|
|
خط ۵۵: |
خط ۵۵: |
| ==[[اندوه امام علی از فقدان حضرت فاطمه]]== | | ==[[اندوه امام علی از فقدان حضرت فاطمه]]== |
|
| |
|
| ==[[نبش قبر]]== | | ==[[نبش قبر حضرت فاطمه]]== |
| صبح [[روز]] بعد که [[مردم]] برای [[تشییع پیکر]] [[زهرای مرضیه]]{{س}} گرد آمدند، اطلاع یافتند که [[بدن]] دخت [[عزیز]] [[رسول اکرم]]{{صل}} شبانه و نهانی به خاک سپرده شده است.
| |
| [[امام علی]]{{ع}} در [[بقیع]] هفت صورت [[قبر]] یا بیشتر ایجاد کرد و از آنجا که بقیع از همان دوران تاکنون گورستان [[اهل]] [[مدینه]] بوده و هست به همین دلیل [[مردم]] روانه [[بقیع]] شده و به جستجوی [[قبر]] [[زهرا]] پرداختند ولی کار بر آنان دشوار آمد و به [[قبر حقیقی]] بانوی دو [[جهان]] دست نیافتند. از اینرو، صدای ناله و فریاد مردم بلند شد و یکدیگر را مورد [[نکوهش]] قرار دادند و گفتند: پیامبرتان تنها یک دختر داشت و از [[دنیا]] رفت و به [[خاک]] سپرده شد و هیچیک هنگام [[رحلت]] و [[نماز]] بر جنازه او حضور نیافتید و قبر او را نمیشناسید. برخی از آنان پیشنهاد کردند و گفتند: عدّهای از [[زنان]] [[مسلمان]] را میآوریم تا قبر زهرا{{س}} را نبش کرده و پیکر او را خارج میسازیم و بر آن نماز میگزاریم.
| |
| | |
| [[روایت]] شده: [[ابوبکر]] و [[عمر]] به قصد نمازگزاردن بر پیکر [[فاطمه]]{{س}} بدان جا وارد شدند. [[مقداد]] به آنان گفت: ما شب گذشته پیکر [[مطهّر]] فاطمه را به خاک سپردهایم، عمر رو به ابوبکر کرد و گفت: به تو نگفتم آنها اینکار را خواهند کرد؟ [[عباس بن عبد المطلب]] در پاسخ آنان گفت: زهرا [[وصیت]] کرده بود که شما دو تن بر جنازهاش نماز نخوانید، عمر گفت: شما [[بنی هاشم]] هرگز از [[حقد]] و کینههای دیرینه خود دست برنمیدارید، کینههای شما هرگز از دلتان بیرون نخواهد رفت، به [[خدا]] [[سوگند]]! من [[تصمیم]] دارم قبر فاطمه را نبش کنم و جنازهاش را بیرون آورم و بر آن نماز بگزارم<ref>بحار الانوار، ج۴۳، ص۱۹۹.</ref>.
| |
| | |
| خبر نقشههای [[مخالفان]] برای [[نبش قبر]] زهرا{{س}} به [[امام علی]]{{ع}} رسید، [[حضرت]] قبای زردفامی را که در میدانهای [[نبرد]] میپوشید به تن کرد و [[ذو الفقار]] را حمایل ساخت، او که از شدّت [[خشم]] حلقههای چشمان مبارکش به سرخیگراییده و رگهای گردنش برجسته شده بود، آهنگ بقیع کرد.
| |
| خبر آمدن علی قبل از حضور وی، به بقیع رسید و منادی [[اعلان]] کرد: علی را آنگونه که میبینید به سمت بقیع میآید وی سوگند یاد کرده اگر یک سنگ از این قبرها جابجا شود، دستور دهندگان آن را از دم تیغ خواهد گذراند، با ورود [[حضرت]] مردی ([[عمر]]) به وی گفت: [[ابوالحسن]]! چرا چنین کردی؟ به [[خدا]] [[سوگند]]! ما [[قبر]] [[فاطمه]] را نبش میکنیم و بر جنازهاش [[نماز]] میگزاریم. حضرت دست برد و گوشه پیراهنش را گرفت و با یک حرکت او را محکم به [[زمین]] کوبید و بدو فرمود:
| |
| ای پسر [[زن]] سیاهچهره (صهاک) من به این دلیل که [[مردم]] از [[دین]] و [[آیین]] خود برنگردند، از [[حق]] خویش در [[زندگی]] گذشتم، ولی در مورد قبر فاطمه سوگند به آن کس که [[جان]] علی در دست اوست، اگر تو و هوادارانت کوچکترین حرکتی انجام دهید، زمین را از خونتان [[سیراب]] خواهم ساخت.
| |
| | |
| [[ابوبکر]] به [[امام]]{{ع}} عرضه داشت: ای ابوالحسن تو را به حق [[رسول خدا]] و به جان فاطمه{{س}} از او درگذر، ما به کاری که تو بدان [[راضی]] نباشی دست نخواهیم زد و علی{{ع}} آن فرد (عمر) را رها کرد و مردم متفرق و پراکنده شدند<ref>دلائل الامامه طبری، ص۴۶- ۴۷.</ref>.<ref>[[سید منذر حکیم|حکیم، سید منذر]]، [[پیشوایان هدایت ج۳ (کتاب)|پیشوایان هدایت]] ج۳ ص ۲۵۸.</ref>.
| |
|
| |
|
| ==[[تاریخ شهادت حضرت فاطمه]]== | | ==[[تاریخ شهادت حضرت فاطمه]]== |