←نبوت و رسالت
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۹۳: | خط ۹۳: | ||
دوم آنکه گفته است: کسانی که در نقل بلاهای [[ایوب]] [[مبالغه]] کردهاند، اعتمادشان به گفتار [[اهل کتاب]] و سِفر ایوب بوده و [[خیال]] کردهاند هر چه در سِفر مزبور نقل شده، [[حقیقت]] دارد و [[واقعیت]] داشته است، در صورتی که اگر خوب دقت میکردند، میدانستند که سِفر ایوب بیشتر به زبان حال [[شعرا]] میماند و پرواضح است که [[شعر]] در هر زبانی میدان مبالغه و گزافگویی است (و بسیاری از آنها حقیقت ندارد). او سپس برای [[تأیید]] گفتار خود، اشعاری از [[عمرو بن فارض]] و [[متنبی]] و دیگران نقل کرده است<ref>قصص الانبیاء، ص۳۵۰-۳۵۱.</ref>. | دوم آنکه گفته است: کسانی که در نقل بلاهای [[ایوب]] [[مبالغه]] کردهاند، اعتمادشان به گفتار [[اهل کتاب]] و سِفر ایوب بوده و [[خیال]] کردهاند هر چه در سِفر مزبور نقل شده، [[حقیقت]] دارد و [[واقعیت]] داشته است، در صورتی که اگر خوب دقت میکردند، میدانستند که سِفر ایوب بیشتر به زبان حال [[شعرا]] میماند و پرواضح است که [[شعر]] در هر زبانی میدان مبالغه و گزافگویی است (و بسیاری از آنها حقیقت ندارد). او سپس برای [[تأیید]] گفتار خود، اشعاری از [[عمرو بن فارض]] و [[متنبی]] و دیگران نقل کرده است<ref>قصص الانبیاء، ص۳۵۰-۳۵۱.</ref>. | ||
بدین ترتیب مشخص شد قسمتهایی از گفتار [[مفسران]] در این داستان قابل قبول نبوده و اگر روایتی هم بر طبق آن رسیده باشد، بر [[تقیه]] حمل شده یا مورد [[اعتماد]] نیست.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۳۲۸.</ref> | بدین ترتیب مشخص شد قسمتهایی از گفتار [[مفسران]] در این داستان قابل قبول نبوده و اگر روایتی هم بر طبق آن رسیده باشد، بر [[تقیه]] حمل شده یا مورد [[اعتماد]] نیست.<ref>[[سید هاشم رسولی محلاتی|رسولی محلاتی، سید هاشم]]، [[تاریخ انبیاء (کتاب)|تاریخ انبیاء]] ص ۳۲۸.</ref> | ||
==چرا ایوب گرفتار شد؟== | |||
کسی از [[امام صادق]]{{ع}} سؤال کرد: بلایی که دامنگیر ایوب شد برای چه بود؟ (شاید [[فکر]] میکرد کار خلافی از او سر زده بود که [[خداوند]] او را [[مبتلا]] ساخت). | |||
[[امام]]{{ع}} در پاسخ او فرمود: | |||
«ایوب به خاطر [[کفران نعمت]] گرفتار آن [[مصائب]] [[عظیم]] نشد، بلکه به عکس به خاطر [[شکر نعمت]] بود؛ زیرا [[شیطان]] به پیشگاه [[خدا]] عرضه داشت که اگر ایوب را [[شاکر]] میبینی به خاطر [[نعمت]] فراوانی است که به او دادهای، مسلماً اگر این [[نعمتها]] از او گرفته شود او هرگز بندۀ [[شکرگزاری]] نخواهد بود! | |||
خداوند برای اینکه [[اخلاص]] ایوب را بر همگان روشن سازد، و او را الگویی برای جهانیان قرار دهد که به هنگام «نعمت» و «[[رنج]]» هر دو شاکر و [[صابر]] باشند به شیطان [[اجازه]] داد که بر دنیای او مسلط گردد شیطان از خدا خواست [[اموال]] سرشار ایوب، [[زراعت]] و گوسفندانش و همچنین [[فرزندان]] او از میان بروند، و آفات و [[بلاها]] در مدت کوتاهی آنها را از میان برد، ولی نه تنها از [[مقام]] [[شکر]] ایوب کاسته نشد بلکه افزوده گشت! او از خدا خواست که این بار، بر [[بدن]] ایوب مسلط گردد، و آنچنان [[بیمار]] شود که از شدت درد و رنجوری به خود بپیچد و [[اسیر]] و [[زندانی]] بستر گردد. | |||
این نیز از مقام شکر او چیزی نکاست. | |||
ولی جریانی پیش آمد که [[قلب]] ایوب را [[شکست]] و [[روح]] او را سخت جریحهدار ساخت، و آن اینکه جمعی از [[راهبان]] [[بنیاسرائیل]] به دیدنش آمدند و گفتند: تو چه گناهی کردهای که به این [[عذاب]] دردناک گرفتار شدهای؟! | |||
ایوب در پاسخ گفت: به پروردگارم [[سوگند]] که خلافی در کار نبوده، همیشه در [[طاعت الهی]] کوشا بودهام، و هر لقمه غذایی خوردم [[یتیم]] و [[بینوایی]] بر سر سفرۀ من حاضر بوده. درست است که ایوب از این [[شماتت]] [[دوستان]] بیش از هر [[مصیبت]] دیگری ناراحت شد، ولی باز رشتۀ [[صبر]] را از کف نداد، و آب زلال [[شکر]] را به [[کفران]] [[آلوده]] نساخت، تنها رو به درگاه [[خدا]] آورد و جملههای بالا را بیان نمود، و چون از عهده [[امتحانات الهی]] به خوبی برآمده بود [[خداوند]] درهای رحمتش را بار دیگر به روی این بندۀ [[صابر]] و [[شکیبا]] گشود، و نعمتهای از دست رفته را یکی پس از دیگری و حتی بیش از آن را به او ارزانی داشت، تا همگان سرانجام نیکِ [[صبر]] و [[شکیبایی]] و شکر را دریابند». | |||
به هر حال، میگویند: [[ناراحتی]] و [[رنج]] و [[بیماری]] او هفت سال و به روایتی هیجده سال طول کشید و کار به جایی رسید که حتی نزدیکترین [[یاران]] و اصحابش او را ترک گفتند، تنها همسرش بود که در [[وفاداری]] نسبت به [[ایوب]] [[استقامت]] به [[خرج]] داد. | |||
و این خود شاهدی است بر وفاداری بعضی از [[همسران]]!<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۹۲.</ref> | |||
==بدترین [[غم]]، [[شماتت]] [[دشمنان]]== | |||
اما در میان تمام [[ناراحتیها]] و [[رنجها]] آنچه بیشتر [[روح]] ایوب را [[آزار]] میداد مسأله شماتت دشمنان بود؛ لذا در [[حدیثی]] میخوانیم: بعد از آنکه ایوب [[سلامت]] خود را باز یافت و درهای [[رحمت الهی]] به روی او گشوده شد از او سؤال کردند بدترین درد و رنج تو چه بود؟ | |||
گفت: شماتت دشمنان!. | |||
سرانجام ایوب از بوته داغ این [[آزمایش الهی]] سالم به در آمد، و [[فرمان]] [[رحمت خدا]] از اینجا آغاز شد که به او دستور داد «پای خود را بر [[زمین]] بکوب، چشمه آبی میجوشد که هم خنک است برای شستشوی تنت، و هم گواراست برای [[نوشیدن]]»<ref>{{متن قرآن|ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ}} «(بدو گفتیم) با پای خود (بر زمین) بکوب! اینک شستنگاهی سرد و نوشیدنییی (نوشین) است» سوره ص، آیه ۴۲.</ref>. | |||
همان خداوندی که چشمه [[زمزم]] را در آن بیابان خشک و سوزان از زیر پاشنه پای اسماعیل شیرخوار بیرون آورد، و همان خداوندی که هر حرکت و هر [[سکونی]]، هر [[نعمت]] و هر موهبتی، از ناحیه اوست، این فرمان را نیز در مورد ایوب صادر کرد، چشمه آب جوشیدن گرفت چشمهای خنک و گوارا و [[شفابخش]] از بیماریهای «برون» و «درون». بعضی معتقدند این چشمه دارای یکنوع آب معدنی بوده که هم برای [[نوشیدن]] گوارا بوده، و هم اثرات [[شفابخش]] از نظر [[بیماریها]] داشته، هر چه بود [[لطف]] و [[رحمت الهی]] بود، دربارۀ [[پیامبری]] [[صابر]] و [[شکیبا]]. | |||
نخستین و مهمترین [[نعمت الهی]] که [[عافیت]] و بهبودی و [[سلامت]] بود به ایوب بازگشت، نوبت باز گشت مواهب و نعمتهای دیگر رسید، و در این زمینه [[قرآن]] میگوید: «ما خانوادهاش را به او بخشیدیم و همانند آنها را بر آنان افزودیم تا رحمتی از سوی ما باشد، و هم تذکری برای صاحبان [[فکر]] و [[اندیشه]]»<ref>{{متن قرآن|وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَذِكْرَى لِأُولِي الْأَلْبَابِ}} «و ما از سر بخشایشی از خویش و پند آموختن به خردمندان، خانوادهاش را- و با آنها، همانند آنان را- به او بخشیدیم» سوره ص، آیه ۴۳.</ref>. | |||
در اینکه چگونه [[خاندان]] او به او بازگشتند؟ مشهور این است که آنها مرده بودند [[خداوند]] بار دیگر آنها را به [[زندگی]] و [[حیات]] بازگرداند. | |||
ولی بعضی گفتهاند آنها بر اثر [[بیماری]] ممتد ایوب، از گرد او پراکنده شده بودند، هنگامی که [[ایوب]] سلامت و [[نشاط]] خود را باز یافت بار دیگر گرد او جمع شدند. | |||
این احتمال نیز داده شده است که همه یا عدهای از آنها نیز گرفتار انواع بیماریها شده بودند، رحمت الهی شامل حال آنها نیز شد، و همگی سلامت خود را باز یافتند، و همچون پروانگانی گرد شمع وجود پدر جمع گشتند. | |||
خداوند کانون [[خانوادگی]] او را گرمتر از گذشته ساخت و [[فرزندان]] بیشتری به او [[مرحمت]] فرمود. | |||
گرچه در مورد [[اموال]] ایوب در قرآن سخنی به میان نیامده است، ولی قرائن حال نشان میدهد که خداوند آنها را نیز به صورت کاملتر به او باز گرداند.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۹۳.</ref> | |||
==[[سوگند]] ایوب== | |||
تنها مشکلی که برای ایوب مانده بود سوگندی بود که در مورد همسرش خورده بود و آن اینکه تخلفی از او دید و در حال بیماری سوگند یاد کرد که هر گاه [[قدرت]] پیدا کند یکصد ضربه یا کمتر بر او بزند، اما بعد از بهبودی میخواست به [[پاس]] وفاداریها و خدماتش او را ببخشد، ولی مسأله سوگند و [[نام خدا]] در میان بود. | |||
خداوند این مشکل را نیز برای او حل کرد و چنانکه قرآن میگوید: | |||
فرمود «بستهای از ساقههای گندم (یا مانند آن) را برگیر، و به او بزن و [[سوگند]] خود را مشکن!»<ref>{{متن قرآن|وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ}} «و دستهای گیاه در کف بگیر و با آن (یکبار همسرت را) بزن و سوگند مشکن؛ به راستی ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۴۴.</ref>. | |||
در اینکه [[تخلف]] [[همسر]] ایوب که طبق روایتی نامش «لیا» دختر [[یعقوب]] بود، چه بوده است؟ [[گفتگو]] است. از [[ابن عباس]] [[مفسر]] معروف نقل شده که [[شیطان]] (یا شیطان صفتی) به صورت طبیعی بر همسرش ظاهر شد و گفت من شوهر تو را معالجه میکنم تنها به این شرط که وقتی بهبودی یافت به من بگوید تنها عامل بهبودیش من بودهام، و هیچ مزد دیگری نمیخواهم! | |||
همسرش که از ادامۀ [[بیماری]] شوهر سخت ناراحت بود پذیرفت و این پیشنهاد را به ایوب کرد، ایوب که متوجه دام شیطان بود سخت برآشفت و سوگند یاد کرد همسرش را [[تنبیه]] کند. | |||
بعضی دیگر گفتهاند ایوب او را دنبال انجام کاری فرستاد، و او دیر کرد، او که از بیماری [[رنج]] میبرد سخت ناراحت شد و چنان سوگندی یاد کرد. | |||
ولی به هر حال اگر او از یک نظر مستحق چنین [[کیفری]] بوده، از نظر وفاداریش در طول [[خدمت]] و [[پرستاری]] [[استحقاق]] چنان عفوی را نیز داشته است. | |||
درست است که زدن یک دسته ساقۀ گندم مصداق [[واقعی]] سوگند او نبوده است، ولی برای [[حفظ]] [[احترام]] [[نام خدا]] و عدم اشاعۀ [[قانونشکنی]] او این کار را انجام داد، و این تنها در موردی است که طرف مستحق [[عفو]] باشد. و [[انسان]] میخواهد در عین عفو، حفظ ظاهر [[قانون]] را نیز بکند، وگرنه در مواردی که استحقاق عفو نباشد هرگز چنین کاری مجاز نیست. | |||
و در ادامه داستان ایوب [[قرآن]] میفرماید: «ما او را [[صابر]] و [[شکیبا]] یافتیم، چه بندۀ خوبی بود ایوب که بسیار بازگشتکننده به سوی ما بود»<ref>{{متن قرآن|وَخُذْ بِيَدِكَ ضِغْثًا فَاضْرِبْ بِهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ}} «و دستهای گیاه در کف بگیر و با آن (یکبار همسرت را) بزن و سوگند مشکن؛ به راستی ما او را شکیبا یافتیم. نیکو بنده بود که اهل بازگشت (و توبه) بود» سوره ص، آیه ۴۴.</ref>. | |||
ناگفته پیداست که دعای او به درگاه [[خدا]]، و تقاضای دفع [[وسوسههای شیطان]]، و رنج و [[محنت]] و بیماری، منافات با [[مقام]] [[صبر]] و [[شکیبایی]] ندارد، آن هم بعد از هفت سال یا به روایتی هیجده سال با درد و [[بیماری]] و [[فقر]] و [[ناداری]] ساختن و [[تحمل]] کردن و [[شاکر]] بودن. قابل توجه اینکه در این جمله، [[حضرت ایوب]] به سه وصف مهم توصیف شده است که در هر کسی باشد [[انسان]] کاملی است: | |||
١- [[مقام عبودیت]] ۲- [[صبر]] و [[شکیبایی]] و [[استقامت]] ۳- بازگشت پی در پی به سوی [[خدا]].<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۹۴.</ref> | |||
==«ایوب» در [[قرآن]] و [[تورات]]== | |||
چهرۀ [[پاک]] این [[پیامبر]] بزرگ را که [[مظهر]] صبر و شکیبایی است، تا آن پایه که [[صبر ایوب]] در میان همه ضربالمثل است، در [[قرآن مجید]] دیدیم، که چگونه [[خداوند]] در آغاز و پایان این داستان بهترین [[تجلیل]] را از او به عمل میآورد. | |||
ولی متأسفانه سرگذشت این پیامبر بزرگ نیز از دستبرد [[جاهلان]] و یا [[دشمنان]] [[دانا]] مصون نمانده، و خرافاتی بر آن بستهاند که ساحت [[قدس]] او از آن پاک و [[منزه]] است، از جمله اینکه ایوب به هنگام بیماری بدنش [[کرم]] برداشت، و آنقدر متعفن و بد بو شد که [[اهل]] [[قریه]] او را از [[آبادی]] بیرون کردند! | |||
بدون [[شک]] چنین روایتی مجعول است هر چند در لابلای [[کتب حدیث]] ذکر شده باشد؛ زیرا [[رسالت]] [[پیامبران]] ایجاب میکند که [[مردم]] در هر [[زمان]] بتوانند با میل و [[رغبت]] با آنها تماس گیرند، و آنچه موجب [[تنفر]] و [[بیزاری]] مردم و فاصله گرفتن افراد از آنها میشود، خواه بیماریهای تنفرآمیز باشد و یا [[عیوب جسمانی]]، و یا [[خشونت]] [[اخلاقی]]، در آنها نخواهد بود،؛ چراکه با [[فلسفۀ رسالت]] آنها تضاد دارد. | |||
ولی در تورات کتاب مفصلی دربارۀ «ایوب» دیده میشود که قبل از «مز [[امیر]] داوود» قرار دارد، این کتاب مشتمل بر ۴۲ فصل است، و در هر فصل بحثهای مشروحی وجود دارد، در بعضی از این فصول مطالب زنندهای به چشم میخورد، از جمله اینکه در فصل سوم میگوید: ایوب زبان به [[شکایت]] باز کرد و [[شکوه]] بسیار نمود، در حالی که قرآن او را به [[مقام]] صبر و شکیبایی [[ستوده]] است.<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[قصههای قرآن (کتاب)|قصههای قرآن]] ص ۳۹۶.</ref> | |||
== نبوت و رسالت == | == نبوت و رسالت == | ||
== امامت و ولایت == | == امامت و ولایت == | ||
== علم ویژه الهی == | == علم ویژه الهی == |