صلح امام حسن مجتبی در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

جز (جایگزینی متن - 'یابن [[رسول' به 'یا ابن [[رسول')
خط ۴۶: خط ۴۶:
[[نقل]] شده، "روزی [[معاویه]] وارد [[مدینه]] شده و به قصد ایراد [[خطبه]] برخاسته و بر [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} [[ناسزا]] گفت. در اینجا، [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} به قصد [[سخنرانی]] بلند شد و پس از [[ثنای الهی]] فرمود: "هیچ [[پیامبری]] [[مبعوث]] نشده، جز آنکه [[وصی]] و [[جانشینی]] از [[اهل]] او مقرر گردیده، و هیچ [[پیامبری]] نیست جز اینکه او را [[دشمنی]] از میان [[مجرمان]] است، و بی‌شک، [[علی بن ابی‌طالب]]، [[وصی رسول خدا]] {{صل}} پس از اوست؛ و من، پسر [[علی]]، و تو (ای [[معاویه]]) [[فرزند]] صخری؛ و جد تو [[حرب]] است و جد من [[رسول]] خداست؛ و [[مادر]] تو [[هند]] و [[مادر]] من [[فاطمه]] است؛ و مادربزرگ من [[خدیجه]] است و [[مادر]] بزرگ تو نثیله؛ پس [[خداوند]] بدترین ما را از نظر حسب؛ و قدیم‌ترینمان را از نظر [[کفر]]؛ و بدسابقه‌ترینمان و منافق‌ترینمان را [[لعن]] کند!" تمامی حضار، یکپارچه گفتند: "آمین!" پس [[معاویه]] با دیدن این صحنه خطبه‌اش را [[قطع]] کرده و از [[منبر]] پائین آمد"<ref>الاحتجاج، طبرسی (ترجمه: جعفری)، ج۲، ص۵۲.</ref>.
[[نقل]] شده، "روزی [[معاویه]] وارد [[مدینه]] شده و به قصد ایراد [[خطبه]] برخاسته و بر [[علی بن ابی‌طالب]] {{ع}} [[ناسزا]] گفت. در اینجا، [[امام حسن مجتبی]] {{ع}} به قصد [[سخنرانی]] بلند شد و پس از [[ثنای الهی]] فرمود: "هیچ [[پیامبری]] [[مبعوث]] نشده، جز آنکه [[وصی]] و [[جانشینی]] از [[اهل]] او مقرر گردیده، و هیچ [[پیامبری]] نیست جز اینکه او را [[دشمنی]] از میان [[مجرمان]] است، و بی‌شک، [[علی بن ابی‌طالب]]، [[وصی رسول خدا]] {{صل}} پس از اوست؛ و من، پسر [[علی]]، و تو (ای [[معاویه]]) [[فرزند]] صخری؛ و جد تو [[حرب]] است و جد من [[رسول]] خداست؛ و [[مادر]] تو [[هند]] و [[مادر]] من [[فاطمه]] است؛ و مادربزرگ من [[خدیجه]] است و [[مادر]] بزرگ تو نثیله؛ پس [[خداوند]] بدترین ما را از نظر حسب؛ و قدیم‌ترینمان را از نظر [[کفر]]؛ و بدسابقه‌ترینمان و منافق‌ترینمان را [[لعن]] کند!" تمامی حضار، یکپارچه گفتند: "آمین!" پس [[معاویه]] با دیدن این صحنه خطبه‌اش را [[قطع]] کرده و از [[منبر]] پائین آمد"<ref>الاحتجاج، طبرسی (ترجمه: جعفری)، ج۲، ص۵۲.</ref>.


بعد از [[مصالحه]] میان [[امام حسن]] {{ع}} و [[معاویه]]، روزی در [[مجلسی]] که [[معاویه]] نیز در آنجا حاضر بود، آن [[حضرت]] برخاست و به [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] [[خداوند]] تعالی و ثناء بر او، فرمود: "حضار محترم! [[معاویه]] چنان [[گمان]] می‌کند من او را به [[خلافت]]، اولی و سزاوار از خودم دانستم که با او [[صلح]] کردم؛ [[معاویه]] [[دروغ]] می‌گوید؛ من در [[کتاب خدا]] و بر زبان [[رسول]] [[برگزیده]] {{صل}} سزاوارترین [[مردم]] نسبت به خودشان هستم و به ذات [[خدای تعالی]] [[سوگند]] یاد می‌کنم اگر [[مردم]] با من [[بیعت]] و از من [[پیروی]] و یاریم می‌کردند، هرآینه [[آسمان]]، قطرات خود را بر ایشان اعطا و [[احسان]] و [[زمین]]، [[برکت]] خود را بر ایشان ظاهر و عیان می‌گردانید. ای [[معاویه]]! هرگز سزاوار نیست من [[چشم‌داشت]] و طمعی به [[حکومت]] و [[خلافت]] داشته باشم (چنان‌که تو در آن [[طمع]] داری و برای رسیدن به آن هر عمل ناشایستی را مرتکب می‌شوی) همان‌گونه که [[رسول خدا]] فرموده‌اند: "هرگاه [[امت]]، [[امر]] [[ولایت]] خود به [[[فرد]]] [[جاهل]] بی‌معرفت واگذارند و حال آنکه در میان آنها مردی در کمال [[علم]] و [[دانایی]] هست و او را متولی امر خود نگردانند، [[جهل]] آن [[طایفه]] ایشان را به [[عبادت]] [[بت]] و گوساله‌پرستی می‌کشاند، چنانچه [[بنی‌اسرائیل]]، [[هارون]] {{ع}} را که [[نبی]] [[خداوند]] ـ عزوجل ـ و [[اعلم]] و [[افضل]] از همه ایشان بود؛ گذاشته و شیوه [[بندگی]] گوساله برگزیدند و حال آنکه می‌دانستند [[هارون]] [[خلیفه]] و [[نبی]] [[ایزد]] تعالی است و [[حضرت موسی]] ایشان را امر به [[اطاعت]] [[هارون]] و [[تعظیم]] و [[تکریم]] آن [[حضرت]] کرده بود".
بعد از [[مصالحه]] میان [[امام حسن]] {{ع}} و [[معاویه]]، روزی در [[مجلسی]] که [[معاویه]] نیز در آنجا حاضر بود، آن [[حضرت]] برخاست و به [[منبر]] رفت و پس از [[حمد]] [[خداوند]] تعالی و ثناء بر او، فرمود: "حضار محترم! [[معاویه]] چنان [[گمان]] می‌کند من او را به [[خلافت]]، اولی و سزاوار از خودم دانستم که با او [[صلح]] کردم؛ [[معاویه]] [[دروغ]] می‌گوید؛ من در [[کتاب خدا]] و بر زبان [[رسول]] [[برگزیده]] {{صل}} سزاوارترین [[مردم]] نسبت به خودشان هستم و به ذات [[خدای تعالی]] [[سوگند]] یاد می‌کنم اگر [[مردم]] با من [[بیعت]] و از من [[پیروی]] و یاریم می‌کردند، هرآینه [[آسمان]]، قطرات خود را بر ایشان اعطا و [[احسان]] و [[زمین]]، [[برکت]] خود را بر ایشان ظاهر و عیان می‌گردانید. ای [[معاویه]]! هرگز سزاوار نیست من [[چشم‌داشت]] و طمعی به [[حکومت]] و [[خلافت]] داشته باشم (چنان‌که تو در آن [[طمع]] داری و برای رسیدن به آن هر عمل ناشایستی را مرتکب می‌شوی) همان‌گونه که [[رسول خدا]] فرموده‌اند: "هرگاه [[امت]]، [[امر]] [[ولایت]] خود به فرد [[جاهل]] بی‌معرفت واگذارند و حال آنکه در میان آنها مردی در کمال [[علم]] و [[دانایی]] هست و او را متولی امر خود نگردانند، [[جهل]] آن [[طایفه]] ایشان را به [[عبادت]] [[بت]] و گوساله‌پرستی می‌کشاند، چنانچه [[بنی‌اسرائیل]]، [[هارون]] {{ع}} را که [[نبی]] [[خداوند]] ـ عزوجل ـ و [[اعلم]] و [[افضل]] از همه ایشان بود؛ گذاشته و شیوه [[بندگی]] گوساله برگزیدند و حال آنکه می‌دانستند [[هارون]] [[خلیفه]] و [[نبی]] [[ایزد]] تعالی است و [[حضرت موسی]] ایشان را امر به [[اطاعت]] [[هارون]] و [[تعظیم]] و [[تکریم]] آن [[حضرت]] کرده بود".


ای [[معاویه]]! این [[امت]] نیز [[علی]] {{ع}} را ترک کردند با آنکه از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیده بودند خطاب به [[علی]] {{ع}} فرمود: "[[یا علی]]! [[جایگاه]] تو نزد من و نسبت به من همانند [[جایگاه]] و [[مقام]] [[هارون]] نسبت به [[موسی]] است؛ یعنی مراتب کمال که برای [[هارون]] در نزد [[موسی]] {{عم}} ثابت بود، برای تو ای [[علی]] در نزد من، ثابت و حاصل است غیر از [[نبوت]] که بعد از من [[پیامبری]] نخواهد بود و اگر بنا بود پس از من [[پیامبری]] باشد، آن [[پیامبر]] تو بودی و اینکه من از کمی [[یاور]] و پشتوانه [[گوشه‌نشین]] شدم، جای تعجب نیست؛ زیرا که [[پیامبر]] {{صل}} [[مردم]] و [[قبیله]] خود را به [[خدای عالم]] می‌خواند و چون آن [[طایفه]] [[گمراه]] قصد [[ترور]] و [[قتل پیامبر]] را کردند، او به [[غار]] [[پناه]] برد و اگر یارانی می‌داشت هرگز به سوی [[غار]] نمی‌رفت؛ اگر من نیز یارانی می‌داشتم هرگز با تو به [[مصالحه]] [[بیعت]] نمی‌کردم.
ای [[معاویه]]! این [[امت]] نیز [[علی]] {{ع}} را ترک کردند با آنکه از [[رسول خدا]] {{صل}} شنیده بودند خطاب به [[علی]] {{ع}} فرمود: "[[یا علی]]! [[جایگاه]] تو نزد من و نسبت به من همانند [[جایگاه]] و [[مقام]] [[هارون]] نسبت به [[موسی]] است؛ یعنی مراتب کمال که برای [[هارون]] در نزد [[موسی]] {{عم}} ثابت بود، برای تو ای [[علی]] در نزد من، ثابت و حاصل است غیر از [[نبوت]] که بعد از من [[پیامبری]] نخواهد بود و اگر بنا بود پس از من [[پیامبری]] باشد، آن [[پیامبر]] تو بودی و اینکه من از کمی [[یاور]] و پشتوانه [[گوشه‌نشین]] شدم، جای تعجب نیست؛ زیرا که [[پیامبر]] {{صل}} [[مردم]] و [[قبیله]] خود را به [[خدای عالم]] می‌خواند و چون آن [[طایفه]] [[گمراه]] قصد [[ترور]] و [[قتل پیامبر]] را کردند، او به [[غار]] [[پناه]] برد و اگر یارانی می‌داشت هرگز به سوی [[غار]] نمی‌رفت؛ اگر من نیز یارانی می‌داشتم هرگز با تو به [[مصالحه]] [[بیعت]] نمی‌کردم.
۱۱۳٬۰۷۵

ویرایش