بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
| پرسش مرتبط = | | پرسش مرتبط = | ||
}} | }} | ||
==[[شناخت]] [[ابوالعباس]]== | == [[شناخت]] [[ابوالعباس]] == | ||
[[عبدالله بن محمد بن علی عباسی]] دارای [[کنیه]] ابوالعباس بود<ref>تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۸۲.</ref>. در [[سال ۱۰۵ ق]]./۷۲۳م. در حمیمه واقع در [[شراة]] در منطقه بلقاء [[شام]] متولد و در آنجا [[رشد]] کرد<ref>خطیب بغدادی، تاریخ بغداد، ج۱۰، ص۴۶ - ۴۷؛ تاریخ ابنکثیر، ج۱۰، ص۵۲.</ref>. در [[روز جمعه]] [[دوازدهم ربیع الاول]] ۱۳۲ ق. تشرین اول ۷۴۹م. در [[کوفه]] به عنوان [[خلیفه]] با او [[بیعت]] شد. | |||
تشابه اسمی میان او و برادرش، [[عبد الله بن محمد]] [[ابوجعفر منصور]]، [[مورخان]] را واداشت تا [[سفاح]] را [[عبدالله اصغر]] و برادرش را [[عبدالله اکبر]] بنامند<ref>عبادی، احمد مختار، فی التاریخ العباسی و الأندلسی، ص۴۱.</ref>؛ زیرا [[منصور]] از سفاح بزرگتر بود<ref>مصحح: انتخاب سفاح به دلیل عرب بودن مادرش بود، گرچه او به لحاظ سنی کوچکتر از منصور بود.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۱.</ref> | |||
ابوالعباس بعد از تلاشهای مخفیانه اجداد و برادرش در مورد شکلگیری [[دولت عباسی]]، اساس کار را بهدست گرفت و به عنوان اولین [[خلیفه عباسی]]، در سال ۱۳۲ هجری بر اریکه [[قدرت]] نشست. او به سبب خونریز بودن به سفاح ملقب گردید. [[مورخان]] دربارهاش نوشتهاند: بسیار سریع دستش را به [[خون]] میآلود. کارگزارانش در [[شرق]] و [[غرب]] وی را در این [[خصلت]] [[پیروی]] میکردند...<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۲۲.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۷۸.</ref> | |||
ابوالعباس به شیوه [[خلفا]] پس از [[انتخاب]] شدن، خطبهای در [[مسجد کوفه]] ایراد کرد و در آن هدفش را از برپایی [[انقلاب]] [[عباسی]] شرح داد و به [[امویان]] ـ که آنان را [[غاصبان خلافت]] نامید ـ [[ناسزا]] گفت و به [[کوفیان]] [[پشتیبان]] انقلاب، [[وعده]] افزایش مقرری داد. او یادآور شد که وی «[[خونریزی]] است که همه چیز را [[حلال]] میشمارد و فردی انقلابی است که هر چیزی را نابود میکند»<ref>برای آگاهی از متن خطبه، ر.ک: تاریخ طبری، ج۷، ص۴۲۵ - ۴۲۶، احتمالاً منظور از سفاح در اینجا، بخشنده باشد؛ زیرا این کلمه در مدح کوفیان و افزایش مقرری آنان بیان شد؛ یعنی با معنی کرم همخوانی دارد. وی نسبت به دوستانش بخشنده و نسبت به دشمنانش سختگیر بود. گفتنی است سفاح معانی متعددی دارد از جمله: خونریز، بخشندهای که دینار میبخشد و سخنور. در این باره، ر.ک: ابنمنظور، لسان العرب، ج۲، ص۴۸۵ - ۴۸۶؛ عبادی، عبدالحمید، صور و بحوث من التاریخ الاسلامی، ج۲، ص۷۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۱.</ref> | |||
== مقر حکومت سفاح == | |||
سفاح در کوفه ساکن بود و وضع آنجا را استثنایی تشخیص داد؛ زیرا بیشتر ساکنان کوفه [[شیعه]] علی{{ع}} بودند و انقلاب عباسی را [[تأیید]] نمیکردند. از اینرو از آنجا به مکانی در نزدیکی [[کوفه]] معروف به هاشمیه کوفه رفت. پس از مدتی کوتاه از آنجا، به [[شهر انبار]] در شمال کوفه واقع در کنارههای [[فرات]] رفت ([[سال ۱۳۴ ق]]/۷۵۱ م) و در کنار آن برای خودش شهری ساخت که به هاشمیه [[انبار]] معروف شد. وی تا [[زمان]] مرگش به [[سال ۱۳۶ ق]]./۷۵۴م. در آنجا بود. | |||
[[سفاح]] برای تثبیت [[حکومت]] خود زمان بسیاری صرف کرد و با [[رهبران]] [[عربی]] که [[امویان]] را [[یاری]] کردند، جنگید. سپس از دست فرماندهانی مانند [[ابوسلمه خلال]] که او را برای رسیدن به حکومت یاری کردند، ولی بعداً اقدامات جدایی طلبانه آنان آشکار شد، [[رهایی]] یافت<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۱.</ref>. | |||
== ویژگیهای سفاح == | |||
[[ابوالعباس]] با [[وقار]]، [[عاقل]]، با [[حیا]]، خوش [[اخلاق]] و [[بخشندهترین]] [[مردم]] بود. به [[بهترین]] وجه به قول خود عمل میکرد و آن را به تأخیر نمیانداخت. بر انگشتری خویش این جمله را حک کرده بود: {{عربی|الله ثقة عبدالله و به یؤمن}}. این جملات از او منقول است: «[[پستترین]] مردم و ناتوانترین ایشان کسی است که [[خست]] را [[دوراندیشی]] و [[بردباری]] را [[خواری]] بداند. اگر بردباری [مایه] [[فساد]] باشد، [[عفو]] و [[بخشش]] [[معجزه]] است، [[صبر]] و [[پایداری]] صفتی [[نیک]] است، مگر اینکه [[دین]] را از بین ببرد و [[قدرت]] را [[سست]] کند. حوصله [[پسندیده]] است. مگر زمانی که [[فرصت]] مناسب از دست برود». | [[ابوالعباس]] با [[وقار]]، [[عاقل]]، با [[حیا]]، خوش [[اخلاق]] و [[بخشندهترین]] [[مردم]] بود. به [[بهترین]] وجه به قول خود عمل میکرد و آن را به تأخیر نمیانداخت. بر انگشتری خویش این جمله را حک کرده بود: {{عربی|الله ثقة عبدالله و به یؤمن}}. این جملات از او منقول است: «[[پستترین]] مردم و ناتوانترین ایشان کسی است که [[خست]] را [[دوراندیشی]] و [[بردباری]] را [[خواری]] بداند. اگر بردباری [مایه] [[فساد]] باشد، [[عفو]] و [[بخشش]] [[معجزه]] است، [[صبر]] و [[پایداری]] صفتی [[نیک]] است، مگر اینکه [[دین]] را از بین ببرد و [[قدرت]] را [[سست]] کند. حوصله [[پسندیده]] است. مگر زمانی که [[فرصت]] مناسب از دست برود». | ||
ابوالعباس شب نشینی با مردان و [[همنشینی]] با [[عالمان]] را [[دوست]] داشت؛ به [[ادبیات]] و آواز توجه میکرد؛ به [[شاعران]] و آوازخوانان به وفور میبخشید و از شنیدن صدای خوش از پشت پرده به وجد میآمد<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۳۴؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء ص۲۵۸.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۱.</ref> | ابوالعباس شب نشینی با مردان و [[همنشینی]] با [[عالمان]] را [[دوست]] داشت؛ به [[ادبیات]] و آواز توجه میکرد؛ به [[شاعران]] و آوازخوانان به وفور میبخشید و از شنیدن صدای خوش از پشت پرده به وجد میآمد<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۳۴؛ سیوطی، تاریخ الخلفاء ص۲۵۸.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۱.</ref> | ||
==اوضاع داخلی در دوران ابوالعباس== | == اوضاع داخلی در دوران ابوالعباس == | ||
ابوالعباس هنگامی که [[خلیفه]] شد، به جز آنچه سپاهش در [[اختیار]] داشت، چیزی نداشت. [[سپاهیان]] او آماده [[رویارویی]] نهایی با امویان بودند و [[کلیه]] [[کارها]] را [[فرماندهان]] و داعیان به عهده داشتند. کار او [[طاقت]] فرسا و سخت بود. لازم بود وی جای پای [[عباسیان]] را در [[حکومت]] مستحکم و اساس آن را [[پایدار]] کند؛ از اینرو از [[برادران]]، عموها و [[برادر]] زادگان خود [[یاری]] خواست و آنان را در حکومت خویش مشارکت داد تا از یک سو [[فرماندهان]] و داعیان، بدون ایشان کار را به انحصار خود در نیاورند و از سوی دیگر [[قدرت]] به صورت تدریجی به افراد [[خاندان عباسی]] منتقل شود. از اینرو عموهایش سلیمان بن علی را [[استاندار بصره]] و توابع آن، [[اسماعیل بن علی]] را [[استاندار]] [[اهواز]]، [[داوود بن علی]] را بعد از برکناری از [[کوفه]]، [[حاکم]] [[حجاز]] و [[یمن]] و [[عبدالله بن علی]] را متولی [[جنگ]] با [[مروان]] دوم و برادرش [[منصور]] را عهدهدار جنگ با [[یزید بن هبیره]] کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۳۲، ۴۵۰ و ۴۵۸ | ابوالعباس هنگامی که [[خلیفه]] شد، به جز آنچه سپاهش در [[اختیار]] داشت، چیزی نداشت. [[سپاهیان]] او آماده [[رویارویی]] نهایی با امویان بودند و [[کلیه]] [[کارها]] را [[فرماندهان]] و داعیان به عهده داشتند. کار او [[طاقت]] فرسا و سخت بود. لازم بود وی جای پای [[عباسیان]] را در [[حکومت]] مستحکم و اساس آن را [[پایدار]] کند؛ از اینرو از [[برادران]]، عموها و [[برادر]]زادگان خود [[یاری]] خواست و آنان را در حکومت خویش مشارکت داد تا از یک سو [[فرماندهان]] و داعیان، بدون ایشان کار را به انحصار خود در نیاورند و از سوی دیگر [[قدرت]] به صورت تدریجی به افراد [[خاندان عباسی]] منتقل شود. از اینرو عموهایش سلیمان بن علی را [[استاندار بصره]] و توابع آن، [[اسماعیل بن علی]] را [[استاندار]] [[اهواز]]، [[داوود بن علی]] را بعد از برکناری از [[کوفه]]، [[حاکم]] [[حجاز]] و [[یمن]] و [[عبدالله بن علی]] را متولی [[جنگ]] با [[مروان]] دوم و برادرش [[منصور]] را عهدهدار جنگ با [[یزید بن هبیره]] کرد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۳۲، ۴۵۰ و ۴۵۸ ـ ۴۵۹.</ref>. | ||
او دریافت برخی از فرماندهانش که بار [[انقلاب]] بر دوش آنان بود، رنجیده خاطرند و [[بیم]] آن دارند که دیگران میوههای تلاش آنان را بچینند. از این رو، [[خلیفه]] به آنان [[اطمینان]] داده، قانعشان کرد که مشارکت خاندانش فقط جنبه تشریفاتی دارد. او به حسن بن قحطبه ـ وقتی که برادرش منصور را همراه او کرد ـ نوشت: «[[سپاه]]، سپاه توست و فرماندهان، فرماندهان تواند؛ اما [[دوست]] داشتم برادرم حاضر باشد و کار را به عهده بگیرد»<ref>دینوری، الاخبار الطوال، ص۲۶۰.</ref>. | |||
[[ابوالعباس]] بعد از آن به [[پاکسازی]] پایگاههای [[امویان]] روی آورد. سپاه وی به [[فرماندهی]] عمویش، عبدالله بن علی، نیروهای مروان دوم را در زاب [[شکست]] داد و تا [[مصر]] تعقیب کرده، او را کشت. بعد از این، [[آشوبها]] و ناآرامیهای داخلی در برابر حکومت [[سفاح]] در مناطق [[عربی]]، مثل فِلَسطین، [[شام]] و [[جزیره]] ـ که مرکز [[نفوذ]] عربی بود ـ شعلهور شد. سپس [[احساس]] کرد این نفوذ به زودی در آن مناطق از بین رفته، به [[خراسان]] منتقل خواهد شد<ref>عبادی، احمد مختار، فی التاریخ العباسی و الأندلسی، ص۴۴.</ref>. از طرفی فرماندهان مروان دوم به [[جان]] خود از [[بنیعباس]] بیمناک بودند؛ زیرا آنان بیرحمی شدیدی در [[رفتار]] خود با [[دشمنان]] بروز میدادند، همچنین برخی از آنان به [[فکر]] اعاده [[حکومت اموی]] افتادند<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۴۶.</ref>. | |||
[[ابوالعباس]] بعد از آن به [[پاکسازی]] پایگاههای [[امویان]] روی آورد. سپاه وی به [[فرماندهی]] عمویش، عبدالله بن علی، نیروهای مروان دوم را در زاب [[شکست]] داد و تا [[مصر]] تعقیب کرده، او را کشت. بعد از این، [[آشوبها]] و ناآرامیهای داخلی در برابر حکومت [[سفاح]] در مناطق [[عربی]]، مثل فِلَسطین، [[شام]] و [[جزیره]] | |||
در خصوص این حرکتها موارد زیر را بیان میکنیم: [[حبیب بن مرة مری]] در منطقه بَثَنِیّة [[فلسطین]]، بَلقاء و [[حوران]]، [[ابوالورد]] در قِنَّسْرین و [[اسامة بن مسلم]] در جزیره [[شورش]] کردند<ref>تاریخ طبری، ص۴۴۳ – ۴۴۷.</ref>. [[فرماندهان]] این حرکتها پرچمهای سفید | در خصوص این حرکتها موارد زیر را بیان میکنیم: [[حبیب بن مرة مری]] در منطقه بَثَنِیّة [[فلسطین]]، بَلقاء و [[حوران]]، [[ابوالورد]] در قِنَّسْرین و [[اسامة بن مسلم]] در جزیره [[شورش]] کردند<ref>تاریخ طبری، ص۴۴۳ – ۴۴۷.</ref>. [[فرماندهان]] این حرکتها پرچمهای سفید برافراشته خود را «سفید جامگان» نامیدند که بیانگر [[نافرمانی]] آنان از [[حکومت عباسی]] بود که شِعار سیاه را [[برگزیده]] بود و پیروانش را «سیاه جامگان» مینامید؛ بنابراین [[عبدالله بن علی]] پیش از [[چیرگی]] بر این حرکتها و به [[اطاعت]] واداشتن شهرهای رَقّه، حران، رُها، ماردین، دِمَشق و فِلَسطین، چند ماهی را در [[عملیات نظامی]] پی در پی به سر برد. | ||
[[سفاح]] به دفع شورش [[یزید بن هبیره]] پرداخت که در واسط [[پناه]] گرفته بود. [[ابوسلمه]] سپاهی را به [[فرماندهی]] حسن بن قحطبه اعزام و او را محاصره کرد. درگیریهای بینتیجه میان طرفین، سفاح را واداشت تا برادرش [[منصور]] را برای [[رهبری]] محاصره واسط اعزام کند. [[ابن هبیره]] پس از [[آگاهی]] از کشته شدن [[مروان]]، تقاضای [[صلح]] کرد و گفتگوی میان دو طرف به دادن [[امان]] به ابن هبیره و یارانش منجر شد. منصور [[اماننامه]] را برای [[خلیفه]] فرستاد و او هم با ابومسلم در این خصوص [[مشورت]] کرد. بنابر توصیه ابومسلم، [[ابوالعباس]] به برادرش منصور دستور داد ابنهبیره و عدهای از یارانش را به [[قتل]] برساند<ref>تاریخ طبری، ص۴۵۰ - ۴۵۷.</ref>. با کشته شدن ابنهبیره، [[پاکسازی]] پایگاههای [[امویان]] پایان یافت. | [[سفاح]] به دفع شورش [[یزید بن هبیره]] پرداخت که در واسط [[پناه]] گرفته بود. [[ابوسلمه]] سپاهی را به [[فرماندهی]] حسن بن قحطبه اعزام و او را محاصره کرد. درگیریهای بینتیجه میان طرفین، سفاح را واداشت تا برادرش [[منصور]] را برای [[رهبری]] محاصره واسط اعزام کند. [[ابن هبیره]] پس از [[آگاهی]] از کشته شدن [[مروان]]، تقاضای [[صلح]] کرد و گفتگوی میان دو طرف به دادن [[امان]] به ابن هبیره و یارانش منجر شد. منصور [[اماننامه]] را برای [[خلیفه]] فرستاد و او هم با ابومسلم در این خصوص [[مشورت]] کرد. بنابر توصیه ابومسلم، [[ابوالعباس]] به برادرش منصور دستور داد ابنهبیره و عدهای از یارانش را به [[قتل]] برساند<ref>تاریخ طبری، ص۴۵۰ - ۴۵۷.</ref>. با کشته شدن ابنهبیره، [[پاکسازی]] پایگاههای [[امویان]] پایان یافت. | ||
سفاح به حذف رقیب [[سیاسی]]، یعنی ابوسلمه، [[وزیر]] [[آل محمد]]، [[اقدام]] کرد که میخواست [[پادشاه]] باشد، ولی [[حکومت]] نکند. او به انتقال [[خلافت]] از [[بنیعباس]] به [[آل علی]]{{ع}} متهم بود. سفاح [[تصمیم]] داشت پس از رسیدن به خلافت، به او [[حمله]] برد؛ اما فضای حکومت نوپا، اجازه چنین کاری نمیداد؛ از اینرو او را در مقامش ابقا کرد. | سفاح به حذف رقیب [[سیاسی]]، یعنی ابوسلمه، [[وزیر]] [[آل محمد]]، [[اقدام]] کرد که میخواست [[پادشاه]] باشد، ولی [[حکومت]] نکند. او به انتقال [[خلافت]] از [[بنیعباس]] به [[آل علی]]{{ع}} متهم بود. سفاح [[تصمیم]] داشت پس از رسیدن به خلافت، به او [[حمله]] برد؛ اما فضای حکومت نوپا، اجازه چنین کاری نمیداد؛ از اینرو او را در مقامش ابقا کرد. سرانجام پس از [[پیروزی]] [[سفاح]] بر حرکتهای مخالف، فرصتی به دست آورد تا از دست وزیرش [[رهایی]] یابد؛ اما [[داوود بن علی]] به او توصیه کرد نامهای به ابومسلم بنویسد و مسأله [[ابوسلمه]] را برای وی تشریح کند تا موجب [[وحشت]] او نشود. | ||
سرانجام پس از [[پیروزی]] [[سفاح]] بر حرکتهای مخالف، فرصتی به دست آورد تا از دست وزیرش [[رهایی]] یابد؛ اما [[داوود بن علی]] به او توصیه کرد نامهای به ابومسلم بنویسد و مسأله [[ابوسلمه]] را برای وی تشریح کند تا موجب [[وحشت]] او نشود. | |||
[[ابومسلم مرار بن انس ضبی]] را اعزام کرد تا او را به [[قتل]] برساند. وی به کمین او نشست و او را همراه [[اسید بن عبدالله]] در [[رجب]] ۱۳۲ ق./ شباط ۷۵۰ م. کشت<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۹۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۲.</ref> | [[ابومسلم مرار بن انس ضبی]] را اعزام کرد تا او را به [[قتل]] برساند. وی به کمین او نشست و او را همراه [[اسید بن عبدالله]] در [[رجب]] ۱۳۲ ق./ شباط ۷۵۰ م. کشت<ref>جهشیاری، محمد بن عبدوس، الوزراء و الکتاب، ص۹۰.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۲.</ref> | ||
==اوضاع خارجی در دوران [[ابوالعباس]]== | == اوضاع خارجی در دوران [[ابوالعباس]] == | ||
===[[جبهه]] [[شرق]]=== | === [[جبهه]] [[شرق]] === | ||
وقتی که این حوادث در [[عراق]]، [[شام]] و جزیره رخ میداد، ابومسلم [[خراسانی]]، [[فرمانده]] نخستین [[انقلاب]] [[عباسی]]، [[حکم]] کارگزاری در مناطق [[خراسان]] و جبال را از [[خلیفه]] دریافت کرد. وی به [[استحکام]] کارهای [[عباسیان]] در این مناطق [[اقدام]] نمود و بر حرکتهای مخالف با [[حکومت]] مرکزی [[پیروز]] شد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۱؛ بارتولد، ترکستان من الفتح العربی إلی الغزو المغولی، ص۳۱۴ - ۳۱۵.</ref>. | وقتی که این حوادث در [[عراق]]، [[شام]] و جزیره رخ میداد، ابومسلم [[خراسانی]]، [[فرمانده]] نخستین [[انقلاب]] [[عباسی]]، [[حکم]] کارگزاری در مناطق [[خراسان]] و جبال را از [[خلیفه]] دریافت کرد. وی به [[استحکام]] کارهای [[عباسیان]] در این مناطق [[اقدام]] نمود و بر حرکتهای مخالف با [[حکومت]] مرکزی [[پیروز]] شد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۱؛ بارتولد، ترکستان من الفتح العربی إلی الغزو المغولی، ص۳۱۴ - ۳۱۵.</ref>. | ||
درگیری میان دو طرف [[اسلامی]] و چینی، انگیزههای [[تمدنی]] و [[تجاری]] داشت. در آن [[زمان]] این سؤال مطرح بود: کدام یک بر این منطقه چیره خواهند شد، [[تمدن اسلامی]] یا [[تمدن]] چینی؟<ref>بارتولد، ترکستان من الفتح العربی إلی الغزو المغولی، ص۳۱۶.</ref>. | همزمان، [[سرزمین]] ماوراءالنهر در معرض خطری بزرگ از جانب چینیها قرار گرفت. آنان از اوضاع [[متزلزل]] [[مسلمانان]] و از خلأ ناشی از [[سقوط]] حکومت ترک در [[غرب]]، برای گسترش [[قدرت]] خویش در سرزمین ما وراءالنهر استفاده کردند. [[حکام]] [[ماوراء النهر]] از دیرباز [[عادت]] داشتند سفرایی را برای [[اعلان]] [[دوستی]] خود با امپراتور چین به این [[کشور]] بفرستند. چینیها از حکام محلی که با [[حکومت اسلامی]] [[دشمنی]] داشتند، کمک خواستند. | ||
از ناحیه انگیزههای تجاری، مسلمانان به گسترش [[سیطره]] خود بر راه [[تجارت]] جهانی با شرق، [[هند]] و چین و محدود کردن نقش چین در تجارت جهانی چشم میدوختند. | |||
در [[سال ۱۳۲ ق]]./ ۷۵۰ م. [[ارتش]] چین پس از [[غلبه]] بر [[شهر]] سوپاپ آن را ویران کرد و در سال بعد چینیها از درگیری موجود میان اخشید فرغانه و [[پادشاه]] [[چاچ]][تاشکند] که طرف نخستین، از آنان [[یاری]] خواسته بود | درگیری میان دو طرف [[اسلامی]] و چینی، انگیزههای [[تمدنی]] و [[تجاری]] داشت. در آن [[زمان]] این سؤال مطرح بود: کدام یک بر این منطقه چیره خواهند شد، [[تمدن اسلامی]] یا [[تمدن]] چینی؟<ref>بارتولد، ترکستان من الفتح العربی إلی الغزو المغولی، ص۳۱۶.</ref>. از ناحیه انگیزههای تجاری، مسلمانان به گسترش [[سیطره]] خود بر راه [[تجارت]] جهانی با شرق، [[هند]] و چین و محدود کردن نقش چین در تجارت جهانی چشم میدوختند. | ||
در [[سال ۱۳۲ ق]]./ ۷۵۰ م. [[ارتش]] چین پس از [[غلبه]] بر [[شهر]] سوپاپ آن را ویران کرد و در سال بعد چینیها از درگیری موجود میان اخشید فرغانه و [[پادشاه]] [[چاچ]] [تاشکند] که طرف نخستین، از آنان [[یاری]] خواسته بود استفاده کردند و با [[شتاب]]، [[قدرت]] خود را در منطقه گسترش دادند و در برابر فَرْغانه ظاهر شده، به [[شهر]] چاچ [[هجوم]] بردند و آنجا را محاصره کردند تا به [[فرمان]] آنها گردن نهد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۲.</ref>. | |||
[[فرمانده]] [[مسلمانان]]، [[زیاد بن صالح]] ـ که از [[سرگردانی]] ناشی از فرونشاندن [[شورش]] [[شریک بن شیخ مهری]] در بخارا [[فراغت]] یافته بود ـ توانست در [[ذیحجه]] ۱۳۳ ق./آب ۷۵۱ م. در کنار رودخانه طراز، [[سپاه]] چینی را [[شکست]] دهد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۲.</ref>، این در حالی بود که زیاد با [[ابوداوود]]، [[خالد بن ابراهیم]] که از سوی ابومسلم [[حاکم]] بلخ بود، همپیمان شد. این [[پیمان]] در [[عملیات نظامی]] واقع در نواحی ختل و کش، صورت پذیرفت. حاکم ختل به چین گریخت، دهقان کش کشته شد و برادرش به جای او به تخت نشست<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۳.</ref>. سپس چین با معضل داخلی روبهرو شد و [[جنگ]] خانگی برای تصاحب تاج و تخت در آنجا شعلهور شد و این مسأله چینیها را از دخالت در امور [[سرزمین]] ماوراءالنهر بازداشت. جنگ طِراز پایان دخالت چین در این منطقه محسوب میشود. [[مردم]] ماوراءالنهر، مدت [[زمان]] طولانی در سایه [[حکومت عباسی]] با [[آسایش]] [[زندگی]] کردند<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص۳۴.</ref>. | |||
[[ | === [[جبهه]] [[روم]] === | ||
[[حکومت]] روم از ناآرامیهایی که بر [[حکومت اسلامی]] حاکم شد، استفاده کرد. این [[مشکلات]] ناشی از انتقال [[خلافت]] از [[امویان]] به [[عباسیان]] و نیز انتقال پایتخت از [[دمشق]] بود. آنان به مناطق شمالی حکومت اسلامی [[حمله]] کردند. امپراتور کنستانتین پنجم حدود کشورش را به سوی [[شرق]] گسترش داد. وی به مناطق مرزی [[شام]] و جزیره حمله کرد و بر [[شهرها]] و قلعههای آن مسلط شد<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۳۵ - ۴۳۶؛ بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۶۲ - ۲۶۳.</ref>. | |||
امپراتور در [[سال ۱۳۳ ق]]./۷۵۱ م. به منطقه مرزی ارمنستان [[حمله]] کرد و بر [[دژ]] ثیود و سیبولیس (ارضروم) [[غلبه]] کرد. [[سپاه]] [[عباسی]] به [[فرماندهی]] [[مخلد بن مقاتل بن حکیم]] نتوانست در مقابل آن [[پایداری]] کند<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۲۶.</ref>. | امپراتور در [[سال ۱۳۳ ق]]./۷۵۱ م. به منطقه مرزی ارمنستان [[حمله]] کرد و بر [[دژ]] ثیود و سیبولیس (ارضروم) [[غلبه]] کرد. [[سپاه]] [[عباسی]] به [[فرماندهی]] [[مخلد بن مقاتل بن حکیم]] نتوانست در مقابل آن [[پایداری]] کند<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۲۶.</ref>. | ||
امپراتور [[هجوم]] خود را به منطقه ادامه داد و بعد از [[مقاومت]] [[مسلمانان]]، بر دژ کماخ | امپراتور [[هجوم]] خود را به منطقه ادامه داد و بعد از [[مقاومت]] [[مسلمانان]]، بر دژ کماخ ـ واقع در کنار رودخانه [[فرات]] ـ مسلط شد و به مرزهای جزیره حمله و دژهای فرات را خراب کرد، همچنین بر [[حدث]]، ملطیه و قلوذیه مسلط شد و دژ سُمیساط را خراب کرد<ref>بلاذری، فتوح البلدان، ص۲۶۲ - ۲۶۳؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۱، مصحح: حدث دژ محکمی میان ملطیه و سمیساط است. ملطیه همان ملطین باستانی، شهری در ترکیه امروزی، نزدیک فرات و در محاذات شام است که اسکندر آن را بنا کرد. سُمیساط از شهرهای روم و ترکیه امروزی در غرب رود خانه فرات است. فلوذیه نیز از دژهای نزدیک ملطیه است.</ref>. | ||
[[هدف]] کنستانتین پنجم از حمله به منطقه، نابودی مراکز کمکرسانی و پایگاههای تهاجمی [[اسلامی]] بود تا از حملات مسلمانان به داخل مرزهای [[روم]] جلوگیری کند؛ زیرا دریافته بود که [[دفاع]] از این مناطق، با توجه به استقرار رومیها در آن و دوری آنها از پایتخت، غیرممکن است؛ از این رو با ویران کردن آنها مرزهای اسلامی را [[تهدید]] کرد. | [[هدف]] کنستانتین پنجم از حمله به منطقه، نابودی مراکز کمکرسانی و پایگاههای تهاجمی [[اسلامی]] بود تا از حملات مسلمانان به داخل مرزهای [[روم]] جلوگیری کند؛ زیرا دریافته بود که [[دفاع]] از این مناطق، با توجه به استقرار رومیها در آن و دوری آنها از پایتخت، غیرممکن است؛ از این رو با ویران کردن آنها مرزهای اسلامی را [[تهدید]] کرد. | ||
رومیها برخلاف حرکت سنگین اسلامی، [[اطمینان]] داشتند که این فعالیتها، مانند دوران [[اموی]]، بر [[امنیت]] آنها تأثیر نخواهد داشت، ولی با این حال، [[نظام]] [[دفاعی]] ثابتی ایجاد کردند تا مناطق مرزی رو در رو با مسلمانان، مناطق دائمی نظامی برای تمرکز نیروهای نظامی باشد<ref>عبدالله، ودیع فتحی، العلاقات السیاسیة بین بیزنطة و الشرق الادنی الاسلامی، ص۱۴۵.</ref>. | رومیها برخلاف حرکت سنگین اسلامی، [[اطمینان]] داشتند که این فعالیتها، مانند دوران [[اموی]]، بر [[امنیت]] آنها تأثیر نخواهد داشت، ولی با این حال، [[نظام]] [[دفاعی]] ثابتی ایجاد کردند تا مناطق مرزی رو در رو با مسلمانان، مناطق دائمی نظامی برای تمرکز نیروهای نظامی باشد<ref>عبدالله، ودیع فتحی، العلاقات السیاسیة بین بیزنطة و الشرق الادنی الاسلامی، ص۱۴۵.</ref>. | ||
خط ۵۷: | خط ۶۷: | ||
در [[سال ۱۳۴ ق]]./ ۷۵۲ م. [[ابوالعباس]] به دو [[حمله]] تابستانی به ملطیه دست زد. [[حمله نخستین]]، به [[فرماندهی]] عموهایش، [[صالح]] و عیسی [[فرزندان علی]] بود، که حصار آن را نابود کردند. حمله دوم به فرماندهی [[محمد بن نصر بن بریم حمیری]] بود که وارد [[دژ]] طوانه شد<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۲۶.</ref>. همچنین در پایان این سال، وی به فرماندهی [[عبدالله بن حبیب]] فِهری به حمله دریایی به سیسیل و سردینیا [[اقدام]] کرد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۵. مصحح: ابناثیر این حادثه را در حوادث سال ۱۳۵ آورده. نه سال ۱۳۴ و به جای سر دینیا (که گویا صحیح آن سَردانیه - جزیرهای در دریای مدیترانه، فتح شده در سال ۹۲ - باشد. ر.ک: معجم البلدان، ج۳، ص۲۰۹) از نبرد عبدالله بن حبیب در تلمسان (واقع در کشور الجزایر فعلی) و صفلیه گزارش داده است؛ افزون بر این دو، قید «فهری» در کلام ابناثیر نیست و به احتمال «حکمی» باشد. ر.ک: معجم البلدان، ج۱۳، ص۲۰۰، چاپ دار بیروت، ۱۴۰۲ق. البته برخی سردائبه را از شهرهای صفلیه میدانند، ر.ک: معجم البلدان، ج۳، ص۲۰۹.</ref>. [[هدف]] [[ابوالعباس]] پراکنده کردن نیروهای رومی، برای کاهش فشار نظامی در [[جبههها]] بود. | در [[سال ۱۳۴ ق]]./ ۷۵۲ م. [[ابوالعباس]] به دو [[حمله]] تابستانی به ملطیه دست زد. [[حمله نخستین]]، به [[فرماندهی]] عموهایش، [[صالح]] و عیسی [[فرزندان علی]] بود، که حصار آن را نابود کردند. حمله دوم به فرماندهی [[محمد بن نصر بن بریم حمیری]] بود که وارد [[دژ]] طوانه شد<ref>تاریخ خلیفة بن خیاط، ج۲، ص۴۲۶.</ref>. همچنین در پایان این سال، وی به فرماندهی [[عبدالله بن حبیب]] فِهری به حمله دریایی به سیسیل و سردینیا [[اقدام]] کرد<ref>ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۴۵. مصحح: ابناثیر این حادثه را در حوادث سال ۱۳۵ آورده. نه سال ۱۳۴ و به جای سر دینیا (که گویا صحیح آن سَردانیه - جزیرهای در دریای مدیترانه، فتح شده در سال ۹۲ - باشد. ر.ک: معجم البلدان، ج۳، ص۲۰۹) از نبرد عبدالله بن حبیب در تلمسان (واقع در کشور الجزایر فعلی) و صفلیه گزارش داده است؛ افزون بر این دو، قید «فهری» در کلام ابناثیر نیست و به احتمال «حکمی» باشد. ر.ک: معجم البلدان، ج۱۳، ص۲۰۰، چاپ دار بیروت، ۱۴۰۲ق. البته برخی سردائبه را از شهرهای صفلیه میدانند، ر.ک: معجم البلدان، ج۳، ص۲۰۹.</ref>. [[هدف]] [[ابوالعباس]] پراکنده کردن نیروهای رومی، برای کاهش فشار نظامی در [[جبههها]] بود. | ||
[[خلیفه]] کوشید مناطقی را که مانند ارضروم در [[تصرف]] رومیها بود، پس ستانَد، مناطق ویران شده را مثل ملطیه، ترمیم کند و ناوگان دریایی [[اسلامی]] را برای استمرار فعالیت دریایی، به جزیره برساند. سپس عمویش [[عبدالله بن علی]]، [[استاندار]] [[شام]]، را در [[سال ۱۳۶ ق]]./۷۵۳ م. [[فرمان]] داد برای حمله به [[آسیای صغیر]] آماده شود. نیروهای تهاجمی در دابق، شمال [[حلب]]، تجمع کرده آماده حرکت شدند که خلیفه درگذشت. در آن سال عبدالله بن علی از فرماندهی دست کشید و از آرزوی خود برای رسیدن به [[خلافت]] [[چشم]] پوشید. | [[خلیفه]] کوشید مناطقی را که مانند ارضروم در [[تصرف]] رومیها بود، پس ستانَد، مناطق ویران شده را مثل ملطیه، ترمیم کند و ناوگان دریایی [[اسلامی]] را برای استمرار فعالیت دریایی، به جزیره برساند. سپس عمویش [[عبدالله بن علی]]، [[استاندار]] [[شام]]، را در [[سال ۱۳۶ ق]]./۷۵۳ م. [[فرمان]] داد برای حمله به [[آسیای صغیر]] آماده شود. نیروهای تهاجمی در دابق، شمال [[حلب]]، تجمع کرده آماده حرکت شدند که خلیفه درگذشت. در آن سال عبدالله بن علی از فرماندهی دست کشید و از آرزوی خود برای رسیدن به [[خلافت]] [[چشم]] پوشید. به طور کلی میتوان درگیریهای نظامی میان دو طرف را در آن [[زمان]]، به «[[جنگ]] محدود» توصیف کرد<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۵.</ref>. | ||
به طور کلی میتوان درگیریهای نظامی میان دو طرف را در آن [[زمان]]، به «[[جنگ]] محدود» توصیف کرد | |||
==[[وزارت]] در دوران ابوالعباس== | == [[وزارت]] در دوران ابوالعباس == | ||
وزارت از [[مناصب]] [[نظام]] [[ایرانی]] قدیم است<ref>امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۱، ص۱۶۵؛ صالح، صبحی، النظم الاسلامیه، ص۲۹۶.</ref> که بعد از [[پیروزی]] [[سپاهیان]] [[عباسی]] بر [[امویان]] و قبل از [[بیعت با ابوالعباس]] به عنوان [[خلیفه]]، به کار گرفته شد و هنگامی که [[ابوالعباس]] [[نظام]] [[وزارت]] را پذیرفت، به [[تحول]] [[حکومت]] و [[گرایش]] آن به اعدم تمرکزگرایی و توزیع [[قدرت]] [[احترام]] گذاشت. این کار به [[تشویق]] ایرانیها و تأثیر خراسانیها انجام شد؛ زیرا آنان [[ابوسلمه خلال]] را «[[وزیر]] [[آل محمد]]» خواندند و ابوالعباس او را پذیرفت. | وزارت از [[مناصب]] [[نظام]] [[ایرانی]] قدیم است<ref>امین، احمد، ضحی الاسلام، ج۱، ص۱۶۵؛ صالح، صبحی، النظم الاسلامیه، ص۲۹۶.</ref> که بعد از [[پیروزی]] [[سپاهیان]] [[عباسی]] بر [[امویان]] و قبل از [[بیعت با ابوالعباس]] به عنوان [[خلیفه]]، به کار گرفته شد و هنگامی که [[ابوالعباس]] [[نظام]] [[وزارت]] را پذیرفت، به [[تحول]] [[حکومت]] و [[گرایش]] آن به اعدم تمرکزگرایی و توزیع [[قدرت]] [[احترام]] گذاشت. این کار به [[تشویق]] ایرانیها و تأثیر خراسانیها انجام شد؛ زیرا آنان [[ابوسلمه خلال]] را «[[وزیر]] [[آل محمد]]» خواندند و ابوالعباس او را پذیرفت. | ||
وزیر در دوران [[ابوسلمه]] تعریف روشنی نداشت و با اینکه او وزیر نامیده میشد، از اختیارات یا قدرتهایی کامل در همه دیوانها برخوردار نبود، از آن جمله [[دیوان]] [[خراج]] و دیوان [[جُند]] در حیطه قدرت او نبود و بسیار اتفاق میافتاد که قدرت خلیفه و وزیر در [[تعارض]] قرار میگرفت؛ زیرا اختیارات وزیر مشخص نبود، در حالی که [[حدود اختیارات]] خلیفه روشن بود؛ وزیر [[تمایل]] داشت بر همه دستگاه [[اداری]] [[حاکمیت]] داشته باشد و همه اختیاراتش را به کار بگیرد، اما قدرت خلیفه مانع تلاشهای وزیر میشد<ref>صالح، صبحی، النظم الاسلامیه، ص۲۹۶ - ۲۹۷.</ref>. | وزیر در دوران [[ابوسلمه]] تعریف روشنی نداشت و با اینکه او وزیر نامیده میشد، از اختیارات یا قدرتهایی کامل در همه دیوانها برخوردار نبود، از آن جمله [[دیوان]] [[خراج]] و دیوان [[جُند]] در حیطه قدرت او نبود و بسیار اتفاق میافتاد که قدرت خلیفه و وزیر در [[تعارض]] قرار میگرفت؛ زیرا اختیارات وزیر مشخص نبود، در حالی که [[حدود اختیارات]] خلیفه روشن بود؛ وزیر [[تمایل]] داشت بر همه دستگاه [[اداری]] [[حاکمیت]] داشته باشد و همه اختیاراتش را به کار بگیرد، اما قدرت خلیفه مانع تلاشهای وزیر میشد<ref>صالح، صبحی، النظم الاسلامیه، ص۲۹۶ - ۲۹۷.</ref>. | ||
نظام وزارت پس از تطوراتی استقرار یافت و آثار آن در عصر اول عباسی روشن شد؛ برای وزارت [[وظایف]] معین و اساس ثابتی تعیین گردید که شاید مهمترین آن [[نظارت]] بر [[امور مالی]] بود. وزیر علاوه بر وظایف کلی، نظیر توصیه و کمک به خلیفه، و [[نیابت]] از او در حکومت بر [[کشور]] | نظام وزارت پس از تطوراتی استقرار یافت و آثار آن در عصر اول عباسی روشن شد؛ برای وزارت [[وظایف]] معین و اساس ثابتی تعیین گردید که شاید مهمترین آن [[نظارت]] بر [[امور مالی]] بود. وزیر علاوه بر وظایف کلی، نظیر توصیه و کمک به خلیفه، و [[نیابت]] از او در حکومت بر [[کشور]] ـ که به مثابه [[یاور]] [[امین]] خلیفه بود<ref>درباره مسئولیتهای وزیر در دوران عباسی، ر.ک: ابنخلدون، المقدمه، ج۲، ص۷۷۶ - ۷۷۸.</ref> ـ صلاحیت [[تصرف]] در [[کارها]] را داشت و [[مسئولیت]] دیوان خراج و نفقات به عهده او بود؛ بر [[مالیاتها]] نظارت میکرد و قدرت [[مدنی]] و نظامی در شخص او جمع میشد. | ||
وزارت در دوران عباسی دو نوع بود: | وزارت در دوران عباسی دو نوع بود: | ||
خط ۷۴: | خط ۸۳: | ||
با کاهش [[قدرت]] [[خلفا]] [[نفوذ]] [[خلافت]] به [[وزارت]] منتقل شد، کار وزیر بالا گرفت و [[وزارت تنفیذ]] به وزارت تفویض تبدیل شد؛ اما در فاصلهای که [[حکومت]] قدرتمند بود، خلفا کارهای حکومتی را به وزرای خویش واگذار میکردند. [[برمکیان]] از مشهورترین وزرای تفویض در دوران اول [[عباسی]] بودند. | با کاهش [[قدرت]] [[خلفا]] [[نفوذ]] [[خلافت]] به [[وزارت]] منتقل شد، کار وزیر بالا گرفت و [[وزارت تنفیذ]] به وزارت تفویض تبدیل شد؛ اما در فاصلهای که [[حکومت]] قدرتمند بود، خلفا کارهای حکومتی را به وزرای خویش واگذار میکردند. [[برمکیان]] از مشهورترین وزرای تفویض در دوران اول [[عباسی]] بودند. | ||
[[منصب]] وزارت در عصر اول عباسی بسیار مهم شمرده میشد. به لحاظ اهمیت، وزارت پس از خلافت مهمترین منصب حکومتی بود و به لحاظ حساس بودن، [[وزیران]] در همه جنبههای [[سیاسی]]، [[اقتصادی]]، [[اداری]] و [[فکری]] نشانههایی آشکار بر جای گذاشتند. برخی وزیران از این [[مقام]] برای [[خدمت]] به اهداف سیاسی و قومی مخالف با [[سیاست]] [[حکومت عباسی]] استفاده کردند، به ویژه که بیشتر آنان در این دوره، [[ایرانی]] بودند. | [[منصب]] وزارت در عصر اول عباسی بسیار مهم شمرده میشد. به لحاظ اهمیت، وزارت پس از خلافت مهمترین منصب حکومتی بود و به لحاظ حساس بودن، [[وزیران]] در همه جنبههای [[سیاسی]]، [[اقتصادی]]، [[اداری]] و [[فکری]] نشانههایی آشکار بر جای گذاشتند. برخی وزیران از این [[مقام]] برای [[خدمت]] به اهداف سیاسی و قومی مخالف با [[سیاست]] [[حکومت عباسی]] استفاده کردند، به ویژه که بیشتر آنان در این دوره، [[ایرانی]] بودند. | ||
[[سفاح]] پس از [[ابوسلمه]]، [[خالد بن برمک]] را به وزارت برگزید؛ اما او به سبب [[ترس]] از گرفتار شدن به [[سرنوشت]] وزیر پیشین، نپذیرفت که وزیر نامیده شود، ولی [[وظایف]] وزیر را همراه با کارهایی دیگر عهدهدار شد که مهمترین آنها [[نظارت]] بر دیوانهای [[خراج]]، [[جُند]] و [[غنایم]] بود<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۷.</ref> | [[سفاح]] پس از [[ابوسلمه]]، [[خالد بن برمک]] را به وزارت برگزید؛ اما او به سبب [[ترس]] از گرفتار شدن به [[سرنوشت]] وزیر پیشین، نپذیرفت که وزیر نامیده شود، ولی [[وظایف]] وزیر را همراه با کارهایی دیگر عهدهدار شد که مهمترین آنها [[نظارت]] بر دیوانهای [[خراج]]، [[جُند]] و [[غنایم]] بود<ref>ابنطقطقی، الفخری فی الآداب السلطانیة و الدول الاسلامیه، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۷.</ref> | ||
== قلع و قمع [[بنیامیه]] == | |||
[[عباسیان]] پس از [[پیروزی]]، [[انتقام]] [[سختی]] از [[امویان]] گرفتند که نشاندهنده [[دشمنی]] و [[کینهجویی]] سابقهدار میان آنان بود. این دشمنی که از [[روزگار]] [[جاهلیت]] برقرار بود، پس از ظهور [[اسلام]] شدت یافت. امویان که [[حکومت]] خود را بر اساس اشرافیت و [[برتری]] [[خاندان]] خویش بنیاد نهاده بودند، در [[زمان]] [[اقتدار]] خود از [[قتل]] و [[آزار]] و [[حبس]] [[بنیهاشم]] فروگذار نکردند. عباسیان نیز پس از پیروزی، به تعقیب و [[کشتار]] امویان پرداختند؛ چنان که [[سفاح]] چون سر [[مروان]] را دید [[سجده]] کرد و گفت: «[[خدا]] را [[سپاس]] میگویم که انتقام مرا در [[قوم]] تو باقی نگذاشت<ref>اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۴، ص۳۳۷.</ref> و اکنون باکی ندارم که چه وقت مرگم فرا میرسد که در مقابل [[حسین]]{{ع}} و کسان وی دویست تن از امویان را کشتم و هشامبنعبدالملک را در قبال [[زید بن علی]] سوزاندم»<ref>مروج الذهب، ج۳، ص۲۷۱.</ref>. سفاح همچنین داوود بن علی را به [[ولایت کوفه]] و [[حجاز]] گمارد و گویی [[مأموریت]] اصلی وی تعقیب و کشتار امویان بود. [[داوود]] پس از برگزاری موسم [[حج]] گروهی از امویان را در [[مکه]] به قتل رسانید و گروه دیگری از آنان را به [[زندان]] سپرد تا مردند و عدهای را به زنجیر کشید و به [[طائف]] فرستاد تا در آنجا کشته شوند، آنگاه به [[مدینه]] رفت و در آنجا نیز چنین کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۲.</ref>. | |||
==قلع و قمع [[بنیامیه]]== | |||
[[عباسیان]] پس از [[پیروزی]]، [[انتقام]] [[سختی]] از [[امویان]] گرفتند که نشاندهنده [[دشمنی]] و [[کینهجویی]] سابقهدار میان آنان بود. این دشمنی که از [[روزگار]] [[جاهلیت]] برقرار بود، | |||
[[عبدالله بن علی]] نیز در [[شام]] و [[فلسطین]] به تعقیب امویان پرداخت. در فلسطین حدود هشتاد تن از امویان را کشت و بر روی اجساد نیمه [[جان]] آنان سفره انداخت و به طعام نشست و سپس آنان را طعمه سگان درنده کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۵.</ref>. بیشک [[شاعران]] [[بنیعباس]] در تحریک و [[تحریض]] آنان به قتل و تعقیب بنیامیه تأثیر فراوان داشتند، چنان که روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که [[شاعری]] وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خونهایی را که [[امویان]] از بزرگان [[هاشمی]] چون [[حمزه]] و [[حسین]] و زید و [[یحیی]] و [[ابراهیم امام]] ریخته بودند، یاد کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۹.</ref>؛ [[سفاح]] به [[هیجان]] آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذرانیدند. این انتقامجوییها چنان [[خشن]] و فراگیر بود که [[مردگان]] [[بنیامیه]] نیز از آن در [[امان]] نماندند؛ چنان که عبداللهبن علی به [[فرمان]] سفاح [[قبور]] بنیامیه، از جمله [[قبر]] [[یزید بن معاویه]] و [[هشام بن عبدالملک]] را شکافت و استخوانهای پوسیده هشام را شلاق زد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ۳۵۶- ۳۵۷.</ref> تا بدین وسیله [[انتقام]] شلاقهایی که او بر پدرش زده بود بازستاند. | [[عبدالله بن علی]] نیز در [[شام]] و [[فلسطین]] به تعقیب امویان پرداخت. در فلسطین حدود هشتاد تن از امویان را کشت و بر روی اجساد نیمه [[جان]] آنان سفره انداخت و به طعام نشست و سپس آنان را طعمه سگان درنده کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۵.</ref>. بیشک [[شاعران]] [[بنیعباس]] در تحریک و [[تحریض]] آنان به قتل و تعقیب بنیامیه تأثیر فراوان داشتند، چنان که روزی گروهی از امویان در حضور سفاح بودند که [[شاعری]] وارد شد و برای تهییج وی شعری خواند و دشمنی قدیم و خونهایی را که [[امویان]] از بزرگان [[هاشمی]] چون [[حمزه]] و [[حسین]] و زید و [[یحیی]] و [[ابراهیم امام]] ریخته بودند، یاد کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۹.</ref>؛ [[سفاح]] به [[هیجان]] آمد و دستور داد امویان حاضر را از دم تیغ گذرانیدند. این انتقامجوییها چنان [[خشن]] و فراگیر بود که [[مردگان]] [[بنیامیه]] نیز از آن در [[امان]] نماندند؛ چنان که عبداللهبن علی به [[فرمان]] سفاح [[قبور]] بنیامیه، از جمله [[قبر]] [[یزید بن معاویه]] و [[هشام بن عبدالملک]] را شکافت و استخوانهای پوسیده هشام را شلاق زد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ۳۵۶- ۳۵۷.</ref> تا بدین وسیله [[انتقام]] شلاقهایی که او بر پدرش زده بود بازستاند. | ||
این شیوه برخورد [[دستگاه خلافت عباسی]]، [[عرب]] نژادانی را که [[تمایلات]] [[اموی]] و [[تعصبات]] [[عربی]] داشتند، ناراضی کرد و زمینه ایجاد [[آشوبها]] و مخالفتهایی را از جانب هواخواهان بنیامیه در [[شام]] و [[عراق]] و [[حجاز]] فراهم کرد، چنان که [[ابومحمد یزید بن عبدالله بن یزید بن معاویه]]، مشهور به [[سفیانی]]، در شام و [[محمد بن مشلمة بن عبدالملک]] در حران [[شورش]] کردند که پس از [[لشکرکشی]] [[عباسیان]] شورش آنان فرو نشست؛ نیز [[عبدالرحمن]] اموی (عبدالرحمن داخل) از چنگ [[عقوبت]] عباسیان گریخت و موفق گردید که [[دولت]] امویان [[اندلس]] را | این شیوه برخورد [[دستگاه خلافت عباسی]]، [[عرب]] نژادانی را که [[تمایلات]] [[اموی]] و [[تعصبات]] [[عربی]] داشتند، ناراضی کرد و زمینه ایجاد [[آشوبها]] و مخالفتهایی را از جانب هواخواهان بنیامیه در [[شام]] و [[عراق]] و [[حجاز]] فراهم کرد، چنان که [[ابومحمد یزید بن عبدالله بن یزید بن معاویه]]، مشهور به [[سفیانی]]، در شام و [[محمد بن مشلمة بن عبدالملک]] در حران [[شورش]] کردند که پس از [[لشکرکشی]] [[عباسیان]] شورش آنان فرو نشست؛ نیز [[عبدالرحمن]] اموی (عبدالرحمن داخل) از چنگ [[عقوبت]] عباسیان گریخت و موفق گردید که [[دولت]] امویان [[اندلس]] را ـ که در واقع اولین دولت مستقل در قلمرو عباسیان و نخستین گام در تجزیه [[سیاسی]] [[جهان اسلام]] به شمار میرود ـ تأسیس کند<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۱؛ [[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص ۲۴۹.</ref>. | ||
==کنار زدن [[علویان]]== | == کنار زدن [[علویان]] == | ||
علویان، [[خاصه]] بنو حسن و [[شیعیان]] آنان، در [[پیروزی]] [[نهضت]] عباسی نقش بهسزایی داشتند و در کار برانداختن بنیامیه [[کوشش]] بسیار کردند؛ از اینرو [[انتظار]] داشتند که پس از پیروزی سهم در خوری در [[امور سیاسی]] داشته باشند؛ اما به رغم این انتظار، عباسیان از همان آغاز نسبت به [[شیعیان علی]]{{ع}} [[خشونت]] بسیار نشان دادند و در قلع و قمع آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. این بیمهریها از همان آغاز موجب بروز شورشهایی از جانب شیعیان شد؛ از آن جمله [[قیام]] [[شریک بن شیخالمهری]]<ref>یا فَهری (نک: البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴).</ref> در ماوراءالنهر است که بعضی آن را قیامی [[شیعی]] دانستهاند. تبار و ریشه شُریک روشن نیست؛ بعضی وی را از [[سپاهیان]] [[اموی]] مقیم بخارا و بعضی دیگر او را از هواخواهان [[شیعیان]] میدانند که از [[عباسیان]] سرخورده و ناراضی شده بود<ref>دنیل، التون ل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص۹۲.</ref>. [[شریک]] پس از آنکه [[بیداد]] و [[نامردی]] عباسیان را در آغاز کار بدید، سر به [[قیام]] برداشت (۱۳۲ق) و حدود سی هزار نفر از ناراضیان نیز به او پیوستند<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>. وی [[نارضایتی]] خویش را چنین بیان کرده است: «ما به [[خاندان محمد]]{{صل}} [[سوگند]] [[وفاداری]] نخوردیم تا [[خون]] بریزیم و [[ستم]] برانیم»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۶.</ref>. به گفته نرشخی، شریک میگفت: «از [[رنج]] [[مروانیان]] اکنون خلاص یافتیم، ما را رنج آلعباس نمیباید. [[فرزندان]] [[پیغمبر]] باید که [[خلیفه]] پیغامبر بود»<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. شریک از [[احساسات]] ضدعباسی [[مردم]] بهره جست و گروه بسیاری را برای [[مبارزه]] فراهم کرد. با آنکه [[مقدسی]] [[پیروان]] وی را از اراذل و [[اوباش]] [[جامعه]] ذکر کرده است<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>، نرشخی نوشته است که بلندپایگانی همانند [[امیران]] بخارا و خوارزم و [[حکام]] [[عرب]] و بیشتر [[اهل]] بخارا به وی پیوستند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. سرانجام ابومسلم لشکری همراه [[زیاد بن صالح]] به دفع شریک گسیل کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴.</ref> و زیاد به کمک بخارا خداة [[جنبش]] وی را فرو نشاند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۷.</ref>. | علویان، [[خاصه]] بنو حسن و [[شیعیان]] آنان، در [[پیروزی]] [[نهضت]] عباسی نقش بهسزایی داشتند و در کار برانداختن بنیامیه [[کوشش]] بسیار کردند؛ از اینرو [[انتظار]] داشتند که پس از پیروزی سهم در خوری در [[امور سیاسی]] داشته باشند؛ اما به رغم این انتظار، عباسیان از همان آغاز نسبت به [[شیعیان علی]]{{ع}} [[خشونت]] بسیار نشان دادند و در قلع و قمع آنان از هیچ کوششی دریغ نورزیدند. این بیمهریها از همان آغاز موجب بروز شورشهایی از جانب شیعیان شد؛ از آن جمله [[قیام]] [[شریک بن شیخالمهری]]<ref>یا فَهری (نک: البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴).</ref> در ماوراءالنهر است که بعضی آن را قیامی [[شیعی]] دانستهاند. تبار و ریشه شُریک روشن نیست؛ بعضی وی را از [[سپاهیان]] [[اموی]] مقیم بخارا و بعضی دیگر او را از هواخواهان [[شیعیان]] میدانند که از [[عباسیان]] سرخورده و ناراضی شده بود<ref>دنیل، التون ل، تاریخ سیاسی و اجتماعی خراسان در زمان حکومت عباسیان، ص۹۲.</ref>. [[شریک]] پس از آنکه [[بیداد]] و [[نامردی]] عباسیان را در آغاز کار بدید، سر به [[قیام]] برداشت (۱۳۲ق) و حدود سی هزار نفر از ناراضیان نیز به او پیوستند<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>. وی [[نارضایتی]] خویش را چنین بیان کرده است: «ما به [[خاندان محمد]]{{صل}} [[سوگند]] [[وفاداری]] نخوردیم تا [[خون]] بریزیم و [[ستم]] برانیم»<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۶۶.</ref>. به گفته نرشخی، شریک میگفت: «از [[رنج]] [[مروانیان]] اکنون خلاص یافتیم، ما را رنج آلعباس نمیباید. [[فرزندان]] [[پیغمبر]] باید که [[خلیفه]] پیغامبر بود»<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. شریک از [[احساسات]] ضدعباسی [[مردم]] بهره جست و گروه بسیاری را برای [[مبارزه]] فراهم کرد. با آنکه [[مقدسی]] [[پیروان]] وی را از اراذل و [[اوباش]] [[جامعه]] ذکر کرده است<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۴.</ref>، نرشخی نوشته است که بلندپایگانی همانند [[امیران]] بخارا و خوارزم و [[حکام]] [[عرب]] و بیشتر [[اهل]] بخارا به وی پیوستند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۶.</ref>. سرانجام ابومسلم لشکری همراه [[زیاد بن صالح]] به دفع شریک گسیل کرد<ref>تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۴.</ref> و زیاد به کمک بخارا خداة [[جنبش]] وی را فرو نشاند<ref>تاریخ بخارا، ص۸۷.</ref>. | ||
قیام شریک بیانکننده این است که عباسیان با استفاده از موقعیت و اعتبار [[علویان]]، آنان را فریفته و پس از [[پیروزی]]، آنها را از دخالت در امور کنار گذاشتهاند و چنان که در فصول بعد بیان خواهیم کرد، همین امر زمینهساز قیامهای متعدد آنان، بر [[ضد]] [[خلافت عباسی]] شد.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص | قیام شریک بیانکننده این است که عباسیان با استفاده از موقعیت و اعتبار [[علویان]]، آنان را فریفته و پس از [[پیروزی]]، آنها را از دخالت در امور کنار گذاشتهاند و چنان که در فصول بعد بیان خواهیم کرد، همین امر زمینهساز قیامهای متعدد آنان، بر [[ضد]] [[خلافت عباسی]] شد<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۳.</ref>. | ||
== [[استوار]] شدن [[قدرت]] عباسیان == | |||
[[سفاح]] در دوره [[خلافت]] خویش موفق گردید بر تمام قلمرو [[امویان]]، بجز [[اندلس]]، مسلط شود. وی برای آنکه [[تسلط]] بیشتری بر قلمرو [[عباسی]] داشته باشد، [[ولایت]] ممالک را تا حد امکان به [[خویشاوندان]] خود میداد و هر کس را که مانع [[اقتدار]] خویش میدید از میان برمیداشت. با وجود این، [[خراسان]] و بیشتر مناطق [[ایران]] در دست ابومسلم باقی ماند. وی فرمانروای مطلقالعنان آن دیار بود و [[مخالفان]] و [[یاغیان]] را [[سرکوب]] کرد و بعضی از [[یاران]] [[نهضت]] را به بهانه [[تخلف]] از اصول [[دعوت عباسی]] از میان برداشت؛ از جمله [[سلیمان بن کثیر]] را به [[قتل]] رسانید<ref>درباره سلیمان و قتل او نک: اخبار الدولة العباسیة، ص۱۶۹؛ مجمل التواریخ والقصص، ص۳۲۳؛ تاریخ الطبری، ج۴، ص۳۸۶.</ref> و کشتن [[ابوسلمه خلال]] نیز به اشاره و [[تأیید]] وی صورت گرفت<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۴.</ref>. | |||
== ابوسلمه خلال و قتل او == | |||
==ابوسلمه خلال و قتل او== | |||
{{اصلی|ابوسلمه خلال}} | {{اصلی|ابوسلمه خلال}} | ||
پایتخت سفاح [[شهر]] هاشمیه در کنار [[انبار]] واقع در [[غرب]] [[فرات]] بود. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات [[جنگی]] [[دولت]] ایران، بنا گردیده بود. سفاح بنای آن شهر را [[تجدید]] و قصرهایی در آن بر پا کرد | == [[بیم]] سفاح از گسترش دامنه [[قدرت]] ابومسلم == | ||
[[خلافت]] سفاح تقریباً یکسره به سرکوبی بیرحمانه [[مخالفان]] [[دولت عباسی]] و هواخواهان [[بنیامیه]] سپری گردید. در نتیجه این [[خونریزیها]]، [[عباسیان]] نه تنها بنیامیه را نابود کردند، بلکه [[آل علی]]{{ع}} و [[شیعیان]] و حتی [[یاران]] و دعوتگران خویش را ـ که خلافت و دولتشان مرهون زحمات آنان بود ـ از میدان به در کردند. بدین ترتیب، پس از [[قتل]] [[سلیمانبن کثیر]] و [[ابوسلمه خلال]] نوبت به ابومسلم میرسید که [[نفوذ]] و [[قدرت]] او در [[ایران]] [[خواب]] آرام را از چشم او ربوده بود. [[عباسیان]] همواره از نفوذ و [[اقتدار]] ابومسلم نگران و هراسان بودند؛ به همین سبب [[سفاح]] با طرح نقشهای [[زیاد بن صالح]] و [[سباع بن نعمان]] را با [[وعده]] [[حکومت]] [[خراسان]] بر [[ضد]] ابومسلم بشورانید، اما ابومسلم از این [[نیرنگ]] [[آگاهی]] یافت و [[توطئهگران]] را [[سرکوب]] کرد و در پاسخ به این عمل [[خلیفه]] و به نشانه آگاهی از [[توطئه]] مرموز [[دستگاه خلافت]]، سر زیاد بن صالح را برای سفاح فرستاد و خلیفه جز [[خاموشی]] [[مصلحت]] ندانست. چندی پیش از [[مرگ]] سقاح به [[سال ۱۳۶ ق]]. ابومسلم از خلیفه خواست که [[امارت]] [[حج]] را به او واگذارد<ref>البدء و التاریخ، ج۶، ص۷۶.</ref>؛ اما خلیفه به اشارت [[منصور]] از [[پذیرفتن]] این درخواست [[استنکاف]] ورزید و امارت حج را به خود منصور داد<ref>الکامل، ج۵، ص۴۵۸ ـ ۴۵۹.</ref>. در واقع سفاح و منصور [[بیم]] آن داشتند که سردار سیاهجامگان در [[مکه]] یا [[مدینه]] با [[علویان]] که مدعی [[خلافت]] بودند همداستان شود و خلافت را از آنان بگرداند؛ همچنین از اعتبار و نفوذ روزافزون وی در [[دل]] [[مسلمانان]] نگران بودند. از اینرو، منصور درصدد برآمد که ابومسلم را در این [[سفر]] به قتل رساند، اما سفاح [[احتیاط]] کرد و او را از این کار منصرف نمود، تا اینکه منصور این کار را در [[زمان]] خلافت خود انجام داد. | |||
پایتخت سفاح [[شهر]] هاشمیه در کنار [[انبار]] واقع در [[غرب]] [[فرات]] بود. انبار به دست شاپور پسر هرمز و ظاهراً به منظور ایجاد مرکزی برای ذخایر و مهمات [[جنگی]] [[دولت]] ایران، بنا گردیده بود. سفاح بنای آن شهر را [[تجدید]] و قصرهایی در آن بر پا کرد<ref>نک: تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۳۵۸؛ یعقوبی، احمد بن واضح، البلدان، ص۷ و ۸.</ref>.<ref>[[سید احمد رضا خضری|خضری، سید احمد رضا]]، [[تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه (کتاب)|تاریخ خلافت عباسی از آغاز تا پایان آل بویه]] ص ۲۷.</ref>. | |||
== [[ولایتعهدی]] ـ [[مرگ]] سفاح == | |||
سفاح در [[سال ۱۳۶ ق]]. /۷۵۴م. در نامهای خلافت را بعد از خود به برادرش [[منصور]] و پس از او به [[عیسی بن موسی بن محمد]] واگذار کرد و [[نامه]] را به عیسی بن موسی داد. سفاح در [[شهر انبار]] به حصبه دچار شد و سیزدهم [[ذیحجه]] ۱۳۶ ق. /حزیران ۷۵۴ م. درگذشت و در قصر خود واقع در [[شهر انبار]] به [[خاک]] سپرده شد<ref>تاریخ طبری، ج۷، ص۴۷۰ - ۴۷۱.</ref>.<ref>[[محمد سهیل طقوش|طقوش، محمد سهیل]]، [[دولت عباسیان (کتاب)|دولت عباسیان]]، ص ۳۹.</ref> | |||
== منابع == | == منابع == |