|
|
خط ۱۶۳: |
خط ۱۶۳: |
|
| |
|
| با این وجود در میان [[مذاهب]] مختلف اهل سنت، اختلافنظرهایی در این زمینه وجود دارد. کرّامیه قائل به جواز تعدد امام بودهاند<ref>نک: بغدادی، عبدالقاهر، اصولالدین، ۲۷۴؛ بزدوی، محمد، اصولالدین، به کوشش لینس، ۱۹۰، ۱۹۸؛ ابن حزم، علی، مراتب الاجماع، ج۴، ۸۸: رأی ابوالصباح سمرقندی؛ اسفراینی، شاهفور، التبصیر فیالدین، به کوشش محمد زاهد کوثری، ۱۰۳.</ref>. [[ابوبکر]] اصم" از معتزله نیز بر همین رأی بوده است<ref>نک: مسائل الامامه، منسوب به ناشی´ اکبر، به کوشش فان اس، ۶۰ -۶۱.</ref>. اما مهمتر از همه ابن تیمیه است که به چنین رأیی گرایش داشته است<ref>«نقد مراتب الاجماع»، همراه مراتب (نک: هم، ابن حزم)، ۱۲۴.</ref>. در مکتب اشعری نیز تأکید شده است اگر دو بخش از جهان اسلام به گونهای با یکدیگر نامرتبط باشند که عملاً [[امام]] نتواند به وظایف خود در هر دو بخش عمل کند، تعدد امام جایز خواهد بود<ref>نک: بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، ۲۷۵؛ نیز نک: جوینی، عبدالملک، غیاث الامم، به کوشش مصطفی حلمیو فؤاد عبدالمنعم، ۱۲۸: انتساب به ابوالحسن اشعری و ابواسحاق اسفراینی؛ قلقشندی، احمد، مآثر الانافه، به کوشش عبدالستار احمد فراج، ج۱، ۴۶؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ۲۷۳.</ref>.<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص۳۹۱۰.]؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص۲۷۹ ـ ۲۸۴.</ref> | | با این وجود در میان [[مذاهب]] مختلف اهل سنت، اختلافنظرهایی در این زمینه وجود دارد. کرّامیه قائل به جواز تعدد امام بودهاند<ref>نک: بغدادی، عبدالقاهر، اصولالدین، ۲۷۴؛ بزدوی، محمد، اصولالدین، به کوشش لینس، ۱۹۰، ۱۹۸؛ ابن حزم، علی، مراتب الاجماع، ج۴، ۸۸: رأی ابوالصباح سمرقندی؛ اسفراینی، شاهفور، التبصیر فیالدین، به کوشش محمد زاهد کوثری، ۱۰۳.</ref>. [[ابوبکر]] اصم" از معتزله نیز بر همین رأی بوده است<ref>نک: مسائل الامامه، منسوب به ناشی´ اکبر، به کوشش فان اس، ۶۰ -۶۱.</ref>. اما مهمتر از همه ابن تیمیه است که به چنین رأیی گرایش داشته است<ref>«نقد مراتب الاجماع»، همراه مراتب (نک: هم، ابن حزم)، ۱۲۴.</ref>. در مکتب اشعری نیز تأکید شده است اگر دو بخش از جهان اسلام به گونهای با یکدیگر نامرتبط باشند که عملاً [[امام]] نتواند به وظایف خود در هر دو بخش عمل کند، تعدد امام جایز خواهد بود<ref>نک: بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق، به کوشش محمد محیی الدین عبدالحمید، ۲۷۵؛ نیز نک: جوینی، عبدالملک، غیاث الامم، به کوشش مصطفی حلمیو فؤاد عبدالمنعم، ۱۲۸: انتساب به ابوالحسن اشعری و ابواسحاق اسفراینی؛ قلقشندی، احمد، مآثر الانافه، به کوشش عبدالستار احمد فراج، ج۱، ۴۶؛ قرطبی، محمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱، ۲۷۳.</ref>.<ref>[http://lib.eshia.ir/23022/10/3910 [[حسن انصاری|انصاری، حسن]]، دانشنامه بزرگ اسلامی، ج ۱۰، ص۳۹۱۰.]؛ [[عباس علی عمید زنجانی|عمید زنجانی، عباس علی]]، [[دانشنامه فقه سیاسی ج۱ (کتاب)|دانشنامه فقه سیاسی]]، ص۲۷۹ ـ ۲۸۴.</ref> |
|
| |
| == روایات اهل سنت ==
| |
| در منابع [[اهل سنت]] نیز روایاتی دال بر [[الهی بودن امامت]] و [[خلافت]] [[پیامبر]]{{صل}} وجود دارد که به برخی اشاره میشود.
| |
|
| |
| === [[روایت]] اول ===
| |
| [[بخاری]] و مسلم از [[ابن عباس]] نقل کردهاند:
| |
| مُسَیلمَة کَذّاب در [[زمان پیامبر]]{{صل}} میگفت: «اگر محمد{{صل}} امر پس از خود را در من قرار دهد، از او [[پیروی]] میکنم». او با افراد فراوان از قبیلهاش به سمت آن حضرت آمد و پیامبر{{صل}} به همراه [[ثابت بن قیس]] به او رو کرد و در حالی که در دست آن حضرت تکه چوبی بود، نزد او رفت و در مقابلش ایستاد و فرمود: «اگر این تکه چوب را از من بخواهی، به تو نخواهم داد و هرگز [[امر خدا]] را در خود نخواهی دید و اگر پشت کنی [و [[اسلام]] نیاوری]، قطعاً [[خداوند]] تو را [[خوار]] خواهد کرد و من [[عاقبت]] تو را شوم میبینم»<ref>{{متن حدیث|لَوْ سَأَلْتَنِي هَذِهِ الْقِطْعَةَ مَا أَعْطَيْتَكَهَا، وَلَنْ تَعْدُوَ أمْرَ اللَّهِ فِيكَ، وَلَئِنْ أَدْبَرْتَ ليَعْقِرَنَّكَ اللَّهُ، وَإِنِّي لأُرَاكَ الَّذِي رَأَيْتُ فِيكَ مَا رَأَيْتُ}}. (بخاری، صحیح بخاری، ج۴، ص۲۰۳؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۴، ص۱۷۸۰؛ طبرانی، المعجم الکبیر، ج۱۰، ص۳۰۸).</ref>.
| |
|
| |
| پیامبر{{صل}} در پاسخ به مسلیمه، از خلافت و [[امامت]] به «امرالله» تعبیر کرده است که نشان از الهی بودن امامت و خلافت بعد از خود است. بنابراین [[قرآن]] [[اختیار]] [[مردم]] را در امرالله به [[صراحت]] [[نفی]] میکند: {{متن قرآن|وَمَا كَانَ لِمُؤْمِنٍ وَلَا مُؤْمِنَةٍ إِذَا قَضَى اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْرًا أَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَمَنْ يَعْصِ اللَّهَ وَرَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلَالًا مُبِينًا}}<ref>«و چون خداوند و فرستاده او به کاری فرمان دهند سزیده هیچ مرد و زن مؤمنی نیست که آنان را در کارشان گزینش (دیگری) باشد؛ هر کس از خدا و فرستادهاش نافرمانی کند به گمراهی آشکاری افتاده است» سوره احزاب، آیه ۳۶.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[الهی بودن مقام امامت (مقاله)|مقاله «الهی بودن مقام امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص ۲۸.</ref>
| |
|
| |
| === [[روایت]] دوم ===
| |
| {{متن حدیث|قَالَ ابْنُ إسْحَاقَ: وَحَدَّثَنِي الزُّهْرِيُّ أَنَّهُ أَتَى بَنِي عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ، فَدَعَاهُمْ إلَى اللَّهِ عَزَّ وَجَلَّ، وَعَرَضَ عَلَيْهِمْ نَفْسَهُ، فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ مِنْهُمْ- يُقَالُ لَهُ: بَيْحَرَةُ ابْن فِرَاسٍ. قَالَ ابْنُ هِشَامٍ: فِرَاسُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سَلَمَةَ (الْخَيْرِ) بْنِ قُشَيْرِ ابْن كَعْبِ بْنِ رَبِيعَةَ بْنِ عَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ-: وَاَللَّهِ، لَوْ أَنِّي أَخَذْتُ هَذَا الْفَتَى مِنْ قُرَيْشٍ، لَأَكَلْتُ بِهِ الْعَرَبَ، ثُمَّ قَالَ: أَرَأَيْتَ إنْ نَحْنُ بَايَعْنَاكَ عَلَى أَمْرِكَ، ثُمَّ أَظْهَرَكَ اللَّهُ عَلَى مَنْ خَالَفَكَ، أَيَكُونُ لَنَا الْأَمْرُ مِنْ بَعْدِكَ؟ قَالَ: الْأَمْرُ إلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ، قَالَ: فَقَالَ لَهُ: أَفَتُهْدَفُ نَحُورُنَا لِلْعَرَبِ دُونَكَ، فَإِذَا أَظْهَرَكَ اللَّهُ كَانَ الْأَمْرُ لِغَيْرِنَا! لَا حَاجَةَ لَنَا بِأَمْرِكَ، فَأَبَوْا عَلَيْهِ}}<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۵۱؛ ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۱، ص۱۸۶؛ ابن أثیر جزری، الکامل فی التاریخ، ج۱، ص۶۸۷؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۲، ص۴؛ ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج۳، ص۱۷۱؛ طبری، تاریخ الأمم و الملوک، ج۲، ص۳۵۰.</ref>.
| |
|
| |
| روزی [[پیامبر]]{{صل}} نزد [[قبیله]] [[بنیعامر بنصعصعه]] آمد و آنان را به [[ایمان به خداوند]] فراخواند و [[نبوت]] خویش را بر آنان عرضه کرد. مردی از آنان به نام [[بحیرة بن فراس]] عرضه داشت: «به [[خدا]] [[سوگند]]! اگر این [[جوان]] [[قریشی]] در [[اختیار]] من بود، تمام [[عرب]] را به چنگ خود درمیآوردم». آنگاه به پیامبر{{صل}} رو کرد و گفت «اگر ما با تو بر آنچه میخواهی [[بیعت]] کنیم، سپس خدا تو را بر مخالفانت [[پیروز]] گرداند، آیا پس از تو امر [[خلافت]] در دست ما خواهد بود»؟ پیامبر{{صل}} فرمود: «این امر به دست خداست و برای هر که بخواهد قرار میدهد». در پاسخ گفتند: «میخواهی ما را دم تیغ دیگر [[قبایل عرب]] قرار دهی و آنگاه که پیروز شدی این کار در دست دیگران باشد؟ ما به کار تو نیازی نداریم». پس، از پذیرش [[دعوت]] [[رسول خدا]]{{صل}} سر باز زدند.
| |
|
| |
| سخن رسول خدا{{صل}} به [[صراحت]] نشان میدهد که [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} منصبی [[الهی]] و از [[حقوق]] خداست، نه از [[حقوق مردم]] و در [[اختیار]] آنان. اگر امر [[خلافت]] و [[وصایت]] و [[امامت]]، [[الهی]] نبود و در اختیار [[مردم]] و [[امت]] بود، مسلماً [[رسول خدا]]{{صل}} میفرمود که امر خلافت و امامت در اختیار امت یا [[اهل حل و عقد]] و مانند آن است. پس واگذاری امر خلافت و امامت به [[خداوند متعال]]، [[گواه]] این است که امامت و خلافت، مانند [[نبوت]] امری الهی بوده و تنها در اختیار [[خداوند]] است<ref>سبحانی، محاضرات فی الإلهیات، ص٣٣٧.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[الهی بودن مقام امامت (مقاله)|مقاله «الهی بودن مقام امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۲۹.</ref>
| |
|
| |
| ===[[روایت]] سوم===
| |
| [[ابن عباس]] روایت کرده است: [[عامر بن طفیل]] و [[اربد بن ربیعه]] (هر دو از [[قبیله]] [[بنیعامر]]) درحالیکه رسول خدا{{صل}} در [[مسجد]] نشسته بودند، داخل مسجد شدند. مردی گفت که ای رسول خدا! عامر بن طفیل به سوی شما میآید. آن حضرت فرمودند: «رهایش کن؛ اگر خداوند برای او خیری خواسته باشد، هدایتش میکند». پس عامر بن طفیل نزدیک آمد تا اینکه در مقابل آن حضرت ایستاد و گفت: «ای محمد! چه چیزی برای من خواهد بود اگر [[اسلام]] بیاورم؟» [[پیامبر]]{{صل}} فرمود: «هر آنچه به نفع و [[ضرر]] [[مسلمانان]] است، به نفع و ضرر تو نیز خواهد بود». عامر گفت: «آیا امر خلافت و [[جانشینی]] را بعد از خودت برای من قرار میدهی؟» حضرت در جواب فرمود این کار در اختیار من نیست؛ فقط در اختیار خداست؛ برای هر که بخواهد قرار میدهد»<ref>ثعلبی، الکشف و البیان، ج۵، ص۲۷۶، بغوی، تفسیر البغوی، ج۳، ص۱۰؛ قرطبی، الجامع لأحکام القرآن، ج۹، ص۲۹۷؛ حلبی، السیرة الحلبیة، ج۳، ص۳۰۷؛ واحدی، اسباب نزول القرآن، ص۲۷۸.</ref>.
| |
|
| |
| پیامبر{{صل}} در این روایت نیز خلافت و امامت بعد از خود را تنها در اختیار خداوند دانسته که به هر که بخواهد عطا میکند و اختیار امت را در این باره [[نفی]] کرده است. در واقع دو فقره {{متن حدیث|الْأَمْرُ إلَى اللَّهِ يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ}} و {{متن حدیث|إِنَّمَا ذَلِكَ إِلَى اللَّهِ يَجْعَلُهُ حَيْثُ يَشَاءُ}} در دو روایت فوق، در معنا همانند این [[کلام]] خداست که میفرماید: {{متن قرآن|اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَهُ}}<ref>«خداوند داناتر است که رسالت خود را کجا قرار دهد» سوره انعام، آیه ۱۲۴.</ref>.
| |
|
| |
| از آنجا که [[امامت]]، [[خلافت]] و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} است، [[امام]] نیز واجد تمام صفات و برنامههای [[پیامبر]]{{صل}}، به جز [[وحی تشریعی]] است؛ یعنی هم [[حافظ شرع]] و [[شریعت]] است و هم پاسدار [[مکتب]] و [[قوانین]] او و هم [[رهبر معنوی]] و مادی [[مردم]]؛ لذا باید او هم دارای [[مقام عصمت]] و [[مصونیت از خطا]] و [[گناه]] باشد تا بتواند [[رسالت]] خویش را به ثمر برساند و [[رهبری]] [[مطاع]] و سرمشقی مورد [[اعتماد]] گردد؛ به همین دلیل [[انتخاب]] او نیز به دست خداست و [[خدا]] میداند این [[مقام]] را در کجا قرار دهد؛ نه [[خلق]] خدا و نه از طریق [[انتخاب مردم]] و [[شورا]]<ref>مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۵، ص۴۳۱.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[الهی بودن مقام امامت (مقاله)|مقاله «الهی بودن مقام امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۳۱.</ref>
| |
|
| |
| == [[شبهات]] ==
| |
| به طور کلی [[اهل سنت]]<ref>ر.ک: تفتازانی، شرح المقاصد، ج۵، ص۲۳۵؛ جرجانی، شرح المواقف، ج۸، ص۳۴۴ و ۳۴۵؛ تفتازانی، شرح العقائد النسفیة، ص۹۶ و ۹۷؛ دهلوی، تحفه اثنی عشریه، ص۳۶۲ و ۳۶۳.</ref> و [[وهابیت]]<ref>ر.ک: قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۶۵۴ و ۶۵۵.</ref> مخالف [[الهی بودن منصب امامت]] هستند و آن را بشری و زمینی، و تعیین و تشخیص آن را در [[اختیار]] [[امت]] میدانند. با توجه به [[ادله]] فراوان [[عقلی]] و [[نقلی]] بر [[اثبات]] الهی بودن منصب امامت، که به برخی اشاره شد، [[الهی بودن امامت]] اثبات، و بشری بودن آن [[نفی]] شد؛ لذا با آن ادله، دیدگاه اهل سنت به روشنی [[نقد]] میشود و نیازی به تکرار نیست.
| |
|
| |
| این نکته شایان توجه است که [[انکار]] الهی بودن منصب امامت از سوی اهل سنت، به جهت نگرش آنها درباره اصل [[امامت]] است. امامت در نگاه اهل سنت صرفاً یک [[تئوری]] [[حکومت]] و [[رهبری]] زمینی است (از همین رو آنان امامت را از [[فروع دین]] شمردهاند)؛ درحالیکه در نگرش [[شیعه]] تداوم راه [[نبوت]] و دارای سه مرتبه [[زعامت سیاسی]]، [[مرجعیت علمی]] و [[ولایت]] است. از این رو شیعه، امامت را همانند نبوت منصبی [[الهی]]، و تعیین آن را تنها در اختیار [[خداوند]] میداند؛ اما [[اهل تسنن]] آن را در اختیار امت یا [[اهل حل و عقد]] قرار میدهد.
| |
| برخی از [[منکران]]، علاوه بر انکار الهی بودن منصب امامت، در این باره شبهاتی مطرح کردهاند که به دو نمونه اشاره، و سپس نقد میشود.
| |
|
| |
| === [[شبهه]] اول: [[برابری]] و عینیت امامت و نبوت ===
| |
| آقای قفاری با اشاره به برخی از عبارات [[علمای شیعه]] درباره الهی بودن منصب امامت، نتیجه گرفته است که امامت نزد شیعه همان نبوت است و [[امام]] همان [[نبی]] است؛ چراکه [[ائمه]] همانند [[پیامبران]] از سوی خداوند [[انتخاب]]، و با [[معجزه]] [[تأیید]] میشوند؛ بر آنها، همانند [[انبیا]]، کتاب و [[وحی]] نازل میشود و فعل و گفتارشان جز به امر و وحی [[خدا]] نیست. از این رو تفاوت آنها تنها در اسم و لفظ است. وی در [[نقد]] آن به این مطلب بسنده کرده است که [[شیعیان]] برای این ادعای خود هیچ سندی، جز [[عبدالله بن سبأ]] و [[یهودیت]]، ندارند<ref>قفاری، اصول مذهب الشیعة الامامیة، ج۲، ص۶۵۴ و ۶۵۵.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[الهی بودن مقام امامت (مقاله)|مقاله «الهی بودن مقام امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۳۳.</ref>
| |
|
| |
| ==== نقد و بررسی ====
| |
| درباره [[شبهه]] آقای قفاری باید گفت: همان طور که در [[تعریف امامت]] بیان شد، [[امامت]] [[خلافت]] و [[جانشینی]] [[نبوت]] است؛ نه عین آن. آقای قفاری از [[الهی بودن امامت]]، یکی بودن آن را با نبوت نتیجه گرفته است! درحالیکه به هیچ وجه چنین نیتجهای منطقی و معقول نیست؛ الهی بودن امامت، هرگز به معنای یکی بودن آن با نبوت نیست! بلکه به این معناست که امامت هم، مانند نبوت، باید از سوی [[خداوند]] معین و مشخص شود و به [[اختیار]] [[مردم]] نیست. از آقای قفاری باید پرسید: چه ارتباطی بین این معنا و میان عینیت امامت و نبوت وجود دارد؟
| |
| به نظر میرسد این نتیجهگیری نادرست، معلول پیشفرضی نادرست است و آن اینکه تنها نبوت و [[رسالت]] مقامی [[الهی]] است و امامت و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}} مقامی بشری و در اختیار [[بشر]] است. در [[حقیقت]] آقای قفاری به [[پیروی]] از هممسلکانش [[قادر]] به [[درک]] [[الهی بودن منصب امامت]] نشده؛ لذا آن را با نبوت یکی شمرده است! درحالیکه احدی از شیعیان چنین ادعایی نکرده است! همانطورکه در معنای اصطلاحی امامت بیان شد، [[شیعه]] و [[سنی]] به اتفاق معتقدند که امامت، خلافت و [[نیابت]] از نبوت است؛ نه عین آن. در واقع آقای قفاری چون نتوانسته پاسخی به [[ادله]] فراوان [[عقلی]] و [[نقلی]] الهی بودن امامت بدهد، از شیوه [[تهمت]] و [[افترا]] بهره برده است! [[انصاف]] این بود که ایشان و هممسلکانش، در ادله ما مناقشه کنند، نه اینکه تهمت و افترا بزنند.
| |
|
| |
| این نکته نیز شایان توجه است که امامت هرچند عین نبوت نیست، در بسیاری از [[فضائل]] و [[مقامات]] با نبوت یکی است. [[حدیث معتبر]] و [[متواتر]]<ref>ر.ک: میرحامدحسین، عبقات الأنوار، ج۱۱، ص۶۲-۶۵.</ref> [[منزلت]]<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اللَّهِ{{صل}}: أَنْتَ بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى إِلَّا أَنَّهُ لَا نَبِيَّ بَعْدِي}}؛ (کلینی، کافی، ج۸، ص۱۰۷؛ خزاز، کفایة الأثر، ص۱۳۵؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۲۰؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۳، ص۱۲۴ و ج۱۷، ص۳۷۳ و ج۴۵، ص۱۴ و ۴۵۹؛ ابن مغازلی، مناقب علی بن ابیطالب، ص۴۴-۵۵. برای آگاهی تفصیلی از سند و دلالت این روایت ر.ک: عبقات الأنوار، ج۱۱).</ref> این مطلب را به خوبی [[اثبات]] میکند. بر اساس این [[روایت شریف]]، [[امیرمؤمنان علی]]{{ع}} به منزله [[رسول خدا]]{{صل}} در غیر از [[مقام نبوت]] قرار داده شده است<ref>میلانی، اثبات الولایة العامة، ص۳۱۵؛ مناقب علی بن ابیطالب، ص۲۱۸.</ref>. ازاینرو تمام [[مقامات]] و [[فضائل پیامبر]]{{صل}} غیر از مقام نبوت، برای [[امامت]] نیز ثابت است<ref>ر.ک: مظفر، دلائل الصدق، ج۶، ص۸۳-۸۸.</ref>.
| |
|
| |
| درباره تفاوت [[نبوت]] و امامت نیز فرقهایی بیان شده است<ref>ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج۱، ص۲۷۲ و ج۱۴، ص۳۰۴؛ مکارم، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۴۱؛ مجلسی، بحارالأنوار، ج۲، ص۱۸۱ و ۱۸۲ و ج۲۶، ص۸۲؛ مطهری، مجموعه آثار، ج۳، ص۳۱۸ و ۳۱۹. از جمله سایر تفاوتها اینکه پیامبر و امام، هر دو هدایتگرند. لکن هدایت پیامبر، صرف راهنمایی و نشان دادن راه است، اما هدایتی که خداوند آن را از شئون امامت قرار داده، به معنای رساندن به مقصد (ایصال به مطلوب) است، (المیزان، ج۱، ص۲۷۲ و ج۱۴، ص۳۰۴؛ مکارم، تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۴۱) یا اینکه امام، رابط بین مردم و خدا در اخذ فیوضات باطنی است و پیامبر، رابط میان مردم و خدای تعالی در گرفتن فیوضات ظاهری (شرایعی که از طریق وحی به نبی نازل میشود) است. (المیزان، ج۱۴، ص۳۰۴).</ref> که به نظر میرسد از میان آنها تفاوت اساسی این دو [[مقام]] و [[منصب الهی]] در [[وحی تشریعی]] است؛ یعنی [[پیامبر]]، مخاطب وحی تشریعی است؛ خواه به صورت تأسیس یا به صورت [[ترویج]] و [[تبلیغ]]. [[فرشته وحی]] بر او فرود میآید و او را در جریان [[امور تشریعی]] و [[دینی]] قرار میدهد و او [[مأمور]] است آنها را به [[مردم]] برساند؛ [[امام]] با اینکه از نظر [[شیعه]] کلیه [[وظایف پیامبر]] را بر عهده دارد، اما [[وحی تشریعی]] بر او نازل نمیشود<ref>سبحانی، راهنمای حقیقت، ص۲۹۹.</ref>.
| |
|
| |
| این مطلب که [[ائمه]]{{عم}}، همانند [[پیامبران]]{{عم}}، از سوی [[خداوند]] [[انتخاب]]، و با [[معجزه]] [[تأیید]] میشوند و فعل و گفتارشان جز به [[امر خدا]] نیست<ref>اگر مراد آقای قفاری این است که گفتار و رفتار ائمه{{عم}} طبق امر و حکم و خواست خداست، این مطلب صحیح است و شکی در آن نیست؛ زیرا ائمه اطهار{{عم}} تربیتیافتگان خداوند و رسول اکرم{{صل}} و معصوم و منزه از هرگونه خطا و سهو و دارای تمام کمالات و مقامات رفیع پیامبر{{صل}} هستند؛ لذا با توجه به عصمت و علم آنها نسبت به مصالح و مفاسد واقعی خواست و اراده آنها خواست و اراده خداوند است و جز به امر و حکم الهی حکم نمیکنند. اما اگر مراد ایشان این است که رفتار و گفتارشان بر اساس وحی الهی است و مراد از وحی هم وحی تشریعی است، این مطلب صحیح نیست؛ چراکه با خاتمیت نبوت، وحی تشریعی قطع شد؛ گرچه باب وحی غیر تشریعی یا الهام باز است.</ref>، مطلبی درست و نزد [[عقل]] و نقل پذیرفته است که به برخی [[ادله]] آن اشاره شد. البته اگر مراد آقای قفاری از همانندی ائمه{{عم}} و [[انبیاء]]{{عم}} در [[نزول]] کتاب و [[وحی]]، کتاب و وحی تشریعی باشد، صحیح نیست و کسی از [[شیعیان]] همچنین ادعایی نکرده است و در واقع همین مطلب، تفاوت اساسی میان آنها است.
| |
|
| |
| اما اینکه شیعیان برای [[اعتقاد]] به [[الهی بودن منصب امامت]] هیچ سندی جز [[عبدالله بن سبأ]] و [[یهودیت]] ندارند<ref>یعنی از نظر وی شیعیان، اعتقاد به الهی بودن منصب امامت را از عبدالله بن سبأ و یهود گرفتهاند.</ref>! این نیز از افترائات بزرگ [[مخالفان شیعه]] است که با توجه به [[ادله عقلی]] و [[نقلی]] اقامه شده، [[صحت]] ندارد. عبدالله بن سبأ شخصی [[یهودی]] بود که گفته شده بعدها [[مسلمان]] شد. وی جزء [[غالیان]] [[لعنت]] شده و قائل به [[الوهیت حضرت علی]]{{ع}} بود؛ لذا ربطی به [[شیعه امامیه]] ندارد؛ زیرا [[شیعیان]] و در رأس آنها [[ائمه]]{{عم}}، از او [[برائت]] جسته و او را [[کافر]] شمردهاند<ref>ر.ک: کشی، رجال الکشی، ص۱۰۶-۱۰۸، حلی رجال العلامة الحلی، ص۲۳۷؛ ابن داوود، الرجال، ص۴۶۹. نقل شده که امیرمؤمنان{{ع}} او را توبه داد؛ ولی او توبه نکرد و لذا او را سوزاندند. (رجال العلامة الحلی، ص۲۳۷؛ الرجال، ص۴۶۹).</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[الهی بودن مقام امامت (مقاله)|مقاله «الهی بودن مقام امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۳۴.</ref>
| |
|
| |
| === [[شبهه]] دوم: [[فطری]] بودن [[انتخاب حاکم]] از طریق [[مردم]] ===
| |
| آقای [[دهلوی]] بر آن است که از نظر [[اهل سنت]]، بر [[ذمه]] [[مکلفان]] [[واجب]] است که شخصی را از میان خود به [[ریاست]] [[انتخاب]] کنند و او را در آنچه موافق [[شرع]] است، [[تبعیت]] و [[یاری]] کنند؛ زیرا [[انتخاب رئیس]] برای هر قومی و ملتی، در [[فطرت انسان]] نهفته است. از این رو [[شارع]] تنها خصائص و شرایط [[رئیس]] را بیان کرده، ولی انتخاب و تعیین او بر عهده مردم است؛ زیرا شارع و [[شریعت]] در [[امور فطری]] [[انسان]]، متصدی تعیین و تخصیص نیست؛ بلکه شارع تنها بیان اوصاف و شرایط کلی را بر عهده دارد<ref>دهلوی، تحفه اثنی عشریه، باب هفتم، ص۳۶۲.</ref>.
| |
|
| |
| آقای دهلوی سپس برای [[تشبیه]] و [[تمثیل]]، به [[نکاح]] مثال میزند. به بیان او، شارع در امر نکاح تنها اوصاف و شرایط و لوازم [[ازدواج]] و زوجین را بیان میکند و هرگز مشخص و معین نکرده که چه کسی با دیگری ازدواج کند! وی با [[تمسک]] به [[آیه]] {{متن قرآن|وَمَا أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِكَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِي إِلَيْهِمْ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّكْرِ إِنْ كُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ}}<ref>«و ما پیش از تو جز مردانی را که به آنها وحی میکردیم نفرستادیم؛ اگر نمیدانید از اهل ذکر (آگاهان) بپرسید» سوره نحل، آیه ۴۳.</ref>، جمیع [[امور دینی]] را نیز به همین صورت میداند<ref>تحفه اثنی عشریه، باب هفتم، ص۳۶۲.</ref>. البته وی [[اذعان]] میکند: اگر [[شایستگی]] و [[لیاقت]] کسی برای [[امامت]] و [[ریاست]] کبرا برای [[رسول خدا]]{{صل}} مشخص شد و ایشان هم [[استحقاق]] وی را بیان کرد، در این صورت [[نور]] علی نور است!<ref>دهلوی، تحفه اثنی عشریه، باب هفتم، ص۳۶۲.</ref> از نظر وی تعیین و [[نصب امام]] از جانب [[خدا]]، متضمن [[مفاسد]] بسیار است؛ زیرا [[آرای مردم]] مختلف و [[خواستههای نفسانی]] آنان متفاوت است. پس تعیین شخص یا اشخاصی چند برای تمام عالم در جمیع ازمنه، موجب [[برانگیختن]] [[فتنهها]]، کثرت [[هرج و مرج]]، تعطیلی امر [[امامت]]، پنهان کاری و [[تقیه]] آن اشخاص و بلکه در معرض [[هلاکت]] انداختن آنان میشود<ref>دهلوی، تحفه اثنی عشریه، باب هفتم، ص۳۶۳.</ref>.<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[الهی بودن مقام امامت (مقاله)|مقاله «الهی بودن مقام امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۳۷.</ref>
| |
|
| |
| ==== [[نقد]] و بررسی ====
| |
| آقای [[دهلوی]] برای [[نفی]] [[الهی بودن امامت]]، به [[فطری]] بودن [[انتخاب رئیس]] و [[حاکم]] در هر قومی استناد کرده است و اینکه [[شارع]] در [[امور فطری]] تنها به بیان اوصاف و شرایط بسنده میکند! این مطلب و [[تمثیل]] [[نکاح]]، [[گواه]] روشنی است که در نظر ایشان، امامت از [[فروع دین]] و [[حکومتی]] همانند حکومتهای [[دنیایی]] است. از این رو امری زمینی و بشری و در [[اختیار]] و [[انتخاب مردم]] است.
| |
| در پاسخ باید گفت: بر فرض اگر امر [[حکومت]] و [[انتخاب حاکم]] در هر [[قوم]] و ملتی فطری و ضروری باشد، باید توجه داشت که امامت به معنای حکومت و برابر با آن نیست؛ بلکه [[منصب امامت]] فراتر از حکومت بوده و غیر از مرتبه حکومت، دو مرتبه [[مرجعیت علمی]] و [[ولایت]] را نیز شامل میشود. امامت، [[خلافت]] و [[جانشینی رسول خدا]]{{صل}} و [[عهد الهی]] است که تنها در اختیار [[خداوند]] است، نه [[بشر]]. همچنین با توجه به [[صفات امام]] (مانند [[عصمت]] و [[افضلیت]])، هرگز نمیتوان [[انتخاب امام]] را به عهده [[مردم]] گذاشت. بنابراین [[قیاس]] امامت با حکومت، قیاسی معالفارق است و ریشه آن به مبنای غلط و [[اشتباه]] آقای دهلوی و هممسلکانش در تبیین اصل امامت بازمیگردد.
| |
| با توجه به عبارات ایشان و به طور کلی [[اهل سنت]]، ظاهراً آنان قید «[[نیابت]] یا خلافت [[نبی]]{{صل}}» در [[تعریف امامت]] را فراموش کردهاند و در عمل تنها به قید «[[ریاست]]» پایبندند! در [[حقیقت]] آنان [[امامت]] را همان ریاست و [[حکومت]] معنا میکنند؛ نه [[خلافت]] و [[جانشینی پیامبر]]{{صل}}!
| |
|
| |
| آقای [[دهلوی]] با اینکه امامت را امری بشری میداند، اما [[اذعان]] میکند که اگر [[پیامبر]]{{صل}} [[شایستگی]] و [[لیاقت]] کسی را برای امامت مشخص میکرد، [[نور]] علی نور بود و همو [[امام]] بعد از او میبود. به آقای دهلوی باید گفت که [[رسول خدا]]{{صل}} در موارد مختلفی [[جانشینان]] خود را با نام یا بیان ویژگیها معرفی کرده است<ref>ر.ک: صدوق، کمال الدین و تمام النعمة، ج۱، ص۲۵۳؛ خزاز، کفایة الأثر، ص۵۳، ۵۴، ۵۷-۵۹، ۸۶ و ۸۷؛ کلینی، کافی، ج۱، ص۲۸۶-۲۹۲؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل أبیطالب{{ع}}، ج۱، ص۲۸۹-۳۱۰، قندوزی، ینابیع المودة، ج۲، ص۳۱۴-۳۱۹؛ مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۳، ص۱۴۵۲ و ۱۴۵۳؛ بخاری، صحیح البخاری، ج۹، ص۸۱؛ ابن حنبل، مسند احمد، ج۳۴، ص۴۱۰، ۴۲۷، ۴۲۸، ۴۴۰، ۴۴۹، ۴۶۸-۴۷۲، ۴۷۷، ۵۱۷ و ۵۱۸.</ref>. در این صورت این اشخاص نسبت به دیگران، مقدم و اولی به حکومت و خلافت پیامبر{{صل}} هستند و باید به امامت آنها تن داد.
| |
|
| |
| آقای دهلوی در بخش دیگری از عبارات خود، به [[مفاسد]] تعیین و [[نصب امام]] از جانب [[خدا]] اشاره کرده است. معلوم نیست آقای دهلوی با چه [[تفسیر]] و معنایی قائل به مفاسد مذکور شده است! اما به هر حال در پاسخ و [[نقد]] این ادعا میتوان گفت:
| |
|
| |
| '''اولاً''': با این تفسیر، این مفاسد در تعیین و [[نصب]] [[پیامبران]] از سوی [[خداوند]] نیز جاری است؛ چراکه در آن هم [[اختلاف]] آرا و [[خواستههای نفسانی]] وجود دارد. پس در این صورت تعیین [[انبیا]] نیز باید به [[اختیار]] و [[انتخاب مردم]] واگذار میشد! درحالیکه هیچکس [[معتقد]] به چنین مطلبی نیست؛
| |
|
| |
| '''ثانیاً''': صرف اختلاف آرا و تفاوت خواستههای نفسانی دلیل نمیشود که امر امامت به اختیار [[مردم]] واگذار شود؛ زیرا این مفاسد در انتخاب مردم بسیار نمایانتر و بیشتر از [[تعیین امام]] از سوی خداوند است؛ چراکه [[خواستههای نفسانی]] و [[اختلاف]] آرا در [[انتخابات]] مردمی، بهویژه انتخابات مهم و اساسی، بسیار چشمگیرتر است و معمولاً به درگیری و [[اختلافات]] شدید منجر میشود. بنابراین اگر [[ائمه]] از سوی [[خداوند]] [[انتخاب]] شوند، [[مفاسد]] بسیار کمتر است؛ زیرا همه باید به [[امر الهی]] [[احترام]] گذاشته و در برابر آن سر [[تعظیم]] فرود آورند؛ چراکه امر او [[واجب]] است و [[نافرمانی]] در برابر او موجب [[عقوبت]] و [[کیفر]] است؛ درحالیکه [[انتخاب مردم]] فاقد ضمانت و [[ضرورت]] اجرایی لازم است؛ لذا مفاسد و اختلافات در آن بیشتر و شدیدتر است<ref>[[رضا باذلی|باذلی، رضا]]، [[الهی بودن مقام امامت (مقاله)|مقاله «الهی بودن مقام امامت»]]، [[موسوعه رد شبهات ج۱۶ (کتاب)|موسوعه رد شبهات ج۱۶]]، ص۳۸.</ref>.
| |
|
| |
| ==امامت از نظر [[دانشمندان]] [[اهل تسنن]]==
| |
| [[مقام امامت]] یک [[مقام]] [[اجتماعی]] است که در میان تمام [[ملل]] [[جهان]] وجود دارد، همانطور که مقام [[ریاست جمهوری]] و نخست وزیری یک موقعیت خاص اجتماعی است و در هر اجتماعی [[مردم]] به شکل خاصی [[رئیس جمهور]] و نخست [[وزیر]] [[کشور]] را [[انتخاب]] میکنند، همچنین مقام امامت پس از [[درگذشت پیامبر]] گرامی{{صل}}، یک [[منصب]] عادی و غیر [[الهی]] است که [[توده]] مردم، بالخصوص [[مهاجر]] و [[انصار]] و یا کسانی که امور مردم در دست آنهاست، و به اصطلاح [[اهل حلّ و عقد]] هستند، [[مدیر]] و مسؤول این مقام را انتخاب میکنند و در نتیجه مردم، منتخِب و انتخابگر. و [[امام]]، منتخب و برگزیده بوده و مصداق واضح [[حکومت مردم بر مردم]] خواهد بود<ref>حقیقت این مکتب، همین است. حالا اگر گزینش خلفا روی این اساس نبوده است، ضرری به واقعیت مکتب نمیزند و یا اگر برخی از متکلمین اهل سنت، بیعت چند نفر محدود و با غلبه و پیروزی فردی را مصحح اشغال مقام امامت میدانند، یک نوع توسعه در بینش مکتب است، و برای دفاع از خلافت خلفاتی است که واجد این شرط نبودهاند، یک چنین توسعه انجام گرفته است.</ref>.
| |
| چیزی که هست جهان امروز به چنین شیوه از [[حکومت]] دست یافته است، ولی در [[جامعه]] [[مسلمانان]]، چنین شیوه از حکومت، چهارده [[قرن]] سابقه [[تاریخی]] دارد<ref>حکومت دمکراسی با اشکال مختلفی که دارد، در یونان باستان، سابقهای داشته است بنام حکومت «دموها» که مردم با آراء خود گروهی یا فردی را برای رهبری خود بر میگزیدند. تنها ملاک حکومت یک فرد یا یک گروه، شماره آراء بوده که هر کدام از آراء بیشتری از مردم برخوردار بود، واجد مقام رهبری میگردید. </ref>.
| |
| شرط مهم در [[خلیفه]]، صلاحیت و [[لیاقت]] و [[کاردانی]] و عُرضه اداره کردن امور مملکت است و بس، نه [[عدالت]] و [[عصمت]] و [[پیراستگی]] از [[گناه]] و [[خطا]] شرط است و نه [[آگاهی]] کامل و گسترده از [[کتاب الهی]] و سنتهای [[پیامبر]]{{صل}} و اصول و [[فروع اسلام]].
| |
|
| |
| [[خردمندان]] [[جهان]] در [[انتخاب رئیس]] [[جمهور]] و یا [[زمامداران]] دیگر، بیش از همه به [[لیاقت]] و [[کاردانی]] و [[رشادت]] و [[شجاعت]] او در برابر [[مشکلات]] میاندیشند، و هرگز [[انتظار]] ندارند که بسان یک دانشمند [[حقوقی]] از [[قوانین]] [[مدنی]] و یا [[کیفری]] و جزائی [[آگاه]] باشد، یا آنچنان [[پاک]] و پیراسته باشد که دست از پا [[خطا]] نکند.
| |
| [[وظیفه]] شاغل [[مقام خلافت]] در امور مانند زیر خلاصه میشود:
| |
| #تأمین [[عدالت اجتماعی]] یا اجراء [[قوانین اسلام]] در [[جامعه اسلامی]] و این کار با تأسیس [[دادگستری]] و یا گسترش آن و [[نصب]] گروهی برای [[دادرسی]]، انجام میپذیرد و اگر خود [[خلیفه]] نیز به اصول قضائی [[اسلام]] آشنا باشد، میتواند در منطقهای به [[داوری]] بپردازد.
| |
| # [[تأمین امنیت]] عمومی، که [[مردم]] بتوانند با خاطر [[آسوده]] و آرام [[زندگی]] کنند. این [[آرمان]] با [[استمداد]] خلیفه از [[قوه مجریه]] و [[نیروی انتظامی]] تحقق میپذیرد. آنان با اجراء حدود اسلام، مانند بریدن دست دزد، اجراء حد [[زنا]] برزن و [[مرد]] [[گنهکار]] و... به این [[هدف]] میرسند.
| |
| # [[گسترش اسلام]] در سرتاسر جهان، از طریق [[جهاد در راه خدا]] و این هدف با اعزام ستون و یا ستونهائی از [[مجاهدان]] صورت میپذیرد.
| |
| اینها و شبیه اینها: مانند تأمین [[ارزاق]] عمومی، گسترش [[بهداشت]]، [[توسعه]] آموزشهای همگانی و [[نظارت]] بر [[داد و ستد]] و کارهای مردم، تا منکر [[شرعی]] را آشکارا انجام ندهند و...، رؤوس کارهای خلیفه و [[امام]] پس از پیامبر است و در انجام این نوع [[کارها]]، جز لیاقت و کاردانی و [[آگاهی]] از اوضاع جهان چیز دیگری لازم نیست.
| |
| روی این اساس، شرط اینکه امام باید [[اعلم امت]] و با اطلاعترین آنان نسبت به اصول و فروع اسلام و آشناترین آنها به [[کتاب آسمانی]] و سنتهای پیامبر باشد، یک شرط استحبابی و استحسانی است. اگر امام چنین شرطی را دارا باشد. چه بهتر، ولی نبودن آن به [[امامت]] او ضرری وارد نمیسازد.
| |
| همچنین است مسأله [[عصمت]] و [[پیراستگی]] از [[گناه]] که [[مکتب]] دوم روی این شرط و شرط پیشین، تأکید فراوانی دارد.
| |
| پایهگذاران این مکتب میگویند که [[امت]] نمیخواهد اصول و [[فروع]] را از [[امام]] بیاموزد، تا او از مطلعترین و آگاهترین آنان نسبت به [[معارف]] و [[احکام اسلام]] باشد، نمیخواهد او را وسیله خود در پیشگاه [[خدا]] قرار دهد، تا او فردی پیراسته از گناه و [[لغزش]] باشد، آنچه از او میخواهد این است که [[قوانین الهی]] را در میان [[مردم]] اجراء کند، دست سارق را ببرد، زانی را تازیانه بزند، [[قاتل]] را [[قصاص]] کند، مرزهای [[کشور]] را صیانت کند و کارهائی از این قبیل. و در چنین فردی جز [[شایستگی]] برای اجراء و اداره این [[کارها]]، چیز دیگری شرط نیست.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۱۸.</ref>.
| |
|
| |
| ==سخنانی از نویسندگان این مکتب==
| |
| [[باقلانی]] میگوید:
| |
| در [[خلیفه]]، شرائط زیر معتبر است:
| |
| #قرشی باشد.
| |
| #به اندازه یک [[قاضی]] [[آگاهی]] داشته باشد.
| |
| #نسبت به تاکتیکهای [[جنگی]] و [[اداره سپاه]] و [[حفظ]] [[مرز]] و صیانت مرکز و [[انتقام]] از [[ستمگر]]، آشنایی کامل داشته باشد<ref>{{عربی|ان يكون قرشياً من صميم، ان يكون في العلم بمنزلة من يصلح ان يكون قاضياً من قضاة المسلمين، ان يكون ذا بصيرة بامر الحرب و تدبير الجيوش و السرايا و سد الثغور و حماية البيضة و حفظ الامة و الانتقام من ظالمها و الأخذ لمظلومها}} (التمهید، ص۱۸۱) نوشته قاضی ابوبکر محمد بن طیب، متکلم عصر عضدالدوله دیلمی که در سال ۴۰۳ در سن شصت و پنج سالگی درگذشته است. کتاب ریحانة الادب ج۱، ص۲۲۲ تا ۲۲۳ مراجعه شود.</ref>.
| |
|
| |
| وی سپس اضافه میکند:
| |
| {{عربی|لا ينخلع الامام بفسقه و ظلمه بغصب الاموال و ضرب الابشار و تناول النفوس المحرمة و تضييع الحقوق و تعطيل الحدود، و لا يجب الخروج عليه، بل يجب وعظه و تخويفه و ترك طاعته في شيء مما يدعوا اليه من معاصي الله}}.
| |
| هرگز امام با [[غصب]] [[اموال]]، زدن چهرهها، کشتن [[نفوس]] [[محترم]]، محو [[حقوق]] و عدم اجراء حدود، از [[مقام]] و موقعیت خود برکنار نمیشود، بلکه بر [[امت]] است که او را [[نصیحت]] کند و بترساند و در مورد [[گناه]] از او [[فرمان]] [[نبرد]].
| |
| این سخن در [[مکتب شیعه]] به هیچ وجه قابل قبول نیست، در حالی که در [[مکتب]] دیگر، عین [[واقعگرایی]] است؛ زیرا لازم نیست [[امام]] [[معصوم]] باشد، و فرد غیر معصوم در [[طول عمر]]، گناه میکند، [[مال]] را [[غصب]] مینماید، حقی را پایمال میکند و...
| |
|
| |
| [[تفتازانی]] در شرح مقاصد میگوید:
| |
| {{عربی|اذا مات الامام و تصدى للامامة من يستجمع شرائطها من غير بيعة و استخلاف و قهر الناس بشوكته، انعقدت الخلافة له، و كذا اذا كان فاسقاً او جاهلاً على الأظهر، الا انه يعصي فيما فعل و يجب طاعة الامام ما لم يخالف حكم الشرع سواء كان عادلا او فاسقاً}}<ref>شرح مقاصد الطالبیین فی علم اصول عقائد الدین، طبع استانبول، سال ۱۳۰۵، نوشته مسعود بن عمر بن عبدالله خراسانی که در سال ۷۱۲ در تفتازان متولد شد و در سال ۷۹۱ یا ۷۹۳ وفات یافت. این کتاب به صورت متن و شرح است و هر دو از خود ایشان میباشد.</ref>.
| |
| هرگاه امامی بمیرد و امام دیگری [[مقام خلافت]] را از طریق [[قهر و غلبه]] به دست آورد. او [[خلیفه]] [[اسلام]] خواهد بود، و همچنین است اگر [[فاسق]] شود یا به [[احکام]] [[جاهل]] باشد، چیزی که هست اگر به کار نامشروعی فرمان داد، [[اطاعت]] او لازم نیست. خواه [[عادل]] باشد، خواه فاسق.
| |
| گاهی برخی که [[بینش]] صحیحتری داشتهاند، میگویند: امام باید عادل باشد تا [[ستم]] نکند<ref>المواقف، نگارش قاضی عضدالدین عبد الرحمن بن احمد ایجی، متوفای سال ۷۵۶ مطبعة السهادة. مصر، ط ۱۳۴۹، همراه با شرح سید شریف جرجانی.</ref> و در اصول و [[فروع]] [[مجتهد]] باشد، ولی در عین حال نه [[عصمت]] را شرط میدانند و نه [[علم]] به تمام مسائل [[دین]] را.
| |
| برخی دیگر میگویند: امام باید در اصول و [[فروع دین]] مجتهد باشد، ولی اضافه میکنند که گروهی این شرط را لازم نمیشمارند<ref>مطارح الانظار، تألیف شمس الدین بن محمود، متوفای سال ۷۴۹. </ref>.
| |
|
| |
| با این نوسانهائی که در سخنان نویسندگان این [[مکتب]] است، که برخی [[عدالت]] را شرط دانسته و برخی شرط نمیدانند، برخی میگویند: [[علم امام]] باید در حدود [[علم]] یک [[قاضی]] باشد و برخی میگویند که [[امام]] باید در اصول و [[فروع]] [[مجتهد]] باشد. با این همه، از مجموع سخنان آنان یک مطلب استفاده میشود که:
| |
| امام فردی است برخاسته از این [[جامعه]]، که علم و [[آگاهی]] و عدالت و [[پیراستگی]] او در سطح خود [[امت]] است و یک فرد برخاسته از جانب [[خدا]] نیست. چه بسا ممکن است که در میان امت، فرد آگاهتر و پاکتر از او باشد، چیزی که هست، هر گاه [[مردم]] کسی را برای اداره [[مقام امامت]] برگزیدند، باید از او [[اطاعت]] کنند. هر چند اطاعت او در مورد [[گناه]] و خلاف لازم نیست، بلکه [[حرام]] است.
| |
| روی همین اساس است که [[پیروان]] این مکتب معاویهها، یزیدها، مروانها، عبدالملکها، هشامها، یا [[مهدی عباسی]] و [[هارون عباسی]] را که دستشان تا مرفق به [[خون]] [[ملت]] فرو میرفت، و هر [[روز]] حمام خون راه میانداختند، [[خلیفه پیامبر]] دانسته و بر همگی به عنوان [[امیرالمؤمنین]] [[سلام]] میکردند و [[حکم]] و [[رأی]] آنان را نافذ میدانستند.
| |
| امروز در برخی از کشورهای به اصطلاح [[اسلامی]] که رنگ و قیافه [[حکومت اسلامی]] خود را [[حفظ]] کرده، [[خطیب]] در [[نماز جمعه]] [[زمامداران]] خود را به عنوان امیرالمسلمین و یا امیرالمؤمنین [[دعا]] میکند و لو مصدر صدها خلاف و [[بزه]] فردی و [[اجتماعی]] باشد، و بر چنین [[پیروی کورکورانه]] با [[آیه]] زیر [[استدلال]] میکند:
| |
| {{متن قرآن|يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ}}<ref>«ای مؤمنان، از خداوند فرمان برید و از پیامبر و زمامدارانی که از شمایند فرمانبرداری کنید» سوره نساء، آیه ۵۹.</ref>.
| |
|
| |
| ما [[فکر]] میکنیم جملههای پیشین را که از [[اساتید]] علم و [[کلام]] این گروه نقل کردیم، در نشان دادن [[واقعیت]] این مکتب کافی باشد، ولی برای جلب [[اطمینان]] خوانندگان به [[حقیقت]] گفتار خود، چند فراز دیگر از نویسندگان آنان نقل مینمائیم.
| |
| اسفرانی [[شافعی]] یکی از علل محقق [[امامت]] را [[قهر و غلبه]] و به اصطلاح کودتای سفید و یا سرخ [[امام]] میداند و میگوید:
| |
| {{عربی|بالقهر و الاستيلاء و لو كان فاسقاً أو جاهلاً}}<ref>به دلائل الصدق، ج۲، ص۱۲، طبع ۱۳۹۵، افست، مراجعه شود.</ref>.
| |
| با [[قدرت]] و [[تسلط]]، هر چند فرد مسلط [[فاسق]] و [[جاهل]] به [[احکام]] و حدود [[اسلام]] باشد.
| |
| مؤلف الوقایة فی [[فقه]] الحنفیة مسألهای را طرح کرده که نمایی روشن از [[مقام امامت]] در نظر اوست وی میگوید:
| |
| {{عربی|انه لا يجد الامام حد الشرب لانه نائب من الله}}<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۱۲.</ref>.
| |
| اگر امام شراب خورد، حد شرابخوار بر او [[اجرا]] نمیشود؛ زیرا او [[نماینده]] خداست.
| |
| شارح العقائد النسفیة بر مدعای خود که [[گناه]] و [[آلودگی]] امام موجب [[عزل]] و برکناری او نمیگردد<ref>دلائل الصدق، ج۲، ص۱۲.</ref>، این چنین [[استدلال]] میکند:
| |
| {{عربی|لا ينعزل الامام بالفسق و الجور لانه قد ظهر الفسق و الجور في الائمة و الامراء بعد الخلفاء و السف كانوا ينقادون بهم}}.
| |
| امام بر اثر آلودگی به گناه و [[ستم]]، از مقام امامت برکنار نمیشود؛ زیرا از [[پیشوایان]] و [[امیران]] اسلام که پس از [[خلفاء]] بودند، [[گناه آشکار]] گردید و [[امت اسلامی]] همگی از آنان [[اطاعت]] میکردند.
| |
|
| |
| امامت و [[پیشوائی]] که زیربنای آن را یک چنین [[افکار]] و [[اندیشهها]] تشکیل دهد و [[خلق]] [[الله]] را این چنین تفهیم کنند که اطاعت سه گروه [[واجب]] و لازم است:
| |
| ۱ -[[خدا]]، ۲- [[پیامبر]]، ۳- [[صاحبان فرمان]] و [[زمامداران]]، به هر شکلی و به هر نحوی بر شما [[حکومت]] نمایند، و به هر کلک و حقهای زمام امور را به دست بگیرند.
| |
| نتیجه یک چنین [[مکتب]]، ظهور [[واقعه کربلا]] و حادثه [[حره]] [[مدینه]] و تسلط حجاجها و سفاحها بر [[جان]] و [[مال]] [[ملت]] میباشد، و کسانی که در راه آنان [[جهاد]] میکردند و [[شمشیر]] میزدند، خود را [[مجاهد فی سبیل الله]] میدانستند که خدا به آنان [[وعده]] [[بهشت]] داده است.<ref>[[جعفر سبحانی|سبحانی، جعفر]]، [[پیشوائی از نظر اسلام (کتاب)|پیشوائی از نظر اسلام]] ص ۲۰.</ref>.
| |
|
| |
|
| == پرسشهای وابسته == | | == پرسشهای وابسته == |