عصمت از نسیان: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{مدخل مرتبط | {{در دست ویرایش ۲|ماه=[[آذر]]|روز=[[19]]|سال=[[۱۴۰۱]]|کاربر=فرقانی}}{{مدخل مرتبط | ||
| موضوع مرتبط = عصمت | | موضوع مرتبط = عصمت | ||
| عنوان مدخل = | | عنوان مدخل = |
نسخهٔ ۱۰ دسامبر ۲۰۲۲، ساعت ۱۳:۰۳
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب در تاریخ 19 آذر ۱۴۰۱ توسط کاربر:فرقانی برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شده است. اگر بیش از پنج روز از آخرین ویرایش مقاله میگذرد میتوانید برچسب را بردارید. در غیر این صورت، شکیبایی کرده و تغییری در مقاله ایجاد نکنید. |
عصمت از سهو، شاخهای از بحث گستره عصمت پیامبران و امامان است است. در این بخش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا پیامبران و امامان از فراموشی نیز معصوم هستند یا خیر؟
معناشناسی
عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
در اصطلاح متکلمان
در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
- عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجتهای اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع شیخ مفید قرنها عصمت را به لطف تعریف کردهاند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار بردهاند.
- عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکهای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمیشود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتابهای خود ارائه کردند[۹].[۱۰]
نسیان
معنای لغوی
نسیان که از ماده «نسی» است در لغت به معنای از یاد بردن و فراموش کردن چیزی است که قبلا ً در ذهن بوده فراهیدی، خلیل بن احمد، [۱۱] طبق این معنا نسیان ضد ذکر و حفظ میباشد.[۱۲]. برای نسیان چند معنای مجازی نیز ذکر کردهاند؛ از جمله: «بیاعتنائی» و «ترک کردن»[۱۳] که در کلام عرب استعمال نسیان در معنای اخیر شایع است. [۱۴].
در اصطلاح قرآنی
«فراموشی» در اصطلاح قرآنی غالباً به معنای بیاعنتایی به خدا و اوامر او اطلاق میشود. خطای یادکرد: برچسب تمامکنندهٔ </ref>
برای برچسب <ref>
پیدا نشد دلایلی نیز در این خصوص بیان شده:
دلیل اول
تلاش مضاعف انسان برای ضابط بودن و حافظ بودن و عدم داشتن سهو و نسیان سبب میشود که درصد خطای انسان نیز کمتر شود، در واقع اهتمام زیاد سبب سهو و نسیان کمتر میشود. پیامبر خاتم(ص) به عنوان اشرف مخلوقات و حافظترین و ضابطترین فرد، تنها هدفشان جلب رضایت الهی بوده و علاوه بر آن تلاشهای ایشان در راه حفظ دین و احکام الهی نیز موجب فیض و لطف الهی میشود. ﴿ وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا﴾ [۱۵]؛ ﴿ وَلَيَنصُرَنَّ اللَّهُ مَن يَنصُرُهُ﴾[۱۶]؛ ﴿ إِن تَتَّقُواْ اللَّهَ يَجْعَل لَّكُمْ فُرْقَاناً﴾ [۱۷].
دلیل دوم
ذکر مواردی که با اجتناب از آنها میتوان از سهو و نسیان جلوگیری کرد مانند خوردن پنیر و... و در مقابل ذکر مواردی که سبب تقویت حافظه میشود نشان دهنده این امر است که سهو و نسیان از امور اختیاری است و انسان میتواند اسباب و وسایلی فراهم آورد که هرگز به دام خطا و نسیان نیفتد. کسی که نسبت به اسباب و علل تحقق کاری اختیار داشته باشد، میتوان گفت که بر خود آن کار نیز اختیار دارد؛ زیرا قدرت بر سبب عین قدرت بر مسبب است.
دلیل سوم
سرزنش نسیان در بسیاری از آیات و همچنین ذکر موارد عقاب در آخرت به دلیل نسیان خود دلیلی بر اختیاری بودن آن است و الا سرزنش کردن شخصی که دچار سهو و نسیان شده، معنا ندارد. ﴿ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا﴾ [۱۸]؛ ﴿ نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ﴾ [۱۹]؛ ﴿ فَالْيَوْمَ نَنسَاهُمْ كَمَا نَسُواْ لِقَاء يَوْمِهِمْ هَذَا﴾ [۲۰]؛ ﴿ وَلا تَكُونُوا كَالَّذِينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنسَاهُمْ أَنفُسَهُمْ﴾ [۲۱]؛ ﴿ أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنسَوْنَ أَنفُسَكُمْ﴾ [۲۲]؛ ﴿ فَذُوقُوا بِمَا نَسِيتُمْ لِقَاء يَوْمِكُمْ هَذَا﴾ [۲۳]؛ ﴿ رَبَّنَا لاَ تُؤَاخِذْنَا إِن نَّسِينَا أَوْ أَخْطَأْنَا﴾ [۲۴]. در مورد آیه اخیر سید مرتضی معتقدند این مطلب بعد از فرض صحت مواخذه بر نسیان صحیح است و به طور کلی ایشان دلیل غیاب این مطالب از ذهن را سهلانگاری و عدم اهتمام میداند. در ادامه ایشان به نهی برخی از آیات از نسیان اشاره کرده و معتقدند نهی بر امری قرار میگیرد که توانمندی بر ارتکاب آن باشد.﴿ وَلا تَنسَ نَصِيبَكَ مِنَ الدُّنْيَا﴾ [۲۵]﴿وَلاَ تَنسَوُاْ الْفَضْلَ بَيْنَكُم﴾ [۲۶] در این دو آیه مقصود ترک نسیان ناشی از سهلانگاری و عدم اهتمام است با علم به اینکه مکلف امکان عدم نسیان را دارد. در نتیجه عقاب بر نسیان در موارد مشابه ناپسند نیست. خداوند متعال نیز به اختیاری بودن نسیان در انسان اشاره کردهاند: ﴿ وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا﴾[۲۷] این آیه دال بر این است که اگر آدم دارای طاقت و و تحمل و عزم بود به آن کار اقدام نمیکرد و هر چه که قدرت انسان و عزم و طاقت او زیاد شود به نسبت آن نسیان او به مقتضای آیه کم میشود.
دلیل چهارم
دلیل آخر بر اختیاری بودن سهو و نسیان روایتی است که از پیامبر خاتم(ص) نقل شده که آن حضرت فرمودهاند: «رفع عن امتی نسیان حیث انه رفع امتنان و تسهیل» به گفته ایشان رفع و از بین رفتن امری زمانی معنا مییابد که در مقابلش مواخذه باشد و مواخذه نیز برای امور اختیاری است. [۲۸].[۲۹].
عصمت از نسیان
فراموش کردن احکام الهی از جانب پیامبر یا امام (ع) باعث گمراهی دیگران و احتجاج ایشان به آن عمل میگردد. جمله ﴿لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ﴾[۳۰] میفهماند که رسول بهگونهای وحی الهی را دریافت و ابلاغ میکند که اشتباه و فراموشی در آن رخ نمیدهد. اگر رسول در گرفتن وحی، حفظ وحی و تبلیغ آن مصونیت نداشته باشد. غرض خداوند یعنی ابلاغ رسالت حاصل نمیشود و برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن به وسیله ملائکه ذکر نکرده و جمله ﴿َ أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ﴾ این دلالت را تأیید میکند. یکی از مراحل مصونیت، حفظ وحی از خطا و نسیان است با بیکموکاست و کاست به دست مردم برسد. به همین ترتیب است بحث در مورد امام که وظیفه حفظ وحی و تبلیغ آن را به عنوان جانشین پیامبر به عهده دارد.
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
- ↑ علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
- ↑ خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت میدهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
- ↑ میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
- ↑ فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
- ↑ العین، ج۷، ص۳۰۴.
- ↑ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۲۲.
- ↑ زمخشری، جارالله، ابیالقاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۲م، چاپ اول، ص۶۳۱
- ↑ ابنعاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، بیروت، مؤسسة التاریخ، ۱۴۲۰ق، چاپ اول، ج۶، ص۹۷.
- ↑ «و آنان که در (راه) ما (به جان و مال) جهد و کوشش کردند محققا آنها را به راههای (معرفت و لطف) خویش هدایت میکنیم، و همیشه خدا یار نکوکاران است.» سوره عنکبوت، آیه 69
- ↑ «و هر که خدا را یاری کند البته خدا او را یاری خواهد کرد»، سوره حج، آیه 40
- ↑ «اگر خدا ترس و پرهیزکار شوید خدا به شما فرقان بخشد (یعنی دیده بصیرت دهد تا به نور باطن حق را از باطل فرق گذارید)»، سوره انفال، آیه 29.
- ↑ «و کیست ستمکارتر از آن کسی که متذکر آیات خدایش ساختند و بدانها پندش دادند و باز از آنها اعراض کرد و از اعمال زشتی که کرده بود به کلی فراموش کرد» سوره کهف، آیه 57.
- ↑ «و چون خدا را فراموش کردند خدا نیز آنها را فراموش کرد (یعنی به خود واگذاشت تا از هر سعادت محروم شوند)» سوره توبه، آیه67
- ↑ «امروز ما هم آنها را (به رحمت) در نظر نمیآوریم چنانکه آنان دیدار چنین روزشان را به خاطر نیاوردند» سوره اعراف، آیه 51
- ↑ «و مانند آنان نباشید که به کلی خدا را فراموش کردند، خدا هم (حظّ روحانی و بهره ابدی) نفوس آنها را از یادشان برد، آنان به حقیقت بدکاران عالمند.» سوره حشر، آیه 19
- ↑ «چگونه شما مردم را به نیکوکاری دستور میدهید و خود را فراموش میکنید»، سوره بقره، آیه 44
- ↑ «( به آنها گوییم ) پس بچشید ( عذاب جهنم را ) به کیفر آنکه دیدار امروزتان را فراموش کردید» سوره سجده، آیه 14
- ↑ «پروردگارا، ما را بر آنچه به فراموشی یا به خطا کردهایم مؤاخذه مکن» سوره بقره، آیه 286
- ↑ «لیکن بهرهات را هم از (لذّات و نعم حلال) دنیا فراموش مکن» سوره قصص، آیه 57
- ↑ «و فضیلتهایی که در نیکویی به یکدیگر است فراموش مکنید» سوره بقره، آیه 237
- ↑ «و همانا ما پیش از این با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان نخورد) و او فراموش کرد و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم.» سوره طه، آیه 115
- ↑ عاملی سیدجعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج 6، ص122-118.
- ↑ فاطمه ملکی طجر، مقاله: نگاه و نقدی بر مسأله سهو النبی.
- ↑ «تا معلوم دارد که رسالتهای پروردگارشان را رساندهاند» سوره جن، آیه ۲۸.