تزکیه: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
(صفحه‌ای تازه حاوی «تزكيه : پيراستن نفس از صفات رذيله و آراستن آن به صفات حميده تزكيه از ماده «زـ...» ایجاد کرد)
 
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
تزكيه : پيراستن نفس از صفات رذيله و آراستن آن به صفات حميده
تزکیه : پیراستن نفس از صفات رذیله و آراستن آن به صفات حمیده


تزكيه از ماده «زـ ك ـ و» و در لغت به معناى استوار ساختن و دور كردن شئ از عيب و كاستى[1] و ايجاد رشد، بركت و طهارت[2] در آن يا به معناى دور دانستن شئ از عيوب و گواهى به پاكى و طهارت* آن[3] است. برخى معناى اصلى تزكيه را كنار زدن نادرستيها از امور صحيح دانسته و ديگر معانى را از لوازم و آثار آن به حساب آورده[4] و افزوده‌اند: تفاوت تزكيه با تطهير و تهذيب در اين است كه در تطهير دستيابى به «طهارت» در برابر «رجس» و در تزكيه كنار زدن آنچه بايد كنار گذاشته شود و در تهذيب، حاصل شدن صلاح و خلوص، مورد نظر است.[5] البته به گفته برخى تزكيه مبالغه در تطهير است[6] وعده‌اى هم گفته‌اند: تطهير پيراستن و تزكيه آراستن است[7] و به عبارت ديگر تطهير بيرون راندن آلودگيها و پاك كردن شىء است تا آماده رشد و نمو گردد و تزكيه رشد دادن و به شكوفايى رساندن آن است.[8]
تزکیه از ماده «زـ ک ـ و» و در لغت به معنای استوار ساختن و دور کردن شئ از عیب و کاستی[1] و ایجاد رشد، برکت و طهارت[2] در آن یا به معنای دور دانستن شئ از عیوب و گواهی به پاکی و طهارت* آن[3] است. برخی معنای اصلی تزکیه را کنار زدن نادرستیها از امور صحیح دانسته و دیگر معانی را از لوازم و آثار آن به حساب آورده[4] و افزوده‌اند: تفاوت تزکیه با تطهیر و تهذیب در این است که در تطهیر دستیابی به «طهارت» در برابر «رجس» و در تزکیه کنار زدن آنچه باید کنار گذاشته شود و در تهذیب، حاصل شدن صلاح و خلوص، مورد نظر است.[5] البته به گفته برخی تزکیه مبالغه در تطهیر است[6] وعده‌ای هم گفته‌اند: تطهیر پیراستن و تزکیه آراستن است[7] و به عبارت دیگر تطهیر بیرون راندن آلودگیها و پاک کردن شیء است تا آماده رشد و نمو گردد و تزکیه رشد دادن و به شکوفایی رساندن آن است.[8]
تزكيه در اصطلاح علم اخلاق عبارت از پاك كردن و پيراستن نفس از نقايص و صفات رذيله و آراستن آن به صفات پسنديده و كمالات نفسانيه است[9] و برخى براى آن مراحلى برشمرده‌اند؛ از جمله: 1. توبه؛ 2.‌مشارطه (شرط كردن با خود مبنى بر بازنگشتن به گناه)؛ 3. محاسبه؛ 4. معاتبه و معاقبه (عتاب و عقاب كردن نفس در صورت‌گناه).[10]
تزکیه در اصطلاح علم اخلاق عبارت از پاک کردن و پیراستن نفس از نقایص و صفات رذیله و آراستن آن به صفات پسندیده و کمالات نفسانیه است[9] و برخی برای آن مراحلی برشمرده‌اند؛ از جمله: 1. توبه؛ 2.‌مشارطه (شرط کردن با خود مبنی بر بازنگشتن به گناه)؛ 3. محاسبه؛ 4. معاتبه و معاقبه (عتاب و عقاب کردن نفس در صورت‌گناه).[10]
تزكيه به معناى پاك كردن يا پاك دانستن نفس از آلودگيها به صورتهاى گوناگون بيش از 20‌بار در قرآن به كار رفته و افزون بر آن از واژه‌ها و موضوعات ديگر مرتبط با تزكيه نيز استفاده شده‌است. در اين موارد عمدتاً از مطالبى چون
تزکیه به معنای پاک کردن یا پاک دانستن نفس از آلودگیها به صورتهای گوناگون بیش از 20‌بار در قرآن به کار رفته و افزون بر آن از واژه‌ها و موضوعات دیگر مرتبط با تزکیه نیز استفاده شده‌است. در این موارد عمدتاً از مطالبی چون
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 498
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 498
تزكيه هدف از بعثت پيامبران (بقره/2،129)، رستگارى و مخلّد بودن اهل تزكيه در بهشت (طه/20،76؛ اعلى/87،14) و عوامل، موانع، آثار و بركات تزكيه (توبه9/، 103؛ بقره/2،174؛ طه/20،75 ـ 76) سخن به ميان آمده است.
تزکیه هدف از بعثت پیامبران (بقره/2،129)، رستگاری و مخلّد بودن اهل تزکیه در بهشت (طه/20،76؛ اعلی/87،14) و عوامل، موانع، آثار و برکات تزکیه (توبه9/، 103؛ بقره/2،174؛ طه/20،75 ـ 76) سخن به میان آمده است.
اهميت تزكيه:
اهمیت تزکیه:


تزكيه نفس* از رذايل اخلاقى و شهوات نفسانى به جهت آثار و فوايدى كه براى انسان در پى دارد مورد توجه همه ملتها و اديان الهى بوده و آنان براى تحصيل اين امر از روشهاى گوناگونى بهره مى‌جسته‌اند. برهمائيان، پيروان يكى از مذاهب هند قديم گرچه به توحيد و نبوت اعتقادى نداشتند؛ ليكن به تزكيه نفس اهتمام مىورزيدند. آنان مدت عمر خويش را به 4 مرحله تقسيم كرده، يكى از مراحل آن را به ترك لذتهاى مادى و دنيوى و پناه بردن به جنگلها براى تزكيه نفس اختصاص داده بودند.[11]
تزکیه نفس* از رذایل اخلاقی و شهوات نفسانی به جهت آثار و فوایدی که برای انسان در پی دارد مورد توجه همه ملتها و ادیان الهی بوده و آنان برای تحصیل این امر از روشهای گوناگونی بهره می‌جسته‌اند. برهمائیان، پیروان یکی از مذاهب هند قدیم گرچه به توحید و نبوت اعتقادی نداشتند؛ لیکن به تزکیه نفس اهتمام میورزیدند. آنان مدت عمر خویش را به 4 مرحله تقسیم کرده، یکی از مراحل آن را به ترک لذتهای مادی و دنیوی و پناه بردن به جنگلها برای تزکیه نفس اختصاص داده بودند.[11]
فرقه بودايى، مذهب خود را بر تهذيب نفس و مخالفت با هواها بنا كرده بودند. بودا رئيس اين فرقه كه از شاهزادگان بود در جوانى ماديات و سلطنت را رها كرده و براى رياضت و معرفت نفس به جنگلها پناه برد.[12]
فرقه بودایی، مذهب خود را بر تهذیب نفس و مخالفت با هواها بنا کرده بودند. بودا رئیس این فرقه که از شاهزادگان بود در جوانی مادیات و سلطنت را رها کرده و برای ریاضت و معرفت نفس به جنگلها پناه برد.[12]
مانويه، نفس را از عالم نور مى‌دانستند كه به عالم تاريك بدن هبوط كرده و معتقد بودند كه نفس جز با مرگ و خروج آن از بدن يا رياضت به سعادت نخواهد رسيد.[13]
مانویه، نفس را از عالم نور می‌دانستند که به عالم تاریک بدن هبوط کرده و معتقد بودند که نفس جز با مرگ و خروج آن از بدن یا ریاضت به سعادت نخواهد رسید.[13]
صابئيه از ديگر فرقه‌هاى بت‌پرست و مشرك[14] ـ يا موحد به نظر برخى[15] ـ تطهير نفس از شهوات و تهذيب اخلاق را بر خود واجب كرده، راه دستيابى به اين مرتبه را رياضت و دورى از شهوات مى‌دانستند.[16]
صابئیه از دیگر فرقه‌های بت‌پرست و مشرک[14] ـ یا موحد به نظر برخی[15] ـ تطهیر نفس از شهوات و تهذیب اخلاق را بر خود واجب کرده، راه دستیابی به این مرتبه را ریاضت و دوری از شهوات می‌دانستند.[16]
اهل كتاب يعنى يهود، نصارا و مجوس نيز به تزكيه نفس اهتمام فراوانى مىورزيدند و در كتب آنان دستورات فراوانى براى اصلاح نفس و تهذيب آن از شهوات وجود دارد، چنان كه قرآن‌كريم در آياتى به برخى اعمال نصارا براى تهذيب نفس همچون ترك دنيا و انتخاب رهبانيت (مائده/5،82 و نيز حديد/‌57،27)[17] و برخى اعمال متعبدان يهود چون تلاوت آيات خدا در حال سجده (آل‌عمران/3،113)، گوشه‌گيرى از مردم براى عبادت و خودسازى (مريم/19، 16)، ترك دنيا و انتخاب رهبانيت (مائده/5،/82) اشاره كرده‌است.
اهل کتاب یعنی یهود، نصارا و مجوس نیز به تزکیه نفس اهتمام فراوانی میورزیدند و در کتب آنان دستورات فراوانی برای اصلاح نفس و تهذیب آن از شهوات وجود دارد، چنان که قرآن‌کریم در آیاتی به برخی اعمال نصارا برای تهذیب نفس همچون ترک دنیا و انتخاب رهبانیت (مائده/5،82 و نیز حدید/‌57،27)[17] و برخی اعمال متعبدان یهود چون تلاوت آیات خدا در حال سجده (آل‌عمران/3،113)، گوشه‌گیری از مردم برای عبادت و خودسازی (مریم/19، 16)، ترک دنیا و انتخاب رهبانیت (مائده/5،/82) اشاره کرده‌است.
اسلام نيز براى تزكيه نفس و تطهير پيروان خود از آلودگيهاى كفر و گناه* و اخلاق ناپسند اهميت فراوانى قائل شده كه اين اهتمام را از موارد ذيل مى‌توان استفاده كرد:
اسلام نیز برای تزکیه نفس و تطهیر پیروان خود از آلودگیهای کفر و گناه* و اخلاق ناپسند اهمیت فراوانی قائل شده که این اهتمام را از موارد ذیل می‌توان استفاده کرد:
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 499
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 499
1. تزكيه هدف بعثت انبيا:
1. تزکیه هدف بعثت انبیا:


قرآن در آياتى يكى از عمده‌ترين اهداف انبيا را تزكيه‌نفس وپاك كردن بشر از آلودگيها دانسته است؛ از جمله در آيه 151 بقره/2 خطاب به مسلمانان مى‌گويد: ما به سوى شما پيامبرى فرستاديم تا با تلاوت آيات الهى شما را از آلودگيها پاك سازد: «اَرسَلنا فيكُم رَسولاً مِنكُم يَتلوا عَلَيكُم ءايـتِنا ويُزَكّيكُم».(نيز‌ر. ك: (آل‌عمران/3،164؛ بقره/2،129؛ نازعات/79،17ـ 18)
قرآن در آیاتی یکی از عمده‌ترین اهداف انبیا را تزکیه‌نفس وپاک کردن بشر از آلودگیها دانسته است؛ از جمله در آیه 151 بقره/2 خطاب به مسلمانان می‌گوید: ما به سوی شما پیامبری فرستادیم تا با تلاوت آیات الهی شما را از آلودگیها پاک سازد: «اَرسَلنا فیکُم رَسولاً مِنکُم یَتلوا عَلَیکُم ءایـتِنا ویُزَکّیکُم».(نیز‌ر. ک: (آل‌عمران/3،164؛ بقره/2،129؛ نازعات/79،17ـ 18)
2. رستگارى در گرو تزكيه:
2. رستگاری در گرو تزکیه:


رسيدن به فلاح اخروى از بالاترين اهداف مؤمنان است كه قرآن راه دستيابى به آن را مبارزه با هواهاى نفسانى و تزكيه ذكر كرده است: «قَد اَفلَحَ مَن زَكـّها»(شمس/91،9)؛ همچنين قرآن در آياتى ديگر مؤمنانى را رستگار دانسته است كه در جهت تزكيه نفس مى‌كوشند: «قَد‌اَفلَحَ المُؤمِنون ... * والَّذينَ هُم لِلزَّكوةِ فـعِلون».(مؤمنون/23،1، 4) زكات در اين آيه اعم از پرداخت زكات و تزكيه نفس است.[18]
رسیدن به فلاح اخروی از بالاترین اهداف مؤمنان است که قرآن راه دستیابی به آن را مبارزه با هواهای نفسانی و تزکیه ذکر کرده است: «قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها»(شمس/91،9)؛ همچنین قرآن در آیاتی دیگر مؤمنانی را رستگار دانسته است که در جهت تزکیه نفس می‌کوشند: «قَد‌اَفلَحَ المُؤمِنون ... * والَّذینَ هُم لِلزَّکوةِ فـعِلون».(مؤمنون/23،1، 4) زکات در این آیه اعم از پرداخت زکات و تزکیه نفس است.[18]
3. تقدم تزكيه بر تعليم و تعلم:
3. تقدم تزکیه بر تعلیم و تعلم:


قرآن در 4 آيه تزكيه را با تعليم* و تعلم در كنار يكديگر آورده كه در سه آيه تزكيه را مقدم داشته: «و يُزَكّيكُم ويُعَلِّمُكُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ»(بقره/2،151؛ آل‌عمران/3،164؛ جمعه/ 62،2) و در يك آيه تعليم مقدم شده است: «و‌يُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ ويُزَكّيهِم».(بقره/2،129) در اينكه فلسفه اين تقديم و تأخير چيست و كدام‌يك در واقع بر ديگرى تقدم دارد اقوال متعددى در بين مفسران مطرح است؛ ولى آنچه از همه قوى‌تر به نظر مى‌رسد اين است كه تعليم هرچند از جهت وجود خارجى بر تزكيه مقدم است؛ اما از جهت اهميت و رتبه از آن متأخر است، زيرا تعليم و تعلم مقدمه و وسيله‌اى براى رسيدن به تزكيه است كه اگر اين هدف بدون تعليم حاصل مى‌شد ضرورتى براى تعليم نبود[19] و تقدم تزكيه در سه آيه از 4 آيه مؤيد همين امر است[20]؛ اما اينكه در دعاى ابراهيم(عليه السلام)تعليم بر تزكيه‌مقدم شده بدان جهت است كه ابراهيم در مقام طلب چند خواسته از خداوند است و در مقام تحقق و عالم خارج علم مقدم بر تزكيه است، زيرا انسان ابتدا بايد به اعمال صالح و اخلاق فاضله آگاه شود و بعد خود را تزكيه‌كند.[21]
قرآن در 4 آیه تزکیه را با تعلیم* و تعلم در کنار یکدیگر آورده که در سه آیه تزکیه را مقدم داشته: «و یُزَکّیکُم ویُعَلِّمُکُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ»(بقره/2،151؛ آل‌عمران/3،164؛ جمعه/ 62،2) و در یک آیه تعلیم مقدم شده است: «و‌یُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ ویُزَکّیهِم».(بقره/2،129) در اینکه فلسفه این تقدیم و تأخیر چیست و کدام‌یک در واقع بر دیگری تقدم دارد اقوال متعددی در بین مفسران مطرح است؛ ولی آنچه از همه قوی‌تر به نظر می‌رسد این است که تعلیم هرچند از جهت وجود خارجی بر تزکیه مقدم است؛ اما از جهت اهمیت و رتبه از آن متأخر است، زیرا تعلیم و تعلم مقدمه و وسیله‌ای برای رسیدن به تزکیه است که اگر این هدف بدون تعلیم حاصل می‌شد ضرورتی برای تعلیم نبود[19] و تقدم تزکیه در سه آیه از 4 آیه مؤید همین امر است[20]؛ اما اینکه در دعای ابراهیم(علیه السلام)تعلیم بر تزکیه‌مقدم شده بدان جهت است که ابراهیم در مقام طلب چند خواسته از خداوند است و در مقام تحقق و عالم خارج علم مقدم بر تزکیه است، زیرا انسان ابتدا باید به اعمال صالح و اخلاق فاضله آگاه شود و بعد خود را تزکیه‌کند.[21]
4. سوگندهاى متعدد بر رستگارى اهل تزكيه:
4. سوگندهای متعدد بر رستگاری اهل تزکیه:


خداوند در سوره شمس به خورشيد و ماه و شب و آسمان و بناكننده آن و زمين و گستراننده آن و نفس انسان و مرتب‌كننده آن سوگند ياد كرده است كه تزكيه كننده نفس رستگار خواهد شد: «والشَّمسِ وضُحـها * والقَمَرِ اِذا تَلـها * والنَّهارِ اِذا جَلـّها * والَّيلِ اِذا يَغشـها *
خداوند در سوره شمس به خورشید و ماه و شب و آسمان و بناکننده آن و زمین و گستراننده آن و نفس انسان و مرتب‌کننده آن سوگند یاد کرده است که تزکیه کننده نفس رستگار خواهد شد: «والشَّمسِ وضُحـها * والقَمَرِ اِذا تَلـها * والنَّهارِ اِذا جَلـّها * والَّیلِ اِذا یَغشـها *
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 500
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 500
والسَّماءِ و ما بَنـها * والاَرضِ و ما طَحـها * و نَفس و ما سَوّها... * قَد اَفلَحَ مَن زَكـّها».(شمس/ 91، 1 ـ 7، 9) سوگندهاى ياد‌شده نشان آن است كه مسئله اصلى بشر همين تزكيه نفس است كه در صورت وجود آن انسان اهل سعادت و گرنه اهل شقاوت و بدبختى خواهد‌بود.[22]
والسَّماءِ و ما بَنـها * والاَرضِ و ما طَحـها * و نَفس و ما سَوّها... * قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها».(شمس/ 91، 1 ـ 7، 9) سوگندهای یاد‌شده نشان آن است که مسئله اصلی بشر همین تزکیه نفس است که در صورت وجود آن انسان اهل سعادت و گرنه اهل شقاوت و بدبختی خواهد‌بود.[22]
اسباب تزكيه:
اسباب تزکیه:


عوامل و اسباب متعددى در درون يا برون آدمى وجود دارد كه هريك به نوعى درتزكيه نفس نقش دارد. اين عوامل عبارت‌اند از:
عوامل و اسباب متعددی در درون یا برون آدمی وجود دارد که هریک به نوعی درتزکیه نفس نقش دارد. این عوامل عبارت‌اند از:
1. خداوند:
1. خداوند:


منشأ همه امور خير خداوند است و تا اراده او به چيزى تعلّق نگيرد تحقق آن از سوى بشر امكان‌پذير نيست، بر اين اساس انسان در همه امور از جمله تزكيه نفس نيازمند عنايت الهى و توفيق اوست و اگر فضل و رحمت خدا نباشد هيچ انسانى به تزكيه خود قادر نخواهد بود: «و لَولا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم ورَحمَتُهُ ما زَكى مِنكُم مِن اَحَد اَبَدًا و لـكِنَّ اللّهَ يُزَكّى مَن يَشاءُ واللّهُ سَميعٌ عَليم»(نور/24،21)، به همين جهت از جمله اسماى الهى كه در روايات و ادعيه ذكر شده «مزكّى[23]» يعنى تزكيه‌كننده است و همان‌گونه كه تزكيه كننده حقيقى خداست تنها كسى كه مى‌تواند به حق بر پاكى و تزكيه افراد گواهى دهد خداوند است: «اَلَم تَرَ اِلَى الَّذينَ يُزَكّونَ اَنفُسَهُم بَلِ اللّهُ يُزَكّى مَن يَشاءُ ولا يُظلَمونَ فَتيلا».(نساء/ 4، 49) در شأن نزول آيه فوق نقل شده كه اهل كتاب خود را انسانهايى پاك و برتر از ديگران مى‌دانستند كه آيه فوق نازل شد و تزكيه كننده حقيقى را خداوند دانست[24] و اين بدان جهت است كه خداوند از ظاهر و باطن افراد بهتر از خود آنان آگاهى داشته، مى‌تواند پاكى يا ناپاكى آنان را تصديق كند.[25]
منشأ همه امور خیر خداوند است و تا اراده او به چیزی تعلّق نگیرد تحقق آن از سوی بشر امکان‌پذیر نیست، بر این اساس انسان در همه امور از جمله تزکیه نفس نیازمند عنایت الهی و توفیق اوست و اگر فضل و رحمت خدا نباشد هیچ انسانی به تزکیه خود قادر نخواهد بود: «و لَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن اَحَد اَبَدًا و لـکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَن یَشاءُ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم»(نور/24،21)، به همین جهت از جمله اسمای الهی که در روایات و ادعیه ذکر شده «مزکّی[23]» یعنی تزکیه‌کننده است و همان‌گونه که تزکیه کننده حقیقی خداست تنها کسی که می‌تواند به حق بر پاکی و تزکیه افراد گواهی دهد خداوند است: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ یُزَکّونَ اَنفُسَهُم بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَن یَشاءُ ولا یُظلَمونَ فَتیلا».(نساء/ 4، 49) در شأن نزول آیه فوق نقل شده که اهل کتاب خود را انسانهایی پاک و برتر از دیگران می‌دانستند که آیه فوق نازل شد و تزکیه کننده حقیقی را خداوند دانست[24] و این بدان جهت است که خداوند از ظاهر و باطن افراد بهتر از خود آنان آگاهی داشته، می‌تواند پاکی یا ناپاکی آنان را تصدیق کند.[25]
2. رهبران الهى:
2. رهبران الهی:


پيامبران، امامان و اولياى خاصّ الهى ـ كه بر فطرت پاك آفريده شده و به طور موهبتى و غير اكتسابى از آلودگيهاى شرك و گناه و صفات ناپسند منزه‌اند[26]: «قالَ اِنَّما اَنَا رَسولُ رَبِّكِ لاَِهَبَ لَكِ غُلـمـًا زَكيـّا»(مريم/19،19) ـ به عنوان مواسطه فيض الهى و مربّى انسانها از عوامل عمده تزكيه انسانها به شمار مى‌روند كه با تلاوت آيات قرآن و بيان احكام الهى و فضايل اخلاقى انسانها را از آلودگى شرك و گناه و اخلاق رذيله پاك مى‌كنند[27] (آل‌عمران/ 3، 146، 164 و نيز جمعه/ 62، 2) و به همين جهت كه اينان نقش عمده‌اى در جهت تزكيه انسانها دارند ابراهيم(عليه السلام) از خداوند تقاضاى
پیامبران، امامان و اولیای خاصّ الهی ـ که بر فطرت پاک آفریده شده و به طور موهبتی و غیر اکتسابی از آلودگیهای شرک و گناه و صفات ناپسند منزه‌اند[26]: «قالَ اِنَّما اَنَا رَسولُ رَبِّکِ لاَِهَبَ لَکِ غُلـمـًا زَکیـّا»(مریم/19،19) ـ به عنوان مواسطه فیض الهی و مربّی انسانها از عوامل عمده تزکیه انسانها به شمار می‌روند که با تلاوت آیات قرآن و بیان احکام الهی و فضایل اخلاقی انسانها را از آلودگی شرک و گناه و اخلاق رذیله پاک می‌کنند[27] (آل‌عمران/ 3، 146، 164 و نیز جمعه/ 62، 2) و به همین جهت که اینان نقش عمده‌ای در جهت تزکیه انسانها دارند ابراهیم(علیه السلام) از خداوند تقاضای
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 501
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 501
فرستادن پيامبرانى مى‌كند تا نسل او را از آلودگيها پاك كنند: «رَبَّنا وابعَث فيهِم رَسولاً مِنهُم يَتلوا عَلَيهِم ءايـتِكَ ويُعَلِّمُهُمُ الكِتـبَ والحِكمَةَ و يُزَكّيهِم»(بقره/2،129)
فرستادن پیامبرانی می‌کند تا نسل او را از آلودگیها پاک کنند: «رَبَّنا وابعَث فیهِم رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِکَ ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ و یُزَکّیهِم»(بقره/2،129)
همچنين قرآن در آيات 17 ـ 18 نازعات/79 به موسى(عليه السلام) فرمان مى‌دهد كه به سوى فرعون رفته، او را به تزكيه فرا خواند:«اِذهَب اِلى فِرعَونَ اِنَّهُ طَغى * فَقُل هَل لَكَ اِلى اَن تَزَكّى». به نظر برخى مراد از تزكيه بشر از سوى انبيا تزكيه در قول است؛ يعنى آنان در قيامت بر پاك بودن نفوس شهادت مى‌دهند.[28]
همچنین قرآن در آیات 17 ـ 18 نازعات/79 به موسی(علیه السلام) فرمان می‌دهد که به سوی فرعون رفته، او را به تزکیه فرا خواند:«اِذهَب اِلی فِرعَونَ اِنَّهُ طَغی * فَقُل هَل لَکَ اِلی اَن تَزَکّی». به نظر برخی مراد از تزکیه بشر از سوی انبیا تزکیه در قول است؛ یعنی آنان در قیامت بر پاک بودن نفوس شهادت می‌دهند.[28]
3. پاى‌بندى به ايمان و عمل صالح:
3. پای‌بندی به ایمان و عمل صالح:


هرچند خداوند با فرستادن پيامبران و توفيق و عنايت خويش زمينه تزكيه انسانها را فراهم مى‌كند؛ ولى اين خود افراد هستند كه با پذيرش آگاهانه و آزادانه دعوت انبيا و پاى‌بندى به دستورات و مقررات الهى، خويش را از بركات بعثت پيامبران برخوردار ساخته، پاكى و تزكيه را براى خود رقم مى‌زنند، از اين‌رو قرآن‌كريم در آيات 75 ـ 76 طه/20 از يك سو بهشت و درجات عالى آن را براى مؤمنان و صالحان ثابت مى‌كند و از سوى ديگر همه آنها را جزاى اهل تزكيه مى‌داند: «و مَن يَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِكَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلى * جَنّـتُ عَدن تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها و ذلِكَ جَزاءُ مَن تَزَكّى» و اين بدان معناست كه تزكيه بدون ايمان و عمل صالح به دست نمى‌آيد. در آيه‌اى ديگر، قرآن مؤمنان را از خودستايى و پاك شمردن خود برحذر داشته و خداوند را آگاه‌تر به حال تقوا‌پيشگان معرفى كرده است:«فَلا‌تُزَكّوا اَنفُسَكُم هُوَ اَعلَمُ بِمَنِ اتَّقى».(نجم/53،32) از اين آيه به دست مى‌آيد كه راه دستيابى به تزكيه، تقوا* و عمل است نه ادعاى پاك بودن.[29]
هرچند خداوند با فرستادن پیامبران و توفیق و عنایت خویش زمینه تزکیه انسانها را فراهم می‌کند؛ ولی این خود افراد هستند که با پذیرش آگاهانه و آزادانه دعوت انبیا و پای‌بندی به دستورات و مقررات الهی، خویش را از برکات بعثت پیامبران برخوردار ساخته، پاکی و تزکیه را برای خود رقم می‌زنند، از این‌رو قرآن‌کریم در آیات 75 ـ 76 طه/20 از یک سو بهشت و درجات عالی آن را برای مؤمنان و صالحان ثابت می‌کند و از سوی دیگر همه آنها را جزای اهل تزکیه می‌داند: «و مَن یَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِکَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلی * جَنّـتُ عَدن تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و ذلِکَ جَزاءُ مَن تَزَکّی» و این بدان معناست که تزکیه بدون ایمان و عمل صالح به دست نمی‌آید. در آیه‌ای دیگر، قرآن مؤمنان را از خودستایی و پاک شمردن خود برحذر داشته و خداوند را آگاه‌تر به حال تقوا‌پیشگان معرفی کرده است:«فَلا‌تُزَکّوا اَنفُسَکُم هُوَ اَعلَمُ بِمَنِ اتَّقی».(نجم/53،32) از این آیه به دست می‌آید که راه دستیابی به تزکیه، تقوا* و عمل است نه ادعای پاک بودن.[29]
همچنين در آيه 18 فاطر/35 تزكيه بدل از خشيت و اقامه نماز معرفى شده است: «و‌لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخرى واِن تَدعُ مُثقَلَةٌ اِلى حِملِها لا يُحمَل مِنهُ شَىءٌ ولَو كانَ ذا قُربى اِنَّما تُنذِرُ الَّذينَ يَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَيبِ واَقاموا الصَّلوةَ و مَن تَزَكّى فَاِنَّما يَتَزَكّى لِنفسِهِ واِلَى اللّهِ المَصير»و اين از پيوند عميق تزكيه با اعمال انسان پرده برمى‌دارد، براين اساس مى‌توان گفت عمده‌ترين فلسفه تشريع عبادات و مكلّف ساختن انسانها دور‌كردن آنها از آلودگيها و رشد و تكامل معنوى آنان است، چنان كه قرآن در آيات متعددى به برخى از عبادات اشاره كرده و آنها را عامل دورى انسان از آلودگيها دانسته است؛ مانند:
همچنین در آیه 18 فاطر/35 تزکیه بدل از خشیت و اقامه نماز معرفی شده است: «و‌لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری واِن تَدعُ مُثقَلَةٌ اِلی حِملِها لا یُحمَل مِنهُ شَیءٌ ولَو کانَ ذا قُربی اِنَّما تُنذِرُ الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیبِ واَقاموا الصَّلوةَ و مَن تَزَکّی فَاِنَّما یَتَزَکّی لِنفسِهِ واِلَی اللّهِ المَصیر»و این از پیوند عمیق تزکیه با اعمال انسان پرده برمی‌دارد، براین اساس می‌توان گفت عمده‌ترین فلسفه تشریع عبادات و مکلّف ساختن انسانها دور‌کردن آنها از آلودگیها و رشد و تکامل معنوی آنان است، چنان که قرآن در آیات متعددی به برخی از عبادات اشاره کرده و آنها را عامل دوری انسان از آلودگیها دانسته است؛ مانند:
الف. نماز:
الف. نماز:


نماز از عباداتى است كه اگر با آداب و شرايط آن به جا آورده شود هم باعث جلوگيرى از آلوده شدن انسان به گناه مى‌گردد: «و‌اَقِمِ الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ تَنهى عَنِ الفَحشاءِ والمُنكَرِ»(عنكبوت/29،45) و هم او را از گناهانى كه مرتكب شده پاك مى‌كند: «واَقِمِ الصَّلوةَ
نماز از عباداتی است که اگر با آداب و شرایط آن به جا آورده شود هم باعث جلوگیری از آلوده شدن انسان به گناه می‌گردد: «و‌اَقِمِ الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ»(عنکبوت/29،45) و هم او را از گناهانی که مرتکب شده پاک می‌کند: «واَقِمِ الصَّلوةَ
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 502
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 502
طَرَفَىِ النَّهارِ وزُلَفـًا مِنَ الَّيلِ اِنَّ الحَسَنـتِ يُذهِبنَ السَّيِّـاتِ».(هود/11،114) در شأن نزول آيه فوق نقل شده كه يكى از مسلمانان بنام ابواليسر براى پاك شدن خود از گناهى كه مرتكب شده بود نزد رسول خدا آمد كه آيه فوق نازل شد و پس از آن، پيامبر به وى فرمود: نماز تو كفاره گناه توست.[30] در روايتى نماز همچون آبى دانسته شده است كه همه گناهان بين دو نماز را محو مى‌كند[31] و برپايه روايتى ديگر پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: نمازى كه با آداب و شرايط اقامه شود گناهان را همچون برگ خزان مى‌ريزد.[32]
طَرَفَیِ النَّهارِ وزُلَفـًا مِنَ الَّیلِ اِنَّ الحَسَنـتِ یُذهِبنَ السَّیِّـاتِ».(هود/11،114) در شأن نزول آیه فوق نقل شده که یکی از مسلمانان بنام ابوالیسر برای پاک شدن خود از گناهی که مرتکب شده بود نزد رسول خدا آمد که آیه فوق نازل شد و پس از آن، پیامبر به وی فرمود: نماز تو کفاره گناه توست.[30] در روایتی نماز همچون آبی دانسته شده است که همه گناهان بین دو نماز را محو می‌کند[31] و برپایه روایتی دیگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: نمازی که با آداب و شرایط اقامه شود گناهان را همچون برگ خزان می‌ریزد.[32]
ب. انفاق در راه خدا:
ب. انفاق در راه خدا:


انفاق مال چه واجب و چه مستحب موجب پاك شدن و تطهير قلوب از آلودگيها و صفات ناپسند همچون بخل و دوستى دنيا مى‌گردد[33]: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَكّيهِم بِها». (توبه/9، 103) بيشتر مفسران مراد از آيه فوق را گرفتن زكات واجب دانسته‌اند[34]؛ اما برخى مراد از آن را بخشى از اموال افراد گنهكار دانسته‌اند كه جهت كفاره گناه خويش مى‌پردازند.[35] شأن نزول آيه فوق[36] كه به گناه ابولبابه و گرفتن بخشى از اموال او از سوى پيامبر جهت كفاره گناه اشاره دارد و نيز آيه بعد كه از پذيرش توبه گناهكاران و قبول انفاقهاى آنان از سوى خداوند سخن گفته: «اَلَم يَعلَموا اَنَّ اللّهَ هُوَ يَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ و يأخُذُ الصَّدَقـتِ»(توبه/9،104) مؤيد اين نظرند، اگرچه استفاده حكم زكات واجب و انفاقهاى ديگر از آيه با يكديگر تنافى ندارد. در آيات‌18‌ـ‌19 ليل/ 92 نيز به انفاق در راه خدا و نقش آن در تزكيه اشاره كرده و آن را از صفات متقين دانسته است: «و سَيُجَنَّبُها الاَتقى * اَلَّذى يُؤتى مالَهُ يَتَزَكّى». در روايات اسلامى نيز بر تأثير انفاق در تزكيه و محو گناهان تأكيد شده است؛ از جمله پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمود: هر كس خانواده مسلمانى را يك شبانه روز پذيرايى كند خداوند گناهان او را محو مى‌كند.[37]
انفاق مال چه واجب و چه مستحب موجب پاک شدن و تطهیر قلوب از آلودگیها و صفات ناپسند همچون بخل و دوستی دنیا می‌گردد[33]: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَکّیهِم بِها». (توبه/9، 103) بیشتر مفسران مراد از آیه فوق را گرفتن زکات واجب دانسته‌اند[34]؛ اما برخی مراد از آن را بخشی از اموال افراد گنهکار دانسته‌اند که جهت کفاره گناه خویش می‌پردازند.[35] شأن نزول آیه فوق[36] که به گناه ابولبابه و گرفتن بخشی از اموال او از سوی پیامبر جهت کفاره گناه اشاره دارد و نیز آیه بعد که از پذیرش توبه گناهکاران و قبول انفاقهای آنان از سوی خداوند سخن گفته: «اَلَم یَعلَموا اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ و یأخُذُ الصَّدَقـتِ»(توبه/9،104) مؤید این نظرند، اگرچه استفاده حکم زکات واجب و انفاقهای دیگر از آیه با یکدیگر تنافی ندارد. در آیات‌18‌ـ‌19 لیل/ 92 نیز به انفاق در راه خدا و نقش آن در تزکیه اشاره کرده و آن را از صفات متقین دانسته است: «و سَیُجَنَّبُها الاَتقی * اَلَّذی یُؤتی مالَهُ یَتَزَکّی». در روایات اسلامی نیز بر تأثیر انفاق در تزکیه و محو گناهان تأکید شده است؛ از جمله پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: هر کس خانواده مسلمانی را یک شبانه روز پذیرایی کند خداوند گناهان او را محو می‌کند.[37]
موانع تزكيه:
موانع تزکیه:


موانع دستيابى انسان به رشد معنوى و تزكيه نفس فراوان است كه برخى از آنها عبارت‌اند از:
موانع دستیابی انسان به رشد معنوی و تزکیه نفس فراوان است که برخی از آنها عبارت‌اند از:
1. شيطان:
1. شیطان:


از آنجا كه شيطان دشمن انسان است (فاطر/35،6) و سوگند ياد كرده تا همه انسانها را گمراه كند (حجر/15،39 ـ 40) وى يكى‌از عوامل اصلى آلوده شدن انسانها به گناه و
از آنجا که شیطان دشمن انسان است (فاطر/35،6) و سوگند یاد کرده تا همه انسانها را گمراه کند (حجر/15،39 ـ 40) وی یکی‌از عوامل اصلی آلوده شدن انسانها به گناه و
دائرة المعارف قرآن كريم، جلد 7، صفحه 503
دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 503
مانع عمده تحصيل تزكيه به شمار مى‌رود، بر همين اساس قرآن مؤمنان را از پيروى او برحذر داشته، مى‌گويد اگر لطف خدا نبود ـ با توجه به دامها و وسوسه‌هاى شيطان[38] ـ هيچ‌كس قادر به تزكيه خود نبود: «يـاَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّيطـنِ ومَن يَتَّبِع خُطُوتِ الشَّيطـنِ فَاِنَّهُ يَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنكَرِ ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَيكُم ورَحمَتُهُ ما زَكى مِنكُم مِن اَحَد».(نور/24،21)
مانع عمده تحصیل تزکیه به شمار می‌رود، بر همین اساس قرآن مؤمنان را از پیروی او برحذر داشته، می‌گوید اگر لطف خدا نبود ـ با توجه به دامها و وسوسه‌های شیطان[38] ـ هیچ‌کس قادر به تزکیه خود نبود: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ ومَن یَتَّبِع خُطُوتِ الشَّیطـنِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنکَرِ ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن اَحَد».(نور/24،21)
2. عصيان و گناه:
2. عصیان و گناه:


نافرمانى خداوند و ارتكاب برخى گناهان از ديگر امورى است كه قرآن در آياتى آن را مانع تطهير قلوب مؤمنان برمى‌شمارد، چنان كه در آيه 174 بقره/2 و آيه 77 آل عمران/3 به برخى از اين گناهان از جمله پيمان شكنى يهود و كتمان حقايق به قصد رسيدن به مال دنيا اشاره كرده و آن را مانع تزكيه آنان دانسته است: «اِنَّ الَّذينَ يَكتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الكِتـبِ ويَشتَرونَ بِهِ ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَ ما يَأكُلونَ فى بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ ولا يُكَلِّمُهُمُ اللّهُ يَومَ القِيـمَةِ ولا يُزَكّيهِم»، %%«اِنَّ الَّذينَ يَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَيمـنِهِم ثَمَنـًا قَليلاً اُولـئِكَ لا خَلـقَ لَهُم فِى الأخِرَةِ ولا يُكَلِّمُهُمُ ... و لايُزَكّيهِم».مراد از عدم تزكيه اين افراد اين است كه خداوند آنان را از آلودگى گناهشان به وسيله آمرزش پاك نمى‌كند. البته برخى گفته‌اند: مراد از عدم تزكيه آن است كه خداوند به پاكى و طهارت آنان گواهى نمى‌دهد[39] يا مراد اين است كه خداوند اين افراد را در جايگاه پاكان قرار نمى‌دهد. [40]
نافرمانی خداوند و ارتکاب برخی گناهان از دیگر اموری است که قرآن در آیاتی آن را مانع تطهیر قلوب مؤمنان برمی‌شمارد، چنان که در آیه 174 بقره/2 و آیه 77 آل عمران/3 به برخی از این گناهان از جمله پیمان شکنی یهود و کتمان حقایق به قصد رسیدن به مال دنیا اشاره کرده و آن را مانع تزکیه آنان دانسته است: «اِنَّ الَّذینَ یَکتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الکِتـبِ ویَشتَرونَ بِهِ ثَمَنـًا قَلیلاً اُولـئِکَ ما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ ولا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَومَ القِیـمَةِ ولا یُزَکّیهِم»، %%«اِنَّ الَّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَیمـنِهِم ثَمَنـًا قَلیلاً اُولـئِکَ لا خَلـقَ لَهُم فِی الأخِرَةِ ولا یُکَلِّمُهُمُ ... و لایُزَکّیهِم».مراد از عدم تزکیه این افراد این است که خداوند آنان را از آلودگی گناهشان به وسیله آمرزش پاک نمی‌کند. البته برخی گفته‌اند: مراد از عدم تزکیه آن است که خداوند به پاکی و طهارت آنان گواهی نمی‌دهد[39] یا مراد این است که خداوند این افراد را در جایگاه پاکان قرار نمی‌دهد. [40]
آثار تزكيه:
آثار تزکیه:


تزكيه و تطهير نفس از آلودگيها آثار و فوايد فراوانى براى فرد و جامعه دارد كه در درجه اوّل اين فوايد به خود تزكيه كننده باز مى‌گردند:«و مَن تَزَكّى فَاِنَّما يَتَزَكّى لِنفسِهِ».(فاطر/35،18) برخى از اين فوايد عبارت‌اند از:
تزکیه و تطهیر نفس از آلودگیها آثار و فواید فراوانی برای فرد و جامعه دارد که در درجه اوّل این فواید به خود تزکیه کننده باز می‌گردند:«و مَن تَزَکّی فَاِنَّما یَتَزَکّی لِنفسِهِ».(فاطر/35،18) برخی از این فواید عبارت‌اند از:
1. فلاح و رستگارى:
1. فلاح و رستگاری:


تزكيه نفس موجب رستگار شدن فرد در دنيا و آخرت است: «قَد اَفلَحَ مَن زَكـّها».(شمس/91،9 و نيز اعلى/87،14).
تزکیه نفس موجب رستگار شدن فرد در دنیا و آخرت است: «قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها».(شمس/91،9 و نیز اعلی/87،14).
2.‌نجات از آتش جهنم:
2.‌نجات از آتش جهنم:


پرهيزگارانى كه با دادن اموال خود در راه خدا نفس خويش را از آلودگيها پاك مى‌كنند از آتش جهنم نجات خواهند يافت: «فَاَنذَرتُكُم نارًا تَلَظّى * ... و سَيُجَنَّبُها الاَتقى * اَلَّذى يُؤتى مالَهُ يَتَزَكّى».(ليل/ 92، 14، 17 ـ 18)
پرهیزگارانی که با دادن اموال خود در راه خدا نفس خویش را از آلودگیها پاک می‌کنند از آتش جهنم نجات خواهند یافت: «فَاَنذَرتُکُم نارًا تَلَظّی * ... و سَیُجَنَّبُها الاَتقی * اَلَّذی یُؤتی مالَهُ یَتَزَکّی».(لیل/ 92، 14، 17 ـ 18)
3. برخوردارى از درجات بالاى بهشت:
3. برخورداری از درجات بالای بهشت:


پاداش مؤمنانى كه قلوب خود را از آلودگيها تزكيه كرده، اعمال صالح انجام دهند درجات بالاى بهشت و زندگى دائمى در آن است: «ومَن يَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِكَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلى * جَنّـتُ عَدن تَجرى مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها و ذلِكَ جَزاءُ مَن تَزَكّى».(طه/20،75 ـ 76)
پاداش مؤمنانی که قلوب خود را از آلودگیها تزکیه کرده، اعمال صالح انجام دهند درجات بالای بهشت و زندگی دائمی در آن است: «ومَن یَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِکَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلی * جَنّـتُ عَدن تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و ذلِکَ جَزاءُ مَن تَزَکّی».(طه/20،75 ـ 76)


[1]. ترتيب‌العين، ص‌348، «زكو».
[1]. ترتیب‌العین، ص‌348، «زکو».
[2]. مقاييس‌اللغه، ج3، ص17، «زكى»؛ النهايه، ج‌2، ص‌107؛ لسان العرب، ج‌6، ص‌64، «زكا».
[2]. مقاییس‌اللغه، ج3، ص17، «زکی»؛ النهایه، ج‌2، ص‌107؛ لسان العرب، ج‌6، ص‌64، «زکا».
[3]. المنجد، ص‌616، «زكو».
[3]. المنجد، ص‌616، «زکو».
[4]. التحقيق، ج‌4، ص‌293 «زكو».
[4]. التحقیق، ج‌4، ص‌293 «زکو».
[5]. همان، ص‌294.
[5]. همان، ص‌294.
[6]. الصافى، ج‌2، ص‌371؛ جوامع‌الجامع، ج‌2، ص‌92.
[6]. الصافی، ج‌2، ص‌371؛ جوامع‌الجامع، ج‌2، ص‌92.
[7]. التحرير و التنوير، ج‌11، ص‌23.
[7]. التحریر و التنویر، ج‌11، ص‌23.
[8]. الميزان، ج‌9، ص‌377.
[8]. المیزان، ج‌9، ص‌377.
[9]. جامع‌السعادات، ج‌1، ص‌400؛ معراج‌السعاده، ص‌75 ـ 78.
[9]. جامع‌السعادات، ج‌1، ص‌400؛ معراج‌السعاده، ص‌75 ـ 78.
[10]. رياض‌السالكين، ج‌3، ص‌152؛ اخلاق در قرآن، ج‌1، ص‌217.
[10]. ریاض‌السالکین، ج‌3، ص‌152؛ اخلاق در قرآن، ج‌1، ص‌217.
[11]. الميزان، ج‌6، ص‌182 ـ 183.
[11]. المیزان، ج‌6، ص‌182 ـ 183.
[12]. همان، ص‌183 ـ 184؛ تاريخ جامع اديان، ص‌180.
[12]. همان، ص‌183 ـ 184؛ تاریخ جامع ادیان، ص‌180.
[13]. الميزان، ج‌6، ص‌184.
[13]. المیزان، ج‌6، ص‌184.
[14]. جامع‌البيان، ج17، ص‌169؛ تفسير قرطبى، ج‌12، ص‌16.
[14]. جامع‌البیان، ج17، ص‌169؛ تفسیر قرطبی، ج‌12، ص‌16.
[15]. مجمع‌البيان، ج1، ص259؛ المنير، ج‌1، ص‌177 ـ 179.
[15]. مجمع‌البیان، ج1، ص259؛ المنیر، ج‌1، ص‌177 ـ 179.
[16]. الميزان، ج‌6، ص‌184؛ الملل والنحل، ج‌2، ص‌31.
[16]. المیزان، ج‌6، ص‌184؛ الملل والنحل، ج‌2، ص‌31.
[17]. الميزان، ج‌6، ص‌184 ـ 185.
[17]. المیزان، ج‌6، ص‌184 ـ 185.
[18]. النهايه، ج‌2، ص‌107 «زكا»؛ الكشاف، ج‌3، ص‌176؛ التفسيرالكبير، ج‌23، ص‌79 ـ 80؛ الفرقان، ج‌17 ـ 18، ص‌208.
[18]. النهایه، ج‌2، ص‌107 «زکا»؛ الکشاف، ج‌3، ص‌176؛ التفسیرالکبیر، ج‌23، ص‌79 ـ 80؛ الفرقان، ج‌17 ـ 18، ص‌208.
[19]. الفرقان، ج‌1 ـ 2، ص‌161.
[19]. الفرقان، ج‌1 ـ 2، ص‌161.
[20]. الفرقان، ج‌1 ـ 2، ص‌161.
[20]. الفرقان، ج‌1 ـ 2، ص‌161.
[21]. الميزان، ج‌19، ص‌265.
[21]. المیزان، ج‌19، ص‌265.
[22]. نمونه، ج‌27، ص‌47 ـ 48.
[22]. نمونه، ج‌27، ص‌47 ـ 48.
[23]. البلد الامين، ص‌323؛ المقام الاسنى، ص‌95؛ فيض‌القدير، ج‌2، ص‌194.
[23]. البلد الامین، ص‌323؛ المقام الاسنی، ص‌95؛ فیض‌القدیر، ج‌2، ص‌194.
[24]. مجمع‌البيان، ج‌3، ص‌90 ـ 91 ؛ الميزان، ج‌4، ص‌372.
[24]. مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌90 ـ 91 ؛ المیزان، ج‌4، ص‌372.
[25]. مواهب الرحمن، ج‌8، ص‌277.
[25]. مواهب الرحمن، ج‌8، ص‌277.
[26]. همان، ص‌276.
[26]. همان، ص‌276.
[27]. التحرير والتنوير، ج1، ص‌194؛ تفسير مراغى، ج11، ص‌16 ـ 17.
[27]. التحریر والتنویر، ج1، ص‌194؛ تفسیر مراغی، ج11، ص‌16 ـ 17.
[28]. مجمع البيان، ج‌1، ص‌395.
[28]. مجمع البیان، ج‌1، ص‌395.
[29]. الفرقان، ج‌27، ص‌447 ـ 449.
[29]. الفرقان، ج‌27، ص‌447 ـ 449.
[30]. مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌307،308؛ منهج‌الصادقين، ج‌4، ص‌460.
[30]. مجمع‌البیان، ج‌5، ص‌307،308؛ منهج‌الصادقین، ج‌4، ص‌460.
[31]. تهذيب الاحكام، ج‌2، ص‌237؛ وسائل الشيعه، ج‌4، ص‌12.
[31]. تهذیب الاحکام، ج‌2، ص‌237؛ وسائل الشیعه، ج‌4، ص‌12.
[32]. منهج‌الصادقين، ج‌4، ص‌462.
[32]. منهج‌الصادقین، ج‌4، ص‌462.
[33]. منهج القرآن فى تربية المجتمع، ص‌204؛ بحارالانوار، ج‌6، ص‌104؛ نمونه، ج‌8، ص‌117.
[33]. منهج القرآن فی تربیة المجتمع، ص‌204؛ بحارالانوار، ج‌6، ص‌104؛ نمونه، ج‌8، ص‌117.
[34]. مجمع البيان، ج‌5، ص‌102؛ الميزان، ج‌9، ص‌377؛ المنير، ج‌11 ـ 12، ص‌28.
[34]. مجمع البیان، ج‌5، ص‌102؛ المیزان، ج‌9، ص‌377؛ المنیر، ج‌11 ـ 12، ص‌28.
[35]. جامع البيان، ج‌11، ص‌25؛ مجمع‌البيان، ج‌5، ص‌102.
[35]. جامع البیان، ج‌11، ص‌25؛ مجمع‌البیان، ج‌5، ص‌102.
[36]. جامع‌البيان، ج‌11، ص‌24 ـ 26؛ الميزان، ج‌9، ص‌384.
[36]. جامع‌البیان، ج‌11، ص‌24 ـ 26؛ المیزان، ج‌9، ص‌384.
[37]. عوالى‌اللئالى، ج‌3، ص‌283؛ بحارالانوار، ج‌71، ص‌389؛ كنزالعمال، ج‌15، ص‌775.
[37]. عوالی‌اللئالی، ج‌3، ص‌283؛ بحارالانوار، ج‌71، ص‌389؛ کنزالعمال، ج‌15، ص‌775.
[38]. مجمع‌البيان، ج‌7، ص‌210.
[38]. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌210.
[39]. همان، ج2، ص779؛ التفسير الكبير، ج‌8، ص‌112.
[39]. همان، ج2، ص779؛ التفسیر الکبیر، ج‌8، ص‌112.
[40]. همان، ج2، ص779؛ التفسير الكبير، ج‌8، ص‌112.
[40]. همان، ج2، ص779؛ التفسیر الکبیر، ج‌8، ص‌112.

نسخهٔ ‏۲۰ ژوئن ۲۰۱۸، ساعت ۱۵:۵۳

تزکیه : پیراستن نفس از صفات رذیله و آراستن آن به صفات حمیده

تزکیه از ماده «زـ ک ـ و» و در لغت به معنای استوار ساختن و دور کردن شئ از عیب و کاستی[1] و ایجاد رشد، برکت و طهارت[2] در آن یا به معنای دور دانستن شئ از عیوب و گواهی به پاکی و طهارت* آن[3] است. برخی معنای اصلی تزکیه را کنار زدن نادرستیها از امور صحیح دانسته و دیگر معانی را از لوازم و آثار آن به حساب آورده[4] و افزوده‌اند: تفاوت تزکیه با تطهیر و تهذیب در این است که در تطهیر دستیابی به «طهارت» در برابر «رجس» و در تزکیه کنار زدن آنچه باید کنار گذاشته شود و در تهذیب، حاصل شدن صلاح و خلوص، مورد نظر است.[5] البته به گفته برخی تزکیه مبالغه در تطهیر است[6] وعده‌ای هم گفته‌اند: تطهیر پیراستن و تزکیه آراستن است[7] و به عبارت دیگر تطهیر بیرون راندن آلودگیها و پاک کردن شیء است تا آماده رشد و نمو گردد و تزکیه رشد دادن و به شکوفایی رساندن آن است.[8] تزکیه در اصطلاح علم اخلاق عبارت از پاک کردن و پیراستن نفس از نقایص و صفات رذیله و آراستن آن به صفات پسندیده و کمالات نفسانیه است[9] و برخی برای آن مراحلی برشمرده‌اند؛ از جمله: 1. توبه؛ 2.‌مشارطه (شرط کردن با خود مبنی بر بازنگشتن به گناه)؛ 3. محاسبه؛ 4. معاتبه و معاقبه (عتاب و عقاب کردن نفس در صورت‌گناه).[10] تزکیه به معنای پاک کردن یا پاک دانستن نفس از آلودگیها به صورتهای گوناگون بیش از 20‌بار در قرآن به کار رفته و افزون بر آن از واژه‌ها و موضوعات دیگر مرتبط با تزکیه نیز استفاده شده‌است. در این موارد عمدتاً از مطالبی چون دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 498 تزکیه هدف از بعثت پیامبران (بقره/2،129)، رستگاری و مخلّد بودن اهل تزکیه در بهشت (طه/20،76؛ اعلی/87،14) و عوامل، موانع، آثار و برکات تزکیه (توبه9/، 103؛ بقره/2،174؛ طه/20،75 ـ 76) سخن به میان آمده است. اهمیت تزکیه:

تزکیه نفس* از رذایل اخلاقی و شهوات نفسانی به جهت آثار و فوایدی که برای انسان در پی دارد مورد توجه همه ملتها و ادیان الهی بوده و آنان برای تحصیل این امر از روشهای گوناگونی بهره می‌جسته‌اند. برهمائیان، پیروان یکی از مذاهب هند قدیم گرچه به توحید و نبوت اعتقادی نداشتند؛ لیکن به تزکیه نفس اهتمام میورزیدند. آنان مدت عمر خویش را به 4 مرحله تقسیم کرده، یکی از مراحل آن را به ترک لذتهای مادی و دنیوی و پناه بردن به جنگلها برای تزکیه نفس اختصاص داده بودند.[11] فرقه بودایی، مذهب خود را بر تهذیب نفس و مخالفت با هواها بنا کرده بودند. بودا رئیس این فرقه که از شاهزادگان بود در جوانی مادیات و سلطنت را رها کرده و برای ریاضت و معرفت نفس به جنگلها پناه برد.[12] مانویه، نفس را از عالم نور می‌دانستند که به عالم تاریک بدن هبوط کرده و معتقد بودند که نفس جز با مرگ و خروج آن از بدن یا ریاضت به سعادت نخواهد رسید.[13] صابئیه از دیگر فرقه‌های بت‌پرست و مشرک[14] ـ یا موحد به نظر برخی[15] ـ تطهیر نفس از شهوات و تهذیب اخلاق را بر خود واجب کرده، راه دستیابی به این مرتبه را ریاضت و دوری از شهوات می‌دانستند.[16] اهل کتاب یعنی یهود، نصارا و مجوس نیز به تزکیه نفس اهتمام فراوانی میورزیدند و در کتب آنان دستورات فراوانی برای اصلاح نفس و تهذیب آن از شهوات وجود دارد، چنان که قرآن‌کریم در آیاتی به برخی اعمال نصارا برای تهذیب نفس همچون ترک دنیا و انتخاب رهبانیت (مائده/5،82 و نیز حدید/‌57،27)[17] و برخی اعمال متعبدان یهود چون تلاوت آیات خدا در حال سجده (آل‌عمران/3،113)، گوشه‌گیری از مردم برای عبادت و خودسازی (مریم/19، 16)، ترک دنیا و انتخاب رهبانیت (مائده/5،/82) اشاره کرده‌است. اسلام نیز برای تزکیه نفس و تطهیر پیروان خود از آلودگیهای کفر و گناه* و اخلاق ناپسند اهمیت فراوانی قائل شده که این اهتمام را از موارد ذیل می‌توان استفاده کرد: دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 499 1. تزکیه هدف بعثت انبیا:

قرآن در آیاتی یکی از عمده‌ترین اهداف انبیا را تزکیه‌نفس وپاک کردن بشر از آلودگیها دانسته است؛ از جمله در آیه 151 بقره/2 خطاب به مسلمانان می‌گوید: ما به سوی شما پیامبری فرستادیم تا با تلاوت آیات الهی شما را از آلودگیها پاک سازد: «اَرسَلنا فیکُم رَسولاً مِنکُم یَتلوا عَلَیکُم ءایـتِنا ویُزَکّیکُم».(نیز‌ر. ک: (آل‌عمران/3،164؛ بقره/2،129؛ نازعات/79،17ـ 18) 2. رستگاری در گرو تزکیه:

رسیدن به فلاح اخروی از بالاترین اهداف مؤمنان است که قرآن راه دستیابی به آن را مبارزه با هواهای نفسانی و تزکیه ذکر کرده است: «قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها»(شمس/91،9)؛ همچنین قرآن در آیاتی دیگر مؤمنانی را رستگار دانسته است که در جهت تزکیه نفس می‌کوشند: «قَد‌اَفلَحَ المُؤمِنون ... * والَّذینَ هُم لِلزَّکوةِ فـعِلون».(مؤمنون/23،1، 4) زکات در این آیه اعم از پرداخت زکات و تزکیه نفس است.[18] 3. تقدم تزکیه بر تعلیم و تعلم:

قرآن در 4 آیه تزکیه را با تعلیم* و تعلم در کنار یکدیگر آورده که در سه آیه تزکیه را مقدم داشته: «و یُزَکّیکُم ویُعَلِّمُکُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ»(بقره/2،151؛ آل‌عمران/3،164؛ جمعه/ 62،2) و در یک آیه تعلیم مقدم شده است: «و‌یُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ ویُزَکّیهِم».(بقره/2،129) در اینکه فلسفه این تقدیم و تأخیر چیست و کدام‌یک در واقع بر دیگری تقدم دارد اقوال متعددی در بین مفسران مطرح است؛ ولی آنچه از همه قوی‌تر به نظر می‌رسد این است که تعلیم هرچند از جهت وجود خارجی بر تزکیه مقدم است؛ اما از جهت اهمیت و رتبه از آن متأخر است، زیرا تعلیم و تعلم مقدمه و وسیله‌ای برای رسیدن به تزکیه است که اگر این هدف بدون تعلیم حاصل می‌شد ضرورتی برای تعلیم نبود[19] و تقدم تزکیه در سه آیه از 4 آیه مؤید همین امر است[20]؛ اما اینکه در دعای ابراهیم(علیه السلام)تعلیم بر تزکیه‌مقدم شده بدان جهت است که ابراهیم در مقام طلب چند خواسته از خداوند است و در مقام تحقق و عالم خارج علم مقدم بر تزکیه است، زیرا انسان ابتدا باید به اعمال صالح و اخلاق فاضله آگاه شود و بعد خود را تزکیه‌کند.[21] 4. سوگندهای متعدد بر رستگاری اهل تزکیه:

خداوند در سوره شمس به خورشید و ماه و شب و آسمان و بناکننده آن و زمین و گستراننده آن و نفس انسان و مرتب‌کننده آن سوگند یاد کرده است که تزکیه کننده نفس رستگار خواهد شد: «والشَّمسِ وضُحـها * والقَمَرِ اِذا تَلـها * والنَّهارِ اِذا جَلـّها * والَّیلِ اِذا یَغشـها * دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 500 والسَّماءِ و ما بَنـها * والاَرضِ و ما طَحـها * و نَفس و ما سَوّها... * قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها».(شمس/ 91، 1 ـ 7، 9) سوگندهای یاد‌شده نشان آن است که مسئله اصلی بشر همین تزکیه نفس است که در صورت وجود آن انسان اهل سعادت و گرنه اهل شقاوت و بدبختی خواهد‌بود.[22] اسباب تزکیه:

عوامل و اسباب متعددی در درون یا برون آدمی وجود دارد که هریک به نوعی درتزکیه نفس نقش دارد. این عوامل عبارت‌اند از: 1. خداوند:

منشأ همه امور خیر خداوند است و تا اراده او به چیزی تعلّق نگیرد تحقق آن از سوی بشر امکان‌پذیر نیست، بر این اساس انسان در همه امور از جمله تزکیه نفس نیازمند عنایت الهی و توفیق اوست و اگر فضل و رحمت خدا نباشد هیچ انسانی به تزکیه خود قادر نخواهد بود: «و لَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن اَحَد اَبَدًا و لـکِنَّ اللّهَ یُزَکّی مَن یَشاءُ واللّهُ سَمیعٌ عَلیم»(نور/24،21)، به همین جهت از جمله اسمای الهی که در روایات و ادعیه ذکر شده «مزکّی[23]» یعنی تزکیه‌کننده است و همان‌گونه که تزکیه کننده حقیقی خداست تنها کسی که می‌تواند به حق بر پاکی و تزکیه افراد گواهی دهد خداوند است: «اَلَم تَرَ اِلَی الَّذینَ یُزَکّونَ اَنفُسَهُم بَلِ اللّهُ یُزَکّی مَن یَشاءُ ولا یُظلَمونَ فَتیلا».(نساء/ 4، 49) در شأن نزول آیه فوق نقل شده که اهل کتاب خود را انسانهایی پاک و برتر از دیگران می‌دانستند که آیه فوق نازل شد و تزکیه کننده حقیقی را خداوند دانست[24] و این بدان جهت است که خداوند از ظاهر و باطن افراد بهتر از خود آنان آگاهی داشته، می‌تواند پاکی یا ناپاکی آنان را تصدیق کند.[25] 2. رهبران الهی:

پیامبران، امامان و اولیای خاصّ الهی ـ که بر فطرت پاک آفریده شده و به طور موهبتی و غیر اکتسابی از آلودگیهای شرک و گناه و صفات ناپسند منزه‌اند[26]: «قالَ اِنَّما اَنَا رَسولُ رَبِّکِ لاَِهَبَ لَکِ غُلـمـًا زَکیـّا»(مریم/19،19) ـ به عنوان مواسطه فیض الهی و مربّی انسانها از عوامل عمده تزکیه انسانها به شمار می‌روند که با تلاوت آیات قرآن و بیان احکام الهی و فضایل اخلاقی انسانها را از آلودگی شرک و گناه و اخلاق رذیله پاک می‌کنند[27] (آل‌عمران/ 3، 146، 164 و نیز جمعه/ 62، 2) و به همین جهت که اینان نقش عمده‌ای در جهت تزکیه انسانها دارند ابراهیم(علیه السلام) از خداوند تقاضای دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 501 فرستادن پیامبرانی می‌کند تا نسل او را از آلودگیها پاک کنند: «رَبَّنا وابعَث فیهِم رَسولاً مِنهُم یَتلوا عَلَیهِم ءایـتِکَ ویُعَلِّمُهُمُ الکِتـبَ والحِکمَةَ و یُزَکّیهِم»(بقره/2،129) همچنین قرآن در آیات 17 ـ 18 نازعات/79 به موسی(علیه السلام) فرمان می‌دهد که به سوی فرعون رفته، او را به تزکیه فرا خواند:«اِذهَب اِلی فِرعَونَ اِنَّهُ طَغی * فَقُل هَل لَکَ اِلی اَن تَزَکّی». به نظر برخی مراد از تزکیه بشر از سوی انبیا تزکیه در قول است؛ یعنی آنان در قیامت بر پاک بودن نفوس شهادت می‌دهند.[28] 3. پای‌بندی به ایمان و عمل صالح:

هرچند خداوند با فرستادن پیامبران و توفیق و عنایت خویش زمینه تزکیه انسانها را فراهم می‌کند؛ ولی این خود افراد هستند که با پذیرش آگاهانه و آزادانه دعوت انبیا و پای‌بندی به دستورات و مقررات الهی، خویش را از برکات بعثت پیامبران برخوردار ساخته، پاکی و تزکیه را برای خود رقم می‌زنند، از این‌رو قرآن‌کریم در آیات 75 ـ 76 طه/20 از یک سو بهشت و درجات عالی آن را برای مؤمنان و صالحان ثابت می‌کند و از سوی دیگر همه آنها را جزای اهل تزکیه می‌داند: «و مَن یَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِکَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلی * جَنّـتُ عَدن تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و ذلِکَ جَزاءُ مَن تَزَکّی» و این بدان معناست که تزکیه بدون ایمان و عمل صالح به دست نمی‌آید. در آیه‌ای دیگر، قرآن مؤمنان را از خودستایی و پاک شمردن خود برحذر داشته و خداوند را آگاه‌تر به حال تقوا‌پیشگان معرفی کرده است:«فَلا‌تُزَکّوا اَنفُسَکُم هُوَ اَعلَمُ بِمَنِ اتَّقی».(نجم/53،32) از این آیه به دست می‌آید که راه دستیابی به تزکیه، تقوا* و عمل است نه ادعای پاک بودن.[29] همچنین در آیه 18 فاطر/35 تزکیه بدل از خشیت و اقامه نماز معرفی شده است: «و‌لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ اُخری واِن تَدعُ مُثقَلَةٌ اِلی حِملِها لا یُحمَل مِنهُ شَیءٌ ولَو کانَ ذا قُربی اِنَّما تُنذِرُ الَّذینَ یَخشَونَ رَبَّهُم بِالغَیبِ واَقاموا الصَّلوةَ و مَن تَزَکّی فَاِنَّما یَتَزَکّی لِنفسِهِ واِلَی اللّهِ المَصیر»و این از پیوند عمیق تزکیه با اعمال انسان پرده برمی‌دارد، براین اساس می‌توان گفت عمده‌ترین فلسفه تشریع عبادات و مکلّف ساختن انسانها دور‌کردن آنها از آلودگیها و رشد و تکامل معنوی آنان است، چنان که قرآن در آیات متعددی به برخی از عبادات اشاره کرده و آنها را عامل دوری انسان از آلودگیها دانسته است؛ مانند: الف. نماز:

نماز از عباداتی است که اگر با آداب و شرایط آن به جا آورده شود هم باعث جلوگیری از آلوده شدن انسان به گناه می‌گردد: «و‌اَقِمِ الصَّلوةَ اِنَّ الصَّلوةَ تَنهی عَنِ الفَحشاءِ والمُنکَرِ»(عنکبوت/29،45) و هم او را از گناهانی که مرتکب شده پاک می‌کند: «واَقِمِ الصَّلوةَ دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 502 طَرَفَیِ النَّهارِ وزُلَفـًا مِنَ الَّیلِ اِنَّ الحَسَنـتِ یُذهِبنَ السَّیِّـاتِ».(هود/11،114) در شأن نزول آیه فوق نقل شده که یکی از مسلمانان بنام ابوالیسر برای پاک شدن خود از گناهی که مرتکب شده بود نزد رسول خدا آمد که آیه فوق نازل شد و پس از آن، پیامبر به وی فرمود: نماز تو کفاره گناه توست.[30] در روایتی نماز همچون آبی دانسته شده است که همه گناهان بین دو نماز را محو می‌کند[31] و برپایه روایتی دیگر پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرمود: نمازی که با آداب و شرایط اقامه شود گناهان را همچون برگ خزان می‌ریزد.[32] ب. انفاق در راه خدا:

انفاق مال چه واجب و چه مستحب موجب پاک شدن و تطهیر قلوب از آلودگیها و صفات ناپسند همچون بخل و دوستی دنیا می‌گردد[33]: «خُذ مِن اَمولِهِم صَدَقَةً تُطَهِّرُهُم وتُزَکّیهِم بِها». (توبه/9، 103) بیشتر مفسران مراد از آیه فوق را گرفتن زکات واجب دانسته‌اند[34]؛ اما برخی مراد از آن را بخشی از اموال افراد گنهکار دانسته‌اند که جهت کفاره گناه خویش می‌پردازند.[35] شأن نزول آیه فوق[36] که به گناه ابولبابه و گرفتن بخشی از اموال او از سوی پیامبر جهت کفاره گناه اشاره دارد و نیز آیه بعد که از پذیرش توبه گناهکاران و قبول انفاقهای آنان از سوی خداوند سخن گفته: «اَلَم یَعلَموا اَنَّ اللّهَ هُوَ یَقبَلُ التَّوبَةَ عَن عِبادِهِ و یأخُذُ الصَّدَقـتِ»(توبه/9،104) مؤید این نظرند، اگرچه استفاده حکم زکات واجب و انفاقهای دیگر از آیه با یکدیگر تنافی ندارد. در آیات‌18‌ـ‌19 لیل/ 92 نیز به انفاق در راه خدا و نقش آن در تزکیه اشاره کرده و آن را از صفات متقین دانسته است: «و سَیُجَنَّبُها الاَتقی * اَلَّذی یُؤتی مالَهُ یَتَزَکّی». در روایات اسلامی نیز بر تأثیر انفاق در تزکیه و محو گناهان تأکید شده است؛ از جمله پیامبر(صلی الله علیه وآله)فرمود: هر کس خانواده مسلمانی را یک شبانه روز پذیرایی کند خداوند گناهان او را محو می‌کند.[37] موانع تزکیه:

موانع دستیابی انسان به رشد معنوی و تزکیه نفس فراوان است که برخی از آنها عبارت‌اند از: 1. شیطان:

از آنجا که شیطان دشمن انسان است (فاطر/35،6) و سوگند یاد کرده تا همه انسانها را گمراه کند (حجر/15،39 ـ 40) وی یکی‌از عوامل اصلی آلوده شدن انسانها به گناه و دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 7، صفحه 503 مانع عمده تحصیل تزکیه به شمار می‌رود، بر همین اساس قرآن مؤمنان را از پیروی او برحذر داشته، می‌گوید اگر لطف خدا نبود ـ با توجه به دامها و وسوسه‌های شیطان[38] ـ هیچ‌کس قادر به تزکیه خود نبود: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تَتَّبِعوا خُطُوتِ الشَّیطـنِ ومَن یَتَّبِع خُطُوتِ الشَّیطـنِ فَاِنَّهُ یَأمُرُ بِالفَحشاءِ و المُنکَرِ ولَولا فَضلُ اللّهِ عَلَیکُم ورَحمَتُهُ ما زَکی مِنکُم مِن اَحَد».(نور/24،21) 2. عصیان و گناه:

نافرمانی خداوند و ارتکاب برخی گناهان از دیگر اموری است که قرآن در آیاتی آن را مانع تطهیر قلوب مؤمنان برمی‌شمارد، چنان که در آیه 174 بقره/2 و آیه 77 آل عمران/3 به برخی از این گناهان از جمله پیمان شکنی یهود و کتمان حقایق به قصد رسیدن به مال دنیا اشاره کرده و آن را مانع تزکیه آنان دانسته است: «اِنَّ الَّذینَ یَکتُمونَ ما اَنزَلَ اللّهُ مِنَ الکِتـبِ ویَشتَرونَ بِهِ ثَمَنـًا قَلیلاً اُولـئِکَ ما یَأکُلونَ فی بُطونِهِم اِلاَّ النّارَ ولا یُکَلِّمُهُمُ اللّهُ یَومَ القِیـمَةِ ولا یُزَکّیهِم»، %%«اِنَّ الَّذینَ یَشتَرونَ بِعَهدِ اللّهِ واَیمـنِهِم ثَمَنـًا قَلیلاً اُولـئِکَ لا خَلـقَ لَهُم فِی الأخِرَةِ ولا یُکَلِّمُهُمُ ... و لایُزَکّیهِم».مراد از عدم تزکیه این افراد این است که خداوند آنان را از آلودگی گناهشان به وسیله آمرزش پاک نمی‌کند. البته برخی گفته‌اند: مراد از عدم تزکیه آن است که خداوند به پاکی و طهارت آنان گواهی نمی‌دهد[39] یا مراد این است که خداوند این افراد را در جایگاه پاکان قرار نمی‌دهد. [40] آثار تزکیه:

تزکیه و تطهیر نفس از آلودگیها آثار و فواید فراوانی برای فرد و جامعه دارد که در درجه اوّل این فواید به خود تزکیه کننده باز می‌گردند:«و مَن تَزَکّی فَاِنَّما یَتَزَکّی لِنفسِهِ».(فاطر/35،18) برخی از این فواید عبارت‌اند از: 1. فلاح و رستگاری:

تزکیه نفس موجب رستگار شدن فرد در دنیا و آخرت است: «قَد اَفلَحَ مَن زَکـّها».(شمس/91،9 و نیز اعلی/87،14). 2.‌نجات از آتش جهنم:

پرهیزگارانی که با دادن اموال خود در راه خدا نفس خویش را از آلودگیها پاک می‌کنند از آتش جهنم نجات خواهند یافت: «فَاَنذَرتُکُم نارًا تَلَظّی * ... و سَیُجَنَّبُها الاَتقی * اَلَّذی یُؤتی مالَهُ یَتَزَکّی».(لیل/ 92، 14، 17 ـ 18) 3. برخورداری از درجات بالای بهشت:

پاداش مؤمنانی که قلوب خود را از آلودگیها تزکیه کرده، اعمال صالح انجام دهند درجات بالای بهشت و زندگی دائمی در آن است: «ومَن یَأتِهِ مُؤمِنـًا قَد عَمِلَ الصّــلِحـتِ فَاُولـئِکَ لَهُمُ الدَّرَجـتُ العُلی * جَنّـتُ عَدن تَجری مِن تَحتِهَا الاَنهـرُ خــلِدینَ فیها و ذلِکَ جَزاءُ مَن تَزَکّی».(طه/20،75 ـ 76)

[1]. ترتیب‌العین، ص‌348، «زکو». [2]. مقاییس‌اللغه، ج3، ص17، «زکی»؛ النهایه، ج‌2، ص‌107؛ لسان العرب، ج‌6، ص‌64، «زکا». [3]. المنجد، ص‌616، «زکو». [4]. التحقیق، ج‌4، ص‌293 «زکو». [5]. همان، ص‌294. [6]. الصافی، ج‌2، ص‌371؛ جوامع‌الجامع، ج‌2، ص‌92. [7]. التحریر و التنویر، ج‌11، ص‌23. [8]. المیزان، ج‌9، ص‌377. [9]. جامع‌السعادات، ج‌1، ص‌400؛ معراج‌السعاده، ص‌75 ـ 78. [10]. ریاض‌السالکین، ج‌3، ص‌152؛ اخلاق در قرآن، ج‌1، ص‌217. [11]. المیزان، ج‌6، ص‌182 ـ 183. [12]. همان، ص‌183 ـ 184؛ تاریخ جامع ادیان، ص‌180. [13]. المیزان، ج‌6، ص‌184. [14]. جامع‌البیان، ج17، ص‌169؛ تفسیر قرطبی، ج‌12، ص‌16. [15]. مجمع‌البیان، ج1، ص259؛ المنیر، ج‌1، ص‌177 ـ 179. [16]. المیزان، ج‌6، ص‌184؛ الملل والنحل، ج‌2، ص‌31. [17]. المیزان، ج‌6، ص‌184 ـ 185. [18]. النهایه، ج‌2، ص‌107 «زکا»؛ الکشاف، ج‌3، ص‌176؛ التفسیرالکبیر، ج‌23، ص‌79 ـ 80؛ الفرقان، ج‌17 ـ 18، ص‌208. [19]. الفرقان، ج‌1 ـ 2، ص‌161. [20]. الفرقان، ج‌1 ـ 2، ص‌161. [21]. المیزان، ج‌19، ص‌265. [22]. نمونه، ج‌27، ص‌47 ـ 48. [23]. البلد الامین، ص‌323؛ المقام الاسنی، ص‌95؛ فیض‌القدیر، ج‌2، ص‌194. [24]. مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌90 ـ 91 ؛ المیزان، ج‌4، ص‌372. [25]. مواهب الرحمن، ج‌8، ص‌277. [26]. همان، ص‌276. [27]. التحریر والتنویر، ج1، ص‌194؛ تفسیر مراغی، ج11، ص‌16 ـ 17. [28]. مجمع البیان، ج‌1، ص‌395. [29]. الفرقان، ج‌27، ص‌447 ـ 449. [30]. مجمع‌البیان، ج‌5، ص‌307،308؛ منهج‌الصادقین، ج‌4، ص‌460. [31]. تهذیب الاحکام، ج‌2، ص‌237؛ وسائل الشیعه، ج‌4، ص‌12. [32]. منهج‌الصادقین، ج‌4، ص‌462. [33]. منهج القرآن فی تربیة المجتمع، ص‌204؛ بحارالانوار، ج‌6، ص‌104؛ نمونه، ج‌8، ص‌117. [34]. مجمع البیان، ج‌5، ص‌102؛ المیزان، ج‌9، ص‌377؛ المنیر، ج‌11 ـ 12، ص‌28. [35]. جامع البیان، ج‌11، ص‌25؛ مجمع‌البیان، ج‌5، ص‌102. [36]. جامع‌البیان، ج‌11، ص‌24 ـ 26؛ المیزان، ج‌9، ص‌384. [37]. عوالی‌اللئالی، ج‌3، ص‌283؛ بحارالانوار، ج‌71، ص‌389؛ کنزالعمال، ج‌15، ص‌775. [38]. مجمع‌البیان، ج‌7، ص‌210. [39]. همان، ج2، ص779؛ التفسیر الکبیر، ج‌8، ص‌112. [40]. همان، ج2، ص779؛ التفسیر الکبیر، ج‌8، ص‌112.