دولت در فقه سیاسی: تفاوت میان نسخه‌ها

۸٬۲۱۹ بایت اضافه‌شده ،  ‏۱۵ آوریل ۲۰۲۳
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
 
خط ۲۰۷: خط ۲۰۷:
[[تعهد]] هر نوع [[نظام ولایی]] بر [[راضی]] نگهداشتن [[عامه]] [[مردم]]، همواره او را بر تنزل از [[اختیارات]] و مسئولیت‌های اولیه‌اش وادار می‌کند و [[دولت حق]] را بر چرخش به [[سود]] مردم و [[توسعه]] [[آزادی‌ها]] و گسترش قلمروی [[حقوق خصوصی]] وادار می‌کند و در عمل او را در برابر دو نوع حداقل و حداکثر یعنی در مقابل [[جامعه مدنی]] و [[جامعه ولایی]] به سمت جامعه مدنی می‌کشاند.
[[تعهد]] هر نوع [[نظام ولایی]] بر [[راضی]] نگهداشتن [[عامه]] [[مردم]]، همواره او را بر تنزل از [[اختیارات]] و مسئولیت‌های اولیه‌اش وادار می‌کند و [[دولت حق]] را بر چرخش به [[سود]] مردم و [[توسعه]] [[آزادی‌ها]] و گسترش قلمروی [[حقوق خصوصی]] وادار می‌کند و در عمل او را در برابر دو نوع حداقل و حداکثر یعنی در مقابل [[جامعه مدنی]] و [[جامعه ولایی]] به سمت جامعه مدنی می‌کشاند.
عنصر [[هدایت]] که یکی از مقومات اصلی [[امامت]] در دیدگاه سیاسی [[شیعه]] است، برای جلو‌گیری از چنین انحطاطی [[پیش‌بینی]] شده است. رویه [[هدایتی]] امامت [[جامعه]]، می‌تواند خواست و [[رضایت مردم]] را به‌جای [[گرایش]] منفی، به [[تعالی معنوی]] و [[تقرب]] سوق دهد و دولت ایده‌آل مردم را به نظام ولایی نزدیک کرده، [[نارضایتی مردم]] را به [[مفاسد]] آزادی‌ها جلب کند و [[رضایتمندی]] آنان را به تعهد عمومی نسبت به [[قوانین الهی]] نزدیک کند تا جامعه به‌جای آزادی‌های بیشتر به [[تعبد]] [[الهی]] و قبول [[ولایت]] [[صالحان]] و [[حاکمان]] [[وارسته]] [[پایبندی]] نشان دهد و به [[حمایت]] از جامعه ولایی تن در دهد<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۳۶۵ – ۳۶۳.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۶۰۴.</ref>
عنصر [[هدایت]] که یکی از مقومات اصلی [[امامت]] در دیدگاه سیاسی [[شیعه]] است، برای جلو‌گیری از چنین انحطاطی [[پیش‌بینی]] شده است. رویه [[هدایتی]] امامت [[جامعه]]، می‌تواند خواست و [[رضایت مردم]] را به‌جای [[گرایش]] منفی، به [[تعالی معنوی]] و [[تقرب]] سوق دهد و دولت ایده‌آل مردم را به نظام ولایی نزدیک کرده، [[نارضایتی مردم]] را به [[مفاسد]] آزادی‌ها جلب کند و [[رضایتمندی]] آنان را به تعهد عمومی نسبت به [[قوانین الهی]] نزدیک کند تا جامعه به‌جای آزادی‌های بیشتر به [[تعبد]] [[الهی]] و قبول [[ولایت]] [[صالحان]] و [[حاکمان]] [[وارسته]] [[پایبندی]] نشان دهد و به [[حمایت]] از جامعه ولایی تن در دهد<ref>فقه سیاسی، ج۱۰، ص۳۶۵ – ۳۶۳.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۶۰۴.</ref>
==[[نظریه الهی دولت]]==
بر اساس نظریات و [[معتقدات دینی]]، ریشه اصلی [[دولت]] و منشأ [[اقتدار]] آن به [[اعتقاد]] به [[خدا]] برمی‌گردد، که [[حاکمیت]] دولت را نشأت گرفته از [[حاکمیت الهی]] دانسته و آن را به‌طور مستقیم از آن خدا و یا به صورت تفویضی، از [[عنایات]] خدا بر [[انسان]] می‌شمرده‌اند.
این نظریه در [[الهیات]] و [[فلسفه سیاسی]] [[مسیحیت]] به گونه‌ای، و در [[فلسفه سیاسی اسلام]] به شیوه دیگر [[تفسیر]] شده است، اما آنچه که عملاً در عرصه [[سیاسی]] غرب و قلمروی سیاسی [[تاریخ اسلام]]، نقش مهمی را در تحولات سیاسی ایفا کرده، هر کدام به گونه متفاوتی بوده است.
امپراطوران فرانسه خود را [[مظهر]] [[موهبت الهی]] در [[تفویض]] [[سلطنت]] می‌دانستند و همانگونه که «لوئی چهاردهم» می‌گفت، دولت و سلطنت [[پادشاهان]] فرانسه، مستند از تفویض [[الهی]] است و تنها خدا منشأ این سلطنت است و [[شاه]] در برابر خدا [[مسئول]] است که این موهبت الهی را چگونه به‌کار گیرد.
لوئی پانزدهم در سال ۱۷۷۰، قانونی گذرانید که در مقدمه آن تصریح شده بود: ما تاج و تخت را از خدا گرفته‌ایم و [[اختیار]] [[قانونگذاری]] تنها از آن ما است و کسی دیگر در آن سهیم نیست و ما در [[اعمال]] خود از کسی [[پیروی]] نمی‌کنیم.
همین نظریه در میان [[سلاطین]] [[انگلستان]] نیز، معیار عمل بود که سرانجام در [[جدال]] بین تاج و تخت سلطنت و [[پارلمان]] در سال ۱۶۴۹، پارلمان [[پیروز]] شد و [[حکم]] [[اعدام]] شارل اول را صادر کرد. اما پس از مدتی دوباره [[نظریه]] موهبت الهی سلطنت به تاج و تخت بازگشت و بالاخره در سال ۱۶۸۸، یک‌بار دیگر پارلمان پیروز و دولت به [[مردم]] برگردانده شد.
امپراطوران [[آلمان]] نیز خود و سلطنت خود را از آن خدا دانسته و این موهبت الهی را از آن خود می‌شمردند. یکی از امپراطوران آلمان قبل از [[جنگ]] جهانی اول اعلام کرد که سلطنت وی از جانب خداست و او برگزیده از جانب خدا برای سلطنت است و ملزم نیست [[آرای عمومی]] و یا خواست [[پارلمان]] را گردن [[نهد]]. وی اعلام کرد که خواست [[خدا]]، آن است که [[آلمان]] بر همه [[جهان]] [[حکومت]] کند و جهانیان را زیر [[سلطه]] خویش درآورد.
گرچه، [[کلیسا]] در آغاز [[سیاست]] [[عزل و نصب]] امپراطوران اروپا، از این نظریه [[حمایت]] می‌کرد، اما به تدریج با تحولات [[سیاسی]] و گسترش [[آزادی‌خواهی]] و تشکیل پارلمان در کشورهای مختلف اروپا؛ [[نظریه]] [[نمایندگی]] مستقیم امپراطوران در [[سلطنت]]، از جانب خدا به نظریه دیگری [[تحول]] یافت که براساس آن، [[عنایت الهی]] مسیر حوادث را چنان تمشیت می‌کند که امپراطوران و [[پادشاهان]] را به تاج و تخت می‌رساند.
بر مبنای نظریه، گرچه در ظاهر این مردمند که شاهان را قبول دارند، ولی در [[حقیقت]] این عنایت الهی است که دل‌های آنان را به سمت امپراطور تاجدار می‌کشاند و [[مردم]] نیز از [[انتخاب]] این مسیر [[الهی]] ناگزیرند.
ریچارد دوم، [[پادشاه]] [[انگلستان]] در برابر پارلمان، به [[صراحت]] اعلام کرد: «پادشاهان از کارهای خود حسابی پس نمی‌دهند».
در [[اندیشه]] [[اسلامی]]، گرچه در کنار [[حاکمیت خدا]]، [[خلافت]] [[انسان]] نیز مطرح شده و برای هر [[انسانی]]، [[شایستگی]] رسیدن و به [[خلافت الهی]] [[پیش‌بینی]] شده بود و [[انبیا]] و [[اوصیا]] [[وارثان]] [[رسالت]] آنان به عنوان الگوهای انسان [[شایسته]] خلافت الهی معرفی شده بودند، [[فلسفه]] [[گزینش]] [[اصلح]] را در [[دولت]] [[تعلیم]] می‌کرد، اما در عمل به صورت [[تحریف]] شده، [[خلیفه الهی]] و [[حاکمیت]] یک‌جانبه مطرح شد و مورد سوءاستفاده [[خلفا]] و [[سلاطین]] در [[تاریخ اسلام]] قرار گرفت.
[[فلسفه سیاسی]] تفکیک‌ناپذیری [[دین]] از سیاست در [[اسلام]]، در قالب خلاف الهی و سلطنت موهبتی، مورد بهره‌برداری سیاسی و دستمایه حاکمیت یک‌جانبه [[زمامداران]] در طول [[تاریخ]] شد.
منصور [[خلیفه عباسی]]، در [[سفر]] [[مکه]] خطاب به مردم گفت: مردم! من [[سلطان]] خدا در [[زمین]] هستم، شما را به [[راهنمایی]] او و با [[توانایی]] که از او گرفته‌ام، [[رهبری]] می‌کنم و به [[مشیت]] او عمل می‌کنیم.
[[لقب]] «ظل [[الله]]» از خلفا به سلاطین و امرا رسید و هرکدام به نوبه خود به تناسب [[قدرت]] و سلطه‌ای که داشتند، در اختصاص به [[موهبت الهی]] [[سلطنت]]، مدعی [[مقامات معنوی]] و [[ارتباط]] اقتدارشان به [[خدا]] می‌شدند.
گرچه بسیاری از [[خلفا]] و [[سلاطین]] در [[تاریخ اسلام]] از عناوینی چون [[خلیفه خدا]] و [[سایه]] خدا و موهبت الهی بودن سلطنت، استفاده کردند و القابی در این راستا برای خود اختصاص دادند و در عمل [[مردم]] را در [[دولت]] خویش سهیم نکردند و اما تفاوت اصولی و [[اختلاف]] کلی که در میان دو سلسله سلاطین اروپا و سلاطین تاریخ اسلام، مدعی آن نشدند، که سلطنت خدایی است. و مردم را به‌طور کلی از مشارکت در [[خلافت]] و سلطنت [[محروم]] نکردند.
[[سنت]] [[انتخاب خلیفه]] از راه [[اهل]] حل وعقد، نوعی رسمیت دادن به مشارکت غیر مستقیم مردم در [[انتخاب]] دولت بود. بسیاری از امرا وسلاطین [[مسلمان]]، دولت خود را برگرفته از [[قدرت نظامی]] و [[فتوحات]] خود می‌دانستند. سلاطین سلسله‌هایی چون [[دیالمه]]، [[سلجوقیان]]، [[سامانیان]] و حتی [[صفویه]] در [[ایران]]، در واقع سلاطین فاتح بودند و اگر در دوران قاجاریه، بخشی از [[فرهنگ سیاسی]] اروپا بوده است، که اصل [[متمم]] [[قانون اساسی]]، دقیقاً [[التقاط]] و اقتباس [[فرهنگ غربی]] را به خوبی نشان می‌دهد: سلطنت موهبتی است [[الهی]] که توسط [[ملت]] به [[شاه]] [[تفویض]] گردیده است<ref>درآمدی بر فقه سیاسی، ص۲۲۰-۲۱۷.</ref>.<ref>[[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۲ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی ج۲]]، ص ۷۱۵.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۷۳٬۶۹۳

ویرایش