جز
وظیفهٔ شمارهٔ ۵، قسمت دوم
HeydariBot (بحث | مشارکتها) جز (وظیفهٔ شمارهٔ ۵) |
HeydariBot (بحث | مشارکتها) |
||
خط ۶: | خط ۶: | ||
}} | }} | ||
==مقدمه== | == مقدمه == | ||
در میان متفکران [[اسلامی]]، آنچه به تبع [[قرآن]]، [[وفاق]] در [[اندیشه]] اسلامی را به ارمغان آورده آن است که [[امانت]]، با ارزشترین مقامی است که [[خداوند]] به [[انسان]] [[عنایت]] نموده است؛ تا به آنجا که انسانیّت انسان با آن رقم میخورد. لذا باید دید که در مکتبهای مختلف [[عقلی]]، [[ارزش انسان]] به چه چیز دانسته شده تا بنا بر آن، ماهیّت امانت روشن شود.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۶.</ref> | در میان متفکران [[اسلامی]]، آنچه به تبع [[قرآن]]، [[وفاق]] در [[اندیشه]] اسلامی را به ارمغان آورده آن است که [[امانت]]، با ارزشترین مقامی است که [[خداوند]] به [[انسان]] [[عنایت]] نموده است؛ تا به آنجا که انسانیّت انسان با آن رقم میخورد. لذا باید دید که در مکتبهای مختلف [[عقلی]]، [[ارزش انسان]] به چه چیز دانسته شده تا بنا بر آن، ماهیّت امانت روشن شود.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۶.</ref> | ||
==معنای امانت در [[حکمت]] مشّاء== | == معنای امانت در [[حکمت]] مشّاء == | ||
در [[مکتب]] مشّاء، هستی با [[خلقت]] [[عقل]] آغاز میشود. در نتیجه، عقل، ارزشمندترین موجودی محسوب میشود که خداوند آفرید و سایر موجودات، به [[میزان]] بهرهمندی از آن، ارزشگذاری میشوند. | در [[مکتب]] مشّاء، هستی با [[خلقت]] [[عقل]] آغاز میشود. در نتیجه، عقل، ارزشمندترین موجودی محسوب میشود که خداوند آفرید و سایر موجودات، به [[میزان]] بهرهمندی از آن، ارزشگذاری میشوند. | ||
از این منظر، عقل، خواه در حیطه [[عقل عملی]] و یا نظری، گرانبهاترین نعمتی است که خداوند به انسان [[عطا]] نموده است. شیخالرئیس [[ابن سینا]]، به مناسبتهای مختلف در آثار خود، خصوصاً در مباحث مربوط به معرفتالنفس، به این مسئله اشاره نموده است. وی در کتاب المبدأ و المعاد [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] انسان را به میزان بهرهمندی از عقل بیان داشته و تصریح نموده است: {{عربی|واعلم أن القوة العقلیه التی هی محل العلوم و المعارف هی اللطیفه المجرده المدیره لجمیع الجوارح و الأعضاء المستخدمه لجمیع المشاعر و القوی، و هی بحسب ذاتها قابله للمعارف و العلوم کلها}}<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۶۸.</ref>. | از این منظر، عقل، خواه در حیطه [[عقل عملی]] و یا نظری، گرانبهاترین نعمتی است که خداوند به انسان [[عطا]] نموده است. شیخالرئیس [[ابن سینا]]، به مناسبتهای مختلف در آثار خود، خصوصاً در مباحث مربوط به معرفتالنفس، به این مسئله اشاره نموده است. وی در کتاب المبدأ و المعاد [[سعادت دنیوی]] و [[اخروی]] انسان را به میزان بهرهمندی از عقل بیان داشته و تصریح نموده است: {{عربی|واعلم أن القوة العقلیه التی هی محل العلوم و المعارف هی اللطیفه المجرده المدیره لجمیع الجوارح و الأعضاء المستخدمه لجمیع المشاعر و القوی، و هی بحسب ذاتها قابله للمعارف و العلوم کلها}}<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۶۸.</ref>. | ||
او سپس عوامل مختلف در عدم بهرهمندی انسان از عقل را طی پنج مرحله برمیشمرد و از جمله، [[گناه]] و آلودگیهای [[اخلاقی]] را اصلیترین [[حجاب]] عقل [[انسانی]] در بهرهمندی از اشراقات عقل فعّال بیان میدارد<ref>عبارت شیخ الرئیس چنین است: {{عربی|الثانی، خبث جوهرها و ظلمة ذاتها لکدورة الشهوات و التراکم الذی حصل علی وجه النفس الناطقة من کثرة المعاصی، فإنه یمنع صفاء القلب و جلاه، فمنع ظهور الحق فیها بقدر ظلمتها و تراکمها کصداء المرأة و خبثها و کدورتها المانعة من ظهور الصورة فیها و إن کانت تامة الشکل}} (المبدأ و المعاد، ص۳۶۸).</ref>. شیخ الرئیس در پایان، [[ارزش]] عقل را [[ادراک]] [[توحید]] و [[معارف الهی]] بیان کرده و میگوید: {{عربی|تلک الأمانة التی امتاز الإنسان بحملها عن السماوات و الأرضین و الجبال، هی المعرفة و التوحید، فإن نفس کل إنسان مستعدة لحملها فی الأصل و لکن یمیطها عن النهوض بأعبائها و الوصول إلی تحقیقها الموانع و الأسباب الصارفة و ما روی عن قوله{{صل}}: {{متن حدیث|لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاءِ}}. إشاره إلی هذا القابلیة لها، و هذه الأسباب التی هی الحجاب بین النفوس الإنسانیة و عالم ملکوتها، و إلیه أشار بما روی أنه قیل له{{صل}}: یا [[رسول الله]]{{صل}}، أین [[الله]] فی الأرض؟ قال: فی [[قلوب]] [[عباده]] [[المؤمنین]]. و فی الخبر أیضا: «لا یسعنی أرضی و لاسمائی، و وسعنی [[قلب]] [[عبدی]] المؤمن». و الحاصل أنه إذا ارتفع هذه الحجب و الموانع عن قلب الإنسان الذی هو نفسه الناطقة، تجلی فیه صورة الملک و الملکوت و هیئة الوجود [[علی]] ما هی علیه، فیری ذاته فی جنة عرضها السماوات والأرض}}<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۷۱.</ref><ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۶.</ref> | او سپس عوامل مختلف در عدم بهرهمندی انسان از عقل را طی پنج مرحله برمیشمرد و از جمله، [[گناه]] و آلودگیهای [[اخلاقی]] را اصلیترین [[حجاب]] عقل [[انسانی]] در بهرهمندی از اشراقات عقل فعّال بیان میدارد<ref>عبارت شیخ الرئیس چنین است: {{عربی|الثانی، خبث جوهرها و ظلمة ذاتها لکدورة الشهوات و التراکم الذی حصل علی وجه النفس الناطقة من کثرة المعاصی، فإنه یمنع صفاء القلب و جلاه، فمنع ظهور الحق فیها بقدر ظلمتها و تراکمها کصداء المرأة و خبثها و کدورتها المانعة من ظهور الصورة فیها و إن کانت تامة الشکل}} (المبدأ و المعاد، ص۳۶۸).</ref>. شیخ الرئیس در پایان، [[ارزش]] عقل را [[ادراک]] [[توحید]] و [[معارف الهی]] بیان کرده و میگوید: {{عربی|تلک الأمانة التی امتاز الإنسان بحملها عن السماوات و الأرضین و الجبال، هی المعرفة و التوحید، فإن نفس کل إنسان مستعدة لحملها فی الأصل و لکن یمیطها عن النهوض بأعبائها و الوصول إلی تحقیقها الموانع و الأسباب الصارفة و ما روی عن قوله {{صل}}: {{متن حدیث|لَوْ لَا أَنَّ الشَّيَاطِينَ يَحُومُونَ عَلَى قُلُوبِ بَنِي آدَمَ لَنَظَرُوا إِلَى مَلَكُوتِ السَّمَاءِ}}. إشاره إلی هذا القابلیة لها، و هذه الأسباب التی هی الحجاب بین النفوس الإنسانیة و عالم ملکوتها، و إلیه أشار بما روی أنه قیل له {{صل}}: یا [[رسول الله]] {{صل}}، أین [[الله]] فی الأرض؟ قال: فی [[قلوب]] [[عباده]] [[المؤمنین]]. و فی الخبر أیضا: «لا یسعنی أرضی و لاسمائی، و وسعنی [[قلب]] [[عبدی]] المؤمن». و الحاصل أنه إذا ارتفع هذه الحجب و الموانع عن قلب الإنسان الذی هو نفسه الناطقة، تجلی فیه صورة الملک و الملکوت و هیئة الوجود [[علی]] ما هی علیه، فیری ذاته فی جنة عرضها السماوات والأرض}}<ref>المبدأ و المعاد، ص۳۷۱.</ref><ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۶.</ref> | ||
==معنای امانت در [[حکمت]] [[اشراق]]== | == معنای امانت در [[حکمت]] [[اشراق]] == | ||
در حکمت اشراق، نفس [[انسانی]] محدود به حدّی نیست و در پرتو بهرهمندی از [[انوار]] قاهره، میتواند تا عالیترین مدارج اعتلا یابد و هر مقدار که به نورالانوار [[قرب]] یابد؛ [[نورانیت]] بیشتری مییابد؛ تا به آنجا که کاملاً مجذوب نورالانوار میگردد<ref>عبارت شیخ اشراق در این رابطه چنین است: {{عربی|النور المدبر اذا لم یقهره شواغل البرزخ، یکون شوقه الی عالم النور القدسیّ أکثر منه الی الغواسق. فکلما ازداد نورا و ضوءا، ازداد عشقا و محبة الی النور القاهر، وازداد غنی و قربا من نورالانوار، ولو کانت الانوار المتصرّفة غیر متناهیة قوة التأثیر، ما حجبها جذب شواغل البرازخ عن الأفق النوری. والانوارالاسفهبدیة اذا قهرت الجواهر الغاسقة، و قوی عشقها و شوقها الی عالم النور، و استضاءت بالانوار القاهرة، و حصل لها ملکة الاتصال بعالم النور المحض}} (حکمة الاشراق، ص۲۲۴)؛ همچنین ر.ک: الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج۹، ص۲۴۵.</ref>. و چون چنین قابلیّتی تنها در نفس [[انسانی]] است، بنابراین، نفس ناطقه [[انسان]] [[امانت الهی]] است که [[خداوند]] به نوع [[آدمی]] [[عنایت]] نموده؛ تا چه مقدار از آن بهره ببرد. [[محمد شریف]] (شارح حکمه الاشراق) در انواربه چنین اظهار داشته است: {{عربی|و استدعی من الواهب کما لا یعنی نفسا ناطقة مجرده}}. چون نفس ناطقه، قابل [[کمالات]] عقلیه و وهمیّه و حسیّه است، بنابر آن، او را کمال گفته است؛ همچنان که [[حق تعالی]]، در [[قرآن مجید]] آن معنی را که در ذات انسان است به [[امانت]] تعبیر فرموده است: حیث قال (جلّ ذکره) {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و هرچند [[روح]] امانت در [[شرافت]] بالقوه نفس نیست، بلکه [[کمال نهایی]] آن، رسیدن به [[انوار]] قاهره و نورالانوار است<ref>انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشواق سهروردی)، ص۱۱۵.</ref><ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۷.</ref> | در حکمت اشراق، نفس [[انسانی]] محدود به حدّی نیست و در پرتو بهرهمندی از [[انوار]] قاهره، میتواند تا عالیترین مدارج اعتلا یابد و هر مقدار که به نورالانوار [[قرب]] یابد؛ [[نورانیت]] بیشتری مییابد؛ تا به آنجا که کاملاً مجذوب نورالانوار میگردد<ref>عبارت شیخ اشراق در این رابطه چنین است: {{عربی|النور المدبر اذا لم یقهره شواغل البرزخ، یکون شوقه الی عالم النور القدسیّ أکثر منه الی الغواسق. فکلما ازداد نورا و ضوءا، ازداد عشقا و محبة الی النور القاهر، وازداد غنی و قربا من نورالانوار، ولو کانت الانوار المتصرّفة غیر متناهیة قوة التأثیر، ما حجبها جذب شواغل البرازخ عن الأفق النوری. والانوارالاسفهبدیة اذا قهرت الجواهر الغاسقة، و قوی عشقها و شوقها الی عالم النور، و استضاءت بالانوار القاهرة، و حصل لها ملکة الاتصال بعالم النور المحض}} (حکمة الاشراق، ص۲۲۴)؛ همچنین ر. ک: الحکمة المتعالیة فی الأسفار العقلیة الأربعة، ج۹، ص۲۴۵.</ref>. و چون چنین قابلیّتی تنها در نفس [[انسانی]] است، بنابراین، نفس ناطقه [[انسان]] [[امانت الهی]] است که [[خداوند]] به نوع [[آدمی]] [[عنایت]] نموده؛ تا چه مقدار از آن بهره ببرد. [[محمد شریف]] (شارح حکمه الاشراق) در انواربه چنین اظهار داشته است: {{عربی|و استدعی من الواهب کما لا یعنی نفسا ناطقة مجرده}}. چون نفس ناطقه، قابل [[کمالات]] عقلیه و وهمیّه و حسیّه است، بنابر آن، او را کمال گفته است؛ همچنان که [[حق تعالی]]، در [[قرآن مجید]] آن معنی را که در ذات انسان است به [[امانت]] تعبیر فرموده است: حیث قال (جلّ ذکره) {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}}<ref>«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲.</ref> و هرچند [[روح]] امانت در [[شرافت]] بالقوه نفس نیست، بلکه [[کمال نهایی]] آن، رسیدن به [[انوار]] قاهره و نورالانوار است<ref>انواریه (ترجمه و شرح حکمة الاشواق سهروردی)، ص۱۱۵.</ref><ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۷.</ref> | ||
==معنای امانت در [[حکمت]] متعالیه== | == معنای امانت در [[حکمت]] متعالیه == | ||
در نگاه صدرایی، بنا بر اصالت وجود و تشکیک آن در مراتب هستی، اول صادر از خداوند، عالیترین و شریفترین مخلوق است. در نتیجه: | در نگاه صدرایی، بنا بر اصالت وجود و تشکیک آن در مراتب هستی، اول صادر از خداوند، عالیترین و شریفترین مخلوق است. در نتیجه: | ||
خط ۲۸: | خط ۲۸: | ||
نتیجه آنکه، در [[حکمت]] متعالیه، [[صادر اول]]، [[اشرف مخلوقات]] و [[سید]] کائنات است و در عین حال، خود امانت الهی در میان خلایق است که بر همه به اندازه ظرفیتشان نورافشانی و [[افاضه]] [[رحمت]] مینماید و سایر [[انسانها]] نیز میهمان سفره [[امین الهی]] در [[تحمل]] امانت هستند.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۸.</ref> | نتیجه آنکه، در [[حکمت]] متعالیه، [[صادر اول]]، [[اشرف مخلوقات]] و [[سید]] کائنات است و در عین حال، خود امانت الهی در میان خلایق است که بر همه به اندازه ظرفیتشان نورافشانی و [[افاضه]] [[رحمت]] مینماید و سایر [[انسانها]] نیز میهمان سفره [[امین الهی]] در [[تحمل]] امانت هستند.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۸.</ref> | ||
==معنای امانت در [[عرفان]]== | == معنای امانت در [[عرفان]] == | ||
هرچند موضوع اصلی درعرفان، [[حق تعالی]] است، امّا اولین جلوه ذاتی [[حق]] و یا صادر اول، آن چنان حضور پررنگی در مسائل [[عرفانی]] دارد که به جرأت میتوان گفت که موضوع عرفان، همانا حق مطلق یعنی ذات باری و [[مظهر]] تام او در میان مظاهر، یعنی [[اسم اعظم]] یا همان [[مقام ولایت]] است. از آنجا که در مراتب [[اسماء]]، سیر [[رحمت الهی]] از مبدأ اسماء کلیّه به سمت اسماء جزئیّه است و در میان اسماء کلیّه نیز، همه فیوضات در اسم اعظم تجلّی میکند و به همین خاطر نیز بر سایر اسماء وارد میشود، لذا اسم اعظم [[الهی]] و مظهر آنکه انسان کامل است، همان [[امانت]] پرعظمت [[الهی]] است که بر خلایق عرضه میگردد و هریک به [[قدر]] [[طاقت]] و ظرفیت خود آن را قبول میکنند<ref>بیان ابن عربی در این مورد چنین است: {{عربی|الانسان الکامل... و حمله هذا السر المعبر عنه بالامانة التی تبرأ من حملها الوجود الکلی حین أبی و اشفق و اعترف بالعجز عن حملها، المشار الیها بقوله تعالی:}} {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}} [«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲] {{عربی|... فصار بذلک خلیفة الرحمن، لانه مخلوق علی صورته... فلما کان هذا العبد مخلوقا علی صورة الرحمن و خلیفته، سخر الله تعالی له ما فی الأکوان من سائر أنواع المحسوسات و المعقولات...}} (المعجم الصوفی، ص۱۳۳؛ به نقل از شق الجیوب، ص۳۰ تا ۳۱).</ref>. بنابراین، [[امانت الهی]] در [[عرفان]]، [[مقام خلافت]] اللّهی است که اجمالاً یک اسم بوده و تفصیلاً حامل همه [[اسماء الهی]] است و خزانهدار [[علوم]] و [[اسرار]] [[خداوند]] و مدیر و مدبّر سایر [[اسماء]] به [[اذن الهی]] میباشد<ref>به بخشهایی از بیان سید حیدر آملی در این زمینه اشاره میکنیم: {{عربی|القطبیة الکبری هی مرتبة قطب الاقطاب، و هو باطن نبوة محمد{{صل}}. فلا یکون الا لورثته، لاختصاصه بالاکملیة. فلا یکون خاتم الولایة و قطب الاقطاب الا علی باطن خاتم النبوة. و قولهم أیضا: «خاتم النبوة هو الذی ختم الله تعالی به النبوة، و لا یکون الا واحدا، و هو نبینا{{صل}} و کذا خاتم الولایة، و هو الذی یبلغ به صلاح الدنیا و الآخرة نهایة الکمال، و یختل بموته نظام العالم، و هو المهدی الموعود{{ع}} به فی آخرالزمان» و قد ورد فی ادعیة بعض الائمة- و هو جعفر الصادق{{ع}}- هذا المعنی بعینه بقوله، بعد مناجاة طویلة: «واشهد ان الأئمة الأخیار بعد الرسول المختار، علی قامع الکفار، و من بعده سید أولاده الحسن بن علی{{ع}}. ثم أخوه السبط، التابع لمرضاة الله، الحسین{{ع}}. ثم العابد، علیّ. ثم الباقر، محمد. ثم الصادق، جعفر. ثم الکاظم، موسی. ثم الرضا، علی. ثم التقیّ، محمد. ثم النقیّ، علی. ثم الزکیّ، الحسن{{عم}}. ثم الحجة المنتظر{{ع}}، المرجی، الذی ببقائه بقیت الدنیا، و بیمینه رزق الوری، و بوجوده بنیت الأرض و السماء، به یملأ الله الأرض قسطا و عدلا بعد ما ملئت جورا و ظلما. واشهد ان أقوالهم حجة، و امتثالهم فریضة، و طاعتهم مفروضة، و مودتهم لازمة مقضیة، والاقتداء بهم منجاة، و مخالفتهم مردیة و هم سادات اهل الجنة أجمعین، و شفعاء یوم الدین، و ائمة أهل الأرض علی الیقین، و الأوصیاء المرضیون» الی آخره. و یشهد بذلک ایضا قول الشیخ (ابن العربی) فی اوّل الفص (ای فی الفص الأول) و هو قوله السابق غیر مرة: «فهو فی العالم کفصّ الخاتم من الخاتم، و هو محلّ النقش و العلامة التی یختم بها الملک علی خزائنه. و سمّاه (الحق) خلیفة لأجل هذا، لأنه الحافظ به خلقه کما یحفظ الختم الخزائن. فما دام ختم الملک علیها لا یجسر احد علی فتحها الا باذنه. فاستخلفه (الله) فی حفظ الملک. فلایزال العالم محفوظا ما دام فیه هذا الإنسان الکامل. الا تراه إذا زال و فک من خزانة الدنیا، لم یبق فیها ما اختزنه الحق فیها، و خرج ما کان فیها و التحق بعضه ببعض، و انتقل الامر الی الآخرة، فکان ختما علی خزانة الآخرة ختما ابدیا؟}} (المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۲۴۳).</ref>. | هرچند موضوع اصلی درعرفان، [[حق تعالی]] است، امّا اولین جلوه ذاتی [[حق]] و یا صادر اول، آن چنان حضور پررنگی در مسائل [[عرفانی]] دارد که به جرأت میتوان گفت که موضوع عرفان، همانا حق مطلق یعنی ذات باری و [[مظهر]] تام او در میان مظاهر، یعنی [[اسم اعظم]] یا همان [[مقام ولایت]] است. از آنجا که در مراتب [[اسماء]]، سیر [[رحمت الهی]] از مبدأ اسماء کلیّه به سمت اسماء جزئیّه است و در میان اسماء کلیّه نیز، همه فیوضات در اسم اعظم تجلّی میکند و به همین خاطر نیز بر سایر اسماء وارد میشود، لذا اسم اعظم [[الهی]] و مظهر آنکه انسان کامل است، همان [[امانت]] پرعظمت [[الهی]] است که بر خلایق عرضه میگردد و هریک به [[قدر]] [[طاقت]] و ظرفیت خود آن را قبول میکنند<ref>بیان ابن عربی در این مورد چنین است: {{عربی|الانسان الکامل... و حمله هذا السر المعبر عنه بالامانة التی تبرأ من حملها الوجود الکلی حین أبی و اشفق و اعترف بالعجز عن حملها، المشار الیها بقوله تعالی:}} {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}} [«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲] {{عربی|... فصار بذلک خلیفة الرحمن، لانه مخلوق علی صورته... فلما کان هذا العبد مخلوقا علی صورة الرحمن و خلیفته، سخر الله تعالی له ما فی الأکوان من سائر أنواع المحسوسات و المعقولات...}} (المعجم الصوفی، ص۱۳۳؛ به نقل از شق الجیوب، ص۳۰ تا ۳۱).</ref>. بنابراین، [[امانت الهی]] در [[عرفان]]، [[مقام خلافت]] اللّهی است که اجمالاً یک اسم بوده و تفصیلاً حامل همه [[اسماء الهی]] است و خزانهدار [[علوم]] و [[اسرار]] [[خداوند]] و مدیر و مدبّر سایر [[اسماء]] به [[اذن الهی]] میباشد<ref>به بخشهایی از بیان سید حیدر آملی در این زمینه اشاره میکنیم: {{عربی|القطبیة الکبری هی مرتبة قطب الاقطاب، و هو باطن نبوة محمد {{صل}}. فلا یکون الا لورثته، لاختصاصه بالاکملیة. فلا یکون خاتم الولایة و قطب الاقطاب الا علی باطن خاتم النبوة. و قولهم أیضا: «خاتم النبوة هو الذی ختم الله تعالی به النبوة، و لا یکون الا واحدا، و هو نبینا {{صل}} و کذا خاتم الولایة، و هو الذی یبلغ به صلاح الدنیا و الآخرة نهایة الکمال، و یختل بموته نظام العالم، و هو المهدی الموعود {{ع}} به فی آخرالزمان» و قد ورد فی ادعیة بعض الائمة- و هو جعفر الصادق {{ع}}- هذا المعنی بعینه بقوله، بعد مناجاة طویلة: «واشهد ان الأئمة الأخیار بعد الرسول المختار، علی قامع الکفار، و من بعده سید أولاده الحسن بن علی {{ع}}. ثم أخوه السبط، التابع لمرضاة الله، الحسین {{ع}}. ثم العابد، علیّ. ثم الباقر، محمد. ثم الصادق، جعفر. ثم الکاظم، موسی. ثم الرضا، علی. ثم التقیّ، محمد. ثم النقیّ، علی. ثم الزکیّ، الحسن {{عم}}. ثم الحجة المنتظر {{ع}}، المرجی، الذی ببقائه بقیت الدنیا، و بیمینه رزق الوری، و بوجوده بنیت الأرض و السماء، به یملأ الله الأرض قسطا و عدلا بعد ما ملئت جورا و ظلما. واشهد ان أقوالهم حجة، و امتثالهم فریضة، و طاعتهم مفروضة، و مودتهم لازمة مقضیة، والاقتداء بهم منجاة، و مخالفتهم مردیة و هم سادات اهل الجنة أجمعین، و شفعاء یوم الدین، و ائمة أهل الأرض علی الیقین، و الأوصیاء المرضیون» الی آخره. و یشهد بذلک ایضا قول الشیخ (ابن العربی) فی اوّل الفص (ای فی الفص الأول) و هو قوله السابق غیر مرة: «فهو فی العالم کفصّ الخاتم من الخاتم، و هو محلّ النقش و العلامة التی یختم بها الملک علی خزائنه. و سمّاه (الحق) خلیفة لأجل هذا، لأنه الحافظ به خلقه کما یحفظ الختم الخزائن. فما دام ختم الملک علیها لا یجسر احد علی فتحها الا باذنه. فاستخلفه (الله) فی حفظ الملک. فلایزال العالم محفوظا ما دام فیه هذا الإنسان الکامل. الا تراه إذا زال و فک من خزانة الدنیا، لم یبق فیها ما اختزنه الحق فیها، و خرج ما کان فیها و التحق بعضه ببعض، و انتقل الامر الی الآخرة، فکان ختما علی خزانة الآخرة ختما ابدیا؟}} (المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۲۴۳).</ref>. | ||
[[سید حیدر آملی]] (از عرفای قرن ۸ ه.ق) طی بیان برهانی خود [[اثبات]] میکند که [[امانت الهی]]، همان [[مقام خلافت]] اللّهی است؛ مقامی که [[خداوند]] بالقوه به همه [[انسانها]] [[عنایت]] فرمود و فعلیّت آن در [[درجه]] اول در [[رسول اکرم]]{{صل}} و سپس در [[ائمه اطهار]]{{عم}} ظاهر شد و مراتبی از آن در سایر [[انبیاء]]{{عم}} و [[نفوس]] [[زکیه]] انسانها فعلیت یافت<ref>تفصیل بیان سید حیدر آملی چنین است: {{عربی|فکما ان نبوات جمیع الأنبیاء{{عم}} (هنّ) جزئیات النبوة المطلقة المحمدیة، فکذلک ولایة جمیع الأولیاء فإنها جزئیات الولایة المطلقة، المخصوصة بخاتم الأولیاء. والکل راجع الی الحقیقة المحمدیة{{صل}} صورة و معنی، و (الی) مظاهرها العلویة و السفلیة، المنسوبة إلی تلک الحقیقة، من الحضرة الاحدیة الذاتیة و الحضرة الواحدیة الأسمائیة، لقوله{{صل}}:}} {{متن حدیث|خلق الله آدم علی صورته}} {{عربی|و لقوله تعالی:}} {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا}} [«و همه نامها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱]{{عربی|. و معنی الحدیث و الآیة أنه تعالی خلقه (ای آدم) ای أوجده علی صورته الجامعیة الاسمائیة و المجموعیة الذاتیة، التی هی عبارة عن ظهوره فیه بجمیع أسمائه و تجلیه له بجمیع کمالاته، لان التخلیق بغیر هذه الصورة غیر ممکن. و قوله (تعالی فی الحدیث القدسی): «لا یسعنی ارضی و لا سمائی، و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن» دال علی ذلک، لان «السعة» هاهنا هی بمعنی القابلیة الذاتیة الحقیقیة، التی لیست لأحد آخر غیر نبینا{{صل}} من الموجودات العلویة و السفلیة، و بعده للإنسان الکامل الذی یکون علی قدمه. هذا من حیث الفعل. و أمّا من حیث القوة، فکل انسان قابل لها، کما شهدت به الآیة و الخبر (السابقین)، و سنشیر إلیهما (فیما یلی). و قوله تعالی:}} {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}} [«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲] {{عربی|... فصار بذلک خلیفة الرحمن، لانه مخلوق علی صورته... فلما کان هذا العبد مخلوقا علی صورة الرحمن و خلیفته، سخر الله تعالی له ما فی الأکوان من سائر أنواع المحسوسات و المعقولات... دال علیه، لان «الامانة» عند التحقیق، باتفاق اکثر المحققین من اهل الله تعالی، هی «الخلافة» لا غیر، لانّ غیر الخلافة یقبل الشرکة مع الإنسان، و «الخلافة» لا تقبل الشرکة بوجه من الوجوه، کما سنشیر إلیها مفصلا أیضا. و من هنا لا تحصل لاحد النبوة المقیدة و المطلقة الا لمن استحق «الخلافة» الإلهیة، و صار خلیفة بینهم بالفعل دون القوة. و کذلک (حکم) الولایة، فان الولی الکامل هو الخلیفة باطنا، کما أن النبی هو الخلیفة ظاهرا و باطنا، اعنی صورة و معنی. و یعرف هذا من قصة آدم و داود{{عم}} و من قضة محمد{{صل}} و خلفائه المعنویین دون الصوریین، الذین هم أمیرالمؤمنین و أولاده المعصومین{{عم}} لاغیرهم، کما سبق ذکره. و تحقیق هذا من سرّ ظهور المهدی{{ع}} و ختم الولایة و خراب الدنیا بعده و رجوعها الی الآخرة ابدا}}. (المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۱۷۴).</ref>. | [[سید حیدر آملی]] (از عرفای قرن ۸ ه.ق) طی بیان برهانی خود [[اثبات]] میکند که [[امانت الهی]]، همان [[مقام خلافت]] اللّهی است؛ مقامی که [[خداوند]] بالقوه به همه [[انسانها]] [[عنایت]] فرمود و فعلیّت آن در [[درجه]] اول در [[رسول اکرم]] {{صل}} و سپس در [[ائمه اطهار]] {{عم}} ظاهر شد و مراتبی از آن در سایر [[انبیاء]] {{عم}} و [[نفوس]] [[زکیه]] انسانها فعلیت یافت<ref>تفصیل بیان سید حیدر آملی چنین است: {{عربی|فکما ان نبوات جمیع الأنبیاء {{عم}} (هنّ) جزئیات النبوة المطلقة المحمدیة، فکذلک ولایة جمیع الأولیاء فإنها جزئیات الولایة المطلقة، المخصوصة بخاتم الأولیاء. والکل راجع الی الحقیقة المحمدیة {{صل}} صورة و معنی، و (الی) مظاهرها العلویة و السفلیة، المنسوبة إلی تلک الحقیقة، من الحضرة الاحدیة الذاتیة و الحضرة الواحدیة الأسمائیة، لقوله {{صل}}:}} {{متن حدیث|خلق الله آدم علی صورته}} {{عربی|و لقوله تعالی:}} {{متن قرآن|وَعَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا}} [«و همه نامها را به آدم آموخت» سوره بقره، آیه ۳۱]{{عربی|. و معنی الحدیث و الآیة أنه تعالی خلقه (ای آدم) ای أوجده علی صورته الجامعیة الاسمائیة و المجموعیة الذاتیة، التی هی عبارة عن ظهوره فیه بجمیع أسمائه و تجلیه له بجمیع کمالاته، لان التخلیق بغیر هذه الصورة غیر ممکن. و قوله (تعالی فی الحدیث القدسی): «لا یسعنی ارضی و لا سمائی، و لکن یسعنی قلب عبدی المؤمن» دال علی ذلک، لان «السعة» هاهنا هی بمعنی القابلیة الذاتیة الحقیقیة، التی لیست لأحد آخر غیر نبینا {{صل}} من الموجودات العلویة و السفلیة، و بعده للإنسان الکامل الذی یکون علی قدمه. هذا من حیث الفعل. و أمّا من حیث القوة، فکل انسان قابل لها، کما شهدت به الآیة و الخبر (السابقین)، و سنشیر إلیهما (فیما یلی). و قوله تعالی:}} {{متن قرآن|إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ إِنَّهُ كَانَ ظَلُومًا جَهُولًا}} [«ما امانت را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه کردیم، از برداشتن آن سر برتافتند و از آن هراسیدند و آدمی آن را برداشت؛ بیگمان او ستمکارهای نادان است» سوره احزاب، آیه ۷۲] {{عربی|... فصار بذلک خلیفة الرحمن، لانه مخلوق علی صورته... فلما کان هذا العبد مخلوقا علی صورة الرحمن و خلیفته، سخر الله تعالی له ما فی الأکوان من سائر أنواع المحسوسات و المعقولات... دال علیه، لان «الامانة» عند التحقیق، باتفاق اکثر المحققین من اهل الله تعالی، هی «الخلافة» لا غیر، لانّ غیر الخلافة یقبل الشرکة مع الإنسان، و «الخلافة» لا تقبل الشرکة بوجه من الوجوه، کما سنشیر إلیها مفصلا أیضا. و من هنا لا تحصل لاحد النبوة المقیدة و المطلقة الا لمن استحق «الخلافة» الإلهیة، و صار خلیفة بینهم بالفعل دون القوة. و کذلک (حکم) الولایة، فان الولی الکامل هو الخلیفة باطنا، کما أن النبی هو الخلیفة ظاهرا و باطنا، اعنی صورة و معنی. و یعرف هذا من قصة آدم و داود {{عم}} و من قضة محمد {{صل}} و خلفائه المعنویین دون الصوریین، الذین هم أمیرالمؤمنین و أولاده المعصومین {{عم}} لاغیرهم، کما سبق ذکره. و تحقیق هذا من سرّ ظهور المهدی {{ع}} و ختم الولایة و خراب الدنیا بعده و رجوعها الی الآخرة ابدا}}. (المقدمات من کتاب نص النصوص، ص۱۷۴).</ref>. | ||
نتیجه آنکه، [[امانت الهی]] که [[خداوند]] با [[تجلیل]] از آن یاد میکند، موجود شریفی است که [[ارزش]] وجودی و [[اخلاقی]] او فراتر و والاتر از همه دیگر انواع [[ارزشها]] است؛ به گونهای که در میان خلایق، موجودی اقرب و [[اشرف]] از او به خداوند فرض نمیشود. در [[نصوص دینی]] و اصطلاحات [[علمی]]، از آن با اسامی گوناگونی دارد؛ نام برده شده که هر یک به جلوهای از ارزشهای مقرّر در این [[امانت]] دلالت دارد؛ از آن جمله: [[اسم اعظم]]، [[عقل کل]]، نفخه ربانی و [[مقام خلافت]] و [[ولایت الهی]] بر خلایق. تعبیر اخیر - بنا بر مستندات [[قرآنی]] که به برخی از آنها اشاره شد - بالقوّه در همه [[انسانها]] موجود است؛ لذا تمام [[آدمیان]] بالقوه [[امینالله]] هستند؛ زیرا ظرفیّت حمل امانت را دارا میباشند. همچنین بنا بر قاعده [[وحدت]] ظرف و مظروف، همه انسانها بالقوّه امانتهای [[شریف]] هستند که میباید زیر نظر معلّم و امینی از سوی [[پروردگار]]، امانت و [[مقام]] امینالله بودن خود را به منصه [[ظهور]] برسانند و مقام خلافت و [[ولایت]] خود بر خلایق را [[اثبات]] نمایند.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۹.</ref> | نتیجه آنکه، [[امانت الهی]] که [[خداوند]] با [[تجلیل]] از آن یاد میکند، موجود شریفی است که [[ارزش]] وجودی و [[اخلاقی]] او فراتر و والاتر از همه دیگر انواع [[ارزشها]] است؛ به گونهای که در میان خلایق، موجودی اقرب و [[اشرف]] از او به خداوند فرض نمیشود. در [[نصوص دینی]] و اصطلاحات [[علمی]]، از آن با اسامی گوناگونی دارد؛ نام برده شده که هر یک به جلوهای از ارزشهای مقرّر در این [[امانت]] دلالت دارد؛ از آن جمله: [[اسم اعظم]]، [[عقل کل]]، نفخه ربانی و [[مقام خلافت]] و [[ولایت الهی]] بر خلایق. تعبیر اخیر - بنا بر مستندات [[قرآنی]] که به برخی از آنها اشاره شد - بالقوّه در همه [[انسانها]] موجود است؛ لذا تمام [[آدمیان]] بالقوه [[امینالله]] هستند؛ زیرا ظرفیّت حمل امانت را دارا میباشند. همچنین بنا بر قاعده [[وحدت]] ظرف و مظروف، همه انسانها بالقوّه امانتهای [[شریف]] هستند که میباید زیر نظر معلّم و امینی از سوی [[پروردگار]]، امانت و [[مقام]] امینالله بودن خود را به منصه [[ظهور]] برسانند و مقام خلافت و [[ولایت]] خود بر خلایق را [[اثبات]] نمایند.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش، محمد تقی]] و [[فرید محسنی|محسنی، فرید]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۲ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل]]، ج۲ ص ۱۰۹.</ref> |