بحث:عصمت قرآن: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
|||
خط ۱: | خط ۱: | ||
'''عصمت قرآن'''، یکی از ویژگیهای اساسی قرآن است. عصمت قرآن دارای ابعاد و مراتب متعددی که عصمت معنوی یا [[تفسیری]] و عصمت لفظی یا همان مصونیت قرآن از [[تحریف]] از آن جمله است. عصمت لفظی به معنای عدم راهیابی | '''[[عصمت قرآن]]'''، یکی از ویژگیهای اساسی [[قرآن]] است. عصمت قرآن دارای ابعاد و مراتب متعددی که [[عصمت]] [[معنوی]] یا [[تفسیری]] و عصمت لفظی یا همان مصونیت قرآن از [[تحریف]] از آن جمله است. عصمت لفظی به معنای [[عدم راهیابی باطل]]، [[کژی]]، [[ناراستی]] و تحریف در ساحت [[مقدس]] [[کلام الهی]] است. عصمت قرآن آثار و کارکردهای متعددی نیز دارد که اهم آنها عبارت است از: [[حجیت ظواهر قرآن]]، [[نفی]] تضاد و [[تعارض]] در قرآن، [[حجیت دلالت لفظی]] و معنوی قرآن و [[برتری]] قرآن بر سایر کلامها و کتابها.[[ برهان]] [[نقض غرض]] مهمترین [[دلیل عقلی]] بر عصمت قرآن است. | ||
== معناشناسی == | == معناشناسی == | ||
=== | === عصمت === | ||
==== معنای لغوی ==== | ==== معنای لغوی ==== | ||
عصمت، واژهای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای حفظ و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و | عصمت، واژهای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای [[حفظ]] و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.</ref>. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کردهاند<ref>ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref> | ||
=== عصمت قرآن === | === [[عصمت قرآن]] === | ||
در اصطلاح [[قرآنی]] به معنای عدم راهیابی [[باطل]]، کژی و [[تحریف]] در ساحت [[مقدس]] این [[کلام]] است. [[عصمت]] در [[قرآن]] یعنی اینکه این | در اصطلاح [[قرآنی]] به معنای عدم راهیابی [[باطل]]، [[کژی]] و [[تحریف]] در ساحت [[مقدس]] این [[کلام]] است. [[عصمت]] در [[قرآن]] یعنی اینکه این کلام بدون هیچ تحریفی در [[آیات]] و هیچگونه تعارضی در بین آیات نازل شده و بر تمام کلامهای [[دینی]] دیگر مانند [[روایات]]، [[حجیت]] و [[برتری]] دارد چراکه تمام کلامهای دینی وابسته به قرآن و نقش تبیین و [[تفسیر قرآن]] را دارند<ref>ر. ک: [[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ ص۴ـ۷.</ref>. | ||
باید توجه داشت عصمت قرآن در برابر | باید توجه داشت عصمت قرآن در برابر تحریف این کلام به کار میرود و تحریف عبارت است از کنار زدن و کج کردن چیزی از جایگاه اصلی خود و به سوی دیگر بردن آن است و به عبارتی دیگر [[تغییر]] و تبدیل آن است<ref>[[محمد هادی معرفت|معرفت، محمد هادی]]، شبهات وردود، ص۱۱۰-۱۱۳ و نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>. | ||
== مراحل و مراتب عصمت | == مراحل و [[مراتب عصمت]] قرآن == | ||
* | * عصمت قرآن مراحل و مراتبی به شرح زیر دارد: | ||
# | # عصمت از ناحیه [[نازل کننده قرآن|نازل کننده]] ([[خداوند]]) | ||
# | # عصمت از ناحیه [[حاملان وحی]] و [[فرشتگان]] رساننده به [[پیامبر]] | ||
# | # عصمت در [[دریافت وحی]] از سوی پیامبر | ||
# | # عصمت در [[پاسداری از وحی|حفظ]] و [[پاسداری از وحی|نگهداری وحی]] از سوی پیامبر | ||
# | # عصمت در [[ابلاغ وحی]] به [[مردم]] از سوی پیامبر | ||
# | # عصمت در [[تبیین وحی|تبیین]] و [[تفسیر وحی|تفسیر]] توسط پیامبر و دیگر [[حجت الهی|حجتهای واقعی]] و [[معصوم]] [[الهی]] | ||
# | # عصمت در بقا، در میان [[بشر]]، تا [[پایان تاریخ]]. | ||
در نگرش | در نگرش [[اسلامی]]، [[وحی]] نازل شده بر همه [[پیامبران]] برخوردار از عصمت در شش مرحله نخست میباشد؛ اما مرحله هفتم از اختصاصات [[وحی قرآنی]] است.<ref>بنگرید: نگارنده، چرا دین؟ چرا اسلام؟ چرا تشیع؟ ص۱۱۰-۱۱۳، قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۸۷</ref><ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۴</ref>. | ||
==ابعاد عصمت قرآن== | ==ابعاد [[عصمت قرآن]]== | ||
یکی از گونههای [[عصمت]] | یکی از گونههای [[عصمت]] [[قرآن]]، عصمت آن به اعتبار پارهای از وجوه و ابعاد قرآن است. به این لحاظ مهمترین ابعاد عصمت قرآن عبارت است از عصمت [[معنوی]] و لفظی. | ||
#عصمت معنوی همان عصمت در تبیین و تفسیر است که در مرحله ششم از آن یاد شد. مراد از عصمت معنوی یا | #عصمت معنوی همان عصمت در تبیین و [[تفسیر]] است که در مرحله ششم از آن یاد شد. مراد از عصمت معنوی یا [[تفسیری]]، وجود تفسیر [[معصومانه]] از قرآن و دسترس پذیری فی الجمله آن است، هر چند در کنار آن باب فهمها و تفسیرهای غیر معصومانه و [[خطاپذیر]] نیز باز است. | ||
#مراد از عصمت لفظی مصونیت قرآن از کاربست واژگان و ترکیبات نادرست از ناحیه صادر کننده و نیز محفوظ ماندن از هرگونه تحریف لفظی در مراحل پس از صدور است.<ref>[[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵</ref> | #مراد از عصمت لفظی مصونیت قرآن از کاربست واژگان و ترکیبات نادرست از ناحیه صادر کننده و نیز محفوظ ماندن از هرگونه [[تحریف]] لفظی در مراحل پس از صدور است.<ref>[[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵</ref> | ||
تحریف لفظی پس از صدور، دارای اقسامی است که هیچ یک از آنها به ساحت قرآن کریم راه ندارد؛ این اقسام عبارتند از: | تحریف لفظی پس از صدور، دارای اقسامی است که هیچ یک از آنها به ساحت [[قرآن کریم]] راه ندارد؛ این اقسام عبارتند از: | ||
#تحریف به تغییر کلمات؛ یعنی، کلمهای را برداشتن و کلمهای دیگر را جایگزین آن ساختن. | #تحریف به [[تغییر]] کلمات؛ یعنی، کلمهای را برداشتن و کلمهای دیگر را جایگزین آن ساختن. | ||
#تحریف به زیاده؛ یعنی، افزودن کلمه یا جملهای به آیات قرآن. | #تحریف به زیاده؛ یعنی، افزودن کلمه یا جملهای به [[آیات قرآن]]. | ||
#تحریف به نقیصه؛ یعنی، ساقط کردن کلماتی از قرآن و یا اعتقاد به اینکه کلمه، آیه یا سورهای از قرآن کریم ساقط شده است. | #تحریف به نقیصه؛ یعنی، ساقط کردن کلماتی از قرآن و یا [[اعتقاد]] به اینکه کلمه، [[آیه]] یا سورهای از قرآن کریم ساقط شده است. | ||
#تحریف به جابجایی کلمات و ترکیب آنها.<ref>اقسام دیگری نیز برای تحریف بر شمرده شده است که صدق عنوان تحریف بر یرخی از آنها محل تردید است، مانند: تحریف در قرائت؛ تحریف در لهجه و گویش. جهت آگاهی بیشتر نگا: محمد هادی معرفت، همان، صص ۲۲ - ۲۶</ref> | #تحریف به [[جابجایی]] کلمات و ترکیب آنها.<ref>اقسام دیگری نیز برای تحریف بر شمرده شده است که صدق عنوان تحریف بر یرخی از آنها محل تردید است، مانند: تحریف در قرائت؛ تحریف در لهجه و گویش. جهت آگاهی بیشتر نگا: محمد هادی معرفت، همان، صص ۲۲ - ۲۶</ref> | ||
اساساً مراد از نفی تحریف کتاب | اساساً مراد از [[نفی]] تحریف [[کتاب آسمانی]]، به این معناست که این تغییرات به گونهای انجام پذیرد که دیگر [[کلام الهی]]، به [[درستی]] شناخته نشود و از دسترس [[بشر]] خارج گردد و یا چیزی به طور معمول، [[کلام خدا]] انگاشته شود که سخن او نیست. در مقابل [[مصونیت قرآن از تحریف]]، به معنای ماندگاری متن اصلی [[قرآن]] و آشنایی با آن در میان [[مردم]] است؛ به گونهای که هیچ گاه [[جوامع بشری]]، از [[شناخت]] و دسترسی به متن اصلی آن [[محروم]] نشده و کلام خدا را از غیر آن با وضوح و آشنایی تمیز بتوانند داد.<ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵</ref> | ||
== لوازم عصمت قرآن == | == لوازم [[عصمت قرآن]] == | ||
عصمت قرآن از هرگونه [[خطا]] و [[انحرافی]] لوازمی را به دنبال دارد که عبارتند از: | عصمت قرآن از هرگونه [[خطا]] و [[انحرافی]] لوازمی را به دنبال دارد که عبارتند از: | ||
# احتیاج به [[تفسیر]] در | # احتیاج به [[تفسیر]] در قرآن: [[لزوم عصمت]] در قرآن، ما را بینیاز از تفسیر آن نمیکند؛ چراکه به هیچ عنوان نمیتوان بدون تبیین و تفسیر توسط [[پیامبر]] و [[جانشینان]] [[معصوم]] به [[حقیقت]] [[واقعی]] این [[کلام]] [[مقدس]] دست پیدا کرد<ref>ر. ک: حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ ص۵ـ۷.</ref>. | ||
# [[عامه]] پسند بودن | # [[عامه]] پسند بودن قرآن: قرآن در عین اینکه یک کلام [[معصومانه]] است یعنی بدون خطا و [[تحریف]] است اما به صورت عامه پسند و بدون هیچ پیچیدگی ظاهری نازل شده است؛ همین امر عاملی شد تا عده ای به این [[باور]] برسند که زبان [[قرآنی]][[ زبان]] بشری همراه با محدودیت [[تاریخی]] ـ [[فرهنگی]] آن [[زمان]] است؛ لذا پیامبر به وسیلۀ [[پیام]] [[وحی]] غیر از [[باورها]] و تصورات فرهنگی [[روزگار]] خودش، چیز اضافه ای برای بشر نیاورده است<ref>ابوزید، نصرحامد، مفهوم النص، ص۳۴؛ مفهوم پوشیده و مبهم وحی، ترجمه محمدتقی کرمی، نقد و نظر شماره ۱۲ ص۳۴۵.</ref>. این ادعا به دو دلیل قابل پذیرش نیست: | ||
## با نگاهی به [[خالق]] و گویندۀ | ## با نگاهی به [[خالق]] و گویندۀ قرآن روشن میشود چنین خالق با عظمتی نمیتواند کلامش محدود به [[کلامی]] بشری و محصور در تنگناهای محیطی، [[فرهنگی]] و [[تاریخی]] باشد. | ||
## براساس آیۀ {{متن قرآن|لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ}}<ref>«در حال و آینده آن، باطل راه ندارد» سوره فصلت، آیه ۴۲.</ref> در مییابیم [[قرآن]] از [[عقاید]]، [[افکار]]، [[آداب]] و [[فرهنگ]] [[باطل]] به دور است؛ اما به جهت امکان تفاهم با [[مردم]]، از واژگان عرفی آنان استفاده کرده است؛ این امر (کاربست واژگان رایج در میان | ## براساس آیۀ {{متن قرآن|لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ}}<ref>«در حال و آینده آن، باطل راه ندارد» سوره فصلت، آیه ۴۲.</ref> در مییابیم [[قرآن]] از [[عقاید]]، [[افکار]]، [[آداب]] و [[فرهنگ]] [[باطل]] به دور است؛ اما به جهت امکان تفاهم با [[مردم]]، از واژگان [[عرفی]] آنان استفاده کرده است؛ این امر (کاربست واژگان رایج در میان مردم) لزوماً به معنای پذیرش فرهنگ آنان نیست، بلکه میتواند صرفاً از باب هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف آن [[زمان]] و به زبان آن عرف باشد چنانکه چنین امری در همۀ زبانها امری رایج و مرسوم است<ref>ر. ک: [[محمد هادی معرفت|معرفت، محمد هادی]]، شبهات وردود، ص۱۱۰-۱۱۳ و نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.</ref>. | ||
== برهان عصمت قرآن == | ==[[ برهان]] [[عصمت قرآن]] == | ||
عصمت قرآن، دلایل متعددی دارد که به دو دسته خاص و عام تقسیم پذیراند. دلایل خاص مرحله یا مراحل خاصی از عصمت را اثبات میکنند.<ref>ر.ک: محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، | عصمت قرآن، [[دلایل]] متعددی دارد که به دو دسته خاص و عام تقسیم پذیراند. دلایل خاص مرحله یا مراحل خاصی از [[عصمت]] را [[اثبات]] میکنند.<ref>ر.ک: محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، ص۱۵۴-۱۶۷؛ محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص۴۲ ـ ۳۱</ref> [[براهین]] عام، اموری هستند که حداقل عصمت در شش مرحله نخست از [[مراحل عصمت]] قرآن را اثبات میکنند. اکنون به جهت اختصار به ذکر «[[برهان]] [[نقض غرض]]» که از دلایل عام عصمت قرآن است، بسنده میکنیم. این برهان به شرح زیر است: | ||
۱.[[هدف]] از [[ارسال وحی]]، [[هدایت مردم]] به سوی [[سعادت]] است. | |||
۲.این هدف، آنگاه تأمین میشود که [[وحی]] نیالوده به هر [[کژی]] در [[اختیار]] [[انسانها]] قرار گرفته و برای آنها تبیین شود؛ و گرنه نقض غرض لازم میآید. | |||
۳.نقض غرض از [[خدای حکیم]] محال است؛ پس: [[خداوند]] وحی را از آغاز تا سر حد وصول و تبیین، از هر کژی و [[ناراستی]]، مصون و [[معصوم]] میدارد. مقدمه اول و دوم برای اثبات [[ضرورت]] غایی عصمت کافی است و با مقدمه سوم ضرورت فاعلی و لاجرم حتمیت وقوع آن نیز اثبات میشود. <ref>شاکرین، حمیدرضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن، ماهنامه معارف، شماره ۹۷.</ref>. | |||
== آثار و کارکردهای [[معصوم]] بودن قرآن == | == آثار و کارکردهای [[معصوم]] بودن [[قرآن]] == | ||
[[الهی بودن قرآن|بودن محتوا]] و [[الهی بودن قرآن|الفاظ]] و عصمت تام قرآن، نتایج چندی در عرصه فهم و [[معرفت دینی]] دارد که به اختصار آنها را مرور میکنیم: | [[الهی بودن قرآن|بودن محتوا]] و [[الهی بودن قرآن|الفاظ]] و [[عصمت]] تام قرآن، نتایج چندی در عرصه [[فهم]] و [[معرفت دینی]] دارد که به اختصار آنها را مرور میکنیم: | ||
=== | === [[قداست قرآن]]=== | ||
از لوازم الهی بودن قرآن قداست آن است. با پذیرش قدوسیت | از لوازم [[الهی]] بودن قرآن [[قداست]] آن است. با پذیرش قدوسیت [[خداوند]]، قداست قرآن، نیز که سخن سراپا حکیمانه اوست [[اثبات]] میشود. قداست دارای معانی متعددی است.<ref>بنگرید: نگارنده، سکولاریسم، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ پنجم، ۱۳۸۷</ref> مراد از قداست قرآن در اینجا عبارت است از: ۱.[[ احترام]] پذیری قرآن ۲. [[تنزه]] قرآن از هر [[عیب]]، [[کاستی]] و [[خطا]] ۳. نقدناپذیری قرآن.<ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
=== | === [[صدق قرآن|صدق]] و [[واقع نمایی قرآن]]=== | ||
خدا بنیاد بودن قرآن با توجه به | [[خدا]] بنیاد بودن قرآن با توجه به [[حکمت]]، [[علم]]، [[صدق]] و قدوسیت مطلق خداوند، مستلزم صدق تام، واقع نمایی گزارهها و واقعمندی آموزههای آن و [[هماهنگی]] [[کتاب تکوین]] و [[کتاب تدوین]] است. در نتیجه اگر فهمی از قرآن با درکی [[قطعی]] از [[واقعیت]] در [[تعارض]] افتد، آنچه مورد بازنگری قرار خواهد گرفت فهم ما از قرآن است، نه [[ارزش]] و اعتبار [[کتاب آسمانی]]. لاجرم پدیده ای به نام تعارض [[عقل و دین]] یا علم صادق و [[دین]] وجود نتواند داشت.<ref>حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
=== | ===[[ فهم]] پذیری [[زبان قرآن]]=== | ||
[[الهی بودن قرآن]] با توجه به [[حکمت الهی|حکمت]] و [[اهداف نزول قرآن|هدف داری شارع از نزول آن]]، که همان [[هدایت]] و [[راهنمایی]] [[بشر]] است، مستلزم نفی زبان خصوصی شارع و کاربست زبانی فهم پذیر برای نوع انسانهاست.<ref> | [[الهی بودن قرآن]] با توجه به [[حکمت الهی|حکمت]] و [[اهداف نزول قرآن|هدف داری شارع از نزول آن]]، که همان [[هدایت]] و [[راهنمایی]] [[بشر]] است، مستلزم [[نفی]] زبان خصوصی [[شارع]] و کاربست زبانی فهم پذیر برای نوع انسانهاست.<ref>حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
=== | === نفی [[تکثر قرائت پذیری]]=== | ||
صدق و واقع نمایی قرآن مستلزم نفی [[قرائت پذیری]] این کتاب آسمانی است. هیچ [[واقعیت]] و [[حقیقت]] عینی و نفس الامری برداشتها و تفسیرهای متضاد و [[متعارض]] را بر نمیتابد؛ لاجرم متنی که به واقعیت و حقیقت عینی دلالت دارد نیز معانی متکثر عرضی را نمیپذیرد. بنابراین در میان فهمهای متعارض از [[قرآن]] تنها یکی امکان [[صدق]] دارد و بقیه مردود خواهند بود. از طرف دیگر [[عصمت]] [[تفسیری]] قرآن بر وجود قرائتی [[معصومانه]]،[[ ثابت]]، [[حجت]]، [[مرجع]] و به تعبیر برخی رسمی، از قرآن دلالت دارد و بدینسان قرائت ناپذیری و [[نفی]] تصویب انگاری [[فهم قرآن]] را تأکید میکند.<ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵تا۷</ref> | |||
=== | === مؤلف مداری [[فهم قرآن|فهم]] و [[تفسیر قرآن]]=== | ||
[[صدور قرآن]] از سوی [[خداوند]] با توجه به [[حکمت الهی]]، [[هدایت گری]] و هدفداری او از [[نزول قرآن]] [[راهنما]] به سوی محوریت [[مراد شارع]] در [[فهم قرآن|فهم این کتاب آسمانی]] است. به عبارت دیگر اگر بپذیریم که: | [[صدور قرآن]] از سوی [[خداوند]] با توجه به [[حکمت الهی]]، [[هدایت گری]] و [[هدفداری]] او از [[نزول قرآن]] [[راهنما]] به سوی محوریت [[مراد شارع]] در [[فهم قرآن|فهم این کتاب آسمانی]] است. به عبارت دیگر اگر بپذیریم که: | ||
#خداوند | #خداوند [[خالق]]، [[پروردگار]] و [[هدایتگر]][[ انسان]] است؛ | ||
#انسان حیاتی جاودان و مانا دارد؛ | #[[انسان]] حیاتی جاودان و مانا دارد؛ | ||
#قرآن کتاب جامع و جاودان الهی برای هدایت و راهنمایی بشر است؛ | #قرآن کتاب جامع و جاودان [[الهی]] برای [[هدایت]] و [[راهنمایی]][[ بشر]] است؛ | ||
#خداوند کتاب و پیام رستگاری بخش خود را، به زبان انسان و قابل فهم برای او عرضه کرده است؛ | #خداوند کتاب و [[پیام]] [[رستگاری]] بخش خود را، به زبان انسان و قابل [[فهم]] برای او عرضه کرده است؛ | ||
#انسان تنها در پرتو فهم و کاربست تعالیم او، به سعادت پایا و جاودانه خواهد رسید؛ پس: انسان میتواند و باید پیام خدای خود را از متون دینی دریافت، و آنچه را که حضرت | #انسان تنها در پرتو فهم و کاربست [[تعالیم]] او، به [[سعادت]] پایا و [[جاودانه]] خواهد رسید؛ پس: انسان میتواند و باید پیام خدای خود را از [[متون دینی]] دریافت، و آنچه را که [[حضرت حق]]، از ارائه این پیام منظور داشته است، [[کشف]] و فهم کند. بنابراین: اولاً انسان بر این کار تواناست؛ زیرا [[شارع]] به زبان انسان[[ سخن]] گفته و زبان خصوصی ندارد. ثانیاً انسان گریزی از آن ندارد؛ زیرا سعادت پایا و فرجامین [[بشر]]، تنها از این راه فراچنگ میآید.<ref>حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
=== | === [[حجیت دلالتهای قرآنی]]=== | ||
خدا بنیاد بودن قرآن، حکیمانه و هدفدار بودن | [[خدا]] بنیاد بودن قرآن، حکیمانه و هدفدار بودن [[نزول]]، [[صدق]] و واقع نمایی آموزههای آن و [[نفی]] زبان خصوصی [[شارع]] مستلزم [[حجیت]] دلالتهای [[قرآن]] است. این حجیت هم به لحاظ منطقی و [[ارزش]] نظری [[واقعی]] است و هم به لحاظ اعتباری و ارزش عملی. به بیان دیگر آنچه را که قرآن بر آن دلالت میکند هم قابل استناد در [[اثبات]] [[واقعیات]] است و هم [[حجت خدا]] بر [[بنده]] و بنده برمولا در بایدها و نبایدهای عملی و [[رفتاری]] است.<ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
=== | === [[تقدم قرآن بر دیگر نصوص دینی]]=== | ||
[[نزول متن قرآن]] از ناحیه [[خداوند]]، بدون اندک [[تغییر قرآن|تغییر]] و [[دگرگونی قرآن|دگرگونی]]، مستلزم تقدم آن بر دیگر [[نصوص دینی]] است. سایر نصوص دینی اعتبار خود را وابسته و وامدار قرآنند و قرآن میتواند نسبت به اعتبار و عدم اعتبار آنها تعیین تکلیف کند، اما دیگر نصوص صلاحیت اعتبار بخشیدن یا سلب اعتبار از آیات قرآن را ندارند؛ بلکه کارکرد اساسی آنها در ارتباط با قرآن، نقش تفسیری و تبیینی آنهاست. این مسأله همواره مورد تأکید پیامبر{{صل}} و [[اهل بیت]] {{عم}} نیز بوده و هماهنگی با قرآن را ملاک اعتبار روایت قلمداد کردهاند. پیامبر در یکی از خطبههای آخر عمر شریف خود فرمودند: {{عربی|"... کلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ کلَامٍ خَالَفَ الْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ..."}}<ref>بحارالأنوار، ج۲۲، ص۴۸۶</ref><ref> | [[نزول متن قرآن]] از ناحیه [[خداوند]]، بدون اندک [[تغییر قرآن|تغییر]] و [[دگرگونی قرآن|دگرگونی]]، مستلزم [[تقدم آن]] بر دیگر [[نصوص دینی]] است. سایر نصوص دینی اعتبار خود را وابسته و وامدار قرآنند و قرآن میتواند نسبت به اعتبار و عدم اعتبار آنها تعیین [[تکلیف]] کند، اما دیگر [[نصوص]] صلاحیت اعتبار بخشیدن یا سلب اعتبار از [[آیات قرآن]] را ندارند؛ بلکه کارکرد اساسی آنها در [[ارتباط]] با قرآن، نقش [[تفسیری]] و تبیینی آنهاست. این مسأله همواره مورد تأکید [[پیامبر]]{{صل}} و [[اهل بیت]]{{عم}} نیز بوده و [[هماهنگی]] با قرآن را ملاک اعتبار [[روایت]] قلمداد کردهاند. پیامبر در یکی از خطبههای آخر [[عمر شریف]] خود فرمودند: {{عربی|"... کلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ کلَامٍ خَالَفَ الْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ..."}}<ref>بحارالأنوار، ج۲۲، ص۴۸۶</ref><ref>حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
=== | === اهمیت یافتن دلالتهای لفظی=== | ||
[[الهی بودن الفاظ قرآن]] جایگاه برجستهای برای بررسیهای دقیق لفظی، اصول و قواعد لفظیه و اقسام سه گانه دلالتهای زبانی رقم میزند و استفاده حداکثری از دلالتهای زبانی متن این کتاب آسمانی را سبب میشود. از این منظر بین | [[الهی بودن الفاظ قرآن]] جایگاه برجستهای برای بررسیهای دقیق لفظی، اصول و [[قواعد]] لفظیه و اقسام سه گانه دلالتهای زبانی رقم میزند و استفاده حداکثری از دلالتهای زبانی متن این [[کتاب آسمانی]] را سبب میشود. از این منظر بین [[قرآنشناسی]] و روش [[فهم]] و [[تفسیر قرآن]] پیوند ناگسستنی برقرار میشود. | ||
#'''نفی کافی انگاری کتاب آسمانی:''' لزوم عصمت تفسیری قرآن، مستلزم نفی انگاره کفایت کتاب آسمانی، بدون تبیین و تفسیرهای پیامبر و جانشینان معصوم آن حضرت است؛ لاجرم به لحاظ روش شناختی توجه به تفسیرهای رسیده از [[اهل بیت]]{{عم}} اهمیت به سزایی مییابند. به عبارت دیگر در این نگاه تبیین و تفسیر وحی توسط پیامبر و دیگر حجتهای معصوم الهی معتبرترین تفسیر آموزههای وحیانی قرآن است. آنچه گفته آمد بر آمده از عصمت تا مرحله ششم است. با عصمت در مرحله هفتم هر آنچه در نتایج وحی زبانی قرآن گفته آمد، ابدی و مستمر در پهنه تاریخ میشود. به عبارت دیگر بروندادهای یاد شده پیشین، عمدتا برای مخاطبان عصر نزول قرآن کاربرد دارد؛ اما برای پسینیان تنها با افزودن اصل عصمت دایمی قرآن، میتوان آن نتایج را تعمیم تاریخی داد.<ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵تا۷</ref> | #'''نفی کافی انگاری کتاب آسمانی:''' [[لزوم عصمت]] تفسیری قرآن، مستلزم نفی انگاره کفایت کتاب آسمانی، بدون تبیین و تفسیرهای [[پیامبر]] و [[جانشینان]] [[معصوم]] آن حضرت است؛ لاجرم به لحاظ روش [[شناختی]] توجه به تفسیرهای رسیده از [[اهل بیت]]{{عم}} اهمیت به سزایی مییابند. به عبارت دیگر در این نگاه تبیین و [[تفسیر]] [[وحی]] توسط پیامبر و دیگر حجتهای معصوم [[الهی]] معتبرترین تفسیر آموزههای [[وحیانی]] [[قرآن]] است. آنچه گفته آمد بر آمده از [[عصمت]] تا مرحله ششم است. با عصمت در مرحله هفتم هر آنچه در نتایج وحی زبانی قرآن گفته آمد، [[ابدی]] و مستمر در پهنه [[تاریخ]] میشود. به عبارت دیگر بروندادهای یاد شده پیشین، عمدتا برای مخاطبان عصر [[نزول قرآن]] کاربرد دارد؛ اما برای پسینیان تنها با افزودن اصل عصمت دایمی قرآن، میتوان آن نتایج را تعمیم [[تاریخی]] داد.<ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
=== | === [[پیراستگی قرأن|پیراستگی]] و [[مجارات قرآن|مجارات]] در [[زبان قرآن]]=== | ||
دو ویژگی [[صدق قرآن|صدق مطلق]] از یکسو و بشر فهم بودن | دو ویژگی [[صدق قرآن|صدق مطلق]] از یکسو و [[بشر]] [[فهم]] بودن زبان قرآن نتایج ویژهای را در راستای زبانشناسی قرآن و فهم آن پدید میآورد. برای روشن شدن مسأله باید توجه داشت که برخی از نواندیشان معاصر، مانند نصر [[حامد]] [[ابوزید]] معتقداند زبان امری کاملاً بشری، همراه با رنگ محیطی و ساخت [[فرهنگی]] تاریخی است. بنابراین پیامبر در بازگویی زبانی [[پیام]] وحی، جدا از [[باورها]] و تصورات فرهنگی [[روزگار]] خود نیست.<ref>بنگرید: ابوزید، نصرحامد، مفهوم النص، ص۳۴؛ همان، مفهوم پوشیده و مبهم وحی، ترجمه محمدتقی کرمی، نقد و نظر شماره ۱۲ ص۳۴۵</ref> اکنون فارغ از نقدهایی که بر مبنای دیدگاه فوق میتوان وارد ساخت، به نظر میرسد با توجه به دو نکته مشکل یاد شده مرتفع خواهد شد: | ||
#بنیاد الهی زبان قرآن؛ یعنی اینکه گوینده آن فوق بشر و فراتر از تنگناهای محیطی، فرهنگی و تاریخی است و هرگز نمیتوان او را تحت تأثیر درونمایههای محیطی انگاشت. | #بنیاد الهی زبان قرآن؛ یعنی اینکه گوینده آن فوق بشر و فراتر از تنگناهای محیطی، فرهنگی و تاریخی است و هرگز نمیتوان او را تحت تأثیر درونمایههای محیطی انگاشت. | ||
# بر اساس گفته فوق، قرآن از | # بر اساس گفته فوق، قرآن از [[عقاید]]، [[افکار]]، [[آداب]] و [[فرهنگ]][[ باطل]] پیراسته است؛ چنانچه [[خداوند]] در [[قرآن]] میفرماید: {{عربی|"... لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ..."}}<ref>فصلت: ۴۱ و ۴۲</ref> اما به جهت امکان تفاهم با [[مردم]] به هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف پرداخته است؛ اما کاربست واژگان رایج در میان مردم لزوماً به معنای پذیرش [[فرهنگ]] آنان و یا [[التزام]] به تمامِ بار [[فرهنگی]] ای که در وضع و کاربرد اولیۀ آن واژه مورد نظر [[اهل]] زبان بوده نیست، بلکه میتواند صرفاً از باب مجارات در استعمال (هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف هر زبان) باشد که امری رایج در کاربرد واژهها در همۀ زبانهاست. [[آیتالله]] [[معرفت]] در توضیح این اصل مینویسد: "کسی که با زبان قومی سخن میگوید بایستی در کاربرد واژگان، با آن [[قوم]]، همگام حرکت کند، تا امکان تفاهم میسَّر گردد، و این همگامی در کاربرد الفاظ و کلمات، نشانگر آن نیست که بار محتوایی آن را پذیرفته باشد. بلکه به عنوان نام و نشان، و برای انتقال مفهوم مورد نظر به مخاطب، به کار گرفته میشود، و چه بسا به انگیزۀ واضع اصل یا [[باور]] داشتن فرهنگی که وضع چنین الفاظی را ایجاب کرده است، هیچ گونه توجّهی ندارد. مثلاً واژه "[[مجنون]]" (دیوانه) که به فرد [[مبتلا]] به یک گونه [[بیماری]] [[روانی]] گفته میشود، استعمال کنندگان این لفظ فقط به عنوان نام و نشان آن را به کار میبرند، و هرگز توجّهی ندارند که سبب و انگیزۀ این نام گذاری، فرهنگِ غلط [[حاکم]] بر جامعۀ آن [[روز]] بوده، که [[گمان]] میبردند "[[جنّ]]" (دیو) او را لمس کرده و به اختلال حواسّ دچار گردیده، و به همین جهت برای معالجۀ وی به [[اوراد]] و بخورات و تعویذها روی میآوردند. امروزه که این گونه [[باورها]] را [[افسانه]] میدانند، هنوز برای نام بردن [[بیمار]] روانی از همین نام استفاده میکنند؛ زیرا بدون آن، امکان تفاهم میسَّر نیست. این را اصطلاحاً "مجارات در استعمال" گویند، یعنی همگامی با عرف رایج در کاربرد الفاظ و کلمات که صرفاً همگامی در کاربرد الفاظ است، بدون پذیرش بار [[فرهنگی]] واژگان! این گونه کاربردهای صرفاً لفظی، در [[قرآن]] فراوان وجود دارد، که همگامی در کاربرد الفاظ را میرساند و هرگز در آن بار فرهنگی واژگان مدّ نظر نیست."<ref>محمدهادی معرفت، شبهات وردود، ص۱۱۰-۱۱۳. نیز: محمد هادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.ترجمه حسن حکیم باشی و همکاران، مؤسسه فرهنگی تمهید، قم، ۱۳۸۵</ref> | ||
پیراستگی و مجارات در زبان | [[پیراستگی]] و مجارات در [[زبان قرآن]]، نتایج چندی در عرصه [[فهم]] و [[تفسیر قرآن]] دارد که برخی از آنها عبارتند از: | ||
#فهم فراتاریخی از آموزههای قرآن و بازداری از عصری و تاریخی انگاری بسیاری از آموزههای قرآن، که توسط جریان تجددگرای معاصر فاقد ارزش و اعتبار فراتاریخی قلمداد میشود. | #فهم فراتاریخی از [[آموزههای قرآن]] و بازداری از عصری و [[تاریخی]] انگاری بسیاری از آموزههای قرآن، که توسط جریان تجددگرای معاصر فاقد [[ارزش]] و اعتبار فراتاریخی قلمداد میشود. | ||
#تفکیک و بازشناسی مراد آیات قرآن از عناصر فرهنگی باطل.<ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵تا۷</ref> | #تفکیک و بازشناسی مراد [[آیات قرآن]] از عناصر فرهنگی[[ باطل]].<ref>[[حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا]]، [[عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن]]؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
== جمعبندی == | == جمعبندی == | ||
از آنچه گذشت به دست میآید که عصمت | از آنچه گذشت به دست میآید که [[عصمت قرآن]]، راهنمای خوبی درعرصه فهم آن است و از راههای مختلفی بر چگونگی فهم و [[تفسیر]] ما از این [[کتاب الهی]] اثر میگذارد. پارهای از این تأثیرات به اختصار عبارت است: | ||
#ارائه راه حل تعارضهای احتمالی بین فهم ما از قرآن و آموختههای قطعی عقلی و علمی. | #ارائه راه حل تعارضهای احتمالی بین فهم ما از قرآن و آموختههای [[قطعی]] [[عقلی]] و [[علمی]]. | ||
#ارائه راه حل تعارضهای احتمالی بین قرآن و دیگر نصوص دینی. | #ارائه راه حل تعارضهای احتمالی بین قرآن و دیگر [[نصوص دینی]]. | ||
#ارائه زیر ساخت تئوریک پذیرش قرائت معیار و مرجع از قرآن و نفی تکثرگرایی و تصویب انگاری در حوزه فهم قرآن. | #ارائه زیر ساخت تئوریک پذیرش قرائت معیار و [[مرجع]] از قرآن و [[نفی]] [[تکثرگرایی]] و تصویب انگاری در حوزه [[فهم قرآن]]. | ||
#تثبیت آموزه مؤلف مداری در عرصه فهم و تفسیر قرآن. | #تثبیت آموزه مؤلف مداری در عرصه فهم و تفسیر قرآن. | ||
#اهمیت بخشیدن به قواعد و دلالتهای لفظی در فرآیند فهم و تفسیر قرآن | #اهمیت بخشیدن به [[قواعد]] و دلالتهای لفظی در فرآیند فهم و تفسیر قرآن | ||
#توجه دهی به اهمیت تفسیر حجتهای معصوم الهی و مقدم داشتن آنها بر دیگر تفاسیر. | #توجه دهی به اهمیت تفسیر حجتهای [[معصوم]] [[الهی]] و مقدم داشتن آنها بر دیگر [[تفاسیر]]. | ||
#حل مشکل تاریخ مندی و فرهنگ آجین انگاری زبان و فهم فراتاریخی از آموزههای قرآن.<ref> | #حل مشکل [[تاریخ]] مندی و [[فرهنگ]] آجین انگاری زبان و فهم فراتاریخی از آموزههای قرآن.<ref>حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷</ref> | ||
==پانویس== | ==پانویس== | ||
{{پانویس}} | {{پانویس}} |
نسخهٔ ۲۲ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۱۱
عصمت قرآن، یکی از ویژگیهای اساسی قرآن است. عصمت قرآن دارای ابعاد و مراتب متعددی که عصمت معنوی یا تفسیری و عصمت لفظی یا همان مصونیت قرآن از تحریف از آن جمله است. عصمت لفظی به معنای عدم راهیابی باطل، کژی، ناراستی و تحریف در ساحت مقدس کلام الهی است. عصمت قرآن آثار و کارکردهای متعددی نیز دارد که اهم آنها عبارت است از: حجیت ظواهر قرآن، نفی تضاد و تعارض در قرآن، حجیت دلالت لفظی و معنوی قرآن و برتری قرآن بر سایر کلامها و کتابها.برهان نقض غرض مهمترین دلیل عقلی بر عصمت قرآن است.
معناشناسی
عصمت
معنای لغوی
عصمت، واژهای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسبتر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کردهاند[۴].[۵]
عصمت قرآن
در اصطلاح قرآنی به معنای عدم راهیابی باطل، کژی و تحریف در ساحت مقدس این کلام است. عصمت در قرآن یعنی اینکه این کلام بدون هیچ تحریفی در آیات و هیچگونه تعارضی در بین آیات نازل شده و بر تمام کلامهای دینی دیگر مانند روایات، حجیت و برتری دارد چراکه تمام کلامهای دینی وابسته به قرآن و نقش تبیین و تفسیر قرآن را دارند[۶].
باید توجه داشت عصمت قرآن در برابر تحریف این کلام به کار میرود و تحریف عبارت است از کنار زدن و کج کردن چیزی از جایگاه اصلی خود و به سوی دیگر بردن آن است و به عبارتی دیگر تغییر و تبدیل آن است[۷].
مراحل و مراتب عصمت قرآن
- عصمت قرآن مراحل و مراتبی به شرح زیر دارد:
- عصمت از ناحیه نازل کننده (خداوند)
- عصمت از ناحیه حاملان وحی و فرشتگان رساننده به پیامبر
- عصمت در دریافت وحی از سوی پیامبر
- عصمت در حفظ و نگهداری وحی از سوی پیامبر
- عصمت در ابلاغ وحی به مردم از سوی پیامبر
- عصمت در تبیین و تفسیر توسط پیامبر و دیگر حجتهای واقعی و معصوم الهی
- عصمت در بقا، در میان بشر، تا پایان تاریخ.
در نگرش اسلامی، وحی نازل شده بر همه پیامبران برخوردار از عصمت در شش مرحله نخست میباشد؛ اما مرحله هفتم از اختصاصات وحی قرآنی است.[۸][۹].
ابعاد عصمت قرآن
یکی از گونههای عصمت قرآن، عصمت آن به اعتبار پارهای از وجوه و ابعاد قرآن است. به این لحاظ مهمترین ابعاد عصمت قرآن عبارت است از عصمت معنوی و لفظی.
- عصمت معنوی همان عصمت در تبیین و تفسیر است که در مرحله ششم از آن یاد شد. مراد از عصمت معنوی یا تفسیری، وجود تفسیر معصومانه از قرآن و دسترس پذیری فی الجمله آن است، هر چند در کنار آن باب فهمها و تفسیرهای غیر معصومانه و خطاپذیر نیز باز است.
- مراد از عصمت لفظی مصونیت قرآن از کاربست واژگان و ترکیبات نادرست از ناحیه صادر کننده و نیز محفوظ ماندن از هرگونه تحریف لفظی در مراحل پس از صدور است.[۱۰]
تحریف لفظی پس از صدور، دارای اقسامی است که هیچ یک از آنها به ساحت قرآن کریم راه ندارد؛ این اقسام عبارتند از:
- تحریف به تغییر کلمات؛ یعنی، کلمهای را برداشتن و کلمهای دیگر را جایگزین آن ساختن.
- تحریف به زیاده؛ یعنی، افزودن کلمه یا جملهای به آیات قرآن.
- تحریف به نقیصه؛ یعنی، ساقط کردن کلماتی از قرآن و یا اعتقاد به اینکه کلمه، آیه یا سورهای از قرآن کریم ساقط شده است.
- تحریف به جابجایی کلمات و ترکیب آنها.[۱۱]
اساساً مراد از نفی تحریف کتاب آسمانی، به این معناست که این تغییرات به گونهای انجام پذیرد که دیگر کلام الهی، به درستی شناخته نشود و از دسترس بشر خارج گردد و یا چیزی به طور معمول، کلام خدا انگاشته شود که سخن او نیست. در مقابل مصونیت قرآن از تحریف، به معنای ماندگاری متن اصلی قرآن و آشنایی با آن در میان مردم است؛ به گونهای که هیچ گاه جوامع بشری، از شناخت و دسترسی به متن اصلی آن محروم نشده و کلام خدا را از غیر آن با وضوح و آشنایی تمیز بتوانند داد.[۱۲]
لوازم عصمت قرآن
عصمت قرآن از هرگونه خطا و انحرافی لوازمی را به دنبال دارد که عبارتند از:
- احتیاج به تفسیر در قرآن: لزوم عصمت در قرآن، ما را بینیاز از تفسیر آن نمیکند؛ چراکه به هیچ عنوان نمیتوان بدون تبیین و تفسیر توسط پیامبر و جانشینان معصوم به حقیقت واقعی این کلام مقدس دست پیدا کرد[۱۳].
- عامه پسند بودن قرآن: قرآن در عین اینکه یک کلام معصومانه است یعنی بدون خطا و تحریف است اما به صورت عامه پسند و بدون هیچ پیچیدگی ظاهری نازل شده است؛ همین امر عاملی شد تا عده ای به این باور برسند که زبان قرآنیزبان بشری همراه با محدودیت تاریخی ـ فرهنگی آن زمان است؛ لذا پیامبر به وسیلۀ پیام وحی غیر از باورها و تصورات فرهنگی روزگار خودش، چیز اضافه ای برای بشر نیاورده است[۱۴]. این ادعا به دو دلیل قابل پذیرش نیست:
- با نگاهی به خالق و گویندۀ قرآن روشن میشود چنین خالق با عظمتی نمیتواند کلامش محدود به کلامی بشری و محصور در تنگناهای محیطی، فرهنگی و تاریخی باشد.
- براساس آیۀ ﴿لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ﴾[۱۵] در مییابیم قرآن از عقاید، افکار، آداب و فرهنگ باطل به دور است؛ اما به جهت امکان تفاهم با مردم، از واژگان عرفی آنان استفاده کرده است؛ این امر (کاربست واژگان رایج در میان مردم) لزوماً به معنای پذیرش فرهنگ آنان نیست، بلکه میتواند صرفاً از باب هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف آن زمان و به زبان آن عرف باشد چنانکه چنین امری در همۀ زبانها امری رایج و مرسوم است[۱۶].
برهان عصمت قرآن
عصمت قرآن، دلایل متعددی دارد که به دو دسته خاص و عام تقسیم پذیراند. دلایل خاص مرحله یا مراحل خاصی از عصمت را اثبات میکنند.[۱۷] براهین عام، اموری هستند که حداقل عصمت در شش مرحله نخست از مراحل عصمت قرآن را اثبات میکنند. اکنون به جهت اختصار به ذکر «برهان نقض غرض» که از دلایل عام عصمت قرآن است، بسنده میکنیم. این برهان به شرح زیر است:
۱.هدف از ارسال وحی، هدایت مردم به سوی سعادت است.
۲.این هدف، آنگاه تأمین میشود که وحی نیالوده به هر کژی در اختیار انسانها قرار گرفته و برای آنها تبیین شود؛ و گرنه نقض غرض لازم میآید.
۳.نقض غرض از خدای حکیم محال است؛ پس: خداوند وحی را از آغاز تا سر حد وصول و تبیین، از هر کژی و ناراستی، مصون و معصوم میدارد. مقدمه اول و دوم برای اثبات ضرورت غایی عصمت کافی است و با مقدمه سوم ضرورت فاعلی و لاجرم حتمیت وقوع آن نیز اثبات میشود. [۱۸].
آثار و کارکردهای معصوم بودن قرآن
بودن محتوا و الفاظ و عصمت تام قرآن، نتایج چندی در عرصه فهم و معرفت دینی دارد که به اختصار آنها را مرور میکنیم:
قداست قرآن
از لوازم الهی بودن قرآن قداست آن است. با پذیرش قدوسیت خداوند، قداست قرآن، نیز که سخن سراپا حکیمانه اوست اثبات میشود. قداست دارای معانی متعددی است.[۱۹] مراد از قداست قرآن در اینجا عبارت است از: ۱.احترام پذیری قرآن ۲. تنزه قرآن از هر عیب، کاستی و خطا ۳. نقدناپذیری قرآن.[۲۰]
صدق و واقع نمایی قرآن
خدا بنیاد بودن قرآن با توجه به حکمت، علم، صدق و قدوسیت مطلق خداوند، مستلزم صدق تام، واقع نمایی گزارهها و واقعمندی آموزههای آن و هماهنگی کتاب تکوین و کتاب تدوین است. در نتیجه اگر فهمی از قرآن با درکی قطعی از واقعیت در تعارض افتد، آنچه مورد بازنگری قرار خواهد گرفت فهم ما از قرآن است، نه ارزش و اعتبار کتاب آسمانی. لاجرم پدیده ای به نام تعارض عقل و دین یا علم صادق و دین وجود نتواند داشت.[۲۱]
فهم پذیری زبان قرآن
الهی بودن قرآن با توجه به حکمت و هدف داری شارع از نزول آن، که همان هدایت و راهنمایی بشر است، مستلزم نفی زبان خصوصی شارع و کاربست زبانی فهم پذیر برای نوع انسانهاست.[۲۲]
نفی تکثر قرائت پذیری
صدق و واقع نمایی قرآن مستلزم نفی قرائت پذیری این کتاب آسمانی است. هیچ واقعیت و حقیقت عینی و نفس الامری برداشتها و تفسیرهای متضاد و متعارض را بر نمیتابد؛ لاجرم متنی که به واقعیت و حقیقت عینی دلالت دارد نیز معانی متکثر عرضی را نمیپذیرد. بنابراین در میان فهمهای متعارض از قرآن تنها یکی امکان صدق دارد و بقیه مردود خواهند بود. از طرف دیگر عصمت تفسیری قرآن بر وجود قرائتی معصومانه،ثابت، حجت، مرجع و به تعبیر برخی رسمی، از قرآن دلالت دارد و بدینسان قرائت ناپذیری و نفی تصویب انگاری فهم قرآن را تأکید میکند.[۲۳]
مؤلف مداری فهم و تفسیر قرآن
صدور قرآن از سوی خداوند با توجه به حکمت الهی، هدایت گری و هدفداری او از نزول قرآن راهنما به سوی محوریت مراد شارع در فهم این کتاب آسمانی است. به عبارت دیگر اگر بپذیریم که:
- خداوند خالق، پروردگار و هدایتگرانسان است؛
- انسان حیاتی جاودان و مانا دارد؛
- قرآن کتاب جامع و جاودان الهی برای هدایت و راهنماییبشر است؛
- خداوند کتاب و پیام رستگاری بخش خود را، به زبان انسان و قابل فهم برای او عرضه کرده است؛
- انسان تنها در پرتو فهم و کاربست تعالیم او، به سعادت پایا و جاودانه خواهد رسید؛ پس: انسان میتواند و باید پیام خدای خود را از متون دینی دریافت، و آنچه را که حضرت حق، از ارائه این پیام منظور داشته است، کشف و فهم کند. بنابراین: اولاً انسان بر این کار تواناست؛ زیرا شارع به زبان انسانسخن گفته و زبان خصوصی ندارد. ثانیاً انسان گریزی از آن ندارد؛ زیرا سعادت پایا و فرجامین بشر، تنها از این راه فراچنگ میآید.[۲۴]
حجیت دلالتهای قرآنی
خدا بنیاد بودن قرآن، حکیمانه و هدفدار بودن نزول، صدق و واقع نمایی آموزههای آن و نفی زبان خصوصی شارع مستلزم حجیت دلالتهای قرآن است. این حجیت هم به لحاظ منطقی و ارزش نظری واقعی است و هم به لحاظ اعتباری و ارزش عملی. به بیان دیگر آنچه را که قرآن بر آن دلالت میکند هم قابل استناد در اثبات واقعیات است و هم حجت خدا بر بنده و بنده برمولا در بایدها و نبایدهای عملی و رفتاری است.[۲۵]
تقدم قرآن بر دیگر نصوص دینی
نزول متن قرآن از ناحیه خداوند، بدون اندک تغییر و دگرگونی، مستلزم تقدم آن بر دیگر نصوص دینی است. سایر نصوص دینی اعتبار خود را وابسته و وامدار قرآنند و قرآن میتواند نسبت به اعتبار و عدم اعتبار آنها تعیین تکلیف کند، اما دیگر نصوص صلاحیت اعتبار بخشیدن یا سلب اعتبار از آیات قرآن را ندارند؛ بلکه کارکرد اساسی آنها در ارتباط با قرآن، نقش تفسیری و تبیینی آنهاست. این مسأله همواره مورد تأکید پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) نیز بوده و هماهنگی با قرآن را ملاک اعتبار روایت قلمداد کردهاند. پیامبر در یکی از خطبههای آخر عمر شریف خود فرمودند: "... کلَّ سُنَّةٍ وَ حَدَثٍ وَ کلَامٍ خَالَفَ الْقُرْآنَ فَهُوَ رَدٌّ وَ بَاطِلٌ..."[۲۶][۲۷]
اهمیت یافتن دلالتهای لفظی
الهی بودن الفاظ قرآن جایگاه برجستهای برای بررسیهای دقیق لفظی، اصول و قواعد لفظیه و اقسام سه گانه دلالتهای زبانی رقم میزند و استفاده حداکثری از دلالتهای زبانی متن این کتاب آسمانی را سبب میشود. از این منظر بین قرآنشناسی و روش فهم و تفسیر قرآن پیوند ناگسستنی برقرار میشود.
- نفی کافی انگاری کتاب آسمانی: لزوم عصمت تفسیری قرآن، مستلزم نفی انگاره کفایت کتاب آسمانی، بدون تبیین و تفسیرهای پیامبر و جانشینان معصوم آن حضرت است؛ لاجرم به لحاظ روش شناختی توجه به تفسیرهای رسیده از اهل بیت(ع) اهمیت به سزایی مییابند. به عبارت دیگر در این نگاه تبیین و تفسیر وحی توسط پیامبر و دیگر حجتهای معصوم الهی معتبرترین تفسیر آموزههای وحیانی قرآن است. آنچه گفته آمد بر آمده از عصمت تا مرحله ششم است. با عصمت در مرحله هفتم هر آنچه در نتایج وحی زبانی قرآن گفته آمد، ابدی و مستمر در پهنه تاریخ میشود. به عبارت دیگر بروندادهای یاد شده پیشین، عمدتا برای مخاطبان عصر نزول قرآن کاربرد دارد؛ اما برای پسینیان تنها با افزودن اصل عصمت دایمی قرآن، میتوان آن نتایج را تعمیم تاریخی داد.[۲۸]
پیراستگی و مجارات در زبان قرآن
دو ویژگی صدق مطلق از یکسو و بشر فهم بودن زبان قرآن نتایج ویژهای را در راستای زبانشناسی قرآن و فهم آن پدید میآورد. برای روشن شدن مسأله باید توجه داشت که برخی از نواندیشان معاصر، مانند نصر حامد ابوزید معتقداند زبان امری کاملاً بشری، همراه با رنگ محیطی و ساخت فرهنگی تاریخی است. بنابراین پیامبر در بازگویی زبانی پیام وحی، جدا از باورها و تصورات فرهنگی روزگار خود نیست.[۲۹] اکنون فارغ از نقدهایی که بر مبنای دیدگاه فوق میتوان وارد ساخت، به نظر میرسد با توجه به دو نکته مشکل یاد شده مرتفع خواهد شد:
- بنیاد الهی زبان قرآن؛ یعنی اینکه گوینده آن فوق بشر و فراتر از تنگناهای محیطی، فرهنگی و تاریخی است و هرگز نمیتوان او را تحت تأثیر درونمایههای محیطی انگاشت.
- بر اساس گفته فوق، قرآن از عقاید، افکار، آداب و فرهنگباطل پیراسته است؛ چنانچه خداوند در قرآن میفرماید: "... لا یأْتیهِ الْباطِلُ مِنْ بَینِ یدَیهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ..."[۳۰] اما به جهت امکان تفاهم با مردم به هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف پرداخته است؛ اما کاربست واژگان رایج در میان مردم لزوماً به معنای پذیرش فرهنگ آنان و یا التزام به تمامِ بار فرهنگی ای که در وضع و کاربرد اولیۀ آن واژه مورد نظر اهل زبان بوده نیست، بلکه میتواند صرفاً از باب مجارات در استعمال (هم سویی در کاربرد واژگان رایج در عرف هر زبان) باشد که امری رایج در کاربرد واژهها در همۀ زبانهاست. آیتالله معرفت در توضیح این اصل مینویسد: "کسی که با زبان قومی سخن میگوید بایستی در کاربرد واژگان، با آن قوم، همگام حرکت کند، تا امکان تفاهم میسَّر گردد، و این همگامی در کاربرد الفاظ و کلمات، نشانگر آن نیست که بار محتوایی آن را پذیرفته باشد. بلکه به عنوان نام و نشان، و برای انتقال مفهوم مورد نظر به مخاطب، به کار گرفته میشود، و چه بسا به انگیزۀ واضع اصل یا باور داشتن فرهنگی که وضع چنین الفاظی را ایجاب کرده است، هیچ گونه توجّهی ندارد. مثلاً واژه "مجنون" (دیوانه) که به فرد مبتلا به یک گونه بیماری روانی گفته میشود، استعمال کنندگان این لفظ فقط به عنوان نام و نشان آن را به کار میبرند، و هرگز توجّهی ندارند که سبب و انگیزۀ این نام گذاری، فرهنگِ غلط حاکم بر جامعۀ آن روز بوده، که گمان میبردند "جنّ" (دیو) او را لمس کرده و به اختلال حواسّ دچار گردیده، و به همین جهت برای معالجۀ وی به اوراد و بخورات و تعویذها روی میآوردند. امروزه که این گونه باورها را افسانه میدانند، هنوز برای نام بردن بیمار روانی از همین نام استفاده میکنند؛ زیرا بدون آن، امکان تفاهم میسَّر نیست. این را اصطلاحاً "مجارات در استعمال" گویند، یعنی همگامی با عرف رایج در کاربرد الفاظ و کلمات که صرفاً همگامی در کاربرد الفاظ است، بدون پذیرش بار فرهنگی واژگان! این گونه کاربردهای صرفاً لفظی، در قرآن فراوان وجود دارد، که همگامی در کاربرد الفاظ را میرساند و هرگز در آن بار فرهنگی واژگان مدّ نظر نیست."[۳۱]
پیراستگی و مجارات در زبان قرآن، نتایج چندی در عرصه فهم و تفسیر قرآن دارد که برخی از آنها عبارتند از:
- فهم فراتاریخی از آموزههای قرآن و بازداری از عصری و تاریخی انگاری بسیاری از آموزههای قرآن، که توسط جریان تجددگرای معاصر فاقد ارزش و اعتبار فراتاریخی قلمداد میشود.
- تفکیک و بازشناسی مراد آیات قرآن از عناصر فرهنگیباطل.[۳۲]
جمعبندی
از آنچه گذشت به دست میآید که عصمت قرآن، راهنمای خوبی درعرصه فهم آن است و از راههای مختلفی بر چگونگی فهم و تفسیر ما از این کتاب الهی اثر میگذارد. پارهای از این تأثیرات به اختصار عبارت است:
- ارائه راه حل تعارضهای احتمالی بین فهم ما از قرآن و آموختههای قطعی عقلی و علمی.
- ارائه راه حل تعارضهای احتمالی بین قرآن و دیگر نصوص دینی.
- ارائه زیر ساخت تئوریک پذیرش قرائت معیار و مرجع از قرآن و نفی تکثرگرایی و تصویب انگاری در حوزه فهم قرآن.
- تثبیت آموزه مؤلف مداری در عرصه فهم و تفسیر قرآن.
- اهمیت بخشیدن به قواعد و دلالتهای لفظی در فرآیند فهم و تفسیر قرآن
- توجه دهی به اهمیت تفسیر حجتهای معصوم الهی و مقدم داشتن آنها بر دیگر تفاسیر.
- حل مشکل تاریخ مندی و فرهنگ آجین انگاری زبان و فهم فراتاریخی از آموزههای قرآن.[۳۳]
پانویس
- ↑ راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و میگوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
- ↑ ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
- ↑ ابنمنظور، از زجاج نقل میکند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار میرود.
- ↑ ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
- ↑ حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
- ↑ ر. ک: شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ ص۴ـ۷.
- ↑ معرفت، محمد هادی، شبهات وردود، ص۱۱۰-۱۱۳ و نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.
- ↑ بنگرید: نگارنده، چرا دین؟ چرا اسلام؟ چرا تشیع؟ ص۱۱۰-۱۱۳، قم: دفتر نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۸۷
- ↑ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۴
- ↑ عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵
- ↑ اقسام دیگری نیز برای تحریف بر شمرده شده است که صدق عنوان تحریف بر یرخی از آنها محل تردید است، مانند: تحریف در قرائت؛ تحریف در لهجه و گویش. جهت آگاهی بیشتر نگا: محمد هادی معرفت، همان، صص ۲۲ - ۲۶
- ↑ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵
- ↑ ر. ک: حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ ص۵ـ۷.
- ↑ ابوزید، نصرحامد، مفهوم النص، ص۳۴؛ مفهوم پوشیده و مبهم وحی، ترجمه محمدتقی کرمی، نقد و نظر شماره ۱۲ ص۳۴۵.
- ↑ «در حال و آینده آن، باطل راه ندارد» سوره فصلت، آیه ۴۲.
- ↑ ر. ک: معرفت، محمد هادی، شبهات وردود، ص۱۱۰-۱۱۳ و نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.
- ↑ ر.ک: محمدهادی معرفت، تاریخ قرآن، ص۱۵۴-۱۶۷؛ محمدهادی معرفت، صیانة القرآن من التحریف، ص۴۲ ـ ۳۱
- ↑ شاکرین، حمیدرضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن، ماهنامه معارف، شماره ۹۷.
- ↑ بنگرید: نگارنده، سکولاریسم، ج۲، ص۱۴۶-۱۴۷، تهران، کانون اندیشه جوان، چاپ پنجم، ۱۳۸۷
- ↑ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ بحارالأنوار، ج۲۲، ص۴۸۶
- ↑ حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ بنگرید: ابوزید، نصرحامد، مفهوم النص، ص۳۴؛ همان، مفهوم پوشیده و مبهم وحی، ترجمه محمدتقی کرمی، نقد و نظر شماره ۱۲ ص۳۴۵
- ↑ فصلت: ۴۱ و ۴۲
- ↑ محمدهادی معرفت، شبهات وردود، ص۱۱۰-۱۱۳. نیز: محمد هادی معرفت، نقد شبهات پیرامون قرآن کریم، ص۱۴۷-۱۴۸.ترجمه حسن حکیم باشی و همکاران، مؤسسه فرهنگی تمهید، قم، ۱۳۸۵
- ↑ شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷
- ↑ حمید رضا شاکرین|شاکرین، حمید رضا، عصمت تام قرآن و برون دادهای آن (مقاله)|عصمت تام قرآن و برون دادهای آن؛ صفحه ۵تا۷