امام عسکری در معارف و سیره رضوی: تفاوت میان نسخه‌ها

هیچ تغییری در اندازه به وجود نیامده‌ است. ،  ‏۱۸ سپتامبر ۲۰۲۲
جز
جایگزینی متن - 'الإرشاد' به 'الارشاد'
جز (جایگزینی متن - 'الإرشاد' به 'الارشاد')
خط ۴۰: خط ۴۰:


== سال تولد ==
== سال تولد ==
درباره سال [[تولد]] [[امام عسکری]] منابع، [[ربیع‌الثانی]]<ref>الإرشاد، ج۲، ص۳۱۳.</ref>[[سال]] ۲۳۱ یا ۲۳۲ق یا ۲۳۳ق را مطرح ساخته‌اند<ref>الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ الهدایة الکبری، ص۳۲۷.</ref> و عمده اختلافشان در [[روز]] تولد ایشان است. چهارم<ref>الدروس الشرعیة، ج۲، ص۱۵؛ مصباح الکفعمی، ص۵۱۱.</ref>، هشتم<ref>إعلام الوری، ج۲، ص۱۳۱؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۲۲.</ref> و دهم<ref>مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۹۲.</ref> ربیع‌الثانی روزهایی است که منابع بر آن تأکید نموده‌اند. محل تولد امام عسکری {{ع}}، [[مدینه]] است<ref>إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ الهدایة الکبری، ص۳۲۷.</ref> و برخی گزارش‌ها مبنی بر تولد وی در سامرا<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۲۲.</ref> صحیح نیست. علاوه بر تصریح برخی محققان<ref>أعیان الشیعة، ج۲، ص۴۰.</ref>، قرینه‌ای که می‌توان برای نادرست بودن قول به ولادتش در [[سامرا]] ارائه کرد، [[سال]] [[مهاجرت]] خانواده‌اش به این [[شهر]] است که بنابر منابع [[سال ۲۳۳ق]] یا ۲۳۶ق بوده است<ref>إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ المقالات و الفرق، ص۱۰۰.</ref>. با توجه به اینکه همه منابع [[تولد]] [[امام]] را پیش از این [[تواریخ]] گزارش کرده‌اند و هیچ گزارشی مبنی بر [[مسافرت]] [[امام هادی]] {{ع}} به سامرا پیش از ۲۳۳ ق وجود ندارد، معلوم می‌شود احتمال تولد [[امام حسن عسکری]] {{ع}} در سامرا وجود ندارد. [[مسعودی]] که [[معتقد]] است این [[سفر]] در [[سال ۲۳۶ق]] واقع شده است، گزارش می‌کند امام در [[زمان]] مهاجرت به سامرا چهار سال و اندی داشته است<ref>إثبات الوصیة، ص۲۴۴.</ref>.
درباره سال [[تولد]] [[امام عسکری]] منابع، [[ربیع‌الثانی]]<ref>الارشاد، ج۲، ص۳۱۳.</ref>[[سال]] ۲۳۱ یا ۲۳۲ق یا ۲۳۳ق را مطرح ساخته‌اند<ref>الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ الهدایة الکبری، ص۳۲۷.</ref> و عمده اختلافشان در [[روز]] تولد ایشان است. چهارم<ref>الدروس الشرعیة، ج۲، ص۱۵؛ مصباح الکفعمی، ص۵۱۱.</ref>، هشتم<ref>إعلام الوری، ج۲، ص۱۳۱؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۲۲.</ref> و دهم<ref>مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۹۲.</ref> ربیع‌الثانی روزهایی است که منابع بر آن تأکید نموده‌اند. محل تولد امام عسکری {{ع}}، [[مدینه]] است<ref>إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ الهدایة الکبری، ص۳۲۷.</ref> و برخی گزارش‌ها مبنی بر تولد وی در سامرا<ref>المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۲۲.</ref> صحیح نیست. علاوه بر تصریح برخی محققان<ref>أعیان الشیعة، ج۲، ص۴۰.</ref>، قرینه‌ای که می‌توان برای نادرست بودن قول به ولادتش در [[سامرا]] ارائه کرد، [[سال]] [[مهاجرت]] خانواده‌اش به این [[شهر]] است که بنابر منابع [[سال ۲۳۳ق]] یا ۲۳۶ق بوده است<ref>إثبات الوصیة، ص۲۴۴؛ المقالات و الفرق، ص۱۰۰.</ref>. با توجه به اینکه همه منابع [[تولد]] [[امام]] را پیش از این [[تواریخ]] گزارش کرده‌اند و هیچ گزارشی مبنی بر [[مسافرت]] [[امام هادی]] {{ع}} به سامرا پیش از ۲۳۳ ق وجود ندارد، معلوم می‌شود احتمال تولد [[امام حسن عسکری]] {{ع}} در سامرا وجود ندارد. [[مسعودی]] که [[معتقد]] است این [[سفر]] در [[سال ۲۳۶ق]] واقع شده است، گزارش می‌کند امام در [[زمان]] مهاجرت به سامرا چهار سال و اندی داشته است<ref>إثبات الوصیة، ص۲۴۴.</ref>.


امام مدت کوتاهی را در [[مدینه]] به سر برد و در ایام [[کودکی]] به کوچ اجباری به سامرا همراه با [[پدر]] و خانواده‌اش مجبور شد. گزارش‌های معدودی از [[روزگار]] کودکی و [[نوجوانی]] امام موجود است. در یکی از این گزارش‌ها آمده که امام در کودکی در چاهی افتاد و [[زنان]] و [[کودکان]] به [[شیون]] و فریاد پرداختند. امام هادی {{ع}} در این زمان مشغول [[اقامه نماز]] بود و چون از [[عبادت]] [[فراغت]] یافت بدیشان فرمود که نگران نباشید. آنگاه دیدند که آب [[چاه]] تا سطح [[زمین]] بالا آمده است و [[امام عسکری]] {{ع}} بر روی آن [[بازی]] می‌کند<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۵۱؛ الصراط المستقیم، ج۲، ص۲۰۸.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام حسن بن علی عسکری - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی عسکری»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۵۱۹-۵۲۹.</ref>
امام مدت کوتاهی را در [[مدینه]] به سر برد و در ایام [[کودکی]] به کوچ اجباری به سامرا همراه با [[پدر]] و خانواده‌اش مجبور شد. گزارش‌های معدودی از [[روزگار]] کودکی و [[نوجوانی]] امام موجود است. در یکی از این گزارش‌ها آمده که امام در کودکی در چاهی افتاد و [[زنان]] و [[کودکان]] به [[شیون]] و فریاد پرداختند. امام هادی {{ع}} در این زمان مشغول [[اقامه نماز]] بود و چون از [[عبادت]] [[فراغت]] یافت بدیشان فرمود که نگران نباشید. آنگاه دیدند که آب [[چاه]] تا سطح [[زمین]] بالا آمده است و [[امام عسکری]] {{ع}} بر روی آن [[بازی]] می‌کند<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۵۱؛ الصراط المستقیم، ج۲، ص۲۰۸.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام حسن بن علی عسکری - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی عسکری»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۵۱۹-۵۲۹.</ref>
خط ۵۹: خط ۵۹:
دوران [[امامت امام عسکری]] {{ع}} حدود شش‌سال به طول انجامید و در این مدت، ایشان به همان صورت که پدرش تحت [[مراقبت]] [[خلفای عباسی]] بود، در محاصره پنهان [[عباسیان]] به سر می‌برد. [[خلافت عباسی]] در این دوره به هیچ‌روی [[ثبات]] عصر نخستین را نداشت و هر از مدتی یکی از [[خلفا]] کشته یا [[خلع]] می‌شد و دیگری جای وی را می‌گرفت. در همین مدت شش‌ساله امامت [[حضرت عسکری]] {{ع}} نیز [[سه خلیفه]] بر تخت [[خلافت]] نشست. البته این [[بی‌ثباتی]] به هیچ‌روی به بازشدن فضای عمل امام منتهی نشد و ایشان در همه این شش‌سال به نحو محترمانه‌ای در محدوده [[منزل]] خود [[زندانی]] بود و به هیچ روی مجال آن را نداشت که با شیعیان به نحو آزادانه‌ای [[گفت‌وگو]] کند. امام ناگزیر به این بود که تمام روزهای [[دوشنبه]] و [[پنج‌شنبه]] به [[دار الخلافه]] برود و به نحوی حضور خود را در [[سامرا]] نشان دهد<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۵؛ دلائل الإمامة، ص۴۲۹.</ref>. در مقاطعی نیز ایشان را بدون قرار پیشین به [[دارالخلافه]] می‌خوانده‌اند و در [[حق]] آن حضرت رفتارهای نامناسبی را انجام می‌داده‌اند که موجبات تکدر خاطرش را فراهم می‌آورده است<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۸۳.</ref>. البته طبق برخی گزارش‌ها در اغلب موارد، [[امام]] با شکوه و احتشام خاصی به [[دارالخلافه]] وارد می‌شد و [[جمعیت]] کثیری در محل عبور وی به آن حضرت ادای [[احترام]] می‌کرده‌اند<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۶؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۴.</ref>. با این همه ایشان که از توطئه‌های گسترده [[بنی‌عباس]] در [[حق]] خود و [[شیعیان]] مطلع بود، می‌کوشید که شیوه [[تقیه]] را که توسط پدرانش نیز مراعات می‌شد، مورد توجه قرار دهد و همه امور مربوط به خود و [[پیروان]] را در کمال [[پنهان‌کاری]] به انجام برساند. ایشان حتی به [[یاران]] خود توصیه می‌کرد که در معابر اگر مرا دیدید نه [[سلام]] کنید و نه دست تکان دهید که به این وسیله به خطر [[مبتلا]] می‌گردید<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۳۹.</ref>. امکان دسترسی مستقیم به امام در [[سامرا]] بسیار دشوار بود و گزارش‌های متعددی از اینکه [[دوستداران]] و [[نیازمندان]] به ایشان در حال عبور و حرکت یا در معدود سفرهای همراه با [[خلیفه]]، دست یافته‌اند، در منابع دیده می‌شود<ref>إثبات الوصیة، ص۲۵۴؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۶؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۳، ۴۲۵.</ref>.
دوران [[امامت امام عسکری]] {{ع}} حدود شش‌سال به طول انجامید و در این مدت، ایشان به همان صورت که پدرش تحت [[مراقبت]] [[خلفای عباسی]] بود، در محاصره پنهان [[عباسیان]] به سر می‌برد. [[خلافت عباسی]] در این دوره به هیچ‌روی [[ثبات]] عصر نخستین را نداشت و هر از مدتی یکی از [[خلفا]] کشته یا [[خلع]] می‌شد و دیگری جای وی را می‌گرفت. در همین مدت شش‌ساله امامت [[حضرت عسکری]] {{ع}} نیز [[سه خلیفه]] بر تخت [[خلافت]] نشست. البته این [[بی‌ثباتی]] به هیچ‌روی به بازشدن فضای عمل امام منتهی نشد و ایشان در همه این شش‌سال به نحو محترمانه‌ای در محدوده [[منزل]] خود [[زندانی]] بود و به هیچ روی مجال آن را نداشت که با شیعیان به نحو آزادانه‌ای [[گفت‌وگو]] کند. امام ناگزیر به این بود که تمام روزهای [[دوشنبه]] و [[پنج‌شنبه]] به [[دار الخلافه]] برود و به نحوی حضور خود را در [[سامرا]] نشان دهد<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۵؛ دلائل الإمامة، ص۴۲۹.</ref>. در مقاطعی نیز ایشان را بدون قرار پیشین به [[دارالخلافه]] می‌خوانده‌اند و در [[حق]] آن حضرت رفتارهای نامناسبی را انجام می‌داده‌اند که موجبات تکدر خاطرش را فراهم می‌آورده است<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۶؛ الخرائج و الجرائح، ج۲، ص۷۸۳.</ref>. البته طبق برخی گزارش‌ها در اغلب موارد، [[امام]] با شکوه و احتشام خاصی به [[دارالخلافه]] وارد می‌شد و [[جمعیت]] کثیری در محل عبور وی به آن حضرت ادای [[احترام]] می‌کرده‌اند<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۱۶؛ المناقب، ابن شهر آشوب، ج۴، ص۴۳۴.</ref>. با این همه ایشان که از توطئه‌های گسترده [[بنی‌عباس]] در [[حق]] خود و [[شیعیان]] مطلع بود، می‌کوشید که شیوه [[تقیه]] را که توسط پدرانش نیز مراعات می‌شد، مورد توجه قرار دهد و همه امور مربوط به خود و [[پیروان]] را در کمال [[پنهان‌کاری]] به انجام برساند. ایشان حتی به [[یاران]] خود توصیه می‌کرد که در معابر اگر مرا دیدید نه [[سلام]] کنید و نه دست تکان دهید که به این وسیله به خطر [[مبتلا]] می‌گردید<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۳۹.</ref>. امکان دسترسی مستقیم به امام در [[سامرا]] بسیار دشوار بود و گزارش‌های متعددی از اینکه [[دوستداران]] و [[نیازمندان]] به ایشان در حال عبور و حرکت یا در معدود سفرهای همراه با [[خلیفه]]، دست یافته‌اند، در منابع دیده می‌شود<ref>إثبات الوصیة، ص۲۵۴؛ الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۴۴-۴۴۶؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۳، ۴۲۵.</ref>.


[[خلفای عباسی]] در مواجهه با امام، حتی‌المقدور از [[جبر]] و [[زور]] آشکار [[پرهیز]] داشتند، اما چنان‌که منابع تصریح نموده‌اند، آن حضرت در [[زمان]] هر [[سه خلیفه]] معاصر خود به [[زندان]] افتاد و مورد [[آزار]] قرار گرفت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۰۵-۲۰۸؛ مهج الدعوات، ص۲۷۴-۲۷۵.</ref>. چنان‌که از این منابع استفاده می‌شود، همه این [[خلفا]] در دوره‌ای قصد [[جان]] امام را کرده بودند و به [[قتل]] ایشان [[دستور]] داده بودند. آنان حتی به دنبال این بودند که از [[رفتار]] در زندان در جهت اهداف خود بهره گیرند، از این‌رو مکرر از زندان‌بانان خود دربارۀ [[کردار]] و گفتار آن حضرت [[پرسش]] می‌نمودند و همواره این مطلب را می‌شنیدند که [[امام عسکری]] {{ع}} مشغول [[طاعت]] و [[عبادت]] است و در [[سلوک]] با دیگران بسیار نیک‌کردار است<ref>مهج الدعوات، ص۲۷۵.</ref>. [[رفتار]] [[امام]] در [[زندان]] به گونه‌ای بود که برخی از گماشتگان [[بنی‌عباس]] متأثر از [[عبادت]] و [[سیرت]] ایشان، به جای انجام [[مأموریت]] خود در [[آزار]] آن حضرت، به [[طاعت الهی]] و [[پیروی از امام]] روی آوردند<ref>الإرشاد، ج۲، ص۳۳۴؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹.</ref>.  
[[خلفای عباسی]] در مواجهه با امام، حتی‌المقدور از [[جبر]] و [[زور]] آشکار [[پرهیز]] داشتند، اما چنان‌که منابع تصریح نموده‌اند، آن حضرت در [[زمان]] هر [[سه خلیفه]] معاصر خود به [[زندان]] افتاد و مورد [[آزار]] قرار گرفت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۲۰۵-۲۰۸؛ مهج الدعوات، ص۲۷۴-۲۷۵.</ref>. چنان‌که از این منابع استفاده می‌شود، همه این [[خلفا]] در دوره‌ای قصد [[جان]] امام را کرده بودند و به [[قتل]] ایشان [[دستور]] داده بودند. آنان حتی به دنبال این بودند که از [[رفتار]] در زندان در جهت اهداف خود بهره گیرند، از این‌رو مکرر از زندان‌بانان خود دربارۀ [[کردار]] و گفتار آن حضرت [[پرسش]] می‌نمودند و همواره این مطلب را می‌شنیدند که [[امام عسکری]] {{ع}} مشغول [[طاعت]] و [[عبادت]] است و در [[سلوک]] با دیگران بسیار نیک‌کردار است<ref>مهج الدعوات، ص۲۷۵.</ref>. [[رفتار]] [[امام]] در [[زندان]] به گونه‌ای بود که برخی از گماشتگان [[بنی‌عباس]] متأثر از [[عبادت]] و [[سیرت]] ایشان، به جای انجام [[مأموریت]] خود در [[آزار]] آن حضرت، به [[طاعت الهی]] و [[پیروی از امام]] روی آوردند<ref>الارشاد، ج۲، ص۳۳۴؛ روضة الواعظین، ج۱، ص۲۴۸-۲۴۹.</ref>.  


در عصر [[معتمد]] یکی از بدترین رفتارهای ممکن با [[حضرت عسکری]] {{ع}} صورت گرفت. با [[تأیید]] این [[خلیفه عباسی]] شخصی به نام نحریر، امام را در میان وحوش و درندگان انداخت تا اینکه توسط این حیوانات دریده و کشته شود، اما با کمال [[شگفتی]] ملاحظه کردند که امام به [[نماز]] ایستاده و درندگان پیرامون ایشان به نظاره ایستاده‌اند<ref>الإرشاد، ج۲، ص۳۳۴؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۴-۴۱۵.</ref>. منابع حاکی از آن است که این همه [[سخت‌گیری]] و آزار تنها به جهت این بود که بنی‌عباس و [[کارگزاران]] آنان به [[مقام]] رفیع [[خاندان پیامبر]] {{صل}} [[آگاه]] بودند و می‌دانستند که اگر ایشان را به حال خود رها کنند، بدون تردید اغلب [[مردم]] به ایشان [[گرایش]] می‌یابند. فضائلی از [[امام عسکری]] {{ع}} از جانب [[خلیفه]] و برخی افراد نزدیک به وی نقل شده که به خوبی بیانگر مطلب مذکور است. منقول است زمانی که امام عسکری {{ع}} از [[دنیا]] رفت، [[جعفر]] [[کذّاب]] به نزد [[معتمد عباسی]] رفته و بیست‌هزار [[دینار]] پیشکش وی کرد و از او خواست که مقام و [[جایگاه معنوی]] آن حضرت را بدو دهد. خلیفه در پاسخ وی گفت [[منزلت]] برادرت به دست ما نبود، بلکه از ناحیه [[خداوند متعال]] بود و ما مکرّر می‌کوشیدیم که منزلت او را پایین آوریم و او را ناچیز گردانیم، اما [[خداوند]] از این امر جلوگیری نمود و هر [[روز]] به بلندی مقام او افزود؛ زیرا او خویشتن‌دار و نیک‌کردار و [[اهل]] [[علم]] و عبادت بود. حال اگر تو نزد [[شیعیان]] برادرت همان جایگاه را داری، نیازی به ما نداری و اگر نزد آنان چنان منزلتی نداری و ویژگی‌های او در تو نیست، در این باب ما نمی‌توانیم کاری برای تو انجام دهیم<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۷۹.</ref>. منابع همچنین نقل کرده‌اند سال‌ها پس از [[شهادت امام عسکری]] {{ع}} در مجلس [[احمد بن عبیدالله بن خاقان]] که از [[کارگزاران]] [[خلافت]] و از [[دشمنان اهل بیت]] به شمار می‌آمد، سخن از بزرگان [[سامرا]] شد و این شخص با آب و تاب فراوان از [[عظمت]] آن حضرت سخن گفت و بیان کرد که بزرگان این [[شهر]] از جمله [[پدر]] خودش به عظمت [[امام]] واقف بودند و ایشان را مورد [[احترام]] و [[اکرام]] قرار می‌دادند و حکایت مفصلی را در این باب [[روایت]] کرد<ref>الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ الإرشاد، ج۲، ص۳۲۱.</ref>.
در عصر [[معتمد]] یکی از بدترین رفتارهای ممکن با [[حضرت عسکری]] {{ع}} صورت گرفت. با [[تأیید]] این [[خلیفه عباسی]] شخصی به نام نحریر، امام را در میان وحوش و درندگان انداخت تا اینکه توسط این حیوانات دریده و کشته شود، اما با کمال [[شگفتی]] ملاحظه کردند که امام به [[نماز]] ایستاده و درندگان پیرامون ایشان به نظاره ایستاده‌اند<ref>الارشاد، ج۲، ص۳۳۴؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۱۴-۴۱۵.</ref>. منابع حاکی از آن است که این همه [[سخت‌گیری]] و آزار تنها به جهت این بود که بنی‌عباس و [[کارگزاران]] آنان به [[مقام]] رفیع [[خاندان پیامبر]] {{صل}} [[آگاه]] بودند و می‌دانستند که اگر ایشان را به حال خود رها کنند، بدون تردید اغلب [[مردم]] به ایشان [[گرایش]] می‌یابند. فضائلی از [[امام عسکری]] {{ع}} از جانب [[خلیفه]] و برخی افراد نزدیک به وی نقل شده که به خوبی بیانگر مطلب مذکور است. منقول است زمانی که امام عسکری {{ع}} از [[دنیا]] رفت، [[جعفر]] [[کذّاب]] به نزد [[معتمد عباسی]] رفته و بیست‌هزار [[دینار]] پیشکش وی کرد و از او خواست که مقام و [[جایگاه معنوی]] آن حضرت را بدو دهد. خلیفه در پاسخ وی گفت [[منزلت]] برادرت به دست ما نبود، بلکه از ناحیه [[خداوند متعال]] بود و ما مکرّر می‌کوشیدیم که منزلت او را پایین آوریم و او را ناچیز گردانیم، اما [[خداوند]] از این امر جلوگیری نمود و هر [[روز]] به بلندی مقام او افزود؛ زیرا او خویشتن‌دار و نیک‌کردار و [[اهل]] [[علم]] و عبادت بود. حال اگر تو نزد [[شیعیان]] برادرت همان جایگاه را داری، نیازی به ما نداری و اگر نزد آنان چنان منزلتی نداری و ویژگی‌های او در تو نیست، در این باب ما نمی‌توانیم کاری برای تو انجام دهیم<ref>کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۷۹.</ref>. منابع همچنین نقل کرده‌اند سال‌ها پس از [[شهادت امام عسکری]] {{ع}} در مجلس [[احمد بن عبیدالله بن خاقان]] که از [[کارگزاران]] [[خلافت]] و از [[دشمنان اهل بیت]] به شمار می‌آمد، سخن از بزرگان [[سامرا]] شد و این شخص با آب و تاب فراوان از [[عظمت]] آن حضرت سخن گفت و بیان کرد که بزرگان این [[شهر]] از جمله [[پدر]] خودش به عظمت [[امام]] واقف بودند و ایشان را مورد [[احترام]] و [[اکرام]] قرار می‌دادند و حکایت مفصلی را در این باب [[روایت]] کرد<ref>الکافی، ج۱، ص۵۰۳؛ الارشاد، ج۲، ص۳۲۱.</ref>.


[[بنی‌عباس]] هرچند از مطرح‌شدن امام، ابا داشتند، اما در مواضعی ناگزیر به [[رجوع]] به آن حضرت بودند. بارزترین مورد آن را می‌توان در قضیه [[باران]] و عالم [[مسیحی]] نشان داد. نقل شده که در [[زمان]] ایشان [[قحطی]] واقع شد و [[مردم]] شهر همراه با برخی از سران [[حکومت]] برای [[طلب]] باران دست به [[دعا]] برداشتند، اما توفیقی حاصل نشد. پس از آن [[جماعت]] [[مسیحیان]] به همراه عالمی به دعا پرداختند و چون آن دانشمند مسیحی دست به دعا بلند کرد، باران بسیاری باریدن گرفت. بسیاری که ناظر این واقعه بودند به [[مسیحیت]] [[گرایش]] یافتند و آنان را صاحب عظمت و [[کرامت]] دانستند. [[خلیفه]] که میل مردم را به مسیحیت دید [[امام عسکری]] {{ع}} را که در آن زمان در [[زندان]] به سر می‌برد، نزد خود خواست و چاره کار و [[حفظ اسلام]] و [[مسلمین]] را از ایشان طلب کرد. امام از آن عالم مسیحی خواست که مجدداً برای طلب باران دست به دعا بردارد و به [[خادم]] خود فرمود که آنچه را در میان انگشتان او نهاده شده، بردارد. خادم استخوانی را یافت و نزد امام برد. امام فرمود که این استخوان یکی از [[پیامبران]] خداست و آنچه از باران نازل شده به واسطه اکرامی است که [[خداوند]] در [[حق]] آن [[پیامبر]] روا داشته است. پس از آن از آن عالم [[مسیحی]] خواستند که برای [[نزول]] [[باران]] [[دعا]] کند، اما ابر‌هایی که در [[آسمان]] بود نیز از میان رفت<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۲۹.</ref>.
[[بنی‌عباس]] هرچند از مطرح‌شدن امام، ابا داشتند، اما در مواضعی ناگزیر به [[رجوع]] به آن حضرت بودند. بارزترین مورد آن را می‌توان در قضیه [[باران]] و عالم [[مسیحی]] نشان داد. نقل شده که در [[زمان]] ایشان [[قحطی]] واقع شد و [[مردم]] شهر همراه با برخی از سران [[حکومت]] برای [[طلب]] باران دست به [[دعا]] برداشتند، اما توفیقی حاصل نشد. پس از آن [[جماعت]] [[مسیحیان]] به همراه عالمی به دعا پرداختند و چون آن دانشمند مسیحی دست به دعا بلند کرد، باران بسیاری باریدن گرفت. بسیاری که ناظر این واقعه بودند به [[مسیحیت]] [[گرایش]] یافتند و آنان را صاحب عظمت و [[کرامت]] دانستند. [[خلیفه]] که میل مردم را به مسیحیت دید [[امام عسکری]] {{ع}} را که در آن زمان در [[زندان]] به سر می‌برد، نزد خود خواست و چاره کار و [[حفظ اسلام]] و [[مسلمین]] را از ایشان طلب کرد. امام از آن عالم مسیحی خواست که مجدداً برای طلب باران دست به دعا بردارد و به [[خادم]] خود فرمود که آنچه را در میان انگشتان او نهاده شده، بردارد. خادم استخوانی را یافت و نزد امام برد. امام فرمود که این استخوان یکی از [[پیامبران]] خداست و آنچه از باران نازل شده به واسطه اکرامی است که [[خداوند]] در [[حق]] آن [[پیامبر]] روا داشته است. پس از آن از آن عالم [[مسیحی]] خواستند که برای [[نزول]] [[باران]] [[دعا]] کند، اما ابر‌هایی که در [[آسمان]] بود نیز از میان رفت<ref>الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۲؛ کشف الغمة، ج۲، ص۴۲۹.</ref>.
خط ۷۷: خط ۷۷:


== [[امام]] و [[آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت]] ==
== [[امام]] و [[آماده سازی شیعیان برای دوران غیبت]] ==
از مسائلی که [[امام عسکری]] {{ع}} بدان توجه خاص داشت، مسأله [[غیبت امام مهدی]] {{ع}} و زمینه‌سازی پذیرش این امر از ناحیه شیعیان بود. سابقه این سخنان به روایت‌های [[نبوی]] {{صل}} باز می‌گشت و کمابیش در کلام دیگر [[معصومان]] {{عم}} تجلی داشت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۱۵۷ به بعد.</ref>، اما این مطلب در [[عصر امام هادی]] و امام عسکری {{عم}} به جهت نزدیکی به [[عصر غیبت]] پررنگ‌تر شد و روایت‌های متعددی از این دو امام بزرگوار در این باب نقل شده است<ref>إعلام الوری، ج۲، ص۲۴۴ به بعد.</ref>. [[خلیفه عباسی]] به دنبال یافتن [[حضرت مهدی]] {{ع}} بود، به گونه‌ای که در آخرین روزهای زندگی امام عسکری {{ع}} حدود بیست‌نفر را به عناوین مختلف در [[خانه]] ایشان وارد و [[مأمور]] یافتن حضرت مهدی {{ع}} کردند<ref>الکافی، ج۱، ص۵۰۴-۵۰۶.</ref>. امام عسکری {{ع}} در بیشتر مواقع فرزند خود را در [[سامرا]] در [[منزل]] خویش نگاه نمی‌داشت و آن حضرت را به صورت پنهانی به شهرهای دیگر از جمله [[مدینه]] می‌فرستاد تا بدین وسیله [[جان]] ایشان از [[دشمنی]] بدخواهان مصون بماند و جز عده معدودی از [[نزدیکان]] کسی را بر وجود آن حضرت [[آگاه]] نساخت<ref>الإرشاد، ج۲، ص۳۵۱- ۳۵۴.</ref>. برخی [[اخبار]] حکایت از آن دارد که [[امام عسکری]] {{ع}} یک‌سال پیش از [[شهادت]] به مادرش می‌گوید که با [[وصیّ]] من به [[مکه]] برو که در [[سال ۲۶۰ق]] برای من اتفاقاتی رخ می‌دهد<ref>إثبات الوصیة، ص۲۵۶؛ عیون المعجزات، ص۱۳۸.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام حسن بن علی عسکری - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی عسکری»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۵۱۹-۵۲۹.</ref>
از مسائلی که [[امام عسکری]] {{ع}} بدان توجه خاص داشت، مسأله [[غیبت امام مهدی]] {{ع}} و زمینه‌سازی پذیرش این امر از ناحیه شیعیان بود. سابقه این سخنان به روایت‌های [[نبوی]] {{صل}} باز می‌گشت و کمابیش در کلام دیگر [[معصومان]] {{عم}} تجلی داشت<ref>کتاب الغیبة، طوسی، ص۱۵۷ به بعد.</ref>، اما این مطلب در [[عصر امام هادی]] و امام عسکری {{عم}} به جهت نزدیکی به [[عصر غیبت]] پررنگ‌تر شد و روایت‌های متعددی از این دو امام بزرگوار در این باب نقل شده است<ref>إعلام الوری، ج۲، ص۲۴۴ به بعد.</ref>. [[خلیفه عباسی]] به دنبال یافتن [[حضرت مهدی]] {{ع}} بود، به گونه‌ای که در آخرین روزهای زندگی امام عسکری {{ع}} حدود بیست‌نفر را به عناوین مختلف در [[خانه]] ایشان وارد و [[مأمور]] یافتن حضرت مهدی {{ع}} کردند<ref>الکافی، ج۱، ص۵۰۴-۵۰۶.</ref>. امام عسکری {{ع}} در بیشتر مواقع فرزند خود را در [[سامرا]] در [[منزل]] خویش نگاه نمی‌داشت و آن حضرت را به صورت پنهانی به شهرهای دیگر از جمله [[مدینه]] می‌فرستاد تا بدین وسیله [[جان]] ایشان از [[دشمنی]] بدخواهان مصون بماند و جز عده معدودی از [[نزدیکان]] کسی را بر وجود آن حضرت [[آگاه]] نساخت<ref>الارشاد، ج۲، ص۳۵۱- ۳۵۴.</ref>. برخی [[اخبار]] حکایت از آن دارد که [[امام عسکری]] {{ع}} یک‌سال پیش از [[شهادت]] به مادرش می‌گوید که با [[وصیّ]] من به [[مکه]] برو که در [[سال ۲۶۰ق]] برای من اتفاقاتی رخ می‌دهد<ref>إثبات الوصیة، ص۲۵۶؛ عیون المعجزات، ص۱۳۸.</ref><ref>[[مهدی کمپانی زارع|کمپانی زارع، مهدی]]، [[امام حسن بن علی عسکری - کمپانی زارع (مقاله)|مقاله «امام حسن بن علی عسکری»]]، [[دانشنامه امام رضا ج۲ (کتاب)|دانشنامه امام رضا ج۲]] ص ۵۱۹-۵۲۹.</ref>


== شهادت امام ==
== شهادت امام ==
۲۱۸٬۹۱۵

ویرایش