بدون خلاصۀ ویرایش
بدون خلاصۀ ویرایش |
|||
خط ۷: | خط ۷: | ||
'''[[منذر بن عمرو انصاری ساعدی]]''' یکی از [[اصحاب پیامبر اکرم]] {{صل}} است که حضرت او را در سال چهارم هجری به منطقه بئر معونه فرستاد تا عامر بن طفیل و [[قوم]] او را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند، اما عامر با کمک خواستن از برخی [[قبایل]] اطراف با [[مسلمانان]] جنگید و همه آنها از جمله منذر را به [[شهادت]] رساند. [[پیامبر]] برای کشتگان [[جنگ بئر معونه]]، بیش از دیگر کشتگان، ناراحت شد. | '''[[منذر بن عمرو انصاری ساعدی]]''' یکی از [[اصحاب پیامبر اکرم]] {{صل}} است که حضرت او را در سال چهارم هجری به منطقه بئر معونه فرستاد تا عامر بن طفیل و [[قوم]] او را به [[اسلام]] [[دعوت]] کند، اما عامر با کمک خواستن از برخی [[قبایل]] اطراف با [[مسلمانان]] جنگید و همه آنها از جمله منذر را به [[شهادت]] رساند. [[پیامبر]] برای کشتگان [[جنگ بئر معونه]]، بیش از دیگر کشتگان، ناراحت شد. | ||
== نسب منذر == | == نسب منذر == | ||
{{اصلی|منذر بن عمرو انصاری}} | {{اصلی|منذر بن عمرو انصاری}} | ||
[[منذر بن عمرو انصاری ساعدی]] یکی از هفتاد نفری است که در [[عقبه]] با [[رسول خدا]] {{صل}} [[بیعت]] کرد و از نقبای دوازده نفره است<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۴، ص۱۴۵۰-۱۴۵۱؛ اسد الغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۹۴-۴۹۵؛ الاصابه، ابن حجر، ج۶، ص۱۷۲.</ref>. بعد از ورود [[پیامبر اکرم]] {{صل}} به [[مدینه]] از جمله کسانی بود که برای [[پیامبر]] {{صل}} غذا میآوردند. پیامبر میان او و [[ابوذر غفاری]] [[عقد برادری]] بستند. او در [[سریه]] [[حمزة بن عبدالمطلب]] قبل از [[جنگ بدر]] و سپس در جنگ بدر شرکت کرد و سرانجام در [[جنگ]] جنگ بئر معونه کشته شد<ref>[[عبدالرضا عسکری|عسکری، عبدالرضا]]، [[منذر بن عمرو بن خنیس (مقاله)|مقاله «منذر بن عمرو بن خنیس»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۷]]، ص۳۵۹ -۳۷۰.</ref>. | |||
[[منذر بن عمرو انصاری ساعدی]] یکی از هفتاد نفری است که در [[عقبه]] با [[رسول خدا]] {{صل}} [[بیعت]] کرد و از | |||
== سریه منذر بن عمرو ساعدی == | == سریه منذر بن عمرو ساعدی == | ||
خط ۲۹: | خط ۲۶: | ||
[[حارث بن صمّه]] و [[عمرو بن امیه]]، هنگامی که با [[گله]] از چرا برگشتند و پرواز لاشخورها را بر فراز اردوگاه دیدند، گفتند: "به [[خدا]] قسم! [[یاران]] ما کشته شدهاند و کسی غیر از اهل نجد آنان را نکشته است". نزدیکتر که شدند، از بالای تپهای، جسدهای یارانشان دیده میشد و سواران [[دشمن]] نیز آنجا بودند. [[حارث بن صمّه]] از [[عمرو بن امیه]] نظرش را خواست. عمرو گفت: "[[فکر]] میکنم باید خود را به [[پیامبر]] {{صل}} برسانم و این خبر را به او بدهم". [[حارث]] گفت:" من از جایی که [[منذر بن عمرو]] کشته شده است حرکت نمیکنم"<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۵۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. آن دو به [[مشرکان]] حمله کردند و [[حارث]]، دو نفر از ایشان را کشت. سرانجام [[اسیر]] [[مشرکان]] شدند. آنها به حارث گفتند: "با تو چه کار کنیم؟ ما [[دوست]] نداریم تو را بکشیم". گفت: "مرا به محل کشته شدن [[منذر بن عمرو]] و [[حرام]] برسانید و از [[حمایت]] خود از من دست بردارید". آنان چنان کردند. سپس بندهایش را گشودند و آزادش ساختند؛ اما او دوباره حمله کرد و دو نفر از آنها را کشت. دیری نپایید که او هم به [[شهادت]] رسید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. [[عامر بن طفیل]] به [[عمرو بن امیه]] ـ که بدون [[جنگ]] [[اسیر]] شده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>ـ گفت: "مادرم [[نذر]] کرده بود که بردهای [[آزاد]] کند، حالا تو از جانب او [[آزادی]]". موی جلوی سر او را کند و آزادش کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۸۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. | [[حارث بن صمّه]] و [[عمرو بن امیه]]، هنگامی که با [[گله]] از چرا برگشتند و پرواز لاشخورها را بر فراز اردوگاه دیدند، گفتند: "به [[خدا]] قسم! [[یاران]] ما کشته شدهاند و کسی غیر از اهل نجد آنان را نکشته است". نزدیکتر که شدند، از بالای تپهای، جسدهای یارانشان دیده میشد و سواران [[دشمن]] نیز آنجا بودند. [[حارث بن صمّه]] از [[عمرو بن امیه]] نظرش را خواست. عمرو گفت: "[[فکر]] میکنم باید خود را به [[پیامبر]] {{صل}} برسانم و این خبر را به او بدهم". [[حارث]] گفت:" من از جایی که [[منذر بن عمرو]] کشته شده است حرکت نمیکنم"<ref>ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۵۸؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. آن دو به [[مشرکان]] حمله کردند و [[حارث]]، دو نفر از ایشان را کشت. سرانجام [[اسیر]] [[مشرکان]] شدند. آنها به حارث گفتند: "با تو چه کار کنیم؟ ما [[دوست]] نداریم تو را بکشیم". گفت: "مرا به محل کشته شدن [[منذر بن عمرو]] و [[حرام]] برسانید و از [[حمایت]] خود از من دست بردارید". آنان چنان کردند. سپس بندهایش را گشودند و آزادش ساختند؛ اما او دوباره حمله کرد و دو نفر از آنها را کشت. دیری نپایید که او هم به [[شهادت]] رسید<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. [[عامر بن طفیل]] به [[عمرو بن امیه]] ـ که بدون [[جنگ]] [[اسیر]] شده بود<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>ـ گفت: "مادرم [[نذر]] کرده بود که بردهای [[آزاد]] کند، حالا تو از جانب او [[آزادی]]". موی جلوی سر او را کند و آزادش کرد<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج۲، ص۱۸۵؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۸.</ref>. | ||
در آن شب، هم خبر بئر معونه و هم خبر کشتهشدن [[مرثد بن ابی مرثد]] و گروه [[محمد بن مسلمه]] به [[پیامبر]] {{صل}} رسید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۹.</ref>. حضرت برای کشتگان [[جنگ]] بئر معونه، بیش از دیگر کشتگان، ناراحت شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۵۰.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه منذر بن عمرو ساعدی (مقاله)|سریه منذر بن عمرو ساعدی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم]]، | در آن شب، هم خبر بئر معونه و هم خبر کشتهشدن [[مرثد بن ابی مرثد]] و گروه [[محمد بن مسلمه]] به [[پیامبر]] {{صل}} رسید<ref>ابن سعد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۰؛ محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۴۹.</ref>. حضرت برای کشتگان [[جنگ]] بئر معونه، بیش از دیگر کشتگان، ناراحت شد<ref>محمد بن عمر واقدی، المغازی، ج۱، ص۳۵۰.</ref>.<ref>[[هادی اکبری|اکبری، هادی]]، [[سریه منذر بن عمرو ساعدی (مقاله)|سریه منذر بن عمرو ساعدی]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱ (کتاب)|فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۱]]، ص۵۱۵-۵۱۹.</ref> | ||
== منابع == | == منابع == |