دلیل عقلی علم تام پیامبران چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «==احمد مروی و سید حسن مصطفوی== در مقاله: دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
==سید امین موسوی==
در کتاب: گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی
ادله عقلی:
غایت قوه نبوت و امامت این است که به مرتبه‌ای برسند که «عقل بالفعل» از برای آن‌ها حاصل شود و «عقل بالفعل» آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشند، به نحوی که گویا آن‌ها را مشاهده می‌کند و هیچ یک از آن‌ها از ذهن آنان زایل نشوند. این معنی از کلام حضرت امیرالمؤمنین علی{{ع}} نیز آشکار می‌شود که فرمود «لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ یَقِیناً.»(  غررالحکم، عبدالواحد آمدی، ص566، دارالکتب الاسلامی/ قم، 1410.) اگر پرده از میان برداشته شود، به یقین من هیچ زیادتی حاصل نمی‌شود. یعنی اشیاء را به نحوی که هستند مشاهده می‌کنم و علم به آن‌ها دارم. اگر از کتاب و سنت بینات و شواهدی بر آگاهی بالفعل انبیا و ائمه{{عم}} به دست ما نرسیده بود، دلایل عقلی بر آن کافی و واضح بود و آن دلایل عبارت‌اند از:
1- قاعده لطف:
همان طور که با استناد به قاعده لطف، نصب نبوت و امامت بر حق تعالی لازم است، مزین و متّصف بودن آن‌ها به اکمل صفت، یعنی علم تام نیز عقلاً بر حکیم واجب است. اگر انبیا و ائمه{{عم}} متصف به علم تام نباشند، ناقص خواهند بود و این مخالف با مقتضای لطفی است که برای خداوند واجب است؛(  الفیه علی هامش علم الائمة، محمد گیلانی، ص۱۵۶، دارالنشر اسلامی/ قم، بی‌تا/ اول.) زیرا ترک لطف موجب اخلال به غرض است، غرض خداوند از نبوت و امامت رساندن انسان‌ها به کمال است و رساندن به کمال با علم تام است و اگر لطف انجام نگیرد این غرض به دست نخواهد آمد و نقص غرض از حکیم قبیح است.
۲- قاعده وجود مقتضی و عدم مانع:
اعطای علم فعلی، داخل در عموم قدرت فعل خداوند می‌باشد و از اصول مسلّم علم الهی هم این است که مقتضای کمال در افاضه آن است، پس مقتضی موجود بوده، از طرفی هم مانعی از جانب انبیا و ائمه{{عم}} بر اخذ علم فعلی نیست، چون آن‌ها اشرف ممکنات و اتم مخلوقات هستند، پس بالاترین مرتبه قابلیت درک این اعطا و فیوضات الهی هستند. از این‌رو با وجود مقتضی و عدم مانع، عقلاً درست نیست که خداوند قدرتش را درباره برگزیدگانش اظهار نکند و آنان را بر نحو علم کامل‌تر قرار ندهد.
۳- قاعده افضلیت:
عقل چنین می‌یابد که بر خداوند سبحان لازم است حجّتی بین خود و بندگانش قرار دهد که مبلّغ احکام او و بیانگر نظام الهی باشد. آن حجت هم باید دارای تمام اوصاف کمال و مبرّا از همه خصلت‌های موجب نقصان باشد و نباید به گونه‌ای باشد که معرض توهین و انتقاد و خرده‌گیری قرار گیرد، بلکه باید صورت و سیرتش از همه نقص‌ها به دور باشد، تا صلاحیت حجت بودن را داشته باشد و کسی را یارای احتجاج بر او و برتری در فضل و علم نسبت به او نباشد.  حال اگر پیامبر و امام، به چیزی از موضوعات و احکام جاهل باشد و افراد دیگری عالم به آن باشند، لازم می‌آید، که آن‌ها افضل و اعلم از پیامبر و امام باشند و تقدیم مفضول جاهل بر فاضل عالم عقلاً باطل است. بنابراین اصلاً شایسته نیست که جاهل غافل ولو در بعضی از موضوعات و احکام از جانب خداوند منصوب بر ارشاد مردم باشد. (  الفیه علی هامش علم الائمة، ص161.)
ص278
==احمد مروی و سید حسن مصطفوی==
==احمد مروی و سید حسن مصطفوی==
در مقاله: دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم
در مقاله: دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم

نسخهٔ ‏۲۸ دسامبر ۲۰۱۷، ساعت ۰۹:۴۵

سید امین موسوی

در کتاب: گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی

ادله عقلی: غایت قوه نبوت و امامت این است که به مرتبه‌ای برسند که «عقل بالفعل» از برای آن‌ها حاصل شود و «عقل بالفعل» آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشند، به نحوی که گویا آن‌ها را مشاهده می‌کند و هیچ یک از آن‌ها از ذهن آنان زایل نشوند. این معنی از کلام حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) نیز آشکار می‌شود که فرمود «لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ یَقِیناً.»( غررالحکم، عبدالواحد آمدی، ص566، دارالکتب الاسلامی/ قم، 1410.) اگر پرده از میان برداشته شود، به یقین من هیچ زیادتی حاصل نمی‌شود. یعنی اشیاء را به نحوی که هستند مشاهده می‌کنم و علم به آن‌ها دارم. اگر از کتاب و سنت بینات و شواهدی بر آگاهی بالفعل انبیا و ائمه(ع) به دست ما نرسیده بود، دلایل عقلی بر آن کافی و واضح بود و آن دلایل عبارت‌اند از: 1- قاعده لطف: همان طور که با استناد به قاعده لطف، نصب نبوت و امامت بر حق تعالی لازم است، مزین و متّصف بودن آن‌ها به اکمل صفت، یعنی علم تام نیز عقلاً بر حکیم واجب است. اگر انبیا و ائمه(ع) متصف به علم تام نباشند، ناقص خواهند بود و این مخالف با مقتضای لطفی است که برای خداوند واجب است؛( الفیه علی هامش علم الائمة، محمد گیلانی، ص۱۵۶، دارالنشر اسلامی/ قم، بی‌تا/ اول.) زیرا ترک لطف موجب اخلال به غرض است، غرض خداوند از نبوت و امامت رساندن انسان‌ها به کمال است و رساندن به کمال با علم تام است و اگر لطف انجام نگیرد این غرض به دست نخواهد آمد و نقص غرض از حکیم قبیح است. ۲- قاعده وجود مقتضی و عدم مانع: اعطای علم فعلی، داخل در عموم قدرت فعل خداوند می‌باشد و از اصول مسلّم علم الهی هم این است که مقتضای کمال در افاضه آن است، پس مقتضی موجود بوده، از طرفی هم مانعی از جانب انبیا و ائمه(ع) بر اخذ علم فعلی نیست، چون آن‌ها اشرف ممکنات و اتم مخلوقات هستند، پس بالاترین مرتبه قابلیت درک این اعطا و فیوضات الهی هستند. از این‌رو با وجود مقتضی و عدم مانع، عقلاً درست نیست که خداوند قدرتش را درباره برگزیدگانش اظهار نکند و آنان را بر نحو علم کامل‌تر قرار ندهد. ۳- قاعده افضلیت: عقل چنین می‌یابد که بر خداوند سبحان لازم است حجّتی بین خود و بندگانش قرار دهد که مبلّغ احکام او و بیانگر نظام الهی باشد. آن حجت هم باید دارای تمام اوصاف کمال و مبرّا از همه خصلت‌های موجب نقصان باشد و نباید به گونه‌ای باشد که معرض توهین و انتقاد و خرده‌گیری قرار گیرد، بلکه باید صورت و سیرتش از همه نقص‌ها به دور باشد، تا صلاحیت حجت بودن را داشته باشد و کسی را یارای احتجاج بر او و برتری در فضل و علم نسبت به او نباشد. حال اگر پیامبر و امام، به چیزی از موضوعات و احکام جاهل باشد و افراد دیگری عالم به آن باشند، لازم می‌آید، که آن‌ها افضل و اعلم از پیامبر و امام باشند و تقدیم مفضول جاهل بر فاضل عالم عقلاً باطل است. بنابراین اصلاً شایسته نیست که جاهل غافل ولو در بعضی از موضوعات و احکام از جانب خداوند منصوب بر ارشاد مردم باشد. ( الفیه علی هامش علم الائمة، ص161.)


ص278


احمد مروی و سید حسن مصطفوی

در مقاله: دلایل عقلی و نقلی علم غیب امامان معصوم

دلايل عقلي چنانكه چندبار بيان شد، مخاطب دلايل، دو گروه ميتوانند باشند: دستهاي كه شـريعت خاتم را نپذيرفتهاند، و يا بهطور كلي تسليم آيين الهي نشدهاند، و دستة دوم كسـاني كـه شريعت پيامبر را پذيرفتهاند. اينان نيز دو گروهاند: گروهي كه بهطور كلي مسئلة امامـت و وصايت بلافصل بعد از پيامبر را نميپذيرند، و گروهي كه همآيين با شيعياناند، ليكن اختصاصات ويژة امامان، نظير نص، عصمت و علم غيب را برنمـيتابنـد. پيداسـت كـه دستة نخست اگر بهعنوان موردي از نقد مكتب تشيع بر علم امـام اشـكال كننـد، پاسـخ آنان فارغ از پذيرفتن آيين، اين است كه دانش تجربي جديد و استدلال عقلي بهروشـني توانايي آگاهي بر امور پنهان را براي افراد عالي تأييد ميكند و اگر كس يا كساني ادعايي غير از اين دارند، آنان بايد ناكارآمدي تجربههاي علمي و استدلالهاي عقلي را بيـان كننـد. دربارة دستة دوم، دو دليل عقلي، افزون بر عمومات پيشين، ميتوان ارائه نمود.

الف) بعثت پيامبر خاتم و شريعت او اختصاص به زماني خاص ندارد؛ شريعت او كاملترين شريعت و در هر عصر و زماني داراي اعتبار است. پيداست كه آورندة اين چنين شريعتي بايد آگاه بر امور گذشته و آينده باشـد. در غيـر ايـنصـورت رسـالت او كامل، و شريعت او فراگير نخواهـد بـود. بنـابراين، پيـامبر نـه تنهـا بايـد بـه احكـام و موضوعات احاطة غيبي داشته باشد؛ بلكه از موضوعات خـارجي آنهـا نيـز بايـد مطلـع باشد؛ چه اينكه مورد نزاع در علم غيب موضـوعات خـارجي اسـت، نـه احكـام كلـي؛ بهاتفاق همة مسلمانان، حتي وهابيون جهل به آنها سبب كاستي در رتبة آنـان و موجـب نقض غرض ميشود (سبحاني، 1386) .استدلال يادشده با اين افزوده كه پيش از اين در دلايل عقلي نص آمد، كه وصـايت و جانشيني بلافصل امامان معصوم همان استمرار رسالت در شكل امامت است، علـم غيب امام را نيز اثبات ميكند.

ب) شيعيان بر اين باورند كه همة موقعيتها بهطور كامل براي پيامبر فراهم نشد تـا شريعت اسلامي را بهطور كامل تبيين كند، و عمر پيامبر نيـز هماننـد ديگـر افـراد بشـر محدود است، بنابراين، بايد بعد از پيامبر خليفه و جانشيني باشد تا راه او را ادامه دهد و وظايف و مسئوليتهاي او را در امر هدايت بشر دنبال كند. بر اين اساس، استدلالي كـه علم غيب پيامبر را اثبات ميكند، علم غيب جانشينان بلافصل وي را نيز اثبات ميكند.

ص16