خلافت امام علی: تفاوت میان نسخهها
(←منابع) |
برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
||
خط ۵۰: | خط ۵۰: | ||
بنا بر آنچه ذکر شد حضرت به خاطر اعلام آمادگی مردم و درخواست مکرر آنان حکومت را پذیرفت و [[هدف]] از پذیرش حکومت را [[اجرای حق]] دانسته است. اما آیا مردمی که اعلام [[آمادگی]] کردند- و حضرت در ابتدا از پذیرش حکومت [[امتناع]] میورزید و با [[اصرار]] [[مردم]] حکومت را پذیرفت. طبق ادعای خود عمل کردند؟! [[تاریخ]] نشان میدهد که آنها علی{{ع}} را تنها گذاشتند<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 15 - 16.</ref>. | بنا بر آنچه ذکر شد حضرت به خاطر اعلام آمادگی مردم و درخواست مکرر آنان حکومت را پذیرفت و [[هدف]] از پذیرش حکومت را [[اجرای حق]] دانسته است. اما آیا مردمی که اعلام [[آمادگی]] کردند- و حضرت در ابتدا از پذیرش حکومت [[امتناع]] میورزید و با [[اصرار]] [[مردم]] حکومت را پذیرفت. طبق ادعای خود عمل کردند؟! [[تاریخ]] نشان میدهد که آنها علی{{ع}} را تنها گذاشتند<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 15 - 16.</ref>. | ||
==[[مشکلات]] [[حکومت علی]]{{ع}} == | |||
در فاصله [[رحلت پیامبر]] و آغاز [[خلافت امیرالمؤمنین]] [[بدعتها]] و سنتهای غلطی در [[جامعه]] ایجاد شد. و [[مردم]] از [[سنت]] [[رسول گرامی اسلام]]{{صل}} و برخی [[دستورهای اسلام]] [[بیگانه]] شدند و زمینه مناسب اجرای کامل [[قوانین اسلام]] از بین رفت، از این روی حضرت سعی میکرد به قدر امکان در اجرای دستورهای اسلام و [[احیای سنت پیامبر]] بکوشد ولی این کوششها در برخی موارد به نتیجه مطلوب نرسید، جنگهای مختلف حضرت در دوران کوتاه خلافتش نشان عدم [[تحمل]] [[عدالت]] از جانب گروهی از [[مسلمانان]] است. | |||
حضرت در خطبهای [[یاران]] خود را از مشکلاتی که با آن روبهروست [[آگاه]] میسازد و به طور رسمی به آنها اعلام میکند که مردم [[آمادگی]] پذیرش برخی از [[احکام اسلامی]] را ندارند و وی نتوانسته بدعتهایی را که در طول دوران بیست و پنج سال بعد از رحلت پیامبر{{صل}} ایجاد شده از بین ببرد. | |||
حضرت در این [[خطبه]] بعد از [[حمد]] و [[ثنای الهی]] و [[درود]] بر [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} سخنانی درباره [[فتنه]] و [[التقاط]] و [[پیروی از هوا]] و آرزوهای بیجا دارد و در ادامه میفرماید: از [[رسول خدا]]{{صل}} شنیدم که فرمود: چگونه خواهید بود، زمانی که فتنهای شما را دربرگیرد که کوچک در آن بزرگ و بزرگ در آن پیر گردد، مردم طبق آن عمل کنند و آن را به عنوان سنت ([[پسندیده]]) بپذیرد به گونهای که هرگاه اندکی از آن ([[فتنهها]] و بدعتها) [[تغییر]] کند گفته شود، [[سنت]] [[تغییر]] یافته و مردم منکر انجام میدهند.<ref>{{متن حدیث|إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ يَجْرِي النَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْكَراً}}</ref> | |||
سپس حضرت به اطراف خود که عدهای از [[خاندان]] و [[خواص]] و پیروانش حضور داشتند نگاه کرده و فرمود: [[حاکمان]] قبل از من اعمالی را انجام دادهاند که در آن با [[رسول خدا]]{{صل}} [[مخالفت]] کردهاند... و چنانچه [[مردم]] را وادار کنم بر ترک آنها ([[بدعتها]]) و باز گرداندن [[اعمال]] به جایگاه اصلی خود و برابر آنچه در [[زمان پیامبر]] بوده. هر آینه لشکرم از اطرافم پراکنده شود، به گونهای که تنها باقی بمانم، یا تنها گروه اندکی از شیعیانم که فضل و [[برتری]] مرا شناخته و طبق [[کتاب خدا]] و [[سنت پیامبر]]، [[امامت]] من را [[واجب]] میدانند باقی خواهند ماند.<ref>{{متن حدیث|قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ{{صل}} مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ{{صل}} لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ {{صل}}}}</ref> | |||
بعد از آن حضرت ۳۱ مورد از مواردی را که بر خلاف [[دستور پیامبر]] عمل شده بر میشمرد از جمله: مسئله [[فدک]]، قطائعی که رسول خدا{{صل}} به گروهی داد و با آن مخالفت شد، به [[زور]] گرفتن [[منزل]] جعفر و اضافه نمودن آن به [[مسجد]]، امتیازاتی که در [[تقسیم بیتالمال]] به وجود آمده بود، [[تحریم]] [[حج]] [[نساء]] و [[متعه]]، عدم جهر به {{متن قرآن|بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ}} در [[نماز]] و بدعتهایی که درباره [[وضو]]، [[غسل]]، نماز و [[گرفتن زکات]] ایجاد شده و.... | |||
و میفرماید: اگر من این موارد را [[اصلاح]] میکردم «مردم از اطراف من پراکنده میشدند».<ref>{{متن حدیث|إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي}}</ref> | |||
سپس حضرت نمونهای از مخالفت مردم را ذکر میکند و میفرماید: من در [[ماه رمضان]] دستور دادم که تنها نمازهای واجب خود را به [[جماعت]] بخوانند و آنها را [[آگاه]] نمودم که: «[[نمازهای مستحبی]] را به جماعت خواندن [[بدعت]] است».<ref>{{متن حدیث|أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ}}</ref> | |||
اما بلافاصله گروهی از [[نیروهای نظامی]] لشکرم فریاد برآوردند. ای [[اهل]] [[اسلام]] [[سنت]] [[عمر]] [[تغییر]] پیدا کرده ما را از [[خواندن نماز]] در ماه رمضان [[نهی]] میکند<ref>شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام، ج۳، ص۷۰، ح۳۰؛ با سندی دیگر از امام صادق{{ع}} نقل کرده: زمانی که امام حسن{{ع}} دستور امیر المؤمنین{{ع}} را در مسجد کوفه به مردم ابلاغ کرد که نمازی در ماه رمضان به جماعت نیست. فریاد آنها به واعمراه واعمراه بلند شد و هنگامی که حضرت صدای آنها را شنید به فرزندش فرمود: {{متن حدیث|قُلْ لَهُمْ صَلُّوا}}؛ «به آنها بگو نماز را به جماعت بخوانند». روایت دیگری نیز نقل شده که آنها درخواست امام جماعت برای نماز تراویح داشتند که حضرت مخالفت کرد و فریاد آنها به اعتراض بلند شد و حضرت ایشان را به حال خود رها کرد (بحارالأنوار، ج۳، ص۳۸۵).</ref> ترسیدم که عدهای از لشکرم [[شورش]] کنند و با من به [[مخالفت]] برخیزند<ref>{{متن حدیث|وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي}}</ref>. | |||
سپس حضرت از [[رفتار]] [[مردم]] و [[عصیان]] آنان اظهار [[نگرانی]] کرده میفرماید: آنچه من از این [[امت]] دیدهام عبارت است از: جدایی و [[پیروی]] از [[رهبران]] [[باطل]] و [[گمراه کننده]] و [[دعوت به آتش]].<ref>{{متن حدیث|مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ}}</ref> | |||
در آخر حضرت به [[خمس]] اشاره میکند و میفرماید: من نتوانستم [[حق]] [[ذی القربی]] را از خمس به [[خاندان عصمت و طهارت]] بازگردانم با این که آنها از [[زکات]] [[محروم]] شده و خمس برای آنان تعیین گردیده است<ref>کلینی، کافی، ج۸، ص۶۰، ح۲۱؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۴، ص۱۷۲.</ref>. | |||
در [[ارتباط]] با سهم ذی القربی از [[ابن عباس]] نقل شده که خمس در [[زمان رسول خدا]]{{صل}} به پنج قسمت تقسیم میشد اما [[ابوبکر]]، [[عمر]] و [[عثمان]] سهم [[رسول]] و ذی القربی را ساقط کرده و خمس را به سه سهم تقسیم میکردند. [[امام علی]]{{ع}} نیز برابر این نظر و روش عمل کرد و خمس را به سه قسمت تقسیم مینمود<ref>ابو یوسف، الخراج، ص۱۹.</ref>. | |||
از سخن ابن عباس استفاده میشود که حضرت نتوانسته در باب خمس [[سنت پیامبر]]{{صل}} را عمل کند. از این روی طبق نظر خلفای سابق عمل کرده است. | |||
از سخنان حضرت در این [[خطبه]] به دست میآید که [[مردم]] [[آگاهی]] لازم را برای اجرای تمام [[احکام اسلامی]] نداشته و با انگیزههای دیگری باعث شده است که به نظریات آن حضرت بیتوجه باشند؛ [[اجرا]] نشدن برخی [[قوانین]] دلیل بر [[فساد]] [[حکومت]] نیست بلکه عدم [[تحمل]] افراد [[جامعه]] و [[مشکلات]] موجود در [[اجتماع]] اجرای بعضی از قوانین را به تأخیر میاندازد. | |||
حضرت در سخنی در [[نهج البلاغه]] میفرماید: اگر دو گامم از این [[لغزشها]] [[استوار]] ماند چیزهایی را دگرگون خواهم کرد<ref>{{متن حدیث|لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ}}؛ نهج البلاغه (صبحی صالح)، حکمت ۲۷۲، ص۵۲۳.</ref>. | |||
در [[نقلی]] دیگر فرمود:به [[خدا]] [[سوگند]] اگر دو گامم ثابت بماند کارهای زیادی را دگرگون خواهم کرد<ref>{{متن حدیث|أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ ثَبَتَتْ قَدَمَايَ لَغَيَّرْتُ أُمُوراً كَثِيرَةً}}؛ کراجکی، التعجب، ص۲۴.</ref>. | |||
[[ابن ابی الحدید]] در شرح سخن حضرت در نهج البلاغه مینویسد: ما شکی نداریم که او در [[احکام شرعی]] و قضایا به گونهای عمل میکرد که مخالف نظر [[صحابه]] بود مانند قطع دست دزد از سر انگشتان، فروش [[مادران]] [[فرزندان]] و مانند آن. آنچه مانع شد، [[اشتغال]] حضرت به [[جنگ]] با [[بغات]] و [[خوارج]] بود که از آن تعبیر به مداحض کرده است...<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۱۶۱.</ref>. | |||
مردم به گونهای [[اطاعت]] علی{{ع}} را رها کرده و آن حضرت را تنها گذاشتند که [[آرزو]] میکند [[خداوند]] او را از [[شر]] آنان [[نجات]] دهد<ref>نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۲۵، ص۶۷.</ref>. و به خاطر این که به نظریات و [[افکار]] وی بیتوجه هستند میفرماید: [[رهبری]] که اطاعت نشود نظری ندارد<ref>{{متن حدیث|لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ}}نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۲۷، ص۷۱، امام خمینی به مشکلات پیامبر و علی{{ع}} اشاره دارند و در وصیتنامه الهی - سیاسی خود میفرمایند: «اهل عراق و کوفه با امیرالمؤمنین آن قدر بد رفتاری کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است»، صحیفه انقلاب، ص۱۲.</ref>؛ | |||
وقتی که [[معمر بن یحیی]] از [[امام باقر]]{{ع}} میپرسد که چرا علی{{ع}} در اموری از [[نکاح]] [[امر و نهی]] نمیکرد و فقط خود و فرزندانش به آن عمل میکردند؟ پاسخ میدهد: ترسید که از او [[پیروی]] نشود و چنانچه [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} دو گامش ثابت میماند تمام دستورهای [[قرآن]] و [[حق]] را بر پا میداشت.<ref>{{متن حدیث|خَشِيَ أَنْ لَا يُطَاعَ وَ لَوْ أَنَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ{{ع}} ثَبَتَتْ قَدَمَاهُ أَقَامَ كِتَابَ اللَّهِ كُلَّهُ وَ الْحَقَّ كُلَّهُ}}؛ شیخ طوسی، استبصار، ج۳، ص۱۷۳؛ تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴۶۳؛ کافی، ج۵، ص۵۵۶؛ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۳۰۱؛ بحارالأنوار، ج۲، ص۲۵۲ و ج۱۰، ص۲۶۵.</ref>؛ | |||
در صحیحه [[علی بن جعفر]] پس از نقل این سخن میافزاید: [[حسن]] و [[حسین]] پشت سر [[مروان]] [[نماز]] میخواندند و ما هم نماز میخوانیم<ref>مسائل علی بن جعفر، ص۱۴۴؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۸۳؛ بحارالأنوار، ج۸۵، ص۷۳؛ امام خمینی، الخلل فی الصلاة، ص۸.</ref>. | |||
[[مشکلات]] و موانع [[سیاسی]] - [[اجتماعی]] باعث شد که حضرت [[فرصت]] نیابد. آن گونه که بایسته است و خود بارها اعلام کرده بود [[بدعتها]] را از بین برده و به [[دستورهای اسلام]] [[جامه]] عمل بپوشاند.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۱، ص 16 - 21.</ref> | |||
== پرسشهای وابسته == | == پرسشهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۷ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۳:۲۰
خلافت امام علی (ع) پس از کشته شدن عثمان و با اصرار مردم روی داد و حدود پنج سال ادامه داشت.
مقدمه
پس از کشته شدن عثمان، مردم سراغ امام علی رفته و با اصرار، ایشان به عنوان خلیفه مسلمانان انتخاب شدند. البته در این دوران که فقط حدود پنج سال ادامه یافت، جنگهای مهمی در تاریخ اسلام رخ داد که به نامهای ناکثین، قاسطین و مارقین معروف شدند. رسول خدا (ص) در زمان حیات خود شهادت امام علی (ع) را به دست شقیترین مردم یعنی ابن ملجم مرادی پیشبینی فرمودند که این مسئله جزء اخبار غیبی پیامبر به حساب میآید. رسول خدا (ص) در روایتی خطاب به امام علی (ع) فرمودند: "اولین شقی امت چه کسی است؟" امام علی (ع) گفت: "کسی که ناقه صالح را پی کرد ای رسول خدا". رسول خدا (ص) فرمود: "درست گفتی؛ پس آخرین شقی امت چه کسی است؟" فرمود: "نمیدانم ای رسول خدا". حضرت فرمودند: "شقیترین آخرین کسی است که بر اینجای تو ضربه میزند و به فرق سر امام علی (ع) اشاره فرمودند"[۱].[۲]
عدم تعارض نصوص نصب و خلافت امام علی
برخی از اهل سنت در مقام نقد و رد نصوص امام حضرت علی (ع) به جواب نقضی متوسل شدند، به این معنی که مدعیاند روایات مختلفی از پیامبر اسلام (ص) درباره خلافت ابوبکر وارد شده که در منابع اهل سنت ذکر شده است. بر این اساس روایات مثبت امامت امام علی (ع) با روایات مثبت خلافت ابوبکر تعارض پیدا کرده و نتیجه آن مطابق اصل اصولی "إذا تعارضا تساقطا" سقوط اعتبار و حجیت روایات امامت و خلافت هم درباره علی (ع) و هم درباره ابوبکر است و یا فرض عدم اعتبار اصل نص مبنا و مرجع بیعت و شورا میشود[۳].
در نقد این شبهه نکات ذیل اندر تأمل است:
عدم گزارش روایات خلافت ابوبکر در منابع شیعی
اولین نکتهای که به ذهن هر محقق و پژوهشگر منصف بیرونی خطور میکند این سؤال است که چرا نصوص و روایات دال برخلافت ابوبکر در منابع شیعی اصلاً ذکر نشده و تنها در منابع خود اهل سنت درج شده است، در حالی که نصوص امامت حضرت علی (ع) در منابع هر دو فرقه یعنی اهل سنت و شیعه به تعداد گزارش شده است. به دیگر سخن منابع روایات امامت حضرت علی (ع) معتبر و مورد تأیید هر دو مذهب است، اما منابع نصوص خلافت ابوبکر مورد تأیید شیعه نیست؛ چراکه در منابع کهن شیعه به آن اشارهای نشده است و از آنجا این گمان به وجود میآید که چنین روایاتی افزودههای بعضی رُوات است، خصوصاً آنانی که با حضرت علی (ع)دشمنی داشتهاند، اینجا میتوان اشاره کرد که راویان طبقه اول نصوص خلافت ابوبکر یا طرفداران معاویه هستند یا نوعاً به امثال عایشه مستند میشوند که رقابت یا رابطه سرد و به نوعی دشمنی آنان با علی (ع) برای همه روشن بوده است. پس نصوص خلافت ابوبکر توان تعارض با روایات امامت حضرت علی (ع) را ندارند.
گزارش مخدوش در منابع اهل سنت
با نگاهی به منابع اهل سنت که احیاناً به گزارش نص بر غیر علی (ع) پرداختند، روشن میشود چنین گزارشهایی مخدوش و ضعیف هستند، به گونهای که عالمان منصف و محقق خود اهل سنت آنها را تأیید نمیکنند که بر بعض این منابع اشاره میشود:
- تحلیل گزارش حسن بصری: یکی از گزارش کنندگان وصیت پیامبر (ص) بر ابوبکر در مسئله خلافت، حسن بصری است، لکن وی:
- درعصر پیامبر (ص) و به اصطلاح از صحابه نبوده است تا به صورت مستقیم گزارش کند.
- وی از انتخاب پیامبر (ص) ابوبکر را بر امام جماعت در زمان بیماری خود، تعیین وی بر منصب خلافت را استنباط و اجتهاد میکند. دراینباره باید گفت آیا امامت نماز جماعت ابوبکر به دستور شخصی پیامبر (ص) یا عایشه بوده است محل بحث است و پیامبر (ص) بنا بر روایاتی، بعد از توجه به جریان امامت ابوبکر، خود شخصاً به اقامه نماز جماعت پرداخت.
- چنانکه منصفان اهل سنت مانند قاضی عبدالجبار[۴] تذکر دادند نفس امامت نماز جماعت بر تعیین خلافت هیچ دلالت صریح و مفهومی ندارد.
- تحلیل گزارش بکر بن أخت:یکی از گزارش کنندگان، بکربن أخت عبدالواحد بن زیاد است، رئیس مذهب اشاعره یعنی شیخ ابوالحسن اشعری در کتاب خود برخی از آرای ناسازگار وی با اسلام مانند منافق بودن، عبادت شیطان، ارتکاب گناهان کبیره وی را برشمرده است که چنین آموزههایی مورد پذیرش اشاعره نیست[۵]. از آن برمیآید که وی از آرای شاذ و خلاف پیروی میکرد و ادعای نص بر ابوبکر وی نیز میتواند مصداق یکی از آنها باشد. امام نووی در شرح مسلم خود بعد از گزارش نظریه بکربن أخت و دیگر قائلان نص آنها را غیرقابل وصف میکند[۶].
حاصل آنکه در خود منابع اهل سنت روایتی از صحابه مورد وثوق خود اهل سنت مبنی بر وجود نص درباره ابوبکر وجود ندارد وادعای چنین روایتی از عصرهای بعدی پیدا شده است که راویان آنها دارای ضعف و اشکالاتی بودند، علاوه آنکه این سؤال مطرح میشود اگر واقعاً چنین روایاتی وجود داشت، چرا توسط صحابه و درعصر خود ابوبکر نقل نشده است تا موجب مشروعیت حکومت وی نیز گردد. افزون بر نکات مذکور بعض اندیشوران اهل سنت درباره عدم وجود نص مدعی اجماع شدند[۷] و تنها بکربن أخت درباره نص بر ابوبکر را استثنا میکنند و از آن برمیآید که رأی بکر منحصر به فرد و برخلاف مبانی اهل سنت است.
اعتراف اهل سنت به عدم نص
اکثریت قریب به اتفاق سنّت معترفاند درباره امامت و خلافت از طرف پیامبر (ص) درباره هیچکس حتی درباره ابوبکر نصی وارد نشده است، این اعتراف به این معناست که خود اهل سنت روایات خلافت ابوبکر را نمیپذیرند و بر آنها اشکال سندی یا اشکال دلالتی متوجه میکنند. به دیگر سخن، اینکه خود رقیب روایات خلافت ابوبکر را برنمیتابد و آنها را حجت و معتبر نمیشمارند، تکلیف عدم اعتبار آن روشن میشود و لذا چنین روایاتی که خودشان به سند یا دلالت آنها وثوق ندارند، چگونه با نصوص امامت حضرت علی (ع) توان تعارض را پیدا میکند؟ به تقریر دیگر، اهل سنتی که دوست داشتند مشروعیت خلافت خلفای خودشان را به هر نحوی که شده به شرع و پیامبر (ص) مستند کنند، نهایت دلالت نصوص خلافت ابوبکر را نه در حد دلالت روشن و شفاف، بلکه در حد پنهان و خفی وصف میکنند. از اینجا نیز روشن میشود روایاتی با حد دلالت خفا توان تعارض با روایات شفاف و صریح را ندارند. این اعتراف یعنی عدم نص درباره ابوبکر و عمر مورد اتفاق اهل سنت قرار گرفته است[۸]. با دو نکته فوق اعتبار نصوص خلافت ابوبکر مخدوش شده و دیگر برای طرح و ارزیابی تک تک روایات مزبور نیاز ونیز مجالی نیست[۹]
عدم استناد ابوبکر و عمر
دلیل دیگری که عدم نص بر خلافت ابوبکر را ثابت میکند، عدم استناد ابوبکر و همراه او در سقیفه یعنی عمر در تقویت خلافت ابوبکر به اصل نص است. ابوبکر نهایت در سقیفه به روایت مطلق نبوی «الْأَئِمَّةُ مِنْ قُرَيْش» در برابر انصار استناد میکند. روشن است اگر درباره وی از سوی پیامبر (ص) نصی وارد شده بود وی و حامیانش در سقیفه و موارد دیگر آن را به عنوان دلیل ذکر میکردند. این دلیل را بعض عالمان معروف اهل سنت مانند امام نووی در رد وجود نص بر ابوبکر متذکر شدند[۱۰].
اعتراف خلیفه اول
ابوبکر در روزهای آخر عمرش از چند امر اظهار تأسف میکند یکی از این موارد اعتراف به عدم ورود نص از سوی پیامبر (ص) درباره امر یعنی حکومت است: « فَوَدِدْتُ أَنِّي سَأَلْتُهُ فِيمَنْ هَذَا الْأَمْرُ، فَكُنَّا لَا نُنَازِعُهُ أَهْلَه»[۱۱]. او در همان ایام درباره تعیین خلیفه بعدی میگفت اگر کسی را خلیفه و جانشین خود قرار ندادم، همانا پیامبر (ص) نیز چنین کرد و اگر کسی را به خلافت برگزیدم، همانا ابوبکر نیز چنین نمود[۱۲]. وی در این سخن علاوه براینکه بر وجود نزاع درباره حکومت اعتراف میکند، بر عدم نص حداقل درباره خود نیز، معترف است اما اینکه هیچ نصی از طرف پیامبر (ص) وارد نشده، خلاف آن ثابت شده است.
اعتراف خلیفه دوم و دیگران به نص علی (ع)
با مراجعه به آثار خود اهل سنت میتوانیم به مواردی دست پیدا کنیم که گاه و بیگاه خلفای اهل سنت به مسئله نص و انتصاب علی (ع) به خلافت در گفتگوهای خصوصی اعتراف نمودند که در اینجا به برخی اشاره میشود:
- یکی از این موارد گفتگوهای متعدد خلیفه دوم با ابن عباس است که به عنوان یک صحابه برتر و عالم و مفسّر قرآن رابطه نزدیکی با خلیفه اول داشت، در عین حال از اعتقاد قلبی خود درباره امامت علی (ع)دفاع میکرد. عمر در یکجا از علی (ع) به ابن عباس گلایه میکند که از او خواستم همراه من بیاید اما او پاسخ منفی داد و من او را ناراحت میبینم، خلیفه دوم خود علت ناراحتی علی (ع) را مسئله از دست دادن خلافت ذکر میکند و ابن عباس نیز آن را تأیید میکند و خاطر نشان میسازد که آن حضرت اعتقاد دارد که پیامبر (ص) حکومت را به وی واگذار نموده بود[۱۳]. عمر در پاسخ این گفته ابن عباس ـ که خود نیز مؤید آن بود ـ آن را نفی نمیکند و لکن از این راه میخواهد توجیه کند که خداوند چیز دیگری را اراده نموده بود و مراد خداوند واقع شد، اما اراده رسول خدا عملی نشد[۱۴]. وی پیامبر الهی را به انجام و ابلاغ خلاف وحی و امر الهی متهم میکند، در حالی که خود اهل سنت عصمت پیامبر در مقام وحی و ابلاغ آن را میپذیرند. اما استدلال عمر که اراده الهی واقع شد، این درست است اما باید توجه کرد که اراده خداوند دو نوع است، یکی اراده تکوینی که هیچ شیئی اعم از خوب و بد، واجب و حرام بدون تعلق اراده تکوینی وی وجود و تحقق نخواهد یافت. اراده دوم خداوند اراده تشریعی است، به این معنی که اراده خداوند بر اسلام آوردن همه انسانها، انجام دادن همه اعمال حسنه تعلق گرفته و بر مقابل آن یعنی بر اعمال قبیح و معصیت و کفر اراده الهی تعلق نگرفته است، این اراده تنها اراده تشریعی و اعتباری است یعنی خداوند دوست دارد همه انسانها مسلمان و کننده اعمال حسنه باشند، لکن در کنار آن، انسانها نیز در انجام یا ترک آن مختار و آزادند. اینکه اراده خداوند بر عدم خلافت علی (ع) تعلق گرفته است، این از یک منظر صحیح و از منظر دیگر باطل است. اگر مقصود از اراده، اراده تشریعی باشد، باید گفت در اینجا اراده خداوند با اراده رسولش یعنی خلافت علی (ع) یکی و متحد است، خداوند و رسولش در مقام تشریع، حکومت و امامت را به علی (ع) واگذار نمودند، اما اینکه در این میان یک عده مانع اراده تشریعی خداوند و پیامبرش شدند و با راهکارهای مختلف خود بر مسند حکومت نشاندند؛ به عنوان یک فعل و عمل خارجی نمیتواند از قلمرو اراده الهی خارج باشد و از این منظر به آن اراده تکوینی خداوند تعلق گرفته است و لکن تعلق چنین ارادهای نمیتواند مشروعیتزا باشد؛ چرا که این قسم از اراده خداوند بر همه امور از جمله کفر و معصیت نیز تعلق گرفته است و درعین حال خداوند از انجام آنها راضی نیست.
- مورد دوم در جریان نزول یک بلا بود که حل آن تنها از عهده حضرت علی (ع) برمیآمد. عمر به اتفاق همراهان به حضور حضرت رفتند و آن حضرت جوابش را داد. در اینجا عمر اعتراف نمود که: قسم به خدا، حق تعالی امر حکومت را به تو اراده کرده بود، اما قوم تو از ادای آن امتناع نمودند[۱۵].
- مورد دیگری که عمر بر نص علی (ع) اعتراف نمود به حدیث قلم و دوات مربوط میشود. وی اعتراف میکند که پیامبر (ص) در آن مجلس درصدد انتصاب علی (ع) به حکومت بود که من مانع شدم.
- ابن عباس همچنین گزارش میکند وقتی بر عمر وارد شدم، او از علی (ع) درباره مطرح کردن خود به عنوان خلیفه در میان مردم گلایه کرد. ابن عباس در پاسخ وی صریحاً و با شجاعت گفت که او خود را کاندیدا مطرح نمیکند، بلکه رسول خدا وی را نصب نموده اما دیگران از او این حق را گرفتند[۱۶]. در اینجا باید به پاسخ عمر دقت کرد که آیا وی اصل انتخاب پیامبر (ص) را نفی میکند یا به توجیه کنار گذاشتن حضرت علی (ع) میپردازد؟ جواب عمر مطابق گزارش ابن ابی الحدید سنی چنین است: عمر گفت همانا او جوان تازه کار بود که عرب سنّ او را کوچک شمردند[۱۷]. خلیفه دوم در این پاسخ اصل ادعای ابن عباس مبنی بر انتخاب علی (ع) به امامت و حکومت توسط رسول خدا را نفی نکرد، بلکه به توجیه رفتار و کردار شخص خود در سقیفه پرداخت که ابوبکر را برآن حضرت مقدم داشت و برای این کار خود پای عرب را پیش میکشد که عرب به علت جوانی از پذیرفتن حکومت ابا میکردند. ابن عباس جواب این استدلال عمر را درهمانجا میدهد.
- حضرت علی (ع) وقتی از مسجدی خارج شد، یکی از حضار حضرت را به کبر و عُجب متهم میکرد، عمر در جواب او میگفت: برای مثل وی حقش است که خود را فرا دست بگیرد؛ چراکه قسم به خدا اگر شمشیر او نبود عمود اسلام برجا باقی نمیماند. دراین هنگام همان شخص از عمر پرسید پس چرا وی را از حقش منع کردید؟[۱۸] از سؤال سائل که پس شما چرا او را مانع شدید، برمیآید در اذهان مسلمانان صدر اسلام وجود نص و تعلق حکومت نبوی به آن حضرت متمرکز بود، لذا عمر در جواب وی نگفت که وی اصلاً حقی نداشت، بلکه دوباره به توجیه قدیمی یعنی جوانی و دوست داشتن فرزندان عبدالمطلب روی آورد[۱۹].[۲۰]
- خلیفه دوم در گفتگوی دیگر با ابن عباس با تأکید و آوردن قسم به اولویت اول علی (ع) برای حکومت بعد از رحلت پیامبر (ص) اعتراف میکند:"أما و الله إن كان صاحبك هذا أولى الناس بالأمر بعد وفاة رسول الله إلا أنا خفناه على اثنتين قال ابن عباس فجاء بمنطق لم أجد بدا معه من مسألته عنه فقلت يا أمير المؤمنين ما هما قال خشيناه على حداثة سنه و حبه بني عبد المطلب"[۲۱]. ابن عباس در این روایت منطق و مبنای خلیفه دوم را به نوعی اعجابآور وصف میکند، و آن را قانع کننده نمیداند که اعتراض خود را در موارد دیگر به خلیفه دوم به صورت صریح و شفاف ذکر کرده است.
- جمعی از صحابه: غیر از خلیفه دوم جمعی از صحابه درباره ورود اصل نص و به تعبیر دقیقتر اصل نصب پیامبر (ص) روایات مختلفی را گزارش نمودند که بخشی از آنها در پاسخ شبهه عدم ورود نص در روایات نبوی در فصل چهارم گزارش شد که خواننده فاضل را به آن حواله میدهیم.
- ابن ابی الحدید: شارع معتزلی نهج البلاغه بعد از گزارش موارد فوق اعتراف میکند که این گزارشات بر نص دلالت میکند[۲۲] لکن وی بین دو امر یعنی اخذ ظاهر نصوص فوق - که لازمهاش انتخاب مذهب شیعه است - و چگونگی توجیه رفتار صحابه که از این نصوص روی برگرداندند، متحیر مانده است، لذا مشکل و تحیّر خود را از نقیب ابوجعفر ابوزید میپرسد که ما توجیه او را در فصل توجیهات نصب ذیل توجیه تفکیک نصوص پیامبر از دینی و غیر دینی نقل ونقد خواهیم کرد.
- قاضی عبدالجبار: وی از عالمان بنام معتزله و صاحب کتاب گرانسنگ المغنی فی ابواب التوحید و العدل و کتاب معروف دیگر شرح الأصول الخمسة است که درباره امامت و امام بعد از رحلت پیامبر (ص) تصریح نموده است که: "ان مذهبنا ان الامام بعد النبی علی بن ابی طالب"[۲۳]. نکته دیگر اینکه برخی معتزله امام علی (ع) را افضل از خلیفه اول میدانند ولکن بر این باورند وصف افضلیت در امامت شرط نیست[۲۴].[۲۵]
چرا امیرالمؤمنین علی(ع) خلافت را پذیرفت؟
امام علی(ع) پذیرش حکومت را اقامه حق دانسته و آمادگی مردم را دلیل بر پذیرش این مسئولیت خطیر شمرده و میفرماید: اگر حضور افراد و اتمام حجت به وجود یاوران نبود و اگر نبود که خدای تبارک و تعالی از علما تعهد گرفته و آنان را موظف کرده است که بر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان سکوت ننمایند؛ ریسمان خلافت را رها کرده و آن را نمیپذیرفتم.[۲۶]
امیر مؤمنان(ع) در موارد متعدد به علت پذیرش حکومت اشاره کرده و اساساً حکومت را از آن جهت با اهمیت میداند که حق را اجرا کند و از باطل جلوگیری نماید و در گفتوگویی که با ابن عباس دارد چنین میفرماید: به خدا سوگند این کفشهای بیارزش برای من، از حکومت بر شما محبوبتر است؛ مگر این که حقی را به پا دارم یا جلو باطلی را بگیرم.[۲۷]
بنا بر آنچه ذکر شد حضرت به خاطر اعلام آمادگی مردم و درخواست مکرر آنان حکومت را پذیرفت و هدف از پذیرش حکومت را اجرای حق دانسته است. اما آیا مردمی که اعلام آمادگی کردند- و حضرت در ابتدا از پذیرش حکومت امتناع میورزید و با اصرار مردم حکومت را پذیرفت. طبق ادعای خود عمل کردند؟! تاریخ نشان میدهد که آنها علی(ع) را تنها گذاشتند[۲۸].
مشکلات حکومت علی(ع)
در فاصله رحلت پیامبر و آغاز خلافت امیرالمؤمنین بدعتها و سنتهای غلطی در جامعه ایجاد شد. و مردم از سنت رسول گرامی اسلام(ص) و برخی دستورهای اسلام بیگانه شدند و زمینه مناسب اجرای کامل قوانین اسلام از بین رفت، از این روی حضرت سعی میکرد به قدر امکان در اجرای دستورهای اسلام و احیای سنت پیامبر بکوشد ولی این کوششها در برخی موارد به نتیجه مطلوب نرسید، جنگهای مختلف حضرت در دوران کوتاه خلافتش نشان عدم تحمل عدالت از جانب گروهی از مسلمانان است.
حضرت در خطبهای یاران خود را از مشکلاتی که با آن روبهروست آگاه میسازد و به طور رسمی به آنها اعلام میکند که مردم آمادگی پذیرش برخی از احکام اسلامی را ندارند و وی نتوانسته بدعتهایی را که در طول دوران بیست و پنج سال بعد از رحلت پیامبر(ص) ایجاد شده از بین ببرد.
حضرت در این خطبه بعد از حمد و ثنای الهی و درود بر پیامبر گرامی اسلام(ص) سخنانی درباره فتنه و التقاط و پیروی از هوا و آرزوهای بیجا دارد و در ادامه میفرماید: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: چگونه خواهید بود، زمانی که فتنهای شما را دربرگیرد که کوچک در آن بزرگ و بزرگ در آن پیر گردد، مردم طبق آن عمل کنند و آن را به عنوان سنت (پسندیده) بپذیرد به گونهای که هرگاه اندکی از آن (فتنهها و بدعتها) تغییر کند گفته شود، سنت تغییر یافته و مردم منکر انجام میدهند.[۲۹]
سپس حضرت به اطراف خود که عدهای از خاندان و خواص و پیروانش حضور داشتند نگاه کرده و فرمود: حاکمان قبل از من اعمالی را انجام دادهاند که در آن با رسول خدا(ص) مخالفت کردهاند... و چنانچه مردم را وادار کنم بر ترک آنها (بدعتها) و باز گرداندن اعمال به جایگاه اصلی خود و برابر آنچه در زمان پیامبر بوده. هر آینه لشکرم از اطرافم پراکنده شود، به گونهای که تنها باقی بمانم، یا تنها گروه اندکی از شیعیانم که فضل و برتری مرا شناخته و طبق کتاب خدا و سنت پیامبر، امامت من را واجب میدانند باقی خواهند ماند.[۳۰]
بعد از آن حضرت ۳۱ مورد از مواردی را که بر خلاف دستور پیامبر عمل شده بر میشمرد از جمله: مسئله فدک، قطائعی که رسول خدا(ص) به گروهی داد و با آن مخالفت شد، به زور گرفتن منزل جعفر و اضافه نمودن آن به مسجد، امتیازاتی که در تقسیم بیتالمال به وجود آمده بود، تحریم حج نساء و متعه، عدم جهر به ﴿بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ﴾ در نماز و بدعتهایی که درباره وضو، غسل، نماز و گرفتن زکات ایجاد شده و....
و میفرماید: اگر من این موارد را اصلاح میکردم «مردم از اطراف من پراکنده میشدند».[۳۱]
سپس حضرت نمونهای از مخالفت مردم را ذکر میکند و میفرماید: من در ماه رمضان دستور دادم که تنها نمازهای واجب خود را به جماعت بخوانند و آنها را آگاه نمودم که: «نمازهای مستحبی را به جماعت خواندن بدعت است».[۳۲]
اما بلافاصله گروهی از نیروهای نظامی لشکرم فریاد برآوردند. ای اهل اسلام سنت عمر تغییر پیدا کرده ما را از خواندن نماز در ماه رمضان نهی میکند[۳۳] ترسیدم که عدهای از لشکرم شورش کنند و با من به مخالفت برخیزند[۳۴].
سپس حضرت از رفتار مردم و عصیان آنان اظهار نگرانی کرده میفرماید: آنچه من از این امت دیدهام عبارت است از: جدایی و پیروی از رهبران باطل و گمراه کننده و دعوت به آتش.[۳۵]
در آخر حضرت به خمس اشاره میکند و میفرماید: من نتوانستم حق ذی القربی را از خمس به خاندان عصمت و طهارت بازگردانم با این که آنها از زکات محروم شده و خمس برای آنان تعیین گردیده است[۳۶].
در ارتباط با سهم ذی القربی از ابن عباس نقل شده که خمس در زمان رسول خدا(ص) به پنج قسمت تقسیم میشد اما ابوبکر، عمر و عثمان سهم رسول و ذی القربی را ساقط کرده و خمس را به سه سهم تقسیم میکردند. امام علی(ع) نیز برابر این نظر و روش عمل کرد و خمس را به سه قسمت تقسیم مینمود[۳۷].
از سخن ابن عباس استفاده میشود که حضرت نتوانسته در باب خمس سنت پیامبر(ص) را عمل کند. از این روی طبق نظر خلفای سابق عمل کرده است.
از سخنان حضرت در این خطبه به دست میآید که مردم آگاهی لازم را برای اجرای تمام احکام اسلامی نداشته و با انگیزههای دیگری باعث شده است که به نظریات آن حضرت بیتوجه باشند؛ اجرا نشدن برخی قوانین دلیل بر فساد حکومت نیست بلکه عدم تحمل افراد جامعه و مشکلات موجود در اجتماع اجرای بعضی از قوانین را به تأخیر میاندازد.
حضرت در سخنی در نهج البلاغه میفرماید: اگر دو گامم از این لغزشها استوار ماند چیزهایی را دگرگون خواهم کرد[۳۸].
در نقلی دیگر فرمود:به خدا سوگند اگر دو گامم ثابت بماند کارهای زیادی را دگرگون خواهم کرد[۳۹].
ابن ابی الحدید در شرح سخن حضرت در نهج البلاغه مینویسد: ما شکی نداریم که او در احکام شرعی و قضایا به گونهای عمل میکرد که مخالف نظر صحابه بود مانند قطع دست دزد از سر انگشتان، فروش مادران فرزندان و مانند آن. آنچه مانع شد، اشتغال حضرت به جنگ با بغات و خوارج بود که از آن تعبیر به مداحض کرده است...[۴۰].
مردم به گونهای اطاعت علی(ع) را رها کرده و آن حضرت را تنها گذاشتند که آرزو میکند خداوند او را از شر آنان نجات دهد[۴۱]. و به خاطر این که به نظریات و افکار وی بیتوجه هستند میفرماید: رهبری که اطاعت نشود نظری ندارد[۴۲]؛
وقتی که معمر بن یحیی از امام باقر(ع) میپرسد که چرا علی(ع) در اموری از نکاح امر و نهی نمیکرد و فقط خود و فرزندانش به آن عمل میکردند؟ پاسخ میدهد: ترسید که از او پیروی نشود و چنانچه امیرالمؤمنین(ع) دو گامش ثابت میماند تمام دستورهای قرآن و حق را بر پا میداشت.[۴۳]؛
در صحیحه علی بن جعفر پس از نقل این سخن میافزاید: حسن و حسین پشت سر مروان نماز میخواندند و ما هم نماز میخوانیم[۴۴].
مشکلات و موانع سیاسی - اجتماعی باعث شد که حضرت فرصت نیابد. آن گونه که بایسته است و خود بارها اعلام کرده بود بدعتها را از بین برده و به دستورهای اسلام جامه عمل بپوشاند.[۴۵]
پرسشهای وابسته
- آیا نصوص نصب و خلافت امام علی تعارض ندارند؟ (پرسش)
- اگر خلافت امام علی اتفاق افتاد پس چرا او به این انتصاب احتجاج نکرد؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا برای تصدی حکومت اقدام نکرد؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا سالها سکوت کرد؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا بیعت ابوبکر پذیرفت؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا در شورای تعیین خلیفه سوم شرکت کرد؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا حکومت را پس از قتل خلیفه سوم نپذیرفت؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا با خلفای وقت خود همکاری کرد؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده است پس چرا به نماز خلفا اقتدا کرد؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده و خلیفه دوم از دید او نامشروع است پس چرا رابطه فامیلی با او برقرار کرد؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده و دیگر خلفا از دید او نامشروعاند پس چرا سه فرزند خود را به نامهای خلفا نامگذاری کرد؟ (پرسش)
- اگر امام علی برای امامت نصب شده و دیگر خلفا از دید او نامشروعاند پس چرا از خلفا ستایش و تمجید کرد؟ (پرسش)
- آیا دلالت نصوص بر نصب و امامت امام علی تاماند؟ (پرسش)
منابع
پانویس
- ↑ مجمع الزوائد، هیثمی، ج۹، ص۱۳۶؛ مسند أبی یعلی، ابویعلی موصلی، ج۱، ص۳۷۷؛ مناقب آل ابی طالب، ابن شهرآشوب، ج۱، ص۱۲۱؛ السیرة الحلبیه، حلبی، ج۲، ص۳۵۰.
- ↑ عباسی، حبیب، مقاله «علی بن ابیطالب»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۱، ص:۲۰۹.
- ↑ ر. ک: میرشریف جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص ۳۹۵؛ باقلانی، تهمید الأوائل و تلخیص الدلائل، ص۴۵۰؛ ابن حزم، ج۴،صص۹ - ۱۰۷.
- ↑ ر. ک: المغنی، ج۲، ص ۱۲۳.
- ↑ مقالات الأسلامیین، ص ۲۸۶.
- ↑ امام الووی، شرح مسلم، ج۱۲، ص ۲۰۵.
- ↑ امام الووی، شرح مسلم، ج۱۲، ص ۲۰۵.
- ↑ ر. ک: بغدادی، الفرق بین الفرق، ص۳۴۹؛ غزالی، قواعد العقائد، ص ۲۲۶؛ نووی، صحیح مسلم، حاشیه نووی، ج۱۲، ص۲۰۵؛ ابن کثیر، البدایة و النهایة، ج۵، ص ۲۱۹.
- ↑ ر. ک: کتب کلامی، ذیل بحث امامت و نیز: علی اصغر رضوانی، امامشناسی، ج۲، صص ۶۳۴ - ۶۴۵.
- ↑ شرح مسلم، حاشیه امام النووی، ج۱۲، ص۲۰۴.
- ↑ ابوبکر احمد الجواهری البغدادی، السقیفه، ص۴۱، با تحقیق و مقدمه محمدهادی امینی.
- ↑ «انی لا استخلف فان رسول الله لم یستخلف و ان أستخلف فان ابابکر قداستخلف»؛ صحیح مسلم، ج۳، ص ۱۴۵۵، ح ۱۸۲۳؛ تاریخ طبری، ج۲، ص ۷۵۰؛ تاریخ کامل، ج۳، ص۶۵.
- ↑ "إِنَّهُ يَزْعُمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أَرَادَ الْأَمْرَ لَهُ"
- ↑ "يَا ابْنَ عَبَّاسٍ! وَ أَرَادَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَكَانَ مَا ذَا إِذَا لَمْ يُرِدِ اللَّهُ تَعَالَى ذَلِكَ! إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ إِذَا أَرَادَ أمر أَمْراً وَ أَرَادَ اللَّهُ غَيْرَهُ، نَفَذَ مُرَادُ اللَّهِ وَ لَمْ يَنْفُذْ مُرَادُ رَسُولِ اللَّه"، شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۲، صص ۹ - ۷۸.
- ↑ " أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ أَرَادَكَ الْحَقُّ وَ لَكِنْ أَبَى قَوْمُكَ "؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۲، صص۷۹و۸۰.
- ↑ "قَدْ رَشَّحَهُ لَهَا رَسُولُ اللَّهِ (ص) فَصُرِفَتْ عَنْهُ"
- ↑ "قَالَ: إِنَّهُ كَانَ شَابّاً حَدَثاً فَاسْتَصْغَرَتِ الْعَرَبُ سِنَّهُ"؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۱۲، ص۸۰.
- ↑ "فَمَا مَنَعَكُمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ عَنْه"
- ↑ "كَرِهْنَاهُ عَلَى حَدَاثَةِ السِّنِّ وَ حُبِّهِ بَنِي عَبْدِ الْمُطَّلِب"
- ↑ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۲، صص ۸۱و۸۲
- ↑ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج۲، ص ۵۷.
- ↑ وما أراها الا تکادداله علی النص؛ شرح نهج البلاغه، ج ۱۲، ص۸۲.
- ↑ المغنی، ج۱، ص۵۱۶. وی در ادامه تأکید میکند امام نزد معتزله بعد از پیامبر چهار خلیفه معروف هستند بعد از آنها نوبت به اختیار امت میرسد. نکته دیگر اینکه وی هرچند حضرت علی (ع) را امام بلافصل میداند و لکن در اشتراط صفات امامت مانند عصمت، علم غیب ولدنی مخالف امامیه بوده وآن را شرط امام نمیداند؛ المغنی، ج۲۰، ص ۱۸.
- ↑ «فاما عندنا: ان افضل الصحابه امیرالمؤمنین علیّ ثم الحسن والحسین (ع)»؛ شرح اصول الخمسه، ص ۷۶۷.
- ↑ قدردان قراملکی، محمد حسن، امامت، ص۳۵۸ - ۳۶۹.
- ↑ « لَوْ لاَ حُضُورُ اَلْحَاضِرِ وَ قِيَامُ اَلْحُجَّةِ بِوُجُودِ اَلنَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اَللَّهُ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ أَلاَّ يُقِرُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا »؛ نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۳، ص۵۰.
- ↑ «وَ اَللَّهِ لَهِيَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ إِمْرَتِكُمْ إِلاَّ أَنْ أُقِيمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً »؛ نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۳۳، ص۷۶.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 15 - 16.
- ↑ «إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ(ص) يَقُولُ كَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا لَبَسَتْكُمْ فِتْنَةٌ يَرْبُو فِيهَا الصَّغِيرُ وَ يَهْرَمُ فِيهَا الْكَبِيرُ يَجْرِي النَّاسُ عَلَيْهَا وَ يَتَّخِذُونَهَا سُنَّةً فَإِذَا غُيِّرَ مِنْهَا شَيْءٌ قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْكَراً»
- ↑ «قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ(ص) مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ(ص) لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (ص)»
- ↑ «إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي»
- ↑ «أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ»
- ↑ شیخ طوسی در کتاب تهذیب الاحکام، ج۳، ص۷۰، ح۳۰؛ با سندی دیگر از امام صادق(ع) نقل کرده: زمانی که امام حسن(ع) دستور امیر المؤمنین(ع) را در مسجد کوفه به مردم ابلاغ کرد که نمازی در ماه رمضان به جماعت نیست. فریاد آنها به واعمراه واعمراه بلند شد و هنگامی که حضرت صدای آنها را شنید به فرزندش فرمود: «قُلْ لَهُمْ صَلُّوا»؛ «به آنها بگو نماز را به جماعت بخوانند». روایت دیگری نیز نقل شده که آنها درخواست امام جماعت برای نماز تراویح داشتند که حضرت مخالفت کرد و فریاد آنها به اعتراض بلند شد و حضرت ایشان را به حال خود رها کرد (بحارالأنوار، ج۳، ص۳۸۵).
- ↑ «وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي»
- ↑ «مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ»
- ↑ کلینی، کافی، ج۸، ص۶۰، ح۲۱؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۳۴، ص۱۷۲.
- ↑ ابو یوسف، الخراج، ص۱۹.
- ↑ «لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَايَ مِنْ هَذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ»؛ نهج البلاغه (صبحی صالح)، حکمت ۲۷۲، ص۵۲۳.
- ↑ «أَمَا وَ اَللَّهِ لَوْ ثَبَتَتْ قَدَمَايَ لَغَيَّرْتُ أُمُوراً كَثِيرَةً»؛ کراجکی، التعجب، ص۲۴.
- ↑ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۹، ص۱۶۱.
- ↑ نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۲۵، ص۶۷.
- ↑ «لَا رَأْيَ لِمَنْ لَا يُطَاعُ»نهج البلاغه (صبحی صالح)، خطبه ۲۷، ص۷۱، امام خمینی به مشکلات پیامبر و علی(ع) اشاره دارند و در وصیتنامه الهی - سیاسی خود میفرمایند: «اهل عراق و کوفه با امیرالمؤمنین آن قدر بد رفتاری کردند و از اطاعتش سر باز زدند که شکایات آن حضرت از آنان در کتب نقل و تاریخ معروف است»، صحیفه انقلاب، ص۱۲.
- ↑ «خَشِيَ أَنْ لَا يُطَاعَ وَ لَوْ أَنَ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ(ع) ثَبَتَتْ قَدَمَاهُ أَقَامَ كِتَابَ اللَّهِ كُلَّهُ وَ الْحَقَّ كُلَّهُ»؛ شیخ طوسی، استبصار، ج۳، ص۱۷۳؛ تهذیب الاحکام، ج۷، ص۴۶۳؛ کافی، ج۵، ص۵۵۶؛ وسائل الشیعه، ج۱۴، ص۳۰۱؛ بحارالأنوار، ج۲، ص۲۵۲ و ج۱۰، ص۲۶۵.
- ↑ مسائل علی بن جعفر، ص۱۴۴؛ وسائل الشیعه، ج۵، ص۳۸۳؛ بحارالأنوار، ج۸۵، ص۷۳؛ امام خمینی، الخلل فی الصلاة، ص۸.
- ↑ ذاکری، علی اکبر، سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین، ج۱، ص 16 - 21.