شکرگزاری در لغت: تفاوت میان نسخهها
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۷: | خط ۷: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[شکر]] به معنای توجهداشتن و اظهارکردن [[نعمت]] و عنایتی است که از کسی و یا مقامی به [[انسان]] میرسد. لذا به حیوانی که با کمترین [[غذا]] چاق میشود و نعمت را اظهار میکند “دابّه شکور” گفته میشود. واژه شکر در مورد نعمتهای مادی و [[معنوی]]، هر دو به کار میرود. بنا بر قول راغب، اصل این واژه از “عین شَکری” است؛ یعنی چشمهای که سرریز از آب است. از اینرو، شکر تنها به ابراز تشکر و [[قدردانی]] اطلاق نمیشود؛ بلکه مراد از آن، ابراز کامل قدردانی از [[منعم]]، به صورت [[قلبی]] و لسانی و عملی است<ref>مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۶۲.</ref>. براین اساس، [[خداوند]] در [[قرآن]]، [[مقام]] شاکرین را در مراتبی عالی ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ}}<ref>«بلکه تنها خداوند را پرستش کن و از سپاسگزاران باش!» سوره زمر، آیه ۶۶.</ref>. | [[شکر]] به معنای توجهداشتن و اظهارکردن [[نعمت]] و عنایتی است که از کسی و یا مقامی به [[انسان]] میرسد. لذا به حیوانی که با کمترین [[غذا]] چاق میشود و نعمت را اظهار میکند “دابّه شکور” گفته میشود. واژه شکر در مورد نعمتهای مادی و [[معنوی]]، هر دو به کار میرود. بنا بر قول راغب، اصل این واژه از “عین شَکری” است؛ یعنی چشمهای که سرریز از آب است. از اینرو، شکر تنها به ابراز تشکر و [[قدردانی]] اطلاق نمیشود؛ بلکه مراد از آن، ابراز کامل قدردانی از [[منعم]]، به صورت [[قلبی]] و لسانی و عملی است<ref>مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۶۲.</ref>. براین اساس، [[خداوند]] در [[قرآن]]، [[مقام]] شاکرین را در مراتبی عالی ستوده و فرموده است: {{متن قرآن|بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ}}<ref>«بلکه تنها خداوند را پرستش کن و از سپاسگزاران باش!» سوره زمر، آیه ۶۶.</ref>. | ||
انجام شکر [[حقیقی]] به حدی سخت است که خداوند تعداد [[بندگان]] [[شاکر]] حقیقی خویش را بسیار کم میداند و میفرماید: {{متن قرآن|اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ}}<ref>«ای خاندان داوود! سپاس گزارید! و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» سوره سبأ، آیه ۱۳.</ref>. | انجام شکر [[حقیقی]] به حدی سخت است که خداوند تعداد [[بندگان]] [[شاکر]] حقیقی خویش را بسیار کم میداند و میفرماید: {{متن قرآن|اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ}}<ref>«ای خاندان داوود! سپاس گزارید! و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» سوره سبأ، آیه ۱۳.</ref>. |
نسخهٔ ۲۵ اوت ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۱۳
مقدمه
شکر به معنای توجهداشتن و اظهارکردن نعمت و عنایتی است که از کسی و یا مقامی به انسان میرسد. لذا به حیوانی که با کمترین غذا چاق میشود و نعمت را اظهار میکند “دابّه شکور” گفته میشود. واژه شکر در مورد نعمتهای مادی و معنوی، هر دو به کار میرود. بنا بر قول راغب، اصل این واژه از “عین شَکری” است؛ یعنی چشمهای که سرریز از آب است. از اینرو، شکر تنها به ابراز تشکر و قدردانی اطلاق نمیشود؛ بلکه مراد از آن، ابراز کامل قدردانی از منعم، به صورت قلبی و لسانی و عملی است[۱]. براین اساس، خداوند در قرآن، مقام شاکرین را در مراتبی عالی ستوده و فرموده است: ﴿بَلِ اللَّهَ فَاعْبُدْ وَكُنْ مِنَ الشَّاكِرِينَ﴾[۲]. انجام شکر حقیقی به حدی سخت است که خداوند تعداد بندگان شاکر حقیقی خویش را بسیار کم میداند و میفرماید: ﴿اعْمَلُوا آلَ دَاوُودَ شُكْرًا وَقَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ﴾[۳].
بر این مبنا، نتیجه شکر، به یاد داشتن نعمت، در مقابل کفر، به معنای پوشاندن نعمت و فراموشی صاحب نعمت است. “اظهار” نعمت، به معنای استفاده از نعمت در جهت مورد رضای منعم میباشد[۴]. بنابراین، شاکر نعمت، اولاً باید آگاه از نعمت باشد، تا بتواند ذاکر نعمت و صاحب نعمت گردد و ثانیاً، راه و رسم شکر را بداند، تا با طریق مرضی او، ثناگوی صاحب نعمت باشد[۵][۶]
منابع
پانویس
- ↑ مفردات ألفاظ القرآن، ص۴۶۲.
- ↑ «بلکه تنها خداوند را پرستش کن و از سپاسگزاران باش!» سوره زمر، آیه ۶۶.
- ↑ «ای خاندان داوود! سپاس گزارید! و اندکی از بندگان من سپاسگزارند» سوره سبأ، آیه ۱۳.
- ↑ المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۳۸-۳۹؛ مجمع البیان، ج۱، ص۴۳۰.
- ↑ عبارت صاحب التحقیق در این رابطه به این ترتیب است: أن الأصل الواحد فی هذه المادة: هو إظهار التقدیر و التجلیل فی قبال نعمة ظاهریة أو معنویة تصل الیه من المنعم. و یقابله الکفران و هو ستر النعمة و عدم التقدیر فی مقابل إنعام المنعم.... در ادامه، نویسنده به سه جهتی که در تحلیل واژه شکر بیان شد، اشاره مینماید. (التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۶، ص۱۰۰).
- ↑ فیاضبخش، محمد تقی و محسنی، فرید، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل، ج۲ ص ۳۵۸.