|
|
خط ۳۸۴: |
خط ۳۸۴: |
| به عنوان جمعبندی و در یک نگاه کلی به [[ولایت الهی]] روشن میشود که: [[انسان]] بنابر مرتبه خلقی خود، [[استعداد]] و [[توانایی]] رسیدن به [[مقام]] ولایتاللهی (یعنی [[عبودیت]] و [[بندگی]] تام) را دارد. [[هدف از خلقت]] او نیز نیل به همین مقام است. ولی برای رسیدن به این رتبه، باید در [[نظام]] [[تشریع]]، تحت [[تربیت]] اسم [[ربّ]] الهی قرار گیرد که مظهر آن در هر [[زمان]]، [[حجج الهی]] {{عم}} هستند؛ تا با [[هدایت]] آنان، این مهم واقع شود؛ چنان که خداوند به [[حضرت آدم]] {{ع}} بعد از [[هبوط]] به [[زمین]] فرمود: {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.</ref>. | | به عنوان جمعبندی و در یک نگاه کلی به [[ولایت الهی]] روشن میشود که: [[انسان]] بنابر مرتبه خلقی خود، [[استعداد]] و [[توانایی]] رسیدن به [[مقام]] ولایتاللهی (یعنی [[عبودیت]] و [[بندگی]] تام) را دارد. [[هدف از خلقت]] او نیز نیل به همین مقام است. ولی برای رسیدن به این رتبه، باید در [[نظام]] [[تشریع]]، تحت [[تربیت]] اسم [[ربّ]] الهی قرار گیرد که مظهر آن در هر [[زمان]]، [[حجج الهی]] {{عم}} هستند؛ تا با [[هدایت]] آنان، این مهم واقع شود؛ چنان که خداوند به [[حضرت آدم]] {{ع}} بعد از [[هبوط]] به [[زمین]] فرمود: {{متن قرآن|قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِيعًا فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدًى فَمَنْ تَبِعَ هُدَايَ فَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ}}<ref>«گفتیم: همه از آن (بهشت فرازین) فرود آیید، آنگاه اگر از من به شما رهنمودی رسید، کسانی که از رهنمود من پیروی کنند نه بیمی خواهند داشت و نه اندوهگین میگردند» سوره بقره، آیه ۳۸.</ref>. |
| به همین دلیل است که همه [[شئون ولایت]] [[الهی]] در [[امور فردی]] و [[اجتماعی]]، به [[انبیاء]] {{عم}} منتقل میگردد.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]] ص ۵۵.</ref> | | به همین دلیل است که همه [[شئون ولایت]] [[الهی]] در [[امور فردی]] و [[اجتماعی]]، به [[انبیاء]] {{عم}} منتقل میگردد.<ref>[[محمد تقی فیاضبخش|فیاضبخش]] و [[فرید محسنی|محسنی]]، [[ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴ (کتاب)|ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۴]] ص ۵۵.</ref> |
|
| |
| ==ولایت==
| |
| واژه [[ولایت]] از ماده «و ل ی» اشتقاق یافته که معنای اصلی آن، [[قرب]] و نزدیکی خاصی است که حاصل از نوعی [[پیوستگی]] و [[ارتباط]] است<ref>ابن، فارس، معجم مقائیس اللغة، ج۶، ص۱۴۱. برخی از لغویون تنها به ذکر معنای قرب و بدون اشاره به اصلی بودن آن بسنده کردهاند. (ر.ک: مرتضی، زبیدی، تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۱۱؛ ازهری، تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۲؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ طریحی، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵؛ صاحب بن عباد، المحیط فی اللغة، ج۱۰، ص۳۸۱؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۲۸؛ راغب، مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵).</ref>. واژه ولایت، هیئت مصدری و اسم مصدری ماده «و ل ی» است و گاه با فتح واو و گاه با کسر واو استعمال میشود. لغویون درباره تفاوت آن دو، همسخن نیستند. بسیاری از آنان، ولایت به فتح واو را در مورد پیوندهایی نظیر [[خویشاوندی]]، [[نصرت]]، [[عتق]]، [[محبت]] و [[وراثت]] به کار برده و ولایت به کسر واو را به معنای [[امارت]] و [[زمامداری]] [[امور اجتماعی]] دانستهاند<ref>تهذیب اللغة، ج۱۵، ص۳۲۳؛ مفردات ألفاظ القرآن، ص۸۸۵؛ مرتضی زبیدی، تاج العروس، ج۲۰، ص۳۱۰؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ مجمع البحرین، ج۱، ص۴۵۵.</ref>. اما به [[باور]] برخی، هر دو صیغه مفید همان معنای امارت و [[تدبیر امور]] هستند؛ هرچند به فتح واو، مصدر و به کسر واو، اسم مصدر است<ref>ابن منظور، لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ جوهری، الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰.</ref>. عدهای نیز هر دو را به معنای نصرت دانستهاند<ref>فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۶۷۲؛ لسان العرب، ج۱۵، ص۴۰۷؛ الصحاح، ج۶، ص۲۵۳۰. علامه طباطبایی ذیل آیه ۴۴ سوره کهف، به تفاوت لغتدانان در معنای ولایت به فتح و کسر واو اشاره کرده، مینویسد: «این تفاوت معنایی ثابت نشده است و ولایت در هر دو صورت معنای واحدی دارد». (طباطبایی، المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷).</ref>.
| |
| هرچند ماده «ولی» با مشتقاتش در [[قرآن]] ۲۳۳ مورد به کار رفته است<ref>جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۳۵.</ref>، اما خود واژه ولایت در قرآن تنها دو بار - هر دو هم به فتح واو - استعمال شده است: یکی در [[آیه]] ۷۲ [[سوره انفال]] و دیگری در آیه ۴۴ [[سوره کهف]].
| |
| به نظر میرسد [[ولایت]] در هر دو [[آیه شریفه]]، به معنای مطلق آن به کار رفته است<ref>المیزان، ج۹، ص۱۴۱ و ۱۴۲؛ ج۱۳، ص۳۱۷.</ref>؛ هرچند برخی آن را به صورت [[مقید]] (ولایت در [[نصرت]] یا [[ارث]]) معنا کردهاند<ref>طبرسی، مجمع البیان، ج۴، ص۸۶۲.</ref>.
| |
|
| |
| [[علامه طباطبایی]] ذیل آیه ۴۴ [[کهف]] مینویسد:
| |
| [[حق]] مطلب - والله [[اعلم]] - این است که ولایت به معنای نصرت نیست، بلکه به معنای [[مالکیت]] [[تدبیر]] است که معنایی عمومی است و در تمامی مشتقات این کلمه جریان دارد<ref>المیزان، ج۱۳، ص۳۱۷.</ref>.
| |
| ایشان ذیل [[آیه ولایت]]<ref>{{متن قرآن|إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ}} «سرور شما تنها خداوند است و پیامبر او و (نیز) آنانند که ایمان آوردهاند، همان کسان که نماز برپا میدارند و در حال رکوع زکات میدهند» سوره مائده، آیه ۵۵.</ref>، ولایت را اینگونه تعریف میکند:
| |
| آنچه از معانی ولایت در موارد استعمالش به دست میآید این است که ولایت عبارت است از یک نحوه [[قربی]] که موجب نوع خاصی از [[حق تصرف]] و مالکیت تدبیر میشود<ref>طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۲.</ref>.
| |
| بنابراین ولایت در قرآن به معنایی عام در [[سرپرستی]]، اختیارداری و مالکیت [[تدبیر امور]] به کار رفته است که از [[قرب]] و پیوند خاصی حاصل میشود و یکبار درباره ولایت میان [[مردم]] و یکبار درباره ولایتِ [[خداوند]] استعمال شده است. طبعاً [[ولایت الهی]] به تدبیر و اداره همه [[شئون]] [[انسان]] ناظر است؛ اما ولایت [[توده]] مردم، در حد اختیارات و تواناییهای انسان محدود خواهد بود<ref>اسعدی، ولایت و امامت، ص۲۵ و ۳۷.</ref>.
| |
| واژه ولایت با اینکه در [[روایات]] نیز متعدد و بهصورت معانی و کاربردهای مختلف به کار رفته اما در همه آن موارد معنای قرب و رابطه خاص به عنوان محور مشترک و اصلی معنای واژه، قابل [[استنباط]] است و کاربردهای متفاوت معمولاً با قراین همراه است<ref>اسعدی، ولایت و امامت، ص۳۷.</ref>.
| |
|
| |
| [[تشریع]]، مصدر باب تفعیل از ماده «[[شرع]]»، و در لغت به معنای وضوح و [[آشکار کردن]] است. شرع الطریق، یعنی راه را آشکار و نمایان کرد<ref>طریحی، مجمع البحرین، ج۴، ص۳۵۲؛ زمخشری، الفائق فی غریب الحدیث، ج۲، ص۱۹۵؛ ابن اثیر، النهایة، ج۲، ص۴۶۰؛ ابن منظور، لسان العرب، ج۸، ص۱۷۶؛ فیومی، المصباح المنیر، ج۲، ص۳۱۰.</ref>. اما در اصطلاح [[ولایت تشریعی]] معانی و اقسام مختلفی دارد؛ گاهی به معنای [[ولایت]] ([[اولویت]] در [[تصرف]]) بر [[اموال]] و [[نفوس]] [[مردم]]<ref>خویی، مصباح الفقاهة، ج۵، ص۳۸؛ انصاری، المکاسب (المحشی)، ج۹، ص۳۱۲؛ میلانی، اثبات الولایة العامة، ص۱۱۱؛ صافی ولایت تکوینی و تشریعی، ص۱۳۳؛ حمود، الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۱۲.</ref> و گاهی به معنای ولایت بر [[احکام]] و تشریع است<ref>اثبات الولایة العامة، ص۲۶۷ و ۲۶۸؛ الفوائد البهیة، ج۲، ص۱۱۲؛ ولایت تکوینی و تشریعی، ص۱۲۶؛ سبحانی، منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۰؛ جوادی آملی، شمیم ولایت، ص۹۲.</ref>: یعنی [[حق تشریع]] و [[جعل حکم]] درباره [[احکام شرعی]] که در [[قرآن]] ذکر نشده است<ref>اثبات الولایة العامة، ص۲۶۷؛ مؤمن، ولایة ولی المعصوم، ص۱۲۱ و ۱۲۲. البته معانی و اقسام دیگری مانند وجوب اطاعت در امور عادی و شخصی، وجوب اطاعت در امور شرعی (ر.ک: المکاسب (المحشی)، ج۹، ص۳۱۲؛ طباطبایی قمی، دراساتنا من الفقه الجعفری، ج۳، ص۸۱ و ۸۲)، زعامت سیاسی و اجتماعی و مرجعیت در معارف و احکام (منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۲-۱۸۴) و... نیز بیان شده است. تعاریف دیگری نیز از ولایت تشریعی ارائه شده است؛ از جمله: علامه طباطبایی آن را اینگونه تعریف کرده است: قیام به تشریع (برپا داشتن و حفظ تشریع)، دعوت به دین، تربیت امت و حکومت و قضاوت بین آنان. (طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۳).</ref>. در [[روایات]]<ref>ر.ک: کلینی، کافی، ج۱، ص۶۶۰؛ صفار، بصائر الدرجات، ص۳۸۳-۳۸۷.</ref> از این نوع ولایت تشریعی، به [[تفویض]] تعبیر شده است<ref>اثبات الولایة العامة، ص۲۶۸؛ مکارم شیرازی، پیام قرآن، ج۱۰، ص۷۹.</ref>. تفویض معانی متعدد و مختلفی دارد<ref>مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۴۲-۱۴۸؛ مجلسی، بحار الأنوار، ج۲۵، ص۳۴۷-۳۵۰؛ اثبات الولایة العامة، ص۲۶۸-۲۷۰.</ref>؛ اما مراد از [[تفویض]] در اینجا تفویض در [[احکام]] و امر [[دین]] است؛ به این معنا که [[ائمه]]{{عم}} در بعضی احکام (آنهایی که در [[قرآن]] و [[سنت نبوی]]{{صل}} ذکر نشده) [[حق تشریع]] و [[جعل حکم]] ([[حرام]] و [[حلال]]) دارند<ref>اثبات الولایة العامة، ص۲۷۰؛ عاملی، الولایة التکوینیة و التشریعیة، ص۶۴. برخی ولایت و تفویض تشریع پیامبر{{صل}} را به پذیرش درخواست آن حضرت و امضای آن از سوی خداوند معنا کردهاند؛ بدین معنا که پیامبر{{صل}} تشریع بعضی از احکام را از خداوند درخواست کرده و خداوند نیز به جهت اظهار عظمت و شرافت آن حضرت، آن را پذیرفته و امضا کرده است. ایشان روایات باب تفویض اصول کافی را به همین معنا حمل کرده است.، (سبحانی، منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۱) اما بعضی دیگر برآنند که تفویض و ولایت تشریعی پیامبر{{صل}} و ائمه{{عم}} نیازی به امضا و تأیید خداوند ندارد و این مطلب خلاف ظاهر روایات تفویض است. (مؤمن، ولایة ولی المعصوم، ص۱۱۸).</ref>. اما اگر مراد این باشد که [[خداوند]] کار دین را به ائمه{{عم}} سپرده است که به [[رأی]] و نظر خودشان و بدون [[وحی]] و [[الهام]] هرچه را بخواهند حلال یا حرام کنند یا احکام مذکور در قرآن یا سنت نبوی را [[تغییر]] دهند، اینگونه تفویض قطعاً [[باطل]] و مخالف [[عقل]] و نقل است<ref>مجلسی، مرآة العقول، ج۳، ص۱۴۴؛ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۵۴۶؛ عاملی، الولایة التکوینیة و التشریعیة، ص۶۴؛ سبحانی، منشور جاوید، ج۱۰، ص۱۸۰؛ ولایة ولی المعصوم، ص۱۲۱ و ۱۲۲.</ref>. بنابراین مراد از تفویض، [[تفویض تشریع]] بهصورت جزئی است نه کلی و مطلق.
| |
|
| |
| از [[ولایت تشریعی]] به [[ولایت]] جعلی و اعتباری نیز تعبیر میشود<ref>طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۱۳.</ref>. بر اساس ولایت تشریعی به معنای دوم، [[پیامبر]]{{صل}} و [[ائمه اطهار]]{{عم}} صرفاً [[محدث]]، [[مبین]] و مبلغ دین و [[احکام الهی]] نیستند؛ بلکه در موارد جزئی دارای حق تشریع و [[قانونگذاری]] هستند.
| |
| [[مرحوم مظفر]] با اشاره به تفاوت [[ائمه اطهار]]{{عم}} با سایر [[راویان احادیث]] [[پیامبر]]{{صل}}، درباره [[ولایت تشریعی]] [[ائمه]]{{عم}} مینویسد:
| |
| ائمه اطهار{{عم}} از قبیل سایر روات و ناقلین [[حدیث]] نیستند که از [[پیغمبر]] [[روایت]] نقل کرده باشند تا از بابت [[ثقه]] بودنشان، روایاتشان [[حجت]] باشد؛ بلکه [[اهل بیت]]{{عم}} از ناحیه [[خداوند متعال]] و توسط [[پیغمبر اکرم]]{{صل}}، برای [[تبلیغ]] [[احکام واقعی]] [[الهی]] [[نصب]] شدهاند؛ لذا اهل بیت هر حکمی را که بیان میکنند، عیناً احکام واقعی الهی است. بنابراین [[بیان احکام]] توسط ائمه{{عم}}، از نوع روایت و حکایت [[سنت]] نیست و نیز از نوع [[اجتهاد]] در [[رأی]] و [[استنباط]] [[حکم شرعی]] از مصادر [[تشریع]] هم نیست؛ بلکه ایشان خودشان مصدر [[تشریع احکام]] الهی هستند و کلامشان عین سنت است؛ نه حکایت از یک سنت<ref>مظفر، اصول الفقه، ج۳، ص۶۴ و ۶۵.</ref>.
| |
| از آنجا که ظاهراً در ولایت تشریعی ائمه{{عم}} به معنای [[اولویت]] در [[تصرف]] بر [[اموال]] و [[نفوس]] [[مردم]]، اختلافی وجود ندارد<ref>خویی، مصباح الفقاهة، ج۵، ص۳۸؛ صافی، ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص۱۳۳، ۱۳۵و ۱۴۱؛ عابدی، توحید و شرک، ص۲۴۴. برخی این نوع از ولایت تشریعی را از ضروریات دین شمرده و انکار آن را موجب کفر دانستهاند. (ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص۱۴۱) آیه ۵۵ سوره مائده و آیه ۵۹ سوره نساء دلالت بر این نوع از ولایت ائمه{{عم}} دارند. (ولایت تکوینی و ولایت تشریعی، ص۱۳۵-۱۳۷).</ref> و با توجه به اینکه [[شبهات]] مطروحه از ناحیه [[وهابیون]] و [[منکران ولایت]] ائمه{{عم}} معمولاً در رابطه با معنای دوم ([[تفویض تشریع]]) است، ازاینرو در این نوشتار این قسم از ولایت تشریعی مورد بحث قرار میگیرد. بر این اساس، از این پس، هر جا ولایت تشریعی بهصورت مطلق بیان شد، مراد [[ولایت بر تشریع]] و تفویض تشریع و [[جعل حکم]] است.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[ولایت تشریعی ائمه (مقاله)|مقاله «ولایت تشریعی ائمه»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص ۲۱۹.</ref>
| |
|
| |
|
| == منابع == | | == منابع == |