عزرة بن قیس احمسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
جز (جایگزینی متن - '\[\[رده\:قاتلان\sامام\sحسین\]\]↵\[\[رده\:(.*)\]\]' به 'رده:قاتلان امام حسین')
جز (جایگزینی متن - ']]' به ' [[')
خط ۱۵: خط ۱۵:
عباس به سوی امام برگشت تا جریان را به اطلاع ایشان برساند، اما «[[زهیر]] بن قین‌» و «حبیب بن مظاهر» و سایر همراهان ماندند. حبیب بن مظاهر به قصد [[موعظه]] سپاه دشمن به ذکر [[اوصاف امام]] و یارانش پرداخت و ایشان را از [[جنگ]] برحذر داشت. اما عزرة بن [[قیس]] که خود از جمله کسانی بود که به امام [[نامه]] نوشته و او را به [[کوفه]] [[دعوت]] کرده و اکنون در سپاه عمر بن سعد بود، سخنان او را حمل بر [[خودستایی]] کرد و گفت‌: «حبیب‌! هر قدر می‌توانی از او تعریف کن». زهیر بن قین به او گفت‌: «ای عزرة بن قیس‌، [[خداوند]] او را ستوده و [[هدایت‌]] کرده است‌».<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷؛ الفتوح، ج۵، ص۹۸؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۳۵۳.</ref>
عباس به سوی امام برگشت تا جریان را به اطلاع ایشان برساند، اما «[[زهیر]] بن قین‌» و «حبیب بن مظاهر» و سایر همراهان ماندند. حبیب بن مظاهر به قصد [[موعظه]] سپاه دشمن به ذکر [[اوصاف امام]] و یارانش پرداخت و ایشان را از [[جنگ]] برحذر داشت. اما عزرة بن [[قیس]] که خود از جمله کسانی بود که به امام [[نامه]] نوشته و او را به [[کوفه]] [[دعوت]] کرده و اکنون در سپاه عمر بن سعد بود، سخنان او را حمل بر [[خودستایی]] کرد و گفت‌: «حبیب‌! هر قدر می‌توانی از او تعریف کن». زهیر بن قین به او گفت‌: «ای عزرة بن قیس‌، [[خداوند]] او را ستوده و [[هدایت‌]] کرده است‌».<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷؛ الفتوح، ج۵، ص۹۸؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۳۵۳.</ref>


آنگاه زهیر بن قین نیز با او سخن گفت و او را [[نصیحت]] کرد‌: «ای عزرة بن قیس‌! خداوند [[حسین]]{{ع}} را ستوده و [[هدایت]] کرده است‌. از [[خدا]] بپرهیز، من که [[خیرخواه]] توأم‌. مراقب باش از آنانی نباشی که [[گمراهان]] را بر کشتن پاکدامنان [[یاری]] می‌کنند». عزرة بن قیس به زهیر بن قین گفت: «تو خود از طرفداران [[عثمان]] بودی و از [[شیعیان]] این [[خاندان]] نبودی؟» [[زهیر]] بن قین پاسخ داد: «اکنون من از آنان هستم. به [[خداوند]] [[سوگند]] که من نه نامه‌ای برای [[حسین]] نوشتم و نه پیکی روانه کردم و نه به او [[وعده]] دادم که یاری‌اش می‌کنم‌. در راه با او مواجه شدم و [[احساس]] کردم که باید همراه او باشم و یاری‌اش کنم و برای [[حفظ]][[حق]] [[خدا]] و [[حق]] [[پیامبر]]{{صل}} که شما به [[تباهی]] داده‌اید، مدافع وی باشم‌».<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۷؛ الفتوح، ج۵، ص۹۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۷۷.</ref>
آنگاه زهیر بن قین نیز با او سخن گفت و او را [[نصیحت]] کرد‌: «ای عزرة بن قیس‌! خداوند [[حسین]]{{ع}} را ستوده و [[هدایت]] کرده است‌. از [[خدا]] بپرهیز، من که [[خیرخواه]] توأم‌. مراقب باش از آنانی نباشی که [[گمراهان]] را بر کشتن پاکدامنان [[یاری]] می‌کنند». عزرة بن قیس به زهیر بن قین گفت: «تو خود از طرفداران [[عثمان]] بودی و از [[شیعیان]] این [[خاندان]] نبودی؟» [[زهیر]] بن قین پاسخ داد: «اکنون من از آنان هستم. به [[خداوند]] [[سوگند]] که من نه نامه‌ای برای [[حسین]] نوشتم و نه پیکی روانه کردم و نه به او [[وعده]] دادم که یاری‌اش می‌کنم‌. در راه با او مواجه شدم و [[احساس]] کردم که باید همراه او باشم و یاری‌اش کنم و برای [[حفظ]] [[حق]] [[خدا]] و [[حق]] [[پیامبر]]{{صل}} که شما به [[تباهی]] داده‌اید، مدافع وی باشم‌».<ref>انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۷؛ الفتوح، ج۵، ص۹۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۷۷.</ref>


[[روز عاشورا]]، [[عمر بن سعد]]، [[فرمانده]] سواره [[نظام]] را به عزرة بن [[قیس]] سپرد.<ref> انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۲؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۶۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۷۷. </ref> در [[صبح عاشورا]] چون عزرة بن قیس دید که سواران وی از هر سو عقب می‌روند، [[عبدالرحمن بن حصین]] را نزد عمر بن سعد فرستاد و گفت: «مگر نمی‌بینی که سواران من از این گروه اندک چه می‌کشند؟ پیادگان و تیراندازان را به مقابله آنان بفرست».<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۳۶. </ref>
[[روز عاشورا]]، [[عمر بن سعد]]، [[فرمانده]] سواره [[نظام]] را به عزرة بن [[قیس]] سپرد.<ref> انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۲؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۶۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۷۷. </ref> در [[صبح عاشورا]] چون عزرة بن قیس دید که سواران وی از هر سو عقب می‌روند، [[عبدالرحمن بن حصین]] را نزد عمر بن سعد فرستاد و گفت: «مگر نمی‌بینی که سواران من از این گروه اندک چه می‌کشند؟ پیادگان و تیراندازان را به مقابله آنان بفرست».<ref>تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۳۶. </ref>

نسخهٔ ‏۱۷ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۱۹

عُزْرَةِ (عُرْوَة) بْن قَیْس اَحْمَسی، فرمانده سواره نظام لشکر عمر بن سعد در واقعه کربلا و از نویسندگان نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) بود که در روز عاشورا فرماندهی سپاه سواره نظام لشکر عمر بن سعد را بر عهده داشت و پس از شهادت امام حسین(ع)، از طرف عمر بن سعد، مأمور شد تا به همراه شمر بن ذی الجوشن، خولی بن یزید اصبحی و دیگران سرهای شهدای کربلا را نزد عبید الله بن زیاد ببرند[۱].

مقدمه

عزرة بن قیس احمسی از خاندان احمس و از قبیله دهن بود.[۲] در زمان خلافت عمر بن خطاب، سعد بن ابی‌وقاص عزرة بن قیس را به همراه جریر بن عبدالله به سوی حلوان فرستاد. جریر بن عبدالله بجلی پس از تصرف حلوان، والی آن شهر شد. عزرة بن قیس نیز در حلوان ساکن شد.[۳] زمانی که جریر بن عبدالله بجلی به دستور عمر بن خطاب به یاری ابوموسی اشعری رفت، عزرة بن قیس را به جانشینی خود بر حلوان گمارد. عزرة بن قیس کوشید تا شهر زور را فتح کند، اما از عهده آن برنیامد و نتوانست کاری پیش برد.[۴] عزرة بن قیس در جنگ‌های خالد بن ولید در شام حضور داشت و از او روایت کرده است.[۵]

عزرة بن قیس جزو افراد سودجویی بود که با سنجیدن توازن قوا موضع خود را مشخص می‌کرد و کفه به هر طرف سنگین‌تر می‌شد به آن سمت متمایل می‌گردید. چون دید مسلم بن عقیل در کوفه پیشرفت خوبی دارد و نیروهای امام حسین(ع) هر روز بیشتر و متراکم‌تر می‌شوند، او از جمله بزرگان کوفه بود، که به امام حسین(ع) نامه نوشتند و از او دعوت کردند که به کوفه بیاید[۶] ولی زمانی که عبیدالله بن زیاد بر کوفه مسلط شد، به او پیوست.

حضور در واقعه کربلا

عمر بن سعد پس از ورود به کربلا قصد داشت عزرة بن قیس را سوی حسین بن علی(ع) فرستد و به او گفت: «پیش حسین برو و بپرس برای چه هدفی به عراق آمده است و چه می‌خواهد؟» عزرة بن قیس چون خود از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته بودند، شرم کرد که نزد امام رود. عمر بن سعد از دیگر سران سپاه خواست تا نزد امام حسین (ع) بروند و از او بپرسند، همه آنان از رویارویی با آن حضرت امتناع کردند، تا اینکه کثیر بن شهاب بن حصین مذحجی‌ گفت‌: من می‌روم‌.[۷]

در عصر تاسوعا دشمن می‌خواست به خیمه‌های امام حمله کند. امام از برادرش عباس(ع) خواست تا از آنان بپرسد که برای چه آمده‌اند؟ عباس با بیست نفر که زهیر بن قین و حبیب بن مظاهر نیز همراه او بودند، به طرف سپاه عمر بن سعد حرکت کرد. گفتند: «آمده‌ایم فرمان امیر را به شما ابلاغ کنیم که یا تسلیم شوید و یا با شما خواهیم جنگید».

عباس به سوی امام برگشت تا جریان را به اطلاع ایشان برساند، اما «زهیر بن قین‌» و «حبیب بن مظاهر» و سایر همراهان ماندند. حبیب بن مظاهر به قصد موعظه سپاه دشمن به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت. اما عزرة بن قیس که خود از جمله کسانی بود که به امام نامه نوشته و او را به کوفه دعوت کرده و اکنون در سپاه عمر بن سعد بود، سخنان او را حمل بر خودستایی کرد و گفت‌: «حبیب‌! هر قدر می‌توانی از او تعریف کن». زهیر بن قین به او گفت‌: «ای عزرة بن قیس‌، خداوند او را ستوده و هدایت‌ کرده است‌».[۸]

آنگاه زهیر بن قین نیز با او سخن گفت و او را نصیحت کرد‌: «ای عزرة بن قیس‌! خداوند حسین(ع) را ستوده و هدایت کرده است‌. از خدا بپرهیز، من که خیرخواه توأم‌. مراقب باش از آنانی نباشی که گمراهان را بر کشتن پاکدامنان یاری می‌کنند». عزرة بن قیس به زهیر بن قین گفت: «تو خود از طرفداران عثمان بودی و از شیعیان این خاندان نبودی؟» زهیر بن قین پاسخ داد: «اکنون من از آنان هستم. به خداوند سوگند که من نه نامه‌ای برای حسین نوشتم و نه پیکی روانه کردم و نه به او وعده دادم که یاری‌اش می‌کنم‌. در راه با او مواجه شدم و احساس کردم که باید همراه او باشم و یاری‌اش کنم و برای حفظ حق خدا و حق پیامبر(ص) که شما به تباهی داده‌اید، مدافع وی باشم‌».[۹]

روز عاشورا، عمر بن سعد، فرمانده سواره نظام را به عزرة بن قیس سپرد.[۱۰] در صبح عاشورا چون عزرة بن قیس دید که سواران وی از هر سو عقب می‌روند، عبدالرحمن بن حصین را نزد عمر بن سعد فرستاد و گفت: «مگر نمی‌بینی که سواران من از این گروه اندک چه می‌کشند؟ پیادگان و تیراندازان را به مقابله آنان بفرست».[۱۱]

پس از شهادت امام حسین(ع) او جزء کسانی بود که سرهای شهدا را به کوفه نزد عبیدالله بن زیاد بردند و از او جایزه ناچیزی گرفتند.[۱۲]

از سرنوشت او پس از واقعه کربلا اطلاعی در دست نیست.[۱۳]

منابع

پانویس

  1. محدثی، جواد، فرهنگ عاشورا، ص ۳۳۷؛ محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۱۵۱-۱۵۳.
  2. الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۶، ص۲۳۹.
  3. فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.، ص۲۹۵؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابنحجر عسقلانی، شهابالدین احمدبن علی، به کوشش علیمحمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری.، ج۵، ص۹۷.
  4. فتوح البلدان، بلاذری، احمد بن یحیی، به کوشش دخویه، لیدن: ۱۸۶۶ میلادی.، ص۲۹۵؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۳۸.
  5. الطبقات الکبری، ابن سعد کاتب واقدی، محمد، چاپ احسان عباس، بیروت: دار صادر، ۱۴۰۵ قمری.، ج۶، ص۲۳۹؛ الاصابه فی تمییز الصحابه، ابنحجر عسقلانی، شهابالدین احمدبن علی، به کوشش علیمحمد بجاوی، بیروت: مؤسسه التاریخ العربی، ۱۳۲۸ قمری.، ج۵، ص۹۷.
  6. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۷۰؛ الاخبار الطوال، دینوری، ابوحنیفه احمدبن داود، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره: ۱۹۶۰ میلادی.، ص۲۲۹؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۳۵۳؛ الفتوح، ج۵، ص۳۰؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۲۰-۲۱.
  7. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۰.
  8. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۷؛ الفتوح، ج۵، ص۹۸؛ مقتل الحسین خوارزمی، خوارزمی، حسین، به کوشش الشیخ محمد السماوی، نجف: مطبعه الزهراء، ۱۳۶۷ قمری.، ج۱، ص۳۵۳.
  9. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶ – ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۲؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۱۷؛ الفتوح، ج۵، ص۹۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۷۷.
  10. انساب الاشراف، بلاذری، احمدبن یحیی، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق: ۱۹۹۶– ۲۰۰۰ میلادی.، ج۳، ص۳۹۵؛ تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۲۲؛ الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، عزّالدین علی بن احمد بن ابی الکرم، تحقیق مکتبه التراث، بیروت: ۱۳۸۵-۱۳۸۶ قمری.، ج۴، ص۶۸؛ البدایة و النهایة، ابنکثیر دمشقی، عمادالدین اسماعیلبن عمر، قاهره: ۱۹۳۲ میلادی، ج۸، ص۱۷۷.
  11. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۳۶.
  12. تاریخ الطبری، تاریخ الامم و الملوک، طبری، محمدبن جریر، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت: ۱۳۸۲ – ۱۳۸۷ قمری / ۱۹۶۲ – ۱۹۶۷ میلادی.، ج۵، ص۴۵۶.
  13. محمدزاده، مرضیه، دوزخیان جاوید، ص۱۵۱-۱۵۳.