جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
[[عثمان بن ابی العاص بن بشر بن عبد بن دهمان ثقفی]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۳۵.</ref> از [[قبیله]] [[بنیثقیف]]<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۲۳ و ج۹، ص۱۴۹؛ الأعلام، زرکلی، ج۴، ص۲۰۷.</ref> و مادرش زنی به نام [[فاطمه بنت عبدالله]] بود<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۰۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۲۲۸.</ref>. پس از آنکه [[پیامبر]]{{صل}} از محاصره [[طائف]] برگشت و [[عروة بن مسعود]] (بزرگ طائف) کشته شد، [[مردم]] طائف گرد آمدند تا کسی را بر خود [[امیر]] سازند ولی نتیجهای نگرفتند؛ زیرا [[فکر]] کردند که تمام [[عرب]] [[مسلمان]] شده، کمر [[همت]] بر [[دشمنی]] ایشان بستهاند و ایشان تاب [[مقاومت]] در مقابل آنها را ندارند، لذا چارهای ندیدند جز آنکه عدهای را به [[مدینه]] بفرستند تا به نزد [[رسول خدا]] رفته، با [[حضرت]] [[پیمان]] ببندند و یا مسلمان شوند. آنگاه او کسی را بر ایشان امیر سازد. شش نفر از بزرگان طائف به نامهای: [[عبدیالیل بن عمرو بن عمیر]]، [[حکم بن عمرو بن وهب]]، [[شرحبیل بن غیلان]]، عثمان بن ابی العاص، [[اوس بن عوف]] و [[نمیر بن خرشة]] به مدینه و نزد پیامبر{{صل}} رفتند. به [[دستور پیامبر]]{{صل}} در [[مسجد]]، چادری افراشتند و ایشان را در آنجا [[منزل]] دادند و [[خالد بن سعید]] واسطه میان ایشان و پیامبر{{صل}} بود و غذای ایشان از [[خانه]] پیامبر{{صل}} فرستاده میشد. قبل از آنکه مسلمان شوند، [[غذا]] را نمیخوردند مگر آنکه [[خالد]] از آن غذا بخورد. پس از گفتگوهایی همگی مسلمان شدند و عثمان بن ابی العاص، با اینکه از همه کوچکتر بود علاقه فراوانی برای [[یاد گرفتن]] [[قرآن]] و [[احکام اسلام]] از خود نشان میداد. [[عثمان]] نزد پیامبر{{صل}} میرفت و درباره مسائل [[دینی]] و [[احکام]] و قرآن از ایشان سؤالاتی میکرد و [[اشتیاق]] فراوانی از خود برای [[یادگیری]] مسائل دینی نشان داد و پیامبر{{صل}} مسائل کلی [[فقه]] را به او آموخت. | [[عثمان بن ابی العاص بن بشر بن عبد بن دهمان ثقفی]]<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۳، ص۱۰۳۵.</ref> از [[قبیله]] [[بنیثقیف]]<ref>امتاع الاسماع، مقریزی، ج۱۱، ص۳۲۳ و ج۹، ص۱۴۹؛ الأعلام، زرکلی، ج۴، ص۲۰۷.</ref> و مادرش زنی به نام [[فاطمه بنت عبدالله]] بود<ref>الاستیعاب، ابن عبد البر، ج۴، ص۱۹۰۰؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۶، ص۲۲۸.</ref>. پس از آنکه [[پیامبر]] {{صل}} از محاصره [[طائف]] برگشت و [[عروة بن مسعود]] (بزرگ طائف) کشته شد، [[مردم]] طائف گرد آمدند تا کسی را بر خود [[امیر]] سازند ولی نتیجهای نگرفتند؛ زیرا [[فکر]] کردند که تمام [[عرب]] [[مسلمان]] شده، کمر [[همت]] بر [[دشمنی]] ایشان بستهاند و ایشان تاب [[مقاومت]] در مقابل آنها را ندارند، لذا چارهای ندیدند جز آنکه عدهای را به [[مدینه]] بفرستند تا به نزد [[رسول خدا]] رفته، با [[حضرت]] [[پیمان]] ببندند و یا مسلمان شوند. آنگاه او کسی را بر ایشان امیر سازد. شش نفر از بزرگان طائف به نامهای: [[عبدیالیل بن عمرو بن عمیر]]، [[حکم بن عمرو بن وهب]]، [[شرحبیل بن غیلان]]، عثمان بن ابی العاص، [[اوس بن عوف]] و [[نمیر بن خرشة]] به مدینه و نزد پیامبر {{صل}} رفتند. به [[دستور پیامبر]] {{صل}} در [[مسجد]]، چادری افراشتند و ایشان را در آنجا [[منزل]] دادند و [[خالد بن سعید]] واسطه میان ایشان و پیامبر {{صل}} بود و غذای ایشان از [[خانه]] پیامبر {{صل}} فرستاده میشد. قبل از آنکه مسلمان شوند، [[غذا]] را نمیخوردند مگر آنکه [[خالد]] از آن غذا بخورد. پس از گفتگوهایی همگی مسلمان شدند و عثمان بن ابی العاص، با اینکه از همه کوچکتر بود علاقه فراوانی برای [[یاد گرفتن]] [[قرآن]] و [[احکام اسلام]] از خود نشان میداد. [[عثمان]] نزد پیامبر {{صل}} میرفت و درباره مسائل [[دینی]] و [[احکام]] و قرآن از ایشان سؤالاتی میکرد و [[اشتیاق]] فراوانی از خود برای [[یادگیری]] مسائل دینی نشان داد و پیامبر {{صل}} مسائل کلی [[فقه]] را به او آموخت. | ||
او قبل از همه [[نمایندگان]] با پیامبر{{صل}} [[بیعت]] کرد و پیامبر{{صل}} از او خوشش آمده به او [[محبت]] میفرمود. زمانی که [[نمایندگان]] [[ثقیف]] خواستند به [[سرزمین]] خود برگردند، به [[پیامبر]]{{صل}} گفتند: ای [[رسول خدا]]، مردی را [[تعیین]] فرما که در [[نماز]] عهده دار [[امامت]] ما باشد. پیامبر{{صل}} نیز [[عثمان]] را که از همه کوچکتر بود و توجه او را به [[اسلام]] دیده بود بر آنها و [[مردم]] [[طائف]] [[حاکم]] قرار داد و سفارشهایی درباره [[حکومت]] و مخصوصا [[پیشوایی]] [[نماز جماعت]] به وی کرد و فرمود: "نماز را کوتاه بخوان و حال ضعیفترین مأمومان، آنهایی که تاب طولانی شدن [[رکوع]] و [[سجود]] را ندارند، در نظر بگیر". | او قبل از همه [[نمایندگان]] با پیامبر {{صل}} [[بیعت]] کرد و پیامبر {{صل}} از او خوشش آمده به او [[محبت]] میفرمود. زمانی که [[نمایندگان]] [[ثقیف]] خواستند به [[سرزمین]] خود برگردند، به [[پیامبر]] {{صل}} گفتند: ای [[رسول خدا]]، مردی را [[تعیین]] فرما که در [[نماز]] عهده دار [[امامت]] ما باشد. پیامبر {{صل}} نیز [[عثمان]] را که از همه کوچکتر بود و توجه او را به [[اسلام]] دیده بود بر آنها و [[مردم]] [[طائف]] [[حاکم]] قرار داد و سفارشهایی درباره [[حکومت]] و مخصوصا [[پیشوایی]] [[نماز جماعت]] به وی کرد و فرمود: "نماز را کوتاه بخوان و حال ضعیفترین مأمومان، آنهایی که تاب طولانی شدن [[رکوع]] و [[سجود]] را ندارند، در نظر بگیر". | ||
نمایندگان مردم نیز از پیامبر{{صل}} چیزهایی خواستند از جمله اینکه پیامبر{{صل}} تا دو سال از خراب کردن [[بت]] [[خانه]] و شکستن "لات" خودداری کند، و مقصودشان این بود که مردان و [[زنان]] تازه [[مسلمان]] به اسلام خو بگیرند ولی پیامبر{{صل}} درخواست آنان را نپذیرفت. | نمایندگان مردم نیز از پیامبر {{صل}} چیزهایی خواستند از جمله اینکه پیامبر {{صل}} تا دو سال از خراب کردن [[بت]] [[خانه]] و شکستن "لات" خودداری کند، و مقصودشان این بود که مردان و [[زنان]] تازه [[مسلمان]] به اسلام خو بگیرند ولی پیامبر {{صل}} درخواست آنان را نپذیرفت. | ||
آنها این مدت را یک ماه هم کاستند ولی باز هم پیامبر{{صل}} نپذیرفت. و نیز خواستند که [[خواندن نماز]] را از عهده آنان بردارد. پیامبر{{صل}} فرمود: "در آیینی که نماز نباشد خیری نیست"<ref>{{متن حدیث| لا خَيْرَ فِي دَيْنُ لَا صَلَاةَ فِيهِ }}</ref>. به ناچار آنها بدون قید و شرط با پذیرش تمام [[احکام اسلام]] مسلمان شدند. | آنها این مدت را یک ماه هم کاستند ولی باز هم پیامبر {{صل}} نپذیرفت. و نیز خواستند که [[خواندن نماز]] را از عهده آنان بردارد. پیامبر {{صل}} فرمود: "در آیینی که نماز نباشد خیری نیست"<ref>{{متن حدیث| لا خَيْرَ فِي دَيْنُ لَا صَلَاةَ فِيهِ }}</ref>. به ناچار آنها بدون قید و شرط با پذیرش تمام [[احکام اسلام]] مسلمان شدند. | ||
سپس پیامبر{{صل}} [[مغیرة بن شعبه]] را همراه ایشان فرستاد تا بت خانه طائف را خراب کند. زنان ثقیف که از خراب کردن بت خانه و شکستن "لات" باخبر شدند با سر و پای برهنه شیونکنان از [[خانهها]] بیرون ریخته، به ناله و فریاد پرداختند، برخی از مردان [[بنیشعیب]] از [[مغیره]] [[نگهبانی]] میکردند تا مبادا مردم او را [[هدف]] تیر قرار دهند. | سپس پیامبر {{صل}} [[مغیرة بن شعبه]] را همراه ایشان فرستاد تا بت خانه طائف را خراب کند. زنان ثقیف که از خراب کردن بت خانه و شکستن "لات" باخبر شدند با سر و پای برهنه شیونکنان از [[خانهها]] بیرون ریخته، به ناله و فریاد پرداختند، برخی از مردان [[بنیشعیب]] از [[مغیره]] [[نگهبانی]] میکردند تا مبادا مردم او را [[هدف]] تیر قرار دهند. | ||
بالاخره آنها بت خانه را خراب کرده، [[اموال]] و ذخایر آن را [[خدمت]] رسول خدا{{صل}} بردند. رسول خدا از آن اموال قرضهای [[عروة بن مسعود]] و [[قارب بن مسعود]] را پرداخت. پس از آنکه رسول خدا{{صل}} [[عثمان بن ابی العاص]] را به امیری مردم طائف برگزید [[فرمان]] او در میان مردم [[طائف]] [[اطاعت]] میشد و [[مردم]] گفتهاش را از [[جان]] و [[دل]] میخریدند. لذا پس از [[درگذشت پیامبر]]{{صل}} چون بیشتر مردم از [[دین]] بازگشتند مردم طائف نیز به این [[فکر]] افتاده و خواستند [[راه]] دیگران را در پیش بگیرند پس با [[عثمان]] به [[مشورت]] پرداختند. عثمان گفت: "آخرین مردمی که [[ایمان]] آوردید و اولین مردمی که [[کافر]] شدید، نباشید". مردم طائف هم [[پند]] او را به جان خریدند و بر ایمان خود [[ثابت]] ماندند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۴۱-۵۴۲؛ المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۶۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۷.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[عثمان بن ابیالعاص (مقاله)|مقاله «عثمان بن ابیالعاص»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | بالاخره آنها بت خانه را خراب کرده، [[اموال]] و ذخایر آن را [[خدمت]] رسول خدا {{صل}} بردند. رسول خدا از آن اموال قرضهای [[عروة بن مسعود]] و [[قارب بن مسعود]] را پرداخت. پس از آنکه رسول خدا {{صل}} [[عثمان بن ابی العاص]] را به امیری مردم طائف برگزید [[فرمان]] او در میان مردم [[طائف]] [[اطاعت]] میشد و [[مردم]] گفتهاش را از [[جان]] و [[دل]] میخریدند. لذا پس از [[درگذشت پیامبر]] {{صل}} چون بیشتر مردم از [[دین]] بازگشتند مردم طائف نیز به این [[فکر]] افتاده و خواستند [[راه]] دیگران را در پیش بگیرند پس با [[عثمان]] به [[مشورت]] پرداختند. عثمان گفت: "آخرین مردمی که [[ایمان]] آوردید و اولین مردمی که [[کافر]] شدید، نباشید". مردم طائف هم [[پند]] او را به جان خریدند و بر ایمان خود [[ثابت]] ماندند<ref>السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۴۱-۵۴۲؛ المغازی، واقدی، ج۳، ص۹۶۶؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۴، ص۴۷.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[عثمان بن ابیالعاص (مقاله)|مقاله «عثمان بن ابیالعاص»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۳۰-۲۳۲.</ref> | ||
==عثمان بن ابیالعاص در [[زمان]] [[خلفا]]== | == عثمان بن ابیالعاص در [[زمان]] [[خلفا]] == | ||
عثمان تا پایان [[عمر]] [[پیامبر]]{{صل}} و زمان [[خلافت ابوبکر]] و دو سال از [[حکومت]] عمر [[زمامدار]] طائف بود تا اینکه در سال پانزدهم [[هجرت]]، عمر درباره حکومت [[بحرین]] با [[مسلمانان]] به مشورت پرداخت؛ همگی گفتند: [[عثمان بن ابی العاص]] برای بحرین بسیار مناسب است. عمر گفت: "چون پیامبر{{صل}} او را به [[زمامداری]] طائف گماشته من او را برکنار نمیکنم. گفتند: اگر میشود کسی را به جای خود در طائف بگذارد و خود به بحرین برود. عمر این پیشنهاد را پذیرفت. پس عثمان برادرش [[حکم بن ابی العاص]] را در طائف به جای خود گمارد و به سوی بحرین رفت. او در زمامداری جدید، به [[کشورگشایی]] پرداخت و شهرهای زیادی را [[فتح]] کرد، از جمله [[شهر]] توج که [[پادشاه]] آنجا را کشت و در این شهر ماندگار شد و آن را پایگاه قرار داد و [[مسجد]] جامعی در آن شهر ساخت <ref>المعارف، ابن قتیبه، ص۲۶۸؛ الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۳۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۴۸؛ ج۵، ص۳۷۲ و ج۷، ص۲۶.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[عثمان بن ابیالعاص (مقاله)|مقاله «عثمان بن ابیالعاص»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | عثمان تا پایان [[عمر]] [[پیامبر]] {{صل}} و زمان [[خلافت ابوبکر]] و دو سال از [[حکومت]] عمر [[زمامدار]] طائف بود تا اینکه در سال پانزدهم [[هجرت]]، عمر درباره حکومت [[بحرین]] با [[مسلمانان]] به مشورت پرداخت؛ همگی گفتند: [[عثمان بن ابی العاص]] برای بحرین بسیار مناسب است. عمر گفت: "چون پیامبر {{صل}} او را به [[زمامداری]] طائف گماشته من او را برکنار نمیکنم. گفتند: اگر میشود کسی را به جای خود در طائف بگذارد و خود به بحرین برود. عمر این پیشنهاد را پذیرفت. پس عثمان برادرش [[حکم بن ابی العاص]] را در طائف به جای خود گمارد و به سوی بحرین رفت. او در زمامداری جدید، به [[کشورگشایی]] پرداخت و شهرهای زیادی را [[فتح]] کرد، از جمله [[شهر]] توج که [[پادشاه]] آنجا را کشت و در این شهر ماندگار شد و آن را پایگاه قرار داد و [[مسجد]] جامعی در آن شهر ساخت <ref>المعارف، ابن قتیبه، ص۲۶۸؛ الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۳۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۴۸؛ ج۵، ص۳۷۲ و ج۷، ص۲۶.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[عثمان بن ابیالعاص (مقاله)|مقاله «عثمان بن ابیالعاص»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۳۲-۲۳۳.</ref> | ||
==سرانجام عثمان بن ابیالعاص== | == سرانجام عثمان بن ابیالعاص == | ||
پس از برکناری از حکومت بحرین، عثمان و افراد خانوادهاش به [[بصره]] [[مهاجرت]] کردند و در آنجا نیز محترم شمرده شدند. محل و جویی که در بصره به "شط عثمان" مشهور است، به او منسوب است. او قبل از [[سال ۵۰ هجری]] و در [[زمان]] [[خلافت]] [[معاویه]] از [[دنیا]] رفت<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۳۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۴۸ و ج۵، ص۳۷۲؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۹۸.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[عثمان بن ابیالعاص (مقاله)|مقاله «عثمان بن ابیالعاص»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | پس از برکناری از حکومت بحرین، عثمان و افراد خانوادهاش به [[بصره]] [[مهاجرت]] کردند و در آنجا نیز محترم شمرده شدند. محل و جویی که در بصره به "شط عثمان" مشهور است، به او منسوب است. او قبل از [[سال ۵۰ هجری]] و در [[زمان]] [[خلافت]] [[معاویه]] از [[دنیا]] رفت<ref>الاخبار الطوال، دینوری، ص۱۳۳؛ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۶، ص۴۸ و ج۵، ص۳۷۲؛ تاریخ الطبری، طبری، ج۳، ص۹۸.</ref>.<ref>[[شیرزاد ارازش|ارازش، شیرزاد]]، [[عثمان بن ابیالعاص (مقاله)|مقاله «عثمان بن ابیالعاص»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۶ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۶، ص۲۳۳.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |