سلمان فارسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۶۲: خط ۶۲:
== [[وفات]] [[سلمان]] ==
== [[وفات]] [[سلمان]] ==
[[سلمان]] سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ قمری در سن ۲۵۰ یا ۳۰۰ سالگی از [[دنیا]] رفت و طبق وصیتش، [[حضرت علی]] {{ع}} و [[قنبر]] برای مراسم تدفینش آمدند و او را [[غسل]] و [[کفن]] کرده و به [[خاک]] سپردند<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۹؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۱۱۹.</ref>. امروزه [[قبر]] او در نزدیکی ایوان کسری و تیسفون، [[صحن]] و بار‎گاهی دارد و هر [[روزه]]، [[زوار]] زیادی وی را [[زیارت]] می‌‎کنند<ref>ر. ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص۴۶۴ ـ ۴۶۸؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[سلمان فارسی - عباسی (مقاله)|مقاله «سلمان فارسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۹-۲۵۰.</ref>.
[[سلمان]] سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ قمری در سن ۲۵۰ یا ۳۰۰ سالگی از [[دنیا]] رفت و طبق وصیتش، [[حضرت علی]] {{ع}} و [[قنبر]] برای مراسم تدفینش آمدند و او را [[غسل]] و [[کفن]] کرده و به [[خاک]] سپردند<ref>عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۹؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۱۱۹.</ref>. امروزه [[قبر]] او در نزدیکی ایوان کسری و تیسفون، [[صحن]] و بار‎گاهی دارد و هر [[روزه]]، [[زوار]] زیادی وی را [[زیارت]] می‌‎کنند<ref>ر. ک: [[دانشنامه نهج البلاغه ج۱ (کتاب)|دانشنامه نهج البلاغه]]، ص۴۶۴ ـ ۴۶۸؛ [[حبیب عباسی|عباسی، حبیب]]، [[سلمان فارسی - عباسی (مقاله)|مقاله «سلمان فارسی»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص:۲۴۹-۲۵۰.</ref>.
== سلمان فارسی در فرهنگ نامه مؤلفان اسلامی ==
[[ابوعبدالله سلمان فارسی محمدی رامهرمزی اصفهانی]] از [[آزادشدگان]] [[رسول اکرم]]{{صل}} و از مشاهیر [[صحابه]] آن [[حضرت]] و [[امیرمؤمنان]]{{ع}} بود.<ref>رجال الطوسی، ص۲۰ و ۴۳؛ رجال البرقی، ص۱ و ۳.</ref>
درباره پیش از [[اسلام]] او گفتوگوهای زیادی هست این که وی از کدام [[شهر]] [[ایران]] و از چه خانواده‌ای بوده و با کدام [[آیین]] و به چه قصدی به دیار [[عرب]] آمده است. به علاوه، در نام و [[نسب]] وی [[اختلاف]] است. [[ابن عبدالبر]] می‌‌نویسد که نام او قبل از اسلام «[[مابه بن بوذخشان بن مورسلان بن بهبوذان بن فیروز بن سهرک]]» و اصلش از رامهرمز، از توابع [[خوزستان]] یا از روستای جی [[اصفهان]] بود.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۴.</ref> معتبرترین [[روایت]] را در این باره، [[ابن اسحاق]] اولین و کهن‌ترین سیره‌نویس دوران [[اسلامی]]، در [[قرن دوم]] آورده و [[احمد حنبل]] در مسندش آن را نقل کرده و [[ابن اثیر]] نیز در [[اسد الغابه]] همان را [[تأیید]] کرده است. در این روایت، [[ابن عباس]] از خود [[سلمان]] نقل می‌‌کند که او [[دهقان]] زاده‌ای از [[مردمان]] [[فارس]] و [[اهل]] روستای جی اصفهان بود. پدرش به دهقانی مشغول بود و به فرزندش سلمان علاقه زیادی داشت تا بدان جا که از فرط [[دوستی]] و شاید به سبب آنکه مبادا آسیبی به او رسد، وی را در [[خانه]] [[حبس]] می‌‌کرد. سلمان در همین ایام به [[آیین مجوس]] بود. روزی از روزها از کنار کلیسایی از [[نصارا]] می‌‌گذشت که در آن به [[مراسم]] [[عبادی]] مشغول بودند، مجذوب آنان شد و به آیین ایشان [[گرایش]] پیدا کرد، اما پدرش او را از این کار منع می‌‌کند و به [[غل و زنجیر]] می‌‌کشد. اما رفته رفته و باگذشت [[زمان]] [[تمایل]] [[قلبی]] خود را به این آیین اظهار می‌‌دارد و با بزرگی از بزرگان نصارا به [[مشورت]] می‌‌پردازد و رسماً به [[کیش]] آنان در می‌‌آید و در اولین [[فرصت]] همراه کاروانی از نصارا که عازم [[شام]] بودند، به آن [[سرزمین]] [[مسافرت]] می‌‌کند. از آنجا که [[حس]] [[کنجکاوی]] او در پی [[کشف]] حقیقتی پنهان است، به محض ورود به [[شام]] با یکی از اسقف‌های [[نصارا]] در [[کلیسا]] [[دیدار]]، و چگونگی [[گرایش]] خود را به آن [[دین]] با او مطرح می‌‌کند و مجدداً پیشنهادش را بیان می‌‌دارد، ولی چون برخورد و [[رفتار]] [[اسقف]] را با [[فقرا]] و [[مستمندان]] [[شایسته]] نمی‌بیند، به او بی‌علاقه می‌‌شود و مجالست خود را با وی ترک می‌‌کند. پس از آن نیز با اسقف‌های دیگری روزگاری را می‌‌گذراند تا آنکه یکی پس از دیگری در می‌‌گذرند. در نهایت اسقفی او را به آمدن [[پیامبری]] [[بشارت]] می‌‌دهد و علامات او را نیز بیان می‌‌کند. همین امر سبب می‌‌شود به [[تهیه مقدمات]] سفری [[اقدام]] نماید که شاید سال‌ها درپی انجام آن بود. تمام مایملک خود را که تنها چند رأس گاو و گوسفند بود، پیشکش [[تجار]] [[عرب]] می‌‌نماید که عازم [[سرزمین]] [[وادی القری]] بودند تا در مقابل، او را به همراه خود به آن [[سرزمین موعود]] که [[پیامبر]] در آنجا ظهور می‌‌کند ببرند، ولی تجّار عرب با [[خیانت]] به او، وی را به غلامی برده و به مردی [[یهودی]] می‌‌فروشند. پس از آن، یکی از [[یهودیان]] [[بنی قریظه]] او را می‌‌خرد و به وادی القری می‌‌آورد. هنگامی که شایع شد فردی به عنوان پیامبر [[مدینه]] آمده است، به همراه مولای خویش به مدینه رفت و به [[خدمت]] [[حضرت]] شرفیاب شد. وقتی [[نشانه‌ها]] و صفاتی را که اسقف [[نصرانی]] به او گفته بود در پیامبر{{صل}} [[مشاهده]] کرد، [[اسلام]] آورد. پیامبر{{صل}} و [[اصحاب]] او را می‌‌خرند و [[آزاد]] می‌‌کنند.<ref>سیرة ابن اسحاق، ص۸۷ ـ ۹۱؛ مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۱۸۵ ـ ۱۸۹؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۲۸ ـ ۳۳۰.</ref>
به هر حال او پس از [[اسلام آوردن]]، از بزرگان [[اصحاب پیامبر]]{{صل}} و از زهّاد به شمار رفت.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۲/۶۳۵.</ref> به گفته خویش، پس از آنکه [[مسلمان]] شد و از قید [[بردگی]] [[رهایی]] یافت، [[فرصت]] حضور در [[جنگ بدر]] و [[اُحد]] را از دست داده بود و گویا برای اولین بار با [[رسول خدا]]{{صل}} در [[جنگ خندق]] همراه شد و به اشارت همو، [[خندق]] در شمال [[مدینه]] کنده شد.<ref>سیرة ابن اسحاق، ص۹۱؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۶۶.</ref> ولی [[ابن عبدالبر]] از حضور وی در [[بدر]] و [[اُحد]] نیز سخنی رانده است.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۴.</ref> به هنگام حفر خندق، [[پیامبر]]{{صل}} به وی [[بشارت]] داد که [[سرزمین شام]] و [[یمن]] نیز بعدها به دست مسلمانانی چون او و دیگران فتح خواهد شد و پادشاهانی چون [[هرقل]] و کسری سرنگون خواهند شد.
[[واقدی]] می‌‌نویسد که [[سلمان]] در [[غزوه طائف]] نیز حضور داشت و به پیشنهاد و اشارت همو برای فتح دژهای [[دشمن]]، منجنیق به کار برده شد و به [[دستور پیامبر]]{{صل}} منجنیق به دست سلمان ساخته شد.<ref>المغازی، ج۱، ص۴۵۰ و ج ۲، ص۹۲۷.</ref> بنابر روایتی که از پیامبر{{صل}} نقل شده، سلمان اولین ایرانی‌ای است که [[مسلمان]] شده است.<ref>المعارف، ص۲۶۴ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۹.</ref> به گفته [[ابن عساکر]]، [[حضرت]] فرمود که اگر [[دین خدا]] در ثریا باشد سلمان و قومش که از [[مردمان]] [[فارس]] هستند، به آن دست خواهند یافت.<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۴۱۶.</ref>
وی از [[خادمان]] و ملازمان رسول خدا{{صل}} و از [[کاتبان وحی]] بود<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۵.</ref> و بنابر نقل [[نووی]]، شمار احادیثی که از پیامبر{{صل}} [[روایت]] کرده به شصت عدد می‌‌رسد.<ref>تهذیب الاسماء و اللغات، ج۱، ص۲۲۸.</ref> [[احمد بن حنبل]] در [[مسند]] تعدادی از آنها را نقل کرده است.<ref>مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۱۸۵ ـ ۱۸۹.</ref> [[راویان]] و [[محدثان]] مشهوری از وی روایت کرده‌اند که از آن میان کسانی چون [[ابن عباس]]، [[انس بن مالک]]، [[عقبة بن عامر]] و [[ابوعثمان نهدی]] را می‌‌توان بر شمرد.<ref>تهذیب الکمال، ج۱۱، ص۲۴۶.</ref>
[[برقی]]، سلمان را از [[نخبگان]] [[اصحاب]] [[امیر مؤمنان]]{{ع}} و در زمره [[شرطة الخمیس]] آن حضرت ذکر کرده است.<ref>رجال البرقی، ص۳ و۴.</ref>
[[شیخ طوسی]] می‌‌نویسد: سلمان یکی از چهار تنی بود که پس از پیامبر{{صل}}، [[حضرت علی]]{{ع}}را رها نکرد و از [[ارکان اربعه]] [[شیعه]] علی{{ع}} به شمار می‌‌رفت.<ref> رجال الطوسی، ص۴۳؛ خلاصة الاقوال، ص۸۴.</ref>
[[ابونعیم اصفهانی]] نام [[سلمان]] را در زمره [[اصحاب صُفّه]] گروهی از [[یاران پیامبر اسلام]]{{صل}} که به هنگام [[هجرت به مدینه]] [[دارایی]] و [[اموال]] خود را از دست داده بودند و در مکانی به نام [[صُفّه]] در کنار [[مسجد النبی]]{{صل}} [[زندگی]] می‌‌کردند، ذکر کرده است<ref> حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۶۷.</ref>.
[[پیامبر]]{{صل}} پس از [[هجرت]]، بین گروهی از [[انصار]] و [[مهاجر]] [[عقد اخوت]] و [[برادری]] بست و [[پیمان برادری]] سلمان را با [[ابودرداء]] و [[عویمر بن ثعلبه]] قرار داد.<ref>السیرة النبویه (ابن هشام)، ج۲، ص۱۵۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۹.</ref> [[ابن عبدالبر]] می‌‌نویسد: هر وقت سلمان به [[شام]] [[مسافرت]] می‌‌کرد، ابتدا به [[دیدار]] [[برادر]] خویش ابودرداء می‌‌شتافت.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۷.</ref> [[ابن عساکر]] نیز می‌‌گوید که سلمان به بهانه‌های مختلفی در [[دمشق]] حضور می‌‌یافت گاهی به عنوان [[جنگجو]] و زمانی به بهانه [[مرزبانی]]. در یکی از مسافرت‌ها که به دمشق آمده بود، ابتدا سراغ برادرش ابودرداء را گرفت. وقتی به او گفته شد که ابودرداء در مرز بیروت به مرزبانی مشغول است، بلافاصله برای دیدار او عازم بیروت شد و در آنجا نیز [[فضیلت]] مرزبانی را از [[قول پیامبر]]{{صل}} برای [[مردم]] بیروت بیان کرد. ابن عساکر در ادامه می‌‌نویسد: به هنگام ورود سلمان به دمشق، مردم چنان از وی استقبال کردند که گویی [[خلیفه]] را پیشواز می‌‌کنند. هیچ شخص [[شریف]] یا ممتازی نبود که خانه‌اش را بر سلمان عرضه نکند<ref>تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۳۷۳ و۳۷۴.</ref>.
سلمان چنان که [[مورخان]] شام گفته‌اند: در فتح [[حمص]] و دمشق هم حضور داشته و باز [[مسلمانان]] را در امور نظامی [[رهبری]] و [[یاوری]] کرده است.<ref>دائرة المعارف تشیع، ج۹، ص۲۶۴.</ref> وی در [[زمان]] [[خلیفه دوم]]، [[عمر]] نیز [[امیر]] و [[حاکم]] [[مدائن]] بود<ref>ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۸.</ref> و حدود هفده سال [[حکومت]] عارفانه داشت. برای [[تسخیر]] بلاد [[ایران]]، به عنوان کارشناس برجسته نظامی از سوی عمر برگزیده شد. همچنین سلمان و [[حذیفه]] بودند که [[کوفه]] را برای آمادگاه [[نظامیان]] [[اسلام]] برگزیدند.<ref>دائرة المعارف تشیع، ج۹، ص۲۶۴.</ref>
در آشنایی او به [[معارف دینی]] و [[احکام الهی]] [[سخن]] بسیار رفته است، چنان که [[ابن عبدالبر]] می‌‌نویسد: [[سلمان]] هم به [[انجیل]] [[آگاهی]] داشت و هم [[قرآن]] را کاملا می‌‌شناخت.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۶. </ref> [[ابن حجر]] نیز وی را از فقیه‌ترین [[عالمان]] عصر خویش توصیف کرده است.<ref>الاصابه، ج۳، ص۱۱۳.</ref> [[مناقب]] و [[فضایل]] بسیاری از سوی [[پیامبر]]{{صل}} و [[امامان معصوم]] برای او نقل شده است از جمله [[امیرمؤمنان]]{{ع}} درباره سلمان فرمود: [[زمین]] با همه فراخی‌اش، برای هفت نفر تنگ است که به خاطرشان روزی می‌‌خورید و مشمول [[یاری خدا]] و [[باران]] رحمتش می‌‌شوید که از جمله آنها، [[سلمان فارسی]] است. نیز در موردی فرمود: سلمان به [[اسم اعظم]] [[الهی]] [[آگاه]] است. او به [[اخبار]] [[غیب]] اطلاع دارد و یکی از درهای الهی در [[زمین]] است.<ref>اختیار معرفة الرجال، ص۷، ۱۵، ۱۳ و ۱۹.</ref> [[پیامبر اکرم]]{{صل}}فرمود: [[بهشت]] [[مشتاق]] [[دیدار]] چهار نفر است که از جمله ایشان، سلمان است.<ref>ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۹.</ref>
در [[زهد]] و [[پارسایی]] او همین بس که وقتی سهمش را از [[بیت المال]] می‌‌گرفت، در [[راه خدا]] [[صدقه]] می‌‌داد و [[هزینه زندگی]] خود را از طریق حصیر بافی با لیف خرما تأمین می‌‌کرد<ref>الاصابه، ج۳، ص۱۱۳.</ref> و چیزی از کسی قبول نمی‌کرد.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۵.</ref> [[ابونعیم]] نوشته است که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر [[حکومت]] می‌‌کرد، تنها با یک [[عبا]] که فرش و [[لباس]] او نیز بود، برای [[مردم]] [[خطبه]] می‌‌خواند.<ref>حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۹۸.</ref>
درباره [[عمر]] وی نیز سخنان زیادی است. برخی عمر وی را ۲۵۰ یا ۳۵۰ سال ذکر کرده‌اند <ref>تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۲۱.</ref> و گفته‌اند که وی [[وصیّ]] [[حضرت عیسی]]{{ع}}را نیز [[درک]] کرده است.<ref>ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۸؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۲.</ref> [[وفات]] وی نیز به [[اختلاف]] ذکر شده و مشهور آن است که وی به سال ۳۵ هـ در آخر [[خلافت عثمان]] یا اوایل [[خلافت علی]]{{ع}} در سال ۳۶ هـ <ref>اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۲.</ref> در [[مدائن]] درگذشت،<ref>تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۲۱.</ref> هر چند گروهی وفاتش را در دوران [[خلافت عمر]] دانسته‌اند.<ref>الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۸.</ref>
آرامگاه [[سلمان]] هم اکنون در مدائن، در نزدیکی ایوان کسری قرار دارد که [[قبّه]] و بارگاهی بر آن بنا شده و [[زیارتگاه]] [[مردم]] است.<ref>تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۳۷۹.</ref> [[سید حسن صدر]] می‌‌نویسد: نخستین کسی که در [[حدیث]] کتاب نوشت، [[سلمان فارسی]] است. او حدیث [[جاثلیق]] [[رومی]] (مهتر ترسایان) را گرد آورده<ref>تأسیس الشیعه، ص۲۸۰.</ref> و [[شیخ طوسی]] در فهرست خود به آن اشاره کرده است.<ref>الفهرست (طوسی)، ص۸۰.</ref>.<ref>جمعی از پژوهشگران، [[فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی (کتاب)|فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی]] ج۱، ص ۳۷۲-۳۷۴.</ref>


== [[پرسش]] مستقیم ==
== [[پرسش]] مستقیم ==

نسخهٔ ‏۸ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۴

سلمان فارسی
مشخصات فردی
محل زندگیاصفهان • شامعراقمدینه
مشخصات دینی
دیگر فعالیت‌هااستاندار مدائن در زمان خلیفه دوم • پیشنهاد طرح دفاعی کندن خندق در جنگ خندق برای دفاع از شهر مدینه
مشخصات حدیثی

سلمان فارسی از برجسته‌ترین صحابی پیامبر (ص) و از شیعیان خاص حضرت علی (ع) بود. او بعد از آیین زرتشت، دین مسیحیت را انتخاب کرد، ولی بعد از شنیدن آوازۀ ظهور پیامبر (ص) در مکه در جست و‎ جوی حضرت بود و سرانجام در مدینه ایشان را ملاقات کرده و مسلمان شد و همواره همراه پیامبر (ص) بود و خدمات ارزنده‎‎ای انجام داده و مقام والایی یافت و مفتخر به حدیث سلمان از ما اهل بیت است گردید.

سلمان فارسی

ابو‎‎عبدالله یا همان سلمان فارسی از برجسته‎‌ترین صحابی پیامبر (ص) و از شیعیان خاص و یاران حضرت علی (ع) بود[۱]. او ایرانی و دهقان‎‌زاده‎‌ای[۲] از ناحیۀ جی اصفهان یا کازرون یا را‎مهر‎مز بود و در دورۀ ساسانیان در خانواده‎‌ای زرتشتی زندگی می‌‌کرد[۳] و در کودکی نیز از پیروان این آیین بود[۴].[۵]

سلمان و مسیحیت

سلمان روزی از طرف پدر برای سرکشی به مزرعه فرستاده شده بود که در مسیر راه خود، عبادتگاهی را دید که تعدادی در آن مشغول نیایش و عبادت بودند. روح کنجکاوی و پرسشگری وی باعث شد تا او به دنبال حقیقتِ این آیین تازه باشد و از پیروان آن دربارۀ دینشان سؤالاتی پرسید و علاقۀ خود را نیز به آنان ابراز کرد و با راهنمایی آنان آیین مسیحیت را انتخاب کرد و بدین دلیل مورد مؤاخذۀ پدر و خانواده قرار گرفت[۶].[۷] او ابتدا از خانوادۀ خود جدا شد و به ‌سوی شام، مرکز مسیحیت آن زمان رفت و در کلیسایی، هفت سال به خدمت‎‌گزاری مشغول شد و بعد در مراکز مسیحیِ موصل، نصیبین و عموریه به کسب دانش پرداخت. استادان بزرگ معنویت مسیحی، مدارج سیر و سلوک را در آن آیین به‌ خوبی به او آموختند و مراکز مسیحی در آن دوران، ملازم با انتظار ظهور پیامبر جدید بود[۸].

داستان اسلام آوردن سلمان

به دلیل آنکه سلمان وعدۀ ظهور پیامبر (ص) را از راهبانان مسیحی شنیده بود، مشتاقانه در انتظار بعثت بود و برای دیدار پیامبر (ص) سختی‌های زیادی از جمله بردگی را متحمل شد. او از آخرین راهب مسیحی شنیده بود که آخرین پیامبر سه نشانه دارد: صدقه نمی‎‌پذیرد؛ هدیه را قبول می‎‌کند و بر شانه‎‌اش مهر نبوت نقش بسته است؛ از این ‌رو وقتی پیامبر (ص) را در منطقۀ قبا ملاقات کرد، مقداری خرما برای ایشان به عنوان صدقه برد و دید که حضرت به یاران خود فرمودند بخورید؛ ولی خود ایشان از آن خرما‎ها نخوردند؛ زیرا صدقه بود. روز دیگر در مدینه، وقتی که پیامبر (ص) را دید مقداری خرما به ایشان هدیه داد و ایشان از خرما‎ها خوردند. سلمان برای دیدن نشانۀ سوم یک روز، زمانی که پیامبر (ص) برای تشییع یکی از اصحاب خود به "مقیع الفرقد" آمده بودند، پشت سر حضرت قرار گرفت و با کنار رفتن جامۀ ایشان، مهر رسالت را بر پشت رسول خدا (ص) دید و خود را بر آن افکند و بوسید و گریست و سپس اسلام آورد و داستان خود را برای حضرت حکایت کرد[۹].[۱۰]

آزادی از بردگی

پیامبر (ص) نیز برای آزادی او از بردگی دستور داد تا با ارباب خود قرارداد ببندد که در ازای سیصد تا چهارصد درخت خرمای زرد و قرمز که می‎‌کارد و به ثمر می‎‌رساند، آزاد شود؛ اما این کار چند سال طول می‎‌کشید و با اعجاز پیامبر (ص) بود که درختان خرما به سرعت به ثمر نشستند و خرمای تازه دادند و سلمان آزاد شد و به همین دلیل، سلمان در جنگ‌‎های اولیه اسلام شرکت نداشت[۱۱] و نخستین جنگی که موفق شد در آن شرکت کند، جنگ خندق بود[۱۲].[۱۳]

اقدامات سلمان

سلمان بعد از مسلمان شدن از هیچ خدمتی در محضر پیامبر (ص) فروگذاری نکرد، برخی از این اقدامات عبارت‌اند از: پیشنهاد حفر خندق در جنگ احزاب[۱۴]؛ ترجمۀ قرآن[۱۵]؛ استانداری مداین؛ حضور مستمر در جنگ‌‎های فتح ایران؛ مذاکره کننده با مردم مداین[۱۶]؛ گرایش دادن مردم ایران به اسلام ناب شیعی[۱۷].

فضایل سلمان

برخی از فضایل سلمان عبارت‌اند از:

  1. نزدیکی به پیامبر (ص): سلمان پس از تشرف به دین اسلام به یکی از نزدیک‎‌ترین اصحاب پیامبر (ص) تبدیل شد و مورد ستایش پیامبر (ص) و سایر معصومان (ع) قرار گرفت. برخی از سخنان پیامبر (ص) در مورد سلمان عبارت‌اند از: «سلمان از ما اهل بیت است»[۱۸]. این بزرگ‎‌ترین فضیلتی است که برای سلمان ذکر شده است و یا فرمودند: «هر کس می‌‎خواهد به مردی بنگرد که دلش نورانی گشته است، به سلمان بنگرد»[۱۹].[۲۰] و...[۲۱].
  2. دارای علم اولین و آخرین: علی (ع) فرمودند: «او دانش‌ نخستین و آخرین را دریافت و کتاب اول و آخر را خواند. او دریایی است پایان‎‌ناپذیر!»[۲۲].[۲۳]
  3. حامل اسم اعظم؛
  4. قدرت تصرف در طبیعت؛
  5. در زمرۀ متوسمین[۲۴]؛
  6. آگاهی از منایا[۲۵]؛
  7. زهد و ساده زیستی؛
  8. دفاع از حریم ولایت[۲۶]؛
  9. از یاران و همراهان حضرت مهدی (ع) در هنگام ظهور و پس از رجعت[۲۷]؛
  10. رابطۀ عمیق با علی (ع) و همسر و فرزندان او[۲۸]؛
  11. همراهی علی (ع) در خاکسپاری فاطمه زهرا (س)[۲۹]؛
  12. شرکت در تدفین پیامبر (ص)[۳۰].

وفات سلمان

سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ قمری در سن ۲۵۰ یا ۳۰۰ سالگی از دنیا رفت و طبق وصیتش، حضرت علی (ع) و قنبر برای مراسم تدفینش آمدند و او را غسل و کفن کرده و به خاک سپردند[۳۱]. امروزه قبر او در نزدیکی ایوان کسری و تیسفون، صحن و بار‎گاهی دارد و هر روزه، زوار زیادی وی را زیارت می‌‎کنند[۳۲].

سلمان فارسی در فرهنگ نامه مؤلفان اسلامی

ابوعبدالله سلمان فارسی محمدی رامهرمزی اصفهانی از آزادشدگان رسول اکرم(ص) و از مشاهیر صحابه آن حضرت و امیرمؤمنان(ع) بود.[۳۳]

درباره پیش از اسلام او گفتوگوهای زیادی هست این که وی از کدام شهر ایران و از چه خانواده‌ای بوده و با کدام آیین و به چه قصدی به دیار عرب آمده است. به علاوه، در نام و نسب وی اختلاف است. ابن عبدالبر می‌‌نویسد که نام او قبل از اسلام «مابه بن بوذخشان بن مورسلان بن بهبوذان بن فیروز بن سهرک» و اصلش از رامهرمز، از توابع خوزستان یا از روستای جی اصفهان بود.[۳۴] معتبرترین روایت را در این باره، ابن اسحاق اولین و کهن‌ترین سیره‌نویس دوران اسلامی، در قرن دوم آورده و احمد حنبل در مسندش آن را نقل کرده و ابن اثیر نیز در اسد الغابه همان را تأیید کرده است. در این روایت، ابن عباس از خود سلمان نقل می‌‌کند که او دهقان زاده‌ای از مردمان فارس و اهل روستای جی اصفهان بود. پدرش به دهقانی مشغول بود و به فرزندش سلمان علاقه زیادی داشت تا بدان جا که از فرط دوستی و شاید به سبب آنکه مبادا آسیبی به او رسد، وی را در خانه حبس می‌‌کرد. سلمان در همین ایام به آیین مجوس بود. روزی از روزها از کنار کلیسایی از نصارا می‌‌گذشت که در آن به مراسم عبادی مشغول بودند، مجذوب آنان شد و به آیین ایشان گرایش پیدا کرد، اما پدرش او را از این کار منع می‌‌کند و به غل و زنجیر می‌‌کشد. اما رفته رفته و باگذشت زمان تمایل قلبی خود را به این آیین اظهار می‌‌دارد و با بزرگی از بزرگان نصارا به مشورت می‌‌پردازد و رسماً به کیش آنان در می‌‌آید و در اولین فرصت همراه کاروانی از نصارا که عازم شام بودند، به آن سرزمین مسافرت می‌‌کند. از آنجا که حس کنجکاوی او در پی کشف حقیقتی پنهان است، به محض ورود به شام با یکی از اسقف‌های نصارا در کلیسا دیدار، و چگونگی گرایش خود را به آن دین با او مطرح می‌‌کند و مجدداً پیشنهادش را بیان می‌‌دارد، ولی چون برخورد و رفتار اسقف را با فقرا و مستمندان شایسته نمی‌بیند، به او بی‌علاقه می‌‌شود و مجالست خود را با وی ترک می‌‌کند. پس از آن نیز با اسقف‌های دیگری روزگاری را می‌‌گذراند تا آنکه یکی پس از دیگری در می‌‌گذرند. در نهایت اسقفی او را به آمدن پیامبری بشارت می‌‌دهد و علامات او را نیز بیان می‌‌کند. همین امر سبب می‌‌شود به تهیه مقدمات سفری اقدام نماید که شاید سال‌ها درپی انجام آن بود. تمام مایملک خود را که تنها چند رأس گاو و گوسفند بود، پیشکش تجار عرب می‌‌نماید که عازم سرزمین وادی القری بودند تا در مقابل، او را به همراه خود به آن سرزمین موعود که پیامبر در آنجا ظهور می‌‌کند ببرند، ولی تجّار عرب با خیانت به او، وی را به غلامی برده و به مردی یهودی می‌‌فروشند. پس از آن، یکی از یهودیان بنی قریظه او را می‌‌خرد و به وادی القری می‌‌آورد. هنگامی که شایع شد فردی به عنوان پیامبر مدینه آمده است، به همراه مولای خویش به مدینه رفت و به خدمت حضرت شرفیاب شد. وقتی نشانه‌ها و صفاتی را که اسقف نصرانی به او گفته بود در پیامبر(ص) مشاهده کرد، اسلام آورد. پیامبر(ص) و اصحاب او را می‌‌خرند و آزاد می‌‌کنند.[۳۵]

به هر حال او پس از اسلام آوردن، از بزرگان اصحاب پیامبر(ص) و از زهّاد به شمار رفت.[۳۶] به گفته خویش، پس از آنکه مسلمان شد و از قید بردگی رهایی یافت، فرصت حضور در جنگ بدر و اُحد را از دست داده بود و گویا برای اولین بار با رسول خدا(ص) در جنگ خندق همراه شد و به اشارت همو، خندق در شمال مدینه کنده شد.[۳۷] ولی ابن عبدالبر از حضور وی در بدر و اُحد نیز سخنی رانده است.[۳۸] به هنگام حفر خندق، پیامبر(ص) به وی بشارت داد که سرزمین شام و یمن نیز بعدها به دست مسلمانانی چون او و دیگران فتح خواهد شد و پادشاهانی چون هرقل و کسری سرنگون خواهند شد.

واقدی می‌‌نویسد که سلمان در غزوه طائف نیز حضور داشت و به پیشنهاد و اشارت همو برای فتح دژهای دشمن، منجنیق به کار برده شد و به دستور پیامبر(ص) منجنیق به دست سلمان ساخته شد.[۳۹] بنابر روایتی که از پیامبر(ص) نقل شده، سلمان اولین ایرانی‌ای است که مسلمان شده است.[۴۰] به گفته ابن عساکر، حضرت فرمود که اگر دین خدا در ثریا باشد سلمان و قومش که از مردمان فارس هستند، به آن دست خواهند یافت.[۴۱]

وی از خادمان و ملازمان رسول خدا(ص) و از کاتبان وحی بود[۴۲] و بنابر نقل نووی، شمار احادیثی که از پیامبر(ص) روایت کرده به شصت عدد می‌‌رسد.[۴۳] احمد بن حنبل در مسند تعدادی از آنها را نقل کرده است.[۴۴] راویان و محدثان مشهوری از وی روایت کرده‌اند که از آن میان کسانی چون ابن عباس، انس بن مالک، عقبة بن عامر و ابوعثمان نهدی را می‌‌توان بر شمرد.[۴۵]

برقی، سلمان را از نخبگان اصحاب امیر مؤمنان(ع) و در زمره شرطة الخمیس آن حضرت ذکر کرده است.[۴۶]

شیخ طوسی می‌‌نویسد: سلمان یکی از چهار تنی بود که پس از پیامبر(ص)، حضرت علی(ع)را رها نکرد و از ارکان اربعه شیعه علی(ع) به شمار می‌‌رفت.[۴۷]

ابونعیم اصفهانی نام سلمان را در زمره اصحاب صُفّه گروهی از یاران پیامبر اسلام(ص) که به هنگام هجرت به مدینه دارایی و اموال خود را از دست داده بودند و در مکانی به نام صُفّه در کنار مسجد النبی(ص) زندگی می‌‌کردند، ذکر کرده است[۴۸].

پیامبر(ص) پس از هجرت، بین گروهی از انصار و مهاجر عقد اخوت و برادری بست و پیمان برادری سلمان را با ابودرداء و عویمر بن ثعلبه قرار داد.[۴۹] ابن عبدالبر می‌‌نویسد: هر وقت سلمان به شام مسافرت می‌‌کرد، ابتدا به دیدار برادر خویش ابودرداء می‌‌شتافت.[۵۰] ابن عساکر نیز می‌‌گوید که سلمان به بهانه‌های مختلفی در دمشق حضور می‌‌یافت گاهی به عنوان جنگجو و زمانی به بهانه مرزبانی. در یکی از مسافرت‌ها که به دمشق آمده بود، ابتدا سراغ برادرش ابودرداء را گرفت. وقتی به او گفته شد که ابودرداء در مرز بیروت به مرزبانی مشغول است، بلافاصله برای دیدار او عازم بیروت شد و در آنجا نیز فضیلت مرزبانی را از قول پیامبر(ص) برای مردم بیروت بیان کرد. ابن عساکر در ادامه می‌‌نویسد: به هنگام ورود سلمان به دمشق، مردم چنان از وی استقبال کردند که گویی خلیفه را پیشواز می‌‌کنند. هیچ شخص شریف یا ممتازی نبود که خانه‌اش را بر سلمان عرضه نکند[۵۱].

سلمان چنان که مورخان شام گفته‌اند: در فتح حمص و دمشق هم حضور داشته و باز مسلمانان را در امور نظامی رهبری و یاوری کرده است.[۵۲] وی در زمان خلیفه دوم، عمر نیز امیر و حاکم مدائن بود[۵۳] و حدود هفده سال حکومت عارفانه داشت. برای تسخیر بلاد ایران، به عنوان کارشناس برجسته نظامی از سوی عمر برگزیده شد. همچنین سلمان و حذیفه بودند که کوفه را برای آمادگاه نظامیان اسلام برگزیدند.[۵۴]

در آشنایی او به معارف دینی و احکام الهی سخن بسیار رفته است، چنان که ابن عبدالبر می‌‌نویسد: سلمان هم به انجیل آگاهی داشت و هم قرآن را کاملا می‌‌شناخت.[۵۵] ابن حجر نیز وی را از فقیه‌ترین عالمان عصر خویش توصیف کرده است.[۵۶] مناقب و فضایل بسیاری از سوی پیامبر(ص) و امامان معصوم برای او نقل شده است از جمله امیرمؤمنان(ع) درباره سلمان فرمود: زمین با همه فراخی‌اش، برای هفت نفر تنگ است که به خاطرشان روزی می‌‌خورید و مشمول یاری خدا و باران رحمتش می‌‌شوید که از جمله آنها، سلمان فارسی است. نیز در موردی فرمود: سلمان به اسم اعظم الهی آگاه است. او به اخبار غیب اطلاع دارد و یکی از درهای الهی در زمین است.[۵۷] پیامبر اکرم(ص)فرمود: بهشت مشتاق دیدار چهار نفر است که از جمله ایشان، سلمان است.[۵۸]

در زهد و پارسایی او همین بس که وقتی سهمش را از بیت المال می‌‌گرفت، در راه خدا صدقه می‌‌داد و هزینه زندگی خود را از طریق حصیر بافی با لیف خرما تأمین می‌‌کرد[۵۹] و چیزی از کسی قبول نمی‌کرد.[۶۰] ابونعیم نوشته است که سلمان در حالی که بر حدود سی هزار نفر حکومت می‌‌کرد، تنها با یک عبا که فرش و لباس او نیز بود، برای مردم خطبه می‌‌خواند.[۶۱]

درباره عمر وی نیز سخنان زیادی است. برخی عمر وی را ۲۵۰ یا ۳۵۰ سال ذکر کرده‌اند [۶۲] و گفته‌اند که وی وصیّ حضرت عیسی(ع)را نیز درک کرده است.[۶۳] وفات وی نیز به اختلاف ذکر شده و مشهور آن است که وی به سال ۳۵ هـ در آخر خلافت عثمان یا اوایل خلافت علی(ع) در سال ۳۶ هـ [۶۴] در مدائن درگذشت،[۶۵] هر چند گروهی وفاتش را در دوران خلافت عمر دانسته‌اند.[۶۶]

آرامگاه سلمان هم اکنون در مدائن، در نزدیکی ایوان کسری قرار دارد که قبّه و بارگاهی بر آن بنا شده و زیارتگاه مردم است.[۶۷] سید حسن صدر می‌‌نویسد: نخستین کسی که در حدیث کتاب نوشت، سلمان فارسی است. او حدیث جاثلیق رومی (مهتر ترسایان) را گرد آورده[۶۸] و شیخ طوسی در فهرست خود به آن اشاره کرده است.[۶۹].[۷۰]

پرسش مستقیم

منابع

پانویس

  1. ثقفی کوفی، ابراهیم، الغارات، ص۴۲۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۱۶.
  2. عبارت دهقان در عصر ساسانی صرفا معادل کشاورز نیست و دهقانان طبقه‎ای قابل اعتنا در حکومت به شمار می‌رفتند.
  3. ر. ک: مجتبی تونه‌ای، موعودنامه، ص۴۰۸.
  4. عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۶۳۴؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۴؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶.
  5. ر. ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۵۶۲.
  6. ابن هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۲۱۵؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۶ ـ ۵۷؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۵.
  7. ر. ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۵۶۲ ـ۵۶۳.
  8. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.
  9. ابن هشام، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۱۹ ـ۲۲۰؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۹؛ بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۴۸۶ـ۴۸۷.
  10. ر. ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۵۶۳ ـ۵۶۴.
  11. ابن هشام، السیرة النبویة، ص۲۲۰ـ۲۲۱؛ ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۹؛ عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۷.
  12. ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۶۳؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۱۹.
  13. ر. ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۵۶۴.
  14. ر. ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۵۶۴ ـ ۵۶۵؛ محدثی، جواد، فرهنگ‌نامه دینی، ص۱۱۶.
  15. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۴۶۴ ـ ۴۶۸.
  16. ر. ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۵۶۵.
  17. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.
  18. «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ‌»؛ المستدرک علی الصحیحین، ج ۳، ص ۶۹۱، ح ۶۵۳۹.
  19. تاریخ دمشق، ج ۲۱، ص ۴۰۸.
  20. ر. ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۴۰.
  21. ر. ک: مجتبی تونه‌ای، موعودنامه، ص۴۰۸؛ دانشنامه نهج البلاغه، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.
  22. الطبقات الکبری، ج ۴، ص ۸۶.
  23. ر. ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص۸۴۰.
  24. عبرت گیر‎ند‎گان، عاقلان.
  25. علم به آجال و مرگ و میر افراد.
  26. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.
  27. ر. ک: مجتبی تونه‌ای، موعودنامه، ص۴۰۸.
  28. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص ۴۶۴ـ ۴۶۸.
  29. ر. ک: محمدی ری‌شهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص۸۴۰.
  30. ر. ک: فتاح زاده، رحمان، سلمان فارسی، فرهنگ‌نامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم، ص۵۶۵.
  31. عزالدین ابن اثیر، اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ج۲، ص۲۶۹؛ عسقلانی، ابن حجر، الاصابة فی تمییز الصحابة، ج۳، ص۱۱۹.
  32. ر. ک: دانشنامه نهج البلاغه، ص۴۶۴ ـ ۴۶۸؛ عباسی، حبیب، مقاله «سلمان فارسی»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص:۲۴۹-۲۵۰.
  33. رجال الطوسی، ص۲۰ و ۴۳؛ رجال البرقی، ص۱ و ۳.
  34. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۴.
  35. سیرة ابن اسحاق، ص۸۷ ـ ۹۱؛ مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۱۸۵ ـ ۱۸۹؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۲۸ ـ ۳۳۰.
  36. الاستیعاب، ج۲، ص۲/۶۳۵.
  37. سیرة ابن اسحاق، ص۹۱؛ تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۶۶.
  38. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۴.
  39. المغازی، ج۱، ص۴۵۰ و ج ۲، ص۹۲۷.
  40. المعارف، ص۲۶۴ ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۹.
  41. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۴۱۶.
  42. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۵.
  43. تهذیب الاسماء و اللغات، ج۱، ص۲۲۸.
  44. مسند احمد بن حنبل، ج۹، ص۱۸۵ ـ ۱۸۹.
  45. تهذیب الکمال، ج۱۱، ص۲۴۶.
  46. رجال البرقی، ص۳ و۴.
  47. رجال الطوسی، ص۴۳؛ خلاصة الاقوال، ص۸۴.
  48. حلیة الاولیاء، ج۱، ص۳۶۷.
  49. السیرة النبویه (ابن هشام)، ج۲، ص۱۵۲؛ انساب الاشراف، ج۱، ص۳۱۹.
  50. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۷.
  51. تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۳۷۳ و۳۷۴.
  52. دائرة المعارف تشیع، ج۹، ص۲۶۴.
  53. ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۸.
  54. دائرة المعارف تشیع، ج۹، ص۲۶۴.
  55. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۶.
  56. الاصابه، ج۳، ص۱۱۳.
  57. اختیار معرفة الرجال، ص۷، ۱۵، ۱۳ و ۱۹.
  58. ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۹.
  59. الاصابه، ج۳، ص۱۱۳.
  60. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۵.
  61. حلیة الاولیاء، ج۱، ص۱۹۸.
  62. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۲۱.
  63. ذکر اخبار اصبهان، ج۱، ص۴۸؛ اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۲.
  64. اسد الغابه، ج۲، ص۳۳۲.
  65. تاریخ الاسلام، ج۳، ص۵۲۱.
  66. الاستیعاب، ج۲، ص۶۳۸.
  67. تاریخ بغداد، ج۱، ص۱۶۳؛ تاریخ مدینة دمشق، ج۲۱، ص۳۷۹.
  68. تأسیس الشیعه، ص۲۸۰.
  69. الفهرست (طوسی)، ص۸۰.
  70. جمعی از پژوهشگران، فرهنگ‌نامه مؤلفان اسلامی ج۱، ص ۳۷۲-۳۷۴.