آیا امامت با دموکراسی ناسازگار است؟ (پرسش) (نمایش مبدأ)
نسخهٔ ۲۵ اکتبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۴:۴۸
، ۲۵ اکتبر ۲۰۲۲جایگزینی متن - 'مردم سالاری' به 'مردمسالاری'
جز (جایگزینی متن - 'رده:(اا): پرسشهایی با ۱ پاسخ' به '') |
جز (جایگزینی متن - 'مردم سالاری' به 'مردمسالاری') |
||
خط ۳۶: | خط ۳۶: | ||
'''الف. ناسازگاری [[اسلام]] و [[تشیع]] با [[دموکراسی]] به مثابه ارزش:''' اگر طرف نسبت [[اسلام]] با [[دموکراسی]] به مثابه ارزش باشد، باید گفت، از آنجا که [[اسلام]] و [[تشیع]] خود بر یک سری مبانی و اصولی تغییر ناپذیر تأکید دارد، مانند اصل [[حاکمیت الهی]]، ابزارانگاری دنیا برای سعادت اخروی، ضرورت اجرای [[احکام دین]] در [[جامعه]]، لذا نمیتواند با این [[دموکراسی]] و مبانی آن تلائم و سازگاری داشته باشد، مثلاً اینکه [[انتخاب]] [[اکثریت]] فینفسه ارزش و درست و منطقی است، این اصلا با عقل سلیم سازگار نیست؛ چراکه موارد خطای [[اکثریت]] در تاریخ بسیار است. اینکه رأی [[اکثریت]] در هر زمینه ولو موارد مخالفت با [[دین]] و آموزههای آن، اصل [[مطاع]] و لازمالاجراء است، [[اسلام]] آن را بر نمیتابد و تنها [[اکثریت]] را در موارد و مسائل متلائم با دین، خرد و فطرت میپذیرد. از اینجا میتوان به صورت احتمالی به دفاع از طرفداران نسبت ناسازگاری [[اسلام]] و [[دموکراسی]] پرداخت و متذکر سد که مقصود آنان از اصطکاک و مخالفت [[اسلام]] با [[دموکراسی]] مدل ارزش آن است که [[عالمان]] [[دین]] بیشتر آن را [[دموکراسی]] غربی مینامند. | '''الف. ناسازگاری [[اسلام]] و [[تشیع]] با [[دموکراسی]] به مثابه ارزش:''' اگر طرف نسبت [[اسلام]] با [[دموکراسی]] به مثابه ارزش باشد، باید گفت، از آنجا که [[اسلام]] و [[تشیع]] خود بر یک سری مبانی و اصولی تغییر ناپذیر تأکید دارد، مانند اصل [[حاکمیت الهی]]، ابزارانگاری دنیا برای سعادت اخروی، ضرورت اجرای [[احکام دین]] در [[جامعه]]، لذا نمیتواند با این [[دموکراسی]] و مبانی آن تلائم و سازگاری داشته باشد، مثلاً اینکه [[انتخاب]] [[اکثریت]] فینفسه ارزش و درست و منطقی است، این اصلا با عقل سلیم سازگار نیست؛ چراکه موارد خطای [[اکثریت]] در تاریخ بسیار است. اینکه رأی [[اکثریت]] در هر زمینه ولو موارد مخالفت با [[دین]] و آموزههای آن، اصل [[مطاع]] و لازمالاجراء است، [[اسلام]] آن را بر نمیتابد و تنها [[اکثریت]] را در موارد و مسائل متلائم با دین، خرد و فطرت میپذیرد. از اینجا میتوان به صورت احتمالی به دفاع از طرفداران نسبت ناسازگاری [[اسلام]] و [[دموکراسی]] پرداخت و متذکر سد که مقصود آنان از اصطکاک و مخالفت [[اسلام]] با [[دموکراسی]] مدل ارزش آن است که [[عالمان]] [[دین]] بیشتر آن را [[دموکراسی]] غربی مینامند. | ||
ب. سازگاری [[اسلام]] و [[تشیع]] با [[دموکراسی]] به مثابه روش: اما اگر طرف نسبت [[اسلام]] و [[تشیع]] با [[دموکراسی]] به مثابه روش باشد، اینجا نمیتوان به ضرس قاطع از تعارض و یا سازگاری سخن راند، بلکه باید گفت چون اصل این مدل [[انتخاب]] [[اکثریت]] را نه به مثابه یک ارزش بلکه به منزله یک روش و راهکار میپذیرد، [[اسلام]] نیز به رأی [[اکثریت]] ارج مینهد، البته برای آن یکسری شرایط و محدودیتهایی قائل است، که مهمترین شرط آن است که بر رأی [[اکثریت]] جهت و سویه تعیین میکند. رأی و نقش [[اکثریت]] در زمان [[غیبت]] [[معصوم]] بارزتر است، [[مردم]] میتوانند با لحاظ ارزشها و [[صفات]] دینی خود به صورت مستقیم یا غیر مستقیم [[حاکم]] و [[رهبر]] خود را [[انتخاب]] و در [[اداره کشور]] و نظارت بر امور نقش خود را ایفا نمایند. بر این [[دموکراسی]] میتوان "[[دموکراسی]] دینی"، "قدسی" و " | ب. سازگاری [[اسلام]] و [[تشیع]] با [[دموکراسی]] به مثابه روش: اما اگر طرف نسبت [[اسلام]] و [[تشیع]] با [[دموکراسی]] به مثابه روش باشد، اینجا نمیتوان به ضرس قاطع از تعارض و یا سازگاری سخن راند، بلکه باید گفت چون اصل این مدل [[انتخاب]] [[اکثریت]] را نه به مثابه یک ارزش بلکه به منزله یک روش و راهکار میپذیرد، [[اسلام]] نیز به رأی [[اکثریت]] ارج مینهد، البته برای آن یکسری شرایط و محدودیتهایی قائل است، که مهمترین شرط آن است که بر رأی [[اکثریت]] جهت و سویه تعیین میکند. رأی و نقش [[اکثریت]] در زمان [[غیبت]] [[معصوم]] بارزتر است، [[مردم]] میتوانند با لحاظ ارزشها و [[صفات]] دینی خود به صورت مستقیم یا غیر مستقیم [[حاکم]] و [[رهبر]] خود را [[انتخاب]] و در [[اداره کشور]] و نظارت بر امور نقش خود را ایفا نمایند. بر این [[دموکراسی]] میتوان "[[دموکراسی]] دینی"، "قدسی" و "مردمسالاری دینی" اطلاق کرد. اینکه چنین مدل [[دموکراسی]] دینی در غرب وجود ندارد، باید گفت اولاً [[دموکراسی]] به مثابه روش با [[دموکراسی]] دینی و مصاف انعطافپذیر است و سخن در اصل انطباق معیارهای [[دموکراسی]] است. اما اینکه چنین مدلی که در غرب تا حال وجود نداشته این دلیل بر ضعف یا بطلان نمیشود. ثانیاً: چگونه لیبرالها [[دموکراسی]] و [[انتخاب]] [[اکثریت]] را فقط در حریم اصول [[مکتب]] لیبرالی خود میپذیرند و در موارد تعارض اصل لیبرال با [[دموکراسی]]، اصول خود را مقدم و [[حاکم]] میدانند و در این صورت، کسی یا کسانی از [[جرح]] و محکومیت [[دموکراسی]] دفاع نمیکنند، اما وقتی ارزشهای دینی، [[دموکراسی]] را به منطقهای - که بالمآل مصلحت [[مردم]] ملحوظ است - محدود کند، همه از تعارض [[دین]] و [[دموکراسی]] سخن میرانند؟ ! عین این سخن در [[دموکراسی]] سوسیالیستی نیز تکرار میشود. | ||
حاصل آنکه به صورت مطلق نمیتوان از سازگاری [[اسلام]] و [[دموکراسی]] طرفداری کرد، بلکه باید به تبیین و کالبدشکافی معنا و نوع [[دموکراسی]] پرداخت، آنگاه [[اسلام]] را باز ستاند. | حاصل آنکه به صورت مطلق نمیتوان از سازگاری [[اسلام]] و [[دموکراسی]] طرفداری کرد، بلکه باید به تبیین و کالبدشکافی معنا و نوع [[دموکراسی]] پرداخت، آنگاه [[اسلام]] را باز ستاند. |