بر فرض اینکه امام حسن عسکری فرزندی داشته آیا می‌توان باور کرد کودکی پنج ساله به مقام ولایت و امامت منصوب گردد؟ (پرسش): تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'حجت الاسلام و المسلمین دکتر طاهری؛' به 'حجت الاسلام و المسلمین طاهری؛')
جز (جایگزینی متن - '{{عربی|اندازه=150%|' به '{{عربی|')
خط ۲۸: خط ۲۸:
::::::بر این اساس [[امامت]] و [[ولایت]] (و [[نبوت]])، به سن و سال نیست؛ بلکه به علم، دانایی، ورع، [[تقوا]] و سایر فضایل انسانی و اخلاقی است. حتّی دستگاه خلافت نیز به این حقیقت پی برده بود که: [[امامت]] زودهنگام، پدیده‏‌ای اصیل و الهی است؛ نه ساختگی و بی‏پشتوانه و عاری از واقعیت.
::::::بر این اساس [[امامت]] و [[ولایت]] (و [[نبوت]])، به سن و سال نیست؛ بلکه به علم، دانایی، ورع، [[تقوا]] و سایر فضایل انسانی و اخلاقی است. حتّی دستگاه خلافت نیز به این حقیقت پی برده بود که: [[امامت]] زودهنگام، پدیده‏‌ای اصیل و الهی است؛ نه ساختگی و بی‏پشتوانه و عاری از واقعیت.
::::::'''سه. [[امامت]]، منصبی الهی‏:''' مسئله [[امامت]] و [[ولایت]]، امری شخصی، وراثتی و انتخابی نبوده و در حیطه اختیارات هیچ‏کس قرار ندارد؛ بلکه این امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب او است. در واقع [[امامت]] برای [[ائمه]] [[اهل بیت]]{{عم}}، مرکزیت قدرت و نفوذ حکومت- بسان خلفای اموی و عباسی و فاطمی- نیست تا از پدر به پسر منتقل شود؛ بلکه براساس انتخاب و فرمان الهی است؛ ازاین‏رو [[امام]] که فردی برگزیده از سوی خدای متعال است، در تمام زمینه‌‏ها، سرآمد و دارای علم و قدرت الهی است. پس اعطای آن به بزرگسال یا کودک، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه می‌‏داند که [[امامت]] و [[ولایت]] را در کجا قرار دهد و چه کسی را به این مقام نصب کند {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}﴾}}<ref>انعام‌، آیه ۱۲۴</ref> پس [[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}} نیز خارج از این مدار نبوده و براساس تدابیر و سنت‌‏های الهی صورت گرفته است. خداوند متعال- پس از آنکه [[حضرت ابراهیم]] را به [[امامت]] برگزید- به او فرمود: {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}﴾}}<ref>«به یاد آر هنگامی که خداوند، ابراهیم را به اموری چند امتحان کرد و او همه را به جای آورد. خداوند، به او فرمود: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. ابراهیم پرسید: آیا این پیشوایی را به فرزندانم نیز عطا خواهی کرد؟ خداوند فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نمی‏‌رسد» بقره، آیه ۱۲۴</ref> در منابع تاریخی آمده است: بنی عامر خدمت [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} رسیدند؛ حضرت آنان را به سوی خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنها عرضه کرد. در این هنگام شخصی از آنان به [[پیامبر]] گفت: اگر ما با تو بر [[اسلام]] بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد؛ آیا در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟! آن حضرت فرمود: امر خلافت به دست خداوند است؛ هرکجا که بخواهد قرار می‌دهد<ref>سیره ابن هشام، ح ۲، ص ۳۲</ref>.
::::::'''سه. [[امامت]]، منصبی الهی‏:''' مسئله [[امامت]] و [[ولایت]]، امری شخصی، وراثتی و انتخابی نبوده و در حیطه اختیارات هیچ‏کس قرار ندارد؛ بلکه این امر از جانب خدا و بر اساس خواست، اراده و نصب او است. در واقع [[امامت]] برای [[ائمه]] [[اهل بیت]]{{عم}}، مرکزیت قدرت و نفوذ حکومت- بسان خلفای اموی و عباسی و فاطمی- نیست تا از پدر به پسر منتقل شود؛ بلکه براساس انتخاب و فرمان الهی است؛ ازاین‏رو [[امام]] که فردی برگزیده از سوی خدای متعال است، در تمام زمینه‌‏ها، سرآمد و دارای علم و قدرت الهی است. پس اعطای آن به بزرگسال یا کودک، در دست خدا و به خواست و اراده او است و او بهتر از همه می‌‏داند که [[امامت]] و [[ولایت]] را در کجا قرار دهد و چه کسی را به این مقام نصب کند {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}﴾}}<ref>انعام‌، آیه ۱۲۴</ref> پس [[امامت]] [[امام مهدی|حضرت مهدی]]{{ع}} نیز خارج از این مدار نبوده و براساس تدابیر و سنت‌‏های الهی صورت گرفته است. خداوند متعال- پس از آنکه [[حضرت ابراهیم]] را به [[امامت]] برگزید- به او فرمود: {{عربی|اندازه=100%|﴿{{متن قرآن|وَإِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ}}﴾}}<ref>«به یاد آر هنگامی که خداوند، ابراهیم را به اموری چند امتحان کرد و او همه را به جای آورد. خداوند، به او فرمود: من تو را به پیشوایی خلق برگزیدم. ابراهیم پرسید: آیا این پیشوایی را به فرزندانم نیز عطا خواهی کرد؟ خداوند فرمود: عهد من هرگز به ستمکاران نمی‏‌رسد» بقره، آیه ۱۲۴</ref> در منابع تاریخی آمده است: بنی عامر خدمت [[پیامبر خاتم|رسول خدا]]{{صل}} رسیدند؛ حضرت آنان را به سوی خدا دعوت نمود و نبوّت خود را بر آنها عرضه کرد. در این هنگام شخصی از آنان به [[پیامبر]] گفت: اگر ما با تو بر [[اسلام]] بیعت کردیم و خداوند تو را بر مخالفان غلبه داد؛ آیا در خلافت بعد از تو سهمی داریم؟! آن حضرت فرمود: امر خلافت به دست خداوند است؛ هرکجا که بخواهد قرار می‌دهد<ref>سیره ابن هشام، ح ۲، ص ۳۲</ref>.
::::::'''چهار. شهادت [[امامان]] و ضرورت نصب [[امام]] بعدی‏:''' یکی از نکات قابل توجّه درباره زندگی [[اهل بیت]]{{عم}}، فشارها، ظلم‏‌ها و سختگیری‏‌های حاکمان جور علیه امامان است؛ به طوری که همه [[امامان]] [[شیعه]]، به دست ظالمان مقتول یا مسموم می‌‏شدند و خطر جانی همیشه ایشان را تهدید می‌‏کرد. چه‏‌بسا می‏‌شد که امامی به شهادت می‌‏رسید، در حالی‏که فرزند او در سنین کودکی قرار داشت و به ضرورت، همان کودک به مقام [[امامت]] می‌‏رسید. در فرهنگ اسلام، زمین نباید خالی از [[حجت]] بماند و حتما شخصی به عنوان واسطه فیض الهی و امام امت تعیین گردد؛ پس شخص بعدی -هرچند در دوران کودکی قرار داشت- به مقام [[امامت]] می‌‏رسید و خلیفه و حجت الهی بر روی زمین می‏‌گردید. در روایات آمده است: {{عربی|اندازه=150%|"لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت‏"}}<ref>«اگر زمین بدون امام باشد، به یقین‏ در هم فرومی‌‏ریزد» کافی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰</ref> بر این اساس وقتی [[امام مهدی]]{{ع}} پنج ساله بود، پدرش [[امام عسکری|امام حسن عسکری]] به شهادت رسید و از آنجایی که زمین نباید خالی از حجّت می‌‏ماند و مردم نیز باید امام و پیشوایی برای خود می‌‏داشتند؛ آن حضرت به امامت رسید و به عنوان آخرین وصّی و حجّت الهی، رهبری آنان را در دست گرفت. از طرف دیگر شاید این مسئله (رسیدن به [[امامت]] در سن کودکی) برای حفظ جان برخی از امامان، ضروری بوده و دشمنان به تصوّر کودک بودن آنان، دست از ظلم و جنایت علیه ایشان بردارند. این مسئله در مورد [[امامان]] بعد از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} اتفاق افتاد و به رغم کینه و بغض شدید خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت [[امام]] قبلی، آسیبی به [[امام]] بعدی برسانند و البته شاید دشمنان قدرت [[امامت]] را باور نمی‌‏کردند و آنها را خطری برای [[حکومت]] و سلطه خود نمی‌‏دانستند. اگرچه جست‏وجوی شدید آنان از [[حضرت مهدی]] نیز، بیشتر ناشی از شنیدن روایات فراوان در مورد آخرین حجت الهی و قیام و انقلاب او علیه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به این پیش‏گویی‌‏ها، در صدد چاره‏‌جویی و نابودی مهدی موعود بودند!! بدین جهت آن حضرت در پنهانی می‌‏زیست و دور از چشم این حاکمان جور، هدایت و رهبری مردم را در دست داشت.
::::::'''چهار. شهادت [[امامان]] و ضرورت نصب [[امام]] بعدی‏:''' یکی از نکات قابل توجّه درباره زندگی [[اهل بیت]]{{عم}}، فشارها، ظلم‏‌ها و سختگیری‏‌های حاکمان جور علیه امامان است؛ به طوری که همه [[امامان]] [[شیعه]]، به دست ظالمان مقتول یا مسموم می‌‏شدند و خطر جانی همیشه ایشان را تهدید می‌‏کرد. چه‏‌بسا می‏‌شد که امامی به شهادت می‌‏رسید، در حالی‏که فرزند او در سنین کودکی قرار داشت و به ضرورت، همان کودک به مقام [[امامت]] می‌‏رسید. در فرهنگ اسلام، زمین نباید خالی از [[حجت]] بماند و حتما شخصی به عنوان واسطه فیض الهی و امام امت تعیین گردد؛ پس شخص بعدی -هرچند در دوران کودکی قرار داشت- به مقام [[امامت]] می‌‏رسید و خلیفه و حجت الهی بر روی زمین می‏‌گردید. در روایات آمده است: {{عربی|"لَوْ بَقِيَتِ الْأَرْضُ بِغَيْرِ إِمَامٍ لَسَاخَت‏"}}<ref>«اگر زمین بدون امام باشد، به یقین‏ در هم فرومی‌‏ریزد» کافی، ج ۱، ص ۱۷۹، ح ۱۰</ref> بر این اساس وقتی [[امام مهدی]]{{ع}} پنج ساله بود، پدرش [[امام عسکری|امام حسن عسکری]] به شهادت رسید و از آنجایی که زمین نباید خالی از حجّت می‌‏ماند و مردم نیز باید امام و پیشوایی برای خود می‌‏داشتند؛ آن حضرت به امامت رسید و به عنوان آخرین وصّی و حجّت الهی، رهبری آنان را در دست گرفت. از طرف دیگر شاید این مسئله (رسیدن به [[امامت]] در سن کودکی) برای حفظ جان برخی از امامان، ضروری بوده و دشمنان به تصوّر کودک بودن آنان، دست از ظلم و جنایت علیه ایشان بردارند. این مسئله در مورد [[امامان]] بعد از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} اتفاق افتاد و به رغم کینه و بغض شدید خلفا نسبت به امامان، نتوانستند بعد از شهادت [[امام]] قبلی، آسیبی به [[امام]] بعدی برسانند و البته شاید دشمنان قدرت [[امامت]] را باور نمی‌‏کردند و آنها را خطری برای [[حکومت]] و سلطه خود نمی‌‏دانستند. اگرچه جست‏وجوی شدید آنان از [[حضرت مهدی]] نیز، بیشتر ناشی از شنیدن روایات فراوان در مورد آخرین حجت الهی و قیام و انقلاب او علیه ظالمان و ستمگران بوده است و آنان با باور به این پیش‏گویی‌‏ها، در صدد چاره‏‌جویی و نابودی مهدی موعود بودند!! بدین جهت آن حضرت در پنهانی می‌‏زیست و دور از چشم این حاکمان جور، هدایت و رهبری مردم را در دست داشت.
::::::'''پنج. امتحان و آزمون مؤمنان‏''': شاید یکی از دلایل [[امامت]] در کودکی، آزمون مسلمانان و سنجش میزان [[اطاعت]] و حقّ‌‏پذیری آنان بوده است. اگر کسی با ماهیت و ژرفای [[امامت]] آشنا باشد و آن را مقامی از جانب خدا بداند؛ چون‌‏وچرایی در سن [[امامان]] نخواهد داشت. اتفاقا این مسئله در مورد [[امامان]] بعد از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} -که همگی در سن کودکی یا جوانی به [[امامت]] رسیدند- مصداق داشت و [[شیعیان]] کمتر دچار اختلاف، تشتّت، چنددستگی و انکار شدند؛ در حالی‏که قبل از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}}، فرقه‏‌های مختلفی در میان شیعه پدید آمدند که هریک به [[امامت]] شخصی خاص قائل بودند؛ البته کم نبودند انسان‏‌های وارسته و مطیعی که در برابر فرمایش امام، سر تعظیم و قبول فرود می‌‏آوردند و در برابر مشیت الهی با کمال رضایت آن را می‏‌پذیرفتند.[[محمد بن حسن عمّار]] گوید: من دو سال نزد [[علی بن جعفر محمد]] (عموی [[امام رضا]]) بودم و خبری که او از برادرش [[امام کاظم|موسی بن جعفر]]{{ع}} شنیده بود، می‏‌نوشتم. روزی در [[مدینه]] خدمتش نشسته بودم؛ [[ابو جعفر محمد بن علی الرضا]] (جواد)، در مسجد [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] بر او وارد شد. [[علی بن جعفر]] برخاست و بدون کفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. ابو جعفر به او فرمود: ای عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و شما ایستاده باشید؟! چون [[علی بن جعفر]] به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند: شما عموی پدر او هستید چرا با او این‏گونه رفتار می‌‏کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید! اگر خدای عزّ و جل این ریش‏ سفید را سزاوار [[امامت‏]] ندانست و این کودک را شایسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد؛ آیا من فضیلت او را انکار کنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطیع) او هستم<ref>کافی، ج ۲، ص ۳۲۲، ح ۱۲</ref>»<ref>[[مهدویت پیش از ظهور (کتاب)|مهدویت پیش از ظهور]]، ص ۷۵، ۸۲.</ref>.
::::::'''پنج. امتحان و آزمون مؤمنان‏''': شاید یکی از دلایل [[امامت]] در کودکی، آزمون مسلمانان و سنجش میزان [[اطاعت]] و حقّ‌‏پذیری آنان بوده است. اگر کسی با ماهیت و ژرفای [[امامت]] آشنا باشد و آن را مقامی از جانب خدا بداند؛ چون‌‏وچرایی در سن [[امامان]] نخواهد داشت. اتفاقا این مسئله در مورد [[امامان]] بعد از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}} -که همگی در سن کودکی یا جوانی به [[امامت]] رسیدند- مصداق داشت و [[شیعیان]] کمتر دچار اختلاف، تشتّت، چنددستگی و انکار شدند؛ در حالی‏که قبل از [[امام رضا|حضرت رضا]]{{ع}}، فرقه‏‌های مختلفی در میان شیعه پدید آمدند که هریک به [[امامت]] شخصی خاص قائل بودند؛ البته کم نبودند انسان‏‌های وارسته و مطیعی که در برابر فرمایش امام، سر تعظیم و قبول فرود می‌‏آوردند و در برابر مشیت الهی با کمال رضایت آن را می‏‌پذیرفتند.[[محمد بن حسن عمّار]] گوید: من دو سال نزد [[علی بن جعفر محمد]] (عموی [[امام رضا]]) بودم و خبری که او از برادرش [[امام کاظم|موسی بن جعفر]]{{ع}} شنیده بود، می‏‌نوشتم. روزی در [[مدینه]] خدمتش نشسته بودم؛ [[ابو جعفر محمد بن علی الرضا]] (جواد)، در مسجد [[پیامبر خاتم|رسول خدا]] بر او وارد شد. [[علی بن جعفر]] برخاست و بدون کفش و عبا به نزد او رفت و دستش را بوسید و احترامش کرد. ابو جعفر به او فرمود: ای عمو! بنشین، خدایت رحمت کند. او گفت: آقای من! چگونه من بنشینم و شما ایستاده باشید؟! چون [[علی بن جعفر]] به مسند خود برگشت، اصحابش او را سرزنش کرده، گفتند: شما عموی پدر او هستید چرا با او این‏گونه رفتار می‌‏کنید؟! او دست به ریش خود گرفت و گفت: خاموش باشید! اگر خدای عزّ و جل این ریش‏ سفید را سزاوار [[امامت‏]] ندانست و این کودک را شایسته و سزاوار دانست و به او چنان مقامی داد؛ آیا من فضیلت او را انکار کنم؟! پناه به خدا از سخن شما! من بنده (و مطیع) او هستم<ref>کافی، ج ۲، ص ۳۲۲، ح ۱۲</ref>»<ref>[[مهدویت پیش از ظهور (کتاب)|مهدویت پیش از ظهور]]، ص ۷۵، ۸۲.</ref>.