تمدن اسلامی: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش برچسب: پیوندهای ابهامزدایی |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۱: | خط ۱: | ||
{{در دست ویرایش ۲|ماه=[[بهمن]]|روز=[[۸]]|سال=[[۱۴۰۱]]|کاربر=Bahmani}} | {{در دست ویرایش ۲|ماه=[[بهمن]]|روز=[[۸]]|سال=[[۱۴۰۱]]|کاربر=Bahmani}} | ||
{{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اهداف اسلام | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[تمدن اسلامی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | {{مدخل مرتبط | موضوع مرتبط = اهداف اسلام | عنوان مدخل = | مداخل مرتبط = [[تمدن اسلامی در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]| پرسش مرتبط = }} | ||
== مقدمه == | == مقدمه == |
نسخهٔ ۲۸ ژانویهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۲۹
این مقاله هماکنون در دست ویرایش است.
این برچسب در تاریخ ۸ بهمن ۱۴۰۱ توسط کاربر:Bahmani برای جلوگیری از تعارض ویرایشی اینجا گذاشته شده است. اگر بیش از پنج روز از آخرین ویرایش مقاله میگذرد میتوانید برچسب را بردارید. در غیر این صورت، شکیبایی کرده و تغییری در مقاله ایجاد نکنید. |
مقدمه
در حیات تاریخی جامعه اسلامی مقطع درخشانی به چشم میخورد که رونق علم و تفکر، مسلمانان را در قله آن زمان نشانده است. دوران اوج شکوفایی تمدن اسلامی در قرن ۴ هجری بوده و پس از آن به تدریج روند افول و انحطاط بر جامعه اسلامی حاکم شده است. تکریم علم و عالم، حمایت از تفکر و تعقل، ترویج اخلاق و معنویت و ساماندهی نظامات اجتماعی و اقتصادی، همگی ثمرات تعالیمی است که پیامبر در دوران ۲۳ ساله هدایت جامعه اسلامی بنیان نهاد. اگرچه انحراف حاکمان مانع از ثمردهی کامل این اقدامات شد، اما آثار مثبتی که در آن دوران پدیدار شد، حاصل زحمات رسول الله(ص) بود[۱].
انحطاط و رکودی که بر جوامع اسلامی مستولی شد، ناشی از قدرناشناسی نعمتی بود که به برکت معارف اسلام به دست آمده بود. جدا کردن اخلاق از قدرت و سپردن حکومت به افراد ناصالح موجب شد که نهال تمدن اسلامی در معرض نابودی قرار گیرد. امروز نیز راه بازگشت به شکوفایی و پیشرفت و دستیابی به سعادت دل سپردن به آموزههای نبوی و بازگشت به ایمان، عقلانیت، مجاهدت و عزت است[۲].[۳]
نظام اجتماعی اسلام دارای اهدافی است که دستیابی به تمدن اسلامی، هدف نیمه نهایی آن به شمار میآید. تمدن اسلامی، جامعه را به هدف نهایی یعنی سعادت و قرب الهی میرساند.
جامعۀ بشری، حکومتها و دولتهای بزرگ روز به روز در کنار پیشرفت در مادیات و صنعت، در منجلابی از فسادها، بیحرمتیها، ضلالتها و گمراهیها و دوری از انسانیت واقعی، در حال غوطهور شدن هستند و آنچه که به معنی تمدن واقعی است تحقق نیافته و برای تمدن حقیقی هیچگونه الگویی تعریف نشده است[۴].
معناشناسی
«تمدن» به معنای شهرنشینی و یا خوی و خصلت شهرنشینی به خود گرفتن میدهد و بدان معناست که بشر در سایۀ آن به تشکیل جامعه پرداخته و شهرنشین شده است که در برابر مفهوم «بربریت» به کار رفته و جامعۀ متمدن به این دلیل با جامعه بدوی فرق داشت که اسکان یافته، شهری و با سواد بود[۵].
برای واژه تمدن، تعاریف گوناگونی از طرف دانشمندان مختلف غربی و شرقی بیان شده است که بیشتر این تعاریف مادی و محدود بوده و از تعریف تمدن واقعی دور هستند. «تمدن، مجموعه دستاوردهای مادی و معنوی بشر در یک منطقه، کشور یا عصر معین، یا حالات پیشرفته و سازمان یافته فکری و فرهنگی هر جامعه است که نشان آن، پیشرفت در علم و هنر و ظهور نهادهای اجتماعی و سیاسی است»[۶].[۷]
جایگاه تمدن
یکی از دانشمندان معاصر درباره جایگاه تمدن میفرمایند: تمدن اسلامی باید در همۀ عرصهها و زمینههای اجتماع نمود پیدا کند. این نظریه به گونهای است که اگر بنا باشد جامعۀ اسلامی را متمدن بنامیم باید از همه جهت متمدن باشند نه فقط در صنعت و مسائل دنیوی، بلکه از لحاظ معنوی باید رشد کند و روح خداشناسی و توحید در همۀ عرصههای جامعه حکمفرما باشد. جایگاه تمدن از منظر ایشان به این گونه است که تمدن به عنوان روند رو به رشد جامعه، باید پایبند به اصول اسلامی باشد و در کل روح خدامحوری در جامعه حکمفرما باشد؛ در نتیجه تمدنی که در حال شکلگیری یک جامعه اسلامی است، باید در عرصههای فرهنگی، سیاسی، اجتماعی و نظامی با یکدیگر هماهنگی داشته باشند و به گونهای باشد که با یکدیگر نظام تمدن اسلامی را پایهگذاری کنند و در کل ضامن این است که یک کشوری درست بکند که متمدن باشد، آزادیخواه و مستقل به معنای حقیقیاش باشد و این امر یک مکتب انسانیت و انسانساز است[۸].[۹]
عناصر سازنده تمدن
ویل دورانت، چهار عنصر را سازنده تمدن میداند که عبارتاند از: پیشبینی و احتیاط در امور اقتصادی، سازمان سیاسی، سنن اخلاقی و کوشش در راه معرفت و بسط هنر. ویل دورانت با عنوان «عوامل تمدنی»، برخی از مؤلفههای تمدنی، از جمله عامل زمینشناختی، شرایط جغرافیایی، اقتصادی، زیستی، روانی، نظم سیاسی، وحدت زبانی و قانون اخلاقی را نام برده و بر عامل اقتصادی بیش از سایر عوامل تأکید نموده است[۱۰].
تمدن، همان پیشرفت و ترقی است. پیشرفتهای صنعتی و اقتصادی در قالب آبادانی و تأسیس نهادها و ساخت ابزارهای جدید از مصادیق تمدن است[۱۱]؛ ولی تمدنی مفید و سازنده است که بر اساس مبانی دینی شکل گرفته باشد[۱۲]. پس میتوان برای تمدن سه رکن اصلی دین و سیاست و عقلانیت را قائل شد[۱۳]:
دین
اولین و بنیادیترین اصل تمدنساز «دین» است. اسلام، دینی خردگرا، جامع و جامعهگراست که آموزهها و تعالیم آن افزون بر روابط فردی و جهانی، بر مناسبات اجتماعی و زندگی این جهانی مردم نیز حاکم بوده و تمهیدات نظری مناسب برای شکلگیری و ظهور نظامهای مردمگرا و دموکراتیک را فراهم آورده است. اسلام مکتبی جامع است که هم برای بُعد عقلی و اعتقادی، هم برای بُعد روحی و اخلاقی و هم برای بُعد جسمی و رفتاری و ظاهری انسان برنامه دارد؛ لذا اگر تمدنی فقط بر مبانی بُعد مادی انسان و پیشرفت مادی بنا شد و از ارزش و رشد معنوی غفلت ورزید گرفتار تباهی و فساد خواهد شد. سعادت ملتها در گرو احکام اسلام است. اگر جامعهای مسلمان باشد و اسلام با همۀ ابعادش در آن جامعه پیاده شود، آن جامعه پیشرفتهترین جامعه خواهد بود، این اسلام است که انسانها را به درجۀ اعلای انسانیت میرساند و تا اسلام از طریق مجلس و مسئولین در جامعه پیاده نشود، جامعهای اسلامی نخواهد شد[۱۴].
انسان دارای سه لایه عقلی، قلبی و ظاهری است که بُعد عقلی نیازمند کمال، بُعد قلبی نیازمند اخلاق و تربیت و بُعد ظاهری او نیازمند عمل است[۱۵]؛ طالب مسافرت آخرت و صراط مستقیم انسانیت لازم است که در هر یک از مراتب ثلاثه با کمال دقت و مواظبت توجه و مراقبت کرده و آنها را اصلاح کند و ارتیاض دهد و از هیچیک از کمالات علمی و عملی صرف نظر ننماید[۱۶]. بنابراین رشد همه این ابعاد، هدف پیامبر اسلام و سایر انبیای الهی بوده است و چنین دینی است که زندگی آسوده و رو به تکامل همراه با آسایش و آرامش را به بشر هدیه میدهد و میتواند تمدنی بانشاط و پویا خلق کند و پایۀ اصلی تشکیل امت واحده اسلامی شود[۱۷].
سیاست
سیاست، مهندسی بُعد ظاهری زندگی انسان، یعنی لایۀ ظاهری وجود بشر را بر عهده دارد، اگر از توجه به یک بُعد از ابعاد وجودی انسان غفلت صورت گرفت، نه تنها سیستم، کارآمدی و کارآیی خودش را از دست میدهد که در بسیاری موارد کارکرد منفی و مضر پیدا میکند[۱۸]، چون نفی یک جزء از سیستم، نفی کارآیی تمام سیستم است[۱۹].[۲۰]
عقلانیت
عقلانیت اسلامی برخلاف عقلانیت سکولار، تحت تصرف و تربیت شرع است و صبغۀ الهی و رنگ قدسی دارد، عقلی هم که پشتیبانی شرع و تعالیم انبیای عظام و اولیای الهی را نپذیرد، اسمش عقل نیست، بلکه تدبیر و شیطنت نامیده میشود؛ چون بندۀ شهوت و غضب و شیطنت شده است. عقلانیتی که سراسر «معنویت» است و در برپاداشتن «عدالت» خسته نمیشود و خودش را نمیبازد و از پیگیری مطالبات حق خود کوتاه نمیآید، پس این عقل است که میتواند پایۀ مهم تشکیل امت واحده و تمدن اسلامی باشد.
لایههای سهگانۀ وجود انسان، سه سطح برای عقلانیت ترسیم میکند: نخست، عقلانیت معرفتی[۲۱]؛ دوم عقلانیت اخلاقی[۲۲] و سوم عقلانیت ابزاری. در این سطح، مهندسی، اندازهگیری و نظاممندی، پیشبینی و نقش عقل در محاسبات مادی جهت نیل به شکوفا کردن مادیات و آباد کردن دنیا مدنظر است[۲۳].[۲۴]
شاخصهای تمدن
خضوع در مقابل مذهب و قانون، تجدید نظر در تصویبنامهها و تسلیم مذهب و قانونی شدن، علامت شهامت و تمدن است[۲۵]. مملکت متمدن دارای احزاب مختلفی است که در راستای ارتقای کشور فعالیت میکنند[۲۶]. مملکت متمدن آن است که همه چیزش آزاد باشد، بالاخص مردم در اظهار عقاید و آراءشان آزاد باشند[۲۷]. اگر روال یک حکومت بر اساس دموکراسی پیش برود که به خواستههای مردم احترام گذاشته شود و منطبق بر غرب و شرق نباشد، و برابر عدالت رفتار کرده و منطبق بر آیین و دستورات اسلام باشد، این یک تمدن اسلامی است[۲۸]. اسلام پیشرفتهترین حکومت را دارد و به هیچ وجه، حکومت اسلام با تمدن مخالفتی نداشته و ندارد و اسلام، خود از پایهگذاران تمدن بزرگ در جهان بوده است. هر کشوری که به قوانین اسلام عمل نماید بدون شک، از پیشرفتهترین کشورها خواهد شد[۲۹]. اسلام آن چیزهایی را که مخالف با مصالح ملت بوده است، نفی کرده ولی آنهایی که موافق با مصالح ملت است، تأیید نموده است[۳۰].
انسان در چارچوب نظری، در عالم ماده با سپری کردن مرحله جمادی، نباتی و حیوانی به مرتبه انسانی صعود میکند. بنابراین، انسان باید خویشتن را کامل کند. مشوق به کمال نیز در فطرت او نهاده شده به گونهای که عشق به کمال، غایت همه حرکات و شدنهای اوست[۳۱]. اگر یک کشور بخواهد مترقی باشد و از انحطاط دور بماند، باید افراد و آحاد آن جامعه مترقی باشند و فرد مترقی کسی است که وظیفهشناس باشد، چه وظیفه فردی، چه اجتماعی و چه الهی و از طرفی همه دستگاهها هم با مردم به عدالت رفتار کنند[۳۲]. مهمترین عامل انحطاط مسلمین دوری و بیخبری از تعالیم واقعی و حیات بخش اسلام است[۳۳].[۳۴]
انواع تمدن
برخی از تقسیمبندیهایی که برای تمدن شده عبارت است از:
تمدن مادی و معنوی
یکی از اندیشمندان معاصر در این زمنیه گفته است: "ما با تمدن مادی مخالف نیستیم، یک کشور هم پزشک میخواهد و هم مهندس و هم به لوازم پیشرفته نیاز دارد و در این اشکالی وجود ندارد که از ترقیات دیگران و غرب استفاده کنیم؛ مشکل این است که بعضی از افراد؛ آداب و رسوم، اعتقادات و قوانین را هم میخواهند از آنها بگیرند، اگر تمدن به این معنای مادی باشد، همه مردم دنیا از آن بیزار و متنفرند که فقط در غرب پیدا میشود. مفهوم تمدن وسیعتر از این معناهایی است که افراد برای خود ساختهاند. تمدن آن است که جهت انسانی داشته باشد و مردم را به آرامش برساند که این فقط در شرق پیدا میشود[۳۵]. برای خلاصی از فساد و آثار مخرب تمدن مادی، بهترین راه، تقویت امور معنوی در مردم است[۳۶].
همچنین ایشان گفتهاند: آحاد ملت مسلمان و علما و روحانیون از قدرت و نفوذ معنوی اسلام و تمدن معنوی خود در عرصۀ بین الملل غافلاند و باید بدانند با آگاهی دادن به مردم و عمل به دستورات قرآن و احکام اسلام و اتحاد و انسجام بین یکدیگر میتوانند دنیا را در قبضۀ قرآن و حاکمیت اسلام درآورند[۳۷].[۳۸]
تمدن غربی و تمدن اسلامی
با ظهور اسلام ، تغییرات اجتماعی، فرهنگی، سیاسی و اقتصادی فراوانی پدید آمد و اسلام، تمدن شگرف و بیهماوردی در افق تاریخ پدیدار ساخت که مردم ضعیف و ناتوان و عقبافتاده عصر خویش را به سروری جهان رساند و قرنها در علوم و فنون پیشرو گردید و سالیان دراز، رقیبی در پیشرفت و تعالی نداشت. اما متأسفانه بنا به دلایلی تمدن اسلام به رکود و سستی گرایید و پیرو تمدنهای دیگر گشت و بسیاری از جلوهها، شکوه و عظمت خود را از دست داد. به ویژه در دوران اخیر، بسیاری از مسلمانان در روش زندگی و ابعاد اقتصادی و سیاسی و حتی فرهنگی، فرهنگ و تمدن غربی را به عنوان الگوی خود برگزیده و از اسلام، به برخی عبادتهای فردی اکتفا نمودهاند[۳۹].
در جریان پیریزی تمدن اسلامی، مسلمانان با اخلاق حسنه و معاشرت نیکو توانستند اعتماد ملتها را به خود جلب نمایند و هدفشان نیز سودانگاری و منفعتطلبی نبوده، بلکه مسلمانان به دنبال سازندگی اخلاقی و اشاعه توحید و یکتاپرستی بودند. اسلام برای علم و عالم اهمیت خاصی قائل است، چون باعث میگردد انسان نشئههای بزرگ و بالایی پیدا بکند، اگر انسان از تمدن علمی دور باشد، مثل حیوانات زندگی خواهد کرد. ممکن است فردی از تمدن علمی دور نباشد و از نظر آداب و رسوم اجتماعی به درجهای برسد ولی اگر از اسلام بهرهای نبرده باشد از نظر الهی و مقام معنوی بهرهای نخواهد برد[۴۰]. اگر مسلمانان در قسمتی از زمان پیشرفت کردند به خاطر علم آموزی و اهمیت دادن به علوم روز و تقوی در کنار هم بود[۴۱]. تمدن دروغین یعنی اینکه مظاهر فحشا و فساد در جامعه زیاد باشد، ناامنی در جامعه بیداد کند، حق مظلوم از ظالم گرفته نشود و با روحانیت و مظاهر دینی مخالفت کنند[۴۲].[۴۳]
تمدن استعماری و تمدن استکباری
استعمار برای اینکه به کشورهای شرقی و منابع زیرزمینی مثل گاز و نفت و همچنین رو زمینی آنها مانند مراتع و جنگلها تسلط و دست پیدا کنند، افرادی را به عنوان سیاح به این کشورها فرستادند که بر روی ظرفیتهای مادی و معنوی آنها مطالعه کنند[۴۴]؛ پس از مطالعات وسیعی که داشتند متوجه شدند دو نیروی عظیم در این ممالک حرف اول را میزند؛ یکی اسلام و دیگری روحانیت. به همین دلیل به تبلیغ علیه این دو نیروی بزرگ و با ارزش پرداختند که مردم را نسبت به این دو بدبین و دور نمایند. اسلام را دینی معرفی کردند که افیون جامعه است و باعث نابودی و بیحسی جامعه میشود و روحانیت را نیز انسانهای متحجر و عقب افتاده معرفی کردند![۴۵].
مرحله بعدی خراب کردن نیروی جوان و تحصیل کرده است که از طریق فساد و مواد مخدر، مدارس و دانشگاههای ما را از بین ببرند و نگذارند رشد کنند، آنها را به خود مشغول نمایند و مغزهای متفکر ما را از ما جدا نمایند[۴۶]. کار بعدی استعمار بر سرکار آوردن نیروهایی در این کشورها بود که مقاصد و اهداف استعمار را در این کشورها دنبال کنند. این در حالی بود که اولین قدرت را روحانیت میدیدند که در مبارزه با روحانیت و تعطیل کردن مجالس وعظ و خطابه، کشتن آنها و تخریب مدارس علمیه قصد داشتند به مقاصد شومشان برسند و بعد که دیدند با ارعاب و زور کار به جایی نمیبرند، متوسل به تبلیغات علیه روحانیت شدند. مرحله دیگر کار استعمار ترویج فرهنگ غربی بود و به مردم و جوانان ما اینطور فهماندند که کشور و نحوۀ زندگی شما صحیح نیست و باید زندگی کردن، طرز لباس پوشیدن، خوراک و مسائل دیگرتان را از ما یاد بگیرید و به اصطلاح، جوانان ما را غربزده کردند. آنچه بهعنوان تمدن است، رفتارهای انسانی است، آن چیزی است که بشر را به آرامش برساند و در راستای ارتقای روحی و معنوی بشر باشد، آزادی و استقلال به معنای واقعی، که مردم در انتخابات آزاد باشند در مطالباتشان از دولت آزاد باشند، این تمدن است و باید بدانیم اینگونه آزادیها را مکتبهای توحیدی برای مردم به ارمغان میآروند که غرب از آن بیبهره است[۴۷].
مسألۀ مهم دیگری که استعمار برای تسلط خود و دور کردن مردم از روحانیت در جوامع اسلامی به دنبال آن است و موفق هم بوده، شعار جدایی دین از سیاست است و بیان میکنند که مسلمان جایز نیست در سیاست دخالت کند در صورتی که رسول اکرم(ص) خود حکومت تشکیل داد و افرادی را برای اداره امور عزل و نصب مینمود و برای شهرهای اطراف حاکم تعیین میکرد[۴۸].[۴۹]
فرآوردههای تمدن
رادیو، تلویزیون، مطبوعات، سینماها و تئاترها از ابزارهای موثر تباهی و تخدیر ملتها، خصوصاً نسل جوان بوده است. فیلمهای تلویزیون از فرآوردههای غرب یا شرق بود که طبقه جوان زن و مرد را از مسیر عادی زندگی و کار و صنعت و تولید و دانش منحرف و به سوی بیخبری از خویش و شخصیت خود و یا بدبینی و بدگمانی به همه چیز کشور خود، حتی فرهنگ و ادب و مآثر پر ارزشی که بسیاری از آن با دست خیانتکار سودجویان، به کتابخانهها و موزههای غرب و شرق منتقل گردیده است؛ سوق میدادند[۵۰].[۵۱]
آسیبشناسی تمدن غربی
باید توجه داشت تمدن کنونی غرب بر پایه فساد و بیبند و باری شکل گرفته است و مسلمانان نباید در فرهنگ غربی هضم شوند، هرچند پیشرفتهای مادی فراوانی دارند که برای بشریت لازم است؛ ولی آنچه باعث رشد همه جانبۀ جامعۀ بشریت میشود و برای آن امنیت، تعهد و رشد ایجاد میکند، اعتقاد به خدا و معنویت است[۵۲].
نظریهپردازان غربی دو قسماند: برخی واقعگرایند که عمدتاً جنگطلب بوده و مبنای آنها این است که انسان را حیوان تشنه قدرت میدانند که تنها درمان او مرگ است و جامعه را محل تنازع بقا میشمارند. برخی دیگر گرایش انسانیتری دارند و آرمانگرا هستند. اینان پیروان راسل هستند و به همزیستی و تعامل با جهان سوم و جهان اسلام تمایل دارند[۵۳]. در این زمینه، به راهکارهایی اشاره میشود: الف) تلاش در جهت بیداری و رشد سیاسی؛ ب) ایستادگی در برابر سلطه استعمار غرب؛ ج) همبستگی و اتحاد در برابر سلطهجویی تمدن غرب؛ د) تلاش برای ایجاد دولت اسلامی؛ ه) تلاش در جهت خودکفایی ملّی؛ و) سادهزیستی و پرهیز از تجمّلات؛ ز) تربیت صحیح نسل جوان و نوجوان[۵۴].[۵۵]
عوامل انحطاط مسلمین
تفاوتی میان انحطاط و عقبماندگی وجود ندارد و علت اساسی هر دو یکسان است. ازاینرو، گاه واژۀ انحطاط و عقبماندگی در کنار یکدیگر بیان میشوند و میان آن دو تفکیک صورت نمیگیرد. گروهی از روشنفکران و تحصیلکردگان غربگرا با دیدی مثبت به تمدن غرب مینگریستند و هنگام مقایسه جوامع اسلامی با جوامع غربی، چشمشان در مقابل درخشندگی تمدن غرب خیره شده بود. آنان میپنداشتند برای بشر، راه نجاتی جز تسلیم شدن در برابر تمدن جدید غرب و راه و روش آن وجود ندارد. در سوی دیگر این صفآرایی، گروهی از نخبگان مذهبی بودند که تعدادی از آنها با انگیزۀ دفاع از اسلام، به نفی کامل تمدن غرب و دستاوردهای آن پرداختند. البته بسیاری از این نخبگان مذهبی به درس خود در حوزههای علمیه و مدارس دینی مشغول شدند و در قبال تحولات اجتماعی و سیاسی یا موضعی نداشتند یا نظر خود را ابراز نکردند و بر واقعیت چشم بستند[۵۶]. اسلام اصیل نه تنها عامل عقبماندگی نیست، بلکه سبب پیشرفت مادی و معنوی است. اسلام با رد جنبههای منفی و فسادانگیز فرهنگ غرب، جنبههای مثبت و پیشرفت در علم و صنعت و فنآوری را میپذیرد.
اسلام به عنوان کاملترین دین الهی، تأمینکننده سعادت دنیوی و اخروی و پیشرفت مادی و معنوی انسانهاست. ازاینرو، برپایی حکومت اسلامی و اجرای قوانین اسلام ناب محمدی(ص) زمینههای خروج مسلمانان را از عقبماندگی به ارمغان میآورد. اسلام، مترقیترین قوانین را دارد که با اجرای آنها در حکومت اسلامی، سعادت دنیا و آخرت انسانها تأمین میشود. با عمل به قوانین اسلام، پیشرفت در علم و صنعت و فنآوری نصیب جوامع بشری میشود و از فرورفتن آنها در مادیات و فراموش شدن معنویات نیز پیشگیری خواهد کرد[۵۷].
عوامل خارجی
عوامل خارجی انحطاط مسلمانان، مربوط به فشارهایی است که از طرف غرب بر مسلمانان و کشورهای جهان سوم وارد میشود که عبارتاند از:
- ایجاد اختلاف و شکاف بین ملتها: مستکبران پس از مطالعات وسیع و تحقیقات فراوان به این نتیجه رسیدند که اگر بخواهند به ممالک شرقی دست پیدا بکنند و از منابع وسیعی که در دست دارند به نفع خود بهرهبرداری نمایند، باید بین ممالک شکاف ایجاد کرده و آنها را در مقابل یکدیگر قرار بدهند[۵۸].[۵۹]
- دور نگه داشتن مسلمین از اسلام واقعی: دشمنان اسلام بعد از بررسیهای فراوان فهمیدند که برای رسیدن به مقاصد شومشان باید مردم را از دین و بالاخص از اسلام واقعی دور کرد، چون اگر مردم به اسلام واقعی دست پیدا بکنند، در مقابل زور و چپاول ایستادگی کرده و نمیگذارند دست اجانب به ممالک شرقی برسد؛ به همین دلیل دین به طور مطلق و بالاخص اسلام را افیون جامعه و روحانیت را مرتجع و عقب مانده معرفی میکردند[۶۰].[۶۱]
- تبلیغات قدرتها به ناتوانی ملتها: اساس همۀ شکستها و پیروزیها از خود انسان و باورهای او شروع میشود. غربیان دنبال این بودند که با تبلیغات دامنهدار خودشان به ممالک ضعیف بیاورانند که ناتواناند. اینها باید در صنعت، در نظام، در اداره کشورها، دستشان به طرف قدرتهای بزرگ از شرق و غرب دراز باشد. این باور که به وسیله تبلیغات غربزدگان در این ممالک پیاده شد، این کشورها را به تباهی و عقبماندگی کشاند. این باور مادامی که در کشورهای جهان و کشورهای مستضعف هست، تا آخر مبتلا و وابسته هستند[۶۲].[۶۳]
- القای اسلام خرافی: یکی از عوامل عقبماندگی مسلمانان توسط استعمار، این است که یا اسلام در بین جوامع محو گردد و یا آنقدر شبهات و مسائل خرافی به نام اسلام در بین مردم ترویج دهند که مردم از اسلام واقعی دور شوند[۶۴] و عقب افتادگی اینان در اثر نقص نژاد است! و به تعبیر دیگر، آنان انسانهای تکامل یافته هستند و اینان در تکامل که پس از میلیونها سال به تکامل نسبی میرسند. پس، کوشش با پیشرفت بیفایده است و آزادگان یا باید وابسته به سرمایهداری غرب باشند یا کمونیسم شرق. به بیان دیگر، ما از خود هیچ نداریم و باید همه چیز یعنی علم، تمدن، قانون و پیشرفت را از ابرقدرتهای غرب یا شرق بگیریم![۶۵].[۶۶]
- بزرگ جلوه دادن قدرت ابرقدرتها: از جمله چیزهایی که مانع دفاع مسلمین از کشورهایشان است، تبلیغات دامنهدار برای هر چه بزرگتر جلوه دادن قدرتهای خارجی است. دامنزدن وابستگان غربزده به این نحو شایعهها، مسلمین را از دفاع به حق خود مأیوس نمودند[۶۷].
- جلوگیری از رشد مملکت:
افرادی که نام خود را حقوق بشر میگذارند و دفاع از مردم مظلوم را شعار خود قرار دادهاند، بیشترین ظلم را به ملت مسلمان کردهاند، همه چیز مردم را به پیشرفت بردند، جوانان ایران را منحرف کردند و دانشگاههای ما را وابسته به خود نمودند[۶۸].[۶۹]
عوامل داخلی
- احساس وابستگی عوامل داخلی: بسیاری از رؤسای جمهور ممالک اسلامی از قدرت اسلام و خیل عظیم مسلمانان غافل بودند و قصد داشتند همه چیز را غربی کرده و وابسته نمایند و متأسفانه بعضی از عناصر وابسته هم حرفهای آنها را به خیرخواهی تلقی کرده و باورشان شده بود[۷۰].[۷۱]
- نژادپرستی حاکمان اسلامی: یکی از عواملی که باعث بههم ریختگی وضع مسلمانان است، قضیۀ نژادپرستی است که هر کسی میخواهد خودش را آقای مسلمانان بداند. میزان برتری را آنچه قرآن میگوید[۷۲] بدانند و تقوای الهی، سیاسی و مادی داشته باشند؛ نه اینکه در مقابل یکدیگر صف کشیده و یکدیگر را لعن نمایند[۷۳]. عوامل دیگری مانند نقض قانون اساسی، رفراندم غیر قانونی و در عین حال قلابی، سلب آزادی مردم[۷۴]، وضع بانکها، رباخواری و زورگویی به قشر مستضعف[۷۵] و بیاعتنایی به دین و معنویات[۷۶] نیز از عوامل داخلی انحطاط و عقبماندگی مسلمانان به شمار میآید[۷۷].
شاخصههای رسیدن به تمدن اسلامی
پیشرفت و تمدن در عرصه فکر
پایه اصلی تمدن، بر صنعت و فناوری و علم تنها قرار داده نشده است، بلکه بر فرهنگ، بینش، معرفت و کمال فکری انسانی پایهگذاری شده است. این است که همه چیز را برای یک ملت فراهم میکند و علم را هم برای او به ارمغان میآورد[۷۸]. جامعه بایستی به سمت یک جامعه متفکر حرکت کند؛ این یک درس قرآنی است. در قرآن آیاتی از این قبیل ﴿لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ﴾[۷۹]، ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾[۸۰]، ﴿أَفَلَا يَعْقِلُونَ﴾[۸۱]، ﴿أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ﴾[۸۲] زیاد وجود دارد. باید جوشیدن فکر و اندیشهورزی در جامعه به یک حقیقت نمایان و واضح تبدیل شود[۸۳].[۸۴]
پیشرفت معنوی عامل قدرتمند پیشرفت مادی
تمدن مادی غرب در علم و تکنولوژی پیشرفت کرد. در روشهای پیچیده مادی، توفیقات بزرگی به دست آورد؛ اما در کفه معنوی روز به روز بیشتر خسارت کرد. نتیجه این شد که علم و پیشرفت تمدن مادی غرب، به ضرر بشریت تمام شد. تمدن و فکر اسلامی، پیشرفت مادی را میخواهد؛ اما برای امنیت، آسایش، رفاه و همزیستی مهربانانه مردم با یکدیگر، این خصوصیات نظام اسلامی است[۸۵].[۸۶]
مدیریت قوی و از خود گذشته
کشوری که میخواهد تمدن اسلامی داشته باشد، نیاز به مدیریتی توانمند دارد که همه جوره از خود گذشتگی داشته باشد، به این صورت که باید فردی مانند حضرت علی(ع) را الگو قرار دهد و از همه زندگی خود برای مردم و اعتلای کلمه اسلامی مایه بگذارد[۸۷].[۸۸]
عشق و ایمان، همت و بصیرت
عشق و ایمان، بصیرت و همت؛ ستونهای اصلی هستند. انسانی که ایمان ندارد، محوری برای حرکت خود نمیتواند تصویر کند. انسانی که از احساس عاشقانه و عمیق قلبی برخوردار نیست. نمیتواند این حرکت را ادامه دهد و استمرار بخشد. انسانی که همت ندارد، به کارهای کوچک، به فرازهای محدود اکتفاء میکند؛ چشم به برترین قلهها نمیدوزد. انسانی که بصیرت ندارد، راه را عوضی میرود؛ اگر عشق و ایمانی هم در او هست، آن را در راه غلط مصرف میکند اگر با این عوامل حرکت کنیم همان شجره طیبهای که در قرآن از آن نام برده شده است: ﴿أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ﴾[۸۹] میشود. کلمه طیب مثل درخت نیکونهاد و سالم و طیب، ریشهدار، دارای ریشه عمیق و مستحکم و دارای شاخ و برگ فراگیر.[۹۰]
کنار گذاشتن ضد ارزشها
مردم، گروهها و اجتماعات، باید از ضد ارزشها اجتناب کنند. همه جا، چیزهایی هست که از نظر دین، مکتب یا آن تمدن یا فرهنگ خاص، مطرود و منفی است که باید کنار گذاشته شود. در عرف شرعی و دینی، به این ضد ارزشها «محرمات» یا امور مذموم و صفات زشت میگویند. همچنین، در همه جا ارزشهایی هست که اگر مورد توجه قرار نگیرند و رعایت نشوند، نمیتوان به هدفهایی که دین، تمدن و فرهنگ به آنها دعوت میکنند، رسید. اگر عدهای ارزشهای فرهنگی یا دینی را دنبال کنند؛ مثلاً واجبات یا مستحبات را انجام دهند، اما از محرمات خودداری نکنند به آن هدفها نمیرسند[۹۱].[۹۲]
جهاد و تمدن
بعضی از افراد خیال میکنند که تأسیس یک کشور، ایجاد یک تمدن، نظم در زندگی، پیشرفت در زندگی مادی و معنوی و رفاه مشروع برای انسانها، با جهاد نمیسازد و جهاد ضد اینهاست! در صورتی که بدون جهاد، هیچ چیز به دست انسان نمیآید؛ نه دنیا و نه آخرت. بدون جهاد، در مقابل گرگ بیدست و پای بیابان هم نمیشود ایستاد؛ چه رسد به گرگهای بسیار بسیار خطرناک دنیای سیاست و دنیای اقتصاد و سرپنجههای خونینی که میلیونها انسان را دریدند و نابود کردند و خوردند و بردند![۹۳].[۹۴]
فرایند تحقق تمدن نوبنیاد اسلامی
امروز دنیا تشنه حقیقت است، تشنه اسلام است، دانشمندان، متفکران، انسانهای باوجدان، روشنفکران و جوانان بخشهای حساس پیکره جوامع غربی، امروز تشنه مکتب و درسی از زندگی هستند که آنها را از هزاران دشواری واقعی زندگی نجات دهد. بسیاری از این مشکلات زندگی، مشکلات واقعی نیست. مشکل واقعی، احساس ناامنی روحی، تنهایی، افسردگی، تزلزل و عدم اطمینان و سکینه روحی است. اینها مشکلات واقعی بشر است که در اوج ثروت و شهرت، یک نفر را به خودکشی وادار میکند. جوان پولدار و دارای امکانات تنعم و بهرهبرداری از زندگی است؛ اما خودکشی میکند. دردی که امروز گریبان جوامع مادی دنیا و تمدن غربی را گرفته است، عدم اطمینان، عدم آرامش عدم نقطه اتکای روحی، عدم انس و تواصل بین انسانها، احساس غربت و تنهایی، و انکسار است و همه اینها به خاطر دور بودن از اصل و حقیقت خویش و اسلام واقعی است[۹۵].
اگر کشوری بتواند در میدانهای تحرک و پیشرفت مادی به موفقیتهایی دست پیدا کند و توانست علم و فناوری و صنعت پیدا کند و یک سیاست بینالمللی و یک دیپلماسی قوی پیدا کند و اقتصاد جامعه را سر و سامان دهد و همچنین اگر توانست از منابع عظیم ثروت در زیر زمین و روی زمین، اعم از معدن و کشاورزی و امثال اینها استفاده کند و از سرزمین وسیع و متنوع خدادادی آن استفاده کند و خلاصه، اگر توانست با معیارهای پیشرفت جهانی و مدنی خودش را همراه کند، این اولین کشور و دولتی خواهد بود که توانسته است پیشرفت مادی را در زیر روشنی چراغ برافروخته فضیلت و معنویت به دست آورد؛ این یک تمدن جدید است و در تاریخ کم سابقه خواهد بود[۹۶].[۹۷]
راههای درمان عقبماندگی
راهکارهای مختلفی نیز در رفع این بیماری مؤثر است.
استقلال و رهایی از وابستگی
اول قدم برای رشد و رفع عقبماندگی این است که مسلمانان باید باور کنند ما هم قدرت تفکر داریم، ما هم قدرت صنعت داریم. تا زمانی که به اندوختههای خود دست پیدا نکنیم و هویت خودمان را نشناسیم رشد نمیکنیم. باید سعی کنیم وابستگی خود به غرب را کم کنیم و خودمان برای علم و دانش زحمت بکشیم[۹۸].
وابستگی اقتصادی، وابستگی همه جانبه اعم از سیاسی، اجتماعی و فرهنگی میآورد، باید به گونه ای خودکفا گردیم و مواد اولیه را خودمان تولید کنیم که اگر چیزی که نیاز داریم را از ما دریغ کردند و به اصطلاح تحریم اقتصادی نمودند، نتوانند ضربۀ جبرانناپذیر به ما وارد کنند[۹۹].[۱۰۰]
کمک رسانهها به رشد نیروی انسانی
یکی از ابزارهایی که باعث رشد و آگاهی مردم میگردد، اصحاب رسانه، از قبیل تلویزیون، مجلهها و روزنامههای کثیرالانتشار است. اگر این دستگاهها به خوبی عمل کنند و آنچه مردم به آن نیاز دارند به تصویر بکشند و برای رشد دین و دنیای آنها فعالیتهای مفیدی داشته باشند، بحث و شور و نشاط در بین عالمان و دانشمندان و دانشپژوهان ترویج پیدا کند تا جامعه زنده و رو به رشد و تمدن پیش برود[۱۰۱].
تبلیغات دامنهدار مخالفین با اصلاح بشر، به اینگونه است، همه جاهایی که میخواهند تحت سلطه خودشان درآورند، به اهالی آنجا چنان القا کنند که شما خودتان هیچ نیستید، افکار خودشان را به کار ببندند و تبلیغات طوری شده بود که میترسیدند اصلاً وارد یک عملی بشوند، در صورتی که جوانان ما باید بدانند که هیچ کم ندارند، نباید خودشان را دست کم بگیرند و تحت تأثیر این تبلیغات نادرست قرار نگیرند و بدانند قدرت و تواناییشان بالا بوده و میتوانند کشور خودشان را آنطور که شایسته است بسازند[۱۰۲].[۱۰۳]
اصلاح مراکز علمی
همه میدانند که انسان اگر بخواهد در صراط مستقیم قرار بگیرد، باید از همان ابتدا تربیت صحیح داشته باشد، هم از نظر اخلاقی و هم از نظر تحصیلی. دشمنان برای انحراف مردم و جامعه از مدارس و مراکز تحصیلی شروع میکنند، فلذا باید مراکز تحصیلی از لوس هرگونه ناخالصی و بیاخلاقی دور باشد و تلاش برای پرستیدن الله جل جلاله و دوری از هرگونه شرک باشد[۱۰۴].[۱۰۵]
وحدت مسلمانان
یکی از راهکارها برای جلوگیری از غربزدگی که تکلیف مهمی را متوجه مسلمانان جهان و مستضعفان میکند و ریشه این گرفتاریها را قطع میکند و فساد را از بن میسوزاند، وحدت مسلمانان، بلکه تمامی مستضعفان و دربند کشیدهشدگان جهان است. این وحدت که اسلام شریف و قرآن کریم بر آن پافشاری کردهاند، با دعوت و تبلیغ دامنهدار باید به وجود آید[۱۰۶]. نوعاً قدرتهای ستمگر از راه ارعاب و تهدید یا به وسیله بوقهای تبلیغاتی خودشان و یا به وسیله عمال مزدور بومی خائنشان مقاصد شوم خود را اجرا میکنند. در صورتی که اگر ملتها با هشیاری و وحدت در مقابلشان بایستند، موفق به اجرای آن نخواهند شد[۱۰۷].[۱۰۸]
جمعبندی
نگرش کلان داشتن به اندیشه متفکران و رهبران بزرگ فکری در مدیریت و برنامهریزی راهبردی، نقش بهسزایی دارد. مطلب مهمی که باید مدیران استراتژیک جوامع اسلامی بدانند این است که گرچه نهایت هدف اجتماعی، دستیابی به پیشرفت و تمدن اسلامی است؛ لکن بدون توجه به جهانبینی توحیدی نمیتوان به تمدن مطلوب اسلامی رسید. این سریان توحیدی، توسط عنصر ولایت و پیوند مستحکم ولیّ و مردم تحققپذیر است. مردمسالاری دینی است که میتواند روح توحیدی را در ارزشهای اخلاقی و تربیت و عبادت، ساری و جاری سازد و از آن طریق، به سیاست و اقتصاد و مدیریت و قضاوت و تعلیم و فرهنگ توحیدی دست یابد.
تفاوت تمدن اسلامی با تمدن مُدرن در همین گوهر اساسی، یعنی توحید و شرک نهفته است. تمدن اسلامی، مبتنی بر منظومه فکری و اجتماعی توحید محور است؛ توحیدی که نه تنها در عقیده و قلب آدمیان حضور دارد؛ بلکه همانند روحی، همه ساحتهای فردی و اجتماعی، مُلکی و ملکوتی انسان را احاطه کرده است. آزادی و استقلال و دانش و قدرت و سیاست و قضاوت و امنیت و دفاع و... جملگی توحیدی هستند[۱۰۹].
منابع
- خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی
- خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، مقاله «تمدن اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲
- حاج سید جوادی، سید فرید، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱
- مظاهریسیف، حمید رضا، مقاله «نظام معنویت اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱
پانویس
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات به مناسبت روز مبعث پیامبر اعظم، ۳۱/۵/۱۳۸۵. بیانات در دیدار با نخبگان علمی سراسر کشور، ۱۹/۷/۱۳۷۸.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مسئولان نظام در روز عید مبعث، ۹/۴/۱۳۹۰.
- ↑ حاج سید جوادی، سید فرید، مقاله «اسلامشناسی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۱، ص۲۴۵.
- ↑ عبدالحسین خسروپناه و مهدی شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۵.
- ↑ فخرالدین حجازی، نقش پیامبران در تمدن انسان، ص۲۰ ـ ۱۹.
- ↑ تاریخ تمدن، ج۱، ص۳۳۷.
- ↑ عبدالحسین خسروپناه و مهدی شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص876.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۸۲.
- ↑ عبدالحسین خسروپناه و مهدی شاهرخ اصفهانی، «تمدن اسلامی»، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۷.
- ↑ ویل دورانت، مشرق زمین گاهواره تمدن، ص۳ ـ ۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۳۶۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۱۷۴.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۲۱۸.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۳۸۵.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۸۵.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۷۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۳۳۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۴۴۹.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۲۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۸.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱، ص۱۱۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۲۷۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۳۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۴، ص۳۱۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۲۰۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۵، ص۲۶۲.
- ↑ امام خمینی، شرح چهل حدیث، ص۲۷۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۱۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۲، ص۱۷۷.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۸۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱، ص۷۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۰، ص۳۳۷.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱، ص۳۸۳.
- ↑ تقریرات فلسفه، ج۳، ص۴۷۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۷، ص۱۸۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۳۲.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۳۸۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۲۹۶ و ۲۹۷.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۳۹۹ و ۴۰۰.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۸۵.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۷، ص۲۰۵.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۹۲.
- ↑ وصیتنامه حضرت امام، ص۶۷.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۸۶.
- ↑ تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص۱۱۱.
- ↑ تمدن اسلامی در اندیشه سیاسی امام خمینی، ص۵۹ ـ ۶۰.
- ↑ سید محمّد عارف حسینی، رویارویی تمدن اسلامی و مدرنیته، ص۱۵۴ ـ ۱۶۲
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۹۷.
- ↑ سید محمد خاتمی، بیم موج، مجموعه مقالات.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۸۹۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۳۸۸.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۱.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۳۸۹.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۲.
- ↑ سخنرانی در جمع نیروهای صنایع نظامی کشور. ۳۱ فروردین ۱۳۶۰ / ۱۵ جمادی الثانی ۱۴۰۱.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۷، ص۲۰۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، ص۹۰.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۳.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۱.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۱.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۵.
- ↑ سوره حجرات، آیه ۱۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۱، ص۳۷۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۷، ص۳۳۳.
- ↑ صحیفه امام، ج۳، ص۴۷۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۲۱، ص۴۱۶.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۵.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات به مناسبت حلول سال ۱۳۷۳ شمسی، ۱/۱/۱۳۷۳.
- ↑ «برای گروهی که میاندیشند» سوره یونس، آیه ۲۴.
- ↑ «برای گروهی که خرد میورزند» سوره بقره، آیه ۱۶۴.
- ↑ «پس آیا نمیاندیشند؟» سوره یس، آیه ۶۸.
- ↑ «آیا نیک نمیاندیشند» سوره نساء، آیه ۸۲.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در نخستین نشست اندیشههای راهبردی، ۱۰/۹/۱۳۸۹.
- ↑ خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، مقاله «تمدن اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲، ص۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با مردم شاهرود، ۲۰/۸/۱۳۸۵.
- ↑ خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، مقاله «تمدن اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲، ص۱۳۷۱.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با هزاران نفر از قشرهای مختلف مردم به مناسبت عید سعید غدیر خم، ۲۷/۹/۱۳۸۷.
- ↑ خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، مقاله «تمدن اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲، ص۱۳۷۲.
- ↑ «آیا درنیافتهای که خداوند چگونه به کلمهای پاک مثل میزند که همگون درختی پاک است، ریشهاش پابرجاست و شاخهاش سر بر آسمان دارد» سوره ابراهیم، آیه ۲۴.
- ↑ خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، مقاله «تمدن اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲، ص۱۳۷۳.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با اقشار مختلف مردم در «صحن امام خمینی» حرم حضرت علی بن موسی الرضا(ع)، ۳/۱/۱۳۷۴.
- ↑ خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، مقاله «تمدن اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲، ص۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در مراسم صبحگاه لشکر سیدالشهداء(ع)، ۲۶/۷/۱۳۷۷.
- ↑ خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، مقاله «تمدن اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲، ص۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با روحانیون و وعاظ، در آستانه ماه محرم، ۳/۳/۱۳۷۴.
- ↑ حضرت آیتالله خامنهای، بیانات در دیدار با روحانیون و وعاظ، در آستانه ماه محرم، ۳/۳/۱۳۷۴.
- ↑ خسروپناه و شاهرخ اصفهانی، مقاله «تمدن اسلامی»، منظومه فکری آیتالله العظمی خامنهای ج۲، ص۱۳۷۴.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۰، ص۲۲۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۹، ص۴۳۹.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص ۹۰۶.
- ↑ صحیفه امام، ج۸، ص۴۹۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۶، ص۸۴.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۸.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۴، ص۴ و ۵.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۰۹.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، ص۹۲.
- ↑ صحیفه امام، ج۱۸، ص۹۳.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۱۰.
- ↑ خسروپناه و اصفهانی (مقاله)|«تمدن اسلامی»]]، منظومه فکری امام خمینی، ص۹۱۳.