عصمت از نسیان: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۱۲: خط ۱۲:
==== معنای لغوی ====
==== معنای لغوی ====
{{اصلی|عصمت در لغت}}
{{اصلی|عصمت در لغت}}
عصمت، واژه‌ای [[عربی]] و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای [[حفظ]] و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «[[اعتصام]]» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>
عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده {{عربی|«عَصِمَ يَعْصِمُ»}} است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: {{عربی|«مَسَکَ»}} به معنای [[حفظ]] و نگهداری<ref>راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: {{عربی|العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم}}؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و {{عربی|عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه}}؛ یعنی [[خداوند]] فلانی را از [[مکروه]] حفظ کرده ({{عربی|عصمه}}) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.</ref>، دوم: {{عربی|«مَنَعَ»}} به معنای مانع شدن<ref>ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.</ref> و سوم به معنای وسیله بازداشتن<ref>ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: {{عربی|أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ}}، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و [[حفظ]] چیز دیگری شود، به کار می‌رود.</ref>. با این وجود واژه «[[عصمت]]»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند<ref>ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.</ref>.<ref>[[سید علی حسینی میلانی|حسینی میلانی، سید علی]]، [[عصمت از منظر فریقین (کتاب)|عصمت از منظر فریقین]]، ص۱۴.</ref>


==== در اصطلاح [[متکلمان]] ====
==== در اصطلاح [[متکلمان]] ====
در [[علم کلام]] [[دست]] کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
در [[علم کلام]] [[دست]] کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': [[شیخ مفید]] نخستین [[متکلم امامیه]] است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] [[خداوند]] از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. [[متکلمان امامیه]] به تبع شیخ مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون [[سید مرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، [[نباطی]]<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
#'''عصمت به معنای [[لطف]]''': [[شیخ مفید]] نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه [[خداوند متعال]]، همان [[توفیق]] و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله [[حجج الهی]] برای [[حفظ دین]] [[خداوند]] از ورود [[گناهان]] و خطاها در آن است<ref>شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.</ref>. متکلمان امامیه به تبع شیخ مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون [[سید مرتضی]]، [[شیخ طوسی]]، [[نوبختی]]، نباطی<ref>علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.</ref> و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
#'''عصمت به معنای [[ملکه]]''': پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref>
#'''عصمت به معنای ملکه''': پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، [[خواجه نصیرالدین طوسی]] آن را به نقل از [[فلاسفه]]، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر [[اندیشه]] حکماست<ref>خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.</ref>. پس از خواجه برخی از [[متکلمان]] معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند<ref>میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.</ref>.<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۳۴ - ۳۵.</ref>


=== [[نسیان]] ===
=== [[نسیان]] ===
==== معنای لغوی ====
==== معنای لغوی ====
نسیان که از مادۀ «نسی» است در لغت به معنای از یاد بردن و فراموش کردن چیزی است که قبلا ً در [[ذهن]] بوده است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۷، ص۳۰۴.</ref>. طبق این معنا نسیان [[ضد]] ذکر و [[حفظ]] می‌باشد<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۲۲.</ref>.
نسیان که از مادۀ «نسی» است در لغت به معنای از یاد بردن و فراموش کردن چیزی است که قبلا ً در ذهن بوده است<ref>فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۷، ص۳۰۴.</ref>. طبق این معنا نسیان ضد ذکر و [[حفظ]] می‌باشد<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۲۲.</ref>.


برای نسیان چند معنای مجازی نیز ذکر کرده‌اند؛ از جمله: «[[بی‌اعتنائی]]» و «ترک کردن»<ref>زمخشری، جارالله، ابی‌القاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، بیروت، دار صادر، ۱۹۹۲م، چاپ اول، ص۶۳۱.</ref> که در [[کلام عرب]] استعمال نسیان در معنای اخیر شایع است<ref>ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج۶، ص۹۷.</ref>. نسیان و «[[فراموشی]]» در اصطلاح [[قرآنی]] غالباً به معنای بی‌اعنتایی به [[خدا]] و [[اوامر]] او اطلاق می‌شود<ref>طباطبایی محمد حسین، المیزان، ج۷، ص۸۹.</ref>.
برای نسیان چند معنای مجازی نیز ذکر کرده‌اند؛ از جمله: «بی‌اعتنائی» و «ترک کردن»<ref>زمخشری، جارالله، ابی‌القاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، ص۶۳۱.</ref> که در کلام عرب استعمال نسیان در معنای اخیر شایع است<ref>ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج۶، ص۹۷.</ref>. نسیان و «[[فراموشی]]» در اصطلاح [[قرآنی]] غالباً به معنای بی‌اعنتایی به [[خدا]] و [[اوامر]] او اطلاق می‌شود<ref>طباطبایی محمد حسین، المیزان، ج۷، ص۸۹.</ref>.


== اختیاری بودن نسیان ==
== اختیاری بودن نسیان ==
خط ۳۸: خط ۳۸:
[[خداوند متعال]] نیز به اختیاری بودن [[نسیان]] در [[انسان]] اشاره کرده‌اند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا}}<ref>«و همانا ما پیش از این با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان نخورد) و او فراموش کرد و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم». سوره طه، آیه ۱۱۵.</ref>، [[آیه]] دال بر این است که اگر [[آدم]] دارای [[طاقت]] و [[تحمل]] و [[عزم]] بود به آن کار [[اقدام]] نمی‌کرد و هر چه که [[قدرت]] انسان و عزم و طاقت او زیاد شود به نسبت آن نسیان او به مقتضای آیه کم می‌‌شود.
[[خداوند متعال]] نیز به اختیاری بودن [[نسیان]] در [[انسان]] اشاره کرده‌اند: {{متن قرآن|وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا}}<ref>«و همانا ما پیش از این با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان نخورد) و او فراموش کرد و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم». سوره طه، آیه ۱۱۵.</ref>، [[آیه]] دال بر این است که اگر [[آدم]] دارای [[طاقت]] و [[تحمل]] و [[عزم]] بود به آن کار [[اقدام]] نمی‌کرد و هر چه که [[قدرت]] انسان و عزم و طاقت او زیاد شود به نسبت آن نسیان او به مقتضای آیه کم می‌‌شود.


'''دلیل چهارم'''
'''دلیل سوم'''


دلیل آخر بر اختیاری بودن نسیان روایتی است از [[پیامبر خاتم]]{{صل}} که آن حضرت فرموده‌اند: {{متن حدیث|رفع عن امتی نسیان حیث انه رفع امتنان و تسهیل}}، به گفته ایشان رفع و از بین رفتن امری زمانی معنا می‌‌یابد که در مقابلش مواخذه باشد و مواخذه نیز برای امور اختیاری است<ref>عاملی سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج ۶، ص۱۲۲-۱۱۸.</ref>.<ref>فاطمه ملکی طجر، مقاله: نگاه و نقدی بر مسأله سهو النبی.</ref>
دلیل آخر بر اختیاری بودن نسیان روایتی است از [[پیامبر خاتم]]{{صل}} که آن حضرت فرموده‌اند: {{متن حدیث|رفع عن امتی نسیان حیث انه رفع امتنان و تسهیل}}، به گفته ایشان رفع و از بین رفتن امری زمانی معنا می‌‌یابد که در مقابلش مواخذه باشد و مواخذه نیز برای امور اختیاری است<ref>عاملی سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج ۶، ص۱۲۲-۱۱۸.</ref>.<ref>فاطمه ملکی طجر، مقاله: نگاه و نقدی بر مسأله سهو النبی.</ref>


== [[عصمت]] [[معصومان]] از نسیان ==
== [[عصمت]] [[معصومان]] از نسیان ==
مراد از معصومان در اینجا، [[پیامبران]] و در رأس آنها پیامبر خاتم{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{ع}} است. متکلمان امامیه قائل به عصمت همه [[انبیا]] و امامان معصوم{{ع}} از نسیان یا [[فراموشی]] هستند. چه فراموشی در [[دریافت وحی]] و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] و چه فراموشی در سایر امورات شخصی [[زندگی]].
مراد از معصومان در اینجا، [[پیامبران]] و در رأس آنها پیامبر خاتم{{صل}} و [[امامان معصوم]]{{ع}} است. متکلمان امامیه قائل به عصمت همه [[انبیا]] و امامان معصوم{{ع}} از نسیان یا [[فراموشی]] هستند. چه فراموشی در دریافت وحی و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] و چه فراموشی در سایر امورات شخصی [[زندگی]].


=== ادله [[عصمت انبیا]] از [[نسیان]] ===
=== ادله [[عصمت انبیا]] از [[نسیان]] ===
==== ادله عقلی ====
==== ادله عقلی ====
برخی نوزده دلیل عقلی بر [[عصمت انبیا]] از [[نسیان]] اقامه کرده‌اند که این ادله عام بوده و عصمت از سهو و [[خطا]] را نیز در برمی‌گیرد<ref>شبر، سید عبد الله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۱۴۱ ـ ۱۴۳، أنوار الهدی، قم، چاپ دوم، ۱۴۲۴.</ref> که عمده آنها به یک دلیل بر می‌گردد که همان [[نقض غرض]] باشد.
برخی نوزده دلیل عقلی بر [[عصمت انبیا]] از [[نسیان]] اقامه کرده‌اند که این ادله عام بوده و عصمت از سهو و [[خطا]] را نیز در برمی‌گیرد<ref>شبر، سید عبد الله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۱۴۱ ـ ۱۴۳.</ref> که عمده آنها به یک دلیل بر می‌گردد که همان نقض غرض باشد.


'''نقض غرض'''
'''نقض غرض'''
خط ۵۳: خط ۵۳:
عدم عصمت [[پیامبران]] از [[سهو]] و [[خطا]] موجب نقض غرض [[بعثت]] است که نقض غرض هم از مولاى [[حکیم]] محال است. پس احتمال سهو و خطا بر [[نبی]]{{صل}} هم محال خواهد بود.
عدم عصمت [[پیامبران]] از [[سهو]] و [[خطا]] موجب نقض غرض [[بعثت]] است که نقض غرض هم از مولاى [[حکیم]] محال است. پس احتمال سهو و خطا بر [[نبی]]{{صل}} هم محال خواهد بود.


توضیح اینکه؛ یکی از هدف‌های [[بعثت انبیا]] و [[فرستادن پیامبران]] از سوی [[پروردگار]] حکیم، [[ارشاد]] و [[هدایت مردم]] به [[مصالح]] و [[مفاسد]] واقعى است تا با عمل به دستورهاى [[شرع]]، [[تزکیه]] و [[تربیت]] شده، به کمال [[شایسته]] [[انسانی]] و [[سعادت]] برسند. این [[هدف]] بدون [[عصمت پیامبران]] از سهو و خطا به دست نمی‌آید؛ زیرا با تجویز سهو و خطا بر [[انبیا]]، هر آینه ممکن است آنان در بیان [[اعمال]] و [[دستورات الهی]] که برای ارشاد و رسیدن [[بشر]] به مصالح [[واقعی]] وضع شده‌اند سهو و [[اشتباه]] نمایند و [[انسان]] در [[متابعت]] از آنان به مصالح واقعى دست پیدا نکند و همچنین با احتمال سهو و خطا در [[افعال]] و [[گفتار پیامبران]] و لو در امور عادی که به [[امور شرعی]] سرایت می‌کند، [[انسان]] در متابعت کامل از او دچار تردید می‌‌گردد و ممکن است برخی از [[دستورات]] او را به جهت تردید به وجود آمده ترک نماید و از رسیدن به سعادت [[محروم]] گردد که این امور، موجب نقض غرض از [[ارسال پیامبران]] و بر خلاف [[حکمت]] است و خلاف حکمت از [[خداوند]] صادر نمى‌‏شود»<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏۱، ص۳۵۹.</ref>.<ref>[[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (کتاب)|شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات]]، ج‏۱، ص۲۳۷.</ref>
توضیح اینکه؛ یکی از هدف‌های [[بعثت انبیا]] و [[فرستادن پیامبران]] از سوی [[پروردگار]] حکیم، [[ارشاد]] و [[هدایت مردم]] به [[مصالح]] و [[مفاسد]] واقعى است تا با عمل به دستورهاى [[شرع]]، [[تزکیه]] و [[تربیت]] شده، به کمال شایسته [[انسانی]] و [[سعادت]] برسند. این [[هدف]] بدون [[عصمت پیامبران]] از سهو و خطا به دست نمی‌آید؛ زیرا با تجویز سهو و خطا بر [[انبیا]]، هر آینه ممکن است آنان در بیان [[اعمال]] و [[دستورات الهی]] که برای ارشاد و رسیدن [[بشر]] به مصالح [[واقعی]] وضع شده‌اند سهو و [[اشتباه]] نمایند و [[انسان]] در متابعت از آنان به مصالح واقعى دست پیدا نکند و همچنین با احتمال سهو و خطا در [[افعال]] و گفتار [[پیامبران]] و لو در امور عادی که به امور شرعی سرایت می‌کند، [[انسان]] در متابعت کامل از او دچار تردید می‌‌گردد و ممکن است برخی از [[دستورات]] او را به جهت تردید به وجود آمده ترک نماید و از رسیدن به سعادت [[محروم]] گردد که این امور، موجب نقض غرض از [[ارسال پیامبران]] و بر خلاف [[حکمت]] است و خلاف حکمت از [[خداوند]] صادر نمى‌‏شود»<ref>صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏۱، ص۳۵۹.</ref>.<ref>[[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (کتاب)|شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات]]، ج‏۱، ص۲۳۷.</ref>


==== ادله نقلی ====
==== ادله نقلی ====
===== [[آیات]] نافی [[عصمت پیامبران]] از نسیان =====
===== [[آیات]] نافی [[عصمت پیامبران]] از نسیان =====
در بیان داستان و سرگذشت برخی از [[انبیای الهی]] در [[قرآن]]، آیاتی به چشم می‌‌خورد که ظاهرشان دلالت بر پدید آمدن نسیان و فراموشی در مورد برخی از آن حضرات دارد. برای مثال درباره حضرت [[حضرت موسی]]{{ع}} می‌‌خوانیم: {{متن قرآن|فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا}}<ref>«(ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد)» سوره کهف، آیه ۶۱.</ref>؛ با ملاحظه چنین آیاتی ممکن است این سؤال به [[ذهن]] برسد که آیا امکان پذیر بودن [[فراموشی]] راجع به [[انبیای الهی]]، [[عصمت]] آنها را نقض نمی‌کند؟! [[مفسران]] [[قرآن]]، توضیحات و تبیین‌های مختلفی راجع به چنین آیاتی بیان کرده اند: گروهی از [[مفسرین]] در [[تفسیر آیات]] نسبت دهنده [[نسیان]] به [[پیامبران]] گفته‌اند: «نسيان» گاهى به معناى درنگ کردن و یا ترک نمودن چيزى است، هرچند [[انسان]] آن را فراموش نكرده باشد، همان گونه كه در داستان [[حضرت آدم]]{{ع}} مى خوانيم: {{متن قرآن|وَلقَد عَهِدْنَا الى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ...}}<ref>«پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!»، سوره طه، آیه ۱۱۵</ref>. مسلّماً حضرت آدم پيمان الهى را فراموش نكرده بود، ولى در مورد آن درنگ نمود، از این درنگ و تامل تعبير به فراموشى شده است.
در بیان داستان و سرگذشت برخی از [[انبیای الهی]] در [[قرآن]]، آیاتی به چشم می‌‌خورد که ظاهرشان دلالت بر پدید آمدن نسیان و فراموشی در مورد برخی از آن حضرات دارد. برای مثال درباره حضرت [[حضرت موسی]]{{ع}} می‌‌خوانیم: {{متن قرآن|فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا}}<ref>«(ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد)» سوره کهف، آیه ۶۱.</ref>؛ با ملاحظه چنین آیاتی ممکن است این سؤال به ذهن برسد که آیا امکان پذیر بودن [[فراموشی]] راجع به [[انبیای الهی]]، [[عصمت]] آنها را نقض نمی‌کند؟! [[مفسران]] [[قرآن]]، توضیحات و تبیین‌های مختلفی راجع به چنین آیاتی بیان کرده اند: گروهی از [[مفسرین]] در [[تفسیر آیات]] نسبت دهنده [[نسیان]] به [[پیامبران]] گفته‌اند: «نسيان» گاهى به معناى درنگ کردن و یا ترک نمودن چيزى است، هرچند [[انسان]] آن را فراموش نكرده باشد، همان گونه كه در داستان [[حضرت آدم]]{{ع}} مى خوانيم: {{متن قرآن|وَلقَد عَهِدْنَا الى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ...}}<ref>«پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!»، سوره طه، آیه ۱۱۵</ref>. مسلّماً حضرت آدم پيمان الهى را فراموش نكرده بود، ولى در مورد آن درنگ نمود، از این درنگ و تامل تعبير به فراموشى شده است.


همچنین درباره [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا}}<ref>«و پروردگارت هرگز چیزی را فراموش نخواهد کرد». سوره مریم، آیه ۶۴.</ref> که خطاب به [[پیامبر اسلام]] است، گفته شده معنای آن چنین است: «اى [[محمّد]] [[خدا]] تو را به حال خود رها نمى كند». درست همان معنایی که بر آیه: {{متن قرآن|مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى‏}}<ref>سوره ضحی، آیه ۳.</ref> نیز منطبق است و چنین مفهومی به آن می‌‌بخشد: «پروردگارت تو را وانگذاشت و بر تو [[غضب]] نكرد»<ref>طبرسى فضل بن حسن، ترجمه تفسير جوامع الجامع، ج ‏۴، ص۵۱.</ref>.
همچنین درباره [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا}}<ref>«و پروردگارت هرگز چیزی را فراموش نخواهد کرد». سوره مریم، آیه ۶۴.</ref> که خطاب به [[پیامبر اسلام]] است، گفته شده معنای آن چنین است: «اى [[محمّد]] [[خدا]] تو را به حال خود رها نمى كند». درست همان معنایی که بر آیه: {{متن قرآن|مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى‏}}<ref>سوره ضحی، آیه ۳.</ref> نیز منطبق است و چنین مفهومی به آن می‌‌بخشد: «پروردگارت تو را وانگذاشت و بر تو [[غضب]] نكرد»<ref>طبرسى فضل بن حسن، ترجمه تفسير جوامع الجامع، ج ‏۴، ص۵۱.</ref>.
خط ۶۳: خط ۶۳:
==== ادله [[عصمت پیامبر خاتم]] و امامان از نسیان ====  
==== ادله [[عصمت پیامبر خاتم]] و امامان از نسیان ====  
===== ادله عقلی =====
===== ادله عقلی =====
از همان براهینی که [[متکلمان]] از آنها برای [[اثبات]] اصل [[عصمت پیامبران]] استفاده کرده‌اند، می‌توان جهت اثبات گستره این [[عصمت]] که [[عصمت از نسیان]] یکی از شاخه‌های آن است نیز استفاده نمود. این [[براهین]] عبارت‌اند از:
از همان براهینی که [[متکلمان]] از آنها برای [[اثبات]] اصل [[عصمت پیامبران]] استفاده کرده‌اند، می‌توان جهت اثبات گستره این [[عصمت]] که عصمت از نسیان یکی از شاخه‌های آن است نیز استفاده نمود. این [[براهین]] عبارت‌اند از:
# '''[[برهان]] [[وجوب]] [[اطاعت از پیامبران]]:''' اگر از [[پیامبران]] [[خطا]] یا [[فراموشی]] سرزند، [[مخالفت]] و [[انکار]] آنها [[واجب]] خواهد بود که این مسأله با [[دستور خداوند]] بر [[اطاعت]] از آنها مغایرت دارد<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.
# '''[[برهان]] [[وجوب]] [[اطاعت از پیامبران]]:''' اگر از [[پیامبران]] [[خطا]] یا [[فراموشی]] سرزند، [[مخالفت]] و [[انکار]] آنها [[واجب]] خواهد بود که این مسأله با [[دستور خداوند]] بر [[اطاعت]] از آنها مغایرت دارد<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.</ref>.
# '''[[برهان حفظ شریعت]]:''' پیامبران، [[حافظ شریعت]] هستند، ([[حافظان]] [[شریعت]] باید [[معصوم]] باشند)، پس واجب است پیامبران، معصوم باشند<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.</ref>.
# '''[[برهان حفظ شریعت]]:''' پیامبران، [[حافظ شریعت]] هستند، (حافظان [[شریعت]] باید [[معصوم]] باشند)، پس واجب است پیامبران، معصوم باشند<ref>علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.</ref>.
# '''برهان خلف یا [[لزوم]] [[اطمینان]]:''' [[پیامبر]] می‌خواهد [[رضا]] و [[سخط]] ـ شریعت ـ را به ما برسد و اگر [[خطاکار]] باشد ما اطمینان به این مورد نداریم؛ لذا باید معصوم باشد<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref>.
# '''برهان خلف یا [[لزوم]] [[اطمینان]]:''' [[پیامبر]] می‌خواهد [[رضا]] و [[سخط]] ـ شریعت ـ را به ما برسد و اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم؛ لذا باید معصوم باشد<ref>[[هادی اکبری ملک‌آبادی|اکبری]] و [[رقیه یوسفی سوته|یوسفی]]، [[ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی (کتاب)| ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی]]، ص۸۰-۸۲.</ref>.


===== [[ادله نقلی]] =====
===== [[ادله نقلی]] =====
خط ۷۳: خط ۷۳:
'''[[آیه تطهیر]]'''
'''[[آیه تطهیر]]'''


خداوند متعال در شأن پنج تن اصحاب کساء مى‌‏فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«خدا چنین مى‏‌خواهد که هر رجس و پلیدى را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزّه گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. «[[رجس]]» در لغت به معنى شىء [[ناپاک]] است، خواه از نظر طبع آدمى [[آلوده]] و منفور باشد يا به حكم [[عقل]] يا [[شرع]] و يا همه اينها. به همين جهت راغب در مفردات بعد از آنكه رجس را به معناى شئ «قَذِر»؛ (آلوده) معنى مى كند؛ چهار صورت براى آن ذكر مى نمايد ـ آلوده از نظر طبع آدمى، يا عقل، يا شرع، و يا همه اينها ـ و اگر در بعضى از كلمات بزرگان، «رجس» به معنى [[گناه]] يا [[شرک]] يا [[اعتقاد]] [[باطل]] يا [[بخل]] و [[حسد]] تفسير شده، در حقيقت بيان مصداق هايى از آن مفهوم وسيع و گسترده است. به هر حال با توجه به «الف و لام جنس» كه بر سر اين كلمه آمده، {{متن قرآن|الرِّجْسَ}} معنى عموم را مى رساند و مفهوم آيه چنين است كه [[خداوند]] [[اراده]] كرده هر گونه و هر نوع از انواع آلودگى را از آنان دور سازد. جمله {{متن قرآن|وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} با توجه به اينكه معنى «تطهير»، [[پاک]] ساختن است؛ تأكيد مجددى است بر مسأله نفى «رجس» و نفى همه پليدى‌ها كه در جمله قبل آمده است و واژه {{متن قرآن|تَطْهِيرًا}} كه به اصطلاح، مفعول مطلق است تأكيد ديگرى بر اين معنى است. نتيجه اينكه خداوند با انواع تأكيدها اراده فرموده است كه [[اهل بيت]] [[پيامبر اسلام]] {{صل}} را از هر گونه پليدى و آلودگى پاک و مبرّا سازد<ref>ر.ک: [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[پیام قرآن ج۹ (کتاب)|پیام قرآن ج۹]]، ص۱۳۹.</ref>.
خداوند متعال در شأن پنج تن اصحاب کساء مى‌‏فرماید: {{متن قرآن|إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}}<ref>«خدا چنین مى‏‌خواهد که هر رجس و پلیدى را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزّه گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.</ref>. «[[رجس]]» در لغت به معنى شىء [[ناپاک]] است، خواه از نظر طبع آدمى [[آلوده]] و منفور باشد يا به حكم [[عقل]] يا [[شرع]] و يا همه اينها. به همين جهت راغب در مفردات بعد از آنكه رجس را به معناى شئ «قَذِر»؛ (آلوده) معنى مى كند؛ چهار صورت براى آن ذكر مى نمايد ـ آلوده از نظر طبع آدمى، يا عقل، يا شرع، و يا همه اينها ـ و اگر در بعضى از كلمات بزرگان، «رجس» به معنى [[گناه]] يا [[شرک]] يا [[اعتقاد]] [[باطل]] يا [[بخل]] و [[حسد]] تفسير شده، در حقيقت بيان مصداق هايى از آن مفهوم وسيع و گسترده است. به هر حال با توجه به «الف و لام جنس» كه بر سر اين كلمه آمده، {{متن قرآن|الرِّجْسَ}} معنى عموم را مى رساند و مفهوم آيه چنين است كه [[خداوند]] [[اراده]] كرده هر گونه و هر نوع از انواع آلودگى را از آنان دور سازد. جمله {{متن قرآن|وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا}} با توجه به اينكه معنى «تطهير»، [[پاک]] ساختن است؛ تأكيد مجددى است بر مسأله نفى «رجس» و نفى همه پليدى‌ها كه در جمله قبل آمده است و واژه {{متن قرآن|تَطْهِيرًا}} كه به اصطلاح، مفعول مطلق است تأكيد ديگرى بر اين معنى است. نتيجه اينكه خداوند با انواع تأكيدها اراده فرموده است كه [[اهل بیت]] [[پیامبر اسلام]] {{صل}} را از هر گونه پليدى و آلودگى پاک و مبرّا سازد<ref>ر.ک: [[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[پیام قرآن ج۹ (کتاب)|پیام قرآن ج۹]]، ص۱۳۹.</ref>.


نسيان و [[سهو]] نيز يکی از گونه‌های رجس است، زيرا ريشه آن به شيطان باز می‌‌گردد و قرآن کریم هر چيزی که به شيطان بر می‌‌گردد را از اهل بيت {{ع}} دور کرده است<ref>{{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}، «لبته شیطان را هرگز بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل و اعتماد می‌کنند تسلط نخواهد بود» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref>.<ref>[https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/rabani/morajeat/۹۵/۹۵۱۱۰۶/ ربانی گلپایگانی، علی، درس گفتار امامت: کتاب المراجعات، ۹۵/۱۱/۶]</ref>.<ref>همچنین ر.ک: حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص ۱۳۹؛ [[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (کتاب)|شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات]]، ج ‏۱، ص ۲۴۱.</ref>
نسيان و [[سهو]] نيز يکی از گونه‌های رجس است، زيرا ريشه آن به شيطان باز می‌‌گردد و قرآن کریم هر چيزی که به شيطان بر می‌‌گردد را از اهل بيت {{ع}} دور کرده است<ref>{{متن قرآن|إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ}}، «لبته شیطان را هرگز بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل و اعتماد می‌کنند تسلط نخواهد بود» سوره نحل، آیه ۹۹.</ref>.<ref>[https://www.eshia.ir/feqh/archive/text/rabani/morajeat/۹۵/۹۵۱۱۰۶/ ربانی گلپایگانی، علی، درس گفتار امامت: کتاب المراجعات، ۹۵/۱۱/۶]</ref>.<ref>همچنین ر.ک: حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص ۱۳۹؛ [[علی اصغر رضوانی|رضوانی، علی اصغر]]، [[شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات (کتاب)|شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات]]، ج ‏۱، ص ۲۴۱.</ref>
خط ۷۹: خط ۷۹:
'''[[آیه اذن واعیه]]'''
'''[[آیه اذن واعیه]]'''


[[خداوند متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ}}<ref>«تا آن (غرق کفار و نجات مؤمنان) را مایه پند و عبرت شما مردم قرار دهیم و لکن گوش شنواى هوشمندان این پند و تذکر را تواند فرا گرفت»، سوره حاقه، آیه ۱۲».</ref> [[مفسران شیعه]]<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص۵۱۹؛ ذکاوتى، قراگزلو، علیرضا، ترجمه اسباب النزول، ص۲۳۴، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش؛ فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، محقق: اعلمی، حسین، ج ۵، ص۲۱۸، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص۵۳۰، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص۱۶۳، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش</ref> و [[سنی]]<ref>ثعلبى نیشابورى، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص۲۸، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبدالسلام، عبدالشافى، محمد، ج ۵، ص۳۵۸، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ فخرالدین رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳۰، ص۶۲۴، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق؛ رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: على اصغر حکمت، ج ۱۰، ص۲۰۹، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش؛ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ۴، ص۶۰۰، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق</ref> گفته‌اند این [[آیه]] به فرموده [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} در [[حق]] حضرت [[امام علی]]{{ع}} نازل شده و مراد از «[[اذن واعیه]]»<ref>«گوش‌های حافظ و نگهدارنده»</ref>، امام علی{{ع}}است.
[[خداوند متعال]] می‌فرماید: {{متن قرآن|لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ}}<ref>«تا آن (غرق کفار و نجات مؤمنان) را مایه پند و عبرت شما مردم قرار دهیم و لکن گوش شنواى هوشمندان این پند و تذکر را تواند فرا گرفت»، سوره حاقه، آیه ۱۲».</ref> [[مفسران شیعه]]<ref>ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص۵۱۹؛ ذکاوتى، قراگزلو، علیرضا، ترجمه اسباب النزول، ص۲۳۴، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش؛ فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، محقق: اعلمی، حسین، ج ۵، ص۲۱۸، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص۵۳۰، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص۱۶۳، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش</ref> و [[سنی]]<ref>ثعلبى نیشابورى، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص۲۸، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبدالسلام، عبدالشافى، محمد، ج ۵، ص۳۵۸، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ فخرالدین رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳۰، ص۶۲۴، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق؛ رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: على اصغر حکمت، ج ۱۰، ص۲۰۹، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش؛ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ۴، ص۶۰۰، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق</ref> گفته‌اند این [[آیه]] به فرموده [[پیامبر گرامی اسلام]]{{صل}} در [[حق]] حضرت [[امام علی]]{{ع}} نازل شده و مراد از «اذن واعیه»<ref>«گوش‌های حافظ و نگهدارنده»</ref>، امام علی{{ع}}است.


«اذن واعیه»؛ یعنی گوش‌هایى که ظرفیت و قابلیت [[حفظ]] و نگاهدارى ـ  [[پیام‌های الهی]] را ـ داشته باشد و این صلاحیت و قابلیت، اختصاص به [[معصوم]] دارد که [[سهو]] و [[اشتباه]] و [[نسیان]] و [[جهل]] و عدم [[درک]] در او راه نداشته باشد و گرنه واعیه نیست<ref>أطیب البیان، ج ‏۱۳، ص۱۶۳.</ref>. این [[آیه]] مطلق است و شامل تمام امور چه [[تبلیغ]] چه غیر تبلیغ می‌شود و به دلالت این آیه [[سهو]] و [[نسیان]] و [[خطا]] از [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} [[نفی]] شده است پس به طریق اولی دلالت بر نفی سهو و نسیان و خطا از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دارد و به طریق اولی باید گفت سهو و نسیان و خطا در [[پیامبر خاتم]]{{صل}} راه ندارد<ref>عبد الرسول، غفار، شبهة الغلو عند الشیعة، ص۲۴۳.‏</ref>.
«اذن واعیه»؛ یعنی گوش‌هایى که ظرفیت و قابلیت [[حفظ]] و نگاهدارى ـ  پیام‌های الهی را ـ داشته باشد و این صلاحیت و قابلیت، اختصاص به [[معصوم]] دارد که [[سهو]] و [[اشتباه]] و [[نسیان]] و [[جهل]] و عدم [[درک]] در او راه نداشته باشد و گرنه واعیه نیست<ref>أطیب البیان، ج ‏۱۳، ص۱۶۳.</ref>. این [[آیه]] مطلق است و شامل تمام امور چه [[تبلیغ]] چه غیر تبلیغ می‌شود و به دلالت این آیه [[سهو]] و [[نسیان]] و [[خطا]] از [[امیر المؤمنین علی]]{{ع}} [[نفی]] شده است پس به طریق اولی دلالت بر نفی سهو و نسیان و خطا از [[پیامبر اکرم]]{{صل}} دارد و به طریق اولی باید گفت سهو و نسیان و خطا در [[پیامبر خاتم]]{{صل}} راه ندارد<ref>عبد الرسول، غفار، شبهة الغلو عند الشیعة، ص۲۴۳.‏</ref>.


'''آیه عدم فراموشی قرآن'''
'''آیه عدم فراموشی قرآن'''


خداوند متعال خطاب به پیامبر خاتم {{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى}}<ref>«ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد» سوره اعلی، آیه ۶</ref>. بر اساس این [[آیه]] [[خدای متعال]] به [[پیامبر خاتم]]{{صل}} [[امر]] نموده که هنگام [[نزول وحی]] [[عجله]] مکن و هرگز نگران فراموش کردن [[آیات الهی]] مباش، آن کس که این [[آیات]] بزرگ را برای [[هدایت]] [[انسان‌ها]] بر تو فرستاده، هم او [[حافظ]] و نگاهبان آنهاست، آری او نقش این آیات را در سینه [[پاک]] تو ثابت می‌دارد، به طوری که هرگز گرد و غبار [[نسیان]] بر آن نخواهد نشست<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[تفسیر نمونه (کتاب)|تفسیر نمونه]]، ج۲۶، ص۳۹۳.</ref> و این همان عصمت از نسیان است.
خداوند متعال خطاب به پیامبر خاتم {{صل}} می‌فرماید: {{متن قرآن|سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى}}<ref>«ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد» سوره اعلی، آیه ۶</ref>. بر اساس این [[آیه]] [[خدای متعال]] به [[پیامبر خاتم]]{{صل}} [[امر]] نموده که هنگام نزول وحی [[عجله]] مکن و هرگز نگران فراموش کردن [[آیات الهی]] مباش، آن کس که این [[آیات]] بزرگ را برای [[هدایت]] [[انسان‌ها]] بر تو فرستاده، هم او حافظ و نگاهبان آنهاست، آری او نقش این آیات را در سینه [[پاک]] تو ثابت می‌دارد، به طوری که هرگز گرد و غبار [[نسیان]] بر آن نخواهد نشست<ref>[[ناصر مکارم شیرازی|مکارم شیرازی، ناصر]]، [[تفسیر نمونه (کتاب)|تفسیر نمونه]]، ج۲۶، ص۳۹۳.</ref> و این همان عصمت از نسیان است.


'''سایر آیات'''  
'''سایر آیات'''  
خط ۱۰۳: خط ۱۰۳:
== دیدگاه [[اهل سنت]] ==
== دیدگاه [[اهل سنت]] ==
=== منشأ انتساب نسیان به پیامبر خاتم{{صل}} ===
=== منشأ انتساب نسیان به پیامبر خاتم{{صل}} ===
[[اکثریت]] اهل سنت صرفا به [[عصمت پیامبران]] از [[نسیان]] در مرحله [[دریافت وحی]] و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] [[باور]] دارند، از این رو این گروه عقیده‌ای به [[عصمت]] آن حضرت نه تنها از فراموشی که از [[اشتباه]]، [[خطا]] و... در امور شخصی [[زندگی]] آن حضرت که مرتبط با وحی نیست ندارند. با این حال برخی [[پیروان]] اهل سنت، اعم از [[متکلمان]]، [[مفسران]] و [[محدثان]]، حتی در عصمت پیامبران از نسیان در دریافت وحی از [[خدای تعالی]] و ابلاغ آن به مردم نیز خدشه نموده و آن را نیز لازم نمی‌دانند. دلیل این مسأله نیز برگرفته از [[روایات]] جعلی یا همان [[اسرائیلیات]] است که در برخی [[منابع اهل سنت]] به وفور نقل شده است<ref>صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری، ج۱، ص۵۴۳، ح ۷۸۸؛ صحیح بخاری، محمد بن‏ اسماعیل بخاری‏، ج۵، ص۲۲۴۹، کتاب الأدب، باب ۴۵، ح۵۷۰۴.</ref>. [[اعتماد]] به [[راویان]] چنین احادیثی موجب پذیرش این [[احادیث]] از سوی [[محدثان]] و دیگر علمای [[اهل سنت]] شده تا جایی که چنین روایاتی در موارد بسیاری مبانی [[اعتقادی]] و [[کلامی]] [[پیروان]] اهل سنت را تشکیل داده است.
[[اکثریت]] اهل سنت صرفا به [[عصمت پیامبران]] از [[نسیان]] در مرحله دریافت وحی و [[ابلاغ]] آن به [[مردم]] [[باور]] دارند، از این رو این گروه عقیده‌ای به [[عصمت]] آن حضرت نه تنها از فراموشی که از [[اشتباه]]، [[خطا]] و... در امور شخصی [[زندگی]] آن حضرت که مرتبط با وحی نیست ندارند. با این حال برخی [[پیروان]] اهل سنت، اعم از [[متکلمان]]، [[مفسران]] و محدثان، حتی در عصمت پیامبران از نسیان در دریافت وحی از [[خدای تعالی]] و ابلاغ آن به مردم نیز خدشه نموده و آن را نیز لازم نمی‌دانند. دلیل این مسأله نیز برگرفته از [[روایات]] جعلی یا همان [[اسرائیلیات]] است که در برخی منابع اهل سنت به وفور نقل شده است<ref>صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری، ج۱، ص۵۴۳، ح ۷۸۸؛ صحیح بخاری، محمد بن‏ اسماعیل بخاری‏، ج۵، ص۲۲۴۹، کتاب الأدب، باب ۴۵، ح۵۷۰۴.</ref>. اعتماد به راویان چنین احادیثی موجب پذیرش این [[احادیث]] از سوی محدثان و دیگر علمای [[اهل سنت]] شده تا جایی که چنین روایاتی در موارد بسیاری مبانی [[اعتقادی]] و [[کلامی]] [[پیروان]] اهل سنت را تشکیل داده است.


=== افسانه غرانیق ===
=== افسانه غرانیق ===
{{اصلی|افسانه غرانیق}}
{{اصلی|افسانه غرانیق}}
از جمله روایات سخیف و جعلی که در پاره‌ای از [[منابع اهل سنت]] نقل شده<ref>ر.ک: سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۹۴و۳۶۶-۳۶۸؛ حلبی، السیرة الحلبیه، بیروت، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۴؛ ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ۱۳۷۹ق، ج۸، ص۴۳۹-۴۴۰ و...</ref> و دستمایه تردید در [[عصمت پیامبر]] از فراموشی نیز قرار گرفته، روایتی است که به افسانه غرانیق [[شهرت]] دارد. بر اساس این [[روایت]]، پیامبر حدود دو ماه پس از [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[حبشه]] در جمع [[مشرکان]] بود که [[سوره نجم]] بر وی نازل شد. آن حضرت نیز به [[امر الهی]] این [[سوره]] را بر [[مردم]] [[تلاوت]] کرد اما هنگامی که به [[آیه]] نوزدهم و بیستم رسید، تحت‌تأثیر [[شیطان]] قرار گرفت و [[آیات]] نازل شده [[الهی]] را فراموش نمود لذا عباراتی را بر آن سوره افزود که مضمونشان [[تأیید]] بت‌های بزرگ مشرکان و [[امید]] [[شفاعت]] توسط آنها بود: {{عربی|تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَإنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی}}؛ آنها (بت‌های [[لات]] و [[عُزّی]] و [[منات]]) پرندگان زیبای بلند مقامی‌اند و از آنها امید شفاعت می‌رود». با این وجود شب‌ هنگام که [[جبرئیل]] نزد پیامبر{{صل}} آمده و از آن حضرت خواست تا سوره نجم را قرائت کند. پیامبر آن سوره را با همان آیات مذکور قرائت نمود. هنگامی که جبرئیل عبارات {{عربی|تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی}} را [[انکار]] کرد، پیامبر فرمود: «آیا چیزی به [[خدا]] نسبت دادم که نفرموده است؟» پس از این [[خداوند]] آیات ۷۳ تا ۷۵ [[سوره اسراء]] را به [[پیامبر]] [[وحی]] کرد که [[ترجمه]] آن چنین است: «و نزدیک بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده‌ایم [[گمراه]] کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و سپس تو را به [[دوستی]] خود گیرند؛ و اگر تو را [[استوار]] نمی‌داشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت، حتما تو را (عذابی) دو برابر (در) [[زندگی]] و دو برابر (پس از) [[مرگ]] می‌چشانیدیم، آنگاه در برابر ما برای خود [[یاوری]] نمی‌یافتی»<ref>عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>.
از جمله روایات سخیف و جعلی که در پاره‌ای از منابع اهل سنت نقل شده<ref>ر.ک: سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۹۴و۳۶۶-۳۶۸؛ حلبی، السیرة الحلبیه، بیروت، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۴؛ ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ۱۳۷۹ق، ج۸، ص۴۳۹-۴۴۰ و...</ref> و دستمایه تردید در [[عصمت پیامبر]] از فراموشی نیز قرار گرفته، روایتی است که به افسانه غرانیق [[شهرت]] دارد. بر اساس این [[روایت]]، پیامبر حدود دو ماه پس از [[هجرت]] [[مسلمانان]] به [[حبشه]] در جمع [[مشرکان]] بود که [[سوره نجم]] بر وی نازل شد. آن حضرت نیز به [[امر الهی]] این [[سوره]] را بر [[مردم]] [[تلاوت]] کرد اما هنگامی که به [[آیه]] نوزدهم و بیستم رسید، تحت‌تأثیر [[شیطان]] قرار گرفت و [[آیات]] نازل شده [[الهی]] را فراموش نمود لذا عباراتی را بر آن سوره افزود که مضمونشان [[تأیید]] بت‌های بزرگ مشرکان و [[امید]] [[شفاعت]] توسط آنها بود: {{عربی|تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَإنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی}}؛ آنها (بت‌های [[لات]] و عُزّی و منات) پرندگان زیبای بلند مقامی‌اند و از آنها امید شفاعت می‌رود». با این وجود شب‌ هنگام که [[جبرئیل]] نزد پیامبر{{صل}} آمده و از آن حضرت خواست تا سوره نجم را قرائت کند. پیامبر آن سوره را با همان آیات مذکور قرائت نمود. هنگامی که جبرئیل عبارات {{عربی|تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی}} را [[انکار]] کرد، پیامبر فرمود: «آیا چیزی به [[خدا]] نسبت دادم که نفرموده است؟» پس از این [[خداوند]] آیات ۷۳ تا ۷۵ [[سوره اسراء]] را به [[پیامبر]] [[وحی]] کرد که ترجمه آن چنین است: «و نزدیک بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده‌ایم [[گمراه]] کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و سپس تو را به [[دوستی]] خود گیرند؛ و اگر تو را [[استوار]] نمی‌داشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت، حتما تو را (عذابی) دو برابر (در) [[زندگی]] و دو برابر (پس از) [[مرگ]] می‌چشانیدیم، آنگاه در برابر ما برای خود [[یاوری]] نمی‌یافتی»<ref>عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸.</ref>.


روشن است که این [[روایت]] علاوه بر آنکه به لحاظ سندی مخدوش و مردود است<ref>هیچکدام از روایاتی که به نقل داستان غرانیق پرداخته‌اند، به صحابه پیامبر نمی‌رسند و نزدیک‌ترین راویان به دوره پیامبر، تابعان هستند که هیچکدام پیامبر را درک نکرده و در حین رخ دادن ماجرای مذکور حاضر نبوده‌اند. درباره ابن‌عباس نیز که یکی از راویان این ماجرا است، گفته شده که او در سال سوم قبل از هجرت متولد شده و نمی‌توانسته خود شاهد ماجرا باشد. ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۱۲۱.</ref>، به لحاظ دلالت و محتوا نیز مخالف [[نص صریح]] آیاتی است که [[تسلط]] [[شیطان]] بر [[پیامبران]] را [[انکار]] نموده است<ref>ر.ک: سوره نجم، آیات ۴-۱ و سوره یونس، آیه ۱۵.</ref>؛ ضمن آنکه مورد انکار برخی از بزرگان [[اهل سنت]] نیز قرار گرفته است<ref>ر.ک: ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ۱۴۲۰ق، ج۷، ص۵۲۶؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ۱۳۷۱ش، ج۱۳، ص۳۴۵-۳۴۹؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ۱۴۱۱ق، ج۲۳، ص۲۳۷.</ref>.
روشن است که این [[روایت]] علاوه بر آنکه به لحاظ سندی مخدوش و مردود است<ref>هیچکدام از روایاتی که به نقل داستان غرانیق پرداخته‌اند، به صحابه پیامبر نمی‌رسند و نزدیک‌ترین راویان به دوره پیامبر، تابعان هستند که هیچکدام پیامبر را درک نکرده و در حین رخ دادن ماجرای مذکور حاضر نبوده‌اند. درباره ابن‌عباس نیز که یکی از راویان این ماجرا است، گفته شده که او در سال سوم قبل از هجرت متولد شده و نمی‌توانسته خود شاهد ماجرا باشد. ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۱۲۱.</ref>، به لحاظ دلالت و محتوا نیز مخالف نص صریح آیاتی است که [[تسلط]] [[شیطان]] بر [[پیامبران]] را [[انکار]] نموده است<ref>ر.ک: سوره نجم، آیات ۴-۱ و سوره یونس، آیه ۱۵.</ref>؛ ضمن آنکه مورد انکار برخی از بزرگان [[اهل سنت]] نیز قرار گرفته است<ref>ر.ک: ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ۱۴۲۰ق، ج۷، ص۵۲۶؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۳۴۵-۳۴۹؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۳، ص۲۳۷.</ref>.


== منابع ==
== منابع ==

نسخهٔ ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۱۵:۳۴

عصمت از نسیان، شاخه‌ای از بحث گستره عصمت پیامبران و امامان است. در این بخش به دنبال پاسخ به این پرسش هستیم که آیا پیامبران و امامان علاوه بر عصمت از گناه، اشتباه و سهو، از فراموشی نیز معصوم هستند یا خیر؟ متکلمان امامیه بر اساس ادله عقلی و نقلی به عصمت پیامبران و امامان از نسیان یا فراموشی، چه در دریافت و ابلاغ وحی و چه در امور عادی زندگی، عقیده دارند، با این حال غالب پیروان اهل سنت صرفاً به عصمت پیامبر از فراموشی در حوزه دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم، عقیده داشته و به عصمت آن حضرت از فراموشی در امور دیگر عقیده‌ای ندارند.

معناشناسی

عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع شیخ مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سید مرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

نسیان

معنای لغوی

نسیان که از مادۀ «نسی» است در لغت به معنای از یاد بردن و فراموش کردن چیزی است که قبلا ً در ذهن بوده است[۱۱]. طبق این معنا نسیان ضد ذکر و حفظ می‌باشد[۱۲].

برای نسیان چند معنای مجازی نیز ذکر کرده‌اند؛ از جمله: «بی‌اعتنائی» و «ترک کردن»[۱۳] که در کلام عرب استعمال نسیان در معنای اخیر شایع است[۱۴]. نسیان و «فراموشی» در اصطلاح قرآنی غالباً به معنای بی‌اعنتایی به خدا و اوامر او اطلاق می‌شود[۱۵].

اختیاری بودن نسیان

پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا نسیان امری اختیاری است یا اینکه صدور آن از انسان، خارج از اختیار اوست؟! برخی معتقدند نسیان از جمله اعمالی است که انسان در انجام آن دارای اختیار است. دلایلی نیز در این خصوص بیان شده که عبارت‌اند از:

دلیل اول

تلاش مضاعف انسان برای ضابط و حافظ بودن و نداشتن سهو و نسیان سبب می‌‌شود درصد خطای او نیز کمتر شود، در واقع اهتمام زیاد سبب سهو و نسیان کمتر می‌‌شود. پیامبر خاتم(ص) به عنوان اشرف مخلوقات و حافظ‌ترین و ضابط‌ترین فرد، تنها هدفشان جلب رضایت الهی بوده و علاوه بر آن تلاش‌های ایشان در راه حفظ دین و احکام الهی نیز موجب فیض و لطف الهی می‌‌شود: ﴿وَالَّذِينَ جَاهَدُوا فِينَا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنَا[۱۶].

دلیل دوم

سرزنش نسیان در بسیاری از آیات و همچنین ذکر موارد عقاب در آخرت به دلیل نسیان، خود دلیلی بر اختیاری بودن آن است و الا سرزنش کردن شخصی که دچار سهو و نسیان شده، معنا ندارد: ﴿وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّن ذُكِّرَ بِآيَاتِ رَبِّهِ فَأَعْرَضَ عَنْهَا[۱۷]؛ ﴿نَسُواْ اللَّهَ فَنَسِيَهُمْ[۱۸].

خداوند متعال نیز به اختیاری بودن نسیان در انسان اشاره کرده‌اند: ﴿وَلَقَدْ عَهِدْنَا إِلَى آدَمَ مِن قَبْلُ فَنَسِيَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا[۱۹]، آیه دال بر این است که اگر آدم دارای طاقت و تحمل و عزم بود به آن کار اقدام نمی‌کرد و هر چه که قدرت انسان و عزم و طاقت او زیاد شود به نسبت آن نسیان او به مقتضای آیه کم می‌‌شود.

دلیل سوم

دلیل آخر بر اختیاری بودن نسیان روایتی است از پیامبر خاتم(ص) که آن حضرت فرموده‌اند: «رفع عن امتی نسیان حیث انه رفع امتنان و تسهیل»، به گفته ایشان رفع و از بین رفتن امری زمانی معنا می‌‌یابد که در مقابلش مواخذه باشد و مواخذه نیز برای امور اختیاری است[۲۰].[۲۱]

عصمت معصومان از نسیان

مراد از معصومان در اینجا، پیامبران و در رأس آنها پیامبر خاتم(ص) و امامان معصوم(ع) است. متکلمان امامیه قائل به عصمت همه انبیا و امامان معصوم(ع) از نسیان یا فراموشی هستند. چه فراموشی در دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم و چه فراموشی در سایر امورات شخصی زندگی.

ادله عصمت انبیا از نسیان

ادله عقلی

برخی نوزده دلیل عقلی بر عصمت انبیا از نسیان اقامه کرده‌اند که این ادله عام بوده و عصمت از سهو و خطا را نیز در برمی‌گیرد[۲۲] که عمده آنها به یک دلیل بر می‌گردد که همان نقض غرض باشد.

نقض غرض

عدم عصمت پیامبران از سهو و خطا موجب نقض غرض بعثت است که نقض غرض هم از مولاى حکیم محال است. پس احتمال سهو و خطا بر نبی(ص) هم محال خواهد بود.

توضیح اینکه؛ یکی از هدف‌های بعثت انبیا و فرستادن پیامبران از سوی پروردگار حکیم، ارشاد و هدایت مردم به مصالح و مفاسد واقعى است تا با عمل به دستورهاى شرع، تزکیه و تربیت شده، به کمال شایسته انسانی و سعادت برسند. این هدف بدون عصمت پیامبران از سهو و خطا به دست نمی‌آید؛ زیرا با تجویز سهو و خطا بر انبیا، هر آینه ممکن است آنان در بیان اعمال و دستورات الهی که برای ارشاد و رسیدن بشر به مصالح واقعی وضع شده‌اند سهو و اشتباه نمایند و انسان در متابعت از آنان به مصالح واقعى دست پیدا نکند و همچنین با احتمال سهو و خطا در افعال و گفتار پیامبران و لو در امور عادی که به امور شرعی سرایت می‌کند، انسان در متابعت کامل از او دچار تردید می‌‌گردد و ممکن است برخی از دستورات او را به جهت تردید به وجود آمده ترک نماید و از رسیدن به سعادت محروم گردد که این امور، موجب نقض غرض از ارسال پیامبران و بر خلاف حکمت است و خلاف حکمت از خداوند صادر نمى‌‏شود»[۲۳].[۲۴]

ادله نقلی

آیات نافی عصمت پیامبران از نسیان

در بیان داستان و سرگذشت برخی از انبیای الهی در قرآن، آیاتی به چشم می‌‌خورد که ظاهرشان دلالت بر پدید آمدن نسیان و فراموشی در مورد برخی از آن حضرات دارد. برای مثال درباره حضرت حضرت موسی(ع) می‌‌خوانیم: ﴿فَلَمَّا بَلَغَا مَجْمَعَ بَيْنِهِمَا نَسِيَا حُوتَهُمَا فَاتَّخَذَ سَبِيلَهُ فِي الْبَحْرِ سَرَبًا[۲۵]؛ با ملاحظه چنین آیاتی ممکن است این سؤال به ذهن برسد که آیا امکان پذیر بودن فراموشی راجع به انبیای الهی، عصمت آنها را نقض نمی‌کند؟! مفسران قرآن، توضیحات و تبیین‌های مختلفی راجع به چنین آیاتی بیان کرده اند: گروهی از مفسرین در تفسیر آیات نسبت دهنده نسیان به پیامبران گفته‌اند: «نسيان» گاهى به معناى درنگ کردن و یا ترک نمودن چيزى است، هرچند انسان آن را فراموش نكرده باشد، همان گونه كه در داستان حضرت آدم(ع) مى خوانيم: ﴿وَلقَد عَهِدْنَا الى‏ آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ...[۲۶]. مسلّماً حضرت آدم پيمان الهى را فراموش نكرده بود، ولى در مورد آن درنگ نمود، از این درنگ و تامل تعبير به فراموشى شده است.

همچنین درباره آیه ﴿وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا[۲۷] که خطاب به پیامبر اسلام است، گفته شده معنای آن چنین است: «اى محمّد خدا تو را به حال خود رها نمى كند». درست همان معنایی که بر آیه: ﴿مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَمَا قَلَى‏[۲۸] نیز منطبق است و چنین مفهومی به آن می‌‌بخشد: «پروردگارت تو را وانگذاشت و بر تو غضب نكرد»[۲۹].

ادله عصمت پیامبر خاتم و امامان از نسیان

ادله عقلی

از همان براهینی که متکلمان از آنها برای اثبات اصل عصمت پیامبران استفاده کرده‌اند، می‌توان جهت اثبات گستره این عصمت که عصمت از نسیان یکی از شاخه‌های آن است نیز استفاده نمود. این براهین عبارت‌اند از:

  1. برهان وجوب اطاعت از پیامبران: اگر از پیامبران خطا یا فراموشی سرزند، مخالفت و انکار آنها واجب خواهد بود که این مسأله با دستور خداوند بر اطاعت از آنها مغایرت دارد[۳۰].
  2. برهان حفظ شریعت: پیامبران، حافظ شریعت هستند، (حافظان شریعت باید معصوم باشند)، پس واجب است پیامبران، معصوم باشند[۳۱].
  3. برهان خلف یا لزوم اطمینان: پیامبر می‌خواهد رضا و سخط ـ شریعت ـ را به ما برسد و اگر خطاکار باشد ما اطمینان به این مورد نداریم؛ لذا باید معصوم باشد[۳۲].
ادله نقلی

آیات[۳۳] متعددی دلالت بر عصمت پیامبر اسلام از خطا و سهو و نسیان دارند که اینک به برخی از آنها اشاره می‌‌کنیم.

آیه تطهیر

خداوند متعال در شأن پنج تن اصحاب کساء مى‌‏فرماید: ﴿إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا[۳۴]. «رجس» در لغت به معنى شىء ناپاک است، خواه از نظر طبع آدمى آلوده و منفور باشد يا به حكم عقل يا شرع و يا همه اينها. به همين جهت راغب در مفردات بعد از آنكه رجس را به معناى شئ «قَذِر»؛ (آلوده) معنى مى كند؛ چهار صورت براى آن ذكر مى نمايد ـ آلوده از نظر طبع آدمى، يا عقل، يا شرع، و يا همه اينها ـ و اگر در بعضى از كلمات بزرگان، «رجس» به معنى گناه يا شرک يا اعتقاد باطل يا بخل و حسد تفسير شده، در حقيقت بيان مصداق هايى از آن مفهوم وسيع و گسترده است. به هر حال با توجه به «الف و لام جنس» كه بر سر اين كلمه آمده، ﴿الرِّجْسَ معنى عموم را مى رساند و مفهوم آيه چنين است كه خداوند اراده كرده هر گونه و هر نوع از انواع آلودگى را از آنان دور سازد. جمله ﴿وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا با توجه به اينكه معنى «تطهير»، پاک ساختن است؛ تأكيد مجددى است بر مسأله نفى «رجس» و نفى همه پليدى‌ها كه در جمله قبل آمده است و واژه ﴿تَطْهِيرًا كه به اصطلاح، مفعول مطلق است تأكيد ديگرى بر اين معنى است. نتيجه اينكه خداوند با انواع تأكيدها اراده فرموده است كه اهل بیت پیامبر اسلام (ص) را از هر گونه پليدى و آلودگى پاک و مبرّا سازد[۳۵].

نسيان و سهو نيز يکی از گونه‌های رجس است، زيرا ريشه آن به شيطان باز می‌‌گردد و قرآن کریم هر چيزی که به شيطان بر می‌‌گردد را از اهل بيت (ع) دور کرده است[۳۶].[۳۷].[۳۸]

آیه اذن واعیه

خداوند متعال می‌فرماید: ﴿لِنَجْعَلَهَا لَكُمْ تَذْكِرَةً وَتَعِيَهَا أُذُنٌ وَاعِيَةٌ[۳۹] مفسران شیعه[۴۰] و سنی[۴۱] گفته‌اند این آیه به فرموده پیامبر گرامی اسلام(ص) در حق حضرت امام علی(ع) نازل شده و مراد از «اذن واعیه»[۴۲]، امام علی(ع)است.

«اذن واعیه»؛ یعنی گوش‌هایى که ظرفیت و قابلیت حفظ و نگاهدارى ـ پیام‌های الهی را ـ داشته باشد و این صلاحیت و قابلیت، اختصاص به معصوم دارد که سهو و اشتباه و نسیان و جهل و عدم درک در او راه نداشته باشد و گرنه واعیه نیست[۴۳]. این آیه مطلق است و شامل تمام امور چه تبلیغ چه غیر تبلیغ می‌شود و به دلالت این آیه سهو و نسیان و خطا از امیر المؤمنین علی(ع) نفی شده است پس به طریق اولی دلالت بر نفی سهو و نسیان و خطا از پیامبر اکرم(ص) دارد و به طریق اولی باید گفت سهو و نسیان و خطا در پیامبر خاتم(ص) راه ندارد[۴۴].

آیه عدم فراموشی قرآن

خداوند متعال خطاب به پیامبر خاتم (ص) می‌فرماید: ﴿سَنُقْرِؤُكَ فَلا تَنسَى[۴۵]. بر اساس این آیه خدای متعال به پیامبر خاتم(ص) امر نموده که هنگام نزول وحی عجله مکن و هرگز نگران فراموش کردن آیات الهی مباش، آن کس که این آیات بزرگ را برای هدایت انسان‌ها بر تو فرستاده، هم او حافظ و نگاهبان آنهاست، آری او نقش این آیات را در سینه پاک تو ثابت می‌دارد، به طوری که هرگز گرد و غبار نسیان بر آن نخواهد نشست[۴۶] و این همان عصمت از نسیان است.

سایر آیات

آیات زیر بر عصمت پیامبر از نسیان دلالت دارند:

  1. ﴿لَا تُحَرِّكْ بِهِ لِسَانَكَ لِتَعْجَلَ بِهِ * إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ * فَإِذَا قَرَأْنَاهُ فَاتَّبِعْ قُرْآنَهُ * ثُمَّ إِنَّ عَلَيْنَا بَيَانَهُ[۴۷].
  2. ﴿فَتَعَالَى الله الْمَلِكُ الْحَقُّ وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ وَقُلْ رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا[۴۸].
  3. ﴿وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَلِكَ غَدًا * إِلَّا أَنْ يَشَاءَ الله وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ وَقُلْ عَسَى أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَذَا رَشَدًا[۴۹].

نکات برگرفته از آیات

در آیات فوق این موضوعات مطرح گردیده است:

  1. نیاز به تکرار کلمات وحی نیست؛ زیرا خداوند آن را نگهداری می‌کند: ﴿إِنَّ عَلَيْنَا جَمْعَهُ وَقُرْآنَهُ؛
  2. نباید که پیامبر در ادای وحی شتاب به خرج دهد و نگران فراموشی آن باشد: ﴿وَلَا تَعْجَلْ بِالْقُرْآنِ مِنْ قَبْلِ أَنْ يُقْضَى إِلَيْكَ وَحْيُهُ؛
  3. لزوم ان‌شاءالله گفتن، برای پیامبر هنگام یاد خدا پس از برطرف شدن فراموشی: ﴿وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ[۵۰].

دیدگاه اهل سنت

منشأ انتساب نسیان به پیامبر خاتم(ص)

اکثریت اهل سنت صرفا به عصمت پیامبران از نسیان در مرحله دریافت وحی و ابلاغ آن به مردم باور دارند، از این رو این گروه عقیده‌ای به عصمت آن حضرت نه تنها از فراموشی که از اشتباه، خطا و... در امور شخصی زندگی آن حضرت که مرتبط با وحی نیست ندارند. با این حال برخی پیروان اهل سنت، اعم از متکلمان، مفسران و محدثان، حتی در عصمت پیامبران از نسیان در دریافت وحی از خدای تعالی و ابلاغ آن به مردم نیز خدشه نموده و آن را نیز لازم نمی‌دانند. دلیل این مسأله نیز برگرفته از روایات جعلی یا همان اسرائیلیات است که در برخی منابع اهل سنت به وفور نقل شده است[۵۱]. اعتماد به راویان چنین احادیثی موجب پذیرش این احادیث از سوی محدثان و دیگر علمای اهل سنت شده تا جایی که چنین روایاتی در موارد بسیاری مبانی اعتقادی و کلامی پیروان اهل سنت را تشکیل داده است.

افسانه غرانیق

از جمله روایات سخیف و جعلی که در پاره‌ای از منابع اهل سنت نقل شده[۵۲] و دستمایه تردید در عصمت پیامبر از فراموشی نیز قرار گرفته، روایتی است که به افسانه غرانیق شهرت دارد. بر اساس این روایت، پیامبر حدود دو ماه پس از هجرت مسلمانان به حبشه در جمع مشرکان بود که سوره نجم بر وی نازل شد. آن حضرت نیز به امر الهی این سوره را بر مردم تلاوت کرد اما هنگامی که به آیه نوزدهم و بیستم رسید، تحت‌تأثیر شیطان قرار گرفت و آیات نازل شده الهی را فراموش نمود لذا عباراتی را بر آن سوره افزود که مضمونشان تأیید بت‌های بزرگ مشرکان و امید شفاعت توسط آنها بود: تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَإنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی؛ آنها (بت‌های لات و عُزّی و منات) پرندگان زیبای بلند مقامی‌اند و از آنها امید شفاعت می‌رود». با این وجود شب‌ هنگام که جبرئیل نزد پیامبر(ص) آمده و از آن حضرت خواست تا سوره نجم را قرائت کند. پیامبر آن سوره را با همان آیات مذکور قرائت نمود. هنگامی که جبرئیل عبارات تِلْکَ الْغَرانیقُ الْعُلی وَ اِنّ شَفاعَتَهُنَّ لَتُرْتَجی را انکار کرد، پیامبر فرمود: «آیا چیزی به خدا نسبت دادم که نفرموده است؟» پس از این خداوند آیات ۷۳ تا ۷۵ سوره اسراء را به پیامبر وحی کرد که ترجمه آن چنین است: «و نزدیک بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده‌ایم گمراه کنند تا غیر از آن را بر ما ببندی و سپس تو را به دوستی خود گیرند؛ و اگر تو را استوار نمی‌داشتیم، قطعاً نزدیک بود کمی به سوی آنان متمایل شوی؛ در آن صورت، حتما تو را (عذابی) دو برابر (در) زندگی و دو برابر (پس از) مرگ می‌چشانیدیم، آنگاه در برابر ما برای خود یاوری نمی‌یافتی»[۵۳].

روشن است که این روایت علاوه بر آنکه به لحاظ سندی مخدوش و مردود است[۵۴]، به لحاظ دلالت و محتوا نیز مخالف نص صریح آیاتی است که تسلط شیطان بر پیامبران را انکار نموده است[۵۵]؛ ضمن آنکه مورد انکار برخی از بزرگان اهل سنت نیز قرار گرفته است[۵۶].

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) یعنی او را حفظ کرد و نگه داشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی، خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُ، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷.
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۷، ص۳۰۴.
  12. ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۳۲۲.
  13. زمخشری، جارالله، ابی‌القاسم محمود بن عمر؛ اساس البلاغه، ص۶۳۱.
  14. ابن عاشور، محمد بن طاهر؛ التحریر و التنویر، ج۶، ص۹۷.
  15. طباطبایی محمد حسین، المیزان، ج۷، ص۸۹.
  16. «و آنان که در (راه) ما (به جان و مال) جهد و کوشش کردند محققا آنها را به راه‌های (معرفت و لطف) خویش هدایت می‌کنیم، و همیشه خدا یار نکوکاران است». سوره عنکبوت، آیه ۶۹.
  17. «و کیست ستمکارتر از آن کسی که متذکر آیات خدایش ساختند و بدانها پندش دادند و باز از آنها اعراض کرد و از اعمال زشتی که کرده بود به کلی فراموش کرد» سوره کهف، آیه ۵۷.
  18. «و چون خدا را فراموش کردند خدا نیز آنها را فراموش کرد (یعنی به خود واگذاشت تا از هر سعادت محروم شوند)» سوره توبه، آیه۶۷.
  19. «و همانا ما پیش از این با آدم عهدی بستیم (که فریب شیطان نخورد) و او فراموش کرد و در آن عهد او را استوار و ثابت قدم نیافتیم». سوره طه، آیه ۱۱۵.
  20. عاملی سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیره النبی الاعظم، ج ۶، ص۱۲۲-۱۱۸.
  21. فاطمه ملکی طجر، مقاله: نگاه و نقدی بر مسأله سهو النبی.
  22. شبر، سید عبد الله، حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص۱۴۱ ـ ۱۴۳.
  23. صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج‏۱، ص۳۵۹.
  24. رضوانی، علی اصغر، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج‏۱، ص۲۳۷.
  25. «(ولی) هنگامی که به محل تلاقی آن دو دریا رسیدند، ماهی خود را (که برای تغذیه همراه داشتند) فراموش کردند؛ و ماهی راه خود را در دریا پیش گرفت (و روان شد)» سوره کهف، آیه ۶۱.
  26. «پیش از این، از آدم پیمان گرفته بودیم؛ امّا او فراموش کرد؛ و عزم استواری برای او نیافتیم!»، سوره طه، آیه ۱۱۵
  27. «و پروردگارت هرگز چیزی را فراموش نخواهد کرد». سوره مریم، آیه ۶۴.
  28. سوره ضحی، آیه ۳.
  29. طبرسى فضل بن حسن، ترجمه تفسير جوامع الجامع، ج ‏۴، ص۵۱.
  30. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  31. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  32. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  33. سوره نساء، آیات ۱۰۵ و ۱۱۳ و ۴۱ و ۶۴ و ۱۶۵؛ سوره بقره، آیه ۱۴۳؛ سوره مائده، آیه ۱۱۷؛ سوره احزاب، آیه ۲۱ و ۳۳، سوره آل عمران، آیات ۳۱ و ۳۲ و ۳۳؛ سوره حشر، آیه ۹؛ سوره جن، آیات ۲۶ و ۲۷ و ۲۸؛ سوره انعام، آیه ۹۰؛ سوره مریم، آیه ۵۸.
  34. «خدا چنین مى‏‌خواهد که هر رجس و پلیدى را از شما خانواده نبوت ببرد و شما را از هر عیب، پاک و منزّه گرداند» سوره احزاب، آیه ۳۳.
  35. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، پیام قرآن ج۹، ص۱۳۹.
  36. ﴿إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطَانٌ عَلَى الَّذِينَ آمَنُواْ وَعَلَى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ، «لبته شیطان را هرگز بر کسانی که به خدا ایمان آورده و بر پروردگارشان توکل و اعتماد می‌کنند تسلط نخواهد بود» سوره نحل، آیه ۹۹.
  37. ربانی گلپایگانی، علی، درس گفتار امامت: کتاب المراجعات، ۹۵/۱۱/۶
  38. همچنین ر.ک: حق الیقین فی معرفة أصول الدین، ص ۱۳۹؛ رضوانی، علی اصغر، شیعه‌شناسی و پاسخ به شبهات، ج ‏۱، ص ۲۴۱.
  39. «تا آن (غرق کفار و نجات مؤمنان) را مایه پند و عبرت شما مردم قرار دهیم و لکن گوش شنواى هوشمندان این پند و تذکر را تواند فرا گرفت»، سوره حاقه، آیه ۱۲».
  40. ر.ک: مجمع البیان، ج ۱۰، ص۵۱۹؛ ذکاوتى، قراگزلو، علیرضا، ترجمه اسباب النزول، ص۲۳۴، نشر نی، تهران، چاپ اول، ۱۳۸۳ش؛ فیض کاشانى، ملا محسن، تفسیر الصافى، محقق: اعلمی، حسین، ج ۵، ص۲۱۸، انتشارات الصدر، تهران، چاپ دوم، ۱۴۱۵ق؛ شبر، سید عبد الله، تفسیر القرآن الکریم، ص۵۳۰، دار البلاغة للطباعة و النشر، بیروت، چاپ اول، ۱۴۱۲ق؛ طیب، سید عبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج ۱۳، ص۱۶۳، انتشارات اسلام، تهران، چاپ دوم، ۱۳۷۸ش
  41. ثعلبى نیشابورى، احمد بن ابراهیم، الکشف و البیان عن تفسیر القرآن، ج ۱۰، ص۲۸، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ ابن عطیه اندلسى، عبدالحق بن غالب، المحرر الوجیز فى تفسیر الکتاب العزیز، تحقیق: عبدالسلام، عبدالشافى، محمد، ج ۵، ص۳۵۸، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ اول، ۱۴۲۲ق؛ فخرالدین رازى، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، ج ۳۰، ص۶۲۴، دار احیاء التراث العربى، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۲۰ق؛ رشیدالدین میبدى، احمد بن ابى سعد، کشف الأسرار و عدة الأبرار، تحقیق: على اصغر حکمت، ج ۱۰، ص۲۰۹، انتشارات امیر کبیر، تهران، چاپ پنجم، ۱۳۷۱ش؛ زمخشرى، محمود، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، ج ۴، ص۶۰۰، دار الکتاب العربی، بیروت، چاپ سوم، ۱۴۰۷ق
  42. «گوش‌های حافظ و نگهدارنده»
  43. أطیب البیان، ج ‏۱۳، ص۱۶۳.
  44. عبد الرسول، غفار، شبهة الغلو عند الشیعة، ص۲۴۳.‏
  45. «ما بزودی (قرآن را) بر تو می‌خوانیم و هرگز فراموش نخواهی کرد» سوره اعلی، آیه ۶
  46. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۲۶، ص۳۹۳.
  47. «زبانت را به (خواندن) آن مگردان تا در (کار) آن شتاب کنی * گردآوری و خواندن آن با ماست * پس چون بخوانیمش، از خواندن آن پیروی کن * سپس شرح آن (نیز) با ماست» سوره قیامه، آیه ۱۶-۱۹.
  48. «پس، فرابرترا که خداوند است، آن فرمانفرمای راستین و در قرآن پیش از آنکه وحی آن به تو پایان پذیرد شتاب مکن و بگو: پروردگارا! بر دانش من بیفزای!» سوره طه، آیه ۱۱۴.
  49. «و هرگز در هیچ کار مگو: «من فردا انجام دهنده آن خواهم بود» * مگر اینکه (بگویی اگر) خداوند بخواهد و چون فراموش کردی پروردگارت را یاد کن و بگو: امید است پروردگارم مرا به رهیافتی نزدیک‌تر از این رهنمایی کند» سوره کهف، آیه ۲۳-۲۴.
  50. سعیدیان‌فر و ایازی، فرهنگ‌نامه پیامبر در قرآن کریم، ج۲، ص۳۵۹.
  51. صحیح مسلم، مسلم بن الحجاج القشیری، ج۱، ص۵۴۳، ح ۷۸۸؛ صحیح بخاری، محمد بن‏ اسماعیل بخاری‏، ج۵، ص۲۲۴۹، کتاب الأدب، باب ۴۵، ح۵۷۰۴.
  52. ر.ک: سیوطی، الدرالمنثور، ۱۴۰۴ق، ج۴، ص۱۹۴و۳۶۶-۳۶۸؛ حلبی، السیرة الحلبیه، بیروت، ج۱، ص۳۲۵-۳۲۶؛ طبری، جامع البیان، ۱۴۱۲ق، ج۱۷، ص۱۳۱-۱۳۴؛ ابن‌حجر عسقلانی، فتح الباری، ۱۳۷۹ق، ج۸، ص۴۳۹-۴۴۰ و...
  53. عاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، ۱۴۱۵ق، ج۳، ص۱۳۷-۱۳۸.
  54. هیچکدام از روایاتی که به نقل داستان غرانیق پرداخته‌اند، به صحابه پیامبر نمی‌رسند و نزدیک‌ترین راویان به دوره پیامبر، تابعان هستند که هیچکدام پیامبر را درک نکرده و در حین رخ دادن ماجرای مذکور حاضر نبوده‌اند. درباره ابن‌عباس نیز که یکی از راویان این ماجرا است، گفته شده که او در سال سوم قبل از هجرت متولد شده و نمی‌توانسته خود شاهد ماجرا باشد. ر.ک: معرفت، محمدهادی، التمهید، ۱۳۸۶ش، ج۱، ص۱۲۱.
  55. ر.ک: سوره نجم، آیات ۴-۱ و سوره یونس، آیه ۱۵.
  56. ر.ک: ابوحیان، البحر المحیط فی التفسیر، ۱۴۲۰ق، ج۷، ص۵۲۶؛ ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۳، ص۳۴۵-۳۴۹؛ فخر رازی، تفسیر کبیر، ج۲۳، ص۲۳۷.