محمد بن سنان خزاعی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[محمد بن سنان خزاعی در تراجم و رجال]] - [[محمد بن سنان خزاعی در تاریخ اسلامی]] - [[محمد بن سنان خزاعی در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = | عنوان مدخل  = | مداخل مرتبط = [[محمد بن سنان خزاعی در معارف و سیره رضوی]]| پرسش مرتبط  = }}
 
== آشنایی اجمالی ==
== مقدمه ==
[[محمد بن سنان خزاعی کوفی]]، از [[اصحاب امام کاظم]] {{ع}}، [[امام رضا]] {{ع}} و [[امام جواد]] {{ع}} بود. وی می‌گوید: «یک سال پیش از [[سفر]] به [[عراق]]، به [[خدمت]] [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} رسیدم. ایشان در کنار فرزندشان [[علی]] بود. امام {{ع}} مرا مورد خطاب قرار داد و فرمودند: [[گمراه]] می‌کند [[خداوند]] [[ظالمان]] را و آنچه خواهد می‌کند. عرض کردم: فدای وجودت! چه چیز باعث شد که این سخن را ایراد فرمایید؟
[[محمد بن سنان خزاعی کوفی]]، از [[اصحاب امام کاظم]] {{ع}}، [[امام رضا]] {{ع}} و [[امام جواد]] {{ع}} بود. وی می‌گوید: «یک سال پیش از [[سفر]] به [[عراق]]، به [[خدمت]] [[امام]] [[موسی بن جعفر]] {{ع}} رسیدم. ایشان در کنار فرزندشان [[علی]] بود. امام {{ع}} مرا مورد خطاب قرار داد و فرمودند: [[گمراه]] می‌کند [[خداوند]] [[ظالمان]] را و آنچه خواهد می‌کند. عرض کردم: فدای وجودت! چه چیز باعث شد که این سخن را ایراد فرمایید؟


خط ۷: خط ۶:


اسنان می‌گوید: با این سخنان دانستم که امام خبر [[مرگ]] خویش را می‌دهد و علی فرزندش را [[جانشین]] خویش اعلام می‌دارد. پس به امام {{ع}} عرض کردم: به [[خدا]] قسم، اگر خداوند [[عمر]] مرا طولانی گرداند هر آینه [[تسلیم]] خواهم کرد به او حق او را و [[اقرار]] خواهم کرد به امامت او و [[شهادت]] می‌دهم که بعد از شما اوست [[حجت خداوند]] بر [[خلق]] و اوست خواننده [[مردم]] به [[دین خدا]]. امام {{ع}} فرمودند: خداوند به تو [[عمر طولانی]] عطا می‌کند و تو می‌بینی امامت او و امامت کسی که [[قائم]] او می‌شود. عرض کردم: فدات شوم! او کیست؟ فرمودند: فرزند او [[محمد]]. و چنین مژده دادند: تو انیس و راحت من بودی و بعد از من انیس و راحت [[رضا]] و فرزندش خواهی شد. [[حرام]] است [[آتش جهنم]] که تو را فرا بگیرد»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۵۰.</ref>.
اسنان می‌گوید: با این سخنان دانستم که امام خبر [[مرگ]] خویش را می‌دهد و علی فرزندش را [[جانشین]] خویش اعلام می‌دارد. پس به امام {{ع}} عرض کردم: به [[خدا]] قسم، اگر خداوند [[عمر]] مرا طولانی گرداند هر آینه [[تسلیم]] خواهم کرد به او حق او را و [[اقرار]] خواهم کرد به امامت او و [[شهادت]] می‌دهم که بعد از شما اوست [[حجت خداوند]] بر [[خلق]] و اوست خواننده [[مردم]] به [[دین خدا]]. امام {{ع}} فرمودند: خداوند به تو [[عمر طولانی]] عطا می‌کند و تو می‌بینی امامت او و امامت کسی که [[قائم]] او می‌شود. عرض کردم: فدات شوم! او کیست؟ فرمودند: فرزند او [[محمد]]. و چنین مژده دادند: تو انیس و راحت من بودی و بعد از من انیس و راحت [[رضا]] و فرزندش خواهی شد. [[حرام]] است [[آتش جهنم]] که تو را فرا بگیرد»<ref>عیون اخبار الرضا {{ع}}، ج۱، ص۵۰.</ref>.
محمد بن سنان می‌گوید: «روزهای [[دوشنبه]] و [[پنجشنبه]]، [[مأمون]] ساعتی را در مجلس عمومی که همه می‌توانستند در آن شرکت کنند، می‌نشست و [[مشکلات]] مردم را حل و فصل می‌نمود. امام رضا {{ع}} نیز در جانب راست مأمون حضور داشتند. روزی خبر دادند که مردی [[صوفی]]، دزدی کرده است. مأمون [[دستور]] داد که او را بیاورند. همین که چشمش به مرد افتاد، دید او مردی [[پارسا]] به نظر می‌رسد و بر پیشانیش آثار [[سجده]] نقش بسته است؛ بنابراین به او گفت: وای بر این ظاهر [[پسندیده]] که کاری چنین [[زشت]] از او سر زند. با این ظاهری که نشان از [[پارسایی]] است، دزدی کرده‌ای؟ مرد گفت: من این کار را از سر [[اجبار]] کرده‌ام و چاره‌ای نداشتم، چون تو [[حق]] مرا از [[خمس]] و [[غنیمت]] نپرداختی. [[مأمون]] گفت: تو چه حقی در خمس و غنیمت داری؟ مرد گفت: [[خداوند]] خمس را به شش قسمت نموده و فرموده است: {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>. و غنیمت را نیز به شش قسمت تقسیم کرده است و فرموده است: {{متن قرآن|مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ}}<ref>«آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.</ref>. چون حق مرا ندادی با این که [[ابن السبیل]] هستم و بیچاره و [[درمانده]] و راهی برای [[زندگی]] ندارم و در ضمن از کسانی هستم که به [[قرآن]] واردم. مأمون گفت: با این داستان‌ها و حرف‌ها که نقل می‌کنی، [[انتظار]] داری [[حکم خدا]] را از بین ببرم؟ مرد گفت: اول خود را [[پاک]] کن و حد بر خویش جاری کن و سپس دیگران را. [[مأمون]] رو به [[امام رضا]] {{ع}} کرد و گفت: شما چه می‌فرمایید؟ [[امام]] فرمودند: او می‌گوید که تو هم دزدی کرده‌ای، من هم دزدی کرده‎ام. مأمون به [[سختی]] ناراحت شد و به [[مرد]] [[صوفی]] گفت: به [[خدا]] دست و پایت را قطع خواهم کرد. مرد گفت: دست و پای مرا قطع خواهی کرد در حالی که تو [[بنده]] [[منی]]؟! مأمون گفت: وای بر تو من از کجا بنده تو شدم؟ مرد گفت: به جهت این که [[مادر]] تو را از [[بیت المال]] [[مسلمانان]] خریده‌اند و تو بنده تمام مسلمانان [[شرق]] و [[غرب]] هستی تا آزادت کنند. من که آزادت نکرده‌ام. از آن گذشته، [[خمس]] را خودت فرو بردی و [[حق]] [[اولاد]] [[پیامبر]] {{صل}} را نمی‌دهی و حق من و امثال مرا نیز نمی‌دهی. دلیل دیگر این که [[ناپاک]] نمی‌تواند [[ناپاکی]] را پاک نماید. باید ناپاک را شخص پاک، [[پاکیزه]] نماید. کسی که به گردنش حد باشد، نمی‌تواند بر دیگری حد را جاری سازد؛ مگر این که ابتدا از خودش شروع نماید. مگر نشنیده‌ای که [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}}<ref>«آیا مردم را به نیکی فرا می‌خوانید و خود را از یاد می‌برید با آنکه کتاب (خداوند) را می‌خوانید؟ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.</ref>. مأمون رو به جانب امام رضا {{ع}} کرد و گفت: درباره این مرد چه [[صلاح]] می‎دانی؟ امام {{ع}} فرمودند: خداوند به [[محمد مصطفی]] {{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ}}<ref>«برهان رسا از آن خداوند است» سوره انعام، آیه ۱۴۹.</ref> این همان دلیل است که [[نادان]] با [[نادانی]] می‌فهمد و [[دانا]] نیز به [[علم]] خود می‌یابد. [[دنیا]] و [[آخرت]]، به دلیل [[استوار]] است و این مرد نیز دلیل آورد. مأمون [[دستور]] داد تا آن مرد صوفی را [[آزاد]] کند و خود را از روبرو شدن با [[مردم]] کنار کشید»<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۶۸؛ عیون اخبار الرضا {{ع}} ج۲، باب ۵۹، ص۵۷۸-۵۸۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۶۳۸.</ref>
محمد بن سنان می‌گوید: «روزهای [[دوشنبه]] و [[پنجشنبه]]، [[مأمون]] ساعتی را در مجلس عمومی که همه می‌توانستند در آن شرکت کنند، می‌نشست و [[مشکلات]] مردم را حل و فصل می‌نمود. امام رضا {{ع}} نیز در جانب راست مأمون حضور داشتند. روزی خبر دادند که مردی [[صوفی]]، دزدی کرده است. مأمون [[دستور]] داد که او را بیاورند. همین که چشمش به مرد افتاد، دید او مردی [[پارسا]] به نظر می‌رسد و بر پیشانیش آثار [[سجده]] نقش بسته است؛ بنابراین به او گفت: وای بر این ظاهر [[پسندیده]] که کاری چنین [[زشت]] از او سر زند. با این ظاهری که نشان از [[پارسایی]] است، دزدی کرده‌ای؟ مرد گفت: من این کار را از سر [[اجبار]] کرده‌ام و چاره‌ای نداشتم، چون تو [[حق]] مرا از [[خمس]] و [[غنیمت]] نپرداختی. [[مأمون]] گفت: تو چه حقی در خمس و غنیمت داری؟ مرد گفت: [[خداوند]] خمس را به شش قسمت نموده و فرموده است: {{متن قرآن|وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ}}<ref>«و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است» سوره انفال، آیه ۴۱.</ref>. و غنیمت را نیز به شش قسمت تقسیم کرده است و فرموده است: {{متن قرآن|مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ}}<ref>«آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.</ref>. چون حق مرا ندادی با این که [[ابن السبیل]] هستم و بیچاره و [[درمانده]] و راهی برای [[زندگی]] ندارم و در ضمن از کسانی هستم که به [[قرآن]] واردم. مأمون گفت: با این داستان‌ها و حرف‌ها که نقل می‌کنی، [[انتظار]] داری [[حکم خدا]] را از بین ببرم؟ مرد گفت: اول خود را [[پاک]] کن و حد بر خویش جاری کن و سپس دیگران را. [[مأمون]] رو به [[امام رضا]] {{ع}} کرد و گفت: شما چه می‌فرمایید؟ [[امام]] فرمودند: او می‌گوید که تو هم دزدی کرده‌ای، من هم دزدی کرده‎ام. مأمون به [[سختی]] ناراحت شد و به [[مرد]] [[صوفی]] گفت: به [[خدا]] دست و پایت را قطع خواهم کرد. مرد گفت: دست و پای مرا قطع خواهی کرد در حالی که تو [[بنده]] [[منی]]؟! مأمون گفت: وای بر تو من از کجا بنده تو شدم؟ مرد گفت: به جهت این که [[مادر]] تو را از [[بیت المال]] [[مسلمانان]] خریده‌اند و تو بنده تمام مسلمانان [[شرق]] و [[غرب]] هستی تا آزادت کنند. من که آزادت نکرده‌ام. از آن گذشته، [[خمس]] را خودت فرو بردی و [[حق]] [[اولاد]] [[پیامبر]] {{صل}} را نمی‌دهی و حق من و امثال مرا نیز نمی‌دهی. دلیل دیگر این که [[ناپاک]] نمی‌تواند [[ناپاکی]] را پاک نماید. باید ناپاک را شخص پاک، [[پاکیزه]] نماید. کسی که به گردنش حد باشد، نمی‌تواند بر دیگری حد را جاری سازد؛ مگر این که ابتدا از خودش شروع نماید. مگر نشنیده‌ای که [[خداوند]] می‌فرماید: {{متن قرآن|أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ}}<ref>«آیا مردم را به نیکی فرا می‌خوانید و خود را از یاد می‌برید با آنکه کتاب (خداوند) را می‌خوانید؟ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.</ref>. مأمون رو به جانب امام رضا {{ع}} کرد و گفت: درباره این مرد چه [[صلاح]] می‎دانی؟ امام {{ع}} فرمودند: خداوند به [[محمد مصطفی]] {{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ}}<ref>«برهان رسا از آن خداوند است» سوره انعام، آیه ۱۴۹.</ref> این همان دلیل است که [[نادان]] با [[نادانی]] می‌فهمد و [[دانا]] نیز به [[علم]] خود می‌یابد. [[دنیا]] و [[آخرت]]، به دلیل [[استوار]] است و این مرد نیز دلیل آورد. مأمون [[دستور]] داد تا آن مرد صوفی را [[آزاد]] کند و خود را از روبرو شدن با [[مردم]] کنار کشید»<ref>مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۶۸؛ عیون اخبار الرضا {{ع}} ج۲، باب ۵۹، ص۵۷۸-۵۸۱.</ref>.<ref>[[حسین محمدی|محمدی، حسین]]، [[رضانامه (کتاب)|رضانامه]] ص۶۳۸.</ref>


خط ۲۳: خط ۲۳:
{{پانویس}}
{{پانویس}}


[[رده:محمد بن سنان خزاعی]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اعلام]]
[[رده:اصحاب امام جواد]]
[[رده:اصحاب امام جواد]]
[[رده:اصحاب امام رضا]]
[[رده:اصحاب امام رضا]]

نسخهٔ ‏۱۳ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۰:۳۲

آشنایی اجمالی

محمد بن سنان خزاعی کوفی، از اصحاب امام کاظم (ع)، امام رضا (ع) و امام جواد (ع) بود. وی می‌گوید: «یک سال پیش از سفر به عراق، به خدمت امام موسی بن جعفر (ع) رسیدم. ایشان در کنار فرزندشان علی بود. امام (ع) مرا مورد خطاب قرار داد و فرمودند: گمراه می‌کند خداوند ظالمان را و آنچه خواهد می‌کند. عرض کردم: فدای وجودت! چه چیز باعث شد که این سخن را ایراد فرمایید؟

امام (ع) فرمودند: هر کس ظلم کند در حق من و فرزندم و انکار کند امامت وی را بعد از من، مثل کسی است که ظلم کرد در حق علی بن ابی طالب (ع) و انکار کرد امامت ایشان را بعد از پیغمبر (ص).

اسنان می‌گوید: با این سخنان دانستم که امام خبر مرگ خویش را می‌دهد و علی فرزندش را جانشین خویش اعلام می‌دارد. پس به امام (ع) عرض کردم: به خدا قسم، اگر خداوند عمر مرا طولانی گرداند هر آینه تسلیم خواهم کرد به او حق او را و اقرار خواهم کرد به امامت او و شهادت می‌دهم که بعد از شما اوست حجت خداوند بر خلق و اوست خواننده مردم به دین خدا. امام (ع) فرمودند: خداوند به تو عمر طولانی عطا می‌کند و تو می‌بینی امامت او و امامت کسی که قائم او می‌شود. عرض کردم: فدات شوم! او کیست؟ فرمودند: فرزند او محمد. و چنین مژده دادند: تو انیس و راحت من بودی و بعد از من انیس و راحت رضا و فرزندش خواهی شد. حرام است آتش جهنم که تو را فرا بگیرد»[۱].

محمد بن سنان می‌گوید: «روزهای دوشنبه و پنجشنبه، مأمون ساعتی را در مجلس عمومی که همه می‌توانستند در آن شرکت کنند، می‌نشست و مشکلات مردم را حل و فصل می‌نمود. امام رضا (ع) نیز در جانب راست مأمون حضور داشتند. روزی خبر دادند که مردی صوفی، دزدی کرده است. مأمون دستور داد که او را بیاورند. همین که چشمش به مرد افتاد، دید او مردی پارسا به نظر می‌رسد و بر پیشانیش آثار سجده نقش بسته است؛ بنابراین به او گفت: وای بر این ظاهر پسندیده که کاری چنین زشت از او سر زند. با این ظاهری که نشان از پارسایی است، دزدی کرده‌ای؟ مرد گفت: من این کار را از سر اجبار کرده‌ام و چاره‌ای نداشتم، چون تو حق مرا از خمس و غنیمت نپرداختی. مأمون گفت: تو چه حقی در خمس و غنیمت داری؟ مرد گفت: خداوند خمس را به شش قسمت نموده و فرموده است: ﴿وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ إِنْ كُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ وَمَا أَنْزَلْنَا عَلَى عَبْدِنَا يَوْمَ الْفُرْقَانِ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ[۲]. و غنیمت را نیز به شش قسمت تقسیم کرده است و فرموده است: ﴿مَا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَى رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرَى فَلِلَّهِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِي الْقُرْبَى وَالْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينِ وَابْنِ السَّبِيلِ كَيْ لَا يَكُونَ دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ مِنْكُمْ[۳]. چون حق مرا ندادی با این که ابن السبیل هستم و بیچاره و درمانده و راهی برای زندگی ندارم و در ضمن از کسانی هستم که به قرآن واردم. مأمون گفت: با این داستان‌ها و حرف‌ها که نقل می‌کنی، انتظار داری حکم خدا را از بین ببرم؟ مرد گفت: اول خود را پاک کن و حد بر خویش جاری کن و سپس دیگران را. مأمون رو به امام رضا (ع) کرد و گفت: شما چه می‌فرمایید؟ امام فرمودند: او می‌گوید که تو هم دزدی کرده‌ای، من هم دزدی کرده‎ام. مأمون به سختی ناراحت شد و به مرد صوفی گفت: به خدا دست و پایت را قطع خواهم کرد. مرد گفت: دست و پای مرا قطع خواهی کرد در حالی که تو بنده منی؟! مأمون گفت: وای بر تو من از کجا بنده تو شدم؟ مرد گفت: به جهت این که مادر تو را از بیت المال مسلمانان خریده‌اند و تو بنده تمام مسلمانان شرق و غرب هستی تا آزادت کنند. من که آزادت نکرده‌ام. از آن گذشته، خمس را خودت فرو بردی و حق اولاد پیامبر (ص) را نمی‌دهی و حق من و امثال مرا نیز نمی‌دهی. دلیل دیگر این که ناپاک نمی‌تواند ناپاکی را پاک نماید. باید ناپاک را شخص پاک، پاکیزه نماید. کسی که به گردنش حد باشد، نمی‌تواند بر دیگری حد را جاری سازد؛ مگر این که ابتدا از خودش شروع نماید. مگر نشنیده‌ای که خداوند می‌فرماید: ﴿أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَكُمْ وَأَنْتُمْ تَتْلُونَ الْكِتَابَ أَفَلَا تَعْقِلُونَ[۴]. مأمون رو به جانب امام رضا (ع) کرد و گفت: درباره این مرد چه صلاح می‎دانی؟ امام (ع) فرمودند: خداوند به محمد مصطفی (ص) می‌فرماید: ﴿فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبَالِغَةُ[۵] این همان دلیل است که نادان با نادانی می‌فهمد و دانا نیز به علم خود می‌یابد. دنیا و آخرت، به دلیل استوار است و این مرد نیز دلیل آورد. مأمون دستور داد تا آن مرد صوفی را آزاد کند و خود را از روبرو شدن با مردم کنار کشید»[۶].[۷]

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. عیون اخبار الرضا (ع)، ج۱، ص۵۰.
  2. «و اگر به خداوند و به آنچه بر بنده خویش، روز بازشناخت درستی از نادرستی (در جنگ بدر)، روز رویارویی آن دو گروه (مسلمان و مشرک) فرو فرستادیم ایمان دارید بدانید که آنچه غنیمت گرفته‌اید از هرچه باشد یک پنجم آن از آن خداوند و فرستاده او و خویشاوند (وی) و یتیمان و بینوایان و ماندگان در راه (از خاندان او) است» سوره انفال، آیه ۴۱.
  3. «آنچه خداوند از (دارایی‌های) اهل این شهرها بر پیامبرش (به غنیمت) بازگرداند از آن خداوند و پیامبر و خویشاوند و یتیمان و مستمندان و در راه مانده است تا میان توانگران شما دست به دست نگردد» سوره حشر، آیه ۷.
  4. «آیا مردم را به نیکی فرا می‌خوانید و خود را از یاد می‌برید با آنکه کتاب (خداوند) را می‌خوانید؟ آیا خرد نمی‌ورزید؟» سوره بقره، آیه ۴۴.
  5. «برهان رسا از آن خداوند است» سوره انعام، آیه ۱۴۹.
  6. مناقب آل ابی طالب، ج۴، ص۳۶۸؛ عیون اخبار الرضا (ع) ج۲، باب ۵۹، ص۵۷۸-۵۸۱.
  7. محمدی، حسین، رضانامه ص۶۳۸.