منشأ دين: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{پایان مدخل‌های وابسته}} +{{پایان مدخل‌ وابسته}}))
جز (ربات: جایگزینی خودکار متن (-{{مدخل‌های وابسته}} +{{مدخل‌ وابسته}}))
خط ۶۱: خط ۶۱:


== جستارهای وابسته ==
== جستارهای وابسته ==
{{مدخل‌های وابسته}}  
{{مدخل‌ وابسته}}  
* [[ادیان توحیدی]]
* [[ادیان توحیدی]]
* [[دین حضرت آدم]]{{ع}}
* [[دین حضرت آدم]]{{ع}}

نسخهٔ ‏۳۰ دسامبر ۲۰۲۱، ساعت ۲۲:۴۱

این مدخل از زیرشاخه‌های بحث دین است. "منشأ دين" از چند منظر متفاوت، بررسی می‌شود:

نظریه الحادی و الهی درباره منشأ دین

منشأ دین از موضوعات مهم فلسفۀ دین و حوزۀ دین پژوهی است. در این باره دو پرسش بنیادی مطرح است: دین از کجا سرچشمه گرفته است؟ و علت دینداری انسان چیست[۱].[۲]

نظریه‌های منشأ دین در دو دسته الحادی و خداگرایانه جای می‌گیرند.

ویژگی نظریه الحادی

نظریه‌های الحادی که بیشتر فرضیه‌اند تا نظریه، دو ویژگی اساسی دارند:

  1. تکامل‌گرایند و در نتیجه ادیان را در آغاز دارای صورتی ساده و ابتدایی دانسته و ادیان پیچیده را صورت تکامل یافتۀ آن می‌خوانند.
  2. با نفی منشأ فراطبیعی برای پیدایش دین، نبود خداوند را بدون هیچ دلیلی به عنوان پیش‌فرض در نظر گرفته و تلاش می‌کنند با رویکرد روان‌شناختی و جامعه‌شناختی منشأ دین را نیازهای گوناگون بشری معرفی کنند. در نظریه‌های الحادی، منشأ گرایش به دین و منشأ پیدایش آن یک چیز است؛ ابتدا زمینه‌های روانی یا اجتماعی مؤثر در پیدایش خداباوری بیان و سپس به تبیین عواملی پرداخته می‌شود که باور یادشده را به شکل دینی درآورده و موجب شکل‌گیری ادیان شده است[۳].[۴]

سه رویکرد نظریه الحادی درباره منشأ دین

بنابر نظریۀ الحادی دربارۀ منشأ دین، سه دیدگاه و رویکرد کلان و عمده وجود دارد:

دیدگاه جامعه شناختی

محور آموزه‌های همۀ ادیان تقسیم اشیاء به مقدس و نامقدس است و منشأ همۀ آنها توتم پرستی است. در حقیقت پرستش توتم نمادی از پرستش جامعه است. اقوام ابتدایی روح جمعی خود یا جامعه را در قالب توتم تقدیس می‌کنند که دارای توانایی‌های فردی است. اصل توتمی یا روح جمعی در قالب مراسم مذهبی به اوج خود رسیده و باور به عالم برتر و در مراحل بعدی باور به خدای واحد در آنها شکل می‌گیرد[۵]. بر اساس نظریه کارکرگرایی امیل دورکیم توتم‌پرستی (دین قبایل بومی استرالیا) ساده‌ترین دین موجود و ابتدایی‌ترین شکل دینداری در دوران کنونی است. او معتقد است گونه‌های دیگر پرستش دینی از همین جا برخاسته‌اند. توتم نیرویی قدرتمند، پنهان، بی‌نام و نشان و غیر متشخص است که در طول زمان به صورت‌های گوناگون از جمله مفهوم خدا تجلی یافته است[۶].[۷]

نقد دیدگاه جامعه شناختی

این رویکرد با دلایل مفصلی رد شده است[۸]:

  1. آنچه به همۀ ادیان نسبت داده می‌شود، مبتنی بر استقرای ناقص دربارۀ یک قبیلۀ استرالیایی است، روشن است معتقدات یکی قبیلۀ دور افتاده را نمی‌توان به همۀ ادیان نسبت داد[۹].
  2. بسیاری از باورهای مذهبی بیش‌تر از جامعه‌ای که فرد در آن زندگی می‌‌کند، بر او سلطه دارند؛ چنانکه حتی گاه فرد برای دفاع از باورهای دینی خویش در برابر جامعه می‌ایستد. این دیدگاه در حقیقت دین را وسیله‌ای برای یکپارچگی و یگانگی جامعه می‌داند؛ در حالی که دین آسمانی، جامعۀ بشری را به دو قطب حق و باطل تقسیم می‌کند[۱۰]. دورکیم با معرفی دین به عنوان تجلی روح جمعی، قداست دین را زدوده است و نقش خداوند و انبیای الهی، در پیدایش ادیان الهی و ابعاد و آموزه‌های فردی ادیان نادیده گرفته شده است[۱۱]. ادیان الهی از آغاز پیدایش جامعۀ بشری به عنوان اصلی‌ترین و تنها جریان معارض با همۀ گونه‌های شرک و بت‌پرستی به تقابل با آنها پرداخته‌اند و بر این اساس یگانه‌پرستی نمی‌تواند یکی از اشکال توتم‌پرستی باشد که متناسب با تحول جامعه شکل نوینی به خود گرفته است[۱۲].

دیدگاه روان‌شناختی

بنابراین دیدگاه، دین برآیند هیجان‌ها و تعارض‌های روحی انسان است. دو تفسیر از این دیدگاه وجود دارد:

  1. بنابر تفسیر اول پدر، عامل حفظ خانواده از آفات و آسیب‌هاست، این مسأله پدید آورندۀ باور به حفظ خانواده پس از مرگ است که روح پدر پس از مرگ نیز بر خانواده سلطه و نظارت دارد و از آن حمایت می‌کند. این باور منشأ نیاپرستی شده و سپس رفته رفته به قالب دین درآمده و اثرات آن را می‌توان میان همۀ جوامع و ملل متمدن‌ نیز مشاهده کرد.
  2. بنابر تفسیر دوم، ترس و هراس و ناتوانی انسان در برابر نیروهای طبیعی به خدا آفرینی انجامیده و منشأ دین همین است[۱۳].[۱۴]

نقد دیدگاه روان‌شناختی

نقدهای این دیدگاه از نظر آموزه‌های اسلامی عبارت است از:

  1. رویارویی با نیروهای‌طبیعی، همواره انسان را به ترس و عجز نمی‌اندازد؛ بلکه بیش‌تر شجاعت، استواری و پایداری می‌بخشد[۱۵].
  2. به فرض که علت گرایش به دین، ترس و عوامل روانی باشد، نمی‌توان به این نتیجه رسید که خدا و تعالیم دینی، توهم محض‌اند؛ زیرا شاید باور به چیزی باطل باشد؛ ولی خود آن چیز بر حق باشد.
  3. اینکه پدر سلطه‌ای بر خانواده دارد و این موجب شده است باورهایی دربارۀ او پدید آید و به باورهای دینی دامان زده است، در اندیشۀ یهودی و مسیحی "پدر آسمانی" ریشه دارد که چنین آموزه‌ای اساساً در تعالیم اسلامی پیدا نمی‌شود[۱۶].

ذیل دیدگاه روان شناختی، نظریات کوچک متعددی نیز شکل گرفته که برخی از آنها عبارتند از: نظریه بیم و امید؛ نظریه تکاملی؛ نظریه جانگرایی و نظریه جادو، دین و علم.

دیدگاه اقتصادی

این دیدگاه در حقیقت به دیدگاه جامعه‌شناختی بازمی‌گردد؛ ولی نظر به اهمیت آن، به صورت مستقل مطرح شده است. بنابراین دیدگاه، دین محصول از خود بیگانگی انسان است[۱۷] که ریشه در شرایط زندگی اجتماعی و تضادهای طبقاتی دارد. در حقیقت، دین دستاورد و معلول وضعیت اقتصادی طبقات جامعه است. بدین‌سان، اگر اختلاف طبقاتی جامعه از میان برود، دین نیز از میان خواهد رفت[۱۸].

نقد دیدگاه اقتصادی

دیدگاه اقتصادی با چالش‌هایی جدی رو به رو است و ایرادها و نقض‌های متعددی بر آن وارد است. از جمله آنکه:

  1. آنچه طرفداران این دیدگاه به صورت عام به دین نسبت می‌دهند، در آیین اسلام یافت نمی‌شود[۱۹]. تعالیم اسلامی همواره از طبقات زیرین جامعه حمایت می‌کنند و زورگویان و سرمایه‌داران دنیاپرست را بر نمی‌تابند[۲۰].
  2. این دیدگاه در مقام عمل نتوانسته است با طرد دین، جامعه را به سوی عدالت اجتماعی راه نماید. نظام‌های سیاسی پیرو این دیدگاه، با نظام‌های سرمایه‌داری کنار آمده‌اند و به اختلاف طبقاتی دامن زده‌اند[۲۱].[۲۲]

کارل مارکس بنیانگذار این نظریه دین را ساخته و پرداخته طبقه حاکمان و ابزار سلطه آنان می‌داند. به دنبال پیدایش مالکیت، جامعۀ طبقاتی شکل گرفت. دو طبقه حاکم و محکوم همواره با یکدیگر در جنگ و ستیز بوده‌اند. طبقه حاکم «زمینداران بزرگ و سرمایه‌داران» برای حفظ منافع خویش و جلوگیری از قیام طبقه محکوم «کارگر» دین را اختراع کرد تا به وسیله آن، توده‌ها را تخدیر و مهار کنند. برای همین، مارکس دین را افیون توده‌ها می‌نامد. دیدگاه مارکس با چالش‌هایی جدی روبه‌روست؛ از جمله:

  1. یگانه‌پرستی قبل از پیدایش جوامع طبقاتی وجود داشته است: ﴿إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِيمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَى الْعَالَمِينَ[۲۳]
  2. براساس این دیدگاه، طبقۀ حاکم و سرمایه‌دار همواره باید طرفدار رواج دین برای تخدیر توده‌ها باشند، درحالی که حاکمان، اشراف و ثروتمندان، همواره از مخالفان سرسخت پیامبران الهی بوده‌اند: ﴿وَانْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَاصْبِرُوا عَلَى آلِهَتِكُمْ إِنَّ هَذَا لَشَيْءٌ يُرَادُ[۲۴]؛ همچنین براساس دیدگاه مارکس طبقۀ حاکم باید نسبت به دین بی‌اعتقاد باشند، در حالی که قرآن از حضرت یوسف(ع)، حضرت سلیمان(ع)، حضرت داود(ع)، طالوت، ذوالقرنین یاد می‌کند که به رغم تعلق به طبقۀ اشراف و حاکمان نه تنها بی‌دین نبودند، بلکه خود از پیامبران الهی و شخصیت‌های برجسته دینی بودند. افزون برآن، درمیان آنها دین‌باورانی نیز بودند که حتی جان و مال خود را در راه عقاید خویش نثارکردند. آسیه همسر فرعون، مؤمن آل فرعون، اصحاب کهف و حضرت خدیجه(س) از این قبیل‌اند؛ ﴿وَضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِينَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتًا فِي الْجَنَّةِ وَنَجِّنِي مِنْ فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ[۲۵]
  3. برخلاف دیدگاه مارکس، ادیان توحیدی همواره از میان طبقات ضعیف جامعه ظهور کرده‌اند. حضرت موسی(ع) از میان جامعه ضعیف بود که فرعون آنان را به استضعاف، بردگی و استعمار کشیده بود[۲۶]. خود آن حضرت به رغم اینکه در میان طبقه حاکم «قصر فرعون» و اشراف زندگی کرده بود، بر ضد منافع آن طبقه قیام کرد. پیامبر اکرم(ص) در فقر و یتیمی بزرگ شده بود[۲۷]؛ پیروان آن حضرت نیز بیشتر از طبقه فرودست جامعه بودند؛ مانند بلال حبشی، صُهَیب رومی، عمار، یاسر، سمیه و ابوذر. همچنین برخلاف دیدگاه مارکس مبنی بر افیون بودن دین برای توده‌ها، همه پیامبران و پیروان آنها در برابر قوم حاکم و مسلط مانند نمرود، فرعون، قارون، ابوسفیان و طبقات اشراف قرار گرفته و با آنان درافتادند.
  4. براساس دیدگاه مارکس، همۀ آموزه‌های دینی باید در راستای تأمین منافع طبقۀ حاکمان و اغنیا باشند، در حالی که قرآن کریم برای آنان هیچ امتیاز ویژه‌ای قائل نشده و معیار اصلی ارزش انسان نزد خداوند را تقوا معرفی کرده‌اند؛ ﴿يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاكُمْ مِنْ ذَكَرٍ وَأُنْثَى وَجَعَلْنَاكُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ[۲۸] افزون بر آن، بسیاری از احکام بر خلاف منافع آنهاست؛ نکوهش شدید زراندوزانی که از انفاق خودداری می‌کنند[۲۹]، تحریم ربا و استثمار انسان‌ها[۳۰]، وجوب پرداخت خمس[۳۱] و زکات[۳۲] و جز آنها از این قبیل احکام‌اند.
  5. آموزه‌های مربوط به جهاد: ﴿قَاتِلُوا الَّذِينَ لَا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَلَا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَلَا يُحَرِّمُونَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَلَا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَهُمْ صَاغِرُونَ[۳۳]، تلاش و قیام در برابر ظلم و جور و آموزه‌هایی از این قبیل نشان می‌دهند افیون بودن دین برای توده‌ها دربارۀ اسلام و ادیان توحیدیِ تحریف نشده صادق نیست[۳۴].

رویکرد اسلام درباره منشأ دین

براساس نظریه‌های خداگرایانه، منشأ پیدایش دین، خداست و نیازهای روانی یا اجتماعی نقشی در پیدایش دین ندارند. در مورد علت دین‌گرایی نیز باید گفت: بنابر آیات قرآنی و روایات اسلامی علت دین‌گرایی فطرت و خرد انسانی است و عوامل روانی، اجتماعی و اقتصادی زمینه ساز گرایش به دین هستند[۳۵].[۳۶]

نظریه فطرت از آنِ دانشمندان مسلمان است که تنها به بیان علل گرایش به دین توحیدی و نه خاستگاه آن می‌پردازد، خاستگاه گرایش انسان به دین، ویژگی‌های شناختی و گرایشی است که ریشه در فطرت او دارند[۳۷]. وجود اصل دینداری در میان همۀ جوامع بشری، غیر اکتسابی بودن گرایش به پرستش و ستایش یک قدرت برتر و زوال‌ناپذیری و جایگزین‌ناپذیری اصلِ این گرایش، ادله فطری بودن آن‌اند. میل به کمال مطلق، حس کنجکاوی، میل به شناخت، جمال‌طلبی، عدالت‌خواهی و ستم‌ستیزی به عنوان امور فطری و ریشه‌های گرایش به دین خوانده شده‌اند[۳۸]. براین اساس، همۀ موجودات از جمله انسان به سوی کمال خود در حرکت‌اند. این گرایش و توانمندی، انسان را به جست‌وجوی کمال مطلق، راه دستیابی به آن و در نتیجه گرایش به دین سوق می‌دهد [۳۹]

شماری از مفسران[۴۰] و دین‌پژوهان[۴۱] بر اساس آیات قرآن از جمله: ﴿وَنَفْسٍ وَمَا سَوَّاهَا فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا[۴۲] گونه‌ای از شناخت و دریافت درونی، از خوب و بد به انسان داده شده است و گرایش به تقوا و گریز و تنفر از فجور در سرشت و نهاد وی نهفته است[۴۳]. از این رو اگر کسی با گزینش آزادانه، تقوا پیشه کند، با رسیدن به کمال انسانی رستگار می‌شود و کسی که به سبب آلوده شدن به فجور، استعدادها و توانمندی‌های روحی خود را تباه سازد و از رسیدن به کمال بازماند، نادم و ناامید می‌گردد[۴۴]

آموزه‌های دین الهی مطابق با فطرت انسان است: ﴿فَأَقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفًا فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا لَا تَبْدِيلَ لِخَلْقِ اللَّهِ ذَلِكَ الدِّينُ الْقَيِّمُ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ[۴۵] انسان افزون بر این سیر تکوینی دارای حرکت ارادی و تکاملی دیگری به سوی کمال است که مسیر و چگونگی آن با قوانین تشریعی «دین» تعیین می‌شود. فطری بودن دین به معنای مطابق و هماهنگ بودن آموزه‌های آن با نظام آفرینش و قوانین تکوینی است، زیرا اصول اعتقادی و سنن و قوانین عملی دین که موجب سعادت و کمال راستین انسان می‌شود، براساس نیازها و اقتضائات خلقت و تکوینی اوست[۴۶].[۴۷]

جستارهای وابسته

منبع‌شناسی جامع دین

الگو:نبوت‌شناسی

منابع

پانویس

  1. جامعه‌شناسی دین، ص۳۷؛ مجموعه آثار، مطهری، ج۳، ص۵۴۸-۵۴۹، «فطرت»؛ درآمدی بر منشأ دین، ص۱۶-۱۳، ۲۰-۲۲؛ دین‌شناسی‌، ۳۸.
  2. ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲.
  3. جامعه‌شناسی دین، ص۳۷؛ مجموعه آثار، مطهری، ج۳، ص۵۴۸-۵۴۹، «فطرت»؛ درآمدی بر منشأ دین، ص۱۶-۱۳، ۲۰-۲۲.
  4. ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲.
  5. دین پژوهی در جهان معاصر، ۵۲- ۴۱.
  6. جامعه‌شناسی دین، ص۱۷۳-۱۷۴؛ منشأ دین، ص۱۰۹-۱۱۰، ۱۱۴-۱۱۷.
  7. ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲.
  8. درآمدی بر منشأ دین‌، ۱۱۹- ۱۱۴.
  9. آموزش دین ص ۷۷ ـ ۸۵؛ جامعه‌شناسی دین، ص۱۸۰؛ منشأ دین، ص۱۲۰.
  10. جامعه‌شناسی دین، ص۱۸۰؛ منشأ دین، ص۱۲۰، فرهنگ شیعه ص ۴۳۲.
  11. منشأ دین، ص۱۲۴.
  12. ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲.
  13. آینده یک پندار ۲۴۷- ۲۳۸.
  14. ر.ک: فرهنگ شیعه ص ۴۳۳.
  15. سوره آل عمران آیه ۱۴۶؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۶۷ ص ۱۳۰.
  16. ر.ک: فرهنگ شیعه ص ۴۳۱.
  17. مارکس و مارکسیسم‌، ۳۰ و ۳۱.
  18. نقدی بر مارکسیسم، ۸۴ ـ ۸۹.
  19. مارکسیسم و مذهب، ص ۱۵.
  20. ﴿وَنُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ«و برآنیم که بر آنان که در زمین ناتوان شمرده شده‌اند منّت گذاریم و آنان را پیشوا گردانیم و آنان را وارثان (روی زمین) کنیم» سوره قصص، آیه ۵.
  21. پایان عمر مارکسیسم، ۱۷.
  22. ر.ک: فرهنگ شیعه، ص ۴۳۳.
  23. «خداوند، آدم، نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برتری داد» سوره آل عمران، آیه ۳۳.
  24. «و سرکردگان آنان راه افتادند (و به همراهان خود گفتند): بروید و در (پرستش) خدایان خود شکیبا باشید که این چیزی است که (از شما) می‌خواهند» سوره ص، آیه ۶.
  25. «و خداوند برای مؤمنان، همسر فرعون را مثل زد هنگامی که گفت: پروردگارا! نزد خود در بهشت برای من خانه‌ای بساز و مرا از فرعون و کردارش رهایی بخش و مرا از این قوم ستمگر آسوده گردان» سوره تحریم، آیه ۱۱.
  26. سوره قصص، آیه۴.
  27. سوره ضحی، آیه: ۶-۸.
  28. «ای مردم! ما شما را از مردی و زنی آفریدیم و شما را گروه‌ها و قبیله‌ها کردیم تا یکدیگر را باز‌شناسید، بی‌گمان گرامی‌ترین شما نزد خداوند پرهیزگارترین شماست» سوره حجرات، آیه ۱۳.
  29. سوره توبه، آیه۳۴.
  30. سوره بقره، آیه۲۷۵- ۲۷۶.
  31. سوره انفال، آیه۴۱.
  32. سوره بقره، آیه۴۳.
  33. «با آن دسته از اهل کتاب که به خداوند و به روز بازپسین ایمان نمی‌آورند و آنچه را خداوند و پیامبرش حرام کرده‌اند حرام نمی‌دانند و به دین حق نمی‌گروند جنگ کنید تا به دست خود با خواری جزیه بپردازند» سوره توبه، آیه ۲۹.
  34. ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲.
  35. دین‌شناسی، ۳۸؛ انتظار بشر از دین، ص ۲۶.
  36. ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲؛ فرهنگ شیعه ص ۴۳۱.
  37. مبانی انسان‌شناسی در قرآن، ص۱۶۶.
  38. منشأ دین، ص۱۶۷-۱۶۹.
  39. المیزان، ج۱۶، ص۱۸۱-۱۸۲.
  40. فی ظلال القرآن، ج۶، ص۳۹۱۸-۳۹۱۷؛ المیزان، ج۱۰، ص۲۶۲-۲۶۱؛ و نیز ج۱۶، ص۱۷۸-۱۷۹.
  41. فی ظلال التوحید، ص۲۳۱-۲۳۲؛ فطرت و دین، ص۴۸، ۵۷، ۷۹.
  42. «و به جان (آدمی) و آنکه آن را بهنجار داشت، پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد، بی‌گمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد، و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۷ ـ ۱۰
  43. المیزان، ج۲۰، ص۲۹۸-۲۹۷؛ فطرت و دین، ص۲۰۹-۲۱۰.
  44. فی ظلال القرآن، ج۶، ص۳۹۱۸-۳۹۱۷؛ نمونه، ج۲۷، ص۴۸-۴۵.
  45. «بنابراین با درستی آیین روی (دل) را برای این دین راست بدار! بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است؛ هیچ دگرگونی در آفرینش خداوند راه ندارد؛ این است دین استوار اما بیشتر مردم نمی‌دانند» سوره روم، آیه ۳۰.
  46. المیزان، ج۱۶، ص۱۸۹-۱۹۳.
  47. ر.ک: اسدی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ص ۲۵۳- ۲۶۲.