عصمت در ابلاغ وحی: تفاوت میان نسخه‌ها

۲۰٬۴۴۷ بایت حذف‌شده ،  ‏۱۱ ژوئن ۲۰۲۳
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲۰: خط ۲۰:


=== [[وحی]] ===
=== [[وحی]] ===
==== معنای لغوی ====
لغت شناسان واژه «[[وحی]]» را به اشاره سریع<ref>راغب اصفهانی می‌نویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص۸۵۸.</ref>، سرعت<ref>فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۲۱.</ref> و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۳.</ref> معنا کرده‌اند. به عبارت دیگر [[وحی]] به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>.
لغت شناسان واژه «[[وحی]]» را به اشاره سریع<ref>راغب اصفهانی می‌نویسد: «وحی، اشاره سریع است و به همین جهت به آن چه با رمز و اشاره بیان می‌شود، وحی می‌گویند»، راغب اصفهانی، مفردات، ص۸۵۸.</ref>، سرعت<ref>فراهیدی، العین، ج۳، ص۳۲۱.</ref> و نیز القای پنهانی مطلبی به دیگران<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹. ابن فارس نیز در این باره گفته است: «وحی، تعلیم پنهانی است». ابن فارس، احمد، معجم مقاییس اللغه، ج۶، ص۹۳.</ref> معنا کرده‌اند. علاوه بر اینها برخی نیز معانى نخستین این واژه را [[رسالت]]، [[ الهام]]، [[کلام]] مخفیانه و چیزی که به دیگری القاء شود، دانسته‌اند<ref>ر.ک: ابن منظور، لسان العرب، ج۳، ص۳۷۹.</ref> که البته برخی از این معانی همچون، [[الهام]] و [[کلام]] مخفیانه، معنای جدیدی نبوده و به همان القای مخفیانه چیزی به دیگری، باز می‌گردند. از این رو می‌توان به این نتیجه دست یافت که اهل لغت دو نکته را در تعریف این واژه مورد اهتمام و ملاحظه قرار داده‌اند که عبارت است از: خفاء و پنهانی و سرعت و تندی. بر این اساس واژه [[وحی]] در لغت عبارت است از نوعی [[آموزش]] و القای معنا به دیگری، به صورت سریع و مخفیانه.
 
با توجه به آنچه گذشت می‌توان گفت: [[وحی]] در لغت به معنای القای معنا به دیگران است که نوعاً از طریق رمز و اشاره و پنهان از چشم دیگران صورت می‌گیرد. این معنای لغوی، عام بوده و هرگونه القای معنایی را در بر می‌گیرد که [[الهام]] نیز یکی از مصادیق بارز آن است<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>.
 
==== معنای اصطلاحی ====
===== در اصطلاح [[ادیان]] =====
[[وحی در ادیان]] [[الهی]] از جایگاه اساسی برخوردار است و سنگ زیربنای بحث‌های دین‌پژوهی و قرآن‌پژوهی است. [[وحی]] به معنای مصطلح در [[فرهنگ]] [[ادیان]]، ارتباط [[کلامی]] بین [[خدا]] و برگزیدگانش است که حاصل آن [[نبوت]] است. فرق اساسی [[وحی]] به معنای مصطلح [[دینی]] با دیگر راه‌های القای معنا آن است که راه‌های دیگر از مَبدأ شفافی برخوردار نیستند و چه بسیار پیش می‌آید که القائات رحمانی با القائات [[نفسانی]] و [[شیطانی]] خلط می‌شود<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۲۶.</ref>.
 
===== در اصطلاح [[مفسران]] =====
[[مفسران]] بیش‌تر به طبقه‌بندی کاربردهای [[وحی]] در لغت، [[قرآن]] و [[حدیث]] پرداخته و تلاش کرده‌اند تا معنای [[وحی]] و کاربردهای آن را در [[قرآن]] روشن سازند. حاصل نظر [[مفسران]] در این باب آن است که [[وحی در قرآن]] در یک معنا به [[کار]] نرفته است بلکه در وجوه و معانی مختلفی به [[کار]] رفته است. همچنین آنها به توضیح [[آیات]] و [[روایات]] مربوط به انواع [[وحی]]، درجات [[وحی]] و حالات [[پیامبر]] در هنگام [[وحی]] نیز پرداخته‌اند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، (ذیل آیۀ ۶۸ سورۀ نحل)؛ نصرت امین، مخزن العرفان در تفسیر قرآن مجید، ج ۷، ص۳۸۹.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>
 
===== در اصطلاح [[فیلسوفان]] =====
[[فیلسوفان]] [[مسلمان]] در تلاش بوده‌اند تا توجیهی [[فلسفی]] و [[هستی‌شناختی]] از [[وحی]] عرضه کنند. در میان [[فیلسوفان]] همیشه این [[پرسش]] مطرح بوده است [[خداوند]] که وجودی کاملاً مجرد است، با [[انسان]] که وجودی مادی است، ارتباط برقرار می‌کند و با او [[سخن]] می‌گوید. [[فلاسفه]] خواسته‌اند با تحلیل مراتب وجودی [[جهان]]، پیوندی وجودی بین [[روح انسان]] و [[روح القدس]] برقرار کنند و فرایند [[وحی]] را از طریق این پیوند توجیه کنند. در میان [[فیلسوفان]] [[مسلمان]] نظریات فارابی، ابن سینا، [[ابن رشد]]، سهروردی و [[ملاصدرا]] در باب [[وحی]] قابل توجه است. نظریات این [[فیلسوفان]] در مجموع دارای انسجام لازم بوده و هر یک دیگری را تکمیل می‌کند<ref>در این‌باره رجوع کنید به: مجموعه آثار، مرتضی مطهری، ج ۴، ص۴۱۵ به بعد؛ علی رضا قائمی‌نیا، وحی و افعال گفتاری، ص۴۲ و ۴۱ و ۱۶۶ ـ ۱۲۷؛ تحلیل وحی از دیدگاه اسلام و مسیحیت، محمد باقر سعیدی روشن، ص۴۴ ـ ۳۲؛ وحی در آیات آسمانی، ابراهیم امینی، ص۹۱ ـ ۸۱.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>
 
===== در اصطلاح [[متکلمان]] =====
متکلمان اسلامی ‌از زاویه دیگری به [[وحی]] نگریسته‌اند. آنها در مباحثشان به دنبال [[اثبات]] [[ضرورت نبوت]] بوده‌اند. آنها می‌خواستند ثابت کنند که [[انسان]] نمی‌تواند صرفاً با [[ادراکات حسی]] و [[عقلی]] خویش، همه مسیر [[زندگی]] را طی کند و [[سعادت]] دو [[جهان]] را برای خود رقم زند، بلکه احتیاج دارد تا از طریق هدایت‌های پیامبران [[الهی]] که از [[طریق وحی]] با [[خداوند]] در ارتباط بودند، به [[حقایق]] [[برتر]] [[دست]] یافته و نقشه کامل [[زندگی]] را در [[اختیار]] بگیرد. به بیان دیگر، [[متکلمان]] به دنبال توجیه [[هستی‌شناختی]] و بیان [[نظام]] [[فلسفی]] [[وحی]] نبوده‌اند، بلکه با این پیش‌فرض که [[خداوند]] هر نوعی را به [[کمال]] خویش می‌رساند و [[انسان]] در رسیدن به کمال به نیرو و شعور مرموز دیگری نیاز دارد تا او را [[هدایت]] کند، به این نتیجه می‌رسیدند که [[وحی]] و [[نبوت]] [[ضرورت]] دارد<ref>علامه طباطبایی در رسالۀ «وحی یا شعور مرموز» نظریۀ متکلمان اسلامی را در ضرورت وحی و نبوت به خوبی تبیین کرده است. ر.ک: مباحثی در وحی و قرآن، محمد حسین طباطبایی، ص۶۵ ـ ۵۰.</ref>.<ref>[[محمد کاظم شاکر|شاکر، محمد کاظم]]، [[آشنایی با علوم قرآنی (کتاب)|آشنایی با علوم قرآنی]]، ص۵۵.</ref>


== عصمت انبیا در مقام ابلاغ وحی ==
== عصمت انبیا در مقام ابلاغ وحی ==
مراد از [[عصمت پیامبران]] در مقام ابلاغ وحی این است که [[پیامبر]] همان مطالبی را که تلقی و دریافت کرده، بی‌افزون و کاستن به [[مردم]] برساند. یعنی، نه پیامبر {{صل}} دچار [[خطا]] و یا [[تحریف]] عمدی آن شود و نه [[شیاطین]] در موقع تبلیغ پیامبر، دخالت کرده و مثلاً با صدایی شبیه صدای پیامبر، مطالبی را به [[آیات الهی]] بیفزایند<ref>چنان‌که برخی، افسانه غرانیق را این گونه توجیه کرده‌اند.</ref>.
مراد از [[عصمت پیامبران]] در مقام ابلاغ وحی این است که [[پیامبر]] همان مطالبی را که تلقی و دریافت کرده، بی‌افزودن و کاستن به [[مردم]] برساند. یعنی، نه پیامبر {{صل}} دچار [[خطا]] و یا [[تحریف]] عمدی آن شود و نه [[شیاطین]] در موقع تبلیغ پیامبر، دخالت کرده و مثلاً با صدایی شبیه صدای پیامبر، مطالبی را به [[آیات الهی]] بیفزایند<ref>چنان‌که برخی، افسانه غرانیق را این گونه توجیه کرده‌اند.</ref>.<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۹۰-۹۳.</ref>.
 
در اینجا توجّه به چند نکته، لازم و ضروری می‌نماید<ref>ر.ک: وحی یا شعور مرموز، ص۱۹-۲۰؛ الالهیات، ج۳، ص۱۸۵؛ شریعت در آینه معرفت، ص۱۲۱-۱۲۳.</ref>:
# برخی به عصمت در مقام تلقی و [[ابلاغ]]، عصمت در مقام حفظ وحی را نیز می‌افزایند؛ یعنی علاوه بر اینکه پیامبر باید [[وحی]] را درست دریافت کند (تلقی) و در موقع بازگو کردن برای مردم (ابلاغ) هم [[معصوم]] باشد، در فاصله این دو (تلقی تا ابلاغ) نیز باید محتوای وحی از هر گونه تصرف و [[انحراف]] سهوی یا عمدی، محفوظ بماند. چنانکه در پیام‌هایی که افراد عادی، برای ابلاغ آن، شخص دیگری را واسطه قرار می‌دهند، خطاهایی که رخ می‌دهد، در یکی از این سه مقام خواهد بود. یا شخص پیام‌رسان در موقع شنیدن [[پیام]]، آن را درست [[درک]] نمی‌کند؟ یا پس از شنیدن، در [[حفظ]] آن دچار [[فراموشی]] و [[نسیان]] می‌شود؛ و یا در موقع بازگو کردن پیام به شخص یا اشخاص دیگر، عمداً و یا سهواً، در آن تصرف فی کند. ولی با توجّه به [[تفسیری]] که برای ابلاغ ذکر کردیم، نیازی به افزودن "عصمت در مقام حفظ وحی" نیست؛ زیرا وقتی [[عصمت انبیا]] را در مقام ابلاغ وحی به معنای ابلاغ بی‌کم و زیاد همان پیامی که دریافت کرده‌اند، دانستیم، لازمه آن این است که از تلقّی وحی، هیچ‌گونه خللی در آن رخ ندهد؛ چه، در غیر این صورت [[ابلاغ]] به نحو [[معصومانه]] صورت نگرفته است.
# بعضی از بزرگان، معنای ابلاغ را از آن مفهومی که در نظر ابتدایی به ذهن می‌رسد، توسعه داده و گفته‌اند: فهم [[بشر]] از [[معارف دینی]] هم باید [[معصوم]] باشد. یعنی، اگر [[پیامبران]] تمام [[معارف الهی]] را بی‌کم و کاست به [[مردم]] بگویند، اما فهم مردم از آن - به خاطر داشتن پیش‌فرض‌های [[ذهنی]] و معرفت‌های بیرونی<ref>ر.ک: قبض و بسط تئوریک شریعت، ص۱۲۳.</ref> - متفاوت باشد، در واقع آن معارف اصیل به مردم ابلاغ نشده است. هر چند پس از این مرحله و تمام شدن حجت بر مردم، در مرحله بقای معارف در [[جامعه]]، ممکن است [[تحریف]] یا [[سهو]] و [[نسیان]] در آن رخنه کند. از این رو همان ادله‌ای که دلالت بر [[عصمت پیامبران]] در مقام ابلاغ وحی دارند، بر [[عصمت]] فهم و برداشت [[آدمیان]] از معارف دینی نیز صحه می‌گذارند<ref>شریعت در آینه معرفت، ص۵۵-۵۷.</ref>. روشن است که این مطلب بدان معنا نیست که سطح [[درک]] و فهم افراد از معارف دینی، یکسان و بدون شدت و [[ضعف]] باشد. یقیناً درکی که اصحاب خاص [[رسول خدا]] {{صل}} و [[اولیای الهی]] از معارف داشتند، با درک و فهم توده مردم بسیار متفاوت بود. بلکه منظور از [[نفی]] تفاوت فهم بشر از معارف دینی، نفی برداشت‌هایی است که در عرض هم باشند؛ نه در طول هم. بنابراین، برداشت‌های متعارض و متضاد است که با عصمت در مقام ابلاغ منافات دارد، نه [[اختلاف]] در سطح فهم و درک مردم از معارف دینی.
# از آنجا که تمامی [[افعال]] و حرکات و سکنات [[پیامبر]] {{صل}} می‌تواند الگویی برای مردم باشد و [[تبلیغ]] عملی به حساب آید، می‌توان دایره ابلاغ و تبلیغ را بسیار گستره گرفت و شامل تمامی این امور دانست. هر چند برخی نیز بین [[وظایف]] [[نبوّت]] و کارهای مربوط به زندگی شخصی یا عمومی پیامبران تفاوت قائل شده و تعلیمات از سنخ دوم را داخل در حوزه [[دین]] و [[شریعت]] و مشمول [[آیات]]{{متن قرآن|وَمَا يَنْطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«و از سر هوا و هوس سخن نمی‌گوید * آن (قرآن) جز وحیی نیست که بر او وحی می‌شود» سوره نجم، آیه ۳-۴.</ref> ندانسته‌اند<ref>کیان، ش۳۸، ص۵۵.</ref>.
 
صرف نظر از بطلان این نظریه باید توجّه داشت، اصطلاح "[[عصمت]] در مقام ابلاغ وحی" در جایی به کار می‌رود که [[پیامبر]] {{صل}} صراحتاً [[وحی]] و [[فرمان الهی]] را برای [[مردم]] بیان کند. و حداکثر افعالی را که در مقام [[تعلیم]] حکم الهی به مردم انجام می‌دهد، نیز شامل می‌شود<ref>ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۷، ص۲۰.</ref>. امّا عصمت در سایر اقوال و [[افعال]] پیامبر {{صل}} ـ هر چند از نظر ما مسلّم است ـ داخل در اصطلاح "[[عصمت در تبلیغ وحی]]" نیست»<ref>[[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]] ص ۹۰-۹۳.</ref>.


== گستره عصمت انبیا در ابلاغ وحی ==
== گستره عصمت انبیا در ابلاغ وحی ==
عصمت انبیا در ابلاغ وحی، مصونیت ایشان را از هر گونه نسیان، خطا و اشتباه در این مرحله شامل می‌شود.
عصمت انبیا در ابلاغ وحی، مصونیت ایشان را از هر گونه نسیان، خطا و اشتباه در این مرحله شامل می‌شود.
 
# [[عصمت از نسیان]]: فراموش کردن [[احکام الهی]] از جانب [[انبیا]] {{عم}} باعث [[گمراهی]] دیگران و [[احتجاج]] ایشان به آن عمل می‌گردد. جمله {{متن قرآن|لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه ۲۸.</ref> می‌فهماند که [[رسول]] به‌گونه‌ای [[وحی|وحی الهی]] را دریافت و [[ابلاغ]] می‌کند که [[اشتباه]] و [[فراموشی]] در آن رخ نمی‌دهد. اگر [[رسول]] در گرفتن [[وحی]]، حفظ وحی و [[تبلیغ]] آن [[مصونیت]] نداشته باشد. غرض [[خداوند]] یعنی [[ابلاغ]] [[رسالت]] حاصل نمی‌شود<ref>ر.ک: [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>.
=== [[عصمت از نسیان]] ===
# [[عصمت از اشتباه]] در [[تبیین دین]] پیش یا پس از دریافت منصب: از آنجا که جامعه شیعی و نیز [[اندیشمندان مسلمان]]، یکی از [[اهداف ]][[نصب پیامبران]] را [[ابلاغ دین]] می‌دانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که [[پیامبران]]، ضرورتا از [[اشتباه]] در ابلاغ یا تبیین دین [[معصوم]] هستند. آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت است اما درباره [[عصمت پیامبران]] از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت باید گفت: این مسأله در منابع اندیشمندان [[شیعه]] در پنج قرن نخست هجری مطرح نشده است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۵.</ref>.
فراموش کردن [[احکام الهی]] از جانب [[انبیا]] {{عم}} باعث [[گمراهی]] دیگران و [[احتجاج]] ایشان به آن عمل می‌گردد. جمله {{متن قرآن|لِيَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ}}<ref>«تا معلوم دارد که رسالت‌های پروردگارشان را رسانده‌اند» سوره جن، آیه ۲۸.</ref> می‌فهماند که [[رسول]] به‌گونه‌ای [[وحی|وحی الهی]] را دریافت و [[ابلاغ]] می‌کند که [[اشتباه]] و [[فراموشی]] در آن رخ نمی‌دهد. اگر [[رسول]] در گرفتن [[وحی]]، حفظ وحی و [[تبلیغ]] آن [[مصونیت]] نداشته باشد. غرض [[خداوند]] یعنی [[ابلاغ]] [[رسالت]] حاصل نمی‌شود و برای حصول این غرض راهی غیر از رصد کردن به‌وسیله [[ملائکه]] ذکر نکرده و جمله {{متن قرآن| أَحاطَ بِما لَدَيْهِمْ}} این دلالت را [[تأیید]] می‌کند. یکی از مراحل [[مصونیت]]، حفظ وحی از [[خطا]] و [[نسیان]] است با بی‌کم‌وکاست و کاست به دست [[مردم]] برسد.
 
در [[آیه]] {{متن قرآن|أَطِيعُواْ اللَّهَ وَأَطِيعُواْ الرَّسُولَ}}<ref>از خداوند فرمان برید و از پیامبر فرمانبرداری کنید؛ سوره نساء، آیه۵۹.</ref> منظور [[اطاعت]] بی‌قید و شرط است و این خود [[دلیل]] است بر اینکه [[رسول]] به هیچ‌چیزی که مخالف با [[حکم خداوند]] باشد، [[امر و نهی]] نمی‌کند وگرنه این تناقض از ناحیه [[خداوند متعال]] است.
 
از طرفی [[خداوند]] [[وجوب اطاعت]] از [[رسول]] را در کنار [[وجوب]] از [[اطاعت]] خودش بیان کرده است و عطف کردن دو جمله در کنار هم بدون قید، این معنا را می‌رساند که [[حکم]] آنها یکی است؛ یعنی همان‌گونه که [[اطاعت از خداوند]] در تمام [[اوامر]] و نواهی‌اش [[واجب]] است، [[اطاعت]] از [[انبیا]] نیز [[واجب]] است و این دال بر [[عصمت]] ایشان است.
 
عصمت در تبلیغ، مورد اتفاق همه است و لازمه آن [[عصمت]] [[انبیا]] {{عم}} در دریافت و حفظ وحی است.
 
آیاتی که [[عصمت پیامبران]] در گرفتن و حفظ وحی و [[تبلیغ]] آن می‌دارند: {{متن قرآن|لا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَلا مِنْ خَلْفِهِ تَنزِيلٌ مِّنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ}}<ref>در حال و آینده آن، باطل راه ندارد، فرو فرستاده (خداوند) فرزانه ستوده‌ای است؛ سوره فصلت، آیه۴۲.</ref>، {{متن قرآن|قُلْ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أُبَدِّلَهُ مِن تِلْقَاء نَفْسِي إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ مَا يُوحَى}}<ref>بگو: مرا نسزد که از پیش خود آن را دگرگون کنم. من جز از آنچه به من وحی می‌شود؛ سوره یونس، آیه۱۵.</ref>. بر اساس این [[آیات]] [[پیامبر]] در آنچه که مربوط به [[تبلیغ]] [[وحی]] و [[احکام الهی]] است، دچار [[خطا]] و [[نسیان]] و [[سهو]] نمی‌شود؛ زیرا [[خداوند متعال]] از تمام جهات از آن حراست می‌کند. تا به دست [[مردم]] برسد<ref>ر.ک: [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص۲۳۴-۲۳۵.</ref>.
 
=== [[عصمت از اشتباه]] در [[تبیین دین]] پیش یا پس از دریافت منصب ===
از آنجا که جامعه شیعی و نیز [[اندیشمندان مسلمان]]، یکی از [[اهداف ]][[نصب پیامبران]] را [[ابلاغ دین]] می‌دانند، همگی بر این نظر اتفاق دارند که [[پیامبران]]، ضرورتا از [[اشتباه]] در ابلاغ یا تبیین دین [[معصوم]] هستند. مسأله [[عصمت پیامبران]] از اشتباه در ابلاغ و تبیین دین می‌تواند به دو قسم تقسیم شود:
# [[عصمت از اشتباه]] در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت
# عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت
 
آنچه مورد اتفاق است، عصمت از اشتباه در تبیین دین پس از تصدی منصب نبوت است اما درباره [[عصمت پیامبران]] از اشتباه در تبیین دین پیش از تصدی منصب نبوت باید گفت: این مسأله در منابع اندیشمندان [[شیعه]] در پنج قرن نخست هجری مطرح نشده است<ref>[[محمد حسین فاریاب|فاریاب، محمد حسین]]، [[عصمت امام (کتاب)|عصمت امام]]، ص۴۱۵.</ref>.


== ادله اثبات عصمت پیامبران در ابلاغ وحی ==
== ادله اثبات عصمت پیامبران در ابلاغ وحی ==
=== ادله عقلی ===
=== ادله عقلی ===
==== هدف از بعثت انبیا ====
# هدف از بعثت انبیا: نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر هدف از [[بعثت]] است. هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛ [[انسان‌ها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و رسیدن به کمال هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راه‌های منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]] [[انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمی‌توانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت]] خدا]] درمی‌یابد که راه دیگری برای شناخت سعادت [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند [[انسان]] را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه نقض غرض خواهد بود و نقص غرض از [[خدای حکیم]] محال است. راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نمی‌شود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه [[شناخت]]، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مى‌نویسد: {{عربی|و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض}}، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.</ref>.
نخستین [[دلیل عقلی]] بر عصمت در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر هدف از [[بعثت]] است. هدف از خلقت انسان رسیدن او به کمال است؛ [[انسان‌ها]] به طور [[فطری]] طالب [[سعادت]] و رسیدن به کمال هستند؛ یکی از مقدمات لازم برای رسیدن به این کمال، [[شناسایی]] آن و راه‌های منتهی به آن است؛ [[ابزار شناخت]] [[انسان]] ـ که منحصر در [[حس]] و [[عقل]] است ـ برای رسیدن به کمال و [[سعادت ابدی]] کافی نیست؛ زیرا به دلیل اینکه [[جهان آخرت]] از محدوده [[شناخت]] عقل و حس خارج است نمی‌توانند همه آنچه را که برای [[سعادت انسان]] لازم است، شناسایی کنند؛ عقل با توجه به [[حکمت]] خدا]] درمی‌یابد که راه دیگری برای شناخت سعادت [[ابدی]] باید وجود داشته باشد تا بتواند [[انسان]] را به [[هدف]] نهایی [[راهنمایی]] کند و گرنه نقض غرض خواهد بود و نقص غرض از [[خدای حکیم]] محال است. راه دیگر، [[وحی]] و [[نبوت]] است؛ در غیر این صورت [[حجت]] بر [[مردم]] تمام نمی‌شود. [[پیامبران]] که واسطه رساندن وحی به مردم هستند، باید آن را [[معصومانه]] و بدون [[تغییر]] به مردم برسانند؛ زیرا تنها راه [[شناخت]]، منحصر به این راه است و اگر این راه مطمئن نباشد و [[خطا]] در آن صورت گیرد، به هدف و غرض نهایی نخواهد رسید<ref>محقق طوسى مى‌نویسد: {{عربی|و یجب فی النبی العصمه لتحصیل الوثوق فیحصل الغرض}}، رک: کشف المراد، ص۳۴۹.</ref>؛ بنابراین پیامبران در تلقی و ابلاغ وحی [[معصوم]] هستند. این دلیل علاوه بر اینکه [[پیامبر]] را از [[گناه]] معصوم می‌داند، او را از [[سهو]] و [[نسیان]] نیز معصوم می‌داند؛ زیرا احتمال سهو و نسیان نیز باعث بی‌اعتمادی و نقض غرض است<ref>ر.ک: محمد تقی مصباح یزدی، راه و راهنما‌شناسی، ص۱۲۴ـ۱۲۷، قم: حوزه علمیه، چ اول، ۱۳۶۷٫.</ref>.
# تصدیق انبیا با اعطای معجزه به آنها: دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر معجزه پیامبران است. [[فلسفه]] [[معجزه]]، [[تأیید]] پیامبران است و از نظر [[عقل]] دلالت بر این دارد که در آنچه [[انبیاء]] به [[خدا]] نسبت می‌دهند، [[دروغ]] راه ندارد<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.</ref>. پیامبران مدعی هستند که با [[غیب]] و [[خالق]] عالم در ارتباط هستند. فهم وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل [[درک]] برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونه‌ای غیر عادی و خارق‌ العاده باشد تا مؤید این ارتباط باشد. [[معجزه]] که [[نشانه]] [[پیامبری]] است، از سوی [[خدا]] به [[پیامبر]]{{صل}} اعطا می‌شود. اگر پیامبر [[دروغگو]] باشد یا [[خطا]] کند، اعطای معجزه به معنای [[تأیید]] دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از [[خدای حکیم]] محال خواهد بود<ref>ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.</ref>. این دلیل، [[عصمت]] از [[دروغ]] در مقام ابلاغ وحی را تأیید می‌کند؛ اما به نظر مرحوم [[علامه طباطبایی]] این دلیل، [[عصمت از خطا]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا [[تصدیق]] [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز [[قبیح]] است<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.
 
==== تصدیق انبیا با اعطای معجزه به آنها ====
دومین [[دلیل عقلی]] بر [[عصمت]] در تلقی و ابلاغ وحی مبتنی بر معجزه پیامبران است. [[فلسفه]] [[معجزه]]، [[تأیید]] پیامبران است و از نظر [[عقل]] دلالت بر این دارد که در آنچه [[انبیاء]] به [[خدا]] نسبت می‌دهند، [[دروغ]] راه ندارد<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶؛ تفتازانی، سعدالدین، شرح المقاصد، ج۴، ص۵۰.</ref>. جالب اینجاست که حتی [[اشاعره]] ـ که منکر [[حُسن]] و قُبح [[عقلی]] هستند ـ به این دلیل استناد کرده‌اند<ref>ر.ک: ایجی، المواقف، ج۳، ص۴۱۵؛ محمدحسین المظفر، دلائل الصدق، ج۱، ص۶۰۵.</ref>. پیامبران مدعی هستند که با [[غیب]] و [[خالق]] عالم در ارتباط هستند. فهم وجود این رابطه به صورت مستقیم برای بیشتر مردم ممکن نیست؛ زیرا طرف مقابل پیامبر قابل [[درک]] برای همه مردم نیست. بنابراین پیامبر باید کاری کند تا نشانه ارتباط او با خدا باشد؛ این نشانه باید به گونه‌ای غیر عادی و خارق‌ العاده باشد تا مؤید این ارتباط باشد. [[معجزه]] که [[نشانه]] [[پیامبری]] است، از سوی [[خدا]] به [[پیامبر]]{{صل}} اعطا می‌شود. اگر پیامبر [[دروغگو]] باشد یا [[خطا]] کند، اعطای معجزه به معنای [[تأیید]] دروغگو خواهد بود و تأیید دروغگو از [[خدای حکیم]] محال خواهد بود<ref>ر.ک: جوادی آملی، عبدالله، وحی و نبوت در قرآن کریم، ص۲۰۳.</ref>. این دلیل، [[عصمت]] از [[دروغ]] در مقام ابلاغ وحی را تأیید می‌کند؛ اما به نظر مرحوم [[علامه طباطبایی]] این دلیل، [[عصمت از خطا]] و نیز [[سهو]] و [[اشتباه]] در [[ابلاغ]] را نیز ثابت می‌کند؛ زیرا [[تصدیق]] [[باطل]] و خلاف [[حق]] نیز [[قبیح]] است<ref>طباطبائی، محمدحسین، المیزان، ج۲، ص۱۳۶.</ref>.


=== ادله نقلی ===
=== ادله نقلی ===
خط ۸۲: خط ۴۰:
# '''آیات ۲ ـ ۴ [[سوره نجم]]:''' {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«هرگز دوست شما حضرت محمّد{{صل}} منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. [[آیات]] به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان نماینده [[خدا]] سخن می‌گوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، [[وحی الهی]] است.
# '''آیات ۲ ـ ۴ [[سوره نجم]]:''' {{متن قرآن|وَالنَّجْمِ إِذَا هَوَى * مَا ضَلَّ صَاحِبُكُمْ وَمَا غَوَى * وَمَا يَنطِقُ عَنِ الْهَوَى * إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحَى}}<ref>«هرگز دوست شما حضرت محمّد{{صل}} منحرف نشده و مقصد را گم نکرده است؛ هرگز از روی هوای نفس سخن نمی‌گوید! آنچه می‌گوید چیزی جز وحی که بر او نازل شده، نیست!»، سوره نجم، آیات ۴-۲.</ref>. [[آیات]] به روشنی بیانگر این است که [[پیامبر]] به عنوان نماینده [[خدا]] سخن می‌گوید، در واقع سخن [[خداوند]] است که بر او وحی شده و اگر امکان تخطی یا خطای پیامبر وجود داشت، خدا به طور مطلق نمی‌فرمود آنچه او می‌گوید، [[وحی الهی]] است.
# ''' [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:''' {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بی‌ایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. از این آیه استفاده می‌شود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] را دنبال می‌کند؛ نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]] [[حق]] و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و تبلیغ وحی امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها [[رهبری]] به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] می‌شود.
# ''' [[آیه]] ۲۱۳ [[سوره بقره]]:''' {{متن قرآن|كَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللَّهُ النَّبِيِّينَ مُبَشِّرِينَ وَمُنذِرِينَ وَأَنزَلَ مَعَهُمُ الْكِتَابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النَّاسِ فِيمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ وَمَا اخْتَلَفَ فِيهِ إِلاَّ الَّذِينَ أُوتُوهُ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَاتُ بَغْيًا بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُواْ لِمَا اخْتَلَفُواْ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ بِإِذْنِهِ وَاللَّهُ يَهْدِي مَن يَشَاء إِلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِيمٍ}}<ref>«مردم (در آغاز) یک دسته بودند (و تضادی در میان آنها وجود نداشت. به تدریج جوامع و طبقات پدید آمد و اختلافات و تضادهایی در میان آنها پیدا شد، در این حال) خداوند، پیامبران را برانگیخت تا مردم را بشارت و بیم دهند و کتاب آسمانی که به سوی حق دعوت می‌کرد، بر آنها نازل نمود تا در میان مردم، در آنچه اختلاف داشتند، داوری کند. (افراد با ایمان، در آن اختلاف نکردند) تنها (گروهی از) کسانی که کتاب را دریافت کرده و نشانه‌های روشن به آنها رسیده بود، به منظور انحراف از حق و ستمگری، در آن اختلاف کردند. خداوند، کسانی را که ایمان آورده بودند، به حقیقت آنچه مورد اختلاف بود، به فرمان خودش، رهبری نمود. (امّا افراد بی‌ایمان، هم چنان در گمراهی و اختلاف، باقی ماندند.) و خدا، هر کس را بخواهد، به راه راست هدایت می‌کند»، سوره بقره، آیه۲۱۳.</ref>. از این آیه استفاده می‌شود که [[بعثت پیامبران]] دو [[هدف]] را دنبال می‌کند؛ نخست اینکه در میان مردم به حق داوری کنند و دوم آنکه آنان را به سوی [[اعتقاد]] [[حق]] و عمل صحیح رهبری کنند. این دو هدف جز در سایه [[عصمت انبیا]] از [[خطا]] در اخذ و تبلیغ وحی امکان‌پذیر نیست؛ زیرا در غیر این صورت گفتار آنان نه تنها [[رهبری]] به سوی [[حقیقت]] نخواهد بود، بلکه مایه [[گمراهی]] می‌شود.
# ''' [[آیات]] ۲۸ - ۲۶ [[سوره جن]]:''' {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.</ref>. در آیات یاد شده، دو نوع [[نگهبان]] برای صیانت از [[وحی]] وارد شده است: نخست فرشتگانی که [[پیامبر]] را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم [[خداوند بزرگ]] که بر پیامبر و [[فرشتگان]] احاطه دارد. علت این [[مراقبت]] کامل نیز تحقق یافتن [[هدف]] [[نبوت]] ـ رسیدن وحی ـ به [[بشر]] است<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.</ref>. افزون بر این، باید گفت: {{متن قرآن|فَلا يُظْهِرُ}}؛ «اظهار» از باب إفعال و به معنای اعلام کردن است که نتیجه آن، رساندن [[پیام]] اعلام شده به مخاطبان است؛ {{متن قرآن|مِن}} در {{متن قرآن|مِن رَّسُولٍ}} بیانی است؛ یعنی [[خداوند]] از پیامبرانش [[خشنود]] است که آنان را بر غیب خویش آگاه می‌کند؛ ضمیر در {{متن قرآن|فَإِنَّهُ يَسْلُكُ}} به خداوند بر می‌گردد؛ همانطور که ضمیر مستتر در {{متن قرآن|يَسْلُكُ}} نیز به او بر می‌گردد. افزون بر این {{متن قرآن|يَسْلُكُ}} به معنای «یجعل» (گماردن) آمده است؛ ضمائر در عبارت {{متن قرآن|مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ}} به پیامبر اکرم{{صل}} بر می‌گردد، ولی منظور از ضمیر نخست آن است که خداوند میان [[پیامبران]] و مخاطبان واسطه‌ای قرار نداده است و منظور از ضمیر دوم این است که خداوند میان خود و آنان (پیامبران)، فرشتگانی را برای مراقبت و نگهبانی از [[وحی]] و [[پیام]] خویش می‌گذارد تا از [[لوح محفوظ]] تا [[زمین]] ([[قلب]] [[پیامبران]]) مصون از گزند باشد و هم از قلب پیامبران تا زمانی که آن را به [[مردمان]] [[ابلاغ]] می‌کند و هم آن‌گاه که واژه‌ها و اوصافی را بر زبان می‌آورد<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ۱۱۲ـ۱۱۰.</ref>.
# ''' [[آیات]] ۲۸ - ۲۶ [[سوره جن]]:''' {{متن قرآن|عَالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلَى غَيْبِهِ أَحَدًا * إِلاَّ مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا * لِيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَيْهِمْ وَأَحْصَى كُلَّ شَيْءٍ عَدَدًا}}<ref>«او دانای غیب است و هیچ کس را از اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد؛ مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد؛ تا بداند پیامبرانش رسالت‌های پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصار شمارش کرده است!»، سوره نجم، آیات۲۸-۲۶.</ref>. در آیات یاد شده، دو نوع [[نگهبان]] برای صیانت از [[وحی]] وارد شده است: نخست فرشتگانی که [[پیامبر]] را از هر سو احاطه می‌کنند و دوم [[خداوند بزرگ]] که بر پیامبر و [[فرشتگان]] احاطه دارد. علت این [[مراقبت]] کامل نیز تحقق یافتن [[هدف]] [[نبوت]] ـ رسیدن وحی ـ به [[بشر]] است<ref>برای مطالعه بیشتر ر.ک: سبحانی، شیخ جعفر، منشور جاوید، ج ۵، ص ۳۳ـ۳۶؛ منشور عقاید امامیه، ص۱۱۰.</ref>.<ref>[[حسن یوسفیان|یوسفیان، حسن]]؛ [[احمد حسین شریفی|شریفی، احمد حسین]]، [[پژوهشی در عصمت معصومان (کتاب)|پژوهشی در عصمت معصومان]]، ۱۱۲ـ۱۱۰.</ref>.
# '''آیه 4 سوره مریم:''' {{متن قرآن|وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا }}<ref> و ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آییم، آینده و گذشته ما و آنچه میان آنهاست، از آن اوست و پروردگارت فراموشکار نیست؛ سوره مریم، آیه:۶۴.</ref>. این آیه دلالت می‌کند بر اینکه [[وحی]] از هنگام شروع نزول تا هنگامی‌که [[پیامبر]] آن را به دست مردم ابلاغ می‌کند مصون از هر گونه خطا، اشتباه و حتی سهو و نسیان است<ref>ر.ک: [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص ۲۳۰-۲۳۱.</ref>. این [[آیات]] [[پیامبر]] را از [[خطا]] و [[نسیان]] و [[گناه]] [[معصوم]] می‌داند.
# '''آیه 4 سوره مریم:''' {{متن قرآن|وَمَا نَتَنَزَّلُ إِلاَّ بِأَمْرِ رَبِّكَ لَهُ مَا بَيْنَ أَيْدِينَا وَمَا خَلْفَنَا وَمَا بَيْنَ ذَلِكَ وَمَا كَانَ رَبُّكَ نَسِيًّا }}<ref> و ما (فرشتگان) جز به فرمان پروردگارت فرود نمی‌آییم، آینده و گذشته ما و آنچه میان آنهاست، از آن اوست و پروردگارت فراموشکار نیست؛ سوره مریم، آیه:۶۴.</ref>. این آیه دلالت می‌کند بر اینکه [[وحی]] از هنگام شروع نزول تا هنگامی‌که [[پیامبر]] آن را به دست مردم ابلاغ می‌کند مصون از هر گونه خطا، اشتباه و حتی سهو و نسیان است<ref>ر.ک: [[رحمت‌الله احمدی|احمدی، رحمت‌الله]]، [[پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی (کتاب)|پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبائی]]، ص ۲۳۰-۲۳۱.</ref>. این [[آیات]] [[پیامبر]] را از [[خطا]] و [[نسیان]] و [[گناه]] [[معصوم]] می‌داند.


==== ادله روایی ====
==== ادله روایی ====
[[امام رضا]]{{ع}} در پاسخ کسی که از او پرسید: "چرا [[شناخت]] [[پیامبران]]، و [[ایمان]] به آنان بر [[مردم]] لازم است؟" به  [[دلیل عقلی]] [[ضرورت]] [[نبوّت]] استناد نمودند و از نارسایی [[قوای ادراکی]] [[مردم]] برای [[شناخت]] [[مصالح]] و [[مفاسد]] خود، به عنوان [[دلیل]] مشترک [[لزوم]] "[[نبوت]]" و "[[عصمت]]" استفاده فرمودند. حضرت در این [[روایت]] می‌فرمایند: {{متن حدیث|لَمَّا لَمْ يَكُنْ فِي خَلْقِهِمْ وَ قُوَاهُمْ مَا يكملوا [يَكْمُلُونَ‌] لِمَصَالِحِهِمْ وَ كَانَ الصَّانِعُ مُتَعَالِياً عَنْ أَنْ يُرَى... لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ مَعْصُومٍ يُؤَدِّي إِلَيْهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْيَهُ وَ أَدَبَهُ وَ يَقِفُهُمْ عَلَى مَا يَكُونُ بِهِ إِحْرَازُ مَنَافِعِهِمْ وَ دَفْعُ مَضَارِّهِمْ}}<ref>بحارالانوار، ج۱۱، ص۴۰.</ref>.
[[امام رضا]]{{ع}} در پاسخ کسی که از او پرسید: "چرا [[شناخت]] [[پیامبران]]، و [[ایمان]] به آنان بر [[مردم]] لازم است؟" به  [[دلیل عقلی]] [[ضرورت]] [[نبوّت]] استناد نمودند و از نارسایی [[قوای ادراکی]] [[مردم]] برای [[شناخت]] [[مصالح]] و [[مفاسد]] خود، به عنوان [[دلیل]] مشترک [[لزوم]] "[[نبوت]]" و "[[عصمت]]" استفاده فرمودند. حضرت در این [[روایت]] می‌فرمایند: چون در [[آفرینش]] [[مردم]] و قوا و نیروهای آنان، چیزی که آنها را به [[مصالح]] خود برساند وجود نداشت. و [[آفریدگار]]، بالاتر از آن بود که [به چشم] دیده شود [و همه [[مردم]] با او ارتباط برقرار کنند...] چاره‌ای جز این نبود که "فرستاده معصومی" بین او و [[مردم]] واسطه گردد تا [[اوامر]]، [[نواهی]] و [[آداب]] [[الهی]] را با [[مردم]] باز گوید و آنها را از [چگونگی] به دست آوردن منافع و دور گردن مضرّات، [[آگاه]] نماید<ref>{{متن حدیث|لَمَّا لَمْ يَكُنْ فِي خَلْقِهِمْ وَ قُوَاهُمْ مَا يكملوا [يَكْمُلُونَ‌] لِمَصَالِحِهِمْ وَ كَانَ الصَّانِعُ مُتَعَالِياً عَنْ أَنْ يُرَى... لَمْ يَكُنْ بُدٌّ مِنْ رَسُولٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُمْ مَعْصُومٍ يُؤَدِّي إِلَيْهِمْ أَمْرَهُ وَ نَهْيَهُ وَ أَدَبَهُ وَ يَقِفُهُمْ عَلَى مَا يَكُونُ بِهِ إِحْرَازُ مَنَافِعِهِمْ وَ دَفْعُ مَضَارِّهِمْ}}، بحارالانوار، ج۱۱، ص۴۰.</ref>.
 
چون در [[آفرینش]] [[مردم]] و قوا و نیروهای آنان، چیزی که آنها را به [[مصالح]] خود برساند وجود نداشت. و [[آفریدگار]]، بالاتر از آن بود که [به چشم] دیده شود [و همه [[مردم]] با او ارتباط برقرار کنند...] چاره‌ای جز این نبود که "فرستاده معصومی" بین او و [[مردم]] واسطه گردد تا [[اوامر]]، [[نواهی]] و [[آداب]] [[الهی]] را با [[مردم]] باز گوید و آنها را از [چگونگی] به دست آوردن منافع و دور گردن مضرّات، [[آگاه]] نماید.
 
به بیان دیگر: با توجه به سه صفت: [[علم]]، [[قدرت]] و [[حکمت]]، به خوبی [[مصونیت وحی]] [[الهی]] از هر گونه تصرف عمدی یا [[سهوی]] به [[اثبات]] می‌رسد، زیرا: اگر [[خداوند]] "نداند" که از چه راهی و توسط چه کسانی [[پیام]] خویش و راه [[سعادت]] ـ راهی که هر گونه [[انحراف]] در جزئی از آن، موجب بی‌اثر شدن بقیه اجزا و اختلال در آنها خواهد شد ـ را به [[انسان‌ها]] برساند، این مسأله با [[علم]] بی‌پایان [[خداوند]] سازگار نیست؛ زیرا که او به هر چیز [[آگاهی]] دارد. {{متن قرآن|إِنَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ}}<ref>«که او به هر چیزی داناست» سوره شوری، آیه ۱۲.</ref>.
 
و اگر [[خداوند]] "نتواند" راه [[نجات]] و [[پیام]] [[سعادت]] خویش را از دستبرد [[انحرافات]] و تصرفات [[شیطانی]] و [[انسانی]] محفوظ دارد. لازمه‌اش نقص و [[ضعف]] در [[قدرت الهی]] است و حال آنکه او بر هر چیزی [[قدرت]] دارد؛ {{متن قرآن|أَنَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ}}<ref>«اینکه او بر هر کاری تواناست» سوره فصلت، آیه ۳۹.</ref>.


این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و [[قدرت]] بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، اراده‌ای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای [[شیطانی]] و غیر آن نداشته باشد؛ زیرا، [[هدف]] [[خداوند]] از ارسال وحی به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این [[پیام]] را با [[مصونیت]] کامل به آنها برساند، لازمه آن، نقض غرض خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] متعال، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] [[ثابت]] می‌شود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و ابلاغ وحی.
این با [[حکمت خداوند]] منافات دارد که در عین [[علم]] و [[قدرت]] بر [[حفظ]] و حراست از [[وحی]] "نخواهد" آن را محفوظ نگه دارد؛ یعنی، اراده‌ای نسبت به [[مصونیت]] آن از [[خطا]] و [[اشتباه]] و دستبردهای [[شیطانی]] و غیر آن نداشته باشد؛ زیرا، [[هدف]] [[خداوند]] از ارسال وحی به [[آدمیان]]، ارائه راه صواب و [[حق]] به آنها بوده است. حال اگر نخواهد این [[پیام]] را با [[مصونیت]] کامل به آنها برساند، لازمه آن، نقض غرض خواهد بود و این نسبت به [[خداوند حکیم]] متعال، امری محال و نپذیرفتنی است<ref>آموزش عقاید، ج۱-۲، ص۳۳۳-۲۳۵.</ref>. بنابراین بیان، هم [[عصمت]] [[فرشته وحی]] [[ثابت]] می‌شود و هم [[عصمت پیامبر]] در هنگام تلقی و ابلاغ وحی.
۱۱۲٬۸۶۰

ویرایش