عصمت حضرت عیسی: تفاوت میان نسخه‌ها

از امامت‌پدیا، دانشنامهٔ امامت و ولایت
برچسب: پیوندهای ابهام‌زدایی
بدون خلاصۀ ویرایش
خط ۲: خط ۲:
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبران
| موضوع مرتبط = عصمت پیامبران
| عنوان مدخل  =  
| عنوان مدخل  =  
| مداخل مرتبط =  
| مداخل مرتبط = [[عصمت حضرت عیسی در کلام اسلامی]]
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
| پرسش مرتبط  = عصمت (پرسش)
}}
}}

نسخهٔ ‏۱۷ سپتامبر ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۲۱

عصمت حضرت عیسی (ع) به معنای مصونیت ایشان از هر گناه و خطا و اشتباهی است. به طور کلی عصمت حضرت عیسی(ع) با استناد به براهین عقلی و ادله نقلی که در اثبات عصمت سایر انبیا از آنها بهره گرفته می‌شود قابل اثبات است. به عنوان نمونه برهان حفظ شریعت، برهان لطف، برهان تسلسل، برهان وجوب اطاعت از پیامبر، برخی از براهین عقلی عصمت آن حضرت هستند. همچنین است استناد به آیات و روایاتی که در آنها خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند.

معناشناسی عصمت

معنای لغوی

عصمت، واژه‌ای عربی و از ماده «عَصِمَ يَعْصِمُ» است که در لغت سه معنا برای آن ذکر شده؛ یکی: «مَسَکَ» به معنای حفظ و نگهداری[۱]، دوم: «مَنَعَ» به معنای مانع شدن[۲] و سوم به معنای وسیله بازداشتن[۳]. با این وجود واژه «عصمت»، به معنای «گرفتن» و «نگهداری» مناسب‌تر از معنای «مانع شدن» است و شاید به همین جهت است که برخی لغویون نیز «اعصم» را به معنای «مَسْک» و «اعتصام» را به «استمساک» معنا کرده‌اند[۴].[۵]

در اصطلاح متکلمان

در علم کلام دست کم دو معنا برای عصمت ارائه شده است:

  1. عصمت به معنای لطف: مرحوم شیخ مفید نخستین متکلم امامیه است که به تعریف عصمت پرداخته است. از نظر او عصمت از ناحیه خداوند متعال، همان توفیق و لطف او برای حجت‌های اوست و اعتصام به این عصمت به وسیله حجج الهی برای حفظ دین خداوند از ورود گناهان و خطاها در آن است[۶]. متکلمان امامیه به تبع مرحوم مفید قرن‌ها عصمت را به لطف تعریف کرده‌اند و بزرگانی همچون سیدمرتضی، شیخ طوسی، نوبختی، نباطی[۷] و مانند آنها در آثار خود آن را به کار برده‌اند.
  2. عصمت به معنای ملکه: پس از آنکه شیخ مفید عصمت را به لطف تعریف کرد و دیگران نیز آن را پذیرفتند، مرحوم خواجه نصیرالدین طوسی آن را به نقل از فلاسفه، ملکه نامید و گفت: عصمت ملکه‌ای است که با وجود آن، از صاحبش گناهان صادر نمی‌شود و این بنا بر اندیشه حکماست[۸]. پس از خواجه برخی از متکلمان معاصر و متأخر از او نیز این تعریف را در کتاب‌های خود ارائه کردند[۹].[۱۰]

ادله اثبات عصمت حضرت عیسی(ع)

براهین عقلی

از آنجا که حضرت عیسی(ع) یکی از انبیای الهی است؛ لذا می‌توان جهت اثبات عصمت آن حضرت به همان براهین عقلی که متکلمان در اثبات عصمت انبیا به آنها استناد کرده‌اند، استناد نمود که بارزترین آنها عبارت‌اند از: برهان امتناع تسلسل[۱۱] [۱۲]، برهان لزوم هدایت بشر، برهان نقض غرض[۱۳] [۱۴]، برهان وجوب اطاعت از معصوم[۱۵].[۱۶]، برهان حفظ شریعت [۱۷].[۱۸] برهان لزوم اطمینان [۱۹].[۲۰]، برهان لطف [۲۱] و غیره.

ادله نقلی

ادله قرآنی

در برخی از آیات قرآن کریم خصوصیاتی همچون اصطفای الهی، وجوب اطاعت تام و عدم تسلط شیطان بر برخی انسان‌های برگزیده و نیز الگو بودن انبیا بیان شده که به مصونیت همه انبیا از ارتکاب کبائر، خطا، نسیان و اشتباه که همان حقیقت عصمت است، اشاره دارند. کلیت این آیات شامل حضرت عیسی(ع) نیز شده و بر اساس آنها، عصمت آن حضرت نیز ثابت می‌گردد.

عدم تسلط شیطان بر پیامبران

به عنوان نمونه خدای متعال در آیه‌ای خطاب به شيطان مى‌فرمايد: ﴿إِنَّ عِبادي لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ إِلاّ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْغاوينَ[۲۲]. فراز: ﴿لَيْسَ لَكَ عَلَيْهِمْ سُلْطانٌ، نكره در سياق نفى و مفيد عموم است، در نتيجه هر گونه سيطره و تصرف شيطان به هر نحوى از انحاء از بندگان حقيقى خداوند را منتفی می‌کند. از طرفی عمومیت این فراز از آیه، قرینه است بر اینکه مراد از «عبادی»، صرفا بندگان خالص و حقیقی خداوند است و نه گنه‌کاران یا کسانی که در زندگی خویش مرتکب برخی گناهان شده‌اند. با این بیان، مراد از اثر، اعم از ارتکاب معاصی، خطا، اشتباه و نسیان است که از تأثیر وسوسه‌های ابلیس نشأت می‌گیرد. بدیهی است که انتفای اثر صرفا به معنای نفی تأثیر وسوسه در عبادالله است و نه نفی خروج ایشان از دایره وسوسه‌های ابلیس. همین معنا در آیه دیگری از قرآن کریم و با بیان دیگر نیز آمده و تسلط شیطان بر مؤمنانی که به خدا توکل می‌کنند را نفی نموده است که حقیقت عصمت را در بندگان واقعی خدا، ثابت می‌نماید[۲۳].[۲۴].

اصطفای الهی پیامبران

واژه «اصطفا» در لغت در معنای خالصِ چیزی را به دست آوردن استعمال شده است[۲۵]. روشن است که حاصل گزینش الهی و خالص کردن برخی توسط او چیزی جز عصمت نیست.

به عنوان نمونه قرآن کریم در جایی می‌فرماید: ﴿اللَّهُ يَصْطَفِي مِنَ الْمَلَائِكَةِ رُسُلًا وَمِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ بَصِيرٌ، ﴿يَعْلَمُ مَا بَيْنَ أَيْدِيهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَإِلَى اللَّهِ تُرْجَعُ الْأُمُورُ[۲۶]. با توجه به اینکه ضمایر «هم» در کلمات ﴿أَيْدِيهِمْ و ﴿خَلْفَهُمْ بر اساس دیدگاه برخی مفسران به ﴿رُسُلًا[۲۷] و طبق نظر برخی دیگر به ﴿النَّاسِ[۲۸] برمی‌گردد و با عنایت به معنای لغوی اصطفا، تفسیر آیه چنین می‌شود که خداوند از میان مردم و فرشتگان، شایستگان را برمی‌گزیند. از این رو اگر عصمت پیام آور تضمین نشده باشد، ابلاغ این پیام دچار آسیب شده و با غرض ارسال رسل ناسازگار خواهد بود[۲۹].

امر به اطاعت تام و مطلق از پیامبران

خداوند متعال در دسته دیگری از آیات به وجوب اطاعت مطلق از رسولان خود و نیز تأسی به آنان امر کرده است[۳۰]. روشن است که بر اساس قواعد کلامی صدور چنین امری از سوی خدای متعال، مستلزم عصمت آن شخص است.؛ چراکه در غیر این صورت گرفتار تناقض خواهیم شد و تناقض از مولای حکیم صادر نمی‌شود. عصمت در اینجا به معنای مصونیت از اقسام معاصی، نسیان، خطا و اشتباه است؛ چراکه اگر مصونیت را منحصر در عدم ارتکاب معاصی دانسته و به جواز صدور نسیان، خطا و اشتباه از انبیا (ع)، معتقد شویم، غرض از ارسال نبی یا رسول نقض شده و اطمینان به گفتار و کردار انبیا و رسل (ع) در نظر مکلفین به اطاعت به صورت کامل محقق نخواهد شد[۳۱].

معرفی پیامبران به عنوان الگوی حسنه

مصونیت انبیا (ع) را می‌توان از آیات دیگری که ضمن نام بردن از برخی انبیا، آنان را به صورت مطلق به عنوان الگویی حسنه معرفی کرده و به تأسی از آنان ترغیب می‌نمایند، استفاده کرد. چه اینکه قرآن کریم از رسول گرامی اسلام (ص) به عنوان اسوه‌ای نیکو یاد کرده و می‌فرماید: ﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَذَكَرَ اللَّهَ كَثِيرًا[۳۲]. همچنین از حضرت ابراهیم(ع) یاد کرده و می‌فرماید: ﴿قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ[۳۳].

واژه «اسوه» در کتب لغت به معنای «قُدوه» است. قدوه نیز در مورد کسی به کار می‌رود که به او اقتدا می‌شود[۳۴]. کیفیت استدلال به این آیات چنین است که خدای متعال، پیامبراکرم (ص) و حضرت ابراهیم(ع) را به صورت مطلق و بدون هیچ قید و شرطی به عنوان الگو و سرمشق دیگران معرفی کرده است. با عنایت به معنای لغوی اسوه، این آیات در شمار آیاتی قرار می‌گیرند که به نحو مطلق به اقتدا و اطاعت از انبیا (ع)امر کرده‌اند و چنانچه سابقا گذشت، امر مطلق به اطاعت از شخصی مساوی با عصمت اوست؛ چراکه در غیر این صورت هرگز امر به اقتدا به غیر معصوم و اسوه قرار دادن او تعلق نگرفته و این مسأله به تناقض خواهد انجامید[۳۵].

اتمام حجت هدف از بعثت انبیا

در دسته‌ای دیگر از آیات، اتمام حجت بر مردم به عنوان یکی از اهداف بعثت انبیا معرفی شده است. قرآن کریم در این خصوص می‌فرماید: ﴿رُسُلًا مُبَشِّرِينَ وَمُنْذِرِينَ لِئَلَّا يَكُونَ لِلنَّاسِ عَلَى اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَكَانَ اللَّهُ عَزِيزًا حَكِيمًا، [۳۶].[۳۷]

آیاتی که بر عصمت فرشته وحی دلالت دارند

در قرآن کریم از عصمت و امانتداری فرشتۀ وحی سخن گفته شده است به نحوی که خداوند دربارۀ آنان فرموده است: ﴿لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ[۳۸]، بنابراین اگر حاملِ اول وحی یعنی فرشتگان از جمله جبرئیل دارای عصمت باشد، حامل دیگر آن یعنی پیامبر هم چنین صفتی باید داشته باشد، زیرا نداشتن عصمت همانطور که نقض امانتداری فرشته وحی محسوب می‌‌شود، نقض امانتداری پیامبران هم خواهد بود[۳۹].

ادله روایی

در روایات متعددی بر قطعی بودن عصمت انبیا(ع) تأکید شده است[۴۰] از جمله آنها روایتی است از امام باقر(ع) که در آن آمده است: «انبیا گناه نمی‌کنند؛ چون همگی معصوم و پاک‌اند و آنان مرتکب گناه کوچک یا بزرگ نمی‌شوند»[۴۱].

امام رضا (ع) نیز دربارۀ عصمت پیامبران برای مأمون نوشت: «خداوند فرمان کسی که می‌‌داند مردم را گمراه می‌‌کند واجب نمی‌کند و برای رسالت خویش کسی را انتخاب نمی‌کند که می‌‌داند او به خدا و بندگانش کفر ورزیده و شیطان را به جایی خدا عبادت می‌‌کند»[۴۲].[۴۳]

در برخی ادعیه چنین آمده که إعتبار بازخواست الهی در پرتو عصمت است. توضیح اینکه خداوند متعال انبیاء و اوصیاء را فرستاده است و برای هر یک از ایشان شریعتی قرار داده تا دین الهی را برپا کنند و به تبع حجت را بر بندگان تمام. روشن است که اگر آنان خود معصوم نباشند، حجت بر بندگان هم تمام نبوده و بازخواست الهی لغو است[۴۴].

توهم تعارض برخی آیات با عصمت حضرت عیسی(ع)

آیه 116 سوره مائده

برخی بر اساس مبانی نقلی، شبهه‌ای را در مورد عصمت حضرت عیسی(ع) ذکر نموده‌اند که: خداوند در قیامت به حضرت عیسی(ع) می‌گوید: ﴿وَإِذْ قَالَ اللَّهُ يَا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِي وَأُمِّيَ إِلَهَيْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ قَالَ سُبْحَانَكَ مَا يَكُونُ لِي أَنْ أَقُولَ مَا لَيْسَ لِي بِحَقٍّ إِنْ كُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ تَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِي وَلَا أَعْلَمُ مَا فِي نَفْسِكَ إِنَّكَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُيُوبِ[۴۵]. این گروه معتقدند لحن و خطاب آیه نسبت به عیسی (ع)، نوعی عتاب و توبیخ است و این توبیخ نشان می‌دهد که حضرت عیسی دچار این اشتباه و خطا شده است چرا که از ظاهر آیه می‌توان چنین برداشت کرد که حضرت عیسی (ع) مدعی الوهیت بوده یا اگر این ادعا را نیز بر زبان جاری نساخته است، ولی ظاهر حالش نشان از این ادعا دارد و اگر این چنین نبود[۴۶]، استفهام خداوند از وی امری بیهوده بود و بسیار روشن است که ادعای الوهیت، از بزرگ‌ترین لغزش‌های اعتقادی و رفتاری است.[۴۷].[۴۸].

پاسخ به شبهه

پاسخ نخست: نکوهش خدا بر پرستشگران حضرت عیسی و مریم (ع): گفت‌و‌گوی خداوند با حضرت عیسی (ع) که لحنی عتاب‌آمیز دارد، هیچ‌گونه لغزشی را در مورد آن حضرت اثبات نمی‌کند، بلکه در حقیقت خداوند، رفتار و ایده آن دسته از مسیحیان که پرستش آن حضرت و حضرت مریم را مرام خود ساخته‌اند، نکوهش فرموده است. نتیجه این گفت‌وگو آن است که حضرت عیسی (ع) به طور شفاف خود را تبرئه، و پیوند با آنان را از خود سلب می‌کند و راه هرگونه اتهامی را می‌بندد[۴۹]. از منظر ادبی نیز، اگر همزه استفهام انکاری بر جمله اثباتی وارد شود، افاده نفی می‌کند. انت قلت چنین معنا می‌شود: مگر نه آن است که تو نگفته‌ای؟ اما اگر بر جمله منفی وارد شود، افاده اثبات می‌کند؛ زیرا نفی نفی، همان اثبات است، مانند: ﴿...أَوَلَمْ تُؤْمِنْ...[۵۰] و همچنین ﴿أَلَسْتُ بِرَبِّكُمْ...[۵۱]. از این رو ﴿وَوَضَعْنَا عَنْكَ وِزْرَكَ[۵۲] را بر ﴿أَلَمْ نَشْرَحْ لَكَ صَدْرَكَ[۵۳] عطف می‌کنند و...[۵۴]. پس استفهام در این آیه استفهام انکاری و بیان محکومیت امت آنان است؛ یعنی تو که به آنان چنین نگفتی، پس چگونه و به چه دلیل تو و مادرت را اله خود گرفتند[۵۵].

پاسخ دوم: آگاه‌سازی حضرت عیسی (ع) به داشتن پرستش‌گر: خداوند با این بیان، به حضرت عیسی (ع) فهماند که گروهی از انسان‌ها به الوهیت آن حضرت اعتقاد دارند و شاید حضرت آن هنگام از این موضوع آگاهی نداشته است[۵۶]. نارسایی این پاسخ در آن است که این گفت‌و‌گو در قیامت انجام خواهد شد و در آن روز که روز آشکار شدن نهان است ﴿يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ[۵۷] آن حضرت از این موضوع آگاه خواهد بود. آیه‌های ۱۱۷ و ۱۱۸ همین سوره، بر اینکه ظرف این گفت‌و‌گو در قیامت است، دلالت دارند[۵۸]: ﴿مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِي بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّي وَرَبَّكُمْ وَكُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيدًا مَا دُمْتُ فِيهِمْ فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ وَأَنْتَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ * إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُكَ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّكَ أَنْتَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ[۵۹]

پاسخ سوم: مردودسازی ادعای معتقدان به الوهیت حضرت: خداوند می‌خواهد با این استفهام، ادعای مسیحیان را که بر الوهیت حضرت عیسی (ع) پافشاری دارند، مردود سازد[۶۰]. ایراد این پاسخ در این است که اگر تنها منظور مردودسازی ادعای آنان بود، این موضوع در دیگر آیات مطرح شده بود؛ مانند آیات ۱۷۱ و ۱۷۲ سوره نساء، و ۱۷ و ۷۲ تا ۷۵ سوره مائده. پس باید گفت در این آیه افزون بر آن موضوع، به موضوع دیگری مانند تبرئه حضرت از این اتهام نیز پرداخته شده است.[۶۱].

پاسخ چهارم: آیه مربوط به گفتگو با عیسی در قیامت است: این آیه نیز درباره گفت وگوی خداوند با حضرت مسیح(ع) در روز رستاخیز بحث می‌کند، به دلیل اینکه در چند آیه بعد می‌‌خوانیم: ﴿هَذَا يَوْمُ يَنْفَعُ الصَّادِقِينَ صِدْقُهُمْ[۶۲] و مسلماً منظور از آن روز قیامت است. به علاوه جمله ﴿فَلَمَّا تَوَفَّيْتَنِي كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيْهِمْ[۶۳]، دلیل دیگری بر این است که این گفت وگو پس از دوران نبوت مسیح(ع) واقع شده است و شروع آیه با جمله «قال» که برای زمان ماضی است مشکلی ایجاد نمی‌کند؛ زیرا در قرآن بسیار دیده می‌شود که مسائل مربوط به قیامت به صورت زمان ماضی ذکر شده و این اشاره به قطعی بودن قیامت است؛ یعنی وقوع آن در آینده چنان مسلم است که گویی در گذشته واقع شده، و با صیغه فعل ماضی از آن یاد می‌شود. منظور از استفهام، اقرار گرفتن از او در برابر امتش، و بیان محکومیت آنها است. بنابراین طبق این تفسیر، مسیح(ع) پس از تسبیح خدای تعالی چیزی را که خداوند از انتسابش به وی پرسش نموده و آن این بوده که به مردم گفته باشد غیر از خدا، مرا و مادرم را هم دو معبود بگیرید، انکار کرد. و از این رو مرتکب اشتباهی نشده است که با عصمت ایشان منافات داشته باشد»[۶۴].

پرسش مستقیم

جستارهای وابسته

منابع

پانویس

  1. راغب اصفهانی این معنا را برای واژه «عَصَمَ» آورده و می‌گوید: العصم: الإمساک و الاعتصام الاستمساک... (وقوله: «وَلَا تُمْسِکُوا بِعِصَمِ الْکَوَافِرِ» والعصام ما یعصم به‌ ای یشد و عصمة الأنبیاء حفظه إیاهم؛ راغب اصفهانی، حسین بن محمد، المفردات، ص۵۶۹ ـ ۵۷۰ و عصم الله فلاناً من المکروه: ای حفظه و وقاه؛ یعنی خداوند فلانی را از مکروه حفظ کرده (عصمه) بعنی او را حفظ کرد و نگهداشت. المنجد، ص۱۵۰.
  2. ر.ک: فراهیدی،خلیل بن احمد، العین ج ۱ ص۳۱۴؛ فیروزآبادی، محمد بن یعقوب، قاموس محیط، ج۴، ص۱۵۱؛ الجوهری، اسماعیل بن حمّاد، الصحاح، ج۵، ص۱۹۸۶، ابن منظور، لسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۳.
  3. ابن‌منظور، از زجاج نقل می‌کند: أَصْلُ العِصْمَةِ الحبْلُ. و كلُّ ما أَمْسَكَ شَيئاً فقد عَصَمَهُلسان العرب، ج۱۲، ص۴۰۵. یعنی، لغت عصمت در اصل به معنای طناب و ریسمان وضع شده است، ولی سپس از این معنا توسعه یافته و برای هر چیزی که موجب امساک و حفظ چیز دیگری شود، به کار می‌رود.
  4. ر.ک: المفردات فی غریب القرآن، ص۳۳۶ ـ ۳۳۷..
  5. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص۱۴.
  6. محمدبن محمدبن نعمان، شیخ مفید، تصحیح الاعتقادات الامامیة، ص۱۲۸.
  7. علی بن یونس نباطی، الصراط المستقیم، ج۱، ص۵۰.
  8. خواجه نصیرالدین طوسی، تلحیص المحصل، ص۳۶۹؛ عضدالدین ایجی نیز این تعریف را به حکما نسبت می‌دهد. ایجی عضدالدین، شرح المواقف، ج۸، ص۲۸۰ البته مرحوم خواجه در برخی موارد نیز عصمت را به لطف تعریف کرده است. ر.ک: خواجه نصیرالدین طوسی، تلخیص الحصل، ص۵۲۵.
  9. میثم بن علی بن میثم بحرانی، النجاة فی یوم القیامة، ص۵۵؛ حسن بن یوسف حلی، کشف المراد، ص۴۹۴.
  10. فاریاب، محمد حسین، عصمت امام، ص۳۴ - ۳۵.
  11. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۵.
  12. ر.ک: امیر دیوانی؛ محمد سعیدی مهر؛ علی رضا امینی و محسن جوادی، معارف اسلامی ج۲، ص۱۴۴ - ۱۴۵.
  13. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص۴۷۱.
  14. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۳.
  15. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ص۲، ص۶۷-۶۸.
  16. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  17. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۶.
  18. اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  19. علی شیروانی، ترجمه و شرح کشف المراد، ج۲، ص۶۷-۶۸.
  20. فیاض‌بخش و محسنی، ولایت و امامت از منظر عقل و نقل ج۱، ص۱۹۲-۲۰۳؛ اکبری و یوسفی، ولایت از دیدگاه علامه طباطبایی، ص۸۰-۸۲.
  21. سرمایه ایمان در اصول اعتقادات، ص۱۱۵.
  22. «قطعاً تو بر بندگان (خالص) من تسلّطى ندارى و حمايت و نگهبانى پروردگارت (براى آنان) كافى است». سوره حجر، آیه ۴۲.
  23. سوره نحل، آیات ۹۹ و ۱۰۰.
  24. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  25. راغب اصفهانی، حسین، ماده صفو» بر اساس برخى آيات دیگر، خداوند متعال تعدادى از بندگانش را از ميان خلق خود برگزیده و آنها را براى خود خالص گردانیده است. سوره مریم، ۵۸ و دخان، آیه ۳۲.
  26. «خدا از ميان فرشتگان رسولانى برمى‌گزيند، و نيز از ميان مردم. بى‌گمان خدا شنواى بيناست»، «آنچه در دسترس آنان و آنچه پشت سرشان است مى‌داند و [همه‌] كارها به خدا بازگردانيده مى‌شود». سوره حج، آیات ۷۵ و ۷۶.
  27. طباطبایی، محمدحسین، المیزان، ج۱۰، ص۴۱۰.
  28. زمخشری، محمود بن عمر، ج۳، ص۱۷۲؛ آلوسی، شهاب الدین محمود، ج۱۰، ص۳۰۶ و...
  29. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  30. سوره نساء، آیات ۵۹ و ۶۴.
  31. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  32. «قطعاً براى شما در [اقتدا به‌] رسول خدا سرمشقى نيكوست: براى آن كس كه به خدا و روز بازپسين اميد دارد و خدا را فراوان ياد مى‌كند».، سوره احزاب، آیه ۲۱.
  33. «قطعاً براى شما در [پيروى از] ابراهيم و كسانى كه با اويند سرمشقى نيكوست»، سوره ممتحنه، آیه ۴.
  34. فیومی مقری، احمد بن محمد، ص۴۹۴.
  35. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  36. «پيامبرانى كه بشارتگر و هشداردهنده بودند، تا براى مردم، پس از [فرستادن‌] پيامبران، در مقابل خدا [بهانه و] حجّتى نباشد، و خدا توانا و حكيم است»، سوره نساء، آیه ۱۶۵.
  37. محمد هادی فرقانی و محمد عباس‌زاده جهرمی، خوانش انتقادی انگاره عالمان غیرشیعی از عصمت انبیا با تطبیق بر نصوص قرآن کریم، دوفصلنامه شبهه‌پژوهی مطالعات قرآنی.
  38. «در گفتار بر او پیشی نمی‌جویند و آنان به فرمان وی کار می‌کنند» سوره انبیاء، آیه ۲۷.
  39. ر. ک: احمدی، رحمت‌الله، پدیده وحی از دیدگاه علامه طباطبایی، ص ۲۱۹ - ۲۲۱.
  40. نک: کلینی، الکافی، ج۱، ص۲۰۲ـ۲۰۳؛ مجلسی، بحارالانوار، ج۱۴، ص۱۰۳؛ ج۱۲، ص۳۴۸؛ ج۴، ص۴۵؛ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۱۹۲ـ۲۰۴.
  41. صدوق، الخصال، ص۳۹۹.
  42. «فِیمَا کَتَبَ الرِّضَا (ع) لِلْمَأْمُونِ لَا یَفْرِضُ اللَّهُ تَعَالَی طَاعَةَ مَنْ‏ یَعْلَمُ‏ أَنَّهُ‏ یُضِلُّهُمْ‏ وَ یُغْوِیهِمْ وَ لَا یَخْتَارُ لِرِسَالَتِهِ وَ لَا یَصْطَفِی مِنْ عِبَادِهِ مَنْ یَعْلَمُ أَنَّهُ یَکْفُرُ بِهِ وَ بِعِبَادَتِهِ وَ یَعْبُدُ الشَّیْطَانَ دُونَهُ»؛ ‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏ بحار الانوار، ج۲۵، ص۱۹۹، ح۹.
  43. ر.ک: علوی مهر، حسین، مسئله وحی و پاسخ به شبهات آن، ص ۱۸۰-۱۸۱.
  44. حسینی میلانی، سید علی، عصمت از منظر فریقین، ص ۶۹.
  45. «و یاد کن که خداوند به عیسی پسر مریم فرمود: آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را دو خدا به جای خداوند بگزینید؟ گفت: پاکا که تویی، مرا نسزد که آنچه را حقّ من نیست بر زبان آورم، اگر آن را گفته باشم تو دانسته‌ای، تو آنچه در درون من است می‌دانی و من آنچه در ذات توست نمی‌دانم، بی‌گمان این تویی که بسیار داننده نهان‌هایی» سوره مائده، آیه ۱۱۶.
  46. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۴۵.
  47. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۳۱.
  48. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۳۸۰-۳۸۶.
  49. ر.ک: ملافتح الله کاشانی، منهج الصادقین، تصحیح ابوالحسن مرتضوی و علی اکبر غفاری، ج۳، ص۳۴۰؛ محمد بن شیخعلی شریف لاهیجی، تفسیر شریف لاهیجی، ج۱، ص۷۲۷؛ محمد بن محمدرضا قمی مشهدی، کنز الدقائق، تحقیق حسین درگاهی، ج۳، ص۲۰۹؛ محمد حسینی همدانی، انوار درخشان، ج۵، ص۲۰۳؛ علی اکبر قرشی، احسن الحدیث، ج۳، ص۱۶۷؛ عبدالحسین طیب، اطیب البیان، ج۴، ص۵۰۳؛ محمد سبزواری نجفی، الجدید، ج۲، ص۵۴۲؛ وهبة بن مصطفی زحیلی، التفسیر المنیر، ج۳، ص۱۱۴ و ج۷، ص۱۲۰؛ سید بن قطب بن ابراهیم شاذلی، فی ظلال القرآن، ج۲، ص۹۹۷؛ اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ج۲، ص۴۶۵؛ حسین بن احمد شاه عبدالعظیمی، تفسیر اثنی عشری، ج۴، ص۵۰۳؛ محمدجمال قاسمی، محاسن التأویل، ج۶، ص۴۲۵؛ محمد حسینی شیرازی، تقریب القرآن، ج۷، ص۴۷؛ محمدحسین فضل الله، من وحی القرآن، ج۸، ص۴۰۴؛ محمدجواد مغنیه، التفسیر المبین، ج۱، ص۱۶۱؛ محمد بن مرتضی کاشانی، تفسیر المعین، تحقیق حسین درگاهی، ج۱، ص۳۲۲.
  50. «و (یاد کن) آنگاه را که ابراهیم گفت: پروردگارا! به من بنمای چگونه مردگان را زنده می‌سازی؟ فرمود: آیا ایمان نداری؟ گفت: چرا امّا تا دلم آرام یابد؛ فرمود: چهار پرنده برگزین و نزد خود پاره پاره گردان سپس هر پاره‌ای از آنها را بر کوهی نه! آنگاه آنان را فرا خوان تا شتابان نزد تو آیند و بدان که خداوند پیروزمندی فرزانه است» سوره بقره، آیه ۲۶۰.
  51. «و (یاد کن) آنگاه را که پروردگارت از پشت فرزندان آدم، زاده‌های آنها را برآورد و از آنان بر خودشان گواهی گرفت که آیا من پروردگارتان نیستم؟ گفتند: چرا، گواهی می‌دهیم؛ مبادا که در رستخیز بگویید ما از این ناآگاه بودیم» سوره اعراف، آیه ۱۷۲.
  52. «و بار گرانت را از (دوش) تو برنداشتیم؟» سوره انشراح، آیه ۲.
  53. «آیا به دلت گشایش ندادیم؟» سوره انشراح، آیه ۱.
  54. ر.ک: عبدالله بن هشام، مغنی اللبیب، ص۱۷.
  55. ر.ک: عبدالله جوادی آملی، تسنیم، تحقیق احمد قدسی، ج۲۴، ص۲۷۵.
  56. ر.ک: سید مرتضی علم الهدی، تنزیه الانبیاء، ص۱۴۴؛ فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۱۴.
  57. «روزی که رازهای نهان، آشکار گردد،» سوره طارق، آیه ۹.
  58. ر.ک: سیدمحمدحسین طباطبایی، المیزان، ج۶، ص۲۴۱.
  59. «به آنان چیزی نگفتم جز آنچه مرا بدان فرمان دادی که: «خداوند- پروردگار من و پروردگار خود- را بپرستید» و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی * اگر عذابشان فرمایی آنان بندگان تو هستند و اگر آنها را ببخشایی، این تویی که پیروزمند فرزانه‌ای» سوره مائده، آیه ۱۱۷-۱۱۸.
  60. ر.ک: فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، ج۳، ص۴۱۴.
  61. انواری، جعفر، نور عصمت بر سیمای نبوت ص ۳۸۰-۳۸۶.
  62. «خداوند فرمود: این روزی است که راستگویی راستگویان به آنان سود خواهد داد، آنان بوستان‌هایی خواهند داشت که از بن آنها جویبارها روان است، هماره در آنها جاودانند، خداوند از آنان خشنود است و آنان از خداوند خشنودند؛ این است رستگاری سترگ» سوره مائده، آیه ۱۱۹.
  63. «به آنان چیزی نگفتم جز آنچه مرا بدان فرمان دادی که: «خداوند- پروردگار من و پروردگار خود- را بپرستید» و تا در میان ایشان به‌سر می‌بردم بر آنها گواه بودم و چون مرا (نزد خود) فرا بردی تو خود مراقب آنان بودی و تو بر هر چیزی گواهی» سوره مائده، آیه ۱۱۷.
  64. سازندگی، مهدی، عصمت پیامبران اولوالعزم ص ۳۳۱.