آزادی عقیده: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱: خط ۱:
{{مدخل مرتبط
{{مدخل مرتبط
| موضوع مرتبط = آزادی مدنی
| موضوع مرتبط = آزادی مدنی
| عنوان مدخل  = آزادی عقیده
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط = [[آزادی عقیده در قرآن]] - [[آزادی عقیده در کلام اسلامی]] - [[آزادی عقیده در فقه سیاسی]] - [[آزادی عقیده در فقه فرهنگ]] - [[آزادی عقیده در معارف و سیره نبوی]] - [[آزادی عقیده در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| مداخل مرتبط = [[آزادی عقیده در قرآن]] - [[آزادی عقیده در کلام اسلامی]] - [[آزادی عقیده در فقه سیاسی]] - [[آزادی عقیده در فقه فرهنگ]] - [[آزادی عقیده در معارف و سیره نبوی]] - [[آزادی عقیده در فرهنگ و معارف انقلاب اسلامی]]
| پرسش مرتبط  = آزادی
| پرسش مرتبط  = آزادی

نسخهٔ ‏۲۸ مارس ۲۰۲۳، ساعت ۱۱:۳۵

آزادی عقیده عبارت است از آزادی انسان در انتخاب ایده و نظری از میان نظریات و آرای مختلف در مقولات گوناگون. آزادی در انتخاب دین، فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی مانند انتخاب شدن و انتخاب کردن، تشکیل یا عضویت در حزب، اجتماعات، تظاهرات، و آزادیِ انتخاب شغل، مسکن، خوراک و پوشاک انواع حق آزادی هستند. که قرآن هم به مجبور نبودن انسان در انتخاب دین اشاره کرده است: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ.

معناشناسی

مقصود از آزادی عقیده، آزادی انسان در انتخاب ایده و نظری از میان نظریات و آرای مختلف در مقولات گوناگون است. انسان در مواجهه با یک موضوع، ابتدا موضعی را اتخاذ کند که پس از تحلیل و مقایسه آن با آرای دیگر، ممکن است موضع خود را حفظ یا از آن عدول کرده، عقیده دیگری را اتخاذ کند.

آزادی عقیده می‌تواند در عرصه‌های سیاست، فرهنگ، اخلاق، علوم نظری و تجربی، هنر و به ویژه دین مطرح و جاری باشد؛ برای مثال انسان می‌تواند بعد از مطالعه درباره نظریه‌های دولت، از شکل خاصی از آن طرفداری کند. تأمل در ماهیت آزادی عقیده این نکته را روشن می‌کند که آزادی حقیقی نه در اتخاذ و گزینش عقیده، بلکه در راهکار و مقدمه آن است؛ به این معنا که انسان ابتدائاً آزاد است درباره آرای مختلف ـ برای مثال در مورد انواع حکومت ـ مطالعه و تحقیق کند و ابعاد مثبت و منفی هرکدام را بسنجد؛ ره‌آورد چنین تحقیقی، انتخاب و اختیار یک نظریه خاصی است که از آن به "عقیده" تعبیر می‌شود. انسان در تحقیق خود وقتی به صدق و درستی نظریه‌ای رسید نمی‌تواند دست‌کم در وجدان خود آن را نپذیرد و به نوعی پذیرفتن آن جبری و نه اجباری می‌شود. پس آزادی عقیده مربوط به مقدمات و راهکار آن می‌شود[۱].[۲]

دیدگاه متفاوت اسلام و غرب

یکی از انواع آزادی، "آزادی عقیده" است. آیا این نوع از آزادی که در جوامع غربی، اصلی مسلّم و پذیرفته شده است، از نظر اسلام صحیح است؟ برای آزادی عقیده، چه معنای صحیحی می‌توان تصور کرد؟ در مکاتب غربی "دین، مذهب و عقیده" رابطۀ خصوصی و شخصیِ انسان با خداست و هیچ‌گونه جنبه اجتماعی برای آن متصوّر نیست. بدین معنا که هر کسی، هر دین، مذهب و عقیده‌ای را انتخاب کند، کمترین تأثیری در زندگی اجتماعی و روابط او با انسان‌های دیگر ندارد و چون حدّ و مرز آزادی در این مکاتب، "عدم تجاوز به آزادی دیگران" است[۳]، مانعی برای رسمیت این نوع از آزادی وجود ندارد. بنابراین، هیچ کس نمی‌تواند دیگران را در انتخاب یک دین، مذهب و عقیده، مورد سؤال و بازخواست قرار دهد و یا او را به ترک یک دین یا گرایش به دین دیگری وادار کند[۴].

اسلام و آزادی عقیده

در اسلام، عقیده و مذهب، امری شخصی و خصوصی نیست و آثار و پیامدهای متنوّعی در زندگی اجتماعیِ شخص و روابط او با دیگران دارد. از دیدگاه اسلام، دینِ الهی، هم دارای جنبه فردی است و هم جنبه اجتماعی، هم بُعد معنوی دارد و هم بُعد سیاسی، هم در روابط انسان با خدا تأثیرگذار است و هم در روابط با انسان‌های دیگر و هم در سلوک و رفتار خود فرد مؤثّر است. در این بینش، دین نه تنها امری خصوصی و فردی نیست، بلکه همه شئون زندگی انسان را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

آزادی عقیده و مذهب در این نگرش به این معناست که "حصولِ ادراک تصدیقی در ذهن انسان" عمل اختیاری نیست تا منع یا تجویز یا آزادی بدان تعلّق بگیرد[۵]. کسی را نمی‌توان به اجبار، مؤمن به عقیده خاصیّ کرد. آیاتی نظیر ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ[۶] ناظر به این معنا است؛ زیرا دین و عقیده اکراه‌بردار نیست.

خداوند این نکته را به پیامبرش هم گوشزد می‌کند که تو "نمی‌توانی کسی را به اجبار مؤمن گردانی. اگر خداوند می‌خواست، همه مردم را مؤمن می‌گردانید، ولی مشیت پروردگار بر ایمان اختیاری مردم تعلّق گرفته است"[۷].

آزادی فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی مانند انتخاب شدن و انتخاب کردن، تشکیل یا عضویت در حزب، اجتماعات، تظاهرات، و آزادیِ انتخاب شغل، مسکن، خوراک و پوشاک همگی انواع دیگر حق آزادی‌اند که در قانون اساسی جمهوری اسلامی، در چارچوب موازین اسلامی مطرح و به رسمیت شناخته شده‌اند[۸].[۹]

دیدگاه قرآنی

قرآن، در جهت تکریم انسان و احترام به اراده، اندیشه و شعور او[۱۰] و با عنایت به اینکه تحصیل کمال، فقط در سایه پذیرش آزادانه حق میسر است[۱۱] و با توجه به اینکه اگر اصول و مبادی دین برای کسی حاصل نشود، دین نیز به قلمرو جانش پای نمی‌نهد[۱۲]، ضمن دعوت به پذیرش دین حق و کامل، بر نهی و نفی هرگونه تحمیل عقیده و اجبار در انتخاب دین[۱۳]، تأکید فرموده است: ﴿لَا إِكْرَاهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ[۱۴]. به گفته علامه طباطبایی، دلیلی که در آیه پس از نفی اکراه ذکر شده، مؤید است که اکراه و اجبار در دین جایز نیست[۱۵]. این آیه، زمانی نازل شد که برخی از انصار می‌خواستند فرزندان خود را که در کودکی یهودی و نصرانی شده بودند، به پذیرش اسلام وادارند و خداوند، فرمان داد فرزندانشان را آزاد بگذارند[۱۶]. اگر ﴿لَا إِكْرَاهَ قضیه خبری باشد، از تکوین و نتیجه خبر می‌دهد که دین، اکراه برنمی دارد؛ زیرا اعتقاد و ایمان، امری قلبی است و امر قلبی، اکراه برنمی دارد و اگر انشایی تشریعی باشد ـ چنان که جمله بعدی آیه هم شاهد آن است ـ نتیجه می‌دهد که کسی حق ندارد درصدد اکراه و اجبار دیگران برآید و این نهی، بر یک حقیقت تکوینی متکی است[۱۷].[۱۸]

آزادی عقیده در سیره پیامبر (ص)

سیره عملی رسول خدا (ص) در تبلیغ اسلام همواره این بوده است که انسان‌ها در پذیرش دین آزاد باشند؛ زیرا آزادی در پذیرش دین از قوانین اصلی آیین اسلام و دستور خداوند متعال است؛ آنجا که به پیامبرش می‌فرماید: ﴿وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّى يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ[۱۹].

در تاریخ به نمونه‌های متعددی از رفتار و سیره پیامبر (ص) اشاره شده است که در آنها آزادی عقیده، محترم شمرده شده است مانند:

  1. پیمان بستن با یهود: روشن‌ترین و گویاترین سند تاریخی درباره آزادی مردم در پذیرش و یا نپذیرفتن اسلام، پیمان نامه رسول خدا (ص) با مردم مدینه است. در بخشی از این پیمان نامه که تمامی اهل مدینه آن را امضا کرده‌اند، آمده است: یهودیان بنی عوف با مسلمانان، همانند امت واحده‌اند و هر کدام از آنان در دین خود آزاداند. بندگان نیز همانند دیگران در دین و آیین خود آزاداند؛ مگر کسانی که ظلم کردند و گناه کار شدند که آنان خود و خانواده خود را به هلاکت می‌اندازند[۲۰].
  2. اجبار به پذیرش دین، بدعت است!: خداوند در قرآن می‌فرماید: ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ[۲۱]. درباره علت نزول این آیه شریفه نقل شده است که گروهی از مسلمانان نزد رسول خدا (ص) آمدند و به ایشان گفتند: "ای رسول خدا، اگر مشرکانی را که بر آنها تسلط و قدرت داریم، مجبور می‌کردید ایمان بیاورند و مسلمان شوند، تعداد ما زیاد می‌شد و قدرت بیشتری در مقابل دشمنان پیدا می‌کردیم". پیامبر در پاسخ آنان فرمود: نمی‌خواهم خداوند را در حالی ملاقات کنم که بدعتی نهاده باشم؛ زیرا خداوند درباره آن دستوری به من نداده است و من از متکلفان نیستم[۲۲].
  3. اجباری در کار نیست : رسول خدا (ص) هر سال هنگام فرا رسیدن موسم حج به میان قبایل می‌رفت و با رؤسای آنان صحبت می‌کرد و از آنان می‌خواست تا از وی حمایت کنند و از قتل وی به دست مشرکان قریش مانع شوند. رسول اکرم (ص) به آنان می‌فرمود: هیچ کس از شما را به پذیرش آیین اسلام مجبور نمی‌کنم و هر کس از شما در پذیرش آن آزاد است و هر کس که از پذیرش اسلام کراهت داشته باشد، او را مجبور نمی‌کنم. من از شما انتظار دارم در مقابل کسانی که قصد کشتن مرا دارند، از من حمایت کنید تا پیام‌ها و دستورهای الهی را به مردم برسانم[۲۳].
  4. نامه صلح : از دیدگاه رسول خدا (ص) همه افراد در پذیرش دین اسلام آزاد بودند و اگر عده‌ای از مردم حاضر نبودند دین اسلام را بپذیرند، در سایه حمایت حکومت اسلامی زندگی می‌کردند و از آنان جزیه دریافت می‌شد. در نامه رسول اعظم (ص) به رئیس یکی از قبایل که منذر بن ساوی نام داشت چنین آمده است: "از محمد، پیامبر (ص) به منذر بن ساوی؛ با سلام و تحیت؛ خداوند یکتا را همراه تو سپاس می‌گویم. نامه‌ات به من رسید و آن را برای من خواندند. بدان! هر کس نماز ما را بخواند و به سوی قبله ما نماز گزارد و قربانی ما را بخورد، مسلمان است. هر کس هم که این امور را قبول نداشته باشد، باید جزیه بپردازد". پس از این نامه، منذر بن ساوی، مسلمان شد و اهل حجر را به اسلام فراخواند؛ اما واکنش مردم به دعوت منذر متفاوت بود و برخی مسلمان شدند و برخی دیگر هم ناراضی بودند؛ اعراب، مسلمان شدند و مجوسیان و یهودیان، اسلام را نپذیرفتند و به پرداخت جزیه رضایت دادند[۲۴] و ...[۲۵].

دیدگاه فقهی

انسان در اندیشیدن و اعتقاد آزاد است و کسی نمی‌تواند دیگری را به انتخاب دینی خاص مجبور کند؛ چنان‌که کسی بر باقی ماندن بر دین منتخب خود نیز مجبور نمی‌شود؛ ولی اگر کسی با آزادی، آیین اسلام را اختیار کرد، حق تغییر آن را ندارد. کافرانی که در سرزمین اسلامی زندگی می‌کنند، بر اساس ضوابطی، در ابراز عقیده خود ـ بدون فراخوان مسلمانان به آن ـ آزادند. همچنین در انجام دادن مراسم عبادی و نیز عمل بر طبق شریعت خود در ازدواج، ارث و معاملات، آزادی دارند؛ به شرط آنکه آنچه نزد مسلمانان منکر است، به‌طور علنی مرتکب نشوند. آنان برای حل اختلاف‌های خود می‌توانند نزد قاضی مسلمانان یا قاضی خودشان مراجعه کنند و دولت اسلامی تا جایی‌که به حال مسلمانان ضرر و با مصالح کشور اسلامی منافات نداشته باشد، نمی‌تواند در شؤون آنان دخالت کند[۲۶].

پرسش وابسته

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. علامه طباطبائی در این باره می‌نویسد: «عقیده یعنی پدید آمدن یک ادرا ک تصدیقی در ذهن انسان، عقیده یک عمل اختیاری نیست که بشود از آن منع کرد یا آن را اجازه داد. چیزی که قابل اجازه و منع است، التزام به یک سلسله اعمالی است که از عقیده ناشی می‌شود، مثلاً دعوت کردن به آن عقیده، قانع ساختن مردم نسبت به یک عقیده، نوشتن و نشر عقیده» (بررسی‌های اسلامی، ج۳، ص۴۲۹؛ همچنین مرتضی مطهری، کتاب جهاد، ص۴۸).
  2. قدردان قراملکی، محمد حسن، آزادی در فقه و حدود آن، ص ۱۰۱.
  3. جان استورات میل، رساله‌ای درباره آزادی، ص۲۰.
  4. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۲۶.
  5. طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۱۱۷.
  6. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  7. ﴿فَإِنْ أَعْرَضُوا فَمَا أَرْسَلْنَاكَ عَلَيْهِمْ حَفِيظًا إِنْ عَلَيْكَ إِلَّا الْبَلَاغُ وَإِنَّا إِذَا أَذَقْنَا الْإِنْسَانَ مِنَّا رَحْمَةً فَرِحَ بِهَا وَإِنْ تُصِبْهُمْ سَيِّئَةٌ بِمَا قَدَّمَتْ أَيْدِيهِمْ فَإِنَّ الْإِنْسَانَ كَفُورٌ «پس اگر روی گرداندند تو را بر آنان نگهبان نفرستاده‌ایم، بر تو جز پیام‌رسانی نیست و ما هر گاه به آدمی بخشایشی از خود چشاندیم بدان شادمان شد و چون برای کارهایی که کرده‌اند گزندی به آنان برسد بی‌گمان (در آن حال) آدمی بسیار ناسپاس است» سوره شوری، آیه ۴۸؛ ﴿وَإِلَى الْأَرْضِ كَيْفَ سُطِحَتْ * فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ «و به زمین که چگونه آن را گسترده‌اند؟ * پس پند بده که تنها تو پند دهنده‌ای» سوره غاشیه، آیه ۲۰-۲۱؛ ﴿وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّى يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  8. ر.ک: قانون اساسی جمهوری اسلامی، فصل سوم، حقوق ملت.
  9. ورعی، سید جواد، درسنامه فقه سیاسی، ص ۱۲۶.
  10. فی ظلال، ج ۱، ص ۲۹۱؛ من وحی القرآن، ج ۹، ص ۳۶۲.
  11. ولایت فقیه، ص ۳۳ و ۳۴.
  12. فلسفه حقوق بشر، ص ۱۹۵.
  13. فی ظلال، ج ۱، ص ۲۹۱.
  14. «در (کار) دین هیچ اکراهی نیست که رهیافت از گمراهی آشکار است» سوره بقره، آیه ۲۵۶.
  15. المیزان، ج ۲، ص ۳۴۳.
  16. جامع البیان، مج ۳، ج ۳، ص ۲۱.
  17. المیزان، ج ۲، ص ۳۴۲ و ۳۴۳.
  18. رضایی بیرجندی، علی، دائرةالمعارف قرآن کریم، ج۱، ص 189-192.
  19. «و اگر یکی از مشرکان از تو پناه خواست به او پناه ده تا کلام خداوند را بشنود سپس او را به پناهگاه وی برسان؛ این بدان روست که اینان گروهی نادانند» سوره توبه، آیه ۶.
  20. السیرة النبویة، ج ۱، ص ۵۰۳ و نویری، نهایة الأرب، ج ۱۶، ص ۳۵۰.
  21. «و اگر پروردگارت می‌خواست، تمام آن کسان که روی زمین‌اند همگی ایمان می‌آوردند؛ آیا تو مردم را ناگزیر می‌کنی که مؤمن باشند؟» سوره یونس، آیه ۹۹.
  22. شیخ صدوق، التوحید، ص ۳۴۲؛ احمد بن علی الطبرسی، الإحتجاج، ج ۲، ص ۴۱۲ و شیخ صدوق، عیون اخبار، ج ۱، ص ۱۳۵.
  23. ابوبکر بیهقی، دلائل النبوه، ج ۲، ص ۴۱۴.
  24. احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، ص ۸۷ و الامام مالک، المدونة الکبری، ج ۲، ص ۴۷.
  25. اکبری، هادی و پهلوان‌پور، فاطمه، فرهنگنامه سیره پیامبر اعظم، ص ۸۹-۹۰.
  26. عمید زنجانی، عباس علی، دانشنامه فقه سیاسی، ص ۲۰.