جز
جایگزینی متن - 'خدیجه دخت خویلد' به 'خدیجه بنت خویلد'
بدون خلاصۀ ویرایش |
جز (جایگزینی متن - 'خدیجه دخت خویلد' به 'خدیجه بنت خویلد') |
||
خط ۴۳: | خط ۴۳: | ||
#از [[علی بن موسی الرضا]]، از پدر بزرگوارش [[موسی بن جعفر]]، از پدرش [[امام صادق]]، از پدرش [[امام باقر]]، از پدرش [[علی بن حسین]]، از پدرش [[حسین بن علی]]، از [[فاطمه دخت رسول خدا]] [[روایت]] شده که {{متن حدیث|أَنَّ النَّبِيَّ{{صل}} قَالَ: مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ وَ مَنْ كُنْتُ إِمَامَهُ فَعَلِيٌّ إِمَامُهُ}}<ref>مسند امام رضا{{ع}}، ج۱، ص۱۳۳.</ref>؛ هرکس من مولا و [[سرپرست]] امور اویم، علی مولای اوست و هرکس من [[امام]] و پیشوای وی هستم، علی پیشوای اوست. | #از [[علی بن موسی الرضا]]، از پدر بزرگوارش [[موسی بن جعفر]]، از پدرش [[امام صادق]]، از پدرش [[امام باقر]]، از پدرش [[علی بن حسین]]، از پدرش [[حسین بن علی]]، از [[فاطمه دخت رسول خدا]] [[روایت]] شده که {{متن حدیث|أَنَّ النَّبِيَّ{{صل}} قَالَ: مَنْ كُنْتُ وَلِيَّهُ فَعَلِيٌّ وَلِيُّهُ وَ مَنْ كُنْتُ إِمَامَهُ فَعَلِيٌّ إِمَامُهُ}}<ref>مسند امام رضا{{ع}}، ج۱، ص۱۳۳.</ref>؛ هرکس من مولا و [[سرپرست]] امور اویم، علی مولای اوست و هرکس من [[امام]] و پیشوای وی هستم، علی پیشوای اوست. | ||
# [[سید محمد غماری شافعی]] در کتاب خود از [[فاطمه]] [[دختر حسین]] [[رضوی]]، از [[فاطمه دختر محمد]] رضوی، از فاطمه دختر [[ابراهیم]] رضوی، از فاطمه دختر [[حسن رضوی]]، از فاطمه دختر محمد موسوی، از فاطمه دخت عبدالله [[علوی]]، از فاطمه دختر حسن [[حسینی]]، از فاطمه دختر [[ابوهاشم حسینی]]، از فاطمه دختر [[محمد بن احمد بن موسی]] مبرقع، از فاطمه دختر [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}}، از فاطمه دختر [[موسی بن جعفر]]{{ع}}، از فاطمه دختر امام صادق{{ع}}، از فاطمه دختر امام باقر{{ع}}، از فاطمه دختر [[ابا عبد الله]] الحسین{{ع}}، از [[زینب]] دختر [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، از فاطمه دخت گرامی [[رسول اکرم]]{{صل}} آمده است که: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَلَا مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً}}<ref>عوالم المعارف و مستدرکات آن، ج۲۱، ص۳۵۴- ۳۵۵، به نقل از «اللؤلؤة المثنیه» از شیخ محمد بن محمد بن احمد جنّتی داغستانی، ص۲۱۷.</ref>؛ [[آگاه]] باشید! هرکس با [[عشق]] و [[محبت]] [[خاندان پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] برود، [[شهید]] از دنیا رفته است. | # [[سید محمد غماری شافعی]] در کتاب خود از [[فاطمه]] [[دختر حسین]] [[رضوی]]، از [[فاطمه دختر محمد]] رضوی، از فاطمه دختر [[ابراهیم]] رضوی، از فاطمه دختر [[حسن رضوی]]، از فاطمه دختر محمد موسوی، از فاطمه دخت عبدالله [[علوی]]، از فاطمه دختر حسن [[حسینی]]، از فاطمه دختر [[ابوهاشم حسینی]]، از فاطمه دختر [[محمد بن احمد بن موسی]] مبرقع، از فاطمه دختر [[امام علی بن موسی الرضا]]{{ع}}، از فاطمه دختر [[موسی بن جعفر]]{{ع}}، از فاطمه دختر امام صادق{{ع}}، از فاطمه دختر امام باقر{{ع}}، از فاطمه دختر [[ابا عبد الله]] الحسین{{ع}}، از [[زینب]] دختر [[امیر المؤمنین]]{{ع}}، از فاطمه دخت گرامی [[رسول اکرم]]{{صل}} آمده است که: [[رسول خدا]]{{صل}} فرمود: {{متن حدیث|أَلَا مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيداً}}<ref>عوالم المعارف و مستدرکات آن، ج۲۱، ص۳۵۴- ۳۵۵، به نقل از «اللؤلؤة المثنیه» از شیخ محمد بن محمد بن احمد جنّتی داغستانی، ص۲۱۷.</ref>؛ [[آگاه]] باشید! هرکس با [[عشق]] و [[محبت]] [[خاندان پیامبر]] [[اکرم]]{{صل}} از [[دنیا]] برود، [[شهید]] از دنیا رفته است. | ||
# [[حارثه بن قدامه]] میگوید: [[سلمان]] از [[عمّار]] روایت کرده که گفت [[دوست]] داری خبری شگفتآور به تو بدهم؟ گفتم: آری نقل کن؛ عمّار گفت: بسیار خوب؛ روزی [[شاهد]] بودم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر [[فاطمه زهرا]]{{س}} وارد شد، وقتی چشم [[زهرا]] به علی افتاد او را صدا زد و اظهار داشت: نزدیک بیا، تا تو را در جریان حوادث رخداده و رخدادنیها، و آنچه رخ نداده، تا [[قیامت]] و [[روز رستاخیز]]، قرار دهم. عمّار میگوید: دیدم [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به عقب برگشت و من نیز عقب رفتم و آنگاه علی{{ع}} [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، [[پیامبر اکرم]] به علی{{ع}} فرمود: [[ابوالحسن]] نزدیک بیا، وقتی [[امیر المؤمنین]]{{ع}} نزدیک [[پیامبر]] رفت و در جای خود آرام گرفت رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: تو سخن آغاز میکنی یا من سخن بگویم؟ علی{{ع}} عرضه داشت: سخن شنیدن از شما دلپذیرتر است، رسول خدا{{صل}} فرمود: گویی دیدم بر [[فاطمه]] وارد شدی و او با تو چنین و چنان سخن گفت و تو از نزد وی بازگشتی و پیش من آمدی، علی{{ع}} [با تعجّب] عرض کرد: ای رسول خدا! آیا [[نور]] فاطمه نیز از نور ماست؟ پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: مگر نمیدانستی؟ و سپس علی{{ع}} به [[پاس]] این [[فضیلت]] [[سجده شکر]] بهجا آورد. [[عمّار]] گفت: امیر المؤمنین{{ع}} از [[خانه رسول خدا]]{{صل}} بیرون آمد و من نیز با او خارج شدم و بر فاطمه وارد شد و فاطمه نیز خدمت علی{{ع}} رسید و به او اظهار داشت: گویی خدمت پدرم رسیدی و آنچه را به تو گفته بودم به وی بازگو کردی؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: آری؛ فاطمه جان؛ سپس فاطمه{{س}} بیان داشت: ابوالحسن! [[آگاه]] باش! [[خدای متعال]] نور مرا که آفرید آن نور خدای عزّوجلّ را [[تسبیح]] میگفت، سپس آن را در درختی از درختان [[بهشت]] به [[ودیعت]] نهاد و آن درخت [[نورانی]] شد و آنگاه که پدرم وارد بهشت شد، خدای متعال به او [[الهام]] فرمود میوه آن درخت را بچین و تناول نما و پدرم این کار را انجام داد و بدینترتیب، [[خداوند]] مرا در صلب پدرم به ودیعت نهاد و سپس به مادرم [[خدیجه | # [[حارثه بن قدامه]] میگوید: [[سلمان]] از [[عمّار]] روایت کرده که گفت [[دوست]] داری خبری شگفتآور به تو بدهم؟ گفتم: آری نقل کن؛ عمّار گفت: بسیار خوب؛ روزی [[شاهد]] بودم [[علی بن ابی طالب]]{{ع}} بر [[فاطمه زهرا]]{{س}} وارد شد، وقتی چشم [[زهرا]] به علی افتاد او را صدا زد و اظهار داشت: نزدیک بیا، تا تو را در جریان حوادث رخداده و رخدادنیها، و آنچه رخ نداده، تا [[قیامت]] و [[روز رستاخیز]]، قرار دهم. عمّار میگوید: دیدم [[امیر مؤمنان]]{{ع}} به عقب برگشت و من نیز عقب رفتم و آنگاه علی{{ع}} [[خدمت]] [[رسول خدا]]{{صل}} رسید، [[پیامبر اکرم]] به علی{{ع}} فرمود: [[ابوالحسن]] نزدیک بیا، وقتی [[امیر المؤمنین]]{{ع}} نزدیک [[پیامبر]] رفت و در جای خود آرام گرفت رسول خدا{{صل}} به علی{{ع}} فرمود: تو سخن آغاز میکنی یا من سخن بگویم؟ علی{{ع}} عرضه داشت: سخن شنیدن از شما دلپذیرتر است، رسول خدا{{صل}} فرمود: گویی دیدم بر [[فاطمه]] وارد شدی و او با تو چنین و چنان سخن گفت و تو از نزد وی بازگشتی و پیش من آمدی، علی{{ع}} [با تعجّب] عرض کرد: ای رسول خدا! آیا [[نور]] فاطمه نیز از نور ماست؟ پیامبر اکرم{{صل}} فرمود: مگر نمیدانستی؟ و سپس علی{{ع}} به [[پاس]] این [[فضیلت]] [[سجده شکر]] بهجا آورد. [[عمّار]] گفت: امیر المؤمنین{{ع}} از [[خانه رسول خدا]]{{صل}} بیرون آمد و من نیز با او خارج شدم و بر فاطمه وارد شد و فاطمه نیز خدمت علی{{ع}} رسید و به او اظهار داشت: گویی خدمت پدرم رسیدی و آنچه را به تو گفته بودم به وی بازگو کردی؟ [[امام]]{{ع}} فرمود: آری؛ فاطمه جان؛ سپس فاطمه{{س}} بیان داشت: ابوالحسن! [[آگاه]] باش! [[خدای متعال]] نور مرا که آفرید آن نور خدای عزّوجلّ را [[تسبیح]] میگفت، سپس آن را در درختی از درختان [[بهشت]] به [[ودیعت]] نهاد و آن درخت [[نورانی]] شد و آنگاه که پدرم وارد بهشت شد، خدای متعال به او [[الهام]] فرمود میوه آن درخت را بچین و تناول نما و پدرم این کار را انجام داد و بدینترتیب، [[خداوند]] مرا در صلب پدرم به ودیعت نهاد و سپس به مادرم [[خدیجه بنت خویلد]] منتقل ساخت و من از او متولد شدم، بنابراین، من از آن نور هستم. از اینرو، از آنچه بوده و هست و هنوز به وجود نیامده آگاهم، ای ابوالحسن! [[مؤمن]] به وسیله نور خدای متعال مینگرد و نظاره میکند<ref>عوالم المعارف، ج۱۱، ص۷۰۶.</ref>. | ||
#از [[ابوطفیل]]، از [[ابوذر]]، [[روایت]] شده گفت: از [[فاطمه زهرا]]{{س}} شنیدم میفرمود: منظور از [[آیه شریف]] و بر بلندیهای میان [[بهشت و دوزخ]] مردانی حضور دارند که همه با چهرههایشان شناخته میشوند<ref>{{متن قرآن|وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ}} «و میان آن دو پردهای است و بر آن پشتهها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهرهشان باز میشناسند و به بهشتیان که هنوز به آن (بهشت) در نیامدهاند ولی (آن را) امید میبرند ندا میدهند که: درود بر شما!» سوره اعراف، آیه ۴۶.</ref> را از پدرم [[رسول خدا]]{{صل}} پرسیدم، فرمود: آنان [[پیشوایان]] بعد از منند، علی و دو نوادهام [[حسن]] و [[حسین]] و ۹ [[پیشوا]] از [[نسل حسین]] که همان مردان اعرافند، هرکس آنان را بشناسد و آنان وی را بشناسند وارد [[بهشت]] و هرکس با آنها [[بیگانه]] باشد و آنان وی را بیگانه بدانند وارد [[آتش دوزخ]] خواهد شد، [[خداوند]] تنها از راه [[شناخت]] آنان، شناخته میشود. | #از [[ابوطفیل]]، از [[ابوذر]]، [[روایت]] شده گفت: از [[فاطمه زهرا]]{{س}} شنیدم میفرمود: منظور از [[آیه شریف]] و بر بلندیهای میان [[بهشت و دوزخ]] مردانی حضور دارند که همه با چهرههایشان شناخته میشوند<ref>{{متن قرآن|وَبَيْنَهُمَا حِجَابٌ وَعَلَى الْأَعْرَافِ رِجَالٌ يَعْرِفُونَ كُلًّا بِسِيمَاهُمْ وَنَادَوْا أَصْحَابَ الْجَنَّةِ أَنْ سَلَامٌ عَلَيْكُمْ لَمْ يَدْخُلُوهَا وَهُمْ يَطْمَعُونَ}} «و میان آن دو پردهای است و بر آن پشتهها کسانی هستند که هر گروه (از آنان) را از چهرهشان باز میشناسند و به بهشتیان که هنوز به آن (بهشت) در نیامدهاند ولی (آن را) امید میبرند ندا میدهند که: درود بر شما!» سوره اعراف، آیه ۴۶.</ref> را از پدرم [[رسول خدا]]{{صل}} پرسیدم، فرمود: آنان [[پیشوایان]] بعد از منند، علی و دو نوادهام [[حسن]] و [[حسین]] و ۹ [[پیشوا]] از [[نسل حسین]] که همان مردان اعرافند، هرکس آنان را بشناسد و آنان وی را بشناسند وارد [[بهشت]] و هرکس با آنها [[بیگانه]] باشد و آنان وی را بیگانه بدانند وارد [[آتش دوزخ]] خواهد شد، [[خداوند]] تنها از راه [[شناخت]] آنان، شناخته میشود. | ||
# [[سعد ساعدی]]، از پدرش [[روایت]] کرده گفت: در مورد [[امامان]]{{عم}} از [[فاطمه]] [[صلوات]] [[الله]] علیها [[پرسش]] نمودم. [[حضرت]] فرمود: از رسول خدا{{صل}} شنیدم میفرمود: پیشوایان پس از من به تعداد نقیبان بنی اسرائیلاند<ref>کفایة الاثر، ص۱۹۳- ۲۰۰.</ref>. | # [[سعد ساعدی]]، از پدرش [[روایت]] کرده گفت: در مورد [[امامان]]{{عم}} از [[فاطمه]] [[صلوات]] [[الله]] علیها [[پرسش]] نمودم. [[حضرت]] فرمود: از رسول خدا{{صل}} شنیدم میفرمود: پیشوایان پس از من به تعداد نقیبان بنی اسرائیلاند<ref>کفایة الاثر، ص۱۹۳- ۲۰۰.</ref>. |