برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|
خط ۱: |
خط ۱: |
| {{مدخل مرتبط
| | #تغییر_مسیر [[عبدالله بن حسن افطس]] |
| | موضوع مرتبط = عبدالله بن افطس
| |
| | عنوان مدخل = عبدالله بن افطس
| |
| | مداخل مرتبط =
| |
| | پرسش مرتبط =
| |
| }}
| |
| | |
| == مقدمه ==
| |
| [[عبدالله بن حسن بن علی بن علی بن حسین بن علی بن ابیطالب]] و مادرش «ام سعید بنت سعید بن محمد بن جبیر بن مطعم بن عدی بن نوفل بن عبد مناف» است.
| |
| | |
| او در [[واقعه فخ]] حضور داشت که از [[اصحاب]] و از [[خواص]] [[حسین بن علی]] [[شهید فخ]] بود و پس از [[شهادت]] او زنده ماند.
| |
| | |
| == نسب عبدالله ==
| |
| او فرزند حسن و نسب او با دو واسطه به [[حضرت سجاد]] [[علی بن الحسین]] {{ع}} میرسد زیرا که پدرش حسن [[فرزند علی]] و او فرزند علی بن الحسین میباشد، [[کنیه]] او ابومحمد و به او [[ابن الافطس]]<ref>افطس به کسی گفته میشود که بینی او پهن باشد.</ref> گفته میشد، و مادرش ام سعید دختر [[سعید بن محمد بن جبیر]] است که نسب او به [[نوفل بن عبد مناف]] میرسد<ref>عمدة الطالب، ص۳۱۹.</ref>.
| |
| عبدالله بن [[حمزه]] از کسی که در صحنه فخ حاضر بوده نقل میکند که او گفت: در فخ کسی از جهت [[بینیازی]] شدیدتر و نیرومندتر از [[عبدالله بن حسن بن علی]] نبود و چه بسا همین امر باعث شد که [[رهبر]] [[نهضت]] فخ یعنی حسین بن علی [[شهید]] در آن واقعه [[وصیت]] کرد که عبدالله بن الحسن عهدهدار امر پس از او شود چنانکه [[عبدالله بن محمد]] نقل کرده است که [[حسین صاحب فخ]] به عبدالله بن الحسن بن علی وصیت کرد که اگر بر او حادثهای رخ داد و از [[دنیا]] رفت و یا کشته شد امر با او یعنی عبدالله بن الحسن باشد<ref>مقاتل الطالبین، ص۴۹۲.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۴۸۵.</ref>
| |
| | |
| == [[هارون]] در تعقیب [[آل ابوطالب]] ==
| |
| نوفلی از پدرش نقل کرده است که: هارون الرشید پیوسته از امر [[خاندان]] [[ابوطالب]] سؤال میکرد و به آن توجه داشت و اگر یکی از آنان ذکر میشد و یا دارای [[شأن]] و مرتبهای میگردید آن را پیگیری مینمود.
| |
| روزی از [[فضل بن یحیی]] سؤال کرد: آیا در [[خراسان]] شنیدهای که برای یکی از خاندان ابوطالب و [[فرزندان]] او نام و اسمی بر سر زبانها باشد؟
| |
| فضل گفت: نه به [[خدا]] [[سوگند]] من نیز در این امر تلاش و [[کوشش]] کردم، ولی کسی از آنها را برای من ذکر نکردند به جز اینکه از مردی شنیدم که از محلی یاد میکرد که [[عبدالله بن الحسن بن علی]] در آنجا فرود میآید، و چیزی بیش از این نگفت.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۴۸۶.</ref>
| |
| | |
| == [[دستگیری]] عبدالله بن الحسن ==
| |
| به محض اینکه [[هارون]] این خبر را از فضل شنید کسی را به سوی [[مدینه]] روانه نمود و عبدالله بن الحسن را دستگیر و به [[بغداد]] حمل کردند، چون او را بر هارون الرشید وارد کردند هارون به او گفت: به من خبر دادند که تو [[جماعت]] [[زیدیه]] را گرد خود جمع کرده و آنها را [[دعوت]] به خروج و [[قیام]] با خود نمودهای.
| |
| عبدالله بن الحسن گفت: یا [[امیر المؤمنین]]! تو را درباره [[خون]] من به [[خدا]] [[سوگند]] میدهم، به خدا قسم من در این طبقه نیستم و برای من در میان ایشان نام و ذکری نیست و [[اصحاب]] این امر بر خلاف من هستند و با من همعقیده نمیباشند. من در [[کودکی]] در مدینه بزرگ شدم و در صحراهای آن روی پای خود راه رفته و به وسیله باز و [[عقاب]] شکار میکنم و هرگز اهتمامی به جز این امر نداشتهام.
| |
| هارون الرشید گفت: راست گفتی ولی من تو را در خانهای فرود آورم و تو را [[منزل]] دهم و تنها یک مرد را بر تو [[موکل]] گردانم که با تو باشد و مانع کسی نگردد که نزد تو آید و بر تو وارد شود، و اگر هم میخواهی که با کبوتر [[بازی]] میکنی پس همین کار را بکن.
| |
| عبدالله بن الحسن گفت: یا امیر المؤمنین! من تو را درباره خون خود به خدا سوگند میدهم، پس به خدا سوگند اگر با من چنین کنی گرفتار [[وسوسه]] میشوم و [[عقل]] از من گرفته میشود.
| |
| | |
| هارون درخواست او را نپذیرفت و او را به [[زندان]] انداخت.
| |
| عبدالله بن الحسن چاره را در آن دید که نامهای به هارون بنویسد تا اینکه این امکان برای او فراهم گردید، پس نامهای را به [[هارون]] نوشت و آن را ممهور نمود و او را در آن [[دشنام]] داد و به [[بدی]] از او یاد کرد.
| |
| هنگامی که هارون [[نامه]] را خواند آن را انداخت و گفت: سینه این [[جوان]] تنگ شده است و خود را در معرض کشته شدن و [[قتل]] قرار داده، اما این کار او مرا وادار به کشتن او نخواهد کرد. پس [[جعفر بن یحیی]] راطلبید و به او امر کرد که عبدالله بن الحسن را نزد خود نگه دارد و بر او در [[زندان]] توسعه دهد. جعفر بن یحیی او را تحویل گرفت و در زندان خود جای داد<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۹۳.</ref>.
| |
| | |
| فردای آن [[روز]] که روز [[عید]] [[نوروز]] بود [[جعفر بن یحیی]] [[اقدام]] به کشتن عبدالله بن الحسن کرد و سر او را از [[بدن]] جدا کرد و آن سر را شست و در میان حولهای قرار داد و به عنوان [[هدیه]] با دیگر هدیهها برای هارون الرشید فرستاد، پس آن هدیهها را در برابر هارون نهادند، چون چشمش به سر عبدالله [[الحسن]] افتاد به شدت ناراحت شد<ref>عمدة الطالب، ص۳۱۹.</ref> و به جعفر بن یحیی گفت: وای بر تو! چرا چنین کردی و او را کشتی؟؟
| |
| جعفر بن یحیی گفت: زیرا او اقدام به [[نوشتن]] نامه به [[امیرالمؤمنین]] کرده و دست و زبان خود را باز کرده و در آن نامه [[ناسزا]] گفته بود.
| |
| هارون گفت: وای بر تو! کشتن عبدالله بن الحسن بدون [[فرمان]] من بزرگتر از فعل و عمل او میباشد. پس دستور داد آن را [[غسل]] داده و [[دفن]] نمودند.
| |
| و هنگامی که هارون [[تصمیم]] گرفت که بر مکیان را از [[قدرت]] کنار بزند و جعفر را به قتل برساند به مسرور گفت: هنگامی که خواستی او را بکشی به او بگو این کشتن تو به عوض عبدالله بن الحسن پسر عموی من است که او بدون دستور من به قتل رساندی.
| |
| مسرور هنگامی که میخواست جعفر بن یحیی را به قتل برساند این جریان را به جعفر گفت<ref>مقاتل الطالبیین، ص۴۹۴.</ref>.
| |
| و [[قبر]] عبدالله [[شهید]] (ابن افطس) در [[بغداد]] در بازار طعام است و بارگاهی دارد<ref>عمدة الطالب، ص۳۱۹.</ref>.<ref>[[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|نهضتهای پس از عاشورا]]، ص ۴۸۶.</ref>
| |
| | |
| == منابع ==
| |
| {{منابع}}
| |
| # [[پرونده:1100834.jpg|22px]] [[علی نظری منفرد|نظری منفرد، علی]]، [[نهضتهای پس از عاشورا (کتاب)|'''نهضتهای پس از عاشورا''']]
| |
| {{پایان منابع}}
| |
| | |
| == پانویس ==
| |
| {{پانویس}}
| |
| | |
| [[رده:اعلام]]
| |