جز
جایگزینی متن - '-،' به '-'
جز (جایگزینی متن - 'ابن شهر آشوب' به 'ابنشهرآشوب') |
جز (جایگزینی متن - '-،' به '-') |
||
خط ۶۳: | خط ۶۳: | ||
== داستانهایی از [[شکیبایی]] [[پیامبر]] {{صل}} == | == داستانهایی از [[شکیبایی]] [[پیامبر]] {{صل}} == | ||
# [[پیامبر خدا]] {{صل}} میفرماید: من در [[راه خدا]] ترسیدم، زمانی که هیچکس، بیمی نداشت، و در [[راه خدا]] آزاری دیدم که هیچ کس ندیده بود و گاهی بر من سی شب و روز [[گذشت]]، در حالی که من و [[بلال]]، خوراکی که یک نفر بخورد، جز مقداری اندک که میشد زیر بغل [[بلال]] پنهان کرد، نداشتیم<ref>{{متن حدیث| رَسُولُ اللهِ {{صل}}: لَقَدْ أُخِفْتُ فِي اللهِ وَمَا يَخَافُ أَحَدٌ، وَلَقَدْ أُوذِيتُ فِي اللهِ وَمَا يُؤْذَى أَحَدٌ، وَلَقَدْ أَتَتْ عَلَيَّ ثَلَاثُونَ مِنْ بَيْنِ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، وَمَا لِي وَلَا لِبِلَالٍ طَعَامٌ يَأْكُلُهُ ذُو كَبِدٍ إِلَّا شَيْءٌ يُوَارِيهِ إِبِطُ بِلَالٍ}}؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۶۴۵، ح۲۴۷۲؛ مسند ابن حنبل؛ ج۴، ص۵۷۰، ح۱۴۰۵۷؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۵۴، ح۱۵۱ و فیه «ثالثة» بدل «ثلاثون»؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۵۱۵، ح۶۵۶۰؛ المصنّف لابن أبی شیبة، ج۷، ص۴۲۴، ح۶۶ و فیهما «ثلاثة» بدل «ثلاثون» و کلّها عن أنس؛ کنز العمال، ج۶، ص۴۹۱، ح۱۶۶۷۸.</ref>. | # [[پیامبر خدا]] {{صل}} میفرماید: من در [[راه خدا]] ترسیدم، زمانی که هیچکس، بیمی نداشت، و در [[راه خدا]] آزاری دیدم که هیچ کس ندیده بود و گاهی بر من سی شب و روز [[گذشت]]، در حالی که من و [[بلال]]، خوراکی که یک نفر بخورد، جز مقداری اندک که میشد زیر بغل [[بلال]] پنهان کرد، نداشتیم<ref>{{متن حدیث| رَسُولُ اللهِ {{صل}}: لَقَدْ أُخِفْتُ فِي اللهِ وَمَا يَخَافُ أَحَدٌ، وَلَقَدْ أُوذِيتُ فِي اللهِ وَمَا يُؤْذَى أَحَدٌ، وَلَقَدْ أَتَتْ عَلَيَّ ثَلَاثُونَ مِنْ بَيْنِ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، وَمَا لِي وَلَا لِبِلَالٍ طَعَامٌ يَأْكُلُهُ ذُو كَبِدٍ إِلَّا شَيْءٌ يُوَارِيهِ إِبِطُ بِلَالٍ}}؛ سنن الترمذی، ج۴، ص۶۴۵، ح۲۴۷۲؛ مسند ابن حنبل؛ ج۴، ص۵۷۰، ح۱۴۰۵۷؛ سنن ابن ماجة، ج۱، ص۵۴، ح۱۵۱ و فیه «ثالثة» بدل «ثلاثون»؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۴، ص۵۱۵، ح۶۵۶۰؛ المصنّف لابن أبی شیبة، ج۷، ص۴۲۴، ح۶۶ و فیهما «ثلاثة» بدل «ثلاثون» و کلّها عن أنس؛ کنز العمال، ج۶، ص۴۹۱، ح۱۶۶۷۸.</ref>. | ||
# به [[نقل]] از [[عایشه]]: [[پیامبر خدا]] {{صل}} [[روزهداری]] کرد و [[گرسنگی]] کشید. دوباره [[روزه]] گرفت و [[گرسنگی]] کشید و باز [[روزه]] گرفت و سپس فرمود: "ای [[عایشه]]! [[دنیا]] [[شایسته]] [[محمّد]] و [[خاندان]] [[محمّد]] نیست. ای [[عایشه]]! [[خداوند]] برای [[پیامبران]] [[اولوا العزم]] جز به [[شکیبایی]] بر ناخوشی [[دنیا]] و باز ایستادن از [[خوشی]] آن، [[راضی]] نشد، و برای من نیز جز به این [[راضی]] نشد که همان [[تکلیف]] را بر من لازم کرد و فرمود: {{متن قرآن| فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ }}<ref> بنابراین شکیبا باش همانگونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند و برای آنان (عذاب را به) شتاب مخواه که آنان روزی که آنچه را وعدهشان دادهاند بنگرند، چنانند که گویی جز ساعتی از یک روز (در جهان) درنگ نکردهاند، این، پیامرسانی است؛ پس آیا جز بزهکاران نابود میگردند؟؛ سوره احقاف، آیه:۳۵.</ref>. من - به [[خدا]] [[سوگند]]- | # به [[نقل]] از [[عایشه]]: [[پیامبر خدا]] {{صل}} [[روزهداری]] کرد و [[گرسنگی]] کشید. دوباره [[روزه]] گرفت و [[گرسنگی]] کشید و باز [[روزه]] گرفت و سپس فرمود: "ای [[عایشه]]! [[دنیا]] [[شایسته]] [[محمّد]] و [[خاندان]] [[محمّد]] نیست. ای [[عایشه]]! [[خداوند]] برای [[پیامبران]] [[اولوا العزم]] جز به [[شکیبایی]] بر ناخوشی [[دنیا]] و باز ایستادن از [[خوشی]] آن، [[راضی]] نشد، و برای من نیز جز به این [[راضی]] نشد که همان [[تکلیف]] را بر من لازم کرد و فرمود: {{متن قرآن| فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُوْلُوا الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ وَلا تَسْتَعْجِل لَّهُمْ كَأَنَّهُمْ يَوْمَ يَرَوْنَ مَا يُوعَدُونَ لَمْ يَلْبَثُوا إِلاَّ سَاعَةً مِّن نَّهَارٍ بَلاغٌ فَهَلْ يُهْلَكُ إِلاَّ الْقَوْمُ الْفَاسِقُونَ }}<ref> بنابراین شکیبا باش همانگونه که پیامبران اولوا العزم شکیبایی ورزیدند و برای آنان (عذاب را به) شتاب مخواه که آنان روزی که آنچه را وعدهشان دادهاند بنگرند، چنانند که گویی جز ساعتی از یک روز (در جهان) درنگ نکردهاند، این، پیامرسانی است؛ پس آیا جز بزهکاران نابود میگردند؟؛ سوره احقاف، آیه:۳۵.</ref>. من - به [[خدا]] [[سوگند]]- با تمام توانم شکیب میورزم، همانگونه که آنها شکیب ورزیدند، و نیرویی جز از سوی [[خداوند]] نیست"<ref>{{عربی|عن عائشه: ظَلَّ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: صَائِماً ثُمَّ طَوَاهُ ثُمَّ ظَلَّ صَائِماً ثُمَّ طَوَاهُ ثُمَّ ظَلَّ صَائِماً، ثُمَّ قَالَ: یا عائشه: إن الدنیا لا تنبغی لمحمد و لا لآل محمد. یا عائشه، إن الله لم یرض من أولی العزم من الرسل الا بالصبر علی مکروهها و الصّبر عن محبوبها ثم لم یرض منی إلا أن یکلفنی ما کلفهم فقال: {{متن قرآن|فَاصْبِرْ كَمَا صَبَرَ أُولُو الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ}} و إنی والله لاصبرنّ کما صبروا جهدی و لا قوة إلا بالله }}؛ تفسیر ابن کثیر، ج۷، ص۲۸۸؛ المغنی عن حمل الأسفار، ج۲، ص۱۱۰۲، ح۴۰۰۰، الفردوس، ج۵، ص۴۲۶، ح۸۶۲۸، کلاهما نحوه؛ الدر المنثور، ج۷، ص۴۵۴.</ref>. | ||
# به [[نقل]] از [[عایشه]]، در توصیف [[زهد]] و [[شکیبایی]] [[پیامبر خدا]] {{صل}}: من از آنچه در [[پیامبر]] میدیدم، دلم میسوخت و میگریستم و بر شکم گرسنه و به پشت چسبیدهاش دست میکشیدم و میگفتم: جانم فدایت! ای کاش از [[دنیا]] اندازه خوراکت بهرهمند میشدی؟ پس میفرمود: "ای [[عایشه]]! مرا با [[دنیا]] چه کار؟! برادرانم از [[پیامبران]] [[اولوا العزم]]، بر دشواریهایی سختتر از این، [[شکیبایی]] کردند و بر همین حال، زندگیشان را به پایان بردند و به بارگاه پروردگارشان وارد شدند، و [[خداوند]]، بازگشتشان را گرامی داشت و پاداششان را کامل پرداخت. من شرم دارم که در اثر [[رفاهطلبی]] در زندگیام، در [[روز قیامت]]، مقامی فروتر از آنان بیایم، و هیچ چیزی در نظرم، محبوبتر از ملحق شدن به [[برادران]] و دوستانم نیست". [[پیامبر]] {{صل}} پس از آن، ماهی دیگر را به پایان نرساند و از [[دنیا]] [[رحلت]] نمود<ref>{{عربی|عن عائشه- فِي زُهْدِ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} وَ صَبْرِهِ-: وَ لَقَدْ کُنْتُ أبْکِي لَهُ رَحْمَةً مِمَّا أَرَى بِهِ وَ أَمْسَحُ بِيَدِي عَلَی بَطْنِهِ ُ مِمَّا بِهِ مِنَ الْجُوعِ وَ أَقُولُ نَفْسِي لَكَ الْفِدَاءُ لَوْ تَبَلَّغْتَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا يَقُوتُك! فَيَقُولُ يَا عَائِشَةُ مَا لِي وَ لِلدُّنْيَا؟! إِخْوَانِي مِنْ أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ صَبَرُوا عَلَى مَا هُوَ أَشَدُّ مِنْ هَذَا فَمَضَوْا عَلَى حَالِهِمْ فَقَدِمُوا عَلَى رَبِّهِمْ فَأَكْرَمَ مَآبَهُمْ وَ أَجْزَلَ ثَوَابَهُمْ فَأَجِدُنِي أَسْتَحْيِي أَنْ تَرَفَّهْتُ فِي مَعِيشَتِي أَنْ یَقْصُرَ غَدَاً دُونَهُم، وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ اللُّحُوقِ بِإِخْوَانِي وَ أَخِلَّائِي. قَالَتْ فَمَا أَقَامَ بَعْدُ إِلَّا شَهْرَاً حَتَّى تُوَفِّيَ {{صل}}}}؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۴۳؛ تفسیر الثعالبی، ج۵، ص۳۳۲؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۰۹.</ref>. | # به [[نقل]] از [[عایشه]]، در توصیف [[زهد]] و [[شکیبایی]] [[پیامبر خدا]] {{صل}}: من از آنچه در [[پیامبر]] میدیدم، دلم میسوخت و میگریستم و بر شکم گرسنه و به پشت چسبیدهاش دست میکشیدم و میگفتم: جانم فدایت! ای کاش از [[دنیا]] اندازه خوراکت بهرهمند میشدی؟ پس میفرمود: "ای [[عایشه]]! مرا با [[دنیا]] چه کار؟! برادرانم از [[پیامبران]] [[اولوا العزم]]، بر دشواریهایی سختتر از این، [[شکیبایی]] کردند و بر همین حال، زندگیشان را به پایان بردند و به بارگاه پروردگارشان وارد شدند، و [[خداوند]]، بازگشتشان را گرامی داشت و پاداششان را کامل پرداخت. من شرم دارم که در اثر [[رفاهطلبی]] در زندگیام، در [[روز قیامت]]، مقامی فروتر از آنان بیایم، و هیچ چیزی در نظرم، محبوبتر از ملحق شدن به [[برادران]] و دوستانم نیست". [[پیامبر]] {{صل}} پس از آن، ماهی دیگر را به پایان نرساند و از [[دنیا]] [[رحلت]] نمود<ref>{{عربی|عن عائشه- فِي زُهْدِ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} وَ صَبْرِهِ-: وَ لَقَدْ کُنْتُ أبْکِي لَهُ رَحْمَةً مِمَّا أَرَى بِهِ وَ أَمْسَحُ بِيَدِي عَلَی بَطْنِهِ ُ مِمَّا بِهِ مِنَ الْجُوعِ وَ أَقُولُ نَفْسِي لَكَ الْفِدَاءُ لَوْ تَبَلَّغْتَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا يَقُوتُك! فَيَقُولُ يَا عَائِشَةُ مَا لِي وَ لِلدُّنْيَا؟! إِخْوَانِي مِنْ أُولِي الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ صَبَرُوا عَلَى مَا هُوَ أَشَدُّ مِنْ هَذَا فَمَضَوْا عَلَى حَالِهِمْ فَقَدِمُوا عَلَى رَبِّهِمْ فَأَكْرَمَ مَآبَهُمْ وَ أَجْزَلَ ثَوَابَهُمْ فَأَجِدُنِي أَسْتَحْيِي أَنْ تَرَفَّهْتُ فِي مَعِيشَتِي أَنْ یَقْصُرَ غَدَاً دُونَهُم، وَ مَا مِنْ شَيْءٍ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ اللُّحُوقِ بِإِخْوَانِي وَ أَخِلَّائِي. قَالَتْ فَمَا أَقَامَ بَعْدُ إِلَّا شَهْرَاً حَتَّى تُوَفِّيَ {{صل}}}}؛ الشفا بتعریف حقوق المصطفی، ج۱، ص۱۴۳؛ تفسیر الثعالبی، ج۵، ص۳۳۲؛ بحار الأنوار، ج۷۳، ص۲۰۹.</ref>. | ||
# به [[نقل]] از [[عبد الله]]: در [[نبرد حنین]]، [[پیامبر]] {{صل}} سهم بیشتری به برخی افراد داد. به اقرع بن حابس، صد شتر داد و همین مقدار به عیینه داد و به برخی بزرگان [[عرب]] آن روز، بیشتر از سهمشان داد. مردی گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، در این تقسیم، [[عدالت]] رعایت نشده و برای [[خدا]] نبوده است. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، به [[پیامبر]] خبر میدهم: و نزد [[پیامبر]] {{صل}} رفتم و باخبرش کردم. فرمود: "اگر [[خدا]] و پیامبرش [[عدالت]] نورزند، پس چه کسی [[عدالت]] بورزد؟! [[خداوند]]، [[موسی]] را [[رحمت]] کند که بیش از این، [[آزار]] دید و شکیب ورزید!"<ref>{{متن حدیث|عن عبدالله: لَمَّا كَانَ يَوْمُ حُنَيْنٍ، آثَرَ النَّبِيُّ {{صل}} أُنَاسًا فِي القِسْمَةِ، فَأَعْطَى الأَقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ مِائَةً مِنَ الإِبِلِ، وَأَعْطَى عُيَيْنَةَ مِثْلَ ذَلِكَ، وَأَعْطَى أُنَاسًا مِنْ أَشْرَافِ العَرَبِ فَآثَرَهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي القِسْمَةِ، قَالَ رَجُلٌ: وَاللَّهِ إِنَّ هَذِهِ القِسْمَةَ مَا عُدِلَ فِيهَا، وَمَا أُرِيدَ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَأُخْبِرَنَّ النَّبِيَّ {{صل}}، فَأَتَيْتُهُ، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: فَمَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ يَعْدِلِ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، رَحِمَ اللَّهُ مُوسَى قَدْ أُوذِيَ بِأَكْثَرَ مِنْ هَذَا فَصَبَرَ}}؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۴۸، ح۲۹۸۱؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۷۳۹، ح۱۴۰؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۱، ص۱۶۰، ح۴۸۲۹؛ مسند أبی یعلی، ج۵، ص۷۳، ح۵۱۱۱؛ تاریخ الإسلام للذهبی، ج۲، ص۶۰۳؛ السیرة النبویه، لابن کثیر، ج۳، ص۶۸۶، کلها نحوه.</ref>. | # به [[نقل]] از [[عبد الله]]: در [[نبرد حنین]]، [[پیامبر]] {{صل}} سهم بیشتری به برخی افراد داد. به اقرع بن حابس، صد شتر داد و همین مقدار به عیینه داد و به برخی بزرگان [[عرب]] آن روز، بیشتر از سهمشان داد. مردی گفت: به [[خدا]] [[سوگند]]، در این تقسیم، [[عدالت]] رعایت نشده و برای [[خدا]] نبوده است. گفتم: به [[خدا]] [[سوگند]]، به [[پیامبر]] خبر میدهم: و نزد [[پیامبر]] {{صل}} رفتم و باخبرش کردم. فرمود: "اگر [[خدا]] و پیامبرش [[عدالت]] نورزند، پس چه کسی [[عدالت]] بورزد؟! [[خداوند]]، [[موسی]] را [[رحمت]] کند که بیش از این، [[آزار]] دید و شکیب ورزید!"<ref>{{متن حدیث|عن عبدالله: لَمَّا كَانَ يَوْمُ حُنَيْنٍ، آثَرَ النَّبِيُّ {{صل}} أُنَاسًا فِي القِسْمَةِ، فَأَعْطَى الأَقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ مِائَةً مِنَ الإِبِلِ، وَأَعْطَى عُيَيْنَةَ مِثْلَ ذَلِكَ، وَأَعْطَى أُنَاسًا مِنْ أَشْرَافِ العَرَبِ فَآثَرَهُمْ يَوْمَئِذٍ فِي القِسْمَةِ، قَالَ رَجُلٌ: وَاللَّهِ إِنَّ هَذِهِ القِسْمَةَ مَا عُدِلَ فِيهَا، وَمَا أُرِيدَ بِهَا وَجْهُ اللَّهِ، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَأُخْبِرَنَّ النَّبِيَّ {{صل}}، فَأَتَيْتُهُ، فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: فَمَنْ يَعْدِلُ إِذَا لَمْ يَعْدِلِ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، رَحِمَ اللَّهُ مُوسَى قَدْ أُوذِيَ بِأَكْثَرَ مِنْ هَذَا فَصَبَرَ}}؛ صحیح البخاری، ج۳، ص۱۱۴۸، ح۲۹۸۱؛ صحیح مسلم، ج۲، ص۷۳۹، ح۱۴۰؛ صحیح ابن حبّان، ج۱۱، ص۱۶۰، ح۴۸۲۹؛ مسند أبی یعلی، ج۵، ص۷۳، ح۵۱۱۱؛ تاریخ الإسلام للذهبی، ج۲، ص۶۰۳؛ السیرة النبویه، لابن کثیر، ج۳، ص۶۸۶، کلها نحوه.</ref>. | ||
خط ۷۷: | خط ۷۷: | ||
# به [[نقل]] از [[ابن اسحاق]]: چند نفری که [[پیامبر خدا]] {{صل}} را در خانهاش نیز [[آزار]] میدادند، [[ابو لهب]]، [[حکم بن عاص بن امیّه]]، [[عقبه بن أبی مُعیط]]، [[عدیّ بن حمراء ثقفی]] و ابن اصداء هُذَلی بودند که [[همسایه]] ایشان بودند. هیچ یک از آنان جز [[حکم بن ابی العاص]] [[اسلام]] نیاورد. و یکی از آنها – آنگونه که برایم [[نقل]] شده است - بر [[پیامبر]] {{صل}} در حال نمازش، زهدان گوسفند میانداخته و یکی دیگر از آنها آن را در دیگ غذای ایشان انداخته، تا آن جا که [[پیامبر خدا]] {{صل}} به هنگام [[نماز]]، خود را از آنها پنهان و محفوظ میداشت. و [[نقل]] شده که چون آن زهدانِ [[آزار]] دهنده را روی ایشان انداختند،... [[پیامبر خدا]] {{صل}} آن را بر سر چوب میکند و بر در خانهاش میایستد و سپس میفرماید: "ای [[فرزندان]] [[عبد مناف]]! این چگونه همسایگیای است!؟" و سپس آن را دور میاندازد<ref>{{عربی|عن ابن إسحاق: كَانَ النَّفَرَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} فِي بَيْتِهِ: أَبُو لَهَبٍ، وَالْحَكَمُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ بْنِ أُمَيَّةَ، وَعُقْبَةُ بْنُ أَبِي مُعَيْطٍ، وَعَدِيُّ بْنُ الْحَمْرَاءِ، وَابْنُ الْأَصْدَاءِ الْهُذَلِيُّ. وَكَانُوا جِيرَانَهُ لَمْ يُسْلِمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا الْحَكَمُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ. فَكَانَ أَحَدُهُمْ - فِيمَا ذُكِرَ لِي - يَطْرَحُ عَلَيْهِ رَحِمَ الشَّاةِ وَهُوَ يُصَلِّي، وَكَانَ أَحَدُهُمْ يَطْرَحُهَا فِي بُرْمَتِهِ إِذَا نُصِبَتْ لَهُ، حَتَّى اتَّخَذَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} حِجْرًا يَسْتَتِرُ بِهِ مِنْهُمْ إِذَا صَلَّى، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} إِذَا طَرَحُوا عَلَیْهِ ذَلِكَ الْأذَی... يَخْرُجُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} عَلَى العَوْدِ فَيَقِفُ بِهِ عَلَى بَابِهِ ثُمَّ يَقُولُ: يَا بني عبدِ مَنافٍ أيُّ جِوارٍ هذا؟ ثم يُلْقِيهِ فِي الطَّرِيقِ}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۵۷؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج، ۲ ص۱۴۸؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۳۴.</ref>. | # به [[نقل]] از [[ابن اسحاق]]: چند نفری که [[پیامبر خدا]] {{صل}} را در خانهاش نیز [[آزار]] میدادند، [[ابو لهب]]، [[حکم بن عاص بن امیّه]]، [[عقبه بن أبی مُعیط]]، [[عدیّ بن حمراء ثقفی]] و ابن اصداء هُذَلی بودند که [[همسایه]] ایشان بودند. هیچ یک از آنان جز [[حکم بن ابی العاص]] [[اسلام]] نیاورد. و یکی از آنها – آنگونه که برایم [[نقل]] شده است - بر [[پیامبر]] {{صل}} در حال نمازش، زهدان گوسفند میانداخته و یکی دیگر از آنها آن را در دیگ غذای ایشان انداخته، تا آن جا که [[پیامبر خدا]] {{صل}} به هنگام [[نماز]]، خود را از آنها پنهان و محفوظ میداشت. و [[نقل]] شده که چون آن زهدانِ [[آزار]] دهنده را روی ایشان انداختند،... [[پیامبر خدا]] {{صل}} آن را بر سر چوب میکند و بر در خانهاش میایستد و سپس میفرماید: "ای [[فرزندان]] [[عبد مناف]]! این چگونه همسایگیای است!؟" و سپس آن را دور میاندازد<ref>{{عربی|عن ابن إسحاق: كَانَ النَّفَرَ الَّذِينَ يُؤْذُونَ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} فِي بَيْتِهِ: أَبُو لَهَبٍ، وَالْحَكَمُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ بْنِ أُمَيَّةَ، وَعُقْبَةُ بْنُ أَبِي مُعَيْطٍ، وَعَدِيُّ بْنُ الْحَمْرَاءِ، وَابْنُ الْأَصْدَاءِ الْهُذَلِيُّ. وَكَانُوا جِيرَانَهُ لَمْ يُسْلِمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ إِلَّا الْحَكَمُ بْنُ أَبِي الْعَاصِ. فَكَانَ أَحَدُهُمْ - فِيمَا ذُكِرَ لِي - يَطْرَحُ عَلَيْهِ رَحِمَ الشَّاةِ وَهُوَ يُصَلِّي، وَكَانَ أَحَدُهُمْ يَطْرَحُهَا فِي بُرْمَتِهِ إِذَا نُصِبَتْ لَهُ، حَتَّى اتَّخَذَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} حِجْرًا يَسْتَتِرُ بِهِ مِنْهُمْ إِذَا صَلَّى، فَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} إِذَا طَرَحُوا عَلَیْهِ ذَلِكَ الْأذَی... يَخْرُجُ بِهِ رَسُولَ اللَّهِ {{صل}} عَلَى العَوْدِ فَيَقِفُ بِهِ عَلَى بَابِهِ ثُمَّ يَقُولُ: يَا بني عبدِ مَنافٍ أيُّ جِوارٍ هذا؟ ثم يُلْقِيهِ فِي الطَّرِيقِ}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۵۷؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج، ۲ ص۱۴۸؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۳۴.</ref>. | ||
# برخی دانشوران برایم گفتهاند: سختترین چیزی که [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[قریش]] دید، آن است که روزی بیرون آمد و هیچ یک از [[مردم]]، چه آزاد و چه برده را ندید، جز آن که او را [[دروغگو]] خواندند و آزارش دادند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} به خانهاش بازگشت و از [[سختی]] آنچه با آن رو به رو شده بود، [[جامه]] به خود پیچید، که [[خداوند متعال]] بر او نازل کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ}}<ref> ای جامه بر خود کشیده! برخیز و هشدار بده!؛ سوره مدثر، آیه:۱-۲.</ref><ref>{{عربی|حَدَّثَنِي بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ: أَنَّ أَشَدَّ مَا لَقِيَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} مِنْ قُرَيْشٍ أَنَّهُ خَرَجَ يَوْمًا فَلَمْ يَلْقَهُ أَحَدٌ مِنْ النَّاسِ إلَّا كَذَّبَهُ وَآذَاهُ، لَا حُرٌّ وَلَا عَبْدٌ، فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} إلَى مَنْزِلِهِ، فَتَدَثَّرَ مِنْ شِدَّةِ مَا أَصَابَهُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ}}}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. | # برخی دانشوران برایم گفتهاند: سختترین چیزی که [[پیامبر خدا]] {{صل}} از [[قریش]] دید، آن است که روزی بیرون آمد و هیچ یک از [[مردم]]، چه آزاد و چه برده را ندید، جز آن که او را [[دروغگو]] خواندند و آزارش دادند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} به خانهاش بازگشت و از [[سختی]] آنچه با آن رو به رو شده بود، [[جامه]] به خود پیچید، که [[خداوند متعال]] بر او نازل کرد: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ}}<ref> ای جامه بر خود کشیده! برخیز و هشدار بده!؛ سوره مدثر، آیه:۱-۲.</ref><ref>{{عربی|حَدَّثَنِي بَعْضُ أَهْلِ الْعِلْمِ: أَنَّ أَشَدَّ مَا لَقِيَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} مِنْ قُرَيْشٍ أَنَّهُ خَرَجَ يَوْمًا فَلَمْ يَلْقَهُ أَحَدٌ مِنْ النَّاسِ إلَّا كَذَّبَهُ وَآذَاهُ، لَا حُرٌّ وَلَا عَبْدٌ، فَرَجَعَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} إلَى مَنْزِلِهِ، فَتَدَثَّرَ مِنْ شِدَّةِ مَا أَصَابَهُ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى عَلَيْهِ: {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ قُمْ فَأَنذِرْ}}}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۱، ص۳۱۰.</ref>. | ||
# به [[نقل]] از [[ابن اسحاق]]، در [[بیان]] رو به رو شدن [[مشرکان]] [[قریش]] با [[پیامبر]] {{صل}} در آغاز [[دعوت]] ایشان: گفتند: ای [[ابو طالب]]! برادرزادهات، به خدایان ما [[دشنام]] میدهد و [[دین]] ما را [[نکوهش]] میکند و ما را کمخِرَد میشمارد و [[پدران]] ما را [[گمراه]] میداند. یا او را از این [[کارها]] باز دار، یا ما را با او تنها بگذار که تو نیز مانند ما با او مخالفی. پس بگذار ما شرّ او را از سرِ تو نیز کوتاه کنیم. [[ابو طالب]]، با [[ملایمت]] با آنان سخن گفت و با [[نرمی]] و [[خوشی]] به آنها پاسخ داد. آنان باز گشتند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} همچنان کار خود را پی گرفت. او آشکارا از [[دین خدا]] دم میزد و [[مردم]] را به آن، فرا میخوانْد. کار میان او و [[قریش]] بالا گرفت، تا بِدان جا که [[مردم]] از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم، کینهتوز شدند و [[قریش]]، فراوان از [[پیامبر خدا]] {{صل}} صحبت میکردند و او را عامل این حوادث میدانستند و [[خشم]] خود را به او ابراز کرده، یکدیگر را علیه [[پیامبر]] {{صل}} تحریک میکردند، تا آن که آنان، برای بار دوم نزد [[ابو طالب]] آمدند و به او گفتند: ای [[ابو طالب]]! تو نزد ما از نظر سن، [[شرافت]] و [[مقام]]، محترمی و ما پیش از این، از تو خواستیم که [[مانع]] برادرزادهات شوی؛ اما تو [[مانع]] او نشدی و [[سوگند]] به [[خدا]]، ما دیگر [[دشنام]] دادن به پدرانمان، کمخرد دانستن خودمان و [[نکوهش]] خدایانمان را تحمّل نمیکنیم، مگر آن که او را باز داری، یا آن که او و تو را به [[کارزار]] میکشانیم تا در نهایت، یک گروه نابود شود.... هنگامی که [[قریش]]، این سخنان را به [[ابو طالب]] گفتند، [[ابو طالب]]، در پی [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرستاد و به او گفت: ای [[برادر]] زاده! قومت به نزد من آمدند و به من، چنین و چنان گفتند.... [[پیامبر خدا]] {{صل}} به ایشان فرمود: "ای عمو! به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [[خورشید]] را در دست راستم و [[ماه]] را در دست چپم بگذارند تا این کار را رها کنم، تا بِدان جا که یا [[خداوند]]، این [[دین]] را [[پیروز]] کند و یا من در این راه کشته شوم، رهایش نخواهم کرد". آن گاه، اشکهای [[پیامبر خدا]] {{صل}} جاری شد و گریست. سپس از جا برخاست. هنگامی که خواست برود، [[ابو طالب]] صدایش کرد و گفت: ای [[برادر]] زاده! پیش آی. [[پیامبر خدا]] {{صل}} به طرف او آمد. آن گاه گفت: برادرزادهام! برو و هر چه [[دوست]] داری، بگو که -به [[خدا]] [[سوگند]]- | # به [[نقل]] از [[ابن اسحاق]]، در [[بیان]] رو به رو شدن [[مشرکان]] [[قریش]] با [[پیامبر]] {{صل}} در آغاز [[دعوت]] ایشان: گفتند: ای [[ابو طالب]]! برادرزادهات، به خدایان ما [[دشنام]] میدهد و [[دین]] ما را [[نکوهش]] میکند و ما را کمخِرَد میشمارد و [[پدران]] ما را [[گمراه]] میداند. یا او را از این [[کارها]] باز دار، یا ما را با او تنها بگذار که تو نیز مانند ما با او مخالفی. پس بگذار ما شرّ او را از سرِ تو نیز کوتاه کنیم. [[ابو طالب]]، با [[ملایمت]] با آنان سخن گفت و با [[نرمی]] و [[خوشی]] به آنها پاسخ داد. آنان باز گشتند. [[پیامبر خدا]] {{صل}} همچنان کار خود را پی گرفت. او آشکارا از [[دین خدا]] دم میزد و [[مردم]] را به آن، فرا میخوانْد. کار میان او و [[قریش]] بالا گرفت، تا بِدان جا که [[مردم]] از هم فاصله گرفتند و نسبت به هم، کینهتوز شدند و [[قریش]]، فراوان از [[پیامبر خدا]] {{صل}} صحبت میکردند و او را عامل این حوادث میدانستند و [[خشم]] خود را به او ابراز کرده، یکدیگر را علیه [[پیامبر]] {{صل}} تحریک میکردند، تا آن که آنان، برای بار دوم نزد [[ابو طالب]] آمدند و به او گفتند: ای [[ابو طالب]]! تو نزد ما از نظر سن، [[شرافت]] و [[مقام]]، محترمی و ما پیش از این، از تو خواستیم که [[مانع]] برادرزادهات شوی؛ اما تو [[مانع]] او نشدی و [[سوگند]] به [[خدا]]، ما دیگر [[دشنام]] دادن به پدرانمان، کمخرد دانستن خودمان و [[نکوهش]] خدایانمان را تحمّل نمیکنیم، مگر آن که او را باز داری، یا آن که او و تو را به [[کارزار]] میکشانیم تا در نهایت، یک گروه نابود شود.... هنگامی که [[قریش]]، این سخنان را به [[ابو طالب]] گفتند، [[ابو طالب]]، در پی [[پیامبر خدا]] {{صل}} فرستاد و به او گفت: ای [[برادر]] زاده! قومت به نزد من آمدند و به من، چنین و چنان گفتند.... [[پیامبر خدا]] {{صل}} به ایشان فرمود: "ای عمو! به [[خدا]] [[سوگند]]، اگر [[خورشید]] را در دست راستم و [[ماه]] را در دست چپم بگذارند تا این کار را رها کنم، تا بِدان جا که یا [[خداوند]]، این [[دین]] را [[پیروز]] کند و یا من در این راه کشته شوم، رهایش نخواهم کرد". آن گاه، اشکهای [[پیامبر خدا]] {{صل}} جاری شد و گریست. سپس از جا برخاست. هنگامی که خواست برود، [[ابو طالب]] صدایش کرد و گفت: ای [[برادر]] زاده! پیش آی. [[پیامبر خدا]] {{صل}} به طرف او آمد. آن گاه گفت: برادرزادهام! برو و هر چه [[دوست]] داری، بگو که -به [[خدا]] [[سوگند]]- هرگز تو را برای هیچ چیزی، [[تسلیم]] نخواهم کرد<ref>{{عربی|عن ابن اسحاق - فِي ذِکْرِ مُواجَهَةِ مُشرِکی قُرَیشٍ لِلنَّبِيِّ {{صل}} فِي بِدَایَة الدَّعْوَةِ- قَالُوا: يَا أَبَا طَالِبٍ، إنَّ ابْنَ أَخِيكَ قَدْ سَبَّ آلِهَتَنَا، وَعَابَ دِينَنَا، وَسَفَّهُ أَحْلَامَنَا، وَضَلَّلَ آبَاءَنَا، فَإِمَّا أَنْ تَكُفَّهُ عَنَّا، وَإِمَّا أَنَّ تُخِلِّي بَيْنَنَا وَبَيْنَهُ، فَإِنَّكَ عَلَى مِثْلِ مَا نَحْنُ عَلَيْهِ مِنْ خِلَافِهِ فَنَكْفِيكَهُ فَقَالَ لَهُمْ أَبُو طَالِبٍ قَوْلًا رَفِيقًا، وَرَدَّهُمْ رَدًّا جَمِيلًا، فَانْصَرَفُوا عَنْهُ. وَمَضَى رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} عَلَى مَا هُوَ عَلَيْهِ، يُظْهِرُ دِينَ اللَّهِ، وَيَدْعُو إلَيْهِ، ثُمَّ شَرَى الْأَمْرُ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُمْ حَتَّى تَبَاعَدَ الرِّجَالُ وَتَضَاغَنُوا، وَأَكْثَرَتْ قُرَيْشٌ ذِكْرَ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} بَيْنَهَا، فَتَذَامَرُوا فِيهِ، وَحَضَّ بَعْضُهُمْ بَعْضًا عَلَيْهِ. ثُمَّ إنَّهُمْ مَشَوْا إلَى أَبِي طَالِبٍ مَرَّةً أُخْرَى، فَقَالُوا لَهُ: يَا أَبَا طَالِبٍ، إنَّ لَكَ سِنًّا وَشَرَفًا وَمَنْزِلَةً فِينَا، وَإِنَّا قَدْ اسْتَنْهَيْنَاكَ مِنْ ابْنِ أَخِيكَ فَلَمْ تَنْهَهُ عَنَّا، وَإِنَّا وَاَللَّهِ لَا نَصْبِرُ عَلَى هَذَا مِنْ شَتْمِ آبَائِنَا، وَتَسْفِيهِ أَحْلَامِنَا، وَعَيْبِ آلِهَتِنَا، حَتَّى تَكُفَّهُ عَنَّا، أَوْ نُنَازِلَهُ وَإِيَّاكَ فِي ذَلِكَ، حَتَّى يَهْلِكَ أَحَدُ الْفَرِيقَيْنِ... أَنَّ قُرَيْشًا حِينَ قَالُوا لِأَبِي طَالِبٍ هَذِهِ الْمَقَالَةَ، بَعَثَ إلَى رَسُولِ اللَّهِ {{صل}}، فَقَالَ لَهُ: يَا ابْنَ أَخِي، إنَّ قَوْمَكَ قَدْ جَاءُونِي، فَقَالُوا لِي كَذَا وَكَذَا... فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}: يَا عَمِّ، وَاَللَّهِ لَوْ وَضَعُوا الشَّمْسَ فِي يَمِينِي، وَالْقَمَرَ فِي يَسَارِي عَلَى أَنْ أَتْرُكَ هَذَا الْأَمْرَ حَتَّى يُظْهِرَهُ اللَّهُ، أَوْ أَهْلِكَ فِيهِ، مَا تَرَكْتُهُ. قَالَ: ثُمَّ اسْتَعْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}، فَبَكَى ثُمَّ قَامَ. فَلَمَّا وَلَّى نَادَاهُ أَبُو طَالِبٍ، فَقَالَ: أَقْبِلْ يَا بن أَخِي، قَالَ: فَأَقْبَلَ عَلَيْهِ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}}، فَقَالَ: اذْهَبْ يَا بن أَخِي، فَقُلْ مَا أَحْبَبْت، فو الله لَا أُسْلِمُكَ لِشَيْءِ أَبَدًا}}؛ السیرة النبویّه لابن هشام، ج۱، ص۲۸۳؛ البدایة والنهایة، ج۳، ص۴۷؛ شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، ج۱۴، ص۵۴ و راجع؛ تفسیر القمّی، ج۱، ص۳۸۰ و إعلام الوری، ج۱، ص۱۰۷.</ref>. | ||
# به [[نقل]] از [[ابن اسحاق]]: هنگامی که [[ابو طالب]] در [[گذشت]]، [[قریش]] بر [[آزار]] [[پیامبر]] {{صل}} چنان [[قدرت]] گرفت که در زمان حیات [[ابو طالب]] به آن دست نیافته بود. از این رو، [[پیامبر خدا]] {{صل}} به سوی [[طائف]] بیرون آمد و خواستار [[یاری]] [[قبیله]] ثقیف و جلوگیری از [[آزار]] قومش با کمک آنان شد و نیز به [[امید]] آن که آنها، آنچه را از سوی [[خداوند]] برایشان آورده است، بپذیرند، به [[تنهایی]] به سوی آنان رفت<ref>{{عربی|عن ابن اسحاق: لَمَّا هَلَكَ أَبُو طَالِبٍ نَالَتْ قُرَيْشٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} مِنْ الْأَذَى مَا لَمْ تَكُنْ تَنَالُ مِنْهُ فِي حَيَاةِ عَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} إلَى الطَّائِفِ، يَلْتَمِسُ النُّصْرَةَ مِنْ ثَقِيفٍ، وَالْمَنَعَةَ بِهِمْ مِنْ قَوْمِهِ، وَرَجَاءَ أَنْ يَقْبَلُوا مِنْهُ مَا جَاءَهُمْ بِهِ مِنْ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَخَرَجَ إلَيْهِمْ وَحْدَهُ}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۶۰؛ عیون الأثر، ج۱، ص۱۷۵، إمتاع الأسماع، ج۸، ص۳۰۵.</ref>. | # به [[نقل]] از [[ابن اسحاق]]: هنگامی که [[ابو طالب]] در [[گذشت]]، [[قریش]] بر [[آزار]] [[پیامبر]] {{صل}} چنان [[قدرت]] گرفت که در زمان حیات [[ابو طالب]] به آن دست نیافته بود. از این رو، [[پیامبر خدا]] {{صل}} به سوی [[طائف]] بیرون آمد و خواستار [[یاری]] [[قبیله]] ثقیف و جلوگیری از [[آزار]] قومش با کمک آنان شد و نیز به [[امید]] آن که آنها، آنچه را از سوی [[خداوند]] برایشان آورده است، بپذیرند، به [[تنهایی]] به سوی آنان رفت<ref>{{عربی|عن ابن اسحاق: لَمَّا هَلَكَ أَبُو طَالِبٍ نَالَتْ قُرَيْشٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} مِنْ الْأَذَى مَا لَمْ تَكُنْ تَنَالُ مِنْهُ فِي حَيَاةِ عَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ {{صل}} إلَى الطَّائِفِ، يَلْتَمِسُ النُّصْرَةَ مِنْ ثَقِيفٍ، وَالْمَنَعَةَ بِهِمْ مِنْ قَوْمِهِ، وَرَجَاءَ أَنْ يَقْبَلُوا مِنْهُ مَا جَاءَهُمْ بِهِ مِنْ اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، فَخَرَجَ إلَيْهِمْ وَحْدَهُ}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۶۰؛ عیون الأثر، ج۱، ص۱۷۵، إمتاع الأسماع، ج۸، ص۳۰۵.</ref>. | ||
# به [[نقل]] از [[ابن اسحاق]]: [[خدیجه دختر خویلد]] و [[ابو طالب]] در یک سال درگذشتند و با درگذشت [[خدیجه]] و [[ابو طالب]]، [[مصیبتها]] بر [[پیامبر خدا]] {{صل}} پی در پی فرود آمدند و [[خدیجه]] [[یاور]] [[راستین]] [[اسلام]] بود و [[پیامبر]] {{صل}} با او درد [[دل]] مینمود. [[ابو طالب]] نیز بازو و نگاهبان کارش بود و [[یاور]] و مانعی برای او در برابر قومش بود، و این دو حادثه، سه سال پیش از [[هجرت پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]] بود. هنگامی که [[ابو طالب]] در [[گذشت]]، دست [[قریش]] چنان به [[آزار]] [[پیامبر]] {{صل}} باز شد که در حیات [[ابو طالب]] نمیتوانست به چنین حدّی از آزاری [[طمع]] کند، تا آن جا که یکی از [[جاهلان]] نابخرد [[قریش]] راه بر ایشان گرفت و بر سر مبارکش [[خاک]] پاشید<ref>{{عربی|عن ابن اسحاق: إنَّ خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ وَأَبَا طَالِبٍ هَلَكَا فِي عَامٍ وَاحِدٍ، فَتَتَابَعَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} الْمَصَائِبُ بِهُلْكِ خَدِيجَةَ، وَكَانَتْ لَهُ وَزِيرَ صِدْقٍ عَلَى الْإِسْلَامِ، يَشْكُو إلَيْهَا، وَبِهُلْكِ عَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ، وَكَانَ لَهُ عَضُدًا وَحِرْزًا فِي أَمْرِهِ، وَمَنَعَةً وَنَاصِرًا عَلَى قَوْمِهِ، وَذَلِكَ قَبْلَ مُهَاجَرِهِ إلَى الْمَدِينَةِ بِثَلَاثِ سِنِينَ. فَلَمَّا هَلَكَ أَبُو طَالِبٍ، نَالَتْ قُرَيْشٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} مِنْ الْأَذَى مَا لَمْ تَكُنْ تَطْمَعُ بِهِ فِي حَيَاةِ أَبِي طَالِبٍ، حَتَّى اعْتَرَضَهُ سَفِيهٌ مِنْ سُفَهَاءِ قُرَيْشٍ، فَنَثَرَ عَلَى رَأْسِهِ تُرَابًا}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۵۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۲۲؛ فتح الباری، ج۷، ص۱۹۴، نحوه و راجع؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج۲، ص۱۲۲.</ref>. | # به [[نقل]] از [[ابن اسحاق]]: [[خدیجه دختر خویلد]] و [[ابو طالب]] در یک سال درگذشتند و با درگذشت [[خدیجه]] و [[ابو طالب]]، [[مصیبتها]] بر [[پیامبر خدا]] {{صل}} پی در پی فرود آمدند و [[خدیجه]] [[یاور]] [[راستین]] [[اسلام]] بود و [[پیامبر]] {{صل}} با او درد [[دل]] مینمود. [[ابو طالب]] نیز بازو و نگاهبان کارش بود و [[یاور]] و مانعی برای او در برابر قومش بود، و این دو حادثه، سه سال پیش از [[هجرت پیامبر]] {{صل}} به [[مدینه]] بود. هنگامی که [[ابو طالب]] در [[گذشت]]، دست [[قریش]] چنان به [[آزار]] [[پیامبر]] {{صل}} باز شد که در حیات [[ابو طالب]] نمیتوانست به چنین حدّی از آزاری [[طمع]] کند، تا آن جا که یکی از [[جاهلان]] نابخرد [[قریش]] راه بر ایشان گرفت و بر سر مبارکش [[خاک]] پاشید<ref>{{عربی|عن ابن اسحاق: إنَّ خَدِيجَةَ بِنْتَ خُوَيْلِدٍ وَأَبَا طَالِبٍ هَلَكَا فِي عَامٍ وَاحِدٍ، فَتَتَابَعَتْ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} الْمَصَائِبُ بِهُلْكِ خَدِيجَةَ، وَكَانَتْ لَهُ وَزِيرَ صِدْقٍ عَلَى الْإِسْلَامِ، يَشْكُو إلَيْهَا، وَبِهُلْكِ عَمِّهِ أَبِي طَالِبٍ، وَكَانَ لَهُ عَضُدًا وَحِرْزًا فِي أَمْرِهِ، وَمَنَعَةً وَنَاصِرًا عَلَى قَوْمِهِ، وَذَلِكَ قَبْلَ مُهَاجَرِهِ إلَى الْمَدِينَةِ بِثَلَاثِ سِنِينَ. فَلَمَّا هَلَكَ أَبُو طَالِبٍ، نَالَتْ قُرَيْشٌ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}} مِنْ الْأَذَى مَا لَمْ تَكُنْ تَطْمَعُ بِهِ فِي حَيَاةِ أَبِي طَالِبٍ، حَتَّى اعْتَرَضَهُ سَفِيهٌ مِنْ سُفَهَاءِ قُرَيْشٍ، فَنَثَرَ عَلَى رَأْسِهِ تُرَابًا}}؛ السیرة النبویة لابن هشام، ج۲، ص۵۷؛ البدایة و النهایة، ج۳، ص۱۲۲؛ فتح الباری، ج۷، ص۱۹۴، نحوه و راجع؛ السیرة النبویة لابن کثیر، ج۲، ص۱۲۲.</ref>. |