عمار بن یاسر: تفاوت میان نسخهها
بدون خلاصۀ ویرایش |
بدون خلاصۀ ویرایش |
||
خط ۵۹: | خط ۵۹: | ||
ابویقظان؛ [[عمار بن یاسر بن مالک بن کنانة بن حصین عنسی مذحجی]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۱۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۴۷۴.</ref> یکی از برجستهترین شخصیتهای [[اسلام]] و از بزرگان و سرشناسترین [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} است. وی از [[مهاجرین]] به [[حبشه]] و از نمازگزاران به دو [[قبله]] و حاضرشدگان در [[بدر]] و سایر [[جنگها]]ست<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶. درباره هجرت او به حبشه به همراه مسلمانان مهاجر - همچنان که بیان خواهد شد - میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد. </ref>. | ابویقظان؛ [[عمار بن یاسر بن مالک بن کنانة بن حصین عنسی مذحجی]]<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۱۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۴۷۴.</ref> یکی از برجستهترین شخصیتهای [[اسلام]] و از بزرگان و سرشناسترین [[اصحاب رسول خدا]] {{صل}} است. وی از [[مهاجرین]] به [[حبشه]] و از نمازگزاران به دو [[قبله]] و حاضرشدگان در [[بدر]] و سایر [[جنگها]]ست<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶. درباره هجرت او به حبشه به همراه مسلمانان مهاجر - همچنان که بیان خواهد شد - میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد. </ref>. | ||
نام او [[عمار]] است که در لغت به کسی که زیاد [[نماز]] میگزارد و روزهاش بسیار و در [[ایمان]]، [[قوی]] و [[استوار]] و خوشبو و خوش نام باشد، گفته میشود<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ص۳۷۳۸؛ به نقل از قاموس اللغه. درباره شرح حال عمار بن یاسر، صحابی بزرگوار رسول خدا {{صل}} مطالب فراوانی نقل شده و ما در این مجموعه به اندکی از آن اشاره کرده و اهل تحقیق را به منابع ارجاع میدهیم. در این منابع مطالب فراوانی درباره عمار یاسر بیان شده که فقط به شماره جلد کتابها اشاره میکنیم: رجال طوسی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه و معجم رجال الحدیث؛ اعیان الشیعة، ۸؛ قاموس الرجال، ص۸ و الطبقات الکبری، ص۲؛ تهذیب التهذیب، ص۴ و التقریب؛ و تذهیب تهذیب الکمال، ص۲؛ الاصابة، ص۲؛ الثقات، ص۳؛ التاریخ الکبیر، ص۷؛ الاستیعاب، ص۳؛ الریاض المستطابة؛ اسدالغابة، ص۳؛ الجرح و التعدیل، ص۶؛ البدایة و النهایة، ص۷؛ سیر اعلام النبلاء، ص۱؛ انساب الاشراف، ص۱؛ الاعلام، ص۵؛ الامامة و السیاسة (ترجمه)، آفرینش و تاریخ (ترجمه)، تاریخ ابن خلدون (ترجمه)، ص۱؛ تاریخ الطبری (ترجمه)، ص۶ - ۵؛ تاریخ الیعقوبی (ترجمه)، ص۲؛ تجارب الامم (ترجمه)، ص۱؛ دلائل النبوة (ترجمه)، ص۱؛ زندگانی محمد {{صل}} (ترجمه)، ص۱؛ الغارات (ترجمه)، الفتوح (ترجمه)، پیکار صفین (ترجمه)، الامالی شیخ طوسی؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ص۵ - ۱.</ref>. سمیه از زنهای [[اهل]] خیر و [[نیکوکار]] و [[فاضل]] بود که صدمات بسیاری در | نام او [[عمار]] است که در لغت به کسی که زیاد [[نماز]] میگزارد و روزهاش بسیار و در [[ایمان]]، [[قوی]] و [[استوار]] و خوشبو و خوش نام باشد، گفته میشود<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ص۳۷۳۸؛ به نقل از قاموس اللغه. درباره شرح حال عمار بن یاسر، صحابی بزرگوار رسول خدا {{صل}} مطالب فراوانی نقل شده و ما در این مجموعه به اندکی از آن اشاره کرده و اهل تحقیق را به منابع ارجاع میدهیم. در این منابع مطالب فراوانی درباره عمار یاسر بیان شده که فقط به شماره جلد کتابها اشاره میکنیم: رجال طوسی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه و معجم رجال الحدیث؛ اعیان الشیعة، ۸؛ قاموس الرجال، ص۸ و الطبقات الکبری، ص۲؛ تهذیب التهذیب، ص۴ و التقریب؛ و تذهیب تهذیب الکمال، ص۲؛ الاصابة، ص۲؛ الثقات، ص۳؛ التاریخ الکبیر، ص۷؛ الاستیعاب، ص۳؛ الریاض المستطابة؛ اسدالغابة، ص۳؛ الجرح و التعدیل، ص۶؛ البدایة و النهایة، ص۷؛ سیر اعلام النبلاء، ص۱؛ انساب الاشراف، ص۱؛ الاعلام، ص۵؛ الامامة و السیاسة (ترجمه)، آفرینش و تاریخ (ترجمه)، تاریخ ابن خلدون (ترجمه)، ص۱؛ تاریخ الطبری (ترجمه)، ص۶ - ۵؛ تاریخ الیعقوبی (ترجمه)، ص۲؛ تجارب الامم (ترجمه)، ص۱؛ دلائل النبوة (ترجمه)، ص۱؛ زندگانی محمد {{صل}} (ترجمه)، ص۱؛ الغارات (ترجمه)، الفتوح (ترجمه)، پیکار صفین (ترجمه)، الامالی شیخ طوسی؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ص۵ - ۱.</ref>. سمیه از زنهای [[اهل]] خیر و [[نیکوکار]] و [[فاضل]] بود که صدمات بسیاری در راه [[اسلام]] کشید و سرانجام به دست [[ابوجهل]]، پس از ناسزای فراوانی که به او گفته، به طرز دردناکی به [[شهادت]] رسید. | ||
در کتابهای [[تاریخ]] و [[سیره]] به زمان | در کتابهای [[تاریخ]] و [[سیره]] به زمان تولد عمار بن یاسر اشارهای نشده ولی چون گفتهاند که وی در سال ۳۷ هجری و در ۹۴ سالگی<ref>بعضی از منابع شهادت عمار یاسر را در ۹۱ سالگی نقل کردهاند. (الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۲۲ و انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۱ و ۱۷۴. بر این اساس او هنگام مسلمان شدن ۴۱ ساله بوده، و یک سال پیش از عام الفیل به دنیا آمده است. عدهای دیگر سن او را ۹۳ سال دانستهاند. (الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۲۷، به نقل از واقدی؛ الاستیعاب ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۴۱) و برخی چون مسعودی سن او را هنگام شهادت ۷۳ سال ذکر کردهاند.</ref> در [[جنگ صفین]] و در رکاب [[امام امیرالمؤمنین]] [[علی]] {{ع}} به [[شهادت]] رسید، از این رو میتوان گفت او چهار سال قبل از [[عام الفیل]] به [[دنیا]] آمده است<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۰۵-۴۰۷؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۸۷ ـ ۵۸۸؛ [[جواد محدثی|محدثی، جواد]]، [[فرهنگ غدیر (کتاب)|فرهنگ غدیر]]، ص۷۴؛ [[محمد محمدی ریشهری|محمدی ریشهری، محمد]]، [[گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین (کتاب)|گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین]]، ص ۸۵۰؛ [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|مقاله «عمار»]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۰۲.</ref>. | ||
== شخصیت و جایگاه == | == شخصیت و جایگاه == | ||
=== عمار از دیدگاه قرآنی === | === عمار از دیدگاه قرآنی === | ||
[[مفسران]] و [[اصحاب]] تراجم بر این باورند که پنج [[آیه]] [[قرآن کریم]] درباره عمار نازل شده است. البته برخی از آنها مخصوص عمار است و به اصطلاح در [[شأن]] عمار نازل شده و به عبارتی شأن نزولش عمار است ولی برخی دیگر درباره عمار و دیگران نازل شده است. یکی از این آیات عبارت است از: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>. تمام [[مفسرین]] هم نظر هستند که این آیه درباره عمار نازل شده و او را از | [[مفسران]] و [[اصحاب]] تراجم بر این باورند که پنج [[آیه]] [[قرآن کریم]] درباره عمار نازل شده است. البته برخی از آنها مخصوص عمار است و به اصطلاح در [[شأن]] عمار نازل شده و به عبارتی شأن نزولش عمار است ولی برخی دیگر درباره عمار و دیگران نازل شده است. یکی از این آیات عبارت است از: {{متن قرآن|مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ}}<ref>«بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.</ref>. تمام [[مفسرین]] هم نظر هستند که این آیه درباره عمار نازل شده و او را از تظاهر به کفری که کرده، [[تبرئه]] میکند. داستان چنین است که [[مشرکین]] [[مکه]] عمار و پدرش [[یاسر]] و مادرش [[سمیه]] و برخی دیگر از [[مسلمانان]] [[ضعیف]] را [[شکنجه]] میدادند تا شاید از [[اسلام]] و [[پیروی]] پیامبر {{صل}} [[دست]] بردارند. سمیه را به دو شتر بسته، با حربهای او را دو شقه کردند؛ یاسر را نیز کشتند ولی عمار خواسته ایشان را بر [[زبان]] جاری کرد، در حالی که دلش بر ایمان محکم و [[استوار]] بود. به [[پیامبر]] خبر دادند که [[عمار]] [[کافر]] شد. پیامبر {{صل}} فرمود: چنین نیست؛ بلکه از سر تا قدم عمار پر از [[ایمان]] استو ایمان با گوشت و خونش آمیخته است <ref>{{متن حدیث|كَلاَّ إِنَّ عَمَّاراً مَلِيءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اِخْتَلَطَ اَلْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ }}</ref>. پس از این ماجرا عمار با دیده گریان به حضور پیامبر {{صل}} رفت. [[رسول خدا]] {{صل}} از او پرسید: چه خبر شده؟ عمار گفت: «هلاک شدم؛ زیرا از من دست نکشیدند تا آنکه به شما جسارت کرده، از خدایانشان به خوبی یاد کردم». پیامبر {{صل}} با دست [[مبارک]] [[اشک]] چشمان عمار را [[پاک]] کرد و فرمود: «اگر دوباره از تو خواستند که چنین کلمات کفرآمیزی را بگویی، باز هم بگو»؛ در این موقع [[آیه]] فوق نازل شد<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۸؛ الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۲۳.</ref>. | ||
=== [[عمار]] از دیدگاه [[پیامبر]] {{صل}} === | === [[عمار]] از دیدگاه [[پیامبر]] {{صل}} === | ||
روایات نبوی درباره [[فضیلت]] عمار بسیار [[نقل]] شده، ما چند [[حدیث]] را نقل میکنیم: | |||
# [[ابن عباس]] از پیامبر {{صل}} [[روایت]] کرده است که فرمود: [[ایمان]] سر تا قدم عمار را پر کرده و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است<ref>{{متن حدیث| إِنَّ عَمَّاراً مَلِيءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اِخْتَلَطَ اَلْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ }}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۹، ص۳۵.</ref>. | # [[ابن عباس]] از پیامبر {{صل}} [[روایت]] کرده است که فرمود: [[ایمان]] سر تا قدم عمار را پر کرده و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است<ref>{{متن حدیث| إِنَّ عَمَّاراً مَلِيءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اِخْتَلَطَ اَلْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ }}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۹، ص۳۵.</ref>. | ||
# [[انس بن مالک]] از پیامبر {{صل}} نقل کرده که فرمود: [[بهشت]] [[مشتاق]] | # [[انس بن مالک]] از پیامبر {{صل}} نقل کرده که فرمود: [[بهشت]] [[مشتاق]] دیدار چهار نفر است: [[علی]] {{ع}} و [[عمار یاسر]] و [[سلمان فارسی]] و [[مقداد]]<ref>{{متن حدیث|قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ- عَلِيٍّ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِ}}؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۰۴. </ref>. | ||
# هنگام ساختن [[مسجد قبا]] که عمار برای آن زحمت فراوانی کشید، [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: تو [[اهل]] بهشتی و جمعیتی [[ستمکار]] تو را [[شهید]] میکنند<ref>{{متن حدیث| إِنَّكَ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ}}؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴۲، ص۲۱۳.</ref>. | # هنگام ساختن [[مسجد قبا]] که عمار برای آن زحمت فراوانی کشید، [[پیامبر]] {{صل}} به او فرمود: تو [[اهل]] بهشتی و جمعیتی [[ستمکار]] تو را [[شهید]] میکنند<ref>{{متن حدیث| إِنَّكَ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ}}؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴۲، ص۲۱۳.</ref>. | ||
=== [[عمار یاسر]] از دیدگاه [[امام علی]] {{ع}} === | === [[عمار یاسر]] از دیدگاه [[امام علی]] {{ع}} === | ||
چون عمار به [[شهادت]] رسید و امام علی {{ع}} از آن مطلع شد، فرمود: «هر [[مسلمانی]] که از [[مرگ]] عمار متأثر و افسرده نشود و آن را بزرگ نشمارد و داغ او [[مصیبت]] دردناکی به او وارد نکند [[فرد]] [[رشید]] و کمال یافتهای نیست. [[خداوند]] عمار را [[رحمت]] کند در آن روزی که [[اسلام]] آورد و در روزی که به شهادت رسید و در روزی که برانگیخته میشود. من عمار را در هنگامی دیدم که اگر از [[اصحاب رسول خدا]] چهار نفر یاد میشد او چهارمی بود و اگر از پنج نفر یاد میشد او پنجمی بود». هیچ یک از [[اصحاب]] قدیمی [[پیامبر]] {{صل}} در اینکه [[بهشت]] بر [[عمار]] [[واجب]] بوده، [[تردید]] ندارد و این مسئله بارها درباره او [[نقل]] شده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۲۴-۲۲۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۵۸-۱۵۹.</ref>. همچنین نقل شده وقتی [[امام علی]] از [[شهادت]] عمار مطلع شد در رثای عمار [[گریه]] کرد و فرمود: «خدا [[رحمت]] کند عمار را به [[زندگی]] | چون عمار به [[شهادت]] رسید و امام علی {{ع}} از آن مطلع شد، فرمود: «هر [[مسلمانی]] که از [[مرگ]] عمار متأثر و افسرده نشود و آن را بزرگ نشمارد و داغ او [[مصیبت]] دردناکی به او وارد نکند [[فرد]] [[رشید]] و کمال یافتهای نیست. [[خداوند]] عمار را [[رحمت]] کند در آن روزی که [[اسلام]] آورد و در روزی که به شهادت رسید و در روزی که برانگیخته میشود. من عمار را در هنگامی دیدم که اگر از [[اصحاب رسول خدا]] چهار نفر یاد میشد او چهارمی بود و اگر از پنج نفر یاد میشد او پنجمی بود». هیچ یک از [[اصحاب]] قدیمی [[پیامبر]] {{صل}} در اینکه [[بهشت]] بر [[عمار]] [[واجب]] بوده، [[تردید]] ندارد و این مسئله بارها درباره او [[نقل]] شده است<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۲۴-۲۲۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۵۸-۱۵۹.</ref>. همچنین نقل شده وقتی [[امام علی]] از [[شهادت]] عمار مطلع شد در رثای عمار [[گریه]] کرد و فرمود: «خدا [[رحمت]] کند عمار را به [[زندگی]] ارزشمندی رسید؛ چند نفر مثل عمار زندگی میکنند؟»<ref>الامامة و السیاسه، ابن قتیبه دینوری (ترجمه طباطبایی)، ص۱۵۶.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۴۸-۴۵۳؛ [[سید حسین دینپرور|دینپرور، سید حسین]]، [[دانشنامه نهج البلاغه ج۲ (کتاب)| دانشنامه نهج البلاغه ج۲]]، ص ۵۸۷ ـ ۵۸۸.</ref> | ||
==سرگذشت زندگی== | ==سرگذشت زندگی== | ||
=== پذیرش اسلام === | === پذیرش اسلام === | ||
عمار پس از سی و چند نفر، در روزهایی که رسول خدا {{صل}} در [[خانه]] [[ارقم]] محصور بود، [[مسلمان]] شد. عمار در این باره میگوید: پس از آنکه خبر پیامبری رسول خدا {{صل}} را شنیدم، مایل بودم از [[آیین]] او خبردار شوم، از این رو به قصد [[ملاقات]] [[پیامبر]] {{صل}} به خانه ارقم<ref>خانه ارقم بن ابن ارقم به خانه اسلام معروف بوده؛ زیرا مشتاقان به اسلام در ابتدای امر در آن خانه مسلمان میشدند.</ref> رفتم. [[صهیب بن سنان]] رومی را جلو درب خانه [[منتظر]] دیدم، از او پرسیدم: اینجا چه میکنی؟ او گفت: «تو برای چه آمدهای؟» گفتم: آمدهام تا [[محمد]] را ببینم و سخنانش را بشنوم. [[صهیب]] گفت: «من نیز چنین قصدی دارم». پس با هم داخل [[خانه]] شدیم و در محضر [[رسول خدا]] {{صل}} قرار گرفتیم. تا پایان [[روز]] در محضر آن حضرت بودیم و چون | عمار پس از سی و چند نفر، در روزهایی که رسول خدا {{صل}} در [[خانه]] [[ارقم بن ابی الارقم]] محصور بود، [[مسلمان]] شد. عمار در این باره میگوید: پس از آنکه خبر پیامبری رسول خدا {{صل}} را شنیدم، مایل بودم از [[آیین]] او خبردار شوم، از این رو به قصد [[ملاقات]] [[پیامبر]] {{صل}} به خانه ارقم<ref>خانه ارقم بن ابن ارقم به خانه اسلام معروف بوده؛ زیرا مشتاقان به اسلام در ابتدای امر در آن خانه مسلمان میشدند.</ref> رفتم. [[صهیب بن سنان]] رومی را جلو درب خانه [[منتظر]] دیدم، از او پرسیدم: اینجا چه میکنی؟ او گفت: «تو برای چه آمدهای؟» گفتم: آمدهام تا [[محمد]] را ببینم و سخنانش را بشنوم. [[صهیب]] گفت: «من نیز چنین قصدی دارم». پس با هم داخل [[خانه]] شدیم و در محضر [[رسول خدا]] {{صل}} قرار گرفتیم. تا پایان [[روز]] در محضر آن حضرت بودیم و چون شب فرا رسید، در [[تاریکی]] شب به خانههای خود برگشتیم<ref>الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۲۸.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۰۷-۴۰۹؛ [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|مقاله «عمار»]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۰۳.</ref> | ||
=== هجرت و مجاهدت === | === هجرت و مجاهدت === | ||
پس از زیاد شدن [[آزار]] و [[اذیت]] [[مشرکان]] مکه به حدّی که دیگر تأمین جانی و [[مالی]] برای [[مسلمانان]] وجود نداشت، به [[دستور]] و اجازه [[پیامبر خدا]] {{صل}} گروهی از ایشان که بیش از هشتاد نفر بودند، در | پس از زیاد شدن [[آزار]] و [[اذیت]] [[مشرکان]] مکه به حدّی که دیگر تأمین جانی و [[مالی]] برای [[مسلمانان]] وجود نداشت، به [[دستور]] و اجازه [[پیامبر خدا]] {{صل}} گروهی از ایشان که بیش از هشتاد نفر بودند، در سال پنجم بعثت به [[حبشه]] هجرت کردند. | ||
====[[هجرت به حبشه]]==== | |||
در اینکه [[عمار یاسر]] نیز به حبشه هجرت کرد یا نه، میان | ==== [[هجرت به حبشه]] ==== | ||
====[[هجرت به مدینه]]==== | در اینکه [[عمار یاسر]] نیز به حبشه هجرت کرد یا نه، میان تاریخنگاران [[اختلاف]] است و در کتب [[سیره]] و [[تاریخ]] رأی واحدی در این باره وجود ندارد<ref>با توجه به مطلبی که در اسدالغابه درباره بناء مسجد قبا و نقش عمار نقل شده، میتوان گفت که وی به حبشه هجرت نکرده بود</ref>؛ اگرچه صاحب اعیان الشیعه او را دارای دو هجرت، به حبشه و به [[مدینه]] میداند<ref>موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۷ و ۵۸۸.</ref>. | ||
سرانجام مسلمانان به [[دستور الهی]] و پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با رسول خدا {{صل}} به سوی مدینه [[مهاجرت]] کرده، در آنجا ساکن شدند. چون رسول خدا {{صل}} به هنگام ظهر وارد روستای [[قبا]] شد، عمار گفت: «باید برای رسول خدا {{صل}} جایی آماده کنیم که به هنگام [[نماز]] در آنجا | |||
==== [[هجرت به مدینه]] ==== | |||
سرانجام مسلمانان به [[دستور الهی]] و پس از [[بیعت]] [[مردم مدینه]] با رسول خدا {{صل}} به سوی مدینه [[مهاجرت]] کرده، در آنجا ساکن شدند. چون رسول خدا {{صل}} به هنگام ظهر وارد روستای [[قبا]] شد، عمار گفت: «باید برای رسول خدا {{صل}} جایی آماده کنیم که به هنگام [[نماز]] در آنجا جماعت برگزار شود و کارهای دیگرش را نیز زیر سایه انجام دهد». از این رو عمار در بنای [[مسجد قبا]] نقش اساسی داشته، بیشتر از همه تلاش میکرد و این اولین مسجدی بود که ساخته شد<ref>اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۳۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۱۰؛ [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|مقاله «عمار»]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۰۴.</ref> | |||
==== حضور در جنگها ==== | ==== حضور در جنگها ==== | ||
او در بسیاری از جنگها به ویژه جنگهای [[بدر]]، [[احد]] و اکثر جنگها شرکت داشت. در [[جنگ]] یمامه نیز شرکت کرد و در این جنگ تلاش زیادی کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶.</ref>. | او در بسیاری از جنگها به ویژه جنگهای [[بدر]]، [[احد]] و اکثر جنگها شرکت داشت. در [[جنگ]] یمامه نیز شرکت کرد و در این جنگ تلاش زیادی کرد<ref>الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶.</ref>. | ||
عمار هنگام بازگشت رسول خدا {{صل}} از [[جنگ تبوک]] افسار شتر آن حضرت را در دست داشت. وی به [[همراهی]] [[حذیفه]] با | عمار هنگام بازگشت رسول خدا {{صل}} از [[جنگ تبوک]] افسار شتر آن حضرت را در دست داشت. وی به [[همراهی]] [[حذیفه]] با رشادت خاصی [[جان]] رسول خدا {{صل}} را از سوء قصد [[منافقان]] [[حفظ]] کردند و آن گروه از این دو [[یار]] [[مخلص]] [[پیامبر]] در [[هراس]] بودند و ایشان را به عنوان [[منافق]] شناس میشناختند<ref>المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۴۲.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۱۱.</ref> | ||
=== نقشآفرینی در حوادث پس از پیامبر {{صل}} === | === نقشآفرینی در حوادث پس از پیامبر {{صل}} === | ||
درباره حوادثی که عدهای بلافاصله پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به وجود آوردند<ref>میتوان گفت، این گروه در زمان حیات رسول خدا {{صل}} برای رسیدن به مقاصد خود برنامهریزی میکردند و هنگام ارتحال آن بزرگوار خواستههای خود را ظاهر ساختند</ref>. برخی از [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} واکنشهایی از خود نشان دادند که در کتب [[تاریخ]] [[ثبت]] است؛ از جمله آنها اعتراضی بود که | درباره حوادثی که عدهای بلافاصله پس از [[رحلت رسول خدا]] {{صل}} به وجود آوردند<ref>میتوان گفت، این گروه در زمان حیات رسول خدا {{صل}} برای رسیدن به مقاصد خود برنامهریزی میکردند و هنگام ارتحال آن بزرگوار خواستههای خود را ظاهر ساختند</ref>. برخی از [[اصحاب پیامبر]] [[خدا]] {{صل}} واکنشهایی از خود نشان دادند که در کتب [[تاریخ]] [[ثبت]] است؛ از جمله آنها اعتراضی بود که دوازده نفر از اصحاب بدری<ref> به کسانی گفته میشود که در جنگ بدر که اولین نبرد رسمی و مسلحانه مسلمانان بود، حضور داشتند و رشادتهای فراوانی از خود نشان میدادند.</ref> از [[مهاجرین]] و [[انصار]] هنگامی که [[خلیفه اول]] در [[مسجد]] بر [[منبر]] نشسته بود، از خود نشان دادند و [[مخالفت]] خود را با [[گزینش]] [[ابوبکر]] به طور علنی اعلام داشتند. از مهاجرین [[خالد بن سعید بن عاص]] که از [[بنیامیه]] بود، [[سلمان فارسی]]، [[ابوذر غفاری]]، [[مقداد بن اسود]]، عمار بن یاسر و [[بریده اسلمی]] و از انصار [[ابوهیثم بن تیهان]]، [[سهل بن حنیف]]، [[عثمان بن حنیف]]، [[خزیمة بن ثابت]] [[ذوالشهادتین]]، [[ابی بن کعب]] و [[ابوایوب انصاری]] در این [[اعتراض]] شرکت داشتند و آنها باهم قرار گذاشتند وقتی ابوبکر بالای منبر رفت او را استیضاح کرده، اعتراضشان را به او اعلام کنند<ref>لازم به ذکر است تصمیم ایشان بسیار خطرناک بود ولی هنگامی که برای گرفتن تصمیم نهایی و مشورت نزد امیرالمؤمنین علی {{ع}} رفتند، آن حضرت ایشان را از حرکتهای تند و خشن بر حذر داشت و به آنها فرمود آنچه را از رسول خدا {{صل}} درباره جانشینی و معرفی من به عنوان جانشین و سفارشهای آن حضرت نسبت به من شنیدهاید بیان کنید تا حجت بر آنان روشنتر شود و جای عذری باقی نماند. (الاحتجاج، طبرسی، ص۷۷).</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۱۱-۴۱۳.</ref> | ||
===دوران حکومت خلفا=== | === دوران حکومت خلفا === | ||
==== در عصر ابوبکر ==== | ==== در عصر ابوبکر ==== | ||
گرچه عمار همانند بسیاری از [[صحابه رسول خدا]] {{صل}} | گرچه عمار همانند بسیاری از [[صحابه رسول خدا]] {{صل}} انتخاب ابوبکر را به رسمیت نشناختند و البته تا پایان نیز بر این [[عقیده]] پابرجا ماندند، ولی چون در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و نیز به خاطر تهدیدهایی که از داخل و خارج مرزهای [[اسلامی]] متوجه [[حکومت]] نوپای [[اسلام]] شده و اصل دین در خطر بود، از این رو برای [[حفظ]] اساس اسلام همانند [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. آنها در عین [[اعتراض]] و [[انتقاد]] به [[حاکم]] و [[دستگاه حکومت]]، در صحنه حضور داشتند و تا پای [[جان]] از اسلام [[دفاع]] میکردند. نمونه آشکار آن شرکت [[عمار]] در [[نبرد]] یمامه، یعنی [[جنگ]] با [[مسیلمه]] [[کذاب]] و پیروانش بود<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۱۴.</ref>. | ||
==== در عصر عمر ==== | ==== در عصر عمر ==== | ||
پس از آنکه تلاش عمار و دیگر [[اصحاب]] راه به جایی نبرد و برنامه ریزان به مقصود خود رسیدند و [[امام علی]] {{ع}} مظلومانه و به [[ستم]] کنار گذاشته شد، عمار مدتی را در [[عراق]] به سر برد و در آنجا به فعالیت و [[تبلیغ]] و | پس از آنکه تلاش عمار و دیگر [[اصحاب]] راه به جایی نبرد و برنامه ریزان به مقصود خود رسیدند و [[امام علی]] {{ع}} مظلومانه و به [[ستم]] کنار گذاشته شد، عمار مدتی را در [[عراق]] به سر برد و در آنجا به فعالیت و [[تبلیغ]] و ترویج اسلام راستین مشغول شد<ref>البته هجرت عمار میتواند به خاطر حکم حکومت برای ولایت عراق که از عمر بن خطاب برای او صادر کرد اتفاق افتاده باشد. باید توجه داشت که عمر بن خطاب به شدت از خارج شدن صحابه از مدینه جلوگیری میکرد و اگر افرادی چون عمار اصرار بر خروج داشتند، سعی میکرد آنها را به وسیله اعطای حکومت برخی مناطق کنترل کند و رابطه خود را با آنان قطع نکند.</ref>. همچنین عمر بن خطاب او را [[والی کوفه]] قرار داد، البته [[عبدالله بن مسعود]] را نیز به عنوان معاون او و آموزگار مسائل [[شرعی]] [[مردم]] برگزید. او [[عثمان بن حنیف]] و [[حذیفه]] را نیز برای انجام مسئولیتهایی به همراه عمار به [[کوفه]] فرستاد. عمر بن خطاب در نامهای به [[مردم کوفه]] این گونه نوشت: «اما بعد؛ من عمار را به عنوان استاندار و [[ابن مسعود]] را به عنوان [[وزیر]] و [[معلم]] به سوی شما فرستادم و این را بدانید که ایشان از برگزیدگان [[یاران محمد]] {{صل}} هستند؛ پس به ایشان [[اقتدا]] کنید»<ref>{{عربی|اما بعد فإني قد بعثت الیكم عمار اميرا و عبدالله بن مسعود وزيرا و معلما و هما من نجباء اصحاب محمد {{صل}} فاقتدوا بهما...}}؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۳۲؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۴۷. اینگونه هم نقل شده: و حکم را برای سه نفر به همراه عمار نوشت و برای هر یک وظایفی را مشخص و غذای روزانه آنها را نیز معین کرد. (انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۶۴).</ref>. | ||
این [[حکم]] چندان نپایید و طولی نکشید که پس از یک سال و اندی، [[عمار]] از کار بر کنار شد و [[حکم]] | این [[حکم]] چندان نپایید و طولی نکشید که پس از یک سال و اندی، [[عمار]] از کار بر کنار شد و [[حکم]] عزل او را [[عمر بن خطاب]] صادر کرد<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۱۵-۴۱۶.</ref>. | ||
==== در عصر عثمان ==== | ==== در عصر عثمان ==== | ||
دوران زمامداری [[عثمان]]، به ویژه نیمه دوم آن سختترین روزگاری بود که بر [[اصحاب]] | دوران زمامداری [[عثمان]]، به ویژه نیمه دوم آن سختترین روزگاری بود که بر [[اصحاب]] راستین [[رسول خدا]] {{صل}} گذشت. ملاکهای اصیل و معیارهای دقیق [[اسلامی]] کنار گذاشته شده و به طور علنی برخلاف [[دستور]] صریح [[قرآن]] و [[سنت]] [[رفتار]] میشد و شکاف طبقاتی و فامیلگرایی بر [[جامعه اسلامی]] [[سایه]] افکنده بود و هر کسی که لب به [[اعتراض]] میگشود، سختترین [[مجازات]] برای او در نظر گرفته میشد. آشکارترین نمونه این اوضاع [[تبعید]] مکرر [[ابوذر غفاری]] است که به [[نص]] صریح و صحیح حدیث نبوی راستگوترین [[فرد]] روی کره [[زمین]] بود. نمونه دیگر آن عمار بن یاسر است که در مقابل پایمال شدن اصول اسلامی و معیارهای [[انسانی]] [[سکوت]] نمیکرد و اعتراض میکرد ولی در مقابل او را کتک زده، به [[قتل]] و تبعید و... [[تهدید]] میکردند و بدترین ناسزاها را به او میگفتند<ref>علامه امینی مطالب فراوانی را درباره اعتراضات اصحاب رسول خدا {{صل}} و به ویژه عمار یاسر نسبت به پایمال شدن حقوق اسلامی و بیتوجهی به اصول اصیل دینی از منابع معتبر گردآوری کرده است. رک: الغدیر، ج۹، ص۳۰ - ۱۴ و ۱۱۴- ۱۱۰.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۱۸-۴۱۹.</ref> | ||
=== دوران حکومت امام علی{{ع}} === | |||
عمار در مناسبتهای مختلف از [[حق]] [[امیرالمؤمنین]] [[امام علی بن ابی طالب]] {{ع}} [[دفاع]] کرده و [[خلافت]] را حق آن حضرت و ایشان را شایستهترین [[فرد]] برای [[جانشینی رسول خدا]] {{صل}} دانسته، آن را بارها اظهار کرده است. در منابع مختلف آمده: [[مقداد]]، [[سلمان]]، [[ابوذر]] و [[عمار]] از اولین کسانی هستند که به [[شیعه]] معروف شدند. | |||
در | [[ابن ابی الحدید]] در [[شرح نهج البلاغه]] میگوید: بعد از کشته شدن عثمان [[صحابه]] در [[مسجد رسول اکرم]] {{صل}} [[اجتماع]] کردند و درباره [[امامت]] و [[خلافت]] گفتگو نمودند. در آن میان عمار بن یاسر و جماعتی به [[علی]] {{ع}} اشاره کرده و به سوابق و [[فضائل]] و [[مناقب]] آن حضرت [[احتجاج]] نمودند و او را شایسته خلافت دانستند. | ||
در این دوران عمار همراه [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] شرکت کرد<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | در آنجا گفتگوها و مباحثاتی انجام گرفت، بعضی از افراد شرکت کننده [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} را بر معاصرین [[فضیلت]] دادند و گفتند: در میان [[یاران]] [[رسول خدا]] امروز کسی نیست که با وی [[برابری]] کند. جمعی او را بر همه [[مسلمانان]] ترجیح دادند و گفتند: او از همگان شایستهتر به این مقام است و بعد همه به طرف او هجوم بردند و با آن حضرت [[بیعت]] کردند<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۰۱ - ۵۰۰. جهت اطلاع بیشتر به کتب سیره و تاریخ و نیز منابع ذکر شده در این مجموعه و به ویژه جلدهای ۴ و ۵ موسوعة التاریخ الاسلامی از یوسفی غروی مراجعه کنید.</ref>. در این دوران عمار همراه [[امیرالمؤمنین]] {{ع}} در [[جنگ جمل]] و [[جنگ صفین]] شرکت کرد<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۲۸-۴۲۹.</ref>. | ||
== روزهای پایانی == | == روزهای پایانی == | ||
[[نقل]] شده هنگام [[جنگ صفین]] عمار یاسر از صف لشکر خارج شد و در مقابل صف [[دشمن]] قرار گرفت و چنین گفت: «خدایا! تو میدانی که اگر بدانم رضای تو در این است که خود را به دریا بیفکنم چنین خواهم کرد؛ پروردگارا! اگر بدانم رضای تو در آن است که نوک [[شمشیر]] را بر شکم نهاده و خود را بر آن بیفکنم تا از قفا خارج شود، هر آینه انجام خواهم داد، ولی به [[خدا]] [[سوگند]] میدانم که رضای تو امروز در [[جنگیدن]] با این [[مردم]] [[فاسق]] و [[ستمگر]] است و اگر عملی که تو را بهتر [[خشنود]] سازد غیر از این کار سراغ میداشتم، آن را [[اختیار]] میکردم. خداوندا! اگر ما را [[یاری]] کنی بیسابقه نیست؛ زیرا بسیار شده که دوستانت را یاری فرمودهای، و اگر آنها را [[پیروز]] میگردانی، سپس در مقابل بدعتهایی که نهادهاند عذابی سخت برای ایشان آماده گردان». در این هنگام در حالی که [[رجز]] میخواند حمله به دشمن را آغاز کرد و فرمود: [[بهشت]] در سایه شمشیرها و [[مرگ]] گرد نیزههاست. امروز [[دوستان]] [[محمد]] {{صل}} و هواداران او را [[ملاقات]] میکنم<ref>{{عربی| اَلْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلاَلِ اَلسُّيُوفِ وَ اَلْمَوْتُ تَحْتَ أَطْرَافِ اَلْأَسَلِ وَاَلْيَوْمَ أَلْقَى اَلْأَحِبَّةَ مُحَمَّداً وَ حِزْبَهُ}}</ref>. | [[نقل]] شده هنگام [[جنگ صفین]] عمار یاسر از صف لشکر خارج شد و در مقابل صف [[دشمن]] قرار گرفت و چنین گفت: «خدایا! تو میدانی که اگر بدانم رضای تو در این است که خود را به دریا بیفکنم چنین خواهم کرد؛ پروردگارا! اگر بدانم رضای تو در آن است که نوک [[شمشیر]] را بر شکم نهاده و خود را بر آن بیفکنم تا از قفا خارج شود، هر آینه انجام خواهم داد، ولی به [[خدا]] [[سوگند]] میدانم که رضای تو امروز در [[جنگیدن]] با این [[مردم]] [[فاسق]] و [[ستمگر]] است و اگر عملی که تو را بهتر [[خشنود]] سازد غیر از این کار سراغ میداشتم، آن را [[اختیار]] میکردم. خداوندا! اگر ما را [[یاری]] کنی بیسابقه نیست؛ زیرا بسیار شده که دوستانت را یاری فرمودهای، و اگر آنها را [[پیروز]] میگردانی، سپس در مقابل بدعتهایی که نهادهاند عذابی سخت برای ایشان آماده گردان». در این هنگام در حالی که [[رجز]] میخواند حمله به دشمن را آغاز کرد و فرمود: [[بهشت]] در سایه شمشیرها و [[مرگ]] گرد نیزههاست. امروز [[دوستان]] [[محمد]] {{صل}} و هواداران او را [[ملاقات]] میکنم<ref>{{عربی| اَلْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلاَلِ اَلسُّيُوفِ وَ اَلْمَوْتُ تَحْتَ أَطْرَافِ اَلْأَسَلِ وَاَلْيَوْمَ أَلْقَى اَلْأَحِبَّةَ مُحَمَّداً وَ حِزْبَهُ}}</ref>. | ||
راوی میگوید: به هر طرف که عمار حمله میکرد [[اصحاب]] و [[یاران پیامبر]] به همان طرف حمله میکردند، مثل اینکه عمار [[پرچمدار]] و راهنمای ایشان است<ref>وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۳۴۱ و الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۴.</ref>. [[عمار]] به [[مردم]] خطاب میکرد: «ای مردم! باید شما چنان طالب [[بهشت]] باشید که یک [[تشنه]] به دنبال آب گواراست، بهشت زیر سایه تیرهای [[جنگ]] است. ای گروه [[مسلمانان]]، با [[خداوند]] [[صداقت]] به [[خرج]] دهید و با آنها مقابله کنید. به [[خدا]] قسم، آنها [[فرزندان]] احزابی هستند که چون زخم شمشیرها آنها را [[خوار]] ساخت، از روی [[اکراه]] [[اسلام]] را قبول کردند و هنگامی که فرصت به دست آوردند، با میل خود [[دین]] را رها کردند». | |||
عمار در آن [[روز]] نود سال داشت. هنگامی که چشمش به [[پرچم]] [[عمرو بن عاص]] افتاد؛ گفت: «ما در مقابل این پرچم سه بار جنگ کردهایم و این بار از آنها سختتر نیست». بعد از این عمار آب خواست و [[تشنگی]] بر او [[غلبه]] کرد؛ در این هنگام زنی نزد او آمد. | عمار در آن [[روز]] نود سال داشت. هنگامی که چشمش به [[پرچم]] [[عمرو بن عاص]] افتاد؛ گفت: «ما در مقابل این پرچم سه بار جنگ کردهایم و این بار از آنها سختتر نیست». بعد از این عمار آب خواست و [[تشنگی]] بر او [[غلبه]] کرد؛ در این هنگام زنی نزد او آمد. راوی گوید: نمیدانم عسلی با خود آورده بود و یا ظرفی که در آن مقداری شیر بود؛ گفت: «بهشت زیر سنانها قرار گرفته، امروز [[دوستان]] خود را [[ملاقات]] خواهم کرد»<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۴-۵۱۵.</ref>. پس از این سخنان بر [[لشکر]] [[دشمن]] حمله کرد، در این هنگام ابن جوین سکسکی و ابوعادیه فزاری بر او حمله کردند. ابوالعادیه تیری به طرف او انداخت و او را بر [[زمین]] زد و بعد از آن ابن جوین فرود آمد و سرش را [[برید]]. خداوند همه آنها را [[لعنت]] کند که آن [[صحابی]] جلیلالقدر، [[شجاع]] و [[مجاهد]] را کشتند<ref>الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۵.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۴۲-۴۴۶.</ref> | ||
=== بازتاب شهادت او در لشک معاویه === | === بازتاب شهادت او در لشک معاویه === | ||
[[عبدالرحمان سلمی]] که از [[یاران امیرمؤمنان]] {{ع}} بود [[نقل]] میکند: پس از کشته شدن عمار نیمههای [[شب]] به طور ناشناس وارد لشکرگاه معاویه شدم تا ببینم شهادت عمار در آنها نیز اثری نهاده یا نه؟ اتفاقاً چهار نفر سوار را دیدم که با هم صحبت و از لشکر بازدید میکردند. من هم اسب خود را میان ایشان راندم که مبادا چیزی از گفتههایشان از دستم برود. آنها معاویه، [[عمرو عاص]]، [[عبدالله]] پسر عمرو عاص و [[ابوالاعور]] بودند. | [[عبدالرحمان سلمی]] که از [[یاران امیرمؤمنان]] {{ع}} بود [[نقل]] میکند: پس از کشته شدن عمار نیمههای [[شب]] به طور ناشناس وارد لشکرگاه معاویه شدم تا ببینم شهادت عمار در آنها نیز اثری نهاده یا نه؟ اتفاقاً چهار نفر سوار را دیدم که با هم صحبت و از لشکر بازدید میکردند. من هم اسب خود را میان ایشان راندم که مبادا چیزی از گفتههایشان از دستم برود. آنها معاویه، [[عمرو عاص]]، [[عبدالله]] پسر عمرو عاص و [[ابوالاعور]] بودند. | ||
عبدالله به پدرش عمرو عاص گفت: «آن مرد را امروز کشتید با آنکه [[پیامبر]] {{صل}} دربارهاش آنگونه فرموده بود؟!» [[عمروعاص]] گفت: «پیامبر دربارهاش چه گفته بود؟» عبدالله گفت: «مگر به یاد نداری که هنگام ساختن [[مسجد پیامبر]] {{صل}} [[مهاجران]] و [[انصار]] هنگام حمل سنگ و خشت هر کدام یک سنگ و یا یک خشت را حمل میکردند و عمار دو سنگ و دو خشت با خود حمل میکرد تا آنکه از شدت [[سختی]] کار | عبدالله به پدرش عمرو عاص گفت: «آن مرد را امروز کشتید با آنکه [[پیامبر]] {{صل}} دربارهاش آنگونه فرموده بود؟!» [[عمروعاص]] گفت: «پیامبر دربارهاش چه گفته بود؟» عبدالله گفت: «مگر به یاد نداری که هنگام ساختن [[مسجد پیامبر]] {{صل}} [[مهاجران]] و [[انصار]] هنگام حمل سنگ و خشت هر کدام یک سنگ و یا یک خشت را حمل میکردند و عمار دو سنگ و دو خشت با خود حمل میکرد تا آنکه از شدت [[سختی]] کار غش کرد. پیامبر نزد او آمد و غبار از چهره عمار زدود و فرمود: ای پسر [[سمیه]]! همه [[مردم]] یکی یکی سنگ و خشت برمیدارند و تو به [[طمع]] [[اجر]] [[اخروی]] دو تا دو تا برمیداری! ولی افسوس که جمعیت [[ستمکاری]] تو را [[شهید]] میکنند». عمروعاص سر مرکبش را به سوی معاویه برگردانید و به او گفت: «میشنوی عبدالله چه میگوید؟» معاویه گفت: چه میگوید؟ عمروعاص سخنان عبدالله را برای معاویه بازگو کرد. معاویه گفت: «مثل اینکه پیر و خرفت شدهای! مگر ما عمار را کشتهایم؟! عمار را کسی کشت که او را با خود به میدان [[جنگ]] آورده است»<ref>انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۰. درباره اینکه این جمله را در ابتدا معاویه گفت و یا عمروعاص، اختلاف نظرست. و نیز ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۶۳ - ۱۵۹.</ref>. | ||
سخن بیاساس [[معاویه]] در میان [[لشکر]] [[شام]] منتشر شد و [[مردم]] از خیمهها بیرون ریختند و فریاد میکشیدند [[عمار]] را آن کسی کشت که او را با خود به [[جنگ]] آورده است. چون گفتار معاویه به [[علی]] {{ع}} رسید، فرمود: «بنابراین اگر چنین باشد، پس باید گفت [[حمزه]] را نیز [[پیامبر]] {{صل}} کشته است»<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴۲، ص۲۱۵؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۷، ص۱۱۲.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، | سخن بیاساس [[معاویه]] در میان [[لشکر]] [[شام]] منتشر شد و [[مردم]] از خیمهها بیرون ریختند و فریاد میکشیدند [[عمار]] را آن کسی کشت که او را با خود به [[جنگ]] آورده است. چون گفتار معاویه به [[علی]] {{ع}} رسید، فرمود: «بنابراین اگر چنین باشد، پس باید گفت [[حمزه]] را نیز [[پیامبر]] {{صل}} کشته است»<ref>اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴۲، ص۲۱۵؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۷، ص۱۱۲.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲]]، ص۴۴۷-۴۴۸.</ref> | ||
== مزار و بارگاه == | == مزار و بارگاه == | ||
سرانجام این [[صحابی]] [[مخلص]] و | سرانجام این [[صحابی]] [[مخلص]] و فداکار و [[حق]] محور و حق شناس و مدافع [[حقوق اهل بیت]] {{عم}} در [[جنگ]] با [[معاویه]] و [[لشکر]] [[شامیان]] که [[پیامبر اسلام]] {{صل}} از آنها به «فئه باغیه»؛ گروه [[ستمگر]] و [[سرکش]] تعبیر فرموده بود، در منطقه [[صفین]] به آرزوی دیرین خود رسید و به دست آنان به [[شهادت]] رسید. | ||
[[امیرالمؤمنین]] [[امام علی]] {{ع}} او را بدون [[غسل]] در همان میدان [[نبرد]] مدفون ساخت. امروزه بارگاه [[مقدس]] و ملکوتی این یار فداکار و دیرین [[پیامبر خدا]] و امام علی {{ع}} در کنار [[شهر]] «رَقّه» در منطقه صفین، یعنی در همان جایی که به دست آن گروه [[ستم]] پیشه و [[یاغی]] به شهادت رسید، مورد [[زیارت]] قرار میگیرد. این | [[امیرالمؤمنین]] [[امام علی]] {{ع}} او را بدون [[غسل]] در همان میدان [[نبرد]] مدفون ساخت. امروزه بارگاه [[مقدس]] و ملکوتی این یار فداکار و دیرین [[پیامبر خدا]] و امام علی {{ع}} در کنار [[شهر]] «رَقّه» در منطقه صفین، یعنی در همان جایی که به دست آن گروه [[ستم]] پیشه و [[یاغی]] به شهادت رسید، مورد [[زیارت]] قرار میگیرد. این مقبره در سمت راست باب [[علی]] بوده است<ref>تاریخ و اماکن سیاحتی و زیارتی سوریه، اصغر قائدان، ص۲۸۷-۲۸۹.</ref>.<ref>[[حسین شهسواری|شهسواری، حسین]]، [[عمار یاسر (مقاله)|مقاله «عمار یاسر»]]، [[دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)|دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم]]، ج۲، ص۴۵۵-۴۵۶؛ [[سید جواد موسوی بردکشکی|موسوی بردکشکی، سید جواد]]، [[عمار (مقاله)|مقاله «عمار»]]، [[فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲ (کتاب)| فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲]]، ص۱۰۷ـ ۱۰۸.</ref> | ||
== جستارهای وابسته == | == جستارهای وابسته == |
نسخهٔ ۱۴ اوت ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۵۱
عمار بن یاسر | |
---|---|
نام کامل | عمار بن یاسر بن مالک بن کنانة بن حصین عنسی مذحجی |
جنسیت | مرد |
کنیه | ابوالیقظان |
از قبیله | مذحج |
از تیره | عنس |
پدر | یاسر |
مادر | سمیه بنت خباط |
پسر | محمد بن عمار |
دختر | ام حکم بنت عمار |
برادر | عبدالله بن یاسر |
محل زندگی | |
تاریخ شهادت | ۳۷ هجری |
طول عمر | ۹۴ سال |
محل آرامگاه | سوریه - رقه |
از اصحاب | |
حضور در جنگ | |
فعالیتهای او | فرماندار کوفه |
عمار بن یاسر یکی از برجستهترین شخصیتهای اسلام و از بزرگان و سرشناسترین اصحاب رسول خدا (ص) است. وی از مهاجرین به حبشه و مدینه و از نمازگزاران به دو قبله و حاضرشدگان در بدر و سایر جنگها در زمان پیامبر اکرم (ص) و امیرالمؤمنین (ع) است. در حوادث پس از رحلت رسول اکرم (ص) همواره مدافع حقانیت امیرالمؤمنین (ع) و منتقد سیاستهای خلفا از جمله عثمان بود. سرانجام عمار در جنگ صفین و به دست سپاه معاویه در ۹۴ سالگی به شهادت رسید.
نام و نسب
ابویقظان؛ عمار بن یاسر بن مالک بن کنانة بن حصین عنسی مذحجی[۱] یکی از برجستهترین شخصیتهای اسلام و از بزرگان و سرشناسترین اصحاب رسول خدا (ص) است. وی از مهاجرین به حبشه و از نمازگزاران به دو قبله و حاضرشدگان در بدر و سایر جنگهاست[۲].
نام او عمار است که در لغت به کسی که زیاد نماز میگزارد و روزهاش بسیار و در ایمان، قوی و استوار و خوشبو و خوش نام باشد، گفته میشود[۳]. سمیه از زنهای اهل خیر و نیکوکار و فاضل بود که صدمات بسیاری در راه اسلام کشید و سرانجام به دست ابوجهل، پس از ناسزای فراوانی که به او گفته، به طرز دردناکی به شهادت رسید.
در کتابهای تاریخ و سیره به زمان تولد عمار بن یاسر اشارهای نشده ولی چون گفتهاند که وی در سال ۳۷ هجری و در ۹۴ سالگی[۴] در جنگ صفین و در رکاب امام امیرالمؤمنین علی (ع) به شهادت رسید، از این رو میتوان گفت او چهار سال قبل از عام الفیل به دنیا آمده است[۵].
شخصیت و جایگاه
عمار از دیدگاه قرآنی
مفسران و اصحاب تراجم بر این باورند که پنج آیه قرآن کریم درباره عمار نازل شده است. البته برخی از آنها مخصوص عمار است و به اصطلاح در شأن عمار نازل شده و به عبارتی شأن نزولش عمار است ولی برخی دیگر درباره عمار و دیگران نازل شده است. یکی از این آیات عبارت است از: ﴿مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إِيمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمَانِ وَلَكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْرًا فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ﴾[۶]. تمام مفسرین هم نظر هستند که این آیه درباره عمار نازل شده و او را از تظاهر به کفری که کرده، تبرئه میکند. داستان چنین است که مشرکین مکه عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه و برخی دیگر از مسلمانان ضعیف را شکنجه میدادند تا شاید از اسلام و پیروی پیامبر (ص) دست بردارند. سمیه را به دو شتر بسته، با حربهای او را دو شقه کردند؛ یاسر را نیز کشتند ولی عمار خواسته ایشان را بر زبان جاری کرد، در حالی که دلش بر ایمان محکم و استوار بود. به پیامبر خبر دادند که عمار کافر شد. پیامبر (ص) فرمود: چنین نیست؛ بلکه از سر تا قدم عمار پر از ایمان استو ایمان با گوشت و خونش آمیخته است [۷]. پس از این ماجرا عمار با دیده گریان به حضور پیامبر (ص) رفت. رسول خدا (ص) از او پرسید: چه خبر شده؟ عمار گفت: «هلاک شدم؛ زیرا از من دست نکشیدند تا آنکه به شما جسارت کرده، از خدایانشان به خوبی یاد کردم». پیامبر (ص) با دست مبارک اشک چشمان عمار را پاک کرد و فرمود: «اگر دوباره از تو خواستند که چنین کلمات کفرآمیزی را بگویی، باز هم بگو»؛ در این موقع آیه فوق نازل شد[۸].
عمار از دیدگاه پیامبر (ص)
روایات نبوی درباره فضیلت عمار بسیار نقل شده، ما چند حدیث را نقل میکنیم:
- ابن عباس از پیامبر (ص) روایت کرده است که فرمود: ایمان سر تا قدم عمار را پر کرده و ایمان با گوشت و خونش آمیخته است[۹].
- انس بن مالک از پیامبر (ص) نقل کرده که فرمود: بهشت مشتاق دیدار چهار نفر است: علی (ع) و عمار یاسر و سلمان فارسی و مقداد[۱۰].
- هنگام ساختن مسجد قبا که عمار برای آن زحمت فراوانی کشید، پیامبر (ص) به او فرمود: تو اهل بهشتی و جمعیتی ستمکار تو را شهید میکنند[۱۱].
عمار یاسر از دیدگاه امام علی (ع)
چون عمار به شهادت رسید و امام علی (ع) از آن مطلع شد، فرمود: «هر مسلمانی که از مرگ عمار متأثر و افسرده نشود و آن را بزرگ نشمارد و داغ او مصیبت دردناکی به او وارد نکند فرد رشید و کمال یافتهای نیست. خداوند عمار را رحمت کند در آن روزی که اسلام آورد و در روزی که به شهادت رسید و در روزی که برانگیخته میشود. من عمار را در هنگامی دیدم که اگر از اصحاب رسول خدا چهار نفر یاد میشد او چهارمی بود و اگر از پنج نفر یاد میشد او پنجمی بود». هیچ یک از اصحاب قدیمی پیامبر (ص) در اینکه بهشت بر عمار واجب بوده، تردید ندارد و این مسئله بارها درباره او نقل شده است[۱۲]. همچنین نقل شده وقتی امام علی از شهادت عمار مطلع شد در رثای عمار گریه کرد و فرمود: «خدا رحمت کند عمار را به زندگی ارزشمندی رسید؛ چند نفر مثل عمار زندگی میکنند؟»[۱۳].[۱۴]
سرگذشت زندگی
پذیرش اسلام
عمار پس از سی و چند نفر، در روزهایی که رسول خدا (ص) در خانه ارقم بن ابی الارقم محصور بود، مسلمان شد. عمار در این باره میگوید: پس از آنکه خبر پیامبری رسول خدا (ص) را شنیدم، مایل بودم از آیین او خبردار شوم، از این رو به قصد ملاقات پیامبر (ص) به خانه ارقم[۱۵] رفتم. صهیب بن سنان رومی را جلو درب خانه منتظر دیدم، از او پرسیدم: اینجا چه میکنی؟ او گفت: «تو برای چه آمدهای؟» گفتم: آمدهام تا محمد را ببینم و سخنانش را بشنوم. صهیب گفت: «من نیز چنین قصدی دارم». پس با هم داخل خانه شدیم و در محضر رسول خدا (ص) قرار گرفتیم. تا پایان روز در محضر آن حضرت بودیم و چون شب فرا رسید، در تاریکی شب به خانههای خود برگشتیم[۱۶].[۱۷]
هجرت و مجاهدت
پس از زیاد شدن آزار و اذیت مشرکان مکه به حدّی که دیگر تأمین جانی و مالی برای مسلمانان وجود نداشت، به دستور و اجازه پیامبر خدا (ص) گروهی از ایشان که بیش از هشتاد نفر بودند، در سال پنجم بعثت به حبشه هجرت کردند.
هجرت به حبشه
در اینکه عمار یاسر نیز به حبشه هجرت کرد یا نه، میان تاریخنگاران اختلاف است و در کتب سیره و تاریخ رأی واحدی در این باره وجود ندارد[۱۸]؛ اگرچه صاحب اعیان الشیعه او را دارای دو هجرت، به حبشه و به مدینه میداند[۱۹].
هجرت به مدینه
سرانجام مسلمانان به دستور الهی و پس از بیعت مردم مدینه با رسول خدا (ص) به سوی مدینه مهاجرت کرده، در آنجا ساکن شدند. چون رسول خدا (ص) به هنگام ظهر وارد روستای قبا شد، عمار گفت: «باید برای رسول خدا (ص) جایی آماده کنیم که به هنگام نماز در آنجا جماعت برگزار شود و کارهای دیگرش را نیز زیر سایه انجام دهد». از این رو عمار در بنای مسجد قبا نقش اساسی داشته، بیشتر از همه تلاش میکرد و این اولین مسجدی بود که ساخته شد[۲۰].[۲۱]
حضور در جنگها
او در بسیاری از جنگها به ویژه جنگهای بدر، احد و اکثر جنگها شرکت داشت. در جنگ یمامه نیز شرکت کرد و در این جنگ تلاش زیادی کرد[۲۲].
عمار هنگام بازگشت رسول خدا (ص) از جنگ تبوک افسار شتر آن حضرت را در دست داشت. وی به همراهی حذیفه با رشادت خاصی جان رسول خدا (ص) را از سوء قصد منافقان حفظ کردند و آن گروه از این دو یار مخلص پیامبر در هراس بودند و ایشان را به عنوان منافق شناس میشناختند[۲۳].[۲۴]
نقشآفرینی در حوادث پس از پیامبر (ص)
درباره حوادثی که عدهای بلافاصله پس از رحلت رسول خدا (ص) به وجود آوردند[۲۵]. برخی از اصحاب پیامبر خدا (ص) واکنشهایی از خود نشان دادند که در کتب تاریخ ثبت است؛ از جمله آنها اعتراضی بود که دوازده نفر از اصحاب بدری[۲۶] از مهاجرین و انصار هنگامی که خلیفه اول در مسجد بر منبر نشسته بود، از خود نشان دادند و مخالفت خود را با گزینش ابوبکر به طور علنی اعلام داشتند. از مهاجرین خالد بن سعید بن عاص که از بنیامیه بود، سلمان فارسی، ابوذر غفاری، مقداد بن اسود، عمار بن یاسر و بریده اسلمی و از انصار ابوهیثم بن تیهان، سهل بن حنیف، عثمان بن حنیف، خزیمة بن ثابت ذوالشهادتین، ابی بن کعب و ابوایوب انصاری در این اعتراض شرکت داشتند و آنها باهم قرار گذاشتند وقتی ابوبکر بالای منبر رفت او را استیضاح کرده، اعتراضشان را به او اعلام کنند[۲۷].[۲۸]
دوران حکومت خلفا
در عصر ابوبکر
گرچه عمار همانند بسیاری از صحابه رسول خدا (ص) انتخاب ابوبکر را به رسمیت نشناختند و البته تا پایان نیز بر این عقیده پابرجا ماندند، ولی چون در مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند و نیز به خاطر تهدیدهایی که از داخل و خارج مرزهای اسلامی متوجه حکومت نوپای اسلام شده و اصل دین در خطر بود، از این رو برای حفظ اساس اسلام همانند امیرالمؤمنین (ع) از هیچ تلاشی فروگذار نکردند. آنها در عین اعتراض و انتقاد به حاکم و دستگاه حکومت، در صحنه حضور داشتند و تا پای جان از اسلام دفاع میکردند. نمونه آشکار آن شرکت عمار در نبرد یمامه، یعنی جنگ با مسیلمه کذاب و پیروانش بود[۲۹].
در عصر عمر
پس از آنکه تلاش عمار و دیگر اصحاب راه به جایی نبرد و برنامه ریزان به مقصود خود رسیدند و امام علی (ع) مظلومانه و به ستم کنار گذاشته شد، عمار مدتی را در عراق به سر برد و در آنجا به فعالیت و تبلیغ و ترویج اسلام راستین مشغول شد[۳۰]. همچنین عمر بن خطاب او را والی کوفه قرار داد، البته عبدالله بن مسعود را نیز به عنوان معاون او و آموزگار مسائل شرعی مردم برگزید. او عثمان بن حنیف و حذیفه را نیز برای انجام مسئولیتهایی به همراه عمار به کوفه فرستاد. عمر بن خطاب در نامهای به مردم کوفه این گونه نوشت: «اما بعد؛ من عمار را به عنوان استاندار و ابن مسعود را به عنوان وزیر و معلم به سوی شما فرستادم و این را بدانید که ایشان از برگزیدگان یاران محمد (ص) هستند؛ پس به ایشان اقتدا کنید»[۳۱].
این حکم چندان نپایید و طولی نکشید که پس از یک سال و اندی، عمار از کار بر کنار شد و حکم عزل او را عمر بن خطاب صادر کرد[۳۲].
در عصر عثمان
دوران زمامداری عثمان، به ویژه نیمه دوم آن سختترین روزگاری بود که بر اصحاب راستین رسول خدا (ص) گذشت. ملاکهای اصیل و معیارهای دقیق اسلامی کنار گذاشته شده و به طور علنی برخلاف دستور صریح قرآن و سنت رفتار میشد و شکاف طبقاتی و فامیلگرایی بر جامعه اسلامی سایه افکنده بود و هر کسی که لب به اعتراض میگشود، سختترین مجازات برای او در نظر گرفته میشد. آشکارترین نمونه این اوضاع تبعید مکرر ابوذر غفاری است که به نص صریح و صحیح حدیث نبوی راستگوترین فرد روی کره زمین بود. نمونه دیگر آن عمار بن یاسر است که در مقابل پایمال شدن اصول اسلامی و معیارهای انسانی سکوت نمیکرد و اعتراض میکرد ولی در مقابل او را کتک زده، به قتل و تبعید و... تهدید میکردند و بدترین ناسزاها را به او میگفتند[۳۳].[۳۴]
دوران حکومت امام علی(ع)
عمار در مناسبتهای مختلف از حق امیرالمؤمنین امام علی بن ابی طالب (ع) دفاع کرده و خلافت را حق آن حضرت و ایشان را شایستهترین فرد برای جانشینی رسول خدا (ص) دانسته، آن را بارها اظهار کرده است. در منابع مختلف آمده: مقداد، سلمان، ابوذر و عمار از اولین کسانی هستند که به شیعه معروف شدند.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه میگوید: بعد از کشته شدن عثمان صحابه در مسجد رسول اکرم (ص) اجتماع کردند و درباره امامت و خلافت گفتگو نمودند. در آن میان عمار بن یاسر و جماعتی به علی (ع) اشاره کرده و به سوابق و فضائل و مناقب آن حضرت احتجاج نمودند و او را شایسته خلافت دانستند.
در آنجا گفتگوها و مباحثاتی انجام گرفت، بعضی از افراد شرکت کننده امیرالمؤمنین (ع) را بر معاصرین فضیلت دادند و گفتند: در میان یاران رسول خدا امروز کسی نیست که با وی برابری کند. جمعی او را بر همه مسلمانان ترجیح دادند و گفتند: او از همگان شایستهتر به این مقام است و بعد همه به طرف او هجوم بردند و با آن حضرت بیعت کردند[۳۵]. در این دوران عمار همراه امیرالمؤمنین (ع) در جنگ جمل و جنگ صفین شرکت کرد[۳۶].
روزهای پایانی
نقل شده هنگام جنگ صفین عمار یاسر از صف لشکر خارج شد و در مقابل صف دشمن قرار گرفت و چنین گفت: «خدایا! تو میدانی که اگر بدانم رضای تو در این است که خود را به دریا بیفکنم چنین خواهم کرد؛ پروردگارا! اگر بدانم رضای تو در آن است که نوک شمشیر را بر شکم نهاده و خود را بر آن بیفکنم تا از قفا خارج شود، هر آینه انجام خواهم داد، ولی به خدا سوگند میدانم که رضای تو امروز در جنگیدن با این مردم فاسق و ستمگر است و اگر عملی که تو را بهتر خشنود سازد غیر از این کار سراغ میداشتم، آن را اختیار میکردم. خداوندا! اگر ما را یاری کنی بیسابقه نیست؛ زیرا بسیار شده که دوستانت را یاری فرمودهای، و اگر آنها را پیروز میگردانی، سپس در مقابل بدعتهایی که نهادهاند عذابی سخت برای ایشان آماده گردان». در این هنگام در حالی که رجز میخواند حمله به دشمن را آغاز کرد و فرمود: بهشت در سایه شمشیرها و مرگ گرد نیزههاست. امروز دوستان محمد (ص) و هواداران او را ملاقات میکنم[۳۷].
راوی میگوید: به هر طرف که عمار حمله میکرد اصحاب و یاران پیامبر به همان طرف حمله میکردند، مثل اینکه عمار پرچمدار و راهنمای ایشان است[۳۸]. عمار به مردم خطاب میکرد: «ای مردم! باید شما چنان طالب بهشت باشید که یک تشنه به دنبال آب گواراست، بهشت زیر سایه تیرهای جنگ است. ای گروه مسلمانان، با خداوند صداقت به خرج دهید و با آنها مقابله کنید. به خدا قسم، آنها فرزندان احزابی هستند که چون زخم شمشیرها آنها را خوار ساخت، از روی اکراه اسلام را قبول کردند و هنگامی که فرصت به دست آوردند، با میل خود دین را رها کردند».
عمار در آن روز نود سال داشت. هنگامی که چشمش به پرچم عمرو بن عاص افتاد؛ گفت: «ما در مقابل این پرچم سه بار جنگ کردهایم و این بار از آنها سختتر نیست». بعد از این عمار آب خواست و تشنگی بر او غلبه کرد؛ در این هنگام زنی نزد او آمد. راوی گوید: نمیدانم عسلی با خود آورده بود و یا ظرفی که در آن مقداری شیر بود؛ گفت: «بهشت زیر سنانها قرار گرفته، امروز دوستان خود را ملاقات خواهم کرد»[۳۹]. پس از این سخنان بر لشکر دشمن حمله کرد، در این هنگام ابن جوین سکسکی و ابوعادیه فزاری بر او حمله کردند. ابوالعادیه تیری به طرف او انداخت و او را بر زمین زد و بعد از آن ابن جوین فرود آمد و سرش را برید. خداوند همه آنها را لعنت کند که آن صحابی جلیلالقدر، شجاع و مجاهد را کشتند[۴۰].[۴۱]
بازتاب شهادت او در لشک معاویه
عبدالرحمان سلمی که از یاران امیرمؤمنان (ع) بود نقل میکند: پس از کشته شدن عمار نیمههای شب به طور ناشناس وارد لشکرگاه معاویه شدم تا ببینم شهادت عمار در آنها نیز اثری نهاده یا نه؟ اتفاقاً چهار نفر سوار را دیدم که با هم صحبت و از لشکر بازدید میکردند. من هم اسب خود را میان ایشان راندم که مبادا چیزی از گفتههایشان از دستم برود. آنها معاویه، عمرو عاص، عبدالله پسر عمرو عاص و ابوالاعور بودند.
عبدالله به پدرش عمرو عاص گفت: «آن مرد را امروز کشتید با آنکه پیامبر (ص) دربارهاش آنگونه فرموده بود؟!» عمروعاص گفت: «پیامبر دربارهاش چه گفته بود؟» عبدالله گفت: «مگر به یاد نداری که هنگام ساختن مسجد پیامبر (ص) مهاجران و انصار هنگام حمل سنگ و خشت هر کدام یک سنگ و یا یک خشت را حمل میکردند و عمار دو سنگ و دو خشت با خود حمل میکرد تا آنکه از شدت سختی کار غش کرد. پیامبر نزد او آمد و غبار از چهره عمار زدود و فرمود: ای پسر سمیه! همه مردم یکی یکی سنگ و خشت برمیدارند و تو به طمع اجر اخروی دو تا دو تا برمیداری! ولی افسوس که جمعیت ستمکاری تو را شهید میکنند». عمروعاص سر مرکبش را به سوی معاویه برگردانید و به او گفت: «میشنوی عبدالله چه میگوید؟» معاویه گفت: چه میگوید؟ عمروعاص سخنان عبدالله را برای معاویه بازگو کرد. معاویه گفت: «مثل اینکه پیر و خرفت شدهای! مگر ما عمار را کشتهایم؟! عمار را کسی کشت که او را با خود به میدان جنگ آورده است»[۴۲].
سخن بیاساس معاویه در میان لشکر شام منتشر شد و مردم از خیمهها بیرون ریختند و فریاد میکشیدند عمار را آن کسی کشت که او را با خود به جنگ آورده است. چون گفتار معاویه به علی (ع) رسید، فرمود: «بنابراین اگر چنین باشد، پس باید گفت حمزه را نیز پیامبر (ص) کشته است»[۴۳].[۴۴]
مزار و بارگاه
سرانجام این صحابی مخلص و فداکار و حق محور و حق شناس و مدافع حقوق اهل بیت (ع) در جنگ با معاویه و لشکر شامیان که پیامبر اسلام (ص) از آنها به «فئه باغیه»؛ گروه ستمگر و سرکش تعبیر فرموده بود، در منطقه صفین به آرزوی دیرین خود رسید و به دست آنان به شهادت رسید.
امیرالمؤمنین امام علی (ع) او را بدون غسل در همان میدان نبرد مدفون ساخت. امروزه بارگاه مقدس و ملکوتی این یار فداکار و دیرین پیامبر خدا و امام علی (ع) در کنار شهر «رَقّه» در منطقه صفین، یعنی در همان جایی که به دست آن گروه ستم پیشه و یاغی به شهادت رسید، مورد زیارت قرار میگیرد. این مقبره در سمت راست باب علی بوده است[۴۵].[۴۶]
جستارهای وابسته
- عنس (قبیله)
- مذحج (قبیله)
- سمیه بنت خباط (مادر)
منابع
پانویس
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۱۱؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۲۷؛ الاصابه، ابن حجر، ج۴، ص۴۷۴.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶. درباره هجرت او به حبشه به همراه مسلمانان مهاجر - همچنان که بیان خواهد شد - میان مورخان اختلاف نظر وجود دارد.
- ↑ اعیان الشیعه، امین عاملی، ص۳۷۳۸؛ به نقل از قاموس اللغه. درباره شرح حال عمار بن یاسر، صحابی بزرگوار رسول خدا (ص) مطالب فراوانی نقل شده و ما در این مجموعه به اندکی از آن اشاره کرده و اهل تحقیق را به منابع ارجاع میدهیم. در این منابع مطالب فراوانی درباره عمار یاسر بیان شده که فقط به شماره جلد کتابها اشاره میکنیم: رجال طوسی، الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه و معجم رجال الحدیث؛ اعیان الشیعة، ۸؛ قاموس الرجال، ص۸ و الطبقات الکبری، ص۲؛ تهذیب التهذیب، ص۴ و التقریب؛ و تذهیب تهذیب الکمال، ص۲؛ الاصابة، ص۲؛ الثقات، ص۳؛ التاریخ الکبیر، ص۷؛ الاستیعاب، ص۳؛ الریاض المستطابة؛ اسدالغابة، ص۳؛ الجرح و التعدیل، ص۶؛ البدایة و النهایة، ص۷؛ سیر اعلام النبلاء، ص۱؛ انساب الاشراف، ص۱؛ الاعلام، ص۵؛ الامامة و السیاسة (ترجمه)، آفرینش و تاریخ (ترجمه)، تاریخ ابن خلدون (ترجمه)، ص۱؛ تاریخ الطبری (ترجمه)، ص۶ - ۵؛ تاریخ الیعقوبی (ترجمه)، ص۲؛ تجارب الامم (ترجمه)، ص۱؛ دلائل النبوة (ترجمه)، ص۱؛ زندگانی محمد (ص) (ترجمه)، ص۱؛ الغارات (ترجمه)، الفتوح (ترجمه)، پیکار صفین (ترجمه)، الامالی شیخ طوسی؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ص۵ - ۱.
- ↑ بعضی از منابع شهادت عمار یاسر را در ۹۱ سالگی نقل کردهاند. (الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۲۲ و انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۱ و ۱۷۴. بر این اساس او هنگام مسلمان شدن ۴۱ ساله بوده، و یک سال پیش از عام الفیل به دنیا آمده است. عدهای دیگر سن او را ۹۳ سال دانستهاند. (الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۲۷، به نقل از واقدی؛ الاستیعاب ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۴۱) و برخی چون مسعودی سن او را هنگام شهادت ۷۳ سال ذکر کردهاند.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۰۵-۴۰۷؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۸۷ ـ ۵۸۸؛ محدثی، جواد، فرهنگ غدیر، ص۷۴؛ محمدی ریشهری، محمد، گزیده دانشنامه امیرالمؤمنین، ص ۸۵۰؛ موسوی بردکشکی، سید جواد، مقاله «عمار»، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۰۲.
- ↑ «بر آن کسان که پس از ایمان به خداوند کفر ورزند- نه آن کسان که وادار (به اظهار کفر) شدهاند و دلشان به ایمان گرم است بلکه آن کسان که دل به کفر دهند- خشمی از خداوند خواهد بود و عذابی سترگ خواهند داشت» سوره نحل، آیه ۱۰۶.
- ↑ «كَلاَّ إِنَّ عَمَّاراً مَلِيءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اِخْتَلَطَ اَلْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ »
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۸؛ الغدیر، علامه امینی، ج۹، ص۲۳.
- ↑ « إِنَّ عَمَّاراً مَلِيءٌ إِيمَاناً مِنْ قَرْنِهِ إِلَى قَدَمِهِ وَ اِخْتَلَطَ اَلْإِيمَانُ بِلَحْمِهِ وَ دَمِهِ »؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۱۹، ص۳۵.
- ↑ «قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ: إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَمَرَنِي بِحُبِّ أَرْبَعَةٍ- عَلِيٍّ وَ سَلْمَانَ وَ أَبِي ذَرٍّ وَ اَلْمِقْدَادِ بْنِ اَلْأَسْوَدِ»؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج۴۳، ص۳۰۴.
- ↑ « إِنَّكَ مِنْ أَهْلِ اَلْجَنَّةِ تَقْتُلُكَ اَلْفِئَةُ اَلْبَاغِيَةُ»؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۴، ص۴۶؛ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴۲، ص۲۱۳.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد (ترجمه: مهدوی دامغانی)، ج۳، ص۲۲۴-۲۲۵؛ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۴؛ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۵۸-۱۵۹.
- ↑ الامامة و السیاسه، ابن قتیبه دینوری (ترجمه طباطبایی)، ص۱۵۶.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۴۸-۴۵۳؛ دینپرور، سید حسین، دانشنامه نهج البلاغه ج۲، ص ۵۸۷ ـ ۵۸۸.
- ↑ خانه ارقم بن ابن ارقم به خانه اسلام معروف بوده؛ زیرا مشتاقان به اسلام در ابتدای امر در آن خانه مسلمان میشدند.
- ↑ الطبقات الکبری، ابن سعد، ج۳، ص۲۱۲؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۲۸.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۰۷-۴۰۹؛ موسوی بردکشکی، سید جواد، مقاله «عمار»، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۰۳.
- ↑ با توجه به مطلبی که در اسدالغابه درباره بناء مسجد قبا و نقش عمار نقل شده، میتوان گفت که وی به حبشه هجرت نکرده بود
- ↑ موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۱، ص۵۶۳-۵۶۷ و ۵۸۸.
- ↑ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۳۰.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۱۰؛ موسوی بردکشکی، سید جواد، مقاله «عمار»، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۰۴.
- ↑ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۳۶.
- ↑ المغازی، واقدی، ج۳، ص۱۰۴۲.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۱۱.
- ↑ میتوان گفت، این گروه در زمان حیات رسول خدا (ص) برای رسیدن به مقاصد خود برنامهریزی میکردند و هنگام ارتحال آن بزرگوار خواستههای خود را ظاهر ساختند
- ↑ به کسانی گفته میشود که در جنگ بدر که اولین نبرد رسمی و مسلحانه مسلمانان بود، حضور داشتند و رشادتهای فراوانی از خود نشان میدادند.
- ↑ لازم به ذکر است تصمیم ایشان بسیار خطرناک بود ولی هنگامی که برای گرفتن تصمیم نهایی و مشورت نزد امیرالمؤمنین علی (ع) رفتند، آن حضرت ایشان را از حرکتهای تند و خشن بر حذر داشت و به آنها فرمود آنچه را از رسول خدا (ص) درباره جانشینی و معرفی من به عنوان جانشین و سفارشهای آن حضرت نسبت به من شنیدهاید بیان کنید تا حجت بر آنان روشنتر شود و جای عذری باقی نماند. (الاحتجاج، طبرسی، ص۷۷).
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۱۱-۴۱۳.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۱۴.
- ↑ البته هجرت عمار میتواند به خاطر حکم حکومت برای ولایت عراق که از عمر بن خطاب برای او صادر کرد اتفاق افتاده باشد. باید توجه داشت که عمر بن خطاب به شدت از خارج شدن صحابه از مدینه جلوگیری میکرد و اگر افرادی چون عمار اصرار بر خروج داشتند، سعی میکرد آنها را به وسیله اعطای حکومت برخی مناطق کنترل کند و رابطه خود را با آنان قطع نکند.
- ↑ اما بعد فإني قد بعثت الیكم عمار اميرا و عبدالله بن مسعود وزيرا و معلما و هما من نجباء اصحاب محمد (ص) فاقتدوا بهما...؛ اسدالغابه، ابن اثیر، ج۳، ص۶۳۲؛ الاستیعاب، ابن عبدالبر، ج۳، ص۱۱۴۷. اینگونه هم نقل شده: و حکم را برای سه نفر به همراه عمار نوشت و برای هر یک وظایفی را مشخص و غذای روزانه آنها را نیز معین کرد. (انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۶۴).
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۱۵-۴۱۶.
- ↑ علامه امینی مطالب فراوانی را درباره اعتراضات اصحاب رسول خدا (ص) و به ویژه عمار یاسر نسبت به پایمال شدن حقوق اسلامی و بیتوجهی به اصول اصیل دینی از منابع معتبر گردآوری کرده است. رک: الغدیر، ج۹، ص۳۰ - ۱۴ و ۱۱۴- ۱۱۰.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۱۸-۴۱۹.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۰۱ - ۵۰۰. جهت اطلاع بیشتر به کتب سیره و تاریخ و نیز منابع ذکر شده در این مجموعه و به ویژه جلدهای ۴ و ۵ موسوعة التاریخ الاسلامی از یوسفی غروی مراجعه کنید.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۲۸-۴۲۹.
- ↑ اَلْجَنَّةُ تَحْتَ ظِلاَلِ اَلسُّيُوفِ وَ اَلْمَوْتُ تَحْتَ أَطْرَافِ اَلْأَسَلِ وَاَلْيَوْمَ أَلْقَى اَلْأَحِبَّةَ مُحَمَّداً وَ حِزْبَهُ
- ↑ وقعة صفین، نصر بن مزاحم، ص۳۴۱ و الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۴.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۴-۵۱۵.
- ↑ الغارات، ثقفی کوفی (ترجمه: عطاردی)، ص۵۱۵.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۴۲-۴۴۶.
- ↑ انساب الاشراف، بلاذری، ج۱، ص۱۷۰. درباره اینکه این جمله را در ابتدا معاویه گفت و یا عمروعاص، اختلاف نظرست. و نیز ر.ک: موسوعة التاریخ الاسلامی، یوسفی غروی، ج۵، ص۱۶۳ - ۱۵۹.
- ↑ اعیان الشیعه، امین عاملی، ج۴۲، ص۲۱۵؛ قاموس الرجال، شوشتری، ج۷، ص۱۱۲.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم ج۲، ص۴۴۷-۴۴۸.
- ↑ تاریخ و اماکن سیاحتی و زیارتی سوریه، اصغر قائدان، ص۲۸۷-۲۸۹.
- ↑ شهسواری، حسین، مقاله «عمار یاسر»، دایرة المعارف صحابه پیامبر اعظم، ج۲، ص۴۵۵-۴۵۶؛ موسوی بردکشکی، سید جواد، مقاله «عمار»، فرهنگنامه تاریخ زندگانی پیامبر اعظم ج۲، ص۱۰۷ـ ۱۰۸.