عثمان بن حنیف در تاریخ اسلامی: تفاوت میان نسخه‌ها

برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
خط ۱۱۸: خط ۱۱۸:


در [[کتاب وقعة صفین]] نامه‌ای نقل شده، که [[حضرت علی]]{{ع}} آن را هنگامی که عبدالله بن عامر در بصره بوده، به وی نوشته است. در آن [[نامه]] وی را به [[حق]] [[دعوت]] نموده و بصره را جایگاه [[شیطان]] معرفی کرده است<ref> منقری، وقعة صفین، ص۱۰۶؛ آملی حسن زاده، تکملة منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۱۰.</ref>. ولی به نظر می‌رسد این نامه بخشی از نامه‌ای است که علی{{ع}} به [[عبدالله بن عباس]] - هنگامی که [[امارت بصره]] را به عهده داشته - نوشته است. با توجه به آنچه درباره ابن عامر نوشتیم، بعید می‌نماید که وی برای مدتی در دوران [[حکومت علی]]{{ع}} در بصره بوده و حضرت برایش نامه نوشته باشد؛ چراکه او جزو افرادی بود که با علی{{ع}} به [[مخالفت]] برخاست و بعد از [[آگاهی]] از خلافت حضرت از [[مردم]] خواست تا آماده [[جنگ]] شوند. گرچه برخی نوشته‌اند که حضرت نامه را بعد از جنگ جمل به وی نوشته و او را از [[فتنه‌انگیزی]] در بصره بر [[حذر]] داشته است<ref>سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت امیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 294 - 297.</ref>
در [[کتاب وقعة صفین]] نامه‌ای نقل شده، که [[حضرت علی]]{{ع}} آن را هنگامی که عبدالله بن عامر در بصره بوده، به وی نوشته است. در آن [[نامه]] وی را به [[حق]] [[دعوت]] نموده و بصره را جایگاه [[شیطان]] معرفی کرده است<ref> منقری، وقعة صفین، ص۱۰۶؛ آملی حسن زاده، تکملة منهاج البراعه فی شرح نهج البلاغه، ج۱۸، ص۳۱۰.</ref>. ولی به نظر می‌رسد این نامه بخشی از نامه‌ای است که علی{{ع}} به [[عبدالله بن عباس]] - هنگامی که [[امارت بصره]] را به عهده داشته - نوشته است. با توجه به آنچه درباره ابن عامر نوشتیم، بعید می‌نماید که وی برای مدتی در دوران [[حکومت علی]]{{ع}} در بصره بوده و حضرت برایش نامه نوشته باشد؛ چراکه او جزو افرادی بود که با علی{{ع}} به [[مخالفت]] برخاست و بعد از [[آگاهی]] از خلافت حضرت از [[مردم]] خواست تا آماده [[جنگ]] شوند. گرچه برخی نوشته‌اند که حضرت نامه را بعد از جنگ جمل به وی نوشته و او را از [[فتنه‌انگیزی]] در بصره بر [[حذر]] داشته است<ref>سپهر، ناسخ التواریخ، زندگانی حضرت امیر، ج۵، ص۱۴۶.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 294 - 297.</ref>
==[[نامه]] [[امیرالمؤمنین]]{{ع}} به [[عثمان بن حنیف]]==
امیرالمؤمنین علی{{ع}} در دوران [[خلافت]] خویش [[کارگزاران]] خود را تحت نظر داشت و از راه‌های گوناگون کارهای آنان را بررسی می‌کرد و چنان‌چه فردی مرتکب عملی خلاف می‌‌شد، وی را [[نصیحت]] و در صورت [[لزوم]] از کار برکنار می‌کرد.
در [[عهدنامه مالک اشتر]] توصیه می‌کند که مأمورین مخفی برای [[نظارت بر کارگزاران]] بگمارد. عثمان بن حنیف [[کارگزار]] حضرت در [[بصره]] بود. به حضرت خبر دادند که او در دعوتی که از جانب [[اشراف بصره]] ترتیب یافته و در آن [[فقرا]] و [[مستمندان]] شرکت نداشتند، حضور یافته است. [[حضرت امیر]] در نامه‌ای، وی را از این عمل باز داشت. از نامه حضرت [[استنباط]] می‌شود که [[نهی]] از حضور در چنین مجالسی، علت‌های گوناگونی داشته است:
#در این مجلس [[ثروتمندان]] شرکت داشتند، اما فقرا از آن بی‌بهره بودند و اگر مبنای مهمانی این است که دیگران به نوایی برسند، لازم است افرادی در مهمانی شرکت کنند که محتاج چنین غذایی هستند نه کسانی که ثروتمندند. از این رو این مهمانی‌ها بیشتر جنبه [[ریا]] و [[خودنمایی]] دارد و [[رضای خدا]] در آن نیست و [[استاندار]] علی{{ع}} نباید در آن شرکت کند.
#در مهمانی‌های اشرافی احتمال انجام [[کارهای ناشایست]] بسیار است و نهی، حمل بر [[کراهت]] شود یا چنین مهمانی‌هایی که مخصوص [[والیان]] است، شرکت آنها در آن [[حرام]] باشد. به ویژه با توجه به این موضوع که ثروتمندان هیچ‌گاه بدون [[هدف]] و [[جلب منفعت]]، دنبال [[کار خیر]] نیستند. هدف آنان [[جلب اعتماد]] کارگزار برای رسیدن به [[ثروت]] بیشتر بوده است.
#احتمال دیگری که متصور است این که علت منع از شرکت در هم‌چون مجالسی این بوده که در آن [[اسراف]] و [[تبذیر]] می‌شود و غذاهای رنگارنگ و متنوع برای [[مهمانان]] می‌آورند<ref>قمی، سفینة البحار، ج۲، ص۱۵۸.</ref>.
به هر حال علی{{ع}} عثمان بن حنیف [[کارگزار بصره]] را از شرکت در [[مجلسی]] که [[فقرا]] در آن [[دعوت]] نشده‌اند، [[نهی]] کرد و نامه‌ای به او نوشت. [[سید رضی]] این [[نامه]] را در [[نهج البلاغه]] آورده و در آغاز آن گوید: «از نامه‌های آن حضرت است به [[عثمان بن حنیف انصاری]] که [[کارگزار]] او در [[بصره]] بود، زمانی که به [[امام]]{{ع}} خبر رسید او را گروهی از «[[مترفین]]»<ref>تعبیر به مترفین در نهج السعاده آمده است، ج۴، ص۳۲.</ref> [[مردم بصره]] به مهمانی خوانده‌اند و او بدان‌جا رفته است».
'''متن نامه:'''
اما بعد، ای پسر [[حنیف]] به من خبر رسیده است که مردی از جوان‌مردان [[بصره]] تو را به [[ولیمه]] و طعامی فرا خوانده است و تو به سوی آن شتافته‌ای. خوردنی‌های رنگارنگ و [[نیکو]] برایت آورده و کاسه‌های بزرگ، پی در پی برابر تو نهاده‌اند. [[گمان]] نمی‌کردم تو مهمانی مردمی را بپذیری که نیازمندانشان را به [[جفا]] رانده و توانگرانشان را خوانده‌اند. پس بنگر که بر این سفره چه می‌خواهی؛ آن‌چه [[حلال و حرام]] آن بر تو آشکار نیست، بیرون انداز و آن‌چه دانی از [[حلال]] به دست آمده تناول نما.
[[آگاه]] باش که هر پیرو و مأمومی را [[پیشوایی]] است که باید از او [[پیروی]] کند و به [[روشنایی]] [[نور]] [[دانش]] وی روشنی گیرد. بدان که پیشوای شما از دنیای خود به دو [[جامه]] فرسوده و از خوردنی خویش به دو گرده نان بسنده کرده است. [[آگاه]] باشید که شما توان انجام این [[کارها]] را ندارید، اما مرا به [[پارسایی]]، [[کوشش]]، [[پاک‌دامنی]] و درست‌کاری [[یاری]] کنید. به [[خدا]] [[سوگند]] از دنیای شما زر نیندوختم و از غنیمت‌های آن [[مالی]] نینباشتم و بر (دو) جامه کهنه‌ام جامه کهنه دیگری نیفزودم. اندکی (وجبی) از [[زمین]] آن ([[دنیا]]) به دست نیاورده‌ام و از آن چیزی نگرفتم جز به مقدار [[خوراک]] [[حیوان]] شکسته پشت (که از بسیاری درد از خوردن کامل، عاجز است) [[دنیا]] در چشم من از دانه‌ای حنظل تلخ، بی‌مایه‌تر و نا ارزنده‌تر است.
آری از آن‌چه [[آسمان]] بر آن [[سایه]] افکنده بود، تنها [[فدک]] در دست ما بود. مردمی بر آن [[بخل]] ورزیدند و گروهی سخاوت‌مندانه از آن دیده پوشیدند و خدای بهترین داور است؛ مرا به فدک و غیر فدک چه کار است؟ در حالی که جایگاه [[آدمی]] گوری است که در [[تاریکی]] آن نشانه‌هایش بر جای نماند و خبرهایش [[نهان]] گردد. گودالی است که اگر به گشادگی آن افزوده شود و دست‌های گورکن فراخش سازد، سنگ و کلوخ، آن را میفشارد (و تنگ میسازد) و [[خاک]] انباشته، روزنه‌های آن را فرو میبندد. من نفس خود را تنها با [[پرهیزگاری]] می‌پرورانم تا در [[روز]] بزرگ‌ترین [[بیم‌ها]] و ترس‌ها ایمن باشم و در لغزش‌گاه نلغزم.
اگر میخواستم تا به شهد و عسل پالوده و مغز گندم و بافته‌های [[ابریشم]]، راه داشتم. لیکن دور است که [[هوا و هوس]] من بر من چیره گردد و زیادی [[حرص]] مرا به گزیدن خوراک‌های (رنگارنگ) بکشاند - شاید در [[حجاز]] و یمامه کسانی باشند که امیدی به [[قرض]] نان نداشته باشند و هیچ‌گاه [[سیر]] نشده باشند - و دور است از من که سیر بخوابم و پیرامون من شکم‌هایی باشد که از [[گرسنگی]] به پشت چسبیده و جگرهایی سوخته باشد؛ یا چنان باشم که [[شاعر]] گوید: «درد تو این بس است که شب [[سیر]] بخوابی و گرداگرد تو جگرهایی باشد که در آرزوی سبوی چرمین آب، بسوزند».
آیا از خویشتن به این بسنده کنم که مرا [[امیرمؤمنان]] بنامند و در ناگواری‌های [[روزگار]] [[شریک]] آنان نباشم؟ یا در [[سختی]] [[زندگی]] نمونه و اسوه‌ای برایشان نشوم؟ مرا نیافریده‌اند که خوردنی‌های گوارا سرگرمم سازد، همچون چارپای بسته (و پروار) که تمام توجّهش به علف است، یا مانند چارپای رها گشته که خاکروبه‌ها را به هم زند و شکم را از علف بینبارد و از آن‌چه از آن خواهند [[غفلت]] نماید. مرا نیافریده‌اند که وانهند یا [[بیهوده]] رها شوم یا ریسمان [[گمراهی]] را بکشم و یا بی‌مقصودی، راه [[سرگردانی]] بپیمایم.
و چنان بینم که گوینده شما بگوید: «اگر پسر [[ابوطالب]] را [[خوراک]] این است، [[ضعف]] [[ناتوانی]] او را از [[پیکار]] با هم‌آوردان بر جای نشاند و از [[جنگ]] با [[دلاور]] مردان باز دارد». اما بدانید درختی که در بیابان خشک روید، چوبش سخت‌تر است و درخت‌های سبز و خوش‌نما (و پر آب) پوستش نازک‌تر؛ و گیاهان و رستنی‌های صحرایی بیشتر افروزد و دیرتر افسرد و خاموش شود. [[یگانگی]] من با [[رسول خدا]]{{صل}} مانند نوری است که از نوری دیگر روشنی یافته و آرنجی است که به بازو پیوسته. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر [[عرب]] در جنگ علیه من پشت به پشت دهد، روی از آنان بر نتابم و اگر لازم آید و [[فرصت]] دست دهد، به پیکار همه بشتابم و خواهم کوشید تا [[زمین]] را از این شخص وارونه و کالبد سرگشته [[خِرَد]] ([[معاویه]]) [[پاک]] سازم، تا کلوخ ذره از دانه جدا گردد و با [[ایمان]] از چنگ [[منافق]] جدا شود<ref>{{متن حدیث|أَمَّا بَعْدُ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ: فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ الْبَصْرَةِ دَعَاكَ إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الْجِفَانُ وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هَذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ. أَلَا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِيءُ بِنُورِ عِلْمِهِ أَلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ أَلَا وَ إِنَّكُمْ لَا تَقْدِرُونَ عَلَى ذَلِكَ وَ لَكِنْ أَعِينُونِي بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ
بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَكٍ وَ غَيْرِ فَدَكٍ وَ النَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ فِي فُسْحَتِهَا وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَ الْمَدَرُ وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَرَاكِمُ وَ إِنَّمَا هِيَ نَفْسِي أَرُوضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ. وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ بِالْيَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِيتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِي بُطُونٌ غَرْثَى وَ أَكْبَادٌ حَرَّى أَوْ أَكُونَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ:
{{شعر}}
{{ب|''وَ حَسْبُكَ عَاراً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍ''|2=''وَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ''}}
{{پایان شعر}}
أَ أَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ هَذَا أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أُشَارِكُهُمْ فِي مَكَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَكُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوبَةِ الْعَيْشِ فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا وَ تَلْهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا أَوْ أُتْرَكَ سُدًى أَوْ أُهْمَلَ عَابِثاً أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيقَ الْمَتَاهَةِ. وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتَ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ الْأَقْرَانِ وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ أَلَا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ الرَّوَاتِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ النَّابِتَاتِ الْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّوْءِ مِنَ الضَّوْءِ وَ الذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ وَ اللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هَذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصِيدِ}}</ref>
'''پایان این [[نامه]] چنین است:''' ای [[دنیا]] از من دور شو که مهار تو بر گردنت آویخته است (تو را رها کردم) و من از چنگالت به در جسته‌ام و از دام ریسمان‌هایت رسته‌ام و از لغزشگاه‌هایت دوری گزیده‌ام. کجایند مهترانی که به بازیچه‌های خود فریبشان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت دام [[فریب]] بر سر راهشان نهادی. اینک آنان در گرو گورهایند و فرو خفته در لابه‌لای لحدها. به [[خدا]] [[سوگند]] اگر شخصی بودی دیدنی و کالبدی [[حس]] کردنی؛ حدّ خدا را درباره‌ات [[اجرا]] می‌کردم، به [[کیفر]] بندگانی که آنان را با [[آرزوها]] دست‌خوش فریب ساختی و مردمانی که به پرت‌گاه [[تباهی]] در افکندی و پادشاهانی که به دست نابودی‌شان سپردی و در چنگال بلاشان درآوردی که نه راهی برای فرود آمدن و نه گریزگاهی برای بازگشتن دارند. هیهات! آن‌که پا در لغزش‌گاهت نهاد به سر در آمد. آن‌که در موج‌های انبوهت فرو رفت، [[غرق]] شد و آن‌که از ریسمان‌های دامت کناره گرفت، [[توفیق]] یافت (و از [[گرفتاری]] رهید) و هر کس که از گزند تو به [[سلامت]] است، باکش نیست که [[مسکن]] و جایش تنگ باشد و [[دنیا]] در دیده او چنان است که [[روز]] پایان آن است.
از دیده‌ام دور شو! به خدا سوگند رامت نشوم که مرا [[خوار]] بدانی و سر به [[فرمان]] تو نیم تا از این سو بدان سویم بکشانی. سوگند به خدا - سوگندی که در آن [[مشیت]] و خواست خدا را جدا میسازم - نفس خود را چنان [[تربیت]] کنم که اگر گرده نانی برای خوردن یافت، شاد شود و از نان خورش، به نمک [[خرسند]] گردد و چشم [[خانه]] را واگذارم تا چون چشمه خشکیده، آبی در آن نماند. آیا چرنده، شکم خود را با چرا (و خوردن [[گیاه]]) پرسازد و بخسبد و رمه گوسفند از علف، [[سیر]] بخورد و به آغل بکوچد، در حالی که علی نیز از [[توشه]] خود می‌خورد و می‌خوابد؟ چشمش روشن باد! که از پس سالیان درازی به [[چارپایان]] یله و رها یا چرنده سر داده به چرا، [[اقتدا]] کند. خوشا کسی که آن‌چه پروردگارش بر عهده او نهاده، پرداخته است و در [[سختی]]، [[صبور]] و [[شکیبا]] باشد و به شب از [[خواب]] دوری گزیند و چون خواب بر او چیره گردد، [[زمین]] را بستر و [[کف دست]] را بالش گیرد؛ در جمعی که از [[بیم]] بازگشت دیده‌هاشان در شب، بیدار است و پهلوهاشان از خوابگاه بر کنار و لب‌هاشان به یاد [[پروردگار]] مترنم؛ و گناهانشان به بسیاری [[استغفار]] زدوده است (آنان [[حزب]] خدایند و بدانید که [[حزب خدا]] رستگارند).
پس پسر حنیف از [[خدا]] بترس و اگر [[رهایی]] از [[آتش دوزخ]] را [[عنایت]] داری، گرده‌های نانت تو را کافی است<ref>{{متن حدیث|إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُورِ وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ وَ اللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً وَ قَالَباً حِسِّيّاً لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُودَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالْأَمَانِيِّ وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي وَ مُلُوكٍ أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ إِذْ لَا وِرْدَ وَ لَا صَدَرَ هَيْهَاتَ مَنْ وَطِئَ دَحْضَكِ زَلِقَ وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حَبَائِلِكِ وُفِّقَ وَ السَّالِمُ مِنْكِ لَا يُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ وَ الدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمَ حَانَ انْسِلَاخُهُ. اعْزُبِي عَنِّي فَوَاللَّهِ لَا أَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّينِي وَ لَا أَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِينِي وَ ايْمُ اللَّهِ يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيهَا بِمَشِيئَةِ اللَّهِ لَأَرُوضَنَّ نَفْسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ إِذَا قَدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَيْنِ مَاءٍ نَضَبَ مَعِينُهَا مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعَهَا أَ تَمْتَلِئُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ وَ السَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ وَ هَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ {{متن قرآن|أُولَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ}}. فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ وَ لْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُكَ}}؛ نهج البلاغه، نامه ۴۵، صبحی صالح، ص۴۱۶؛ فیض الاسلام ص۹۶۵؛ دکتر شهیدی، ص۳۱۷؛ اسدالله مبشری، ج۲، ص۱۵۳؛ محمودی، نهج السعاده، ج۴، ص۳۲، کاشانی، معادن الحکمه، ج۱، ص۲۲۰؛ بحارالأنوار، ج۴۰، ۳۴۰، حدیث ۲۷، همه به نقل از نهج البلاغه.</ref>.<ref>[[علی اکبر ذاکری|ذاکری، علی اکبر]]، [[سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین (کتاب)|سیمای کارگزاران علی بن ابی طالب امیرالمؤمنین]]، ج۲، ص 297 - 304.</ref>


== منابع ==
== منابع ==
۱۱۵٬۱۸۳

ویرایش