جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
کنیهاش [[ابوعبدالرحمن]] یا [[ابو محمد]] بود. پدرش، [[ابوالعیص بن امیة بن عبدشمس اموی]] و مادرش، [[زینب]] دختر [[عمرو بن امیة بن عبدشمس]] است. وی یکی از سردمداران [[مکه]] بود و پس از آنکه [[شهر]] مکه [[فتح]] شد، [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲ و الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۶.</ref>. علت [[اسلام آوردن]] [[عتاب]] این بوده که: روزی عتاب و [[ابوسفیان]] و [[حارث بن هشام]] در کنار [[خانه کعبه]] نشسته بودند که [[پیامبر]]{{صل}} [[بلال]] را [[مأمور]] ساخت تا بر بام خانه کعبه رفته و [[اذان]] بگوید. هنگامی که صدای بلال به گفتن [[الله اکبر]] بلند شد، عتاب گفت: [[خداوند]] پدرم [[اسید]] را چقدر [[احترام]] کرد که او را برد و او نماند تا این صدا را بشنود و از شنیدن آن به [[خشم]] آید". | کنیهاش [[ابوعبدالرحمن]] یا [[ابو محمد]] بود. پدرش، [[ابوالعیص بن امیة بن عبدشمس اموی]] و مادرش، [[زینب]] دختر [[عمرو بن امیة بن عبدشمس]] است. وی یکی از سردمداران [[مکه]] بود و پس از آنکه [[شهر]] مکه [[فتح]] شد، [[اسلام]] آورد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲ و الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۶.</ref>. علت [[اسلام آوردن]] [[عتاب]] این بوده که: روزی عتاب و [[ابوسفیان]] و [[حارث بن هشام]] در کنار [[خانه کعبه]] نشسته بودند که [[پیامبر]] {{صل}} [[بلال]] را [[مأمور]] ساخت تا بر بام خانه کعبه رفته و [[اذان]] بگوید. هنگامی که صدای بلال به گفتن [[الله اکبر]] بلند شد، عتاب گفت: [[خداوند]] پدرم [[اسید]] را چقدر [[احترام]] کرد که او را برد و او نماند تا این صدا را بشنود و از شنیدن آن به [[خشم]] آید". | ||
[[حارث بن هشام]] گفت: "به [[خدا]] قسم، اگر میدانستم که [[محمد]] بر [[حق]] است از او [[پیروی]] میکردم". ابوسفیان گفت: "من چیزی نمیگویم، زیرا هر چه بگویم این سنگ ریزهها به محمد خبر میدهند". | [[حارث بن هشام]] گفت: "به [[خدا]] قسم، اگر میدانستم که [[محمد]] بر [[حق]] است از او [[پیروی]] میکردم". ابوسفیان گفت: "من چیزی نمیگویم، زیرا هر چه بگویم این سنگ ریزهها به محمد خبر میدهند". | ||
در این هنگام پیامبر{{صل}} نزد ایشان آمد و فرمود: "هر چه گفتید من به آن آگاهم". و سپس سخنان ایشان را بازگو کرد. عتاب و [[حارث]] گفتند: {{عربی|"نشهد انك رسول الله}}؛ [[گواهی]] میدهیم که تو فرستاده خدایی؛ زیرا کسی با ما نبود تا بگوییم که او به شما خبر داده است. پس جز آنکه از [[راه وحی]] [[آگاه]] شده باشی، راهی نیست. و هر دو [[مسلمان]] شدند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۱۳ و البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۴۱۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | در این هنگام پیامبر {{صل}} نزد ایشان آمد و فرمود: "هر چه گفتید من به آن آگاهم". و سپس سخنان ایشان را بازگو کرد. عتاب و [[حارث]] گفتند: {{عربی|"نشهد انك رسول الله}}؛ [[گواهی]] میدهیم که تو فرستاده خدایی؛ زیرا کسی با ما نبود تا بگوییم که او به شما خبر داده است. پس جز آنکه از [[راه وحی]] [[آگاه]] شده باشی، راهی نیست. و هر دو [[مسلمان]] شدند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۴۱۳ و البدایة و النهایه، ابن کثیر، ج۴، ص۴۱۳.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۷-۲۲۸.</ref> | ||
==عتاب و استانداری مکه== | == عتاب و استانداری مکه == | ||
[[پیامبر اکرم]]{{صل}} در [[سال هشتم هجری]] پس از [[فتح مکه]] به سوی [[طائف]] رفت و مدتی آنجا را محاصره کرد ولی [[مردم]] آنجا [[تسلیم]] نشدند تا بالاخره با [[جنگی]] که [[دوازده نفر]] در آن کشته شدند، طائف را در [[اختیار]] گرفت و مردمش مسلمان شدند. چون پیامبر{{صل}} از طائف برگشت و به جعرانه رسید به قصد [[عمره]] به سوی [[مکه]] رفت و در این [[سفر]] [[عتاب بن اسید]] را که مردی [[شایسته]] و [[سیاستمدار]] بود با [[حقوق]] روزی دو [[درهم]] به استانداری مکه گماشت و به او گفت: "میدانی تو را [[حاکم]] چه کسانی قرار میدهم؟ تو را [[فرمانده]] [[اهل الله]] قرار میدهم و اگر برای ایشان بهتر از تو کسی را میشناختم این [[حکومت]] را به او میسپردم" <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.</ref>. | [[پیامبر اکرم]] {{صل}} در [[سال هشتم هجری]] پس از [[فتح مکه]] به سوی [[طائف]] رفت و مدتی آنجا را محاصره کرد ولی [[مردم]] آنجا [[تسلیم]] نشدند تا بالاخره با [[جنگی]] که [[دوازده نفر]] در آن کشته شدند، طائف را در [[اختیار]] گرفت و مردمش مسلمان شدند. چون پیامبر {{صل}} از طائف برگشت و به جعرانه رسید به قصد [[عمره]] به سوی [[مکه]] رفت و در این [[سفر]] [[عتاب بن اسید]] را که مردی [[شایسته]] و [[سیاستمدار]] بود با [[حقوق]] روزی دو [[درهم]] به استانداری مکه گماشت و به او گفت: "میدانی تو را [[حاکم]] چه کسانی قرار میدهم؟ تو را [[فرمانده]] [[اهل الله]] قرار میدهم و اگر برای ایشان بهتر از تو کسی را میشناختم این [[حکومت]] را به او میسپردم" <ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.</ref>. | ||
با اینکه [[عتاب]]، وقتی به حکومت مکه گماشته شد، بیش از ۲۷ سال نداشت و برخی سن او را ۲۰ سال [[نقل]] کردهاند، اما از عهده این کار خوب برآمد و همان طور که [[پیامبر]]{{صل}} میخواست [[رفتار]] میکرد. او روزی به [[سخنرانی]] پرداخت و در آن چنین گفت: "مردم، از [[حقوقی]] که پیامبر{{صل}} برایم در نظر گرفت، دو [[جامه]] خریدم و بر [[غلام]] خود، [[کیسان]] پوشاندم. فردا کسی نگوید: شاید عتاب این [[پول]] را از کسی گرفته باشد؛ | با اینکه [[عتاب]]، وقتی به حکومت مکه گماشته شد، بیش از ۲۷ سال نداشت و برخی سن او را ۲۰ سال [[نقل]] کردهاند، اما از عهده این کار خوب برآمد و همان طور که [[پیامبر]] {{صل}} میخواست [[رفتار]] میکرد. او روزی به [[سخنرانی]] پرداخت و در آن چنین گفت: "مردم، از [[حقوقی]] که پیامبر {{صل}} برایم در نظر گرفت، دو [[جامه]] خریدم و بر [[غلام]] خود، [[کیسان]] پوشاندم. فردا کسی نگوید: شاید عتاب این [[پول]] را از کسی گرفته باشد؛ | ||
پیامبر روزی دو درهم حقوق برایم [[تعیین]] فرمود، و این حقوق مرا کافی است، [[خدا]] [[سیر]] نکند شکمی را که با روزی دو درهم سیر نشود"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۱۲.</ref>. | پیامبر روزی دو درهم حقوق برایم [[تعیین]] فرمود، و این حقوق مرا کافی است، [[خدا]] [[سیر]] نکند شکمی را که با روزی دو درهم سیر نشود"<ref>اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲؛ تاریخ الاسلام، ذهبی، ج۲، ص۶۱۲.</ref>. | ||
پس از [[رحلت رسول خدا]]{{صل}} بسیاری از قبائل [[عرب]] از [[دین]] برگشتند، و تعداد زیادی از [[مردم]] مکه نیز میخواستند تا از [[اسلام]] برگردند، به طوری که عتاب بن اسید (که در آن [[زمان]] [[والی]] مکه بود) به [[وحشت]] افتاد و پنهان شد ولی [[سهیل بن عمرو]] در میان مردم به پاخاسته و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] خبر رحلت رسول خدا را گوشزد کرده، سپس گفت: "مرگ آن [[حضرت]] هیچ گونه [[سستی]] در [[دین اسلام]] ایجاد نخواهد کرد بلکه قدرتش را بیشتر خواهد کرد و هر کس که بخواهد علیه این دین کاری بکند گردنش را خواهیم زد. و همین سخنرانی موجب شد که مردم آرام شوند و آنان که داشتند از [[دین اسلام]] بیرون روند از [[تصمیم]] خود باز گردند و [[عتاب بن اسید]] نیز خود را به [[مردم]] بشناساند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۶۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۸؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۵، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} بسیاری از قبائل [[عرب]] از [[دین]] برگشتند، و تعداد زیادی از [[مردم]] مکه نیز میخواستند تا از [[اسلام]] برگردند، به طوری که عتاب بن اسید (که در آن [[زمان]] [[والی]] مکه بود) به [[وحشت]] افتاد و پنهان شد ولی [[سهیل بن عمرو]] در میان مردم به پاخاسته و پس از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] خبر رحلت رسول خدا را گوشزد کرده، سپس گفت: "مرگ آن [[حضرت]] هیچ گونه [[سستی]] در [[دین اسلام]] ایجاد نخواهد کرد بلکه قدرتش را بیشتر خواهد کرد و هر کس که بخواهد علیه این دین کاری بکند گردنش را خواهیم زد. و همین سخنرانی موجب شد که مردم آرام شوند و آنان که داشتند از [[دین اسلام]] بیرون روند از [[تصمیم]] خود باز گردند و [[عتاب بن اسید]] نیز خود را به [[مردم]] بشناساند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۶۶؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۸؛ الکامل، ابن اثیر، ج۲، ص۳۲۴؛ البدایة و النهایه ابن کثیر، ج۵، ص۲۷۹.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۸-۲۲۹.</ref> | ||
==[[فرزندان]] [[عتاب]]== | == [[فرزندان]] [[عتاب]] == | ||
عتاب با [[جویریه دختر ابوجهل|جویریه]] دختر [[ابوجهل]] [[ازدواج]] کرد و نتیجه ابن ازدواج، [[فرزندی]] به نام عبدالرحمن است که یعسوب [[قریش]] نیز نامیده میشد، او با [[عایشه]] در [[جنگ جمل]] شرکت کرد و دستش را که [[بریده]] شده بود، عقابی برداشت و در یمامه افکند و آن را از انگشتری او شناختند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۱۰۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۳۵.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | عتاب با [[جویریه دختر ابوجهل|جویریه]] دختر [[ابوجهل]] [[ازدواج]] کرد و نتیجه ابن ازدواج، [[فرزندی]] به نام عبدالرحمن است که یعسوب [[قریش]] نیز نامیده میشد، او با [[عایشه]] در [[جنگ جمل]] شرکت کرد و دستش را که [[بریده]] شده بود، عقابی برداشت و در یمامه افکند و آن را از انگشتری او شناختند<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۵، ص۴۵۶؛ البدء و التاریخ، مطهر بن طاهر مقدسی، ج۵، ص۱۰۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۵، ص۳۵.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۹.</ref> | ||
==سرانجام عتاب== | == سرانجام عتاب == | ||
درباره [[تاریخ]] [[وفات]] عتاب [[اختلاف]] است ولی بیشتر تاریخ نگاران بر آناند که چند [[روز]] پس از [[مرگ]] [[خلیفه اول]] ([[ابوبکر]]) او نیز از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۱۹؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.</ref>. و گروهی دیگر میگویند که عتاب بعد از [[مرگ ابوبکر]] نیز [[استاندار]] [[مکه]] بوده و در آخر [[زندگی]] [[عمر]] از دنیا رفته است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | درباره [[تاریخ]] [[وفات]] عتاب [[اختلاف]] است ولی بیشتر تاریخ نگاران بر آناند که چند [[روز]] پس از [[مرگ]] [[خلیفه اول]] ([[ابوبکر]]) او نیز از [[دنیا]] رفت<ref>تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۴۱۹؛ الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۲۴؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۴۵۲.</ref>. و گروهی دیگر میگویند که عتاب بعد از [[مرگ ابوبکر]] نیز [[استاندار]] [[مکه]] بوده و در آخر [[زندگی]] [[عمر]] از دنیا رفته است<ref>الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۳۵۷.</ref>.<ref>[[ابوالحسن اسماعیلی|اسماعیلی، ابوالحسن]]، [[عتاب بن اسید (مقاله)|مقاله «عتاب بن اسید»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۲۹.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |