بیعت در کلام اسلامی: تفاوت میان نسخهها
جز (جایگزینی متن - '== جستارهای وابسته == == منابع ==' به '== منابع ==') |
جز (جایگزینی متن - '\<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(252\,\s252\,\s233\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\'\'\'\[\[(.*)\]\]\'\'\'(.*)\"\'\'\'(.*)\'\'\'\"(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(255\,\s245\,\s227\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\snormal\;\"\>(.*)\<\/div\> \<div\sstyle\=\"background\-color\:\srgb\(206\,242\,\s299\)\;\stext\-align\:center\;\sfont\-size\:\s85\%\;\sfont\-weight\:\sn...) |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{امامت}} | {{امامت}} | ||
{{مدخل مرتبط | |||
| موضوع مرتبط = بیعت | |||
| عنوان مدخل = [[بیعت]] | |||
| مداخل مرتبط = [[بیعت در لغت]] - [[بیعت در قرآن]] - [[بیعت در حدیث]] - [[بیعت در نهج البلاغه]] - [[بیعت در معارف دعا و زیارات]] - [[بیعت در کلام اسلامی]] - [[بیعت در اخلاق اسلامی]] - [[بیعت در فقه سیاسی]] - [[بیعت در گفتگوهای بینالمذاهب]] - [[بیعت در سیره معصوم]] - [[بیعت در سیره پیامبر خاتم]] - [[بیعت در معارف و سیره حسینی]] - [[بیعت در معارف مهدویت]] | |||
| پرسش مرتبط = بیعت (پرسش) | |||
}} | |||
==مقدمه== | ==مقدمه== |
نسخهٔ ۳۱ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۳۳
مقدمه
بیعت به معنای پیمان وفاداری با پیامبر(ص)، امام(ع) یا حاکم اسلامی است. این واژه از ریشه "بیع" است. واژه "بیع" در اصل به این معنا است که خریدار و فروشنده کالا برای نشان دادن ایجاب عقد بیع دست راست یکدیگر را بفشارند[۱][۲].
بیعت در لغت از ماده "بیع"، به معنای داد و ستد است و از آنجا که در پیمان مردم با حاکمان، نوعی داد و ستد انجام میگیرد به آن "بیعت" گفته میشود[۳]. چرا که بیعتکننده، زندگی و اندوخته خود را در اختیار حاکم قرار میدهد تا در اصلاح حال و شئون او کوشش کند، گویی هر کدام چیزی را داده و چیزی را میگیرد[۴][۵].
انجام بیعت در طول تاریخ معمولاً به صورت دست دادن بوده است؛ اما راههای دیگری برای بیعت هم گزارش شده است؛ به عنوان مثال در مورد کیفیت بیعت پیامبر(ص) با زنان چنین نقل شده که پیامبر دستور داد ظرفی پر از آب آورده و مقداری عطر در آن ریخت، سپس دست خود را در میان آن گذاشت و آیه مربوط به بیعت[۶] را خواند آنگاه از جای خود برخاست و به زنان فرمود کسانی که حاضرند با من بیعت کنند، دست در میان ظرف کرده و رسماً وفاداری خود به مواد یاد شده را اعلام کنند[۷]. در برخی از منابع اهل تسنن صورت دیگری نقل شده که پیامبر دست خود را با پارچه یا عبایی میپوشانید و با زنان برای بیعت دست میداد[۸].
در میان پادشاهان ایران، بیعت با راههای دیگری چون بوسیدن زمین، دست و پا نیز صورت میگرفت. ابتدا از این جهت که این کارها مصداق بارز اطاعت و انقیاد از فردی بوده است، به آنها مجازاً بیعت اطلاق میشده، اما به تدریج به صورت حقیقت عرفی درآمده است[۹][۱۰].
در جاهلیت رسم بود که پس از خرید و فروش، دو طرف معامله برای نشان دادن قطعیت معامله و تأکید بر لزوم آن، کف دست راست خود را بر کف دست دیگری میزدند و این کار را "بیعت" یا "صفقه" میخواندند. همچنین، چون میخواستند به حاکمان و رؤسای قبیله خویش اعلام وفاداری و فرمانبرداری کنند، با دست راست خویش، دست راست آنان را میفشردند. به دلیل شباهت این کار، با آنچه در معاملات میکردند، نام این را نیز بیعت نهادند[۱۱]. اندک اندک معنای بیعت تحول یافت و از آن، پیمان و تعهد وفاداری و فرمانبرداری را اراده کردند، نه نشانه ظاهریاش را[۱۲].
- معنای شایع بیعت در قرآن، روایات، تاریخ، کلام و فقه اسلامی، پیمانی است که با امام، حاکم یا کسی دیگر میبندند تا به گونه خاص یا عام از او فرمان برند[۱۳][۱۴].
بیعتهای رسول خدا(ص)
در طول ۲۳ سال رسالت پیامبر(ص)، بیعتهای متعددی با ایشان صورت گرفت:
- بیعت اسلام: برخی نخستین بیعت پیامبر(ص) را "بیعت عشیره"، در سال سوم بعثت دانستهاند که در آن امام علی(ع) دعوت پیامبر اسلام(ص) را پذیرفته و با ایشان بیعت کرد [۱۵]؛ اما طبق برخی روایات اولین بیعت بعد از بعثت پیامبر اسلام(ص)بیعت امام علی(ع) و حضرت خدیجه(س) با پیامبر(ص) به عنوان اولین مرد و زن مسلمان بوده است که بعد از شهادت به خداوند و رسالت پیامبر(ص) و التزام به احکام اسلامی، به نشان بیعت دست خویش را در دست پیامبر(ص) گذاشتند[۱۶].
- بیعت نخست عقبه: ملاقات شش نفر از خزرجیان با پیامبر(ص) در موسم حج، و شنیدن آیاتی از قرآن کریم منجر به اسلام آوردن ایشان شد. آنها به مدینه بازگشته، و در موسم حج سال بعد، نمایندگانی در قالب ۱۲ تن اعزام کردند که در تاریکی شب در عقبه منی با رسول خدا(ص)بیعت کردند. مضمون بیعت آنان: پرهیز از شرک، دزدی، نکشتن فرزندان، پرهیز از تهمت به یکدیگر و ترک کار زشت بود[۱۷]. به این پیمان بیعة النسوان میگویند، چون پیامبر(ص) در فتح مکه، از زنان این چنین بیعت گرفت[۱۸].
- بیعت دوم عقبه: بازگشت این ۱۲ تن، شور و هیجانی در مسلمانان مدینه پدید آورد و سال بعد نیز ۷۳ تن که دو نفر از آنان زن بودند، در موسم حج شرکت کرده، و در همان محل بیعت پیشین (عقبه منی) با پیامبر گرامی(ص) بیعت کردند، آن حضرت، آیاتی از قرآن را برای آنان خوانده و فرمود با شما بیعت میکنم که از من دفاع کنید، همانطور که از فرزندان خود دفاع میکنید. مضمون این بیعت، غیر از بیعت نخستین بود، زیرا دفاع از پیامبر را برعهده گرفتند[۱۹].
- بیعت رضوان: در سال ششم هجرت، رسول گرامی، برای انجام عمره، عازم مکه شد ولی هنگامی که به حدیبیه رسید با ممانعت قریش و محاصره اطراف، روبهرو شد. برای شکستن محاصره، مذاکراتی میان نمایندگان قریش و رسول گرامی(ص) انجام شد، آنگاه که نماینده پیامبر(ص) به سوی مکیان رفته بود، کمی تأخیر کرد، مسلمانان، به جوش و خروش افتاده و آماده نبرد شدند. پیامبر(ص) برای تحکیم اراده و تحریک احساسات آنان تصمیم گرفت که پیمان خود را با مسلمانان تجدید کند. از اینرو برای تجدید پیمان زیر سایه درختی نشست و تمام یاران او دستشان را به عنوان بیعت و پیمان وفاداری فشرده و سوگند یاد کردند که تا آخرین نفس، از حریم آیین پاک اسلام، دفاع کنند[۲۰]. این رویداد همان پیمان رضوان است که در قرآن چنین وارد شده است: ﴿لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِي قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكِينَةَ عَلَيْهِمْ وَأَثَابَهُمْ فَتْحًا قَرِيبًا﴾[۲۱].
- بیعت با زنان در فتح مکه: پیامبر اکرم(ص) هنگام فتح مکه برای اولین بار به طور رسمی، از زنان بیعت گرفت که: برای خدا شریک قرار ندهند، خیانت نکنند، گرد فحشا نگردند، فرزندان خود را نکشند، فرزندانی که مربوط به دیگران است به شوهران خود نسبت ندهند و در کارهای خیر و نیک با پیامبر مخالفت نکنند﴿يَا أَيهَا النبِي إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُن وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِن وَأَرْجُلِهِن وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُن وَاسْتَغْفِرْ لَهُن اللهَ إِن اللهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾[۲۲].
- بیعت در غدیر: آخرین بیعتی که در زمان رسول خدا(ص) صورت گرفت، بیعت گرفتن از مردم برای جانشینی امام علی(ع) است که در غدیر خم واقع شد. پس از آنکه پیامبر اکرم(ص)، علی(ع) را به عنوان جانشین خود معرفی کرد، از حاضران خواست تا با علی(ع)بیعت کنند. عدهای از مشاهیر صحابه منصوب شدن علی به امامت و جانشینی رسول خدا(ص) را به او تبریک گفتند: چنانچه عمر خطاب گفت: ای فرزند ابیطالب (این جانشینی) بر تو مبارک باد (از امروز) مولای من و مولای هر زن و مرد مؤمنی شدی[۲۳][۲۴].
بیعتهای رسول خدا(ص) به لحاظ محتوا
بیعتهای پیامبر(ص) را به لحاظ محتوایی میتوان به دو دسته تقسیم کرد:
- بیعت فرمانبرداری: گاهی بیعت به منظور التزام عملی و فرمانبرداری در اصل حاکمیت بوده است؛ همانطور که جنادة بن ابی امیه میگوید: هنگام عیادت از عبادة بن صامت، به او گفتیم: حدیثی از رسول خدا که خود شنیده باشی برای ما نقل کن؛ او گفت: پیامبر(ص) ما را خواست و با او بیعت کردیم و از چیزهایی که در بیعت از ما خواست این بود که ما در حال خوشی و ناخوشی، در سختی و آسانی و در حال تسلط دیگران بر ما، گوش به فرمان بوده و اطاعت کنیم مگر کفر آشکاری ببینیم که در آن صورت، حجت خدا بر ما تمام باشد[۲۵].
- بیعت اخلاقی: گاهی بیعت به منظور رعایت یک سری اصول اخلاقی شکل میگیرد، مانند روایت ابوداود در سنن خود که از عوف بن مالک نقل میکند: ما هفت، هشت یا نه نفر با پیامبر به تازگی بیعت کرده بودیم، رسول خدا(ص) به ما چنین فرمود: آیا با پیامبر خدا بیعت نمیکنید؟ در پاسخ گفتیم: ما با تو بیعت کردهایم. پیامبر جمله پیش را تا سه بار تکرار کرد. ما به ناچار دستهای خود را دراز کردیم تا با او بیعت کنیم. یکی از ما گفت: ای رسول خدا، ما با تو بیعت کردهایم، اکنون بر سر چه چیز با تو بیعت کنیم؟ فرمود: خدا را بپرستید، و برای او شریک نیندیشید و نمازهای پنجگانه را بخوانید و سخنان مرا بشنوید و اطاعت کنید، سپس جملهای را به صورت آهسته فرمود: از مردم چیزی نخواهید. عوف بن مالک میگوید: برخی از این افراد، وقتی تازیانه از دستش میافتاد به خاطر همان بیعت، به کسی نمیگفت که آن را به من بده[۲۶][۲۷].
بیعتهای پس از پیامبر(ص)
پس از پیامبر(ص) نیز بیعتهای متعددی در تاریخ اسلام صورت گرفته است:
بیعت با ابوبکر
پس از رحلت رسول خدا(ص)، جمعی از انصار و سه نفر از مهاجران یعنی ابوبکر، عمر، و ابوعبیده در سقیفه بنیساعده جمع شده و پس از کشمکشهای زیادی اوسیان و دو نفر از مهاجران، با ابوبکر بیعت کرده و سقیفه را ترک کردند. در میان راه تا به مسجد و در خود مسجد - چه به رضایت و چه به اجبار - از مردم بیعت میگرفتند، ولی خزرجیان، بنیهاشم و شخصیتهای دیگر با این بیعت، مخالفت کردند[۲۸].
بیعت با علی(ع)
پس از قتل عثمان اجتماع عظیمی در مسجد پیامبر(ص) تشکیل شد، عمار یاسر با سخنرانی آتشین، مردم را به بیعت با علی فرا خواند. همه مردم، یک صدا گفتند: ما به ولایت و خلافت او راضی هستیم. آنگاه همه از جا برخاسته و به خانه علی روانه شدند[۲۹].
امیرمؤمنان، ازدحام عظیم مردم را چنین توصیف میکند: همانند شتران تشنه که ساربان، بند آنها را گشوده و رهایشان ساخته باشد، بر من هجوم آوردند و من گمان کردم که میخواهند مرا بکشند یا برخی از آنان، برخی دیگر را در حضور من بکشند و درخواست بیعت کردند[۳۰]. علی(ع) نخست از پذیرش بیعت آنان امتناع ورزید، ولی با اصرار مردم، بیعت آنان را پذیرفت، اما فرمود: باید مراسم بیعت در مسجد باشد، زیرا بیعت با من نمیتواند پنهانی و بدون رضایت عموم مسلمانان باشد. آنگاه امام در پیشاپیش جمعیت به سوی مسجد حرکت کرد و مهاجران و انصار، با او بیعت کردند. سپس گروههای دیگر به آنان پیوستند و جز چند نفر انگشت شمار، چون محمد بن مسلمه، عبدالله بن عمر، اسامة بن زید، سعد ابن ابی وقاص، کعب بن مالک و عبدالله بن سلام، کسی تخلف نکرد [۳۱].
بیعت با امام حسن(ع)
پس از شهادت امیرمؤمنان(ع) فرزند گرامی او خطبهای خوانده و ضمن آن فرمود: من فرزند بشیر و نذیرم و فرزند کسی هستم که شما را با اذن خدا به سوی او دعوت کرد. من فرزند چراغ روشن هستم و فرزند کسی که خدا هرگونه پلیدی را از آنان دور کرده است. سپس عبدالله بن عباس برخاست و گفت: ای مردم! این فرزند پیامبر خدا و وصی اوست، برخیزید و با او بیعت کنید. همگان برخاسته و به عنوان خلیفه مسلمین با او بیعت کردند[۳۲]، هر چند بسیاری از آنان به بیعت خود وفادار نماندند.
بیعت صوری با یزید
پس از صلح امام حسن(ع) معاویه به فکر افتاد که خلافت اسلامی را به صورت سلطنت موروثی درآورد، در عین حال، چارهای نبود که با بیعت صوری مهاجر و انصار، به آن مشروعیت بخشد. او به همین منظور وارد مدینه شده و با حسین بن علی(ع) و عبدالله بن عباس دیدار کرد و طی سخنانی، موضوع ولی عهدی یزید را پیش کشید و کوشید موافقت آنان را به دست آورد. حسین بن علی(ع)بیعت با یزید را نپذیرفتند و ضمن اشاره به شخصیت منفی یزید و فسق علنی وی، معاویه را از عذاب الهی و مسئولیت اجتماعی وی در قبال امت اسلامی بیم داد و از او خواست که از این کار خودداری کند، اما معاویه دست از گرفتن بیعت برای یزید برنداشت[۳۳]. *بدین شکل بود که مسأله انتخاب خلیفه از طریق بیعت به پایان رسید، زیرا امویان و پس از آن عباسیان گوی خلافت را از طریق وراثت به یکدیگر واگذار میکردند، هر چند نوعی بیعت صوری انجام میگرفت ولی مهم "استخلاف" خلیفه پیشین بود، آنگاه، امراء و بزرگان قوم در بلاد بیعت میکردند.
بیعت با تطمیع و تهدید
بیعت گرفتن از افراد گاهی با ارعاب همراه بود همانطور که معاویه با زور و تهدید و تطمیع از مردم مدینه برای یزید بیعت گرفت[۳۴] و پس از مرگ وی نیز پسرش یزید با شدت بیشتری همین روند را پی گرفت. او در سال ۶۰ هجری به ولید بن عتبة بن ابی سفیان حاکم مدینه نامه نوشت که از حسین بن علی بیعت بگیرد و فرصت تأخیر را به او ندهد، امتناع امام حسین(ع) از بیعت با او در نهایت، منجر به واقعه عاشورا و شهادت امام(ع) شد.
از جمله بیعتهای همراه با تهدید، بیعت عبدالملک است که بعد از مرگ عبدالعزیز بن مروان در مصر، دو فرزند خود، به نامهای ولید و سلیمان را به عنوان ولایتعهدی معرفی کرد و به فرمانداران کشورهای اسلامی نامه نوشت که از مردم برای این دو نفر، بیعت بگیرید. هشام بن اسماعیل مخزومی که در آن زمان فرماندار مدینه بود مردم را برای بیعت با دو ولیعهد دعوت کرد که در این میان، سعید بن مسیب از فقیهان مدینه از بیعت ابا ورزیده و جهت بررسی مهلت خواست، همین عذرخواهی سبب که شصت تازیانه بر او زدند[۳۵].
در کنار بیعتهای اجباری، برخی بیعتها هم همراه با تطمیع بوده است که نمونه بارز آن بیعت گرفتن معاویه از مردم است. وی برای جلب بیعت، به برخی، وعده حکومت بر یک منطقه تا آخر عمر را میداد. از جمله، این پیشنهاد را به عمرو بن عاص و قیس بن سعد داد که قیس بن سعد آن را رد کرد ولی عمرو بن عاص آن را پذیرفت[۳۶]. وی برای اخذ بیعت، مبلغ مخصوصی را به عنوان "رزق بیعت" قرار داد و این مبلغ هنگفت را به سپاهیان میداد. حتی نقل شده است که سه میلیون دینار از بیت المال را بابت ضمانت بیعت طفلی کوچک پرداخت کرد[۳۷][۳۸].
جایگاه بیعت از دیدگاه تشیع
پیامبر(ص) مشروعیت منصب خود را از طریق وحی اخذ کرده بود و در این قسمت نیازی به بیعت و پیروی مردم نداشته است، اما بدیهی است برای اجرای برنامههای خود به نیروی انسانی نیاز داشت و به همین خاطر از مردم بیعت میگرفت. بنابراین، بیعت مسلمانان با رسول خدا(ص) برای تثبیت منصب رسالت نبود، بلکه برای تعهد به اجرای وظایف عملی بوده است. به همین خاطر پیامبر(ص) به بیعتکنندگان چنین فرمود: "با من بیعت کنید تا بر خدا شریکی قائل نشوید، از اسراف و زنا و قتل فرزندان دوری جویید"[۳۹]. و در مورد دیگر فرمود: «محل وأن تدفعوا على العدو حتى الموت»[۴۰]؛ و در مورد سوم فرمود: «وأن لا تفروا من الحرب»[۴۱]؛ تمام این جملهها حاکی از آن است که پیامبر هیچگاه از بیعت برای اثبات منصب نبوت استفاده نکرده؛ زیرا منصب نبوت یک منصب الهی است که هیچگاه با بیعت مردم، پدید نیامده و با اعراض آنان منتفی نمیشود، بلکه نوعی اخذ پیمان برای عمل به وظایف و احیاناً برای دفاع از آن است.
منصب امامت برای امام علی(ع) نیز یک منصب تنصیصی بود و به سان رسول اکرم(ص) برای رهبری از جانب خدا تعیین شده بود، و اخذ بیعت، نه برای مشروعیت منصب، بلکه برای پیشبرد برنامههای خود و مقابله با دشمن بود که نیاز به نیروی انسانی داشت که از او حمایت کنند و شر دشمنان را کوتاه سازند. با این اوصاف روشن میشود که بیعت با نبی و امام معصوم در حقیقت تأکید بر التزام عملی انسان به اوامر ایشان است، و نقش تعیینی ندارد[۴۲].
اما اینکه امام(ع) در نامهای که به معاویه نوشته، بر حقانیت خود، به بیعت مهاجران و انصار استدلال میکند[۴۳]. بدین جهت بود که امیرمؤمنان نمیتوانست بر معاویه از طریق نص بر خلافت احتجاج کند؛ زیرا چنین استدلالی نوعی انتقاد از خلافت خلفای پیشین تلقی میشد و گروهی که با او بیعت کرده بودند خلافت شیخین را پذیرفته بودند، لذا ناچار شد از طریق جدل با وی مذاکره کند؛ بدین صورت که میان من و گذشتگان تفاوتی نیست، اگر بیعت مهاجر و انصار برای دیگران الزامآور است باید در مورد من نیز الزامآور باشد[۴۴].
همچنین روایتهایی با این مضمون وارد شده است که هر کس پس از بیعت، پیمانشکنی کند، در روز رستاخیز هنگام دیدار خدا حجتی ندارد و هر کس بمیرد و بر گردن او بیعتی نباشد، به مرگ جاهلیت مرده است [۴۵]. و پیمانشکنی و نقض بیعت، هلاککننده انسان معرفی شده است [۴۶]، یا کسی که بیعت با امام حق را بشکند، در روز قیامت با دست مقطوع در پیشگاه خداوند حاضر میشود[۴۷]، یا روایت امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه، که شکستن بیعت مصداق فساد و برتریجویی در زمین دانسته شده است[۴۸]. همه اینها دلالتی بر مشروعیت بخشیدن بیعت به منصب حاکم ندارد؛ زیرا مفاد احادیث آن است که هر فرد مسلمانی باید متعهد بوده و نسبت به امام حق، فرمانپذیر باشد تا امام و حاکم وقت بتواند به وظایف امامت عمل کند[۴۹].
در نظرگاه شیعه حتی اگر بیعت را نوعی عقد بدانیم، تنها هنگامی الزامآور و مؤثر است که موضوع آن مجاز و شرعی باشد. خلافت و امامت از گذر بیعت گروهی از مردم یا همه مردم تحقق نمیپذیرد؛ بلکه امام را خداوند بر منصب امامت مینشاند[۵۰][۵۱].
فقهای شیعه نیز معتقدند هر چند برای اثبات لزوم وفا به بیعت میتوان از ادله لزوم وفا به عقد و شرط، مانند آیه ﴿أَوْفُواْ بِالْعُقُودِ ﴾[۵۲] بهره جست، این ادله موضوع عقد را مشروع نمیسازند؛ بلکه تنها گواهی میدهند که وفا به شرط و عقدِ مشروع، لازم است[۵۳][۵۴].
از این رو، بیعت با پیامبر، انشائی نیست و تنها جنبه تأکیدی دارد؛ اما اصل مشروعیت مقام ولایت و لزوم پیروی از پیامبر(ص) هیچ تکیهای بر بیعت ندارد[۵۵]. این جنبه تأکیدی را میتوان در بیعتهای خلفای نخستین- در مواردی که خلافت به توصیه و تعیین خلیفه پیشین به دیگری رسیده است- بازیافت. به هر سان، اینکه امامت به هیچ روی بر بیعت تکیه ندارد، از ضروریات کلامی شیعه است و امامان معصوم(ع) نیز بر آن تصریح کردهاند[۵۶][۵۷].
بیعت از دیدگاه اهل تسنن
جریان گزینش برخی از خلفا از طریق بیعت سبب شده که این مسأله وارد کتابهای کلامی شود و بیعت را تعیین کننده منصب امامت بدانند. بر خلاف شیعیان که بیعت را شرط مشروعیت امام نمیدانند، بسیاری از اهل تستن، راه گزینش امام را متعدد دانسته که یکی از آنها بیعت اهل حل و عقد است؛ به گونهای که بگویند این امام است[۵۸]. عضدالدین ایجی میگوید:امامت، با بیعت اهل حل و عقد ثابت میشود، به گواه اینکه خلافت ابوبکر با بیعت آنان صورت پذیرفت[۵۹]. تفتازانی میگوید:امامت نزد بیشتر فرق اسلامی، با گزینش اهل حل و عقد، انجام میگیرد، هر چند تعداد آنها کم باشد، به گواه این که اجماع بر خلافت ابوبکر هست، در حالی که نص و اتفاق همگانی بر انتخاب او نبوده است[۶۰].
در مورد لزوم بیعت با شخص افضل هم بین اهل سنت اختلافاتی وجود دارد. از نگاه ایشان، اگر از ابتدا افضل یافت نشود و بعد پیدا شود، یا اینکه دسترسی به افضل وجود نداشته باشد، یا اینکه مفضول در نظر مردم مقبولیت بیشتری داشته باشد، میتوان با شخص مفضول بیعت کرد؛ اما اگر از ابتدا بدون عذر خاصی با شخص مفضول بیعت شود، در مورد صحت بیعت و رهبری وی اختلاف وجود دارد. جاحظ بیعت با وی را منعقد نمیداند، اما اکثر فقهاء و متکلمان اهل تسنن، وجود افضل را مانع از بیعت با مفضول نمیدانند[۶۱][۶۲].
شرایط تحقق بیعت
همانطور که اشاره شد از آنجا که اهل سنت -برخلاف شیعه- نص را یگانه طریق کشف امام نمیدانند، برای تعیین نبی بیشتر روی بیعت تکیه میکنند، اما در خصوص شمار بیعتکنندگان که تعیین کننده خلافت است، اختلاف نظر دارند. برخی اتفاق همگان را لازم ندانسته و بیعت بزرگان اهل حل و عقد از دانشمندان و امیران را کافی دانستهاند و هرگاه خبر به اهالی بلاد دیگر رسید باید موافقت کنند. بنابراین قول، عددی در کار نیست[۶۳]. برخی از شافعیه عدد معتبر را چهل نفر دانستهاند، با این استدلال که نماز جمعه با حداقل چهل نفر منعقد میشود و اهمیت بیعت، کمتر از نماز جمعه نیست. برخی دیگر از شافعیه معتقدند چهار نفر کافی است؛ زیرا عدد چهار، بیشترین تعداد مورد نیاز در شهادت دادن است[۶۴].
فقهاء و متکلمان اهل بصره با این استدلال که بیعت ابوبکر با بیعت پنج نفر منعقد شده و در شورای عمر هم رضایت پنج نفر شرط بوده، وجود پنج شخص را ضروری دانستهاند. در مقابل، علمای کوفه رضایت دو نفر را که یکی از آنها ولی بقیه است، کافی دانستهاند؛ همانطور که عقد نکاح با رضایت یک ولی و دو شاهد صورت میگیرد[۶۵]. برخی حتی یک نفر را هم کافی دانستهاند؛ زیرا ابتدا عمر بن خطاب به تنهایی با ابابکر بیعت کرد و بعد اصحاب موافقت کردند[۶۶].
سپس یک رشته بحثهایی درباره فردی که باید با او بیعت نمود، مطرح میکنند. شرایط چنین فردی از نظر تعداد مختلف است. ماوردی مینویسد: فردی که با او بیعت میشود باید دارای شرایط دهگانه باشد که برخی مربوط به صفات خلیفه و برخی دیگر کارهایی است که باید انجام دهد[۶۷]. عضدی به چهار شرط اکتفا کرده و شرط پنجم را که عصمت است به شیعه نسبت داده است[۶۸].
در نتیجه مسأله بیعت، گاهی در کتابهای کلامی مطرح شده و احیاناً در کتابهای فقهی به دنبال جهاد امام با اهل بغی. علامه حلی مینویسد: عادت فقیهان بر این جاری شده که مسأله امامت را در همین مبحث جهاد مطرح کنند تا امامی که پیروی او لازم است، شناخته شود و آن کس که بر او خروج کند باغی شناخته شود و این جزئی از علم فقه نیست بلکه بخشی از کلام است. آنگاه به طور مختصر در این باره بحث میکند[۶۹][۷۰].
تاریخچه بیعت در اسلام
بیعت با امامان شیعه(ع)
ماهیت بیعت
جایگاه بیعت
منابع
پانویس
- ↑ کتاب العین، ۲/ ۲۶۵؛ المصباح المنیر، ۱/ ۸۷ و ۸۸.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۱۶۴.
- ↑ النهایة، ج۱، ص۱۷۴؛ لسان العرب، ج۸، ص۲۶؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، ص۱۷۴.
- ↑ سبحانی، جعفر، بیعت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
- ↑ ﴿يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ إِذَا جَاءَكَ الْمُؤْمِنَاتُ يُبَايِعْنَكَ عَلَى أَنْ لَا يُشْرِكْنَ بِاللَّهِ شَيْئًا وَلَا يَسْرِقْنَ وَلَا يَزْنِينَ وَلَا يَقْتُلْنَ أَوْلَادَهُنَّ وَلَا يَأْتِينَ بِبُهْتَانٍ يَفْتَرِينَهُ بَيْنَ أَيْدِيهِنَّ وَأَرْجُلِهِنَّ وَلَا يَعْصِينَكَ فِي مَعْرُوفٍ فَبَايِعْهُنَّ وَاسْتَغْفِرْ لَهُنَّ اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ﴾ «ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که هیچ چیز را با خدا شریک نگردانند و مرتکب دزدی نشوند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و با دروغ فرزند حرامزادهای را که پیش دست و پای آنان است بر (شوهر) خویش نبندند و در هیچ کار شایستهای سر از فرمان تو نپیچند، با آنان بیعت کن و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره ممتحنه، آیه ۱۲.
- ↑ مجمع البیان، ج۵ ص۲۷۶؛ تفسیر قمی، ج۲، ص۳۶۴.
- ↑ طبقات، ج۸، ص۵.
- ↑ تاریخ ابن خلدون، ج۱، ص۲۶۲.
- ↑ سبحانی، جعفر، بیعت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
- ↑ مقدمه ابن خلدون، ۲۰۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص ۱۶۴.
- ↑ لسان العرب؛ النهایة، ذیل واژه "بیع"؛ الالهیات، ۴/ ۶۳، تفسیر نمونه، ۱/ ۵۱۷؛ نظام الحکم فی الشریعة، ۱/ ۲۷۳؛ اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، ۲۹.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص۱۶۵.
- ↑ مناقب آل ابیطالب، ج۲، ص۲۴.
- ↑ بحار الانوار، ج۶۵، ص۳۹۴.
- ↑ تاریخ طبری، ج۲، ص۸۶.
- ↑ صحیح بخاری، ج۸، ص۱۲۵.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۴۳۸.
- ↑ السیرة النبویة، ج۱، ص۳۱۵.
- ↑ «به راستی خداوند از مؤمنان خشنود شد هنگامی که با تو در زیر آن درخت بیعت میکردند پس آنچه در دل داشتند معلوم داشت، از این رو آرامش را بر آنها فرو فرستاد و به پیروزی زودرسی پاداششان داد» سوره فتح، آیه ۱۸.
- ↑ «ای پیامبر! چون زنان مؤمن نزد تو آیند تا با تو بیعت کنند که هیچ چیز را با خدا شریک نگردانند و مرتکب دزدی نشوند و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و با دروغ فرزند حرامزادهای را که پیش دست و پای آنان است بر (شوهر) خویش نبندند و در هیچ کار شایستهای سر از فرمان تو نپیچند، با آنان بیعت کن و برای آنها از خداوند آمرزش بخواه که خداوند آمرزندهای بخشاینده است» سوره ممتحنه، آیه ۱۲؛ ر.ک: مجمع البیان، ج۱۰، ص۵۰۶.
- ↑ التفسیر الکبیر، ج۱۲، ص۴۰۱: غرائب القرآن، ج۲، ص۶۱۶.
- ↑ سبحانی، جعفر، بیعت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
- ↑ بخاری، کتاب الفتن، باب سترون ما تنکرونه، ح۷۰۵۶.
- ↑ سنن ابو داود، کتاب زکاة، باب کراهیة المسألة، ح۱۶۴۲.
- ↑ سبحانی، جعفر، بیعت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
- ↑ سیره ابن هشام، ج۲، ص۶۵۹؛ تاریخ طبری، ج۳، ص۲۰۲؛ تاریخ کامل ابن اثیر، ج۲، ص۲۲.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۸.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۵۳.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۴، ص۸-۹؛ تاریخ طبری ج۴، ص۴۲۹-۴۳۰.
- ↑ ارشاد مفید، ج۲، ص۷؛ کشف الغمه، ج۱، ص۵۳۲؛ مقاتل الطالبیین، ص۵۱؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۶، ص۳۰.
- ↑ الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ الامامة والسیاسة، ج۱، ص۱۸۴.
- ↑ سیر اعلام النبلاء، ج۴، ص۲۲۹-۲۳۰؛ حلیة الأولیاء، ج۲، ص۱۷۱.
- ↑ تاریخ طبری، ج۴، ص۵۵۰-۵۶۰.
- ↑ نظام الحکم، ج۱، ص۲۸۶.
- ↑ سبحانی، جعفر، بیعت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
- ↑ صحیح بخاری، کتاب ایمان، ص۲۴.
- ↑ مسند احمد، ج۴، ص۱۵.
- ↑ مسند احمد، ج۳، ص۲۹۲.
- ↑ الالهیات، ج۴، ص۶۳.
- ↑ نهج البلاغه، نامه ۶.
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۲، ص۳۷؛ شرح نهج البلاغه، ابن میثم، ج۴. ص۳۵۳.
- ↑ صحیح مسلم، کتاب الأماره، ح۴۶۸۶.
- ↑ بحارالانوار، ج۲، ص۲۶۶.
- ↑ اصول کافی، ج۱، ص۴۰۵.
- ↑ نهج البلاغه، خطبه ۳.
- ↑ سبحانی، جعفر، بیعت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
- ↑ دلائل الصدق، ۲/ ۲۵/ ۳۲؛ الالهیات، ۴/ ۲۶.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 167.
- ↑ سوره مائده/ ۱.
- ↑ اساس الحکومة الاسلامیة، ۱۶۴؛ حاکمیت در اسلام، ۵۸۰؛ الالهیات، ۲۶۲؛ تفسیر نمونه، ۱/ ۷۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 167.
- ↑ الالهیات، ۴/ ۶۳؛ تفسیر نمونه، ۱/ ۵۸۱؛ الشافی فی الامة، ۲/ ۱۵۰؛ دراسات فی ولایة الفقیه، ۱/ ۵۲۶؛ ولایة الامر فی عصر الغیبة، ۲۰۰.
- ↑ نهج البلاغه، فیض الاسلام، ۳۱۷، ۴۳۷، ۸۹۳.
- ↑ فرهنگ شیعه، ص 167.
- ↑ الأحکام السلطانیة، فراء، ص۲۸؛ الأحکام السلطانیه، ماوردی، ص۶.
- ↑ المواقف، ص۳۹۹.
- ↑ شرح المقاصد، ج۵ ص۲۵۲.
- ↑ الاحکام السلطانیه، ماوردی، ص۲۷.
- ↑ سبحانی، جعفر، بیعت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.
- ↑ تذکره علامه، ج۹، ص۳۹۸.
- ↑ روضة الطالبین، ج۱۰، ص۴۳؛ تذکرة الفقهاء، ج۱، ص۳۹۸.
- ↑ الاحکام السلطانیة، ماوردی، ص۲۳- ۲۴.
- ↑ روضة الطالبین، ج۱۰، ص۴۳؛ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۳۹۸.
- ↑ الاحکام السلطانیة، ص۱۵-۱۶.
- ↑ المواقف، ص۳۹۹.
- ↑ تذکره، ج۹، ص۳۲.
- ↑ سبحانی، جعفر، بیعت، دانشنامه کلام اسلامی، ج۲.