بحث:دلیل عقلی علم تام امامان چیست؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

Page contents not supported in other languages.
از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
خط ۱: خط ۱:
==سید عبدالحسین لاری==
==سید عبدالحسین لاری==
{{جمع شدن|۲. آیت‌الله نجفی لاری؛}}
[[پرونده:8905674.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید عبدالحسین نجفی لاری|نجفی لاری]]]]
[[پرونده:8905674.jpg|بندانگشتی|right|100px|[[سید عبدالحسین نجفی لاری|نجفی لاری]]]]
::::::آیت‌الله '''[[سید عبدالحسین نجفی لاری]]''' در کتاب ''«[[ آگاهی‌های آسمانی (کتاب)| آگاهی‌های آسمانی]]»'' در این‌باره گفته‌است:
::::::آیت‌الله '''[[سید عبدالحسین نجفی لاری]]''' در کتاب ''«[[ آگاهی‌های آسمانی (کتاب)| آگاهی‌های آسمانی]]»'' در این‌باره گفته‌است:
خط ۱۰: خط ۱۱:
::::::'''ب)''' جواب حلی این که : فرقی بین سهو و جهل فی الجمله "جزئی" با بالجمله "کلی" نیست. برای این که اگر خداوند حکیم بخواهد ظلم، فساد و کارهای زشت را در برخی موارد "در غیر تبلیغ" تجویز کند، این امر بالجمله و در تمام موارد "از جمله در تبلیغ" نیز جایز خواهد بود. بلی محالی که مستشکل مطرح می‌کند، طبق دیدگاه ما که سهو و جهل را به طور کلی برای [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} محال می‌دانیم می‌تواند قابل طرح باشد، نه بنا به دیدگاه  مستشکل که سهو و جهل را در برخی موارد تجویز می‌کند برای این که تجویز آن فی الجمله مستلزم تجویز آن بالجمله نیز خواهد بود. اگر جایز باشد که امام از روی سهو و یا جهل برخی از امور و مفاسد فوق را مرتکب شود، در این صورت مردم باید او را نهی از منکر و امر به معروف کنند و بلکه با او بجنگند و در مقابل تجاوز به اموال، نوامیس و جان‌های خود، از خود دفاع کنند. بر این که عموم ادله عقلی و نقلی دفاع از جان، مال و ناموس شامل این مورد نیز می‌شود مانند آیه شریفه {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ}}﴾}}<ref>بقره، ۱۹۴ </ref>و {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ}}﴾}}  <ref>بقره،۱۹۰ </ref> و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنى شما برخیزند جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد.
::::::'''ب)''' جواب حلی این که : فرقی بین سهو و جهل فی الجمله "جزئی" با بالجمله "کلی" نیست. برای این که اگر خداوند حکیم بخواهد ظلم، فساد و کارهای زشت را در برخی موارد "در غیر تبلیغ" تجویز کند، این امر بالجمله و در تمام موارد "از جمله در تبلیغ" نیز جایز خواهد بود. بلی محالی که مستشکل مطرح می‌کند، طبق دیدگاه ما که سهو و جهل را به طور کلی برای [[پیامبر]]{{صل}} و [[امام]]{{ع}} محال می‌دانیم می‌تواند قابل طرح باشد، نه بنا به دیدگاه  مستشکل که سهو و جهل را در برخی موارد تجویز می‌کند برای این که تجویز آن فی الجمله مستلزم تجویز آن بالجمله نیز خواهد بود. اگر جایز باشد که امام از روی سهو و یا جهل برخی از امور و مفاسد فوق را مرتکب شود، در این صورت مردم باید او را نهی از منکر و امر به معروف کنند و بلکه با او بجنگند و در مقابل تجاوز به اموال، نوامیس و جان‌های خود، از خود دفاع کنند. بر این که عموم ادله عقلی و نقلی دفاع از جان، مال و ناموس شامل این مورد نیز می‌شود مانند آیه شریفه {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْكُمْ فَاعْتَدُواْ عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْكُمْ}}﴾}}<ref>بقره، ۱۹۴ </ref>و {{عربی|اندازه=155%|﴿{{متن قرآن|وَقَاتِلُواْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَكُمْ وَلاَ تَعْتَدُواْ إِنَّ اللَّهَ لاَ يُحِبُّ الْمُعْتَدِينَ}}﴾}}  <ref>بقره،۱۹۰ </ref> و در راه خدا با آنان که به جنگ و دشمنى شما برخیزند جهاد کنید، لکن از حد تجاوز نکنید که خدا متجاوزان را دوست ندارد.
:::::۴) لازم می‌آید کسی که به موضوعی علم فعلی دارد آگاهی او در این موضوع، نسبت به امامی ‌که بالفعل  به آن موضوع، جهل و یا سهو دارد، بیشتر باشد و در نتیجه، از امام افضل و برتر باشد؛ اگرچه از کافران یونان و یا از ساحران فرنگ و یا از حزب شیطان باشد. به طور کلی جهل و نسیان در مورد معصومان که جانشینان خداوند در روی زمین هستند شایسته نیست زیرا آن دو مستلزم مفاسد زیادی از جمله تنقیص امام و تنفر مردم از آنان می‌شود و کسی از اهل ایمان نیز چنین اعتقادی در مورد معصومین ندارد و با عقل و برهان نیز منافات دارد و ناقض تمامی‌ اهداف، الطاف، حکمت‌ها و مصالح خداوند حکیم که مقتضی نصب [[امام]]{{ع}} و ارسال رسل و عصمت آنان است. همچنین "بخاطر این حکمت‌ها و مصالح" آنان را از تمامی ‌پستی ها و نقص های جسمی‌ و روحی منزه گردانیده است و این بخاطر نزدیک ساختن مردم به طاعت خداوند و دور ساختن آنان از معصیت و نیز برای حفظ شریعت از زیادی و نقصان است. همچنین منافات دارد با مصلحتی که ایجاب می‌کند که باید از [[امام]]{{ع}} اطاعت و تبعیت شود و باید تسلیم اوامر آنان بود و نباید با آنان مخالفت و یا بر آنان اعتراضی کرد و این که امامان جانشینان خداوند و گواهان بر مردم هستند»<ref>[[آگاهی‌های آسمانی (کتاب)|آگاهی‌های آسمانی]]، ص ۲۹.</ref>.
:::::۴) لازم می‌آید کسی که به موضوعی علم فعلی دارد آگاهی او در این موضوع، نسبت به امامی ‌که بالفعل  به آن موضوع، جهل و یا سهو دارد، بیشتر باشد و در نتیجه، از امام افضل و برتر باشد؛ اگرچه از کافران یونان و یا از ساحران فرنگ و یا از حزب شیطان باشد. به طور کلی جهل و نسیان در مورد معصومان که جانشینان خداوند در روی زمین هستند شایسته نیست زیرا آن دو مستلزم مفاسد زیادی از جمله تنقیص امام و تنفر مردم از آنان می‌شود و کسی از اهل ایمان نیز چنین اعتقادی در مورد معصومین ندارد و با عقل و برهان نیز منافات دارد و ناقض تمامی‌ اهداف، الطاف، حکمت‌ها و مصالح خداوند حکیم که مقتضی نصب [[امام]]{{ع}} و ارسال رسل و عصمت آنان است. همچنین "بخاطر این حکمت‌ها و مصالح" آنان را از تمامی ‌پستی ها و نقص های جسمی‌ و روحی منزه گردانیده است و این بخاطر نزدیک ساختن مردم به طاعت خداوند و دور ساختن آنان از معصیت و نیز برای حفظ شریعت از زیادی و نقصان است. همچنین منافات دارد با مصلحتی که ایجاب می‌کند که باید از [[امام]]{{ع}} اطاعت و تبعیت شود و باید تسلیم اوامر آنان بود و نباید با آنان مخالفت و یا بر آنان اعتراضی کرد و این که امامان جانشینان خداوند و گواهان بر مردم هستند»<ref>[[آگاهی‌های آسمانی (کتاب)|آگاهی‌های آسمانی]]، ص ۲۹.</ref>.
{{پایان جمع شدن}}


==گل‌افشان پارسانسب==
==گل‌افشان پارسانسب==

نسخهٔ ‏۶ فوریهٔ ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۲۳

سید عبدالحسین لاری

گل‌افشان پارسانسب

در پایان نامه: پژوهشی در مقام علمی و مقام تحدیث حضرت فاطمه زهرا


1: نافع‌تر بودن علم حضوری برای امت: صاحب مقام امامت و ولایت باید دارای آن علم سرشار و جوشیده از چشمۀ علم الهی باشد و اگر میان امت امامی اینچنین نباشد حجت خداوند بر مردم بعد از رسول تمام نخواهد بود چرا که جاهلان نمی‌توانند حجت الهی باشند. پس اگر اهل بیت(ع) امامان بر حق و جانشینان راستینند باید علم حضوری به آنچه بوده و هست و خواهد آمد داشته و از هر فن و حکم و امری آگاه باشند پس صحیح نیست پرسشی از امام شود در موضوعی که باشد و امام پاسخ آنرا نداند و یا حادثه‌ای رخ دهد و او بی‌اطلاع باشد برای اینکه باید بتواند همچون صاحب رسالت حجت کامل خداوند بر بندگانش باشد. و اگر اهل بیت و جانشینان پیامبر (ص) نبودند نشان رسالت از بین می‌رفت و شأن رسالت تضعیف می‌شد.

2: تمام‌تر بودن نعمت و لطف خداوند با علم حضوری:

فرستادن رسولان و انبیاء و اقامۀ اوصیاء از نعمت‌هایی است که خداوند بر بندگان خویش تمام کرده است و اما عقل حکم می‌کند به اینکه کمال احسان و لطف پروردگار در این است که خداوند نعمت‌ها و الطاف و حجت‌ها و آیاتش را بر تمام‌ترین و بالاترین وجه جاری می‌گرداند.

3:رساتر بودن علم حضوری در شباهت:

عقل پس از آنکه دانست این علم مشهود را ایجاد کننده‌ای است که آنرا آفریده خواهان وصول به او و رهیابی به سویش می‌شود و به کمک آثار، آن آفریدگار مبدع را می‌شناسد چرا که رسیدن به ذات مقدسش برای عقل میسر نیست و از همۀ آثار نزدیکتر به درک و فهم آن است که نمونه‌ای باشد نشانگر صفات والای او و چون بهترین راه کشف سر او، ظهور خود او، جلّ و علا- است و از طرفی ظهور ذات او محال است لازم آمد که با صفاتش برای بندگانش جلوه کند و به خاطر عجز عقول از احاطه به بلندای آن صفات و به جهت نزدیک کردن مطلب به ایشان برای آنها انسانی از خودشان آفرید که با صفات نیکوی خود بیانگر صفات والای ذات الهی باشد و پیامبر گرامی (ص) ما و اوصیاء امینش(ع) برای تمثیل صفات قدسی و ارائه آن از همه سزاوارترند و اگر ایشان نبودند غرض از آفرینش مخلوقات تأمین نمی‌گشت پس خلائق به خاطر کسانی آفریده شدند که نمونه خداوندند تا بدین وسیله شناخت او حاصل گردد بنابراین مردم به خاطر ایشان ساخته شده‌اند و بنابراین صفات و اعمال پیامبر(ص) و اوصیاء آن حضرت برترین صفات و اعمال است که علم یکی از این صفات است.

4:- محفوظ‌تر بودن علم حضوری از فریب خوردن به خاطر حسن ظاهر برخی افراد، و همچنین تشخیص افراد مؤمن، سالم از منافق و بیمار، توسط صاحب علم.

5: ضرورت حضوری بودن علم سفیر و شهید: پیامبر و بقیه معصومی سفیران خداوند و امانتداران او در میان مردم و شهداء و گواهان بر اعمال ایشان و واسطه فیض و برکات معنوی و مادی میان خدا و مردمند و اگر علمشان حضوری باشد می‌توانند گواه بر امت و شاهد بر اعمالشان باشند و نیز به حق امین بر همه عالم و خیرخواه و سفیر در میان آنها و واسطه بین خداوند و آنها خواهد بود که احکام الهی را برای مردم برساند و طاعت و عصیان آنها را به محضر الهی عرضه بدارد.(مظفر، محمدحسین، علم امام، ترجمه: علی شیروانی هرندی، بی چا، انتشارات الزهرا، بی جا، بی تا، ص 39 الی 47.)

ص44الی46


سید امین موسوی

در کتاب: گستره علم غیب از دیدگاه ادیان ابراهیمی

ادله عقلی: غایت قوه نبوت و امامت این است که به مرتبه‌ای برسند که «عقل بالفعل» از برای آن‌ها حاصل شود و «عقل بالفعل» آن است که صاحب آن به همه حقایق اشیاء بالفعل علم داشته باشند، به نحوی که گویا آن‌ها را مشاهده می‌کند و هیچ یک از آن‌ها از ذهن آنان زایل نشوند. این معنی از کلام حضرت امیرالمؤمنین علی(ع) نیز آشکار می‌شود که فرمود «لَو کُشِفَ الغِطاءُ مَا ازدَدتُ یَقِیناً.»( غررالحکم، عبدالواحد آمدی، ص566، دارالکتب الاسلامی/ قم، 1410.) اگر پرده از میان برداشته شود، به یقین من هیچ زیادتی حاصل نمی‌شود. یعنی اشیاء را به نحوی که هستند مشاهده می‌کنم و علم به آن‌ها دارم. اگر از کتاب و سنت بینات و شواهدی بر آگاهی بالفعل انبیا و ائمه(ع) به دست ما نرسیده بود، دلایل عقلی بر آن کافی و واضح بود و آن دلایل عبارت‌اند از: 1- قاعده لطف: همان طور که با استناد به قاعده لطف، نصب نبوت و امامت بر حق تعالی لازم است، مزین و متّصف بودن آن‌ها به اکمل صفت، یعنی علم تام نیز عقلاً بر حکیم واجب است. اگر انبیا و ائمه(ع) متصف به علم تام نباشند، ناقص خواهند بود و این مخالف با مقتضای لطفی است که برای خداوند واجب است؛( الفیه علی هامش علم الائمة، محمد گیلانی، ص۱۵۶، دارالنشر اسلامی/ قم، بی‌تا/ اول.) زیرا ترک لطف موجب اخلال به غرض است، غرض خداوند از نبوت و امامت رساندن انسان‌ها به کمال است و رساندن به کمال با علم تام است و اگر لطف انجام نگیرد این غرض به دست نخواهد آمد و نقص غرض از حکیم قبیح است. ۲- قاعده وجود مقتضی و عدم مانع: اعطای علم فعلی، داخل در عموم قدرت فعل خداوند می‌باشد و از اصول مسلّم علم الهی هم این است که مقتضای کمال در افاضه آن است، پس مقتضی موجود بوده، از طرفی هم مانعی از جانب انبیا و ائمه(ع) بر اخذ علم فعلی نیست، چون آن‌ها اشرف ممکنات و اتم مخلوقات هستند، پس بالاترین مرتبه قابلیت درک این اعطا و فیوضات الهی هستند. از این‌رو با وجود مقتضی و عدم مانع، عقلاً درست نیست که خداوند قدرتش را درباره برگزیدگانش اظهار نکند و آنان را بر نحو علم کامل‌تر قرار ندهد. ۳- قاعده افضلیت: عقل چنین می‌یابد که بر خداوند سبحان لازم است حجّتی بین خود و بندگانش قرار دهد که مبلّغ احکام او و بیانگر نظام الهی باشد. آن حجت هم باید دارای تمام اوصاف کمال و مبرّا از همه خصلت‌های موجب نقصان باشد و نباید به گونه‌ای باشد که معرض توهین و انتقاد و خرده‌گیری قرار گیرد، بلکه باید صورت و سیرتش از همه نقص‌ها به دور باشد، تا صلاحیت حجت بودن را داشته باشد و کسی را یارای احتجاج بر او و برتری در فضل و علم نسبت به او نباشد. حال اگر پیامبر و امام، به چیزی از موضوعات و احکام جاهل باشد و افراد دیگری عالم به آن باشند، لازم می‌آید، که آن‌ها افضل و اعلم از پیامبر و امام باشند و تقدیم مفضول جاهل بر فاضل عالم عقلاً باطل است. بنابراین اصلاً شایسته نیست که جاهل غافل ولو در بعضی از موضوعات و احکام از جانب خداوند منصوب بر ارشاد مردم باشد. ( الفیه علی هامش علم الائمة، ص161.)


ص278


مجید معارف

در مقاله: نقد شبهه تعارض آیات علم غیب در قرآن

براساس حکم عقل و منطق، فردی که برای مأموریتی از جانب خداوند منصبی را پذیرفته است، باید ملزومات آن منصب را در اختیار داشته باشد. در تعریف «امامت» که بنا به فرمایش حضرت رضا(علیه السلام) نگهداری دین و حفظ نظام مسلمانان است (کلینی، 1363: 1 / 200)، وظیفه امام نه تنها تبیین دین و تفسیر قرآن، بلکه تدبیر امور امت و رفع مشکلات ایشان به مقتضای زمان و ارائه الگوی حیات طیبه است. با این اوصاف همانگونه که رسول خدا(صلی الله علیه و آله) در امر رسالت به امداد و عنایات خاص الهی نیازمند است، جانشین او و امام امت به مراتب نیازمندتر است. تدابیر حق تعالی از طریق امر به رسول برای تعلیم امام و ارتباط ملائکه با امام، پاسخگوی این نیاز بوده است.

ص41

در بحث بماند

در پایان نامه علم غیب پیامبر و ائمه

1 ـ قلمرو وسيع مأموريت پيامبر و ائمه صلوات الله عليهم دامنة مأموريت اولياء الهي بسيار گسترده است آنان بايد علم و آگاهي کامل حاصل از اصول و فروع دين اسباب سعادت و شقاوت، هدايت و حکومت بر انسان داشته باشند و قلمرو مأموريت آنها شامل ظاهر و باطن، گذشته، آينده، جسم و جان و آخرت تا قيامت مي¬شود. مأموريت وسيع نيازمند ابزار وسيع است تا بتواند ايفاي وظيفه نمايند و گر نه نقض غرض بوده وهدف خداوند برآورده نمي¬شود. دانش آنان بايد از خطا مصون بوده و گرنه جلب اعتبار نخواهند کرد و اعتماد مطلق در گرو عصمت آنان است. (ناصر مکارم، شيرازي و همکاران، پيام قرآن، ج 9 ، ص115.)

در نتيجه مأموريت اولياء الهي مقتضاي آگاهي غيبي اين است كه از جهات گوناگون علم غيب داشته باشند (عبدالحسين، اميني، الغدير، ج 2، ص82.) و محتواي رسالتشان، چه از قبيل معارف اعتقادي، شرائع ديني، قصص، حکمت و مواعظ ديني باشد يا معجزاتي باشد که صداقت آنان را در ادعا ثابت کند مانند اخبار غيبي پيامبران و ائمه صلوات الله عليهم، در هر موردي که محقق شدن مأموريت آنها منوط به علم غيب باشد اين علم را خواهند داشت. (محمد حسين، طباطبائي، الميزان في تفسيرالقرآن، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، قم: جامعه مدرسين حوزه علميه قم، بي‌تا، ج 20، ص89. )

و درباره قلمرو وسيع مأموريت معصومين عليهم السلام امام صادق عليه السلام مي¬فرمايد: ما من شيء و لا من آدمي و لا انسي و جنّي و لا ملک في السماوات الا و نحن الحجج عليهم. (محمد باقر، مجلسي، مرآت العقول، ج 2، ص263. فضل بن حسن، الطبرسي، مجمع البيان، ج 5، ص171.) و در بعضي دعاها نيز ائمه عليهم السلام به عنوان حجت خدا بر تمام عالم معرفي شده¬اند. (محمد باقر، مجلسي، بحارالانوار، ج 11، ص503.)

2 ـ ضرورت امامت وجود امام ضروري است و عقل ضرورت آن را درک مي¬کند و از دليل ضرورت امام، علم خدادادي «غيب» ثابت مي¬شود زيرا قبلاً گفته شد امام تمام مقامات پيامبر به جز وحي را دارد. پس لوازم آن مقام را نيز داشته باشد. مصونيت قرآن را از تحريف خداوند ضمانت کرده اما هيچ ضمانتي درباره مصونيت بيانات پيامبر از تحريف وجود ندارد لذا راويان گاهي مطالب متفاوتي را در يک موضوع از پيامبر نقل مي¬کنند بنابراين ما نيازمند تبيين جديد هستيم اگر شخص بيان کننده و داراي علم عادي باشد دچار خطا خواهد شد و بيان او حجت نخواهد بود. پس شخص بيان کننده بعد از پيامبر بايد معصوم و داراي علم غيب باشد و الّا ختم نبوت بر خلاف حکمت است.(محمد تقي، مصباح يزدي، آموزش عقائد، ص64. راهنما شناسي، ص346- 349.)

3 ـ افاضه خداوند خداوند فياض مطلق است و بر کسانيکه قابليت مطلق دارند بايد افاضه کنند و الا لازم مي¬آيد که محتاج و بخيل باشد، آنچه را که علت مفيضه افاضه مي¬کند اثر واحد و مطلق است اما استعداد و قابليت گيرندگان فيض مختلف است که يکي فيض را نمي¬پذيرد يکي از اندکي قبول نموده و ديگري را قبول مي¬کنند مانند نور آفتاب که يک نور است ولي اجسام در نورگيري و استفاده از آن مختلف است از آيه 24 سورة تکويز نيز مي¬توان به اين دليل عقلي که همان افاضه خداوند است پي برد زيرا در اين آيه آمده است «و ما هو علي الغيب بضنين» که چه مرجع ضمير خداوند باشد يا پيامبر در هر دو صورت مطلب قابل اثبات است زيرا در صورت اول معنا اين مي¬شود که خداوند بر غيب بخيل نيست و بر افراد قابل افاضه مي¬کند و در هر دو صورت دوم مطلب جاليز استفاده مي¬شود زيرا ثابت مي¬کند که پيامبر علم غيب دارد و الا بخل معنا نداشت چون بايد علم غيبي داشته باشد تا بگوئيم بخيل است يا نيست.(محمد حسين، طباطبائي، الميزان في تفسير القرآن، ترجمه محمد باقر موسوي همداني، ج 4، ص104.)

4 ـ افضليت: مرحوم شيخ مفيد مي¬فرمايد «و واجب علمهم بجمع ما يتولونه و فضلهم علي رعاياهم لاستحالة رئاسة المفضول علي الفاضل الامام. علامه حلي مي-فرمايد: «يجب ان يکون افضل من رعية لانّه اما ان يکون ساوياً لهم او النقض منهم او افضل و الثالث هو المطلوب و يدخل تحت هذا الحکم کون الامام الفضل في العلم» واجب است امام افضل از رعيت باشد چون امام از نظر فضائل يا مساوي با رعيت يا ناقص از آنها است يا افضل از آنهاست و تحت اين حکم داخل مي¬شود که امام از نظر علم بايد افضل باشد که همين درست است زيرا صورت اوّل ترجيح بلا مرجح و صورت دوّم باعث مقدم شدن مفضول «ناقص در کمالات» بر فااضل «کامل در کمالات» مي¬شود.(علامه حلي، کشف المراد في شرح تجريد اعتقاد، قم: موسسه نشر اسلامي ص389. محمد آصف، محسني، صراط الحق، ج 3، ص34.) «وتقريره ان علياً اخبر بالغيب في مواضع کثيرة و لم تحصل هذه المرتبة احد من الصحابه فيکون افضل منهم قطعاً» (کشف المراد في شرح تجريد اعتقاد، ص390.) علي عليه‌السلام در موارد زيادي از غيب خبر دارد و اين مرتبه براي هيچ يک از صحابه حاصل نشده پس علي عليه‌السلام حتماً از آنها افضل است. دليل امامت عين دليل نبوت است بنابراين امام بايد بعنوان قائم مقام پيامبر در جميع شئون به جز وحي داراي صفات کمال مانند شجاعت و کرم و عفو و صدق و تدبير و عقل و حکمت باشد. و همچنين بايد اکمل و افضل از غيرخودش باشد تا بتواند آنها را هدايت نموده و مردم نيز در يادگيري و اشکال مطيع او باشد و گر نه نيابت محقق نشده و نقض غرض مي¬گردد. (محسن، خرازي، بدآية المعارف في شرح عقائد اماميه، قم: موسّسه نشر اسلامي، چاپ داوزدهم، ج 2، ص44.)

ص19تا21

محمد رضا بهدار

در مقاله گستره علم امام در اندیشه علمای شیعه

ادله عقلي چنانكه پيش از اين در كلمات متفكران و صاحبان اين ديدگاه بيان شد، از آنجا كه امام خود برگزيده الهي است، به واسطه تربيت نفس خويش و طي كردن مراحل تكامل نفس و مستعد شدن قوه عقل نظري و عملي به درجهاي از كمال ميرسد كه خود، كلام الهي را استماع و فرشتگان را مشاهده ميكند و از آن سو، با قوه عملي، قدرت فاعليت پيدا ميكند و عالم ماده را تسخير ميكند؛ از اين رو، با فرض اتصال نفس نبي يا امام معصوم به عالم عقول، ديگر حجابي براي نفس باقي نميماند و ملكوت همه امور بر او عيان ميشود.

ملاصدرا در باب دامنه وسيع «علم نبي » تعليلي دارند كه از همان براي گستره علم امام نيز ميتوان استفاده كرد: علم حقيقي همان يقين است كه تنها از راه ايجاد زمينه اتصال نفس قدسي با ملائكه به دست ميآيد. اگر نفس، احتجاب به بدن و قواي آن و تعلق به دنيا و اخلاد در زمين نداشته باشد، به مبادي عالي و ملائكه مقربين، به خصوص به روحالقدس كه معلم انبياست، متصل ميگردد و در اين هنگام، نقوش علمي و صفات كمالي در آن تلألو ميكند، زيرا ميان مجردات حجابي نيست و هيچ منع و تقصير و بخلي در افاضه وجود ندارد، زيرا اين امور از ويژگيهاي عالم ماده است .(275ـ285 :6 ،1366 ،ملاصدرا: نك) آن دسته از بزرگاني كه قائل به علم مطلق و فعليِ امامند، يكي از دلايلشان اين است كه كاملتر بودن رسالت و امامت منوط به آن است كه صفات رسول و امام، اتم صفات باشد و در صورتي چنين خواهد بود كه علمش حضوري و بالفعل به همه امور و وقايع باشد، نه مشروط و مقيد بر اراده و خواست، زيرا علم مشروط به اراده گرچه كمال و فضيلت است، اما بالاترين كمال و فضيلت نيست ( مظفر، 1385 : 50

ص54

سید محمد فائز باقری

در پایان نامه بررسی علم اولیای الهی

باید از دیدگاه ‌ عقل‌ این‌ موضوع ‌ بررسی‌ شود که ‌ آیا مانعی ‌ در علم‌ گسترده (فرابشري) امام‌ وجوددارد؟ و عقل‌ چه‌ مانعی‌ را در وجود این‌ علم‌ درک‌ می‌کند؟ عقل‌ این‌ گونه‌ علم‌ و خبررسانی‌ را محال‌ نمی‌داند و مانعی‌ را در دارا بودن‌ آن‌ تصوّرنمی‌کند. بلکه بالعکس اگر این‌ علم‌ گسترده‌ و فراگیر نبود، ادعای‌ رهبری‌ امّت‌ اثر نداشت‌ و چگونه‌ کسی‌که‌ آگاهی‌ به‌ حال‌ مردم‌ ندارد، می‌تواند سعادت‌ دنیا و آخرت‌ آنان‌ را تأمین‌ و تضمین‌ نماید.این‌ موضوع‌ با چند دلیل‌ به‌ اثبات‌ می‌رسد.

دلیل اول: نبوت‌وامامت‌رهبری‌الهی‌است‌ نبوت‌ و امامت‌، منصب‌ الهی‌ است‌ و مردم‌ هیچ‌ گونه‌ مداخله‌ای‌ در آن‌ نمی‌کنند.امام‌ باید از دیگران‌ در کمالات‌ افضل‌ باشد. در حقیقت‌ ملاک‌ گزینش‌ امام ‌، برتر بودن‌ او از دیگران‌ در تمام‌ صفات‌ است‌. و اگر در افراد جامعه‌ای‌ که‌ امام‌ در آن‌ زندگی‌ می‌کند ، کسی‌یافت‌ شود که‌ از امام‌ فضیلت‌ بیشتری‌ دارد ، او سزاوار امامت ‌است‌. افضل‌بودن‌ امام‌ در یک‌ چیز و در یک‌ مورد نیست ‌، بلکه‌ در تمام‌ صفات‌ و جهات ‌است ‌؛ یکی‌ از فضیلت‌ها که‌ امام‌ باید رتبة‌ بالای‌ آن‌ را داشته‌ باشد ، دانش‌ و آگاهی‌ است‌. امام‌ باید از تمام‌ افراد بشر داناتر و دانشمندتر باشد ، چنان‌ که‌ همانند او در افراد جامعه ‌یافت‌ نشود. اگر کسی‌ در میان‌ مردم‌ هم‌سان‌ در دانش‌ با امام‌ پیدا شود ، رسیدن‌ منصب‌امامت‌ به‌ هر کدام‌ از آنان‌ مساوی‌ است‌ و محروم‌ شدن‌ یکی‌ از آنان‌ از این‌ منصب‌ستم‌درحق‌اوست‌. در هیچ‌ زمانی‌ برای‌ امام‌ همتایی‌ نخواهد بود که‌ دانش‌ گسترده‌ و فراگیری‌ چون‌ او داشته‌ باشد. آن‌ دانش‌ نه‌ با وسایل‌ عادی ‌، بلکه‌ از راه‌ غیرعادی‌ و الهی‌ یافت‌ می‌شود ، و چون‌ از دانش‌ بی‌ انتهای‌ خدا سرچشمه‌ می‌گیرد و فیضی‌ از دریای‌ ژرف‌ فیض‌ بخش‌او است‌ ، گسترده‌ است‌ و به‌ هرچیزی‌ تعلق‌ می‌گیرد ، زیرا خداوند فیاض‌ مطلق‌ است‌ و بخشش‌ او پایان‌ ندارد. پس‌ دانش‌ را که‌ خداوند به‌ پیامبر و امام‌ می‌بخشد ، به‌ زمان ‌و یا حالتی‌ اختصاص ‌ندارد. در این مورد علامه حلی در کشف المراد استدلال خوبی ذکر کرده اند. الامام یحب ان یکون أفضل من رعیته لانّه اما ان یکون مساویا لهم او انقص منهم او أفضل والثالث هوالمطلوب والاول محال لأنه مع التساوی یستحیل ترجیحه علی غیره بالامامة ، والثانی ایضا محال لِأن المفضول یقبح عقلاً تقدیمه علی الفاضل و یدل علیه ایضا قوله تعالی: «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لاَّ يَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدَى فَمَا لَكُمْ كَيْفَ تَحْكُمُونَ » و یدخل تحت هذا الحکم کون الامام افضل فی العلم و الدین ..... واجب است امام (ع) افضل از رعیت خودش باشد چون امام یا با رعیت مساوی است یا کمتر از رعیت است و یا افضل است. افضل بودن امام مطلوب و ادعای ما است و مساوی بودن محال است چون در صورت مساوات محال است که بر دیگران مقدم شود و به وسیله امامت ترجیح داشته باشد. و کمتر بودن هم محال است چون عقلاً قبیح است مفضول بر فاضل متقدم شود و به همین مطلب آیه شریفه (آیا آن که خلق را هدایت می کند به راه حق سزاوار تر به پیروی است یا آن که نمی کند مگر آن که هدایت شود پس شما مشرکان را چه شده است و چگونه قضاوت می کنید و تحت این حکم است این جهت که امام افضل در علم و دین است)

بیان دلیل عقلی در روایات حدیث اول سماعه بن سعد همراه مفضل خدمت حضرت صادق (ع) بود مفضل عرض کرد فدایت شوم آیا خداوند فرمان برداری شخصی را برای مردم واجب می کند آنگاه از اخبار آسمان ها بی اطلاع می گذارد؟ فرمود: خداوند رئوف کریم تر است نسبت به بندگان خود که اطلاعات شخصی را بر آنها واجب نماید که از اخبار آسمان در صبح و شب اطلاع نداشته باشد.

حدیث دوم اسماعیل ارزق می گوید: از حضرت امام صادق (ع) شنیدم فرمود: خداوند حکیم تر و کریم تر و بزرگ تر و دانا تر از آن است که بر بندگان خود حجتی قرار دهد آنگاه از او امور مردم را پنهان بدارد.

دلیل دوم: رهبری‌پیامبروامام‌ برای‌ تمام‌ افراد بشر پیامبر و امام‌ برای‌ راهنمایی‌ تمام‌ افراد بشر با وجود اختلاف‌ زبان‌ ، طبیعت ‌، رنگ ‌، گسترش‌ زمین‌ ، پراکنده‌ بودن‌ مردم‌ از یکدیگر و بسیاری‌ از جهت‌های‌ مختلف‌ که‌ مردم‌ را از هم‌ دور می‌کند ، باید سخن‌ تمامی‌ آنان‌ را بشنود و با آنان‌ سخن‌ بگوید ، آن‌ گاه‌ تمامی‌افراد را در اجرای‌ عدالت‌ و احکام‌ خدا برابر بداند و از حال‌ آنان‌ با خبر باشد ؛ این‌ گونه‌ اطلاع ‌و خبر داشتن‌ از مردم‌ را ، انسان‌ عادی‌ نمی‌تواند و فقط‌ انسانی‌ این‌ ویژگی‌ را دار است‌ که ‌از دانش ‌گستردة ‌خدادادی ‌بهره ‌می‌برد. امام‌ باید از دورترین‌ جاهای‌ زمین‌ که‌ مردم‌ در آن‌ زندگانی‌ می‌کنند باخبر باشد تا درد و رنج‌ آنان‌ را دریابد و اگر نماینده‌ای‌ را به‌ آن‌ جاها گسیل‌ کرد ، در هر زمان‌ از او باخبر باشد تا مبادا او در مقام‌ خود بر مردم‌ ستم ‌کند. اگر امام‌ مانند دیگر افراد عادی‌ در زمان‌ قدیم‌ ، پس‌ از گذشت‌ ماه‌ها و سال‌ها ازاخبار دور دست‌ خبرگیری‌ کند و یا باوسایل‌ متعارف‌ آن‌ زمان‌ با فاصله‌های‌ زمانی‌ بسیار ازحال‌ دیگران‌ با خبر گردد ، ستم‌ زمین‌ را فرا می‌گیرد و فساد بر جامعه‌ استیلا می‌یابد وهدف‌ و غرضی‌ که‌ در فرستادن‌ پیامبر و انتخاب‌ امام‌ از راهنمایی‌ و هدایت‌ مردم‌ است ‌، به ‌دست‌ نخواهد آمد و نیک‌بختی‌ دنیا و آخرت‌ مردم‌ بر رغم‌ وجود امام‌ تأمین‌ نخواهد شد.

دلیل سوم : خلافت‌امام‌ پیامبر و امام ‌، خلیفه ‌و جانشین ‌خدا در زمین ‌هستند : (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَليفَة ) ؛ زمانی‌ که ‌پروردگارت ‌به ‌فرشتگان ‌گفت‌ : من ‌در زمین ‌جانشین ‌قرار می‌دهم‌. و جانشین‌ او حضرت‌ آدم‌(ع) بود که‌ پیامبر خدا است‌ و تمام‌ پیامبران‌ جانشینان ‌خدا اند. جانشینی‌ پیامبر واسطه‌ بودن‌ او است‌ میان‌ مردم‌ و خدا و فیض‌ رسانی‌ از طرف‌ خدا او است‌. چون‌ پس‌ از آفرینش‌ جهان ‌، خداوند خواست‌ جهانیان‌ او را بشناسند تا با او ارتباط‌برقرار کنند ـ و با چشم‌ دیدن‌ او ممکن‌ نبود ـ و نمی‌شد که‌ ذات‌ خود را آشکار کند تا او راببینند ، افرادی‌ از بشر را برگزید و آنان‌ را مظهر صفات‌ خویش‌ قرار داد تا صفات ‌او را بنمایانند و نقش ‌واسطه ‌را ایفا کنند. یکی‌ از صفات‌ خدا علم‌ او به‌ هر چیز و در هر حال‌ است‌، و چون‌ پیامبر مظهرصفات‌ خدا است‌ باید در دانش‌ و آگاهی‌ وسیع‌ نیز مظهر خدا باشد.

بر مظهر نبودن‌ پیامبر در علم‌ دلیلی‌ وجود ندارد ، بلکه‌ همان‌ دلیل‌ بر خلافت‌ و جانشینی‌ که‌ مظهر بودن‌ پیامبر درتمام‌ صفات‌ است ‌، علم‌ خدایی‌ را نیز برای‌ او ثابت‌ می‌کند.

روشن‌ است‌ که‌ مقصود از مظهر صفات‌ بودن ‌، همانندی‌ پیامبر و خدا در تمام ‌صفات‌ از جهت‌ چگونگی‌ و مقدار نیست‌ ؛ زیرا این‌ باور شرک‌ است ‌، بلکه‌ مقصود این‌ است‌که‌ خداوند بهرة‌ سرشاری‌ از علم‌ و دانش‌ خود را به‌ پیامبران‌ داده ‌، که‌ دیگر مردم‌ از آن‌ بی‌بهره‌ هستند و علمی‌ را که‌ خداوند به‌ پیامبران‌ داده ‌، افراد عادی‌ بشر به ‌آن ‌دسترسي ‌ندارند. پس‌ از ثبوت‌ این‌ دانش‌ خدایی‌ برای‌ پیامبران ‌، همین‌ علم‌ برای‌ امام‌ نیز ثابت ‌می‌شود ؛ زیرا امامت ‌، خلافت‌ نبوت‌ و امام‌ جانشین‌ پیامبر است‌ و تمام‌ ویژگی‌های‌ رهبری ‌پیامبر را امام‌ نیز دارد ـ به‌ جز صفات‌ ویژة‌ پیامبر،مانند؛وحی‌.

دلیل چهارم: لازمه عصمت پیامبروامام‌ از باورهای‌ شیعیان‌ دربارة‌ پیامبر و امام‌، عصمت‌ و محفوظ‌ بودن‌ از گناه‌، اشتباه‌،سهو، نسیان‌ و غفلت‌ است‌ که‌ در تمام‌ مدت‌ عمر خود در یک‌ لحظه‌ و در یک‌ بار نیز خطا ، اشتباه‌ و گناه‌ از او سر نمی ‌زند. معصوم‌ بودن‌ از گناه‌ و خطا ، در تمام‌ لحظه‌های‌ عمر و برخوردهای‌ زندگانی ‌، زمانی ‌تحقق‌ می‌ یابد که‌ دانش‌ و آگاهی‌ فراگیر شود و به‌ هر چیزی‌ در هر حال‌ علم‌ داشته‌ باشد و اگر یک‌ مورد را نداند ، مقام‌ عصمت‌ را نمی‌ یابد ، زیرا آن‌ چه‌ با عصمت‌ سازگار نیست ‌گناه‌ و اشتباه‌ و ... از نادانی‌ و جهل‌ است‌ و کسی‌ که‌ از مصالح‌ و مفاسد واقعی‌ باخبر است ‌، گناه‌ و اشتباه‌ نمی‌کند. پس‌ معصوم‌ بودن‌ پیامبر و امام ‌، دانش‌ و آگاهی‌ ا و را به‌ تمام‌ مصالح‌ و مفاسد و حقایق‌ اشیاء در هر حالی‌ نیاز دارد.

دلیل پنجم: ضرورت علم یک سفیر و شهید از احوال مردم در بسیاری‌ از آیات‌ قرآن‌ آمده‌ است‌ که‌ پیامبر شاهد و گواه‌ بر امت‌ است‌ و چون ‌شاهد بودن‌ و گواهی‌ دادن ‌، دانش‌ و آگاهی‌ را در هر حالی‌ لازم‌ دارد ، پس‌ پیامبر باید به ‌تمام‌ احوال‌ امت‌ از ظاهر و باطن‌ و افعال‌ آنان‌ آگاه‌ باشد تا بتواند در روز قیامت‌ شاهد و گواهیشان‌ باشد ، زیرا اگر چنین‌ دانشی‌ را نداشت ‌، نمی‌تواند شهادت‌ و گواهی‌ را دربارة‌ آنان‌ ادا کند. نمونه‌ای‌ از آیات‌ قرآن‌ که‌ شاهد و گواه‌ بودن‌ پیامبر را بر امت‌ بیان‌ کرده ‌، چنین‌است‌: (وجئنابک‌علی‌هؤلاءشهیدا) ؛ و تو را می‌آوریم‌ تا بر آنان‌ شاهد و گواه‌ باشی‌. (ویوم‌القیامه‌یکون‌علیهم‌شهیدا) ؛ و روز قیامت‌ پیامبر بر آنان‌ گواه‌ خواهد بود. (وکنت‌علیهم‌شهیداًمادمت‌فیهم‌) ؛ و تا زمانی‌ که‌ در میان‌ آنان‌ بودم برایشان‌ گواه‌ بودم. (لیکون‌الرسول‌شهیداًعلیکم‌وتکونواشهداءعلی‌الناس‌) ؛ تا پیامبر گواه‌ برشما باشد و شما گواه ‌برمردم ‌باشید. چنان‌ که‌ عقل‌ نه‌ فقط‌ مانعی‌ در امکان‌ این‌ علم‌ ندارد بلکه‌ وجود آن‌ را در پیامبر و امام‌ لازم‌ می‌داند. بزرگی‌ و عظمت‌ این ‌دانش‌ سبب‌ نپذیرفتن‌ آن‌ نمی‌شود و چنین‌ باوری‌ غلو و زیاده‌ روی‌ نیست ‌، زیرا اگر امام ‌دارای‌ این‌ ویژگی‌ نباشد و گستره‌ دانش‌ او همانند دیگر افراد عادی‌ باشد ، سزاوار امامت‌ و رهبری‌ نخواهد بود و گزینش‌ وی‌ برای‌ امامت‌ و بی‌ بهره‌ کردن‌ دیگران ‌از آن ‌، ستم ‌در حق‌ دیگران ‌خواهد بود. اگر امامت‌ را منصب‌ خدایی‌ بدانیم‌ و آن‌ را خلافت‌ و جانشینی‌ از طرف‌ خدابپنداریم‌ و امام‌ را بیان‌کننده‌ و مظهر صفات‌ الهی‌ بدانیم‌، باور دانش‌ وسیع‌ او را زیاده‌ روی‌و غلوّ نمی‌پنداریم‌ و آن‌ را از لوازم‌ مقام‌ امامت‌ می‌شمریم‌.

دلیل ششم: محفوظ تر بودن امامان از فریب خوردن اگر درون مردم برای امام آشکار نباشد و پنهانی ها را نداند ممکن است مومن را از منافق و سالم را از بیمار تمیز ندهد ، چرا که همه ظاهری آراسته داشته و از خود شوق و رغبت به انجام کارهای بزرگی نشان می دهند. در چنین حالی چه چیز مانع از آن می شود که امام فریب آن حسن ظاهری را نخورد و به خاطر اعتماد بر آن زیبایی فریبنده خود را در خطر و دیگران را در مهلکه نیندازد.


ص 63

قاسم علی شیخ‌زاده

در پایان نامه رابطه علم غیب امام حسین و حادثه عاشورا

دلائل موافقان شامل دلائل عقلي ونقلي بوده ودليل عقلي خود برچند نوع تنظيم گرديده است. دلايل عقلی

1- قلمرو وسیع مأموریت معصومین: دامنه مأموريت معصومين بسيار گسترده است.آنان بايد علم وآگاهي كاملي ازاصول ،فروع دين،اسباب سعادت وشقاوت،هدايت وحكومت برانسان داشته باشند وقلمرو مأموريت آنها شامل ظاهر،باطن،گذشته،آينده، جسم وجان،دنيا وآخرت تاقيامت مي شود. مأموريت وسيع نيازمند ابزار وسيع است تابتوانند ايفاي وظيفه نمايند وگرنه نقض غرض بوده وهدف خداوند برآورده نمي شود.

دانش آنان بايداز خطا مصون بوده وگرنه جلب اعتماد نخواهد كرد واعتماد مطلق درگرو عصمت آنان است.

درنتيجه مأموریت معصومین(ع) مقتضي آگاهي غيبي ازجهات گوناگون است. ومحتوای رسالتشان چه ازقبیل معارف اعتقادي ،شرائع ديني،قصص، حكمت ومواعظ ديني باشد يا معجزاتي باشدكه صداقت آنان را درادعا ثابت كندمانند اخبار غيبي معصومين وبطور كلّي در هرموردي كه محقق شدن مأموریت آنها منوط به علم غيب باشد اين علم راخواهد داشت. دربارة قلمرو وسیع مأموریت معصومین(ع)امام صادق(ع) فرمود:هيچ چيزي اعم از آدمي وجني وفرشته اي در آسمانها نيست مگر اينكه ما حجت بر ايشانيم.

2- ضرورت امامت: وجود امام ضروري است وعقل آن ضرورت را درك مي كند وازدليل ضرورت امام علم خدا دادی «غيب» ثابت مي شود زيرا: قبلاًگفته شد امام تمام مقامات پيامبربه جزوحي را داردپس لوازم آن مقام را نيز بايد داشته باشد. مصونيت قرآن از تحريف را خداوند ضمانت كرده اما هيچ ضمانتي در باره بيانات پيامبر وجود ندارد لذا راويان گاهي مطالب متفاوتي در يك موضوع از پيامبر نقل مي كنند بنابراين ما نيازمند تبيين جديد هستيم اگر شخص بيان كننده داراي علم عادي باشد و دچار خطا شود بيان او حجت نخواهد بود پس شخص بيان كننده بعد از پيامبر بايد معصوم و داراي علم غيب باشد«والاختم نبوت برخلاف حكمت است.

3- افاضة خداوند: خداوند فياض مطلق است و بر كسانيكه قابليت كامل دارند بايد افاضـه كـند والّا لازم مـي آيـد كه محتاج و بخيل باشد. آنچه را كه علت مفيضه افاضه مي كند اثر واحد ومطلق است اما استعداد و قابليت گيرندگان فيض مختلف است كه يكي فيض را نمي پذيرد يكي اندكي قبول نموده وديگري همه را قبول مي كند مانند نور آفتاب كه يك نور است ولي اجسام در نور گيري و استفادة از آن مختلف است . از آیه24 سوره تکویر نیز می توان به این دلیل عقلی که همان افاضة خداوند است پی برد زیرا در این آیه آمده است«وماهو علی الغیب بضنین»که چه مرجع ضمیر خداوند باشد یا پیامبر در هرصورت مطلب قابل اثبات است زیرا در صورت اول معنا این می شود که خداوند بر غیب بخیل نیست و بر افراد قابل افاضه می کند و در صورت دوم مطلوب به صورت جالبتر استفاده می شود زیرا ثابت می کند که پیامبر علم غیب دارد و الابخل معنا نداشت چون باید علم غیبی داشته باشد تا بگوئیم بخیل هست یا نیست.

4- افضليت: مرحوم مفید می فرماید: واجب است امام افضل از رعيت باشد چون امام از نظر فضائل يا مساوي با رعيت يا ناقص تر از آنها است يا افضل از آنها است و تحت اين حكم داخل مي شود كه امام از نظر علم بايد افضل باشد كه همين درست است زيرا صورت اول ترجيح بلامرجح و صورت دوم باعث مقدم شدن مفضول «ناقص در كمالات» بر فاضل «كامل در كمالات» مي شود.

علي(ع)در موارد زيادي از غيب خبرداده و اين مرتبه براي هيچ يك از صحابه حاصل نشده سپس حتماً علي از آنها افضل است مانند خبردادن از كشته شدن ذوالثديه.

دليل امامت عين دليل نبوت است بنابراين امام بايد بعنوان قائم مقام پيامبر در جميع شئون بجز وحي داراي صفات كمال مانند شجاعت وكرم و عفت وصدق و عدل تدبير و عقل و حكمت باشد و همچنين بايد اكمل وافضل از غير خودش باشد تا بتواند آنها را هدايت نموده و مردم نيز در يادگيري و استكمال مطيع او باشند و گرنه نيابت محقق نشده و نقض غرض مي گردد.

اشكال برهان افضليت،علم ائمه به احكام را ثابت مي كند نه علم غيب را بنابر اين اگر ائمه در علم به احكام و حلال و حرام از سائرين افضل باشد كافيست.

جواب: افضليـت مراتب دارد واگر كسي درفقه مثلاً افضل باشد ممكن اسـت در علوم ديگر افضل نباشد ولي ما براي ائمه مرتبةاي از فضيلت را قائل هستيم كه بدون ارتباط غيبي ممكن نيست به تعبير مرحوم مازندراني حتي اگر در ميان امت كسي باشد كه چيزي را بداند ولي امام همان چيز را نداند امام نخواهد بود .

دربعضي كتب عبارت«كل واحد من اهل زمانه»«كل فن من الفنون»در توضيح برهان افضليت به كار رفته كه مقصود اينست كه ائمه بايد از تك تك افراد جامعه افضل و از هر فني از فنون آگاه باشد و اين خود شامل علم غيب شده و علم ائمه به موضوعات را هم در بر مي گيرد از عبارات كشف المراد نيز بوضوح استفاده مي شود كه علم غيب از مصاديق افضليت است و يكي از فضائل علي(ع)را علم غيب دانسته.لذا می توان از دلیل افضلیت برای اثبات علم غیب به شکل زیر بهره گرفت: علم غيب فضيلت است واز هرفضيلتي امام نبايد بي بهره باشد پس امام نبايد از علم غيب بي بهره باشد.

صفحه 36 تا 40

محمد صادق عظیمی

در پایان نامه سیر تطور موضوع گستره علم امام در کلام اسلامی

ادله عقلي بر عموميت علم امام نجفي لاري، علاوه براستدلال به آيات و روايات، دو دليل عقلي نيز بر عموميت علم امام آورده است: دليل اول او مي‌گويد: اگر امام(ع) برخي از علوم و صنعت‌ها را نداند، لازم مي‌آيد که در آن علوم و صنعت‌ها محتاج ديگران باشد و احتياج نقص است و نقص در انساني که خودش کامل است و براي به کمال رساندن ديگران آفريده شده است، محال است، پس امام به همة علوم و صنعت‌ها آشنا است.(نجفی لاری، عبدالحسین، رسالة وجیزة فی کمیة علم الامام و کیفیته، چاپ شده در کتاب «علم امام» محمدحسن نادم، ص 103.)

دليل دوم وي مي‌نويسد: انسان کامل که مصداق اتم آن امام است، مظهر کامل اسماء و صفات باري تعالي و آيينه تمام‌نماي کمالات اوست و اصلاً آفريده شده است تا به وسيله او، خداوند متعال شناخته شود، پس بايد از هرگونه نقص و عيب، که بزرگ‌ترين آن جهل است، به دور باشد، زيرا نقص در سايه، نقص در صاحب سايه و نقص در مظهر، نقص در ظاهراست، و اين با غرض و هدف خداي حکيم از خلق انسان کامل منافات دارد. (همان، ص 104.)

شيخ محمدحسين مظفر (م1381) عموميت علم امام وي از طرفداران احاطة علمي امامان(ع) به همة معلومات است و در اين رابطه مي‌نويسد: «مراد از علم امام در اين مقام، آگاهي از موضوعات خارجي جزئي محض است، نه آگاهي از موضوعات احکام کلي، زيرا جهل امام به آنها موجب نقص در رتبه امامت و تنزّل از آن مقام مي‌باشد، افزون بر آنکه بيان آنها از ويژگي‌هاي امام و وظايف اوست. همچنين مراد از علم امام در اين بحث اطلاع وي از احکام نيست، زيرا علم امام به آنها بايد حضوري باشد، چرا که روا نيست حکمي ازاو بپرسند و امام آن را نداند که در اين صورت حجت بربندگان نبوده بلکه امامتش باطل مي‌شود.

علم امام شامل اطلاع از زمان رستاخيز و اجل‌ها و مرگ‌ها و ديگر اموري که به ظاهر اختصاص به خداوند متعال دارد، نيز مي‌گردد، حتي مواردي که آيه ذيل بيان کرده است «انّ الله عنده علم الساعة وينزل الغيث و يعلم ما في الارحام و ما تدري نفس ما ذا تکسب غدا و ما تدري نفس بأيّ ارض تموت»(لقمان34). زيرا روايات خاص، با صراحت بيان مي‌کنند که خداوند امامان ما را بر اموري از اين قبيل نيز آگاه کرده است، بلکه برخي از آيات شريفه قرآن نيز بر اين مطلب دلالت دارند، به طور نمونه آيات 26 و 27 سوره جن. ما با توجه به اين آيات و احاديث از ظاهرآن دسته از آيات و روايات که بر اختصاص اين علوم به خداوند دلالت دارند، دست برمي‌داريم و يا آنها را برعلم ذاتي حمل مي‌کنيم نه عرضي». (مظفر، محمدحسین، علم الامام، ص 12 - 13.شیروانی، علی، ترجمه این کتاب، ص 28 - 29. )

استدلال بر عموميت علم امام :

مرحوم مظفر بر احاطة علمي ائمه(ع) به همة امور و آگاهي آنان از جميع حوادث برهان عقلي زيبايي اقامه کرده است که خلاصة آن را در ذيل مي‌خوانيم: «از آن جايي که پيامبراکرم(ص) به سوي همة عالم و تمام انسان‌هاي روي زمين، مبعوث شده است، براي سامان دادن به امور و تساوي در حقوق و اجراي عدالت در ميان امت، نياز به علمي از ناحيه خداوند دارد که بر ريز و درشت و کوچک و بزرگ حوادثي که در سرزمين دور يا نزديک تحت حکومت او مي‌گذرد، احاطه داشته باشد تا جبران ستم‌ها و رفع ظلم و انتقام از تجاوزکاران در اولين زمان براي او ميسور باشد. و اگر اين علم محيط و توان بر اجرا نباشد، رسالت کمبود داشته و اصلاح امور و اجراي عدالت که از وظايف رسالت است، به خوبي تحقق پيدا نمي‌کند، پس آگاهي رسول به امور عالم و احاطه‌اش به آنچه در آن رخ مي‌دهد و توانش بر اصلاح عمومي نسبت به نزديک و دور، شهري و بياباني، از پايه‌هاي آن رسالت فراگير و اصول لازم براي عملي کردن آن آيين جهان‌شمول مي‌باشد. حال با توجه با آنکه زمان رسول هرچه هم طولاني باشد، سرانجام سپري مي‌شود، لازم است او را جانشيني باشد که همگان را زير پرچم يگانه‌اي گردآورد و نظام شريعت را اجرا کند و همان عدالت‌گستري و سامان‌دهي به امور مردم و ايجاد امنيت را که پيامبر اقدام به آن کرده بود، دنبال کند. پس خلافت وظيفه‌اي است که نيابت از رسالت کرده و بارگران آن را جز مقام نبوت و قانون‌گذاري، به دوش مي‌کشد لذا پس از سپري شدن دوره رسالت، اجراي آنچه رسول اکرم آشکارا بيان کرد، نيازبه انساني دارد که در هر وقت و زماني به آن احکام، همان‌گونه که نازل شده، آگاه باشد و آن نظام را همان‌گونه که رسول بيان کرده بود، بداند و نيز از آنچه در عالم مي‌گذرد، هم چون رسول اکرم، باخبر باشد. و آن فرد آگاه، همان امام است که هيچ زماني از او خالي نخواهد بود». وي همين برهان را با بيان ديگر در چکيدة بحث مطرح كرده مي‌نويسد: با توجه به نياز مبرم مردم به وجود هدايت‌گري که امور آنها را اصلاح کند و به عدالت در ميان آنها حکومت نمايد و به ديگر اموري که سعادت دنيا و آخرت‌شان را تأمين مي‌‌کند بپردازد، برهان عقلي دلالت مي‌کند بر اين که بر خداوند سبحان لازم است، از باب لطف به بندگانش، کسي را در ميان آنها قرار دهد – قرار هم داده – که آگاه به همة امور و مطلع از جميع علوم و فنون بوده، وبه همة آن کمالات آراسته باشد تا بارزترين فرد زمان خود بوده و صلاحيت قيام براي ارشاد و هدايت همة عالم را داشته باشد. چنان‌که ملاحظه شد ايشان بر اين عقيده است که احاطه علمي امام آن چنان گسترده است که حتي شامل علم الساعة و روز قيامت و... هم مي‌شود و بر اين احاطه علمي علاوه بر آيات و روايات دالّ بر عموميت، برهان عقلي نيز اقامه کرده است.

علامه طباطبايي عموميت علم امام علامه طباطبايي مفسر بزرگ قرآن کريم، در رابطه با علم امام و قلمرو آن نکات برجسته و اشارات راه‌گشايي دارد . وي در کتاب شريف الميزان اعتقاد خود را به علم غيب پيامبر و امام مطرح كرده و اشكالات منكران علم غيب پيامبر و امام را پاسخ داده است. و در تفسير آياتي که علم غيب را از غير خدا نفي مي‌کند، چنين گفته است: «خداوند ذاتاً از غيب آگاه است و هرکس جز او از غيب آگاه باشد به تعليم او خواهد بود و هرجا پيامبر آگاهي خود از غيب را انکار مي‌کند و مي‌گويد: علم غيب ندارم به اين معنا است که مستقلاً و ذاتاً عالم به غيب نيستم و هرچه را مي‌دانم از جانب خدا به من آموخته شده است». ايشان نيز همچون نجفي لاري و مرحوم مظفر، بر اين باور است که شعاع علم امام تا آنجا امتداد دارد که حتي موارد پنج‌گانه که در آية کريمه «انّ الله عنده علم الساعة و...» علم آنها ويژه خداي متعال دانسته شده است را نيز دربر مي‌گيرد. وي در ذيل همين آيه، روايتي را نقل مي‌کند که نشان از اختصاص علم اين امور به خداي تعالي است، سپس مي‌گويد: «در عين حال، روايات فراواني از وجود مقدس پيامبر اکرم(ص) و ائمه معصومين صلوات الله عليهم اجمعين، رسيده که اين حضرات از آينده حال خود و از زمان مرگ‌شان و اين که در چه سرزميني از دنيا مي‌روند، خبر داده‌اند، و اين روايات بسيار، روايات بالا و نظاير آن را تقييد مي‌زند، و حاصل مجموع روايات اين مي‌شود، که علم اين پنچ امر، مخصوص خدا است و به کسي نداده، مگر آن کس که خود به وي تعليم نموده است. البته در بين روايات حصر، رواياتي هست که قابل تقييد نيست، اما به اين روايات نبايد اعتنا کرد، براي اين که روايات پيشگويي‌هاي ائمه و رسول خدا(ص)، آن قدرزياد است که نمي‌شود به خاطر يک روايت از همه آنها چشم پوشيد». (طباطبایی، المیزان، ج 16، ص 240.) نزديك به اين مطلب را سيوطي در خصوص علم پيامبر(ص) از بعضي علماي اهل سنت نقل مي‌كند: «ذهب بعضهم الي انّه(ص) أوتي علم الخمس ايضًا و علم الساعة و الروح و انه امر بكتم ذلك»؛ برخي معتقدند كه علم به اين پنج موضوع [مراد پنج چيزي است كه در آخر سورة لقمان آمده است] نيز به پيامبر(ص) داده شده است وآن حضرت علم به قيامت و روح نيز دارد؛ ولي مأمور به كتمان آنها است.




صفحه 191تا197

  1. بقره، ۱۹۴
  2. بقره،۱۹۰
  3. آگاهی‌های آسمانی، ص ۲۹.