ابوسفیان بن حارث بن عبدالمطلب: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۲: | خط ۲: | ||
== مقدمه == | == مقدمه == | ||
[[ابوسفیان بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قرشی هاشمی]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۳.</ref>، پسرعموی [[پیامبر]]{{صل}} و [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، و [[برادر]] رضاعی [[پیامبر]]{{صل}} است که او هم از [[حلیمه سعدیه]] (دایه [[رسول اکرم]]{{صل}}) شیر خورده است. برخی همچون ابنمبارک، [[ابراهیم بن منذر]]، [[هشام بن کلبی]] و [[زبیر بن بکار]]، اسم او را مُغِیره ذکر کردهاند؛ اما برخی دیگر [[کنیه]] او را همان اسم او دانسته و مُغِیره را [[برادر]] او دانستهاند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. | [[ابوسفیان بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قرشی هاشمی]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۳.</ref>، پسرعموی [[پیامبر]] {{صل}} و [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، و [[برادر]] رضاعی [[پیامبر]] {{صل}} است که او هم از [[حلیمه سعدیه]] (دایه [[رسول اکرم]] {{صل}}) شیر خورده است. برخی همچون ابنمبارک، [[ابراهیم بن منذر]]، [[هشام بن کلبی]] و [[زبیر بن بکار]]، اسم او را مُغِیره ذکر کردهاند؛ اما برخی دیگر [[کنیه]] او را همان اسم او دانسته و مُغِیره را [[برادر]] او دانستهاند<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. | ||
نام [[مادر]] او در منابع، مختلف ذکر شده است و از او با نامهای غُزیّة دختر [[قیس بن طریف]]، [[فرزند]] [[فهر بن مالک بن نضر بن کنانه]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۷۳.</ref> و یا سُمیه<ref>اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.</ref> یاد کردهاند. بعضی گفتهاند که همسن [[پیامبر]]{{صل}} بوده و او از جمله کسانی است که [[شبیه]] [[پیامبر اکرم]]{{صل}} بوده است و قبل از آنکه آن [[حضرت]]، به [[پیامبری]] برانگیخته شود، بسیار به ایشان علاقهمند بود<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۴، ص۴۸۶۰.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۸.</ref>. | نام [[مادر]] او در منابع، مختلف ذکر شده است و از او با نامهای غُزیّة دختر [[قیس بن طریف]]، [[فرزند]] [[فهر بن مالک بن نضر بن کنانه]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۷۳.</ref> و یا سُمیه<ref>اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.</ref> یاد کردهاند. بعضی گفتهاند که همسن [[پیامبر]] {{صل}} بوده و او از جمله کسانی است که [[شبیه]] [[پیامبر اکرم]] {{صل}} بوده است و قبل از آنکه آن [[حضرت]]، به [[پیامبری]] برانگیخته شود، بسیار به ایشان علاقهمند بود<ref>معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۴، ص۴۸۶۰.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۸.</ref>. | ||
== [[ابوسفیان]] و توهین به [[پیامبر]]{{صل}}== | == [[ابوسفیان]] و توهین به [[پیامبر]] {{صل}} == | ||
با همه این اوصاف، [[رسول اکرم]]{{صل}} پس از [[بعثت]] از توهین وی مصون نماند و او در اشعار خود به [[حضرت]] سخت توهین مینمود و [[حسان بن ثابت]] (شاعر [[پیامبر]]) به اشعارش جواب میگفت. | با همه این اوصاف، [[رسول اکرم]] {{صل}} پس از [[بعثت]] از توهین وی مصون نماند و او در اشعار خود به [[حضرت]] سخت توهین مینمود و [[حسان بن ثابت]] (شاعر [[پیامبر]]) به اشعارش جواب میگفت. | ||
او در تمام جنگهایی که [[قریش]] با [[رسول خدا]]{{صل}} داشتند شرکت داشت و از [[شکست]] [[مشرکان]] و [[پیروزی]] [[مسلمانان]] در [[جنگ بدر]] گزارشی برای [[ابولهب]] بیان کرد. [[ابولهب]] به او گفت: "برادر زاده! بنشین و جریان [[جنگ]] را تعریف کن". | او در تمام جنگهایی که [[قریش]] با [[رسول خدا]] {{صل}} داشتند شرکت داشت و از [[شکست]] [[مشرکان]] و [[پیروزی]] [[مسلمانان]] در [[جنگ بدر]] گزارشی برای [[ابولهب]] بیان کرد. [[ابولهب]] به او گفت: "برادر زاده! بنشین و جریان [[جنگ]] را تعریف کن". | ||
[[ابوسفیان]] گفت: "همین [[قدر]] بگویم که وقتی ما به [[لشکر]] [[مسلمانان]] برخوردیم (با تمام قدرتی که داشتیم) وضع طوری شد که تحت [[اختیار]] و [[اراده]] آنان قرار گرفتیم و به هر نحو که میخواستند با ما [[رفتار]] میکردند؛ جمعی را کشته و گروهی را [[اسیر]] کردند و بقیه هم گریختند". سپس گفت: البته نباید [[قریش]] را ملامت کرد، زیرا (تنها [[مسلمانان]] نبودند که ما را بدین [[سرنوشت]] دچار ساختند بلکه) ما مردان سفیدپوشی را در میان [[آسمان]] و [[زمین]] [[مشاهده]] کردیم که بر اسبانی ابلق سوار بودند و چون به ما حمله کردند هیچکس در برابرشان نتوانست [[مقاومت]] کند و قدرتی از خود نشان دهد"<ref>السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۶۳.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۹.</ref>. | [[ابوسفیان]] گفت: "همین [[قدر]] بگویم که وقتی ما به [[لشکر]] [[مسلمانان]] برخوردیم (با تمام قدرتی که داشتیم) وضع طوری شد که تحت [[اختیار]] و [[اراده]] آنان قرار گرفتیم و به هر نحو که میخواستند با ما [[رفتار]] میکردند؛ جمعی را کشته و گروهی را [[اسیر]] کردند و بقیه هم گریختند". سپس گفت: البته نباید [[قریش]] را ملامت کرد، زیرا (تنها [[مسلمانان]] نبودند که ما را بدین [[سرنوشت]] دچار ساختند بلکه) ما مردان سفیدپوشی را در میان [[آسمان]] و [[زمین]] [[مشاهده]] کردیم که بر اسبانی ابلق سوار بودند و چون به ما حمله کردند هیچکس در برابرشان نتوانست [[مقاومت]] کند و قدرتی از خود نشان دهد"<ref>السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۶۳.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۳۹.</ref>. | ||
== [[اسلام]] [[ابوسفیان]] == | == [[اسلام]] [[ابوسفیان]] == | ||
در زمان [[فتح مکه]] [[ابوسفیان]] به [[خانه]] آمد و به [[همسر]] و فرزندانش گفت: "آماده حرکت باشید که [[محمد]]{{صل}} به [[مکه]] نزدیک شده است". آنها گفتند: آری، با آنکه میبینی [[عرب]] و [[عجم]] از [[محمد]] [[پیروی]] میکنند و تو به [[پیروی]] از او سزاوارتری، ولی در عوض با او [[دشمنی]] میکنی؟ | در زمان [[فتح مکه]] [[ابوسفیان]] به [[خانه]] آمد و به [[همسر]] و فرزندانش گفت: "آماده حرکت باشید که [[محمد]] {{صل}} به [[مکه]] نزدیک شده است". آنها گفتند: آری، با آنکه میبینی [[عرب]] و [[عجم]] از [[محمد]] [[پیروی]] میکنند و تو به [[پیروی]] از او سزاوارتری، ولی در عوض با او [[دشمنی]] میکنی؟ | ||
[[ابوسفیان]] به غلامش گفت: "چند شتر و اسب سواری مرا حاضر کن". | [[ابوسفیان]] به غلامش گفت: "چند شتر و اسب سواری مرا حاضر کن". | ||
سپس با تمام خانوادهاش حرکت کرد تا به [[منزل]] [[ابواء]] رسید که مقدمه [[لشکر]] [[پیامبر]]{{صل}} به آنجا رسیده بود. چون [[پیامبر]]{{صل}} [[دستور]] داده بود که هر کس [[ابوسفیان]] را یافت بکشد، او ترسید که با آنان روبهرو گردد و لذا دست فرزندش، [[جعفر]]، را گرفته و به طور ناشناس یک میل راه را پیاده رفتند تا به همراه [[عبدالله بن ابی امیه]]، [[برادر]] پدریام سلمه و پسر عمه [[پیامبر]]، [[رسول اکرم]]{{صل}} را در ثنیة العقاب - بین [[مکه]] و [[مدینه]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵.</ref> - و یا نیق العقاب<ref>السیرة النبویة، ابنهشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۶۳.</ref> [[ملاقات]] کنند. | سپس با تمام خانوادهاش حرکت کرد تا به [[منزل]] [[ابواء]] رسید که مقدمه [[لشکر]] [[پیامبر]] {{صل}} به آنجا رسیده بود. چون [[پیامبر]] {{صل}} [[دستور]] داده بود که هر کس [[ابوسفیان]] را یافت بکشد، او ترسید که با آنان روبهرو گردد و لذا دست فرزندش، [[جعفر]]، را گرفته و به طور ناشناس یک میل راه را پیاده رفتند تا به همراه [[عبدالله بن ابی امیه]]، [[برادر]] پدریام سلمه و پسر عمه [[پیامبر]]، [[رسول اکرم]] {{صل}} را در ثنیة العقاب - بین [[مکه]] و [[مدینه]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵.</ref> - و یا نیق العقاب<ref>السیرة النبویة، ابنهشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۶۳.</ref> [[ملاقات]] کنند. | ||
آنها از [[رسول اکرم]]{{صل}} اجازه حضور خواستند ولی [[حضرت]] اجازه نفرمود. [[ام سلمه]]، [[همسر]] [[پیامبر اسلام]]{{صل}} میانجیگری نمود و گفت: "یا [[رسول الله]]! اینها [[پسر عمو]] و پسر عمه شما هستند". [[حضرت]] فرمود: "به ایشان احتیاجی ندارم، زیرا [[ابوسفیان]]، پسر عمویم، آبروی مرا ریخت و [[عبدالله]]، پسر عمهام (پسر [[عاتکه دختر عبدالمطلب]]) در [[مکه]] آنچه نباید بگوید، گفت"<ref>چون گفتههای عبدالله بن امیه مفصل است در شرح حال خود او خواهد آمد.</ref>. | آنها از [[رسول اکرم]] {{صل}} اجازه حضور خواستند ولی [[حضرت]] اجازه نفرمود. [[ام سلمه]]، [[همسر]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} میانجیگری نمود و گفت: "یا [[رسول الله]]! اینها [[پسر عمو]] و پسر عمه شما هستند". [[حضرت]] فرمود: "به ایشان احتیاجی ندارم، زیرا [[ابوسفیان]]، پسر عمویم، آبروی مرا ریخت و [[عبدالله]]، پسر عمهام (پسر [[عاتکه دختر عبدالمطلب]]) در [[مکه]] آنچه نباید بگوید، گفت"<ref>چون گفتههای عبدالله بن امیه مفصل است در شرح حال خود او خواهد آمد.</ref>. | ||
آنها هنگامی که جواب [[پیامبر]] را شنیدند بسیار ناراحت شدند و [[ابوسفیان]] گفت: "به [[خدا]] قسم، اگر [[پیامبر]] اجازه حضور ندهد دست پسر بچهام را گرفته و سر به بیابان مینهم تا از [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] بمیرم". | آنها هنگامی که جواب [[پیامبر]] را شنیدند بسیار ناراحت شدند و [[ابوسفیان]] گفت: "به [[خدا]] قسم، اگر [[پیامبر]] اجازه حضور ندهد دست پسر بچهام را گرفته و سر به بیابان مینهم تا از [[گرسنگی]] و [[تشنگی]] بمیرم". | ||
چون سخن [[ابوسفیان]] را به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند، [[رسول خدا]]{{صل}} متأثر گردیده و به آنها اجازه حضور داد. آنها نزد [[پیامبر]]{{صل}} رفتند و [[اسلام]] آوردند. | چون سخن [[ابوسفیان]] را به [[پیامبر]] {{صل}} گفتند، [[رسول خدا]] {{صل}} متأثر گردیده و به آنها اجازه حضور داد. آنها نزد [[پیامبر]] {{صل}} رفتند و [[اسلام]] آوردند. | ||
[[ابوسفیان]] به خاطر [[رفتار]] و [[کردار]] سابق خود همواره در [[خدمت]] [[پیامبر]]{{صل}} سرافکنده بود و هیچگاه در حضور ایشان سر بلند نمیکرد و به صورت حضرتش نظر نمیافکند، تا آنکه [[امیرالمؤمنین]] به وی [[دستور]] داد این بار که [[خدمت]] [[حضرت]] رفتی، کلماتی که [[خداوند متعال]] از زبان [[برادران یوسف]] در [[قرآن مجید]] [[نقل]] کرده است در مقابل حضرتش بخوان تا از گذشته تو [[چشمپوشی]] کند، چون گذشت و بزرگواریاش از [[حضرت یوسف]] کمتر نیست. | [[ابوسفیان]] به خاطر [[رفتار]] و [[کردار]] سابق خود همواره در [[خدمت]] [[پیامبر]] {{صل}} سرافکنده بود و هیچگاه در حضور ایشان سر بلند نمیکرد و به صورت حضرتش نظر نمیافکند، تا آنکه [[امیرالمؤمنین]] به وی [[دستور]] داد این بار که [[خدمت]] [[حضرت]] رفتی، کلماتی که [[خداوند متعال]] از زبان [[برادران یوسف]] در [[قرآن مجید]] [[نقل]] کرده است در مقابل حضرتش بخوان تا از گذشته تو [[چشمپوشی]] کند، چون گذشت و بزرگواریاش از [[حضرت یوسف]] کمتر نیست. | ||
نوبت بعد که [[ابوسفیان]] [[خدمت]] [[حضرت]] رسید در مقابل ایشان ایستاد و این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ}}<ref>«گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بیگمان ما گنهکار بودیم» سوره یوسف، آیه ۹۱.</ref>. | نوبت بعد که [[ابوسفیان]] [[خدمت]] [[حضرت]] رسید در مقابل ایشان ایستاد و این [[آیه]] را خواند: {{متن قرآن|قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ}}<ref>«گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بیگمان ما گنهکار بودیم» سوره یوسف، آیه ۹۱.</ref>. | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} هم در جواب فرمود: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} هم در جواب فرمود: {{متن قرآن|قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ}}<ref>«(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.</ref>. | ||
سپس [[ابوسفیان]] اشعاری برای عذرخواهی در مقابل [[حضرت]] سرود و [[پیامبر]] هم به او مژده [[بهشت]] داد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۵، ص۰۹۱</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۰.</ref>. | سپس [[ابوسفیان]] اشعاری برای عذرخواهی در مقابل [[حضرت]] سرود و [[پیامبر]] هم به او مژده [[بهشت]] داد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۵، ص۰۹۱</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۰.</ref>. | ||
== [[ابوسفیان]] و [[جنگ حنین]] == | == [[ابوسفیان]] و [[جنگ حنین]] == | ||
[[ابوسفیان]] به زودی توهین و جسارتهای قبلی خود را جبران نمود؛ در [[جنگ حنین]] هنگامی که [[طایفه]] [[هوازن]] و ثقیف به [[پیامبر]] و لشکریانش در یکی از درهها و در [[تاریکی]] آغاز صبح حمله کردند، [[لشکر]] [[مسلمانان]] فرار کردند و در بعضی از [[روایات]] آمده است که فقط چهار نفر با [[پیامبر اسلام]] باقی ماندند؛ [[امیرالمؤمنین]]{{ع}}، [[عباس]] [[عموی پیامبر]]{{صل}}، [[ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب]] و [[فضل بن عباس بن عبدالمطلب]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. [[ابن مسعود]] و [[ابوسفیان بن حارث]] نیز عنان [[مرکب پیامبر]] را در دست داشتند و از [[پیامبر]]{{صل}} [[دفاع]] کردند<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶. </ref>. | [[ابوسفیان]] به زودی توهین و جسارتهای قبلی خود را جبران نمود؛ در [[جنگ حنین]] هنگامی که [[طایفه]] [[هوازن]] و ثقیف به [[پیامبر]] و لشکریانش در یکی از درهها و در [[تاریکی]] آغاز صبح حمله کردند، [[لشکر]] [[مسلمانان]] فرار کردند و در بعضی از [[روایات]] آمده است که فقط چهار نفر با [[پیامبر اسلام]] باقی ماندند؛ [[امیرالمؤمنین]] {{ع}}، [[عباس]] [[عموی پیامبر]] {{صل}}، [[ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب]] و [[فضل بن عباس بن عبدالمطلب]]<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. [[ابن مسعود]] و [[ابوسفیان بن حارث]] نیز عنان [[مرکب پیامبر]] را در دست داشتند و از [[پیامبر]] {{صل}} [[دفاع]] کردند<ref>اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶. </ref>. | ||
[[ابوسفیان]] میگوید: "با شدت تمام مشغول [[جنگ]] بودم و [[خدا]] میداند که قصدم این بود آن [[قدر]] بجنگم تا در مقابل [[پیامبر]]{{صل}} کشته شوم. در این هنگام که [[پیامبر]] نیز متوجه من بود، [[عباس]] به [[رسول اکرم]]{{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]]! این، [[برادر]] و پسر عمویت [[ابوسفیان]] است، از او [[راضی]] باش". | [[ابوسفیان]] میگوید: "با شدت تمام مشغول [[جنگ]] بودم و [[خدا]] میداند که قصدم این بود آن [[قدر]] بجنگم تا در مقابل [[پیامبر]] {{صل}} کشته شوم. در این هنگام که [[پیامبر]] نیز متوجه من بود، [[عباس]] به [[رسول اکرم]] {{صل}} گفت: "یا [[رسول الله]]! این، [[برادر]] و پسر عمویت [[ابوسفیان]] است، از او [[راضی]] باش". | ||
[[پیامبر]]{{صل}} فرمود: "خداوندا! از هر [[مخالفت]] و [[دشمنی]] که با من نموده، بگذر و او را بیامرز". و سپس رو به من کرد و از روی مهر و [[محبت]] فرمود: "برادرم، [[ابوسفیان بن حارث]] از [[جوانان]] [[بهشت]] است". من هم در پاسخ، رکاب [[حضرت]] را بوسیدم<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۱۲۵.</ref>. همچنین فرمودند: "ابوسفیان [[برادر]] و از [[خویشاوندان]] [[نیک]] من است و [[خدای متعال]] در عوض [[حمزه]] او را به من [[عنایت]] فرموده است"<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۳.</ref>. | [[پیامبر]] {{صل}} فرمود: "خداوندا! از هر [[مخالفت]] و [[دشمنی]] که با من نموده، بگذر و او را بیامرز". و سپس رو به من کرد و از روی مهر و [[محبت]] فرمود: "برادرم، [[ابوسفیان بن حارث]] از [[جوانان]] [[بهشت]] است". من هم در پاسخ، رکاب [[حضرت]] را بوسیدم<ref>السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۱۲۵.</ref>. همچنین فرمودند: "ابوسفیان [[برادر]] و از [[خویشاوندان]] [[نیک]] من است و [[خدای متعال]] در عوض [[حمزه]] او را به من [[عنایت]] فرموده است"<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۳.</ref>. | ||
مضمون اشعاری که [[ابوسفیان]] در [[جنگ حنین]] سروده است، چنین است: همانا گروههای کعب و عامر، در آغاز [[جنگ حنین]]، که [[درماندگی]] همگانی شده بود، به خوبی دانستند که من مرد جنگم. و پیشاپیش [[رسول خدا]]{{صل}} به [[امید]] [[پاداش الهی]] [[ایستادگی]] کردم و فرار نکردم و [[خداوند]] [[گشایش]] دهنده است و همه چیز به زودی به سوی [[خدای متعال]] باز میگردد<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۳.</ref>. | مضمون اشعاری که [[ابوسفیان]] در [[جنگ حنین]] سروده است، چنین است: همانا گروههای کعب و عامر، در آغاز [[جنگ حنین]]، که [[درماندگی]] همگانی شده بود، به خوبی دانستند که من مرد جنگم. و پیشاپیش [[رسول خدا]] {{صل}} به [[امید]] [[پاداش الهی]] [[ایستادگی]] کردم و فرار نکردم و [[خداوند]] [[گشایش]] دهنده است و همه چیز به زودی به سوی [[خدای متعال]] باز میگردد<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۳.</ref>. | ||
درباره [[ابوسفیان]] [[نقل]] شده است که وی نیمی از روز را [[نماز]] میگزارد و باز از ظهر تا هنگام [[نماز عصر]] همچنان پیوسته [[نماز]] میگزارد. روزی [[علی]]{{ع}} او را دید که زودتر از همیشه بازگشته، به او فرمود: "چه شده که امروز زودتر از روزهای دیگر برگشتهای؟" گفت: "پیش [[عثمان بن عفان]] بودم و یکی از دخترهایش را خواستگاری کردم، پاسخی نداد، ساعتی پیش او نشستم باز هم پاسخ نداد". | درباره [[ابوسفیان]] [[نقل]] شده است که وی نیمی از روز را [[نماز]] میگزارد و باز از ظهر تا هنگام [[نماز عصر]] همچنان پیوسته [[نماز]] میگزارد. روزی [[علی]] {{ع}} او را دید که زودتر از همیشه بازگشته، به او فرمود: "چه شده که امروز زودتر از روزهای دیگر برگشتهای؟" گفت: "پیش [[عثمان بن عفان]] بودم و یکی از دخترهایش را خواستگاری کردم، پاسخی نداد، ساعتی پیش او نشستم باز هم پاسخ نداد". | ||
[[علی]]{{ع}} فرمود: "من کسی را که از او به تو نزدیکتر است، به [[ازدواج]] تو در میآورم و دختر خود را به همسری او در آورد"<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۴.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۲.</ref>. | [[علی]] {{ع}} فرمود: "من کسی را که از او به تو نزدیکتر است، به [[ازدواج]] تو در میآورم و دختر خود را به همسری او در آورد"<ref>الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۴.</ref><ref>[[فاطمه عادلی|عادلی، فاطمه]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۳ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ص ۱۴۲.</ref>. | ||
== سرانجام [[ابوسفیان]] == | == سرانجام [[ابوسفیان]] == | ||
درباره سال [[وفات]] وی [[اختلاف]] است؛ برخی منابع سال پانزدهم [[هجری]] و برخی سال بیستم [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۵۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۵۲.</ref> را سال [[وفات]] وی ذکر کردند. برخی منابع هم سال ۲۰ [[هجری]] را ذکر کردهاند<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۳۹؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.</ref>. | درباره سال [[وفات]] وی [[اختلاف]] است؛ برخی منابع سال پانزدهم [[هجری]] و برخی سال بیستم [[هجری]]<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۵۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۵۲.</ref> را سال [[وفات]] وی ذکر کردند. برخی منابع هم سال ۲۰ [[هجری]] را ذکر کردهاند<ref>ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۳۹؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.</ref>. | ||
به [[نقلی]]، وی در سال بیستم [[هجری]] [[وفات]] کرد و [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند. سه روز قبل از مرگش، قبرش را با دست خود آماده کرد و به اطرافیانش گفت: "بر من [[گریه]] نکنید، همانا من از هنگام [[اسلام آوردن]] به هیچ گناهی [[آلوده]] نشدهام"<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. در روز سوم هم گفت: "پروردگارا! من را پس از [[مرگ]] [[رسول خدا]]{{صل}} و پس از [[مرگ]] برادرم زنده مگذار و در پی ایشان ببر". و آن روز هنوز [[آفتاب]] غروب نکرده بود که درگذشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۴.</ref> و [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند. | به [[نقلی]]، وی در سال بیستم [[هجری]] [[وفات]] کرد و [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند. سه روز قبل از مرگش، قبرش را با دست خود آماده کرد و به اطرافیانش گفت: "بر من [[گریه]] نکنید، همانا من از هنگام [[اسلام آوردن]] به هیچ گناهی [[آلوده]] نشدهام"<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>. در روز سوم هم گفت: "پروردگارا! من را پس از [[مرگ]] [[رسول خدا]] {{صل}} و پس از [[مرگ]] برادرم زنده مگذار و در پی ایشان ببر". و آن روز هنوز [[آفتاب]] غروب نکرده بود که درگذشت<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۴.</ref> و [[عمر]] بر او [[نماز]] خواند. | ||
[[عمر]] بن شبه در "اخبار المدینه" از عبدالعزیز بن [[عمران]] [[نقل]] کرده است که [[عقیل بن ابی طالب]]، [[ابوسفیان]] را دید که بین قبرها رفت و آمد میکند، پس به او گفت: "ای [[پسر عمو]]! چه شده است که تو را اینجا میبینم". او گفت: "به دنبال محل قبری برای خود هستم". | [[عمر]] بن شبه در "اخبار المدینه" از عبدالعزیز بن [[عمران]] [[نقل]] کرده است که [[عقیل بن ابی طالب]]، [[ابوسفیان]] را دید که بین قبرها رفت و آمد میکند، پس به او گفت: "ای [[پسر عمو]]! چه شده است که تو را اینجا میبینم". او گفت: "به دنبال محل قبری برای خود هستم". |
نسخهٔ ۲۴ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۷:۳۳
مقدمه
ابوسفیان بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف قرشی هاشمی[۱]، پسرعموی پیامبر (ص) و امیرالمؤمنین (ع)، و برادر رضاعی پیامبر (ص) است که او هم از حلیمه سعدیه (دایه رسول اکرم (ص)) شیر خورده است. برخی همچون ابنمبارک، ابراهیم بن منذر، هشام بن کلبی و زبیر بن بکار، اسم او را مُغِیره ذکر کردهاند؛ اما برخی دیگر کنیه او را همان اسم او دانسته و مُغِیره را برادر او دانستهاند[۲].
نام مادر او در منابع، مختلف ذکر شده است و از او با نامهای غُزیّة دختر قیس بن طریف، فرزند فهر بن مالک بن نضر بن کنانه[۳] و یا سُمیه[۴] یاد کردهاند. بعضی گفتهاند که همسن پیامبر (ص) بوده و او از جمله کسانی است که شبیه پیامبر اکرم (ص) بوده است و قبل از آنکه آن حضرت، به پیامبری برانگیخته شود، بسیار به ایشان علاقهمند بود[۵][۶].
ابوسفیان و توهین به پیامبر (ص)
با همه این اوصاف، رسول اکرم (ص) پس از بعثت از توهین وی مصون نماند و او در اشعار خود به حضرت سخت توهین مینمود و حسان بن ثابت (شاعر پیامبر) به اشعارش جواب میگفت.
او در تمام جنگهایی که قریش با رسول خدا (ص) داشتند شرکت داشت و از شکست مشرکان و پیروزی مسلمانان در جنگ بدر گزارشی برای ابولهب بیان کرد. ابولهب به او گفت: "برادر زاده! بنشین و جریان جنگ را تعریف کن".
ابوسفیان گفت: "همین قدر بگویم که وقتی ما به لشکر مسلمانان برخوردیم (با تمام قدرتی که داشتیم) وضع طوری شد که تحت اختیار و اراده آنان قرار گرفتیم و به هر نحو که میخواستند با ما رفتار میکردند؛ جمعی را کشته و گروهی را اسیر کردند و بقیه هم گریختند". سپس گفت: البته نباید قریش را ملامت کرد، زیرا (تنها مسلمانان نبودند که ما را بدین سرنوشت دچار ساختند بلکه) ما مردان سفیدپوشی را در میان آسمان و زمین مشاهده کردیم که بر اسبانی ابلق سوار بودند و چون به ما حمله کردند هیچکس در برابرشان نتوانست مقاومت کند و قدرتی از خود نشان دهد"[۷][۸].
اسلام ابوسفیان
در زمان فتح مکه ابوسفیان به خانه آمد و به همسر و فرزندانش گفت: "آماده حرکت باشید که محمد (ص) به مکه نزدیک شده است". آنها گفتند: آری، با آنکه میبینی عرب و عجم از محمد پیروی میکنند و تو به پیروی از او سزاوارتری، ولی در عوض با او دشمنی میکنی؟ ابوسفیان به غلامش گفت: "چند شتر و اسب سواری مرا حاضر کن". سپس با تمام خانوادهاش حرکت کرد تا به منزل ابواء رسید که مقدمه لشکر پیامبر (ص) به آنجا رسیده بود. چون پیامبر (ص) دستور داده بود که هر کس ابوسفیان را یافت بکشد، او ترسید که با آنان روبهرو گردد و لذا دست فرزندش، جعفر، را گرفته و به طور ناشناس یک میل راه را پیاده رفتند تا به همراه عبدالله بن ابی امیه، برادر پدریام سلمه و پسر عمه پیامبر، رسول اکرم (ص) را در ثنیة العقاب - بین مکه و مدینه[۹] - و یا نیق العقاب[۱۰] ملاقات کنند.
آنها از رسول اکرم (ص) اجازه حضور خواستند ولی حضرت اجازه نفرمود. ام سلمه، همسر پیامبر اسلام (ص) میانجیگری نمود و گفت: "یا رسول الله! اینها پسر عمو و پسر عمه شما هستند". حضرت فرمود: "به ایشان احتیاجی ندارم، زیرا ابوسفیان، پسر عمویم، آبروی مرا ریخت و عبدالله، پسر عمهام (پسر عاتکه دختر عبدالمطلب) در مکه آنچه نباید بگوید، گفت"[۱۱].
آنها هنگامی که جواب پیامبر را شنیدند بسیار ناراحت شدند و ابوسفیان گفت: "به خدا قسم، اگر پیامبر اجازه حضور ندهد دست پسر بچهام را گرفته و سر به بیابان مینهم تا از گرسنگی و تشنگی بمیرم". چون سخن ابوسفیان را به پیامبر (ص) گفتند، رسول خدا (ص) متأثر گردیده و به آنها اجازه حضور داد. آنها نزد پیامبر (ص) رفتند و اسلام آوردند.
ابوسفیان به خاطر رفتار و کردار سابق خود همواره در خدمت پیامبر (ص) سرافکنده بود و هیچگاه در حضور ایشان سر بلند نمیکرد و به صورت حضرتش نظر نمیافکند، تا آنکه امیرالمؤمنین به وی دستور داد این بار که خدمت حضرت رفتی، کلماتی که خداوند متعال از زبان برادران یوسف در قرآن مجید نقل کرده است در مقابل حضرتش بخوان تا از گذشته تو چشمپوشی کند، چون گذشت و بزرگواریاش از حضرت یوسف کمتر نیست.
نوبت بعد که ابوسفیان خدمت حضرت رسید در مقابل ایشان ایستاد و این آیه را خواند: ﴿قَالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ آثَرَكَ اللَّهُ عَلَيْنَا وَإِنْ كُنَّا لَخَاطِئِينَ﴾[۱۲].
پیامبر اکرم (ص) هم در جواب فرمود: ﴿قَالَ لَا تَثْرِيبَ عَلَيْكُمُ الْيَوْمَ يَغْفِرُ اللَّهُ لَكُمْ وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾[۱۳].
سپس ابوسفیان اشعاری برای عذرخواهی در مقابل حضرت سرود و پیامبر هم به او مژده بهشت داد[۱۴][۱۵].
ابوسفیان و جنگ حنین
ابوسفیان به زودی توهین و جسارتهای قبلی خود را جبران نمود؛ در جنگ حنین هنگامی که طایفه هوازن و ثقیف به پیامبر و لشکریانش در یکی از درهها و در تاریکی آغاز صبح حمله کردند، لشکر مسلمانان فرار کردند و در بعضی از روایات آمده است که فقط چهار نفر با پیامبر اسلام باقی ماندند؛ امیرالمؤمنین (ع)، عباس عموی پیامبر (ص)، ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب و فضل بن عباس بن عبدالمطلب[۱۶]. ابن مسعود و ابوسفیان بن حارث نیز عنان مرکب پیامبر را در دست داشتند و از پیامبر (ص) دفاع کردند[۱۷]. ابوسفیان میگوید: "با شدت تمام مشغول جنگ بودم و خدا میداند که قصدم این بود آن قدر بجنگم تا در مقابل پیامبر (ص) کشته شوم. در این هنگام که پیامبر نیز متوجه من بود، عباس به رسول اکرم (ص) گفت: "یا رسول الله! این، برادر و پسر عمویت ابوسفیان است، از او راضی باش".
پیامبر (ص) فرمود: "خداوندا! از هر مخالفت و دشمنی که با من نموده، بگذر و او را بیامرز". و سپس رو به من کرد و از روی مهر و محبت فرمود: "برادرم، ابوسفیان بن حارث از جوانان بهشت است". من هم در پاسخ، رکاب حضرت را بوسیدم[۱۸]. همچنین فرمودند: "ابوسفیان برادر و از خویشاوندان نیک من است و خدای متعال در عوض حمزه او را به من عنایت فرموده است"[۱۹].
مضمون اشعاری که ابوسفیان در جنگ حنین سروده است، چنین است: همانا گروههای کعب و عامر، در آغاز جنگ حنین، که درماندگی همگانی شده بود، به خوبی دانستند که من مرد جنگم. و پیشاپیش رسول خدا (ص) به امید پاداش الهی ایستادگی کردم و فرار نکردم و خداوند گشایش دهنده است و همه چیز به زودی به سوی خدای متعال باز میگردد[۲۰].
درباره ابوسفیان نقل شده است که وی نیمی از روز را نماز میگزارد و باز از ظهر تا هنگام نماز عصر همچنان پیوسته نماز میگزارد. روزی علی (ع) او را دید که زودتر از همیشه بازگشته، به او فرمود: "چه شده که امروز زودتر از روزهای دیگر برگشتهای؟" گفت: "پیش عثمان بن عفان بودم و یکی از دخترهایش را خواستگاری کردم، پاسخی نداد، ساعتی پیش او نشستم باز هم پاسخ نداد".
علی (ع) فرمود: "من کسی را که از او به تو نزدیکتر است، به ازدواج تو در میآورم و دختر خود را به همسری او در آورد"[۲۱][۲۲].
سرانجام ابوسفیان
درباره سال وفات وی اختلاف است؛ برخی منابع سال پانزدهم هجری و برخی سال بیستم هجری[۲۳] را سال وفات وی ذکر کردند. برخی منابع هم سال ۲۰ هجری را ذکر کردهاند[۲۴].
به نقلی، وی در سال بیستم هجری وفات کرد و عمر بر او نماز خواند. سه روز قبل از مرگش، قبرش را با دست خود آماده کرد و به اطرافیانش گفت: "بر من گریه نکنید، همانا من از هنگام اسلام آوردن به هیچ گناهی آلوده نشدهام"[۲۵]. در روز سوم هم گفت: "پروردگارا! من را پس از مرگ رسول خدا (ص) و پس از مرگ برادرم زنده مگذار و در پی ایشان ببر". و آن روز هنوز آفتاب غروب نکرده بود که درگذشت[۲۶] و عمر بر او نماز خواند.
عمر بن شبه در "اخبار المدینه" از عبدالعزیز بن عمران نقل کرده است که عقیل بن ابی طالب، ابوسفیان را دید که بین قبرها رفت و آمد میکند، پس به او گفت: "ای پسر عمو! چه شده است که تو را اینجا میبینم". او گفت: "به دنبال محل قبری برای خود هستم".
پس عقیل او را به خانهاش برد و به او امر کرد که در خانهاش قبری برای خود حفر کند و او هم این کار را کرد و پس از آن دو روز بیشتر زنده نبود و پس از مرگ در آنجا دفن شد[۲۷]. البته برخی منابع محل دفن او را بقیع ذکر کردهاند و درباره علت وفات او نوشتهاند که بعد از انجام اعمال حج، آرایشگری خواست سرش را بتراشد ولی غدهای را که در سرش بود برید و به همین جهت او مریض شد و پس از رسیدن به مدینه از دنیا رفت. البته این قول درباره مرگ ابوالعاص، از خبر اول برتر بوده و مورد قبول است[۲۸][۲۹].
جستارهای وابسته
- حارث بن عبدالمطلب (پدر)
- ربیعة بن حارث بن عبدالمطلب (برادر)
- نوفل بن حارث بن عبدالمطلب (برادر)
- عبدشمس بن حارث بن عبدالمطلب (برادر)
منابع
پانویس
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۳.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۴؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۶۷۳.
- ↑ اعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.
- ↑ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۴، ص۴۸۶۰.
- ↑ عادلی، فاطمه، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۳۸.
- ↑ السیرة النبویه، ابن هشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ عادلی، فاطمه، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۳۹.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵.
- ↑ السیرة النبویة، ابنهشام (ترجمه: رسولی)، ج۲، ص۲۶۳.
- ↑ چون گفتههای عبدالله بن امیه مفصل است در شرح حال خود او خواهد آمد.
- ↑ «گفتند: سوگند به خداوند که خداوند تو را بر ما برتری داده است و بیگمان ما گنهکار بودیم» سوره یوسف، آیه ۹۱.
- ↑ «(یوسف) گفت: امروز (دیگر) بر شما سرزنشی نیست، خداوند شما را ببخشاید و او مهربانترین مهربانان است» سوره یوسف، آیه ۹۲.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۹؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۵؛ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۵، ص۰۹۱
- ↑ عادلی، فاطمه، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۴۰.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.
- ↑ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.
- ↑ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۳، ص۱۲۵.
- ↑ الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۳.
- ↑ الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۳.
- ↑ الطبقات الکبری ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۴، ص۴۴.
- ↑ عادلی، فاطمه، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۴۲.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۷؛ اسد الغابة، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۵۳؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۱۱، ص۳۵۲.
- ↑ ریحانة الادب، مدرس تبریزی، ج۷، ص۱۳۹؛ أعیان الشیعة، امین عاملی، ج۱۰، ص۱۳۲.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۶۷۵؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۵، ص۱۴۶.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۴.
- ↑ الاصابه، ابن حجر، ج۷، ص۱۵۳؛ معجم الصحابه، ابن قانع، ج۱۴، ص۱۰۴۹.
- ↑ دایرة المعارف بزرگ اسلامی، جمعی از نویسندگان، ج۵، ص۵۵۸؛ به نقل از: الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۳۹؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۱۱، ص۵۰۴. همچنین خانه عقیل بر دامنه بقیع قرار داشته و لذا میان این دو خبر، اختلافی نیست.
- ↑ عادلی، فاطمه، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ص ۱۴۴.