، خرازي، بدآية المعارف في شرح عقائد اماميه، قم: موسّسه نشر اسلامي، چاپ داوزدهم، ج 2، ص44.)
ص19تا21
محمد رضا بهدار
در مقاله گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه
محمد رضا بهدار
در مقاله گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه
ادله عقلي چنانكه پيش از اين در كلمات متفكران و صاحبان اين ديدگاه بيان شد، از آنجا كه امام خود برگزيده الهي است، به واسطه تربيت نفس خويش و طي كردن مراحل تكامل نفس و مستعد شدن قوه عقل نظري و عملي به درجهاي از كمال ميرسد كه خود، كلام الهي را استماع و فرشتگان را مشاهده ميكند و از آن سو، با قوه عملي، قدرت فاعليت پيدا ميكند و عالم ماده را تسخير ميكند؛ از اين رو، با فرض اتصال نفس نبي يا امام معصوم به عالم عقول، ديگر حجابي براي نفس باقي نميماند و ملكوت همه امور بر او عيان ميشود.
ملاصدرا در باب دامنه وسيع «علم نبي » تعليلي دارند كه از همان براي گستره علم امام نيز ميتوان استفاده كرد: علم حقيقي همان يقين است كه تنها از راه ايجاد زمينه اتصال نفس قدسي با ملائكه به دست ميآيد. اگر نفس، احتجاب به بدن و قواي آن و تعلق به دنيا و اخلاد در زمين نداشته باشد، به مبادي عالي و ملائكه مقربين، به خصوص به روحالقدس كه معلم انبياست، متصل ميگردد و در اين هنگام، نقوش علمي و صفات كمالي در آن تلألو ميكند، زيرا ميان مجردات حجابي نيست و هيچ منع و تقصير و بخلي در افاضه وجود ندارد، زيرا اين امور از ويژگيهاي عالم ماده است .(275ـ285 :6 ،1366 ،ملاصدرا: نك) آن دسته از بزرگاني كه قائل به علم مطلق و فعليِ امامند، يكي از دلايلشان اين است كه كاملتر بودن رسالت و امامت منوط به آن است كه صفات رسول و امام، اتم صفات باشد و در صورتي چنين خواهد بود كه علمش حضوري و بالفعل به همه امور و وقايع باشد، نه مشروط و مقيد بر اراده و خواست، زيرا علم مشروط به اراده گرچه كمال و فضيلت است، اما بالاترين كمال و فضيلت نيست ( مظفر، 1385 : 50
ص54
سید محمد فائز باقری
در پایان نامه بررسی علم اولیای الهی
باید از دیدگاه عقل این موضوع بررسی شود که آیا مانعی در علم گسترده (فرابشري) امام وجوددارد؟ و عقل چه مانعی را در وجود این علم درک میکند؟ عقل این گونه علم و خبررسانی را محال نمیداند و مانعی را در دارا بودن آن تصوّرنمیکند. بلکه بالعکس اگر این علم گسترده و فراگیر نبود، ادعای رهبری امّت اثر نداشت و چگونه کسیکه آگاهی به حال مردم ندارد، میتواند سعادت دنیا و آخرت آنان را تأمین و تضمین نماید.این موضوع با چند دلیل به اثبات میرسد.
دلیل اول: نبوتوامامترهبریالهیاست نبوت و امامت، منصب الهی است و مردم هیچ گونه مداخلهای در آن نمیکنند.امام باید از دیگران در کمالات افضل باشد. در حقیقت ملاک گزینش امام ، برتر بودن او از دیگران در تمام صفات است. و اگر در افراد جامعهای که امام در آن زندگی میکند ، کسییافت شود که از امام فضیلت بیشتری دارد ، او سزاوار امامت است. افضلبودن امام در یک چیز و در یک مورد نیست ، بلکه در تمام صفات و جهات است ؛ یکی از فضیلتها که امام باید رتبة بالای آن را داشته باشد ، دانش و آگاهی است. امام باید از تمام افراد بشر داناتر و دانشمندتر باشد ، چنان که همانند او در افراد جامعه یافت نشود. اگر کسی در میان مردم همسان در دانش با امام پیدا شود ، رسیدن منصبامامت به هر کدام از آنان مساوی است و محروم شدن یکی از آنان از این منصبستمدرحقاوست. در هیچ زمانی برای امام همتایی نخواهد بود که دانش گسترده و فراگیری چون او داشته باشد. آن دانش نه با وسایل عادی ، بلکه از راه غیرعادی و الهی یافت میشود ، و چون از دانش بی انتهای خدا سرچشمه میگیرد و فیضی از دریای ژرف فیض بخشاو است ، گسترده است و به هرچیزی تعلق میگیرد ، زیرا خداوند فیاض مطلق است و بخشش او پایان ندارد. پس دانش را که خداوند به پیامبر و امام میبخشد ، به زمان و یا حالتی اختصاص ندارد. در این مورد علامه حلی در کشف المراد استدلال خوبی ذکر کرده اند. الامام یحب ان یکون أفضل من رعیته لانّه اما ان یکون مساویا لهم او انقص منهم او أفضل والثالث هوالمطلوب والاول محال لأنه مع التساوی یستحیل ترجیحه علی غیره بالامامة ، والثانی ایضا محال لِأن المفضول یقبح عقلاً تقدیمه علی الفاضل و یدل علیه ایضا قوله تعالی: «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ » و یدخل تحت هذا الحکم کون الامام افضل فی العلم و الدین ..... واجب است امام (ع) افضل از رعیت خودش باشد چون امام یا با رعیت مساوی است یا کمتر از رعیت است و یا افضل است. افضل بودن امام مطلوب و ادعای ما است و مساوی بودن محال است چون در صورت مساوات محال است که بر دیگران مقدم شود و به وسیله امامت ترجیح داشته باشد. و کمتر بودن هم محال است چون عقلاً قبیح است مفضول بر فاضل متقدم شود و به همین مطلب آیه شریفه (آیا آن که خلق را هدایت می کند به راه حق سزاوار تر به پیروی است یا آن که نمی کند مگر آن که هدایت شود پس شما مشرکان را چه شده است و چگونه قضاوت می کنید و تحت این حکم است این جهت که امام افضل در علم و دین است)
بیان دلیل عقلی در روایات حدیث اول سماعه بن سعد همراه مفضل خدمت حضرت صادق (ع) بود مفضل عرض کرد فدایت شوم آیا خداوند فرمان برداری شخصی را برای مردم واجب می کند آنگاه از اخبار آسمان ها بی اطلاع می گذارد؟ فرمود: خداوند رئوف کریم تر است نسبت به بندگان خود که اطلاعات شخصی را بر آنها واجب نماید که از اخبار آسمان در صبح و شب اطلاع نداشته باشد.
حدیث دوم اسماعیل ارزق می گوید: از حضرت امام صادق (ع) شنیدم فرمود: خداوند حکیم تر و کریم تر و بزرگ تر و دانا تر از آن است که بر بندگان خود حجتی قرار دهد آنگاه از او امور مردم را پنهان بدارد.
دلیل دوم: رهبریپیامبروامام برای تمام افراد بشر پیامبر و امام برای راهنمایی تمام افراد بشر با وجود اختلاف زبان ، طبیعت ، رنگ ، گسترش زمین ، پراکنده بودن مردم از یکدیگر و بسیاری از جهتهای مختلف که مردم را از هم دور میکند ، باید سخن تمامی آنان را بشنود و با آنان سخن بگوید ، آن گاه تمامیافراد را در اجرای عدالت و احکام خدا برابر بداند و از حال آنان با خبر باشد ؛ این گونه اطلاع و خبر داشتن از مردم را ، انسان عادی نمیتواند و فقط انسانی این ویژگی را دار است که از دانش گستردة خدادادی بهره میبرد. امام باید از دورترین جاهای زمین که مردم در آن زندگانی میکنند باخبر باشد تا درد و رنج آنان را دریابد و اگر نمایندهای را به آن جاها گسیل کرد ، در هر زمان از او باخبر باشد تا مبادا او در مقام خود بر مردم ستم کند. اگر امام مانند دیگر افراد عادی در زمان قدیم ، پس از گذشت ماهها و سالها ازاخبار دور دست خبرگیری کند و یا باوسایل متعارف آن زمان با فاصلههای زمانی بسیار ازحال دیگران با خبر گردد ، ستم زمین را فرا میگیرد و فساد بر جامعه استیلا مییابد وهدف و غرضی که در فرستادن پیامبر و انتخاب امام از راهنمایی و هدایت مردم است ، به دست نخواهد آمد و نیکبختی دنیا و آخرت مردم بر رغم وجود امام تأمین نخواهد شد.
دلیل سوم : خلافتامام پیامبر و امام ، خلیفه و جانشین خدا در زمین هستند : (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة ) ؛ زمانی که پروردگارت به فرشتگان گفت : من در زمین جانشین قرار میدهم. و جانشین او حضرت آدم(ع) بود که پیامبر خدا است و تمام پیامبران جانشینان خدا اند. جانشینی پیامبر واسطه بودن او است میان مردم و خدا و فیض رسانی از طرف خدا او است. چون پس از آفرینش جهان ، خداوند خواست جهانیان او را بشناسند تا با او ارتباطبرقرار کنند ـ و با چشم دیدن او ممکن نبود ـ و نمیشد که ذات خود را آشکار کند تا او راببینند ، افرادی از بشر را برگزید و آنان را مظهر صفات خویش قرار داد تا صفات او را بنمایانند و نقش واسطه را ایفا کنند. یکی از صفات خدا علم او به هر چیز و در هر حال است، و چون پیامبر مظهرصفات خدا است باید در دانش و آگاهی وسیع نیز مظهر خدا باشد.
بر مظهر نبودن پیامبر در علم دلیلی وجود ندارد ، بلکه همان دلیل بر خلافت و جانشینی که مظهر بودن پیامبر درتمام صفات است ، علم خدایی را نیز برای او ثابت میکند.
روشن است که مقصود از مظهر صفات بودن ، همانندی پیامبر و خدا در تمام صفات از جهت چگونگی و مقدار نیست ؛ زیرا این باور شرک است ، بلکه مقصود این استکه خداوند بهرة سرشاری از علم و دانش خود را به پیامبران داده ، که دیگر مردم از آن بیبهره هستند و علمی را که خداوند به پیامبران داده ، افراد عادی بشر به آن دسترسي ندارند. پس از ثبوت این دانش خدایی برای پیامبران ، همین علم برای امام نیز ثابت میشود ؛ زیرا امامت ، خلافت نبوت و امام جانشین پیامبر است و تمام ویژگیهای رهبری پیامبر را امام نیز دارد ـ به جز صفات ویژة پیامبر،مانند؛وحی.
دلیل چهارم: لازمه عصمت پیامبروامام از باورهای شیعیان دربارة پیامبر و امام، عصمت و محفوظ بودن از گناه، اشتباه،سهو، نسیان و غفلت است که در تمام مدت عمر خود در یک لحظه و در یک بار نیز خطا ، اشتباه و گناه از او سر نمی زند. معصوم بودن از گناه و خطا ، در تمام لحظههای عمر و برخوردهای زندگانی ، زمانی تحقق می یابد که دانش و آگاهی فراگیر شود و به هر چیزی در هر حال علم داشته باشد و اگر یک مورد را نداند ، مقام عصمت را نمی یابد ، زیرا آن چه با عصمت سازگار نیست گناه و اشتباه و ... از نادانی و جهل است و کسی که از مصالح و مفاسد واقعی باخبر است ، گناه و اشتباه نمیکند. پس معصوم بودن پیامبر و امام ، دانش و آگاهی ا و را به تمام مصالح و مفاسد و حقایق اشیاء در هر حالی نیاز دارد.
دلیل پنجم: ضرورت علم یک سفیر و شهید از احوال مردم در بسیاری از آیات قرآن آمده است که پیامبر شاهد و گواه بر امت است و چون شاهد بودن و گواهی دادن ، دانش و آگاهی را در هر حالی لازم دارد ، پس پیامبر باید به تمام احوال امت از ظاهر و باطن و افعال آنان آگاه باشد تا بتواند در روز قیامت شاهد و گواهیشان باشد ، زیرا اگر چنین دانشی را نداشت ، نمیتواند شهادت و گواهی را دربارة آنان ادا کند. نمونهای از آیات قرآن که شاهد و گواه بودن پیامبر را بر امت بیان کرده ، چنیناست: (وجئنابکعلیهؤلاءشهیدا) ؛ و تو را میآوریم تا بر آنان شاهد و گواه باشی. (ویومالقیامهیکونعلیهمشهیدا) ؛ و روز قیامت پیامبر بر آنان گواه خواهد بود. (وکنتعلیهمشهیداًمادمتفیهم) ؛ و تا زمانی که در میان آنان بودم برایشان گواه بودم. (لیکونالرسولشهیداًعلیکموتکونواشهداءعلیالناس) ؛ تا پیامبر گواه برشما باشد و شما گواه برمردم باشید. چنان که عقل نه فقط مانعی در امکان این علم ندارد بلکه وجود آن را در پیامبر و امام لازم میداند. بزرگی و عظمت این دانش سبب نپذیرفتن آن نمیشود و چنین باوری غلو و زیاده روی نیست ، زیرا اگر امام دارای این ویژگی نباشد و گستره دانش او همانند دیگر افراد عادی باشد ، سزاوار امامت و رهبری نخواهد بود و گزینش وی برای امامت و بی بهره کردن دیگران از آن ، ستم در حق دیگران خواهد بود. اگر امامت را منصب خدایی بدانیم و آن را خلافت و جانشینی از طرف خدابپنداریم و امام را بیانکننده و مظهر صفات الهی بدانیم، باور دانش وسیع او را زیاده رویو غلوّ نمیپنداریم و آن را از لوازم مقام امامت میشمریم.
دلیل ششم: محفوظ تر بودن امامان از فریب خوردن اگر درون مردم برای امام آشکار نباشد و پنهانی ها را نداند ممکن است مومن را از منافق و سالم را از بیمار تمیز ندهد ، چرا که همه ظاهری آراسته داشته و از خود شوق و رغبت به انجام کارهای بزرگی نشان می دهند. در چنین حالی چه چیز مانع از آن می شود که امام فریب آن حسن ظاهری را نخورد و به خاطر اعتماد بر آن زیبایی فریبنده خود را در خطر و دیگران را در مهلکه نیندازد.
ص 63