شبهات عصمت: تفاوت میان نسخهها
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱۴۳: | خط ۱۴۳: | ||
۴. [[استغفار]] به معنای طلب ظرفیت است و آنان با [[استغفار]] به [[درگاه الهی]] ظرفیت خود را افزایش میدهند تا [[انوار]] قدسیه [[الهی]] بر آنها بتابد، چراکه همیشه [[استغفار]]، [[توبه از گناه]] نیست، بلکه [[بهترین]] [[دعاها]] است: {{متن قرآن|الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ}}<ref>«همان شکیبایان و راستگویان و فرمانپذیران و بخشندگان و آمرزشخواهان در سحرگاهان»... سوره آل عمران، آیه ۱۷.</ref> و در جای دیگر میفرماید: {{متن قرآن|كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«آنان اندکی از شب را میخفتند و سحرگاهان آمرزش میخواستند» سوره ذاریات، آیه ۱۷-۱۸.</ref><ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص:۶۴-۶۷.</ref>. | ۴. [[استغفار]] به معنای طلب ظرفیت است و آنان با [[استغفار]] به [[درگاه الهی]] ظرفیت خود را افزایش میدهند تا [[انوار]] قدسیه [[الهی]] بر آنها بتابد، چراکه همیشه [[استغفار]]، [[توبه از گناه]] نیست، بلکه [[بهترین]] [[دعاها]] است: {{متن قرآن|الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ}}<ref>«همان شکیبایان و راستگویان و فرمانپذیران و بخشندگان و آمرزشخواهان در سحرگاهان»... سوره آل عمران، آیه ۱۷.</ref> و در جای دیگر میفرماید: {{متن قرآن|كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ}}<ref>«آنان اندکی از شب را میخفتند و سحرگاهان آمرزش میخواستند» سوره ذاریات، آیه ۱۷-۱۸.</ref><ref>[[مهدی مقامی|مقامی، مهدی]]، [[درسنامه امامشناسی (کتاب)|درسنامه امامشناسی]]، ص:۶۴-۶۷.</ref>. | ||
== تردید انبیاء در وحی == | |||
[[ادراک]] [[وحی]]، ادراکی است [[یقینی]] و بیشک و [[شبهه]]، حال ممکن است گفته شود پس چرا [[خداوند]]، خبر از [[شک و تردید]] [[انبیا]] در وحی میدهد؛ آنجا که میفرماید: | |||
{{متن قرآن|حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ}}<ref>«تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفتهاند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید و هر کس را که میخواستیم رهایی یافت و عذاب ما از گروه گنهکاران بازگردانده نمیشود» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.</ref>. | |||
برای روشنتر شدن شبهه پیشگفته و نحوه برداشت آن از [[آیه شریفه]]، [[سخن]] یکی از نویسندگان را در این زمینه [[نقل]] میکنیم: عموماً این [[آیه]] را چنین معنی کردهاند که: [[پیامبران]] از [[ایمان آوردن]] [[قوم]] خود نا [[امید]] شده و [[اطمینان]] یافته بودند که قومشان ایشان را [[دروغگو]] پنداشتهاند<ref>معنای مشهوری که مؤلف کتاب برای آیه ذکر میکنند، با قرائت غیر مشهور (کُذِّبوا) تناسب دارد.</ref> و در چنین حالی بود که [[نصرت الهی]] در رسید. این [[تفسیر]] رایجی است و با [[اعتقادات]] [[عامه]] در باب انبیا نیز موافقت دارد. امّا این آیه به نحو دیگری هم قرائت و معنی شده و پارهای [[روایات]] نیز در [[تأیید]] این معنی آمده است. معنای دوّم این است که: پیامبران خود به [[راستی]] دچار تردید شدند و با خود گفتند که مبادا به ما [[دروغ]] گفتهاند، مبادا ما به غلط پنداشتهایم که [[فرشتگان]] از جانب خداوند [[وعده]] [[راستین]] [[نصرت]] را آوردند، در حالی که شاید نه فرشتگان، که [[شیاطین]] بودهاند که به ما وعدههای دروغین تلقین کردهاند...<ref>حکمت و معیشت، دفتر نخست، ص۴۰۲-۴۰۳.</ref>. در خصوص [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} نیز [[آیات]] فراوانی داریم که ایشان را از [[شک و تردید]] [[نهی]] میکنند<ref>ر.ک: {{متن قرآن|الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچگاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷ و آل عمران، آیه ۶۰؛ {{متن قرآن|أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴؛ {{متن قرآن|فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ}} «پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمیآورند» سوره هود، آیه ۱۷؛ {{متن قرآن|وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ}} «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم» سوره سجده، آیه ۲۳.</ref>. و روشن است که نهی از چیزی، دلالت بر حصول آن و یا لااقل احتمال حصول آن دارد. | |||
همچنین میبینیم که برخی از [[آیات قرآن کریم]]، برای رفع [[شک و تردید]] [[پیامبر]]{{صل}}، [[حضرت]] را به مراجعه به [[اهل کتاب]] و [[پرسش]] از آنها فرا میخواند. به عنوان نمونه، در [[آیه]] ۹۴ از [[سوره یونس]]<ref>همچنین ر.ک: {{متن قرآن|أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}} «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴.</ref> میفرماید: {{متن قرآن|فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ}}<ref>«پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.</ref>. | |||
حال با توجه به تصریحات [[قرآن کریم]] در این مورد، چگونه میتوان گفت که [[ادراک]] [[وحی]]، ادراکی [[خطاناپذیر]] و غیر قابل [[شک]] است؟ بلکه آنگونه که از این [[آیات]] و نظایر آنها استفاده میشود، [[انبیا]] هم، در [[الهی]] بودن مطالبی که به آنها [[القاء]] میشده، [[شک و تردید]] میکردند. هر چند، [[خداوند]] [[کریم]] به کمک راهها و وسایلی که در [[اختیار]] آنها قرار میداد شک و دودلی آنها را برطرف کرده، آنها را از صحت و [[درستی]] وحی و الهی بودن آن مطمئن مینمود. | |||
بررسی [[آیه]] ۱۱۰ [[سوره یوسف]]: نخست لازم است اشارهای به [[قرائات]] و احتمالات مختلف آیه داشته باشیم<ref>ر.ک: تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳؛ الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. کلمه {{متن قرآن|كُذِبُوا}} در قرائت مشهور به صورت مجهول و ثلاثی مجرّد است و معنایش این میشود که "به آنها [[دروغ]] گفته شد". برخی دیگر آن را به صورت مجهول امّا همراه با تشدید قرائت کردهاند (کُذّبوا). طبق این قرائت، معنای این کلمه که از باب تفعیل است، چنین خواهد شد: "آنها را [[دروغگو]] پنداشتند". قرائت سومی نیز در آیه وجود دارد که البته قرائت شاذّ و نادری است و آن این است که این کلمه را به صورت معلوم قرائت کردهاند (کَذّبوا)؛ یعنی: "دروغ گفتند". | |||
همچنین، در [[آیه شریفه]] چند [[ضمیر]] وجود دارد که میتوان برای آنها مرجعهای مختلفی در نظر گرفت. با ضمیمه کردن قرائات مختلف احتمالات مربوط به ضمایر، درباره معنای آیه احتمالات بسیار زیادی مطرح میشود که برای [[احتراز]] از طولانی شدن بحث، تنها به بررسی قرائت مشهور میپردازیم. | |||
[[مرجع]] ضمیر در {{متن قرآن|ظَنُّوا}} یا "[[پیامبران]]" است و یا "[[مردم]]". در هر صورت، همین دو احتمال در [[ضمیر]] "کُذِبوا" نیز داده میشود. تا اینجا چهار احتمال در [[آیه شریفه]] وجود دارد که به عنوان مثال، بر اساس یکی از احتمالات. معنای [[آیه]] چنین میشود: "[[مردم]] [[گمان]] کردند که به [[پیامبران]] [[دروغ]] گفته شده است". | |||
در هر کدام از چهار وجه مذکور، در اینکه چه کسی [[دروغ]] گفته است (شخص [[دروغگو]] کیست) نیز احتمالات مختلفی وجود دارد؛ از جمله: پیامبران، عموم مردم، [[ملائکه]] و خصوص ایمانآورندگان به پیامبران. از ضرب چهار احتمال اخیر در چهار وجه قبلی، شانزده صورت حاصل میشود که البته برخی از این احتمالات معنای روشنی ندارند و کسی هم در [[تفسیر آیه]] شریفه، آنها را مطرح نکرده است. اینک تنها به ذکر چند احتمالی که درباره آیه گفته شده، بسنده میکنیم. | |||
# "مردم" گمان کردند که "پیامبران" به "آنها" دروغ گفتهاند<ref>تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ المیزان، ج۱۱، ص۲۷۹؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>. برخی از [[روایات]] وارد شده در این باب، این وجه را [[تأیید]] میکنند<ref>ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۰.</ref>. | |||
# "مردم" گمان کردند که "ملائکه" به "پیامبرانشان" دروغ گفتهاند. این وجهی است که مترجم [[تفسیر المیزان]] از [[کلام]] [[علامه طباطبایی]] برداشت نمودهاند<ref>ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۸۰.</ref>. هر چند به نظر میرسد که نظر [[مرحوم علامه]]، همان وجه نخست باشد. | |||
# "پیامبران" گمان (یا [[یقین]]) کردند که "مردم" به "آنها" دروغ گفتهاند<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>؛ یعنی، کار به جایی رسید که پیامبران از [[ایمان آوردن]] قومشان [[ناامید]] شده. گمان (یا یقین) پیدا کردند که حتی همان عده قلیلی که در ظاهر به آنها [[ایمان]] آوردهاند، به آنان دروغ گفتهاند. | |||
# "پیامبران" گمان کردند که "ملائکه" به "آنها" دروغ گفتهاند<ref>ر.ک: شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.</ref>. | |||
# "پیامبران" گمان کردند که "خود" به "خویشتن" دروغ گفتهاند؛ یعنی، [[انبیا]]، فرا رسیدن [[نصرت الهی]] را مرتباً با خویشتن زمزمه کرده و برای تسکین [[قلب]] و [[تحمل]] [[مشکلات]] و مرارتها به خود [[وعده]] نصرت الهی را میدادند. اما در فرا رسیدن [[نصرت الهی]] آنقدر تأخیر افتاد که از [[یاری]] [[خداوند]] در این [[دنیا]] [[مأیوس]] شده، به خود گفتند که خداوند در این دنیا ما را یاری نخواهد کرد<ref>الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.</ref>. | |||
در بین این پنج احتمال، تنها احتمال چهارم است که میتواند مورد تمسّک صاحبان این [[شبهه]] قرار گیرد. ولی به موجب {{عربی|القران يفسر بعضه بعضاً}} برای ترجیح یک احتمال از بین احتمالات مختلف، علاوه بر قراین موجود در [[آیه]]، باید [[آیات]] دیگر [[قرآن]] را نیز مدّ نظر قرار داد. بنابراین، با توجه به ادلّه محکم [[نقلی]] و همچنین [[عقلی]] که بر عدم [[شک]] [[پیامبران]] در [[الهی بودن وحی]] دلالت میکنند، احتمال چهارم مردود خواهد بود. امّا اینکه از بین چهار احتمال دیگر، کدام احتمال بر وجوه دیگر ترجیح دارد، در موضوع بحث ما دخالتی ندارد. | |||
بررسی آیه ۹۴ [[سوره یونس]]: این آیه نیز هیچگونه دلالتی بر [[شک و تردید]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} در [[پیام الهی]] ندارد. برای توضیح بیشتر، لازم است به چند معنا از معانی متعدّدی که در کتب [[تفسیر]] برای [[آیه شریفه]] بیان شده، توجه کرد. | |||
# این گونه آیات، در [[مقام]] تأکید بر [[حقانیّت]] و [[درستی]] [[معارف]] و دستوراتی است که از [[ناحیه]] [[پیامبر]]{{صل}} به [[مردم]] [[ابلاغ]] میشود. و برای بیان این مطلب است که هیچگونه شک و تردیدی در [[حقانیت قرآن]] [[کریم]] و محتوای آن [[راه]] ندارد. به بیان دیگر، هر چند مخاطب این آیه پیامبر گرامی اسلام{{صل}} است؛ امّا در [[حقیقت]]، این گونه خطابها از قبیل {{عربی|اياك اعني و اسمعي يا جاره}}<ref>این جمله ضربالمثلی است در زبان عربی و تقریباً معادل با این ضربالمثل فارسی است که «در! به تو میگویم، دیوار! تو بشنو». برای آشنایی با چگونگی پیدایش این ضربالمثل ر.ک: مجمع البحرین، ج۳، ص۲۵۲، ماده «جور».</ref> میباشد<ref>الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۸؛ آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۲۵۷؛ قرآنشناسی، ج۱، ص۱۹۴.</ref>. چنانکه در برخی از [[روایات]] به این مطلب اشاره کریم شده است<ref>ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۷۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۱.</ref>. یعنی افرادی را که ممکن است در [[الهی]] بودن و [[حقانیّت]] [[قرآن کریم]] تردیدی داشته باشند، مخاطب قرار داده، میفرماید: برای برطرف شدن [[شک]] و تردیدتان، میتوانید با مراجعه به علمای [[اهل کتاب]] درباره حقانیّت شدن مطالبی که [[پیامبر]] میگوید [[تحقیق]] نموده، به صحّت و [[درستی]] آن پی ببرید. بنابراین، [[آیه]] مذکور هیچ گونه دلالتی بر [[شک و تردید]] پیامبر نسبت به الهی بودن [[قرآن]] ندارد. [[شاهد]] این مدعا آن است که در چند آیه بعد، از همین [[سوره]]، [[خداوند]] خطاب به پیامبر{{صل}} میفرماید: {{متن قرآن|قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...}}<ref>«بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم..». سوره یونس، آیه ۱۰۴.</ref>. بدین ترتیب خداوند بر [[اطمینان قلبی]] و [[استواری]] پیامبر خود، صحه میگذارد<ref>مجمع البیان، ج۵، ص۱۷۰.</ref>. علاوه بر اینکه، بر اساس شواهد [[تاریخی]] و [[روایات]] [[ائمه اطهار]]{{ع}} پیامبر بعد از [[نزول]] این آیه از کسی درباره قرآن و حقانیّت آن سؤالی ننمودند. و خود [[حضرت]] هنگام نزول این [[آیه شریفه]]، برای رفع این [[شبهه]] که شاید مخاطب این آیه، ایشان باشند، فرمودند: {{متن حدیث|لَا أَشُكُّ وَ لَا أَسْأَلُ َ بَلْ أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ}}. کنایه از اینکه مخاطب واقعی این آیه من نیستم<ref>الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۷۷.</ref>. | |||
# این آیه در [[مقام]] بیان [[علم]] و [[آگاهی]] علمای اهل کتاب، نسبت به [[حقانیت قرآن]] و [[نبوت]] [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} است؛ یعنی تأکیدی است بر این [[حقیقت]] که: {{متن قرآن|يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ}}<ref>«او را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.</ref>. بدین معنا که علمای اهل کتاب، همان گونه که شخص پیامبر{{صل}} را میشناسند، به [[حقانیت]] و صحت مطالب قرآن کریم و نبوت آن حضرت نیز آگاهند. از این رو بر فرض، حتی اگر [[رسول الله]]{{صل}} هم نسبت به حقانیت قرآن و [[نبوت]] خویش شکی داشته باشد، علمای [[اهل کتاب]] هیچگونه [[شک]] و تردیدی نسبت به این مسأله ندارند<ref>الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱.</ref>. | |||
# در [[آیه]] مورد نظر، [[خداوند]] [[کریم]] در صدد بیان این معناست که در [[حقانیت]] مطالب و معارفی که در این [[سوره]] به [[پیامبر]] [[القا]] شده، هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد و [[دلایل]] متعددی بر صحت آن [[گواهی]] میدهند؛ زیرا نه تنها [[سخن پیامبر]] [[دلیل]] حقانیت آن است- چون {{متن قرآن|إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۴.</ref> - بلکه حتی علمای اهل کتاب هم نمیتوانند مطالب این سوره را [[انکار]] کنند؛ زیرا آنها، گو اینکه بعضی از مطالب [[تورات]] و [[انجیل]] را که در مورد [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} است انکار کرده و آنها را [[تحریف]] نمودهاند، اما در مورد سرگذشت پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده است، [[اتفاق نظر]] دارند. | |||
روشن است که در این رهیافت، آیه مورد نظر، مربوط به مطالب همین [[سوره یونس]] میباشد و نه کل مطالب [[قرآن کریم]]. [[گواه]] این ادعا آن است که سرگذشت همه پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده، [[مورد اتفاق]] [[مسیحیت]] و [[یهودیت]] است. امّا سرگذشت بعضی از [[پیامبران]]، مانند [[شعیب]] و [[مسیح]]، که اهل کتاب در مورد آنها توافق ندارند، و یا [[زندگی]] انبیایی همچون [[هود]] و [[صالح]] که در انجیل بیان شده، ولی درتورات ذکری از آنها به میان نیامده، در این سوره مطرح نشده است<ref>المیزان، ج۱۰، ص۱۲۲-۱۲۳.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۱۱۶-۱۲۲.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == | ||
خط ۱۴۸: | خط ۱۸۰: | ||
* [[دلایل جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)]] | * [[دلایل جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)]] | ||
* [[پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)]] | * [[پیامدهای جبری دانستن عصمت چیست؟ (پرسش)]] | ||
* [[چرا خداوند خبر از شک و تردید انبیاء در وحی میدهد؟ (پرسش)]] | |||
{{پایان پرسشهای وابسته}} | {{پایان پرسشهای وابسته}} | ||
نسخهٔ ۱۳ ژوئیهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۹:۳۴
خداشناسی | |
---|---|
توحید | توحید ذاتی • توحید صفاتی • توحید افعالی • توحید عبادی • صفات ذات و صفات فعل |
فروع | توسل • شفاعت • تبرک • استغاثه |
عدل الهی | |
حُسن و قُبح • بداء • امر بین الامرین | |
نبوت | |
عصمت پیامبران • خاتمیت • پیامبر اسلام • معجزه • عدم تحریف قرآن | |
امامت | |
باورها | عصمت امامان • ولایت تكوینی • علم غیب • خلیفةالله • غیبت • مهدویت • انتظار فرج • ظهور • رجعت |
امامان | امام علی • امام حسن • امام حسین • امام سجاد • امام باقر • امام صادق • امام کاظم • امام رضا • امام جواد • امام هادی • امام عسکری • امام مهدی |
معاد | |
برزخ • معاد جسمانی • حشر • صراط • تطایر کتب • میزان | |
مسائل برجسته | |
اهلبیت • چهارده معصوم • کرامت • تقیه • مرجعیت • ولایت فقیه | |
عصمت و جبر
یکی از شبهات این است که عصمت، با توجّه به اینکه موهبت و لطف الهی در حق معصومان است، جبر به همراه دارد.
پاسخ: با یک مقدمه، به این شبهه پاسخ میدهیم: عصمت با یکی از راههای زیر به دست میآید:
- آفرینش آدمی به گونهای باشد که بر اثر فقدان عامل معصیت، اصلاً میل و رغبتی به گناه نداشته باشد. به دیگر سخن، چون از گناه احساس لذّت نمیکند، زمینه و استعداد گناه در او پدید نیاید، مانند فرشتگان.
- بر اثر ممانعت و بازداشتن دیگری، قدرت گناه از آدمی گرفته میشود و دیگر توان انجام آن را ندارد مانند سمّی که از دسترس اطفال دور نگه داشته میشود.
- بینش و آگاهی شخص به گونهای است که به ضررهای گناه آشنایی کامل دارد و یا اینکه بهدست آمدن لذت طبیعی از گناه ممکن است، به مقابله با آن برمیخیزد و از آن برهیز میکند، مانند مریضی که بر اثر نهی طبیب، از غذای زیانبار دوری میورزد؛ هر چند ممکن است از خوردن آن لذّت ببرد[۱].
واژه "معصوم" که اسم مفعول یا صفت مشبهه است، بر هر یک از سه راه یاد شده اطلاق میگردد؛ زیرا هر سه گونه، از گناه و نافرمانی محفوظ ماندهاند.
بر پایه مقدمه یاد شده، آنچه شامل اهل بیت(ع) میشود، قسم سوم است؛ چرا که امکان ارتکاب گناه و زمینه آن در ائمه اطهار(ع) هست؛ از این رو، شیطان میخواهد به سراغ آنها نیز برود و برای وسوسه کردن آنها تلاش میکند: ﴿وَإِمَّا يَنْزَغَنَّكَ مِنَ الشَّيْطَانِ نَزْغٌ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ إِنَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ﴾[۲]؛ ولی آنها با توفیق ویژه الهی و انتخاب و اختیار خود بر خواسته شیطان غلبه میکنند و به وسوسه او بیاعتنایند: "امام، نگهداری شده، تأیید شده، توفیق داده شده، استوار گشته (از جانب خدای سبحان) است و از خطا، لغزش و گناه در امان نگه داشته شده است"[۳].
از اینرو، امامان معصوم(ع) در اطاعت کردن و ترک معصیت مجبور نیستند؛ زیرا، با جبر، وسوسه شیطان بیمعنا بود.
از سویی دیگر، اهل بیت(ع) به روحالقدس و برهان الهی تأیید شدهاند. خداوند با اشاره به حالت بشری و طبع اوّلی و انسانی حضرت رسول(ص) میفرماید: ﴿وَإِنْ كَادُوا لَيَفْتِنُونَكَ عَنِ الَّذِي أَوْحَيْنَا إِلَيْكَ لِتَفْتَرِيَ عَلَيْنَا غَيْرَهُ﴾[۴]. آنگاه به تثبیت و توفیق الهی اشاره کرده، میفرماید: اگر ما گامهایت را استوار نمیکردیم، نزدیک بود که به آنها اندکی تمایل پیدا کنی (لیکن تثبیت و توفیق ما مانع از این انعطاف شد): ﴿وَلَوْلَا أَنْ ثَبَّتْنَاكَ لَقَدْ كِدْتَ تَرْكَنُ إِلَيْهِمْ شَيْئًا قَلِيلًا﴾[۵][۶].
درباره حضرت یوسف(ع) نیز آمده است: آن زن آهنگ یوسف کرد. یوسف نیز، اگر برهان پروردگارش را نمیدید، آهنگ وی میکرد. این ارائه برهان برای آن بود که زشتی و ناپسندی را از یوسف دور کنیم تا به سراغ وی نرود: ﴿وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَهَمَّ بِهَا لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ كَذَلِكَ لِنَصْرِفَ عَنْهُ السُّوءَ وَالْفَحْشَاءَ﴾[۷]؛ پس ﴿هَمَّ بِهَا﴾ به جنبه شخصی و طبع بشری حضرت و ﴿لَوْلَا أَنْ رَأَى بُرْهَانَ رَبِّهِ﴾ به جنبه شخصیتی و معنوی ایشان اشاره دارد.
پاسخ دیگر:
موهبت عصمت به امام بالقوه است نه بالفعل.
توضیح آنکه، موهبت عصمت میتواند بالفعل و یا بالقوه باشد. بالفعل، آن است که ویژگی عصمت از آغاز آفرینش، به صورت کامل و یکمرتبه به معصوم افاضه شود و بالقوه آن است که مقدمه عصمت (علم لدنی) به معصوم افاضه شود، ولی به فعلیت در آوردن آن، به مجاهدتهای او نیازمند باشد. با توجّه به آیات و روایات و استدلالهای عقلی، احتمال دوم پذیرفته است؛ یعنی خدا، مقدمه عصمت را در معصومان آفریده است، ولی به فعلیت در آوردن این ویژگی به تلاشهای شخص نیازمند است[۸].
دلایل جبری دانستن عصمت
برداشت جبریانگارانه از عصمت، میتواند به یکی از عوامل ذیل مستند باشد:
بشر بودن معصومان: ممکن است گفته شود، انسان همواره ملازم با گناه و خطاست. هر اندازه که کسی تلاش کند تا خود را از لغزشها دور نگه دارد. بیگمان مواردی درونی پیش خواهد آمد که عنان اختیار از دست او ربوده شده، سیل حوادث درونی و بیرونی او را در کام خود خواهد کشید. و از اینجاست که یکی از اصول اساسی و ارکان معرفتشناسی برخی از مکاتب فلسفی غرب "جائز الخطا دانستن بشر" است[۹].
میتوان گفت، یکی از انگیزههای مهم مخالفت با انبیا، بشر بودن آنها بود. وقتی که اقوام پیامبران، خود و انسانهای همانند خویش را میدیدند که همگی به نحوی گناه آلودند، برای آنها قابل تصور نبود که انسانی از یک مقام و منزلت آسمانی برخوردار بوده، مؤیّد به نیروهای قدسی و ماوراء طبیعی و مرتبط با عالم غیب باشد.
حال با توجه به مطالب فوق، ممکن است کسی نبوّت و حتّی عصمت پیامبری را به خاطر وجود ادلّه قاطع بپذیرد، ولی همچنان مقام و منزلت انسانیت و تواناییهای بالقوه انسان، برای او ناشناخته بماند. در این صورت، تنها راهی که در برابر او وجود دارد، این است که عصمت را در اثر جبر عوامل بیرونی دانسته، در نتیجه، معصوم را در ترک آلودگیها مجبور بپندارد.
میتوان ادعا کرد که در واقع، کسانی که به دام چنین شبههای افتادهاند، مقام و منزلت انسان را نشناخته و به نیروها و استعدادهای فوقالعادهای که در نهاد آدمی نهفته است، پی نبردهاند، اینان بینشها و گرایشهای همه آدمیان را در یک سطح تصوّر کرده و همه را با خویشتن به قیاس نشستهاند، و از آنجا که در خود چنین توان و قدرتی نیافته، پنداشتهاند که انسان دیگری نیز توان پرهیز از همه معاصی را ندارد. حال آنکه، انسانها در میزان استعداد و قدرت اراده با هم متفاوتند و به هر کسی قابلیت و استعداد خاصی عطا شده است. البته برخورداری از چنین استعداد بالایی در اثر شایستگیهای اختیاری معصومان بوده است.
واژه عصمت و معصوم از آنجا که در احادیث متعددی برای تبیین این مقام و منزلت انبیا و امامان از واژه عصمت و معصوم و مشتقات آنها استفاده شده است، و از طرفی میدانیم که عصمت به معنای منع کردن میباشد، ممکن است تصور شود که اجتناب از آلودگیها در اختیار اهل عصمت نیست؛ بلکه آنان را به اجبار از انجام گناهان باز داشتهاند. در نقد این سخن باید گفت، همچنان که در توضیح مفهوم لغوی عصمت گفته شد، مورد استعمال این واژه منحصر در این معنا نیست. بلکه در مواردی هم که شخص دیگری مقدمات و وسایل اجتناب از کاری را در اختیار کسی قرار داده باشد، واژه منع و عصمت کاربرد دارد؛ هر چند آن شخص از سر اختیار از آن کار دوری گزیند.
آیات و روایات: هر چند قرآن کریم، واژه عصمت و مشتقات آن را در معنای اصطلاحی آن به کار نبرده؛ اما با بیانات متعددی عصمت معصومین را تبیین کرده است، که در نظر ابتدایی ممکن است از برخی تعبیرات قرآنی در این باب، تصور جبری بودن عصمت شود. در پارهای از اخبار و احادیث نیز، از عصمت به عنوان "موهبت"، "تأیید" و "توفیق" الهی یاد شده است. این گونه تعبیرات نیز جبری بودن عصمت را به ذهن میآورد. در این زمینه به چند از این دست آیات و روایات اشاره میکنیم:
- یکی از تعبیرات قرآنی که تقریباً معادل "معصوم" است، تعبیر "مخلَص" میباشد[۱۰] که اسم مفعول، و به معنای خالص شده است. مخلَصین تنها گروهی هستند که خداوند در قرآن کریم آنان را از اغوائات شیطانی در امان میداند[۱۱]. همچنین قرآن کریم در تکریم انبیا تعبیر ﴿أَخْلَصْنَاهُمْ﴾[۱۲] را به کار میبرد؛ یعنی، کسانی که خداوند آنها را خالص و پاک نموده است. از این تعبیرات ممکن است توهم شود آنان در اجتناب از زشتیها و پلیدیها اختیاری ندارند، زیرا خلوص و پاکی آنها به خداوند نسبت داده شده است، نه به خود آنها.
- در آیه شریفه ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا﴾[۱۳] پاک شدن و عصمت اهلبیت از هر گونه رجس و پلیدی به اراده الهی نسبت داده شده است؛ یعنی، خداوند اراده کرده است که اهلبیت پیامبر اسلام معصوم و پاک باشند. یقیناً منظور از اراده الهی در این آیه، اراده تشریعی نیست؛ زیرا اراده تشریعی الهی به پاک شدن همه انسانها تعلق گرفته است و اختصاصی به اهلبیت ندارد. از این رو باید اراده تکوینی منظور باشد[۱۴] و اراده تکوینی خداوند تخلفناپذیر است. پس اهلبیت(ع) خواه ناخواه باید پاک و مطهر باشند و الّا نوعی تخلف در اراده الهی لازم میآید.
- امام رضا(ع) در روایتی میفرمایند: «إِنَّ الْعَبْدَ إِذَا اخْتَارَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لِأُمُورِ عِبَادِهِ شَرَحَ صَدْرَهُ لِذَلِكَ... فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ... ﴿ذَلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ﴾[۱۵]»[۱۶]. وقتی خداوند، شخصی را برای [اداره] امور بندگانش برمیگزیند، سینهای فراخ به او عطا مینماید... و چنین شخصی معصوم و برخوردار از تأییدات، توفیقات و راهنماییهای الهی بوده، از هر خطا و لغزشی در امان خواهد بود.... و این "فضل" خداست که به هر کس بخواهد، عطا میکند.
- همچنین آن حضرت، درباره صفات امام میفرمایند: «الْإِمَامُ الْمُطَهَّرُ مِنَ الذُّنُوبِ الْمُبَرَّأُ مِنَ الْعُيُوبِ مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ مَوْسُومٌ بِالْحِلْمِ... الْإِمَامُ وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَدٌ وَ لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ وَ لَا يُوجَدُ بِهِ [مِنْهُ] بَدَلٌ وَ لَا لَهُ مِثْلٌ وَ لَا نَظِيرٌ مَخْصُوصٌ بِالْفَضْلِ كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبِ مَنْزِلَةٍ وَ لَا اكْتِسَابٍ بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ فَمَنْ ذَا الَّذِي يَبْلُغُ بِمَعْرِفَةِ الْإِمَامِ أَوْ يُمْكِنُهُ اخْتِيَارُهُ هَيْهَاتَ هَيْهَاتَ»[۱۷]. امام پاکیزه از گناهان است و پیراسته از عیوب , علم تنها در سینه او است و بردباری نشانه او... یگانه زمان خویش است و همانندی ندارد. عالمی با او برابری نمیکند و مثل و نظیری برایش نیست. تفضّلات ویژه الهی شامل حال اوست. تمامی این اوصاف را داراست بیآنکه خود، آنها را خواسته و بدان رسیده باشد، بلکه آنها همه تفضلات و موهبتهای الهیاند. پس آیا کسی میتواند امام را بشناسد و یا انتخابش کند؟ هرگز! هرگز!
- در زیارت جامعه کبیره خطاب به ائمه اطهار(ع) عرض میکنیم: «عَصَمَكُمُ اللَّهُ مِنَ الزَّلَلِ وَ آمَنَكُمْ مِنَ الْفِتَن وَ طَهَّرَكُمْ مِنَ الدَّنَسِ وَ أَذْهَبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ...»[۱۸]؛ خداوند شما را از لغزشها مصون نگه داشت و از فتنهها در امان. از آلودگیها پاکتان کرد و از پلیدیها دور.
پاسخ: آنچه در اینجا، به طور اجمال، پیرامون این آیات و روایات میتوان گفت، این است که: در بینش اصیل اسلامی، هیچ یک از پدیدههای جهان هستی استقلالی از خود ندارند و وجود همه آنها وابسته به لطف و عنایت الهی است؛ عصمت نیز پدیدهای است که همچون سایر پدیدههای جهان هستی، مستند به خداوند میباشد و قهراً به توفیق و لطف اوست[۱۹].
چنانکه در بیانات قرآنی، اموری همچون هدایت و ضلالت به مشیت و اراده خداوند متعال نسبت داده میشوند: ﴿يُضِلُّ مَنْ يَشَاءُ وَيَهْدِي مَنْ يَشَاءُ﴾[۲۰]؛ ولی این، به معنای اجبار بر هدایت و ضلالت نیست؛ به طوری که آدمیان در انتخاب سرنوشت خویش هیچگونه اراده و اختیاری نداشته باشند. بر اساس بینش امامیه باید گفت، انسانها نه آنگونهاند که انتخاب سرنوشت خویش گونه اختیار و ارادهای نداشته باشند.
بر اساس بینش امامیه باید گفت: انسانها نه آنگونهاند که در انتخاب سرنوشت خویش هیچگونه اختیار و ارادهای نداشته باشند و نه آنچنانند که به خویشتن خویش واگذار شده باشند؛ بلکه «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ، وَ لكِنْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْنِ»[۲۱]. به عبارت دیگر باید گفت فاعلیّت الهی در طول فاعلیت انسان است؛ یعنی، همچنان که افعال آدمی را به خود آنها نسبت میدهیم. در یک بینش توحیدی میتوان همه آنها را به خداوند متعال نیز استناد داد. هیچگونه فعلی در جهان هستی تحقق نمییابد مگر به اراده تکوینی الهی "ولی این اراده در طول ارادههای فاعلهای مختار است"[۲۲]. البته تفصیل مطلب را باید در مباحث جبر و اختیار و همچنین در مباحث توحید افعالی جستوجو کرد.
ممکن است گفته شود این بیان، شبهه جبری بودن عصمت را که از روایت دوم توهم میشود، دفع نمیکند؛ زیرا که در این روایت، هر گونه فاعلیّتی از معصومان سلب شده و تصریح شده است که آنها خود در رسیدن به این مقام هیچ نقشی نداشتهاند: «كُلِّهِ مِنْ غَيْرِ طَلَبٍ مِنْهُ وَ لَا اكْتِسَابٍ». بلکه تنها فضل و موهبت الهی بوده است: «بَلِ اخْتِصَاصٌ مِنَ الْمُفْضِلِ الْوَهَّابِ».
پاسخی که میتوان به این اشکال داد، این است که در این روایت برای امام اوصافی چند ذکر شده است که یکی از آنها پاک بودن از گناه و هر گونه عیب و نقص میباشد. افزون بر آن، اوصاف دیگری نیز بیان شده است؛ از جمله اینکه علوم خاصی از ناحیه خداوند به آنها عطا شده که دیگران از آنها بهرهای ندارند. «مَخْصُوصٌ بِالْعِلْمِ... لَا يُعَادِلُهُ عَالِمٌ». طبیعی است که اختیاری بودن عصمت، به این معنا نیست که تمام افراد عادی قادرند به تمام مقامات معصومان دست یابند، به نحوی که مثلاً از ابتدای تولّد حتی از خطا مصون باشند، و به همه علوم غیبی که ویژه معصومان است، دسترسی پیدا کنند. بلکه مقامات امام با فروعات مختلفش، در مجموع، امری غیر اکتسابی است[۲۳].
پیامدهای جبری دانستن عصمت
اگر کسی بر جبری دانستن عصمت تأکید ورزد. چارهای جز این ندارد که به خاطر پیامدهای ناپسندی که جبر در پی دارد. دست از ظهور آنها کشیده، این متشابهات را به اصول و محکمات ارجاع دهد. در اینجا برخی از اشکالات جبری انگاری عصمت را یادآور میشویم:
سقوط از ارزش انسانی: عصمت جبری بدان معناست که اراده و اختیار معصومان هیچگونه نقشی در پیراستگی آنان از گناه ندارد و همچون ماشین خودکاری، بیاراده و اختیار و بدون اینکه خود بخواهند از اراده و فرمان الهی تبعیت میکنند. در این صورت، معصومان فاقد ارزش انسانی خواهند بود. به عبارت دیگر، جبری انگاشتن عصمت به معنای تنزل دادن معصومان از مقام انسانی و بشری است؛ ارزش آدمی به آزادی، اراده و اختیار اوست[۲۴].
عدم شایستگی برای الگو شدن[۲۵]: شکی نیست که خداوند، پیامبران معصوم خود را به عنوان اسوه و الگوی آدمیان معرفی کرده و در آیات بسیاری، انسانها را به تبعیت از رفتار و اعمال آنها امر نموده است. حتی در برابر برخی از بهانهگیریها و اشکالتراشیهای مردم که میگفتند چرا خداوند فرشتهای را به رسالت بر نگزیده است، پاسخ قرآن آن است که چون بر روی زمین انسانها زندگی میکنند، باید پیامبرشان نیز از جنس آنان باشد، تا بتواند اسوه حسنه برای پیروان زمینی خود به شمار آید. ﴿قُل لَّوْ كَانَ فِي الأَرْضِ مَلائِكَةٌ يَمْشُونَ مُطْمَئِنِّينَ لَنَزَّلْنَا عَلَيْهِم مِّنَ السَّمَاء مَلَكًا رَّسُولاً﴾[۲۶].
روشن است که برای الگو واقع شدن، تنها برخورداری از شکل و شمایل و صورت انسانی کافی نیست؛ بلکه همچون سایر افراد بشر که دارای آزادی و گزینش و انتخاب زنند، الگوی آنان نیز باید این خصیصه اصلی و بنیادین را دارا باشد. حال اگر فرض شود که عصمت و پاکی معصومین و کارهای خوب آنان معلول یکسری اسباب و عوامل غیراختیاری و ماوراءالطبیعی است که احراز آنها برای آدمیان مقدور نیست، چگونه میتوان از ایشان پیروی کرد؟ در این صورت، آنها همانند کسانی هستند که سوار بر مرکب خوبیها شدهاند و بدون هیچ مانعی و بیاختیار به راه خود ادامه میدهند، در حالی که در مسیر حرکت سایر انسانها، انواع و اقسام موانع درونی و بیرونی قرار داده شده است.
برتری نداشتن بر سایرین: بیشک، یکی از موجبات برتری انبیا بر سایر انسانها عصمت آنان از هر گونه عیب و نقصی میباشد. حال اگر فرض شود که پیراستگیشان غیر اختیاری است و آنان بیآنکه بخواهند، کارهای نیک را انجام میدهند و از بدیها دوری میگزینند، این پرسش پیش میآید که وجه برتری آنان بر دیگران چیست؟ چرا انبیا افضلالعباد شمرده شدهاند؟ و اینکه قرآن کریم در تکریم انبیا(ع) میفرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۲۷] و یا ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴾[۲۸] چگونه توجیه میپذیرند؟
اگر معصومین آنگونه باشند که هر گاه اراده کار ناپسندی را کنند، بندهای نامرئی ناخودآگاه از ناحیه غیب فرود آمده، بر دست و پای آنان زده شود. تا قدرت انجام گناه را از آنان بستاند و یا اینکه نیروهای غیبی و ماوراءالطبیعی آنها را بیاختیار به سوی کارهای خوب و شایسته سوق دهند، در این صورت مقایسه آنان با دیگر انسانها و برتری آنها بر دیگران بیمعنا خواهد بود؛
حتی عدهای، از آنجا که عصمت را ملازم با جبری بودن دانستهاند، برای حفظ فضیلت و برتری معصومین بر سایرین، بهتر آن دیدهاند که اصل عصمت آنان را در بعضی از مراتب انکار کنند. یکی از نویسندگان معاصر در این باره میگوید: فلو أن النبي معصوم لما كان له من فضل فيما يأتي به او بدع، و لكن بقاء حياة الرسول بدون عصمة ترفع من شأنه و تدل على نجاحه في جهاده لنفسه و فهمه للافضل و اتباعه للاحسن في أغلب الأحوال[۲۹]؛
اگر پیامبر معصوم باشد، فضیلتی بر دیگران- در کارهایی که انجام میدهد یا ترک میکند- نخواهد داشت، امّا زندگی پیامبر بدون عصمت، شأن و منزلت او را بالا میبرد. و نشانه این است که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس امّاره موفق بوده و در غالب اوقات، راه و هدف صحیح را شناخته و از آن پیروی کرده است.
ناسازگاری با تکلیف: یکی از شرایط تکلیف "قدرت" است. و قدرت بدین معناست که فاعل به گونهای باشد که «إِنْ شَاءَ فَعَلَ وَ إِنْ شَاءَ تَرَكَ»؛ اگر بخواهد انجام دهد و اگر بخواهد ترک کند. حال اگر فرض شود که تنها یک راه در پیشروی معصومین نهاده شده است، و آن توانایی بر انجام کارهای نیک است. در این صورت مکلف بودن آنان بیمعنی خواهد بود؛ زیرا معصیتی در حق آنها تصور نمیشود تا مکلف به ترک آن شوند[۳۰].
بیمعنا بودن عصمت: کسی را میتوان معصوم نامید که آلوده شدن وی به گناه، قابل تصور باشد: مثلاً نمیتوان اطفالی را که هنوز به سن تکلیف نرسیدهاند معصوم دانست؛ زیرا جایی برای تصور گناه درباره آنان نیست. و اگر گاه، تعبیر "اطفال معصوم" در محاورات عامیانه به کار میرود، از سر تسامح است[۳۱]. حال، با توجه به اینکه عصمت جبری را ناسازگار با تکلیف دانستیم، مفسده دیگری که بر مفسده پیشین بار میشود، این است که اثبات عصمت جبری مساوی است با نفی آن؛ زیرا از یک سو، مقتضای جبری بودن این است که معصومین تکلیفی نداشته و گناهی در حق آنها قابل تصوّر نباشد. از سوی دیگر، عصمت در جایی قابل اطلاق است که ارتکاب گناه متصوّر باشد. در همین ارتباط مرحوم علامه طباطبایی میفرمایند: و لو كان كذلك لم تتصور في حقهم معصية كسائر من لا تكليف عليه فلم يكن معنى لعصمتهم[۳۲]؛ اگر [اعصمت انبیا جبری باشد و] مکلف نباشند، معصیتی در حق آنها تصوّر نمیشود؛ مانند موجودات دیگری که مکلف نیستند. بنابراین، عصمت آنها هم بیمعنا خواهد بود.
عدم استحقاق پاداش[۳۳]: انسانهایی که بیاختیار عمری را در اطاعت و عبادت الهی سپری کنند، هیچگونه پاداش و ثوابی را سزاوار نخواهند بود. و حال آنکه خداوند بهترین و ارزشمندترین پاداشها را به معصومین وعده داده است. مثلاً درباره حضرت داود و سلیمان(ع) میفرماید: ﴿وَإِنَّ لَهُ عِنْدَنَا لَزُلْفَى وَحُسْنَ مَآبٍ﴾[۳۴].
این خلاف عدالت خداوند است که ارزشمندترین پاداشها را به کسانی وعده دهد که بدون آنکه بخواهند، پاک و شایسته شدهاند. اما سایر افراد بشر را در معرض ارتکاب انواع گناهان قرار داده، اگر هم گناهی از آنان سر زند، به عذاب اخروی گرفتارشان سازد[۳۵].
«اگر قبول کنیم که عصمت، جبری و معصوم در عمل مجبور است، التزام به آن، مفاسدی دارد که در حقیقت، عصمت را بیارزش میکند. این مفاسد در چند چیز است:
ناسازگاری با تکلیف[۳۶]: لازمه قول به جبر این است که معصومین قادر بر ترک معصیت نیستند و تکالیف الهی چه در بعد اوامر و چه در بعد نواهی شامل معصوم نمیشود و او مثل سایرین مکلف به تکلیف نیست، چون به صورت غیر ارادی از گناه دوری میکند و با جبر الهی عبادت میکند. با این فرض، اصلاً معصیت در حقش متصور نیست و مثل کسانی خواهد بود که تکلیف از آنها ساقط است؛ حال اینکه قرآن میفرماید: ﴿وَلَقَدْ أُوحِيَ إِلَيْكَ وَإِلَى الَّذِينَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَلَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ﴾[۳۷].
علامه طباطبایی در ذیل این آیه میفرماید: همانا نبی مکرم اسلام(ص) مأمور و مکلف به ایمان است؛ همانطور که تمام مشرکین مکلف به تکلیفی هستند که پیامبر اکرم(ص) آنان را تکلیف کرده است که در صورت شرک، عملش حبط میشود و در زمره خاسرین قرار میگیرد[۳۸].
عدم پاداش و مدح[۳۹]: اگر معصوم مجبور به عصمت باشد و بدون اختیار از گناه دوری کند چنین عصمتی هیچگونه استحقاقی برای مدح در دنیا ندارد و هیچ ثواب و پاداشی نخواهد داشت، چون مدح، زمانی معنا دارد که فعل انسان از روی اختیار و با میل و رغبت باشد.
عدم فضیلت بر غیر معصوم: بیشک یکی از جهات برتری و فضیلت معصومان بر دیگران، عصمت آنان است که موجب میشود دیگران از آنان اطاعت و پیروی کنند. حال اگر فرض کنیم که معصومان مجبور به عصمت باشند، نه تنها بر دیگران برتری ندارند، بلکه نسبت به آنها (مؤمنین) در رتبه پایینتری قرار میگیرند، زیرا معصومان مجبور به عصمتاند، ولی سایر مردم با تلاش و کوشش خود به مراتب عصمت دست مییابند و میدانیم که پاداش و مدح الهی شامل فعلی است که با اختیار و تلاش حاصل شود.
قرآن کریم میفرماید: ﴿وَلَقَدِ اخْتَرْنَاهُمْ عَلَى عِلْمٍ عَلَى الْعَالَمِينَ﴾[۴۰].
و در جایی دیگر فرموده: ﴿وَإِنَّهُمْ عِنْدَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَيْنَ الْأَخْيَارِ﴾[۴۱]. چنین آیاتی بیانگر آن است که معصومان مجبور به عصمت نبودند، بلکه زندگی آنان سرشار از مبارزه و تلاش و عبادت بود، لذا مقایسه معصومان و برتری آنان بر فرض عصمت جبری بر دیگران بیمعنا و ناصحیح است.
قول به جبر، بعضی از نویسندگان را مجبور کرده تا برای حفظ برتری معصومان بگویند: اگر پیامبر اکرم(ص) معصوم باشند در کارهایشان فضیلتی بر دیگران نخواهند داشت. اما زندگی پیامبران بدون در نظر گرفتن عصمت، شأن و منزلت آنان را بالا میبرد که در جهاد اکبر و مبارزه با نفس اماره موفق بوده و در اغلب اوقات در راه صحیح حرکت کرده و عمل درست را انتخاب کردهاند. بر این اساس، پیامبران بدون عصمت جبری، شأنشان حفظ و بر دیگران برتری خواهند داشت[۴۲].
عدم لیاقت برای الگو بودن[۴۳]: کسانی که به عصمت جبری معصوماند شایستگی الگو شدن ندارند، زیرا بر فرض جبر، سایر مردم که با اختیار، عصمت را به دست میآورند، چگونه میتوانند کسی را که مختار و صاحب اراده نیست به عنوان اسوه خویش قرار دهند. الگو بودن در شرایط مساوی ارزش مییابند و یکی از دلایلی که خداوند انبیا و امامان را به عنوان پیشوای مردم انتخاب کرد همان انسان بودن آنان است که با سایر مردم در تمام صفات یکساناند. قرآن در این رابطه میفرماید: ﴿لَقَدْ مَنَّ اللَّهُ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولًا مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[۴۴].
و نیز میفرماید: ﴿هُوَ الَّذِي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولًا مِنْهُمْ...﴾[۴۵].
عدم ارزش انسان[۴۶]: یکی از وجوه برتری و ملاک لیاقت و ارزش انسان، انتخاب و قدرت اراده اوست که حضرت حق در وجود بینظیر انسان قرار داده است.
فهم این مطلب برای هر انسانی بدیهی است، چون ملائک مجبور به عبادت و مأموریت در تمام نظام کیهانیاند، ولی انسان، مختار و صاحب انتخاب و اراده است. اگر انبیا مجبور به عصمت باشند فاقد ارزش انسانی خواهند بود، حال آنکه سایر مردم دارای قدرت اختیارند. لذا قول به جبر در عصمت معصومان، با ملاکهای عقلی و قرآنی ناسازگار است»[۴۷].
عصمت و تبعیض
اگر علم ویژه، تأیید و توفیق الهی دیگران را هم در بر میگرفت، آنان نیز میتوانستند به مقام عصمت برسند. آیا این تبعیض نیست؟
در پاسخ باید گفت: خداوند متعال، همه انسانها را بر پایه فطرت توحیدی آفریده است: ﴿فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْهَا﴾[۴۸] و تشخیص فجور و تقوا را به همگان الهام فرموده است: ﴿فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا﴾[۴۹]، ولی برخی از انسانها، همین فطرت را در میان گلولای شهوت و غضب دفن میکند: ﴿وَقَدْ خَابَ مَنْ دَسَّاهَا﴾[۵۰]. و برخی دیگر به ندای فطرت پاسخ مثبت میدهند و نفس را تزکیه میکنند: ﴿قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكَّاهَا﴾[۵۱]؛ خداوند متعال نیز، بر پایه قانون کلّی ﴿لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ وَلَئِنْ كَفَرْتُمْ إِنَّ عَذَابِي لَشَدِيدٌ﴾[۵۲] به پاسخ مثبت این گروه، اجر مضاعف داده و آن گروه را به خودشان وا میگذارد. این اجر، با میزان صداقت در پاسخگویی به ندای فطرت هماهنگ است، بدینگونه که هر کسی، در پاسخ گفتن صادقتر باشد، اجر بیشتری خواهد یافت؛ تا جایی که اجر برخی به صورت"روحالقدس" بروز میکند[۵۳].
خداوند متعال، چون با علم بیپایان خود، از چگونگی پاسخگویی انسانها آگاهی داشت و میدانست که هر کس با اراده خود چه پاسخی خواهد داد و میزان صداقت او در پاسخ مثبت چیست، این اجر را در آغاز آفرینش و پیش از عمل، به انبیا و ائمه(ع) عنایت کرده است، در حالی که به دیگران چنین عنایتی نکرده است.
این مطلب در دعای ندبه اینگونه آمده است: "اولیایی که آنان را برای خودت و دینت برگزیدی و برای آنان نعمت فراوان بیزوال در نظر گرفتی. لکن زمانی این نعمت بیزوال را برای آنان در نظر گرفتی که با آنان شرط کردی که در این دنیای پست و در مقابل زیورها و نمایشهای آن، زهد و پارسایی پیش گیرند. آنها نیز این شرط و پیمان را پذیرفتند و تو (از قبل) میدانستی که آنها به پیمان وفا خواهند کرد. از این رو آنان را قبول کردی و به خویش نزدیک گرداندی، نامیبلند و ستایشی ارجمند به آنان تقدیم داشتی. فرشتگانت را بر آنان فرو فرستادی، با وحی خود گرامیشان داشتی، با بذل دانش ویژه خود، از آنان پذیرایی کردی، آنان را وسیله رسیدن به خودت و ابزار دستیابی به بهشتت قراردادی"[۵۴].
گفتنی است، همواره حفظ و نگهداری نعمت، دشوارتر از به دست آوردن آن است؛ بهویژه نعمتی که میزان خطرپذیری آن زیاد باشد. عصمت، نعمتی است که با اندکی غفلتی آسیب میبیند؛ از این رو، حفظ و نگهداری آن بیشتر از اصل به دست آوردنش به مجاهده، تلاش و جدّیت نیاز دارد[۵۵].
عصمت و استغفار
اگر اهل بیت(ع) معصوم از خطا و گناهاند، چرا در موارد متعددی به گناه اقرار و به درگاه الهی استغفار میکنند؟
پاسخ:
۱. استغفاری که در دعاها آمده، استغفار دفعی است که از عروض غفلت و گناه جلوگیری میکند، نه استغفار رفعی که برای آمرزش گناه و خطای موجود است. مَثَل آنان، مَثَل کسی است که پارچهای بر روی آیینه شفاف، آویزان میکند تا غبار بر آن ننشیند، نه مانند کسی که بر روی آینه غبار گرفتهاش، دستمال میکشد تا غبار آن را بزداید.
۲. استغفاری که در بیان و مناجات اهل بیت(ع) به درگاه الهی آمده، رفعی بهشمار میآید که برای آمرزش گناه و خطای غیر اصطلاحی است. به دیگر سخن، برخی از کارهایی که انسانها انجام میدهند، گناه اصطلاحی نیست، ولی با عزّت و جلال خدای سبحان منافات دارد، هرچند که ناچار از انجام آن کارها باشد یا خود خداوند به آنها فرمان داده باشد، مانند خوردن و آشامیدن در محضر پروردگار و یا حشر و نشر با بندگان خدا.
در حدیثی معروف از پیامبر اکرم(ص) رسیده است: "بر قلب و روح من غبار مینشیند، به گونهای که من روزانه هفتاد بار (یا صدبار) استغفار میکنم"[۵۶].
از اینرو تحلیل، استغفار آنان برای رفع است، ولی نه برای رفع گناه اصطلاحی، بلکه برای رفع چیزی که نسبت به شهود تام و استغراق محض، گناه به شمار میآید؛ از اینرو، گفتهاند: حسنات ابرار و نیکان، سیّئه و گناه برای مقرّبان است: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَيِّئَاتُ الْمُقَرَّبِينَ»[۵۷].
۳. هرگاه فرزندی، خردسال باشد یا از رشد عقلی کافی برخوردار نباشد، خلاف کند، یا زیانی به دیگران وارد کند، پدر و مادر او شرمنده و خجالتزده شده، خود را به پوزش خواستن و جبران خسارت لازم میدانند؛ به گونهای که گویا آن عمل ناروا از خودشان سرزده است. گاهی نیز، احساس شرمندگی آنها بیشتر است؛ زیرا زشتی کار را بیشتر درک میکنند و اگر فرزندشان بیادب و بیبندوبار باشد و به این امور توجّه نکند، احساس شرمندگی آنان بسیار بیشتر خواهد بود.
از سویی، در بسیاری از روایات، از رسول خدا(ص) و حضرت علی(ع) به دو پدر برای امت اسلامی یاد شده است. رسول اکرم(ص) فرمودند: "من و علی، دو پدر برای این امت هستیم. بیگمان حق ما بر آنها بزرگتر از حق پدر و مادر جسمیبر آنان است؛ زیرا اگر اطاعتمان کنند، از عذاب نجاتشان میدهیم، از بردگی رهایشان کرده، به آزادمردان نیککردار ملحق میکنیم"[۵۸].
از اینرو، گناهانی که از امت اسلامی سر میزند، مایه شرمندگی پدران معنوی امت خواهد شد که در شناخت خدا در بالاترین رتبهاند. بهویژه آنکه بسیاری از این گناهان با طغیان و گردنکشی همراه است، با توبه و امثال آن جبران نمیشود، با تکرار و پافشاری، به حریم اقدس الهی هتک میشود و... .
مؤیّد این توجیه، پاسخ امام صادق(ع) است. هنگامی که از آیه: ﴿لِيَغْفِرَ لَكَ اللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾[۵۹] پرسیده شد، فرمودند: به خدا سوگند که آن حضرت گناهی نکرده بود، ولی خداوند برای آن حضرت ضمانت کرده است که گناه شیعیان حضرت علی(ع) را ببخشد [۶۰].
۴. استغفار به معنای طلب ظرفیت است و آنان با استغفار به درگاه الهی ظرفیت خود را افزایش میدهند تا انوار قدسیه الهی بر آنها بتابد، چراکه همیشه استغفار، توبه از گناه نیست، بلکه بهترین دعاها است: ﴿الصَّابِرِينَ وَالصَّادِقِينَ وَالْقَانِتِينَ وَالْمُنْفِقِينَ وَالْمُسْتَغْفِرِينَ بِالْأَسْحَارِ﴾[۶۱] و در جای دیگر میفرماید: ﴿كَانُوا قَلِيلًا مِنَ اللَّيْلِ مَا يَهْجَعُونَ وَبِالْأَسْحَارِ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ﴾[۶۲][۶۳].
تردید انبیاء در وحی
ادراک وحی، ادراکی است یقینی و بیشک و شبهه، حال ممکن است گفته شود پس چرا خداوند، خبر از شک و تردید انبیا در وحی میدهد؛ آنجا که میفرماید: ﴿حَتَّى إِذَا اسْتَيْأَسَ الرُّسُلُ وَظَنُّوا أَنَّهُمْ قَدْ كُذِبُوا جَاءَهُمْ نَصْرُنَا فَنُجِّيَ مَنْ نَشَاءُ وَلَا يُرَدُّ بَأْسُنَا عَنِ الْقَوْمِ الْمُجْرِمِينَ﴾[۶۴].
برای روشنتر شدن شبهه پیشگفته و نحوه برداشت آن از آیه شریفه، سخن یکی از نویسندگان را در این زمینه نقل میکنیم: عموماً این آیه را چنین معنی کردهاند که: پیامبران از ایمان آوردن قوم خود نا امید شده و اطمینان یافته بودند که قومشان ایشان را دروغگو پنداشتهاند[۶۵] و در چنین حالی بود که نصرت الهی در رسید. این تفسیر رایجی است و با اعتقادات عامه در باب انبیا نیز موافقت دارد. امّا این آیه به نحو دیگری هم قرائت و معنی شده و پارهای روایات نیز در تأیید این معنی آمده است. معنای دوّم این است که: پیامبران خود به راستی دچار تردید شدند و با خود گفتند که مبادا به ما دروغ گفتهاند، مبادا ما به غلط پنداشتهایم که فرشتگان از جانب خداوند وعده راستین نصرت را آوردند، در حالی که شاید نه فرشتگان، که شیاطین بودهاند که به ما وعدههای دروغین تلقین کردهاند...[۶۶]. در خصوص پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز آیات فراوانی داریم که ایشان را از شک و تردید نهی میکنند[۶۷]. و روشن است که نهی از چیزی، دلالت بر حصول آن و یا لااقل احتمال حصول آن دارد.
همچنین میبینیم که برخی از آیات قرآن کریم، برای رفع شک و تردید پیامبر(ص)، حضرت را به مراجعه به اهل کتاب و پرسش از آنها فرا میخواند. به عنوان نمونه، در آیه ۹۴ از سوره یونس[۶۸] میفرماید: ﴿فَإِنْ كُنْتَ فِي شَكٍّ مِمَّا أَنْزَلْنَا إِلَيْكَ فَاسْأَلِ الَّذِينَ يَقْرَءُونَ الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكَ لَقَدْ جَاءَكَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾[۶۹].
حال با توجه به تصریحات قرآن کریم در این مورد، چگونه میتوان گفت که ادراک وحی، ادراکی خطاناپذیر و غیر قابل شک است؟ بلکه آنگونه که از این آیات و نظایر آنها استفاده میشود، انبیا هم، در الهی بودن مطالبی که به آنها القاء میشده، شک و تردید میکردند. هر چند، خداوند کریم به کمک راهها و وسایلی که در اختیار آنها قرار میداد شک و دودلی آنها را برطرف کرده، آنها را از صحت و درستی وحی و الهی بودن آن مطمئن مینمود.
بررسی آیه ۱۱۰ سوره یوسف: نخست لازم است اشارهای به قرائات و احتمالات مختلف آیه داشته باشیم[۷۰]. کلمه ﴿كُذِبُوا﴾ در قرائت مشهور به صورت مجهول و ثلاثی مجرّد است و معنایش این میشود که "به آنها دروغ گفته شد". برخی دیگر آن را به صورت مجهول امّا همراه با تشدید قرائت کردهاند (کُذّبوا). طبق این قرائت، معنای این کلمه که از باب تفعیل است، چنین خواهد شد: "آنها را دروغگو پنداشتند". قرائت سومی نیز در آیه وجود دارد که البته قرائت شاذّ و نادری است و آن این است که این کلمه را به صورت معلوم قرائت کردهاند (کَذّبوا)؛ یعنی: "دروغ گفتند".
همچنین، در آیه شریفه چند ضمیر وجود دارد که میتوان برای آنها مرجعهای مختلفی در نظر گرفت. با ضمیمه کردن قرائات مختلف احتمالات مربوط به ضمایر، درباره معنای آیه احتمالات بسیار زیادی مطرح میشود که برای احتراز از طولانی شدن بحث، تنها به بررسی قرائت مشهور میپردازیم.
مرجع ضمیر در ﴿ظَنُّوا﴾ یا "پیامبران" است و یا "مردم". در هر صورت، همین دو احتمال در ضمیر "کُذِبوا" نیز داده میشود. تا اینجا چهار احتمال در آیه شریفه وجود دارد که به عنوان مثال، بر اساس یکی از احتمالات. معنای آیه چنین میشود: "مردم گمان کردند که به پیامبران دروغ گفته شده است".
در هر کدام از چهار وجه مذکور، در اینکه چه کسی دروغ گفته است (شخص دروغگو کیست) نیز احتمالات مختلفی وجود دارد؛ از جمله: پیامبران، عموم مردم، ملائکه و خصوص ایمانآورندگان به پیامبران. از ضرب چهار احتمال اخیر در چهار وجه قبلی، شانزده صورت حاصل میشود که البته برخی از این احتمالات معنای روشنی ندارند و کسی هم در تفسیر آیه شریفه، آنها را مطرح نکرده است. اینک تنها به ذکر چند احتمالی که درباره آیه گفته شده، بسنده میکنیم.
- "مردم" گمان کردند که "پیامبران" به "آنها" دروغ گفتهاند[۷۱]. برخی از روایات وارد شده در این باب، این وجه را تأیید میکنند[۷۲].
- "مردم" گمان کردند که "ملائکه" به "پیامبرانشان" دروغ گفتهاند. این وجهی است که مترجم تفسیر المیزان از کلام علامه طباطبایی برداشت نمودهاند[۷۳]. هر چند به نظر میرسد که نظر مرحوم علامه، همان وجه نخست باشد.
- "پیامبران" گمان (یا یقین) کردند که "مردم" به "آنها" دروغ گفتهاند[۷۴]؛ یعنی، کار به جایی رسید که پیامبران از ایمان آوردن قومشان ناامید شده. گمان (یا یقین) پیدا کردند که حتی همان عده قلیلی که در ظاهر به آنها ایمان آوردهاند، به آنان دروغ گفتهاند.
- "پیامبران" گمان کردند که "ملائکه" به "آنها" دروغ گفتهاند[۷۵].
- "پیامبران" گمان کردند که "خود" به "خویشتن" دروغ گفتهاند؛ یعنی، انبیا، فرا رسیدن نصرت الهی را مرتباً با خویشتن زمزمه کرده و برای تسکین قلب و تحمل مشکلات و مرارتها به خود وعده نصرت الهی را میدادند. اما در فرا رسیدن نصرت الهی آنقدر تأخیر افتاد که از یاری خداوند در این دنیا مأیوس شده، به خود گفتند که خداوند در این دنیا ما را یاری نخواهد کرد[۷۶].
در بین این پنج احتمال، تنها احتمال چهارم است که میتواند مورد تمسّک صاحبان این شبهه قرار گیرد. ولی به موجب القران يفسر بعضه بعضاً برای ترجیح یک احتمال از بین احتمالات مختلف، علاوه بر قراین موجود در آیه، باید آیات دیگر قرآن را نیز مدّ نظر قرار داد. بنابراین، با توجه به ادلّه محکم نقلی و همچنین عقلی که بر عدم شک پیامبران در الهی بودن وحی دلالت میکنند، احتمال چهارم مردود خواهد بود. امّا اینکه از بین چهار احتمال دیگر، کدام احتمال بر وجوه دیگر ترجیح دارد، در موضوع بحث ما دخالتی ندارد.
بررسی آیه ۹۴ سوره یونس: این آیه نیز هیچگونه دلالتی بر شک و تردید پیامبر گرامی اسلام(ص) در پیام الهی ندارد. برای توضیح بیشتر، لازم است به چند معنا از معانی متعدّدی که در کتب تفسیر برای آیه شریفه بیان شده، توجه کرد.
- این گونه آیات، در مقام تأکید بر حقانیّت و درستی معارف و دستوراتی است که از ناحیه پیامبر(ص) به مردم ابلاغ میشود. و برای بیان این مطلب است که هیچگونه شک و تردیدی در حقانیت قرآن کریم و محتوای آن راه ندارد. به بیان دیگر، هر چند مخاطب این آیه پیامبر گرامی اسلام(ص) است؛ امّا در حقیقت، این گونه خطابها از قبیل اياك اعني و اسمعي يا جاره[۷۷] میباشد[۷۸]. چنانکه در برخی از روایات به این مطلب اشاره کریم شده است[۷۹]. یعنی افرادی را که ممکن است در الهی بودن و حقانیّت قرآن کریم تردیدی داشته باشند، مخاطب قرار داده، میفرماید: برای برطرف شدن شک و تردیدتان، میتوانید با مراجعه به علمای اهل کتاب درباره حقانیّت شدن مطالبی که پیامبر میگوید تحقیق نموده، به صحّت و درستی آن پی ببرید. بنابراین، آیه مذکور هیچ گونه دلالتی بر شک و تردید پیامبر نسبت به الهی بودن قرآن ندارد. شاهد این مدعا آن است که در چند آیه بعد، از همین سوره، خداوند خطاب به پیامبر(ص) میفرماید: ﴿قُلْ يَا أَيُّهَا النَّاسُ إِنْ كُنْتُمْ فِي شَكٍّ مِنْ دِينِي فَلَا أَعْبُدُ الَّذِينَ تَعْبُدُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ...﴾[۸۰]. بدین ترتیب خداوند بر اطمینان قلبی و استواری پیامبر خود، صحه میگذارد[۸۱]. علاوه بر اینکه، بر اساس شواهد تاریخی و روایات ائمه اطهار(ع) پیامبر بعد از نزول این آیه از کسی درباره قرآن و حقانیّت آن سؤالی ننمودند. و خود حضرت هنگام نزول این آیه شریفه، برای رفع این شبهه که شاید مخاطب این آیه، ایشان باشند، فرمودند: «لَا أَشُكُّ وَ لَا أَسْأَلُ َ بَلْ أَشْهَدُ أَنَّهُ الْحَقُّ». کنایه از اینکه مخاطب واقعی این آیه من نیستم[۸۲].
- این آیه در مقام بیان علم و آگاهی علمای اهل کتاب، نسبت به حقانیت قرآن و نبوت پیامبر گرامی اسلام(ص) است؛ یعنی تأکیدی است بر این حقیقت که: ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾[۸۳]. بدین معنا که علمای اهل کتاب، همان گونه که شخص پیامبر(ص) را میشناسند، به حقانیت و صحت مطالب قرآن کریم و نبوت آن حضرت نیز آگاهند. از این رو بر فرض، حتی اگر رسول الله(ص) هم نسبت به حقانیت قرآن و نبوت خویش شکی داشته باشد، علمای اهل کتاب هیچگونه شک و تردیدی نسبت به این مسأله ندارند[۸۴].
- در آیه مورد نظر، خداوند کریم در صدد بیان این معناست که در حقانیت مطالب و معارفی که در این سوره به پیامبر القا شده، هیچگونه شک و تردیدی وجود ندارد و دلایل متعددی بر صحت آن گواهی میدهند؛ زیرا نه تنها سخن پیامبر دلیل حقانیت آن است- چون ﴿إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى﴾[۸۵] - بلکه حتی علمای اهل کتاب هم نمیتوانند مطالب این سوره را انکار کنند؛ زیرا آنها، گو اینکه بعضی از مطالب تورات و انجیل را که در مورد پیامبر گرامی اسلام(ص) است انکار کرده و آنها را تحریف نمودهاند، اما در مورد سرگذشت پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده است، اتفاق نظر دارند.
روشن است که در این رهیافت، آیه مورد نظر، مربوط به مطالب همین سوره یونس میباشد و نه کل مطالب قرآن کریم. گواه این ادعا آن است که سرگذشت همه پیامبرانی که در این سوره از آنها نام برده شده، مورد اتفاق مسیحیت و یهودیت است. امّا سرگذشت بعضی از پیامبران، مانند شعیب و مسیح، که اهل کتاب در مورد آنها توافق ندارند، و یا زندگی انبیایی همچون هود و صالح که در انجیل بیان شده، ولی درتورات ذکری از آنها به میان نیامده، در این سوره مطرح نشده است[۸۶].[۸۷]
پرسشهای وابسته
منابع
جستارهای وابسته
- عصمت مطلق
- عصمت نسبی
- عصمت از خطا
- عصمت از گناه
- عصمت در احکام
- عصمت در اعتقاد
- عصمت در افعال
- عصمت در تبلیغ
- عصمت علمی
- عصمت عملی
- عصمت امرای امام
- عصمت انبیا
- عصمت اهل اجماع
- عصمت اهل بیت
- عصمت اولوالامر
- عصمت غیر انبیا
- عصمت ملائکه
- عصمت نواب امام
- آیات عصمت
- اسباب عصمت
- اعتراف معصومین به گناه
- انسان معصوم
- زمان عصمت
- علم به مثالب معاصی
- علم به مناقب طاعات
- مقام عصمت
- وجوب عصمت
پانویس
- ↑ ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۳۵۱.
- ↑ «و اگر دمدمهای از شیطان تو را برانگیزد به خداوند پناه جو که او شنوایی داناست» سوره اعراف، آیه ۲۰۰.
- ↑ «فَهُوَ مَعْصُومٌ مُؤَيَّدٌ مُوَفَّقٌ مُسَدَّدٌ قَدْ أَمِنَ مِنَ الْخَطَايَا وَ الزَّلَلِ وَ الْعِثَارِ»؛ الإحتجاج علی أهل اللجاج، ج۲، ص۴۳۶. «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَكِلْنَا إِلَى أَنْفُسِنَا وَ لَوْ وَكَلَنَا إِلَى أَنْفُسِنَا لَكُنَّا كَبَعْضِ النَّاسِ...»؛ بحارالأنوار، ج۲۴، ص۳۱۰.
- ↑ «و نزدیک بود که تو را از آنچه ما به تو وحی کردیم (به ترفند) باز دارند تا جز آن را بر ما بربندی» سوره اسراء، آیه ۷۳.
- ↑ «و اگر ما تو را پابرجا نمیداشتیم نزدیک بود اندکی به آنان گرایش یابی» سوره اسراء، آیه ۷۴.
- ↑ ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۳۵۲.
- ↑ «و بیگمان آن زن آهنگ وی کرد و وی نیز اگر برهان پروردگار خویش را نمیدید آهنگ او میکرد بدین گونه (بر آن بودیم) تا از او زشتی و پلیدکاری را بگردانیم» سوره یوسف، آیه ۲۴.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۵۹-۶۲.
- ↑ ر.ک: جزوه کلام جدید (انسانشناسی)، ص۱۴۳-۱۴۴.
- ↑ راهنماشناسی، ص۱۰۵-۱۰۸؛ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۴۵.
- ↑ ﴿قَالَ فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ﴾ «گفت: به ارجمندی تو سوگند که همگی آنان را گمراه خواهم کرد * بجز از میان آنان بندگان نابت را» سوره ص، آیه ۸۲-۸۳.
- ↑ «ویژه ساختیم» سوره ص، آیه ۴۶.
- ↑ «جز این نیست که خداوند میخواهد از شما اهل بیت هر پلیدی را بزداید و شما را به شایستگی پاک گردان» سوره احزاب، آیه ۳۳.
- ↑ المیزان، ج۱۶، ص۳۱۳؛ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۸۱-۶۸۲.
- ↑ «این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد میبخشد و خداوند دارای بخشش سترگ است» سوره جمعه، آیه ۴.
- ↑ بحارالانوار، ج۲۵، ص۱۲۷-۱۲۸؛ و همچنین ر.ک: الکافی، ج۱، ص۲۰۲-۲۰۳.
- ↑ معانی الاخبار، ص۹۸-۹۹؛ و همچنین ر.ک: تحف العقول، ص۴۳۹.
- ↑ بحارالانوار، ج۹۹، ص۱۲۹؛ مفاتیح الجنان، ص۷۲۳.
- ↑ رسالة الثقلین، ش۱، ص۱۴۱.
- ↑ «امّا هر که را بخواهد بیراه وا مینهد و هر که را بخواهد راهنمایی میکند» سوره نحل، آیه ۹۳.
- ↑ شیخ صدوق، التوحید، ص۳۶۲.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۸۲.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۳۹-۴۴.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ ر.ک: فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۸.
- ↑ «بگو: اگر بر زمین فرشتگانی میبودند که با آرامش راه میپیمودند (باز هم) بر آنان از آسمان فرشتهای را به پیامبری میفرستادیم» سوره اسراء، آیه ۹۵.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
- ↑ مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۶.
- ↑ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱.
- ↑ جزوه راه و راهنماشناسی، ص۶۷۳.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
- ↑ ارشاد الطالبین، ص۳۰۱؛ شرح العقائد النسفیه، ص۱۰۰؛ شرح المقاصد، ج۴، ص۳۱۲؛ الیاقوت فی علم الکلام، ص۷۳.
- ↑ «و بیگمان او را نزد ما نزدیکی و سرانجامی نیک بود» سوره ص، آیه ۲۵.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۴۵-۴۹.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.
- ↑ «و به تو و به پیشینیان تو وحی شده است که اگر شرک بورزی بیگمان کردارت از میان خواهد رفت و بیشک از زیانکاران خواهی بود» سوره زمر، آیه ۶۵.
- ↑ المیزان، ج۱۷، ص۲۹۰.
- ↑ تلخیص المحصل، ص۳۶۹؛ ارشاد الطالبین الی نهج المسترشدین، ص۳۰۱؛ شرح مقاصد، ج۴، ص۳۱۳.
- ↑ «و به یقین آنان را با دانایی بر جهانیان برگزیدیم» سوره دخان، آیه ۳۲.
- ↑ «و آنان نزد ما از گزیدگان نیکان بودند» سوره ص، آیه ۴۷.
- ↑ احمد شبلی، مقارنة الادیان، ج۳ (الاسلام)، ص۱۲۱.
- ↑ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ «بیگمان خداوند بر مؤمنان منّت نهاد که از خودشان فرستادهای در میان آنان برانگیخت» سوره آل عمران، آیه ۱۶۴.
- ↑ «اوست که در میان نانویسندگان (عرب)، پیامبری از خود آنان برانگیخت.».. سوره جمعه، آیه ۲.
- ↑ پژوهشی در عصمت معصومان، ص۴۲؛ فلسفه وحی و نبوت، ص۲۰۷.
- ↑ صفرزاده، ابراهیم، عصمت امامان از دیدگاه عقل و وحی ص ۱۲۳.
- ↑ «بر همان سرشتی که خداوند مردم را بر آن آفریده است» سوره روم، آیه ۳۰.
- ↑ «پس به او نافرمانی و پرهیزگاری را الهام کرد» سوره شمس، آیه ۸.
- ↑ «و آنکه آن را بیالود نومیدی یافت» سوره شمس، آیه ۱۰.
- ↑ «بیگمان آنکه جان را پاکیزه داشت رستگار شد» سوره شمس، آیه ۹.
- ↑ «اگر سپاسگزار باشید به یقین بر (نعمت) شما میافزایم و اگر ناسپاسی کنید بیگمان عذاب من سخت است» سوره ابراهیم، آیه ۷.
- ↑ ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۵۶.
- ↑ «أَوْلِيائِكَ الَّذِينَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِكَ وَ دِينِكَ إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزِيلَ ما عِنْدَكَ مِنَ النَّعِيمِ الْمُقِيمِ، الَّذِي لا زَوالَ لَهُ وَ لا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَيْهِمُ الزُّهْدَ فِي دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْيا الدَّنِيَّةِ، وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَكَ ذلِكَ وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ وَ قَدَّرْتَ لَهُمُ الذِّكْرَ الْعَلِيَّ وَ الثَّناءَ الْجَلِيَّ، وَ أَهْبَطْتَ عَلَيْهِمْ مَلائِكَتَكَ، وَ كَرَّمْتَهُمْ بِوَحْيِكَ، وَ رَفَدْتَهُمْ بِعِلْمِكَ، وَ جَعَلْتَهُمُ الذَّرِيعَةَ إِلَيْكَ وَ الْوَسِيلَةَ إِلى رِضْوانِكَ...»
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۶۲-۶۴.
- ↑ «إِنَّهُ لَيُغَانُ عَلَى قَلْبِي وَ إِنِّي لَأَسْتَغْفِرُ بِالنَّهَارِ سَبْعِينَ مَرَّةً»؛ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۴.
- ↑ بحارالأنوار، ج۵، ص۲۰۵.
- ↑ «أَنَا وَ عَلِيٌّ أَبَوَا هَذِهِ الْأُمَّةِ، وَ لَحَقُّنَا عَلَيْهِمْ أَعْظَمُ مِنْ حَقِّ أَبَوَيْ وِلَادَتِهِمْ، فَإِنَّا نُنْقِذُهُمْ- إِنْ أَطَاعُونَا- مِنَ النَّارِ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ، وَ نُلْحِقُهُمْ مِنَ الْعُبُودِيَّةِ بِخِيَارِ الْأَحْرَارِ»؛ بحارالأنوار، ج۲۳، ص۲۵۹.
- ↑ «تا خداوند گناه پیشین و پسین تو را بیامرزد» سوره فتح، آیه ۲.
- ↑ «مَا كَانَ لَهُ ذَنْبٌ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ ضَمِنَ لَهُ أَنْ يَغْفِرَ ذُنُوبَ شِيعَةِ عَلِيٍّ(ع)»؛ ر.ک: ادب فنای مقربان، ج۳، ص۲۶۷.
- ↑ «همان شکیبایان و راستگویان و فرمانپذیران و بخشندگان و آمرزشخواهان در سحرگاهان»... سوره آل عمران، آیه ۱۷.
- ↑ «آنان اندکی از شب را میخفتند و سحرگاهان آمرزش میخواستند» سوره ذاریات، آیه ۱۷-۱۸.
- ↑ مقامی، مهدی، درسنامه امامشناسی، ص:۶۴-۶۷.
- ↑ «تا آنجا که پیامبران به آستانه نومیدی رسیدند و پنداشتند که (مردم در وعده پشتیبانی) به آنان دروغ گفتهاند، (ناگهان) یاری ما به آنان رسید و هر کس را که میخواستیم رهایی یافت و عذاب ما از گروه گنهکاران بازگردانده نمیشود» سوره یوسف، آیه ۱۱۰.
- ↑ معنای مشهوری که مؤلف کتاب برای آیه ذکر میکنند، با قرائت غیر مشهور (کُذِّبوا) تناسب دارد.
- ↑ حکمت و معیشت، دفتر نخست، ص۴۰۲-۴۰۳.
- ↑ ر.ک: ﴿الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ «حق از (آن) پروردگار توست پس هیچگاه از دو دلان مباش!» سوره بقره، آیه ۱۴۷ و آل عمران، آیه ۶۰؛ ﴿أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ «آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴؛ ﴿فَلَا تَكُ فِي مِرْيَةٍ مِنْهُ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ وَلَكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يُؤْمِنُونَ﴾ «پس نسبت به آن در تردید مباش که آن (کتاب) از سوی پروردگار تو راستین است اما بیشتر (این) مردم ایمان نمیآورند» سوره هود، آیه ۱۷؛ ﴿وَلَقَدْ آتَيْنَا مُوسَى الْكِتَابَ فَلَا تَكُنْ فِي مِرْيَةٍ مِنْ لِقَائِهِ وَجَعَلْنَاهُ هُدًى لِبَنِي إِسْرَائِيلَ﴾ «و به راستی ما به موسی کتاب (آسمانی) دادیم- بنابراین در لقای او (با خداوند) تردیدی مکن- و ما آن (کتاب) را رهنمودی برای بنی اسرائیل قرار دادیم» سوره سجده، آیه ۲۳.
- ↑ همچنین ر.ک: ﴿أَفَغَيْرَ اللَّهِ أَبْتَغِي حَكَمًا وَهُوَ الَّذِي أَنْزَلَ إِلَيْكُمُ الْكِتَابَ مُفَصَّلًا وَالَّذِينَ آتَيْنَاهُمُ الْكِتَابَ يَعْلَمُونَ أَنَّهُ مُنَزَّلٌ مِنْ رَبِّكَ بِالْحَقِّ فَلَا تَكُونَنَّ مِنَ الْمُمْتَرِينَ﴾ «آیا جز خداوند را به داوری بجویم حال آنکه اوست که (این) کتاب را روشن به سوی شما فرو فرستاد و کسانی که به آنان کتاب دادهایم میدانند که آن (قرآن) فرو فرستادهای راستین از سوی پروردگار توست پس به هیچ روی از تردیدکنندگان مباش!» سوره انعام، آیه ۱۱۴.
- ↑ «پس اگر در برخی از آنچه به سوی تو فرو فرستادهایم شک داری از آنان که پیش از تو کتاب آسمانی را میخواندند بپرس، به راستی حق از سوی پروردگارت نزد تو آمده است پس هرگز از دودلان مباش!» سوره یونس، آیه ۹۴.
- ↑ ر.ک: تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۴۱۲-۴۱۳؛ الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ تفسیر التبیان، ج۶، ص۲۰۷؛ مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ المیزان، ج۱۱، ص۲۷۹؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۰.
- ↑ ر.ک: ترجمه تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۳۸۰.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۳۵۰؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ ر.ک: شرح الشفا، ج۲، ص۱۸۱.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۵۱۰.
- ↑ این جمله ضربالمثلی است در زبان عربی و تقریباً معادل با این ضربالمثل فارسی است که «در! به تو میگویم، دیوار! تو بشنو». برای آشنایی با چگونگی پیدایش این ضربالمثل ر.ک: مجمع البحرین، ج۳، ص۲۵۲، ماده «جور».
- ↑ الهدی الی دین المصطفی، ج۱، ص۱۶۸؛ آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۲۵۷؛ قرآنشناسی، ج۱، ص۱۹۴.
- ↑ ر.ک: عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۶۱؛ بحارالانوار، ج۱۷، ص۷۱؛ تفسیر القمی، ج۲، ص۲۵۱.
- ↑ «بگو: ای مردم! اگر در دین من شک دارید پس (بدانید که) من کسانی را که به جای خداوند میپرستید نمیپرستم..». سوره یونس، آیه ۱۰۴.
- ↑ مجمع البیان، ج۵، ص۱۷۰.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱؛ شرح الشفا، ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ «او را میشناسند همانگونه که فرزندانشان را میشناسند» سوره بقره، آیه ۱۴۶.
- ↑ الکشاف، ج۲، ص۳۷۰-۳۷۱.
- ↑ «آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی میشود» سوره نجم، آیه ۴.
- ↑ المیزان، ج۱۰، ص۱۲۲-۱۲۳.
- ↑ شریفی، احمد حسین، یوسفیان، حسن، پژوهشی در عصمت معصومان ص ۱۱۶-۱۲۲.